بررسي آسيب شناسانه جهاني گرايي مهدويت
بررسي آسيب شناسانه جهاني گرايي مهدويت
"جهاني گرايي"، پديدهاي جدّي، جاري و فراگستر در عرصة كنوني و دهههاي فراروي است. در رهيافتهاي اسلامي ـ قرآني، روايي و علمي ـ سياسي، سه گونه جهان گرايي وجود دارد:
يكي جهانگرايي راستين و كامل هم مادّي و هم معنوي و اعمّ از توسعة اقتصادي، تعادل سياسي و اجتماعي و تعالي فرهنگي و انساني؛ ديگري جهانيگرايي ناقص و نارسا و صرفاً اقتصادي و تك ساحتي، و سوم جهانيگرايي كاذب و سلطه جويانه و تنازعي.
برخي شباهتهاي هر چند ظاهري، ميان جهانگرايي مهدوي و جهانيگرايي جاري، سبب برخي مباحث مقايسهاي و تطبيقي در اين زمينهها شده است.
با جهاني گرايي مهدوي و نگرش و گرايش آن به قدر امكان فهم، توان و به تناسب مقتضيات حاضر و فراروي، در جهان معاصر ميتوان از فرصتهاي جهاني و جهانگرايي، در حدّ ممكن بهره برد و تهديدهاي آنها را كاهش داد.
ارتقاي كارآمدي علمي و عملي جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان و فرهيختگان جهان به ويژه ارتباطات، تبادلات و سازماندهي متناسب آنان، با آگاهي هرچه بيشتر بر گزينة جهاني گرايي مهدوي و نقّادي بهينة جهانيگراييهاي غير مهدوي ميسّر بوده، در ارتقا و استقرار جهاني گرايي مهدوي و حقيقي كارساز خواهد شد.
پيشرفت و گسترش جهاني و جهش تكنولوژيك دانش فني، ابزاري و صنعتي، به سان هر فرايند ديگر، يك سري فرصتهاي بس خطير و سرنوشتساز و يك سري تهديدهاي بس خطرناك و ويرانگر را فراهم كرده و فراروي جامعة جهاني، جهان اسلام و ايران اسلامي قرار داده است. سازندگي و كسب مادّي، از سويي، و تخريب، قدرت تهديدكنندگي و سلب آرامش معنوي و روحي از ديگر سوي، از اركان اصلي اين فرصتها و تهديدها است.
به ويژه تحوّل شگفتانگيز، انفجاري و انقلابگونه در بخش فنآوري و شبكة جهاني ارتباطات، اطّلاعات، تبادلات و از جمله توليد، ترابري و حمل و نقل و سهولت، سرعت و شدّت بسيار فزاينده و بلكه دم افزون اين جريانهاي جهاني، زمينة همگرايي جهاني را به مراتب بيش از پيش فراهم ساخته است. همين جريان همگرايي جهاني نيز به سان هر پديده و جريان سياسي و اجتماعي ديگر، باز فرصتها و تهديدهاي خاص خود را در بر دارد و پيامدهاي خود را در پي خواهد داشت؛ امّا مسلّم است كه اين شرايط، جهانيگرايي را از آرزو، به اميدي دست يافتني؛ از گزينه و فضيلت، به گزير و ضرورت اجتناب ناپذير، و از آرمان دورنما، به عمل و تحقّق، سخت نزديك و نزديكتر ساخته است و ميسازد؛ فرايندي كه تمام بخشها، اركان و نهادها و حتّي نيروهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي جهاني، ملتها و دولتها را تحت تأثير و حتي تحت شعاع خود قرار داده و بيش از پيش قرار خواهد داد.
خيلي غير طبيعي نيست كه برداشتها و انگيزههاي متفاوت و گاه متعارضي در پيگيري پرسه و بلكه پروژه و طرح جهانيگرايي، شكل گرفته و در جريان باشند؛ نگرشها و گرايشهايي در طيف و پيوستاري از اشكال گوناگون همگرايي جهاني؛ از همكاري جهاني، در حدّ ميانه و وسط، همبستگي جهاني تا سر حدّ پيوستگي جهاني در طرف مثبت و حتّي وابستگي جهاني تا حدّ ادغام و همگونگي ويك شكلسازي جهاني، در طرف ديگر و منفي.
همبستگي جهاني همكاري جهاني وابستگي جهاني پيوستگي جهاني ادغام جهاني همگرايي جهاني
بر اين اساس، مهمترين راهبردهاي جهانيگرايي سه گونه است:
بدين ترتيب، اكنون سه گونه جهاني گرايي در قالب سه راهبرد جهاني، به گونه آميخته درهم و ناموزون در جريان است:
1. راهبرد جهاني گرايي حقيقي(Globalism) كه ماهيتي فرهنگي دارد و خواهان و در پي همبستگي جهاني است. اين جريان بيشتر مطلوب فرهيختگان جهان، و معتقَد و مدّعاي جامعة مدني جهاني يا مدينة عظما در اصطلاح فارابي و حتّي جمهوري جهاني است. طرح گفتوگوي تمدّنهاي ايران، استقبال و اتّفاق آراي جهاني بهويژه در مجمع عمومي سازمان ملل متحد، مبيّن مقبوليت و مشروعيت زمينهاي و فراگير آن است.
اين راهبرد صرفاً انتخاب نبوده؛ بلكه نياز جدّي و جهاني است؛ هر چند ممكن است تا حدود بسياري اين راهبرد؛ آرماني، ايدهآليستي، خيالپردازانه و دست نايافتني به نظر آيد يا اين گونه گفته و تبليغ شود. صد البتّه، اين گرايش، ضمن اين كه دشمنان جدّي داشته و دشمنيهاي لجوجانه؛ هم قدرتطلبان جهاني و هم منفعتطلبان بينالمللي و به ويژه صهيونيسم جهاني را به صورت برآمد اين دو جريان، رو در روي خويش دارد، تشكّل و سازماندهي شبكهاي جهاني طرفداران آن كه كم هم نيستند ميتواند احتمال و درصد تأثيرگذاري و توفيقات آن را افزايش دهد.
تقويت و قوام گرفتن گروههاي روشنفكري و فرهيختگي، نهادهاي مدني و از جمله نيروها و نهادهاي ديني از قبيل "NGO" گروههاي اجتماعي و سازماندهي شبكهاي و جهاني آنها ميتواند بسترساز اين جريان و تحقّقبخش هر چه بيشتر اين راهبرد باشد.
اين گرايش به سبب تأكيد بر ساحت معنوي، تمدّني و فرهنگي و فرهيختگي، افزون بر ساحت اقتصادي و توسعة مادّي، بيشتر "جهانيگرايي حقيقي" به شمار ميرود. ميتوان حقيقت جهانيگرايي را "جهانداري" و جهانسازي حقيقي دانست.
2. راهبرد جهانيشدن (Globality) كه ماهيتي اقتصادي دارد و خواهان و در پي همكاري جهاني است. اين جريان، بيشتر مطلوب اقتصاديان و فن سالاران و سرمايهداران جهاني، و معتقَد و مدعاي جامعة اقتصادي جهاني يا بازار جهاني آزاد سرمايه، كار و كالا و احياناً نيروهاي كار است. جهاني شدن، آميختهاي از جريانهاي غير ارادي و ارادي بوده و خواهان گونهاي تقسيم كار و منابع جهاني، نظام كار جهاني و تبادلات آزاد جهاني بر اساس مزيتهاي نسبي مناطق است.
اين گرايش به سبب تأكيد صرف بر ساحت مادّي، اقتصادي و توسعهاي و نيز به مناسبت توسعة ابزاري و عدم اهتمام به ساحت معنوي، در نتيجه جزءنگر و ظاهرگرا و بنابراين جهان گرايي پنداري يا ظنّي شمرده ميشود. انريكوداسال، آن را بازاريسازي و انحصار گرايي بازار نام برده كه جرياني كاملاً غير اخلاقي، غير انساني و ارزش زدايي شده، بلكه ضدّ ارزشي و ضدّ اخلاقي است.
3. راهبرد جهاني سازي(Globalization) امريكايي كه ماهيتي سياسي دارد و خواهان و در پي سلطه، انحصار گرايي و يكّهتازي و وابستگي جهاني است؛ جهاني وابسته و وابستگي جهاني به كانون قدرت جهاني يعني امريكا در جايگاه رأس هرم قدرت. اين جريان بيشتر مطلوب قدرت گرايان و تنازعگران در صحنة جهاني و در عرصة بين المللي و در رأس آنها امريكا و نومحافظه كاران حاكم بر آن است.
اينان معتقد و مدّعي جامعه جهاني تكقطبي و سرمايهسالارانه با سلسله مراتب قدرت و سلطهاند. اين گرايش به همين سبب و به سبب استفاده از شيوهها و ابزار نو تحميق علمي و فرهنگي، تطميع اقتصادي و تكنولوژيكي به اشكال نو و تحت عناوين كمكها، همكاريهاي مشترك و تبادلات، به ويژه تهديد و ارعاب نظامي و امنيتي و براندازي يا اشغالگري و تجزية كشورها و دولتها، تنازعي و توهمي به شمار ميآيد؛ به ويژه كه از حيث نظري نيز بهگونهاي سوفيسم، نيهيليسم و نسبتانگاري نيازمند بوده، آن را ترويج ميدهد؛
به همين سببها، برخي همانند والراشتاين، دان دريج و لستي، با نگاهي بدبينانه يا پسي ميستي، جهاني سازي را اقتصادي سازي جهان و استثمارگري ـ استثمار شوندگي جهاني ميدانند؛ چرا كه نظرية آنان به جوهرة هژمونيك، تنازعي و هابسي- داروينيستي اين فرابرد معطوف شده است؛ فرايندي كه در حقيقت، داروينيسم جهاني را ترويج ميكند.
نظرية "سياست قدرت" مورگنتا، نظريه و بلكه راهبرد و دكترين تنازع تمدنهاي هانتيگتون، سياست جنگ صليبيهاي همان نومحافظهكاران امريكايي، اشغال، يكّهتازي، يك جانبهگرايي، ميليتاريسم، نظاميگري آنها تحت عنوان مبارزه با تروريسم، از جمله آثار و عوامل تحقّق آن است. كتاب و در حقيقت نظريه و راهبرد ثروت ملل آدام اسميت، فيلسوف و اقتصاد سياسيدان قرن نوزدهم، چه بسا زيرساخت نظري اين راهبرد و رهيافت آن باشد. پولاني، اسكات گري، هوتن و فركلا نيز از اين فرابرد جهانيسازي، غربيسازي، امريكاييسازي، وگاه نئوامپرياليسم در قالب نظام نو تك قطبيدهكده جهاني ياد كرده اند.
جهاني گرايي مهدوي؛ حدّ اعلا، كامل و كارامد جهاني گرايي حقيقي و يقيني، و جهانيگرايي (حقيقي) جاري؛ حدّ نسبي، ممكن و ميسّر جهانگرايي مهدوي است. جهان گرايي جاري، بدين ترتيب، به صورت انتظار فعّال، سازنده و پوياي انقلابي، چه بسا قادر باشد زمينه ساز گرايش هر چه بيشتر بدان بوده، زمينههاي تحقّق آن را تسهيل كند.
بر اين اساس، تبيين هر چه بهتر جهاني گرايي مهدوي، هم در روشن سازي هر چه بيشتر جهانيگرايي جاري و فراروي، كمك شايان ميكند، چنان كه در روشنگري نقاط قوّت و ضعف و نيز فرصتها و تهديدهاي دو جريان اثربخش است. و در مواجهة نقّادانه و فعّال؛ هم با فرايند جهاني شدن اقتصادي و هم با فرابرد جهاني سازي امريكايي، راهنما و راهگشا خواهد بود.
بررسي آسيب شناسانة جهاني گرايي مهدويت، به ويژه آن كه اساساً هم جهاني گرايي پنداري يعني جهاني شدن و هم جهاني گرايي كاذب و تنازعي يعني جهاني سازي، به سبب غير و ضدّ حقيقي و يقيني و غير و حتي ضدّ علمي واقعي بودن آنها، مهمترين آسيبهاي سياسي و اجتماعي مهدويت به شمار ميروند؛ بنابراين آسيب شناسي آن، اهميت و ضرورت دارد.
براين اساس، تبيين آسيب شناسانة مهدويت به ويژه با عنايت به شباهت ظاهري جهان گرايي مهدوي، جهاني شدن و جهاني سازي، در زمينة به ظاهر جهاني شمولي اين سه جريان و راهبرد، صورت ميپذيرد. در اين رهيافت، جهان گرايي مهدوي، جهاني شدن اقتصادي و جهاني سازي امريكايي به ترتيب؛ جهان گرايي حقيقي، شبه جهاني گرايي و ضدّ جهانيگرايي شمرده ميشوند.
بر اين اساس، يكي از مهمترين شباهتهاي مهدويت و فراشد جهانگرايي مهدوي، با فرايند جهاني شدن و فرابرد جهاني سازي، همان ويژگي جهان گستري و جهانشمولي آنها است. توسعة فنآوري و شبكه جهاني ارتباطات و اطلاع رساني نيز همان گونه كه اشاره شد، به اين شبهه دامن زده است؛ امّا به طور قطع هم توسعة فنآوري مهدوي، تخريبي نيست و به اصطلاح سبز است، و هم توزيع جهاني آن، غير عادلانه، تبعيضآميز و ضدّ انساني نخواهد بود. همچنين جهان گرايي مهدوي همان گونه كه اشاره شد، جهان گستري و جهانشمولي حقيقي، يقيني و جهان دارانه، و جهاني سازي حقيقي است.
به تعبير حكيم فردوسي؛ "جهان گردد آباد با داد او" و نيز
وزان پس جهان يكسر آباد كرد همه روي گيتي پر از داد كرد (فردوسي)
همگرايي و همبستگي تا حدّ پيوستگي جهاني و جهان گستري، همچنين جهانشمولي در شكل جهانداري بر اساس قسط و عدل، يعني داد و دهش، اركان و شاخصههاي اصلي جهانگرايي مهدوي و حقيقي شمرده ميشوند؛ در نتيجه ضدّ سلطه و ستم و استثمار و استكبار است؛ بنابراين، جهانگرايي، نه جهان گستري، جهانشمولي و جهان گرايي پنداري، تك ساحتي و صرفاً اقتصادي و شبه جهان گرايي راهبرد جهاني شدن بوده و نه جهان گيري و جهان گرايي توهّمي، تنازعي و جهان خوارانه و در حقيقت، ضدّ جهاني راهبرد جهاني سازي است. مواردي كه بر اساس مدل و نمونه جهان گرايي مهدويت و در آسيب شناسي سياسي و اجتماعي آن، خود، مهمترين آسيبهاي دوگانة مهدويت نگري و مهدويت گرايي جهاني و جهان گرايي مهدوي و غير و ضدّ آن به شمار ميروند.
اندیشه مهدویت شاخه ای از اندیشه دینی مسلمانان است.هر آسیبی که متوجه پیکره دین باشد متوجه اندیشه مهدویت نیز می گردد.بنابراین بخشی از آسیب شناسی مهدویت از آسیب شناسی دینی ناشی می شود.
در خصوص آسیب های اندیشه مهدویت برخی از آنها که کم وبیش در جامعه وجود دارد عبارتند از:...
جهود اندیشی در دین مانع از فهم عمیق معارف دینی می گردد.این آسیب اندیشه مهدویت را نیز تهدید می کند.بعضی تنها با استفاده از روایات و با نگاه جمود گرایانه مفاهیم مهدویت مانند انتظار ووقت ظهور ونشانه های ظهورامام زمان (ع)رامعنا کرده اندحال آنکه تفسیراندیشه مهدویت نیاز به تعقل وفهم صحیح وتفسیرروایات نیز دارد. قشری گری ان چنان درکج فهمی ها ازمهدویت موثراست که درهنگام ظهورامام زمان(ع)بعضی تصورمی کنند حضرت دین جدیدی ارایه خواهد داد
یکی از آسیب های اندیشه مهدویت عقل گرایی است بدین معنا که بعضی همه مفاهیم مهدویت را با استفاده از عقل و بدون بهره گیری از سنت معنا وتفسیر کرده اند. حال آنکه برخی از مفاهیم اندیشه مهدویت را بدون بهره گیری از آموزه های دینی نمی توان تفسیر کرد زیرا برخی از آنها از اسرار الهی می باشد و عقل ناقص انسانی از درک آن عاجز است.
تقابل قشری گرایی و عقل گرایی افراطی در اندیشه مهدویت موجب برداشت های متفاوت و مختلف شده است .برداشت های متفاوت قابل قبول نبوده و باور مهدویت را آسیب پذیر کرده است.برای رفع این آسیب که در تفسیر اندیشه مهدویت از عقل وسنت بهره گرفته شود. آمیخته شدن اندیشه مهدویت با خرافات و تحریفبعضی انتظار را به معنای کناره گیری از مسایل سیاسی و اجتماعی تفسیر کرده و باور دارند که در زمان غیبت باید به عبادت پرداخت و تنها برای تعجیل در ظهور امام زمان (ع) دعا کرد.
همچنین بعضی با بهره گیری از برخی روایات جعلی یا تحریف شده بر این عقیده اند که هر گونه قیام و اصلاحات و تشکیل حکومت قبل از ظهور حضرت محکوم به شکست خواهد بود. این گونه اندیشه ها آفتی است که به باورهای مهدویت آسیب می رساند.
خرافه پردازی در زمینه مهدویت همچون سایر معارف دینی قابل گسترش است به خصوص از آن جا که امام زمان (ع) در غیبت به سر می برد.
از این رو در برخی از روایات آمده که : هر کس ادعا کند امام زمان را دیده است او را کاذب بدانید.
این گروه ها به گونه ای خود را به امام زمان منسوب می نمایند حال آنکه عملکرد و عقاید آنها با اندیشه مهدویت همسویی ندارد علاوه بر این بعضی از رهبران آنها حتی ادعای مهدویت یا بابیت و وکالت کرده و خود را نماینده امام معرفی میکنند.
شکل گیری گروه های انحرافی از یک سو و ظهور مدعیان مهدویت از جانب دیگر موجب شده است که بعضی در تشخیص اندیشه صحیح مهدویت دچار مشکل شوند. این تاثیر به حدی است که اگر کسی به عنوان امام زمان (ع) ظهور کند و یا خود را نماینده حضرت معرفی نماید مردم جذب او می شوند.
در طول تاریخ ده ها شبهه توسط دشمنان آگاه و دوستان نا آگاه القاء شده است. شبهاتی مانند اینکه مهدی وجود خارجی ندارد بلکه نماد کلی و اشاره به چیرگی حق و عدالت در برابر باطل و بیداد گری است و این نماد می تواند هر کس باشد و یا مسئله طول عمرامام و فلسفه وجودی حضرت در حالی که غایب است.
در عصر حاضر دشمنان و منحرفات به القای شبهه پرداخته در صدد تضعیف این باور عمومی هستند . امروزه صدها کتاب و فیلم علیه مهدویت تدوین و ساخته شده اند. انتشار برخی از شبهه ها در شبکه های اطلاعرسانی مانند اینترنت و ... شاهد بر این مدعا است. شاید به خاطر القای شبهات بئده است که معصومان (ع) سعی کردهاند امام زمان (ع) را با نام و مشخصات بیان کنند وبه بیان ویژگی های حکومت حضرت و دیگر مسائل مربوط بپردازند.
مهدويت تنها مسأله اى اعتقاد نيست، بلكه بعد تربيتى نيز دارد.
هنگامى كه ما مشخص مي كنيم بر اساس متون روايى، اعتقاد به وجود و ظهور مهدي(ع) ضرورى است، مجموعه دانشى را براى افراد فراهم نموده ايم.
امَا هنگامى كه اين مجموعه، به همراه خود، تحولات هيجانى، عاطفى وعملى معينى را ايجاد مي كند كه ضمن آن، افراد مي كوشند خود را براى ياورى امام مهدى (ع) مهيا سازند، چهره تربيتى مهدويت آشكار مي گردد. وقتى به جنبه تربيتى مهدويت واقف شديم، بايد آسيب شناسى تربيتى مهدويت را مورد تأمل قرار دهيم:
1. حصار بندي و حصار شکني از آسيب هاى تربيتى مهدويت است. برخى معتقدند پيروان حق، بايد بريده وبركنار از پيروان باطل، انتظار بكشند تا لحظه وقوع واقعه فرا رسد. در اين تصور، دوران غيبت به مثابه اتاق انتظار است كه بايد در آن، به دور از اهل باطل نشست ومنتظر بود تا صاحب امر بيايد وكار را يكسره كند.
تنها تلاش افراد در اين جا براى دور نگاه داشتن ومصون داشتنِ خود وديگران، از اهل باطل است. اين آسيب ازكج فهمى نسبت به مهدويت نشأت گرفته است چون اگر مهدويت، ناظر به قلبه نهايى حق بر باطل است، بايد اين قلبه را در پرتو قانون كلى چالش ميان حق و باطل فهم كرد. در چالش با باطل است كه حق قالب مي گردد. حصارشكنى هم از آسيب هاست.
در حصار شكنى هر مرزى را بر مي دارند و بى مرزى را حاكم مي كنند. نمونه اين بى مرزى و التقاط در عرصه مهدويت، آن است كه كسانى معتقد شوند، مهدى (ع)اسم خاصى براى فرد معينى نيست، بلكه نمادى كلى براى اشاره به چيرگى نهايى حق وعدالت بر باطل وبيدادگرى است ومصداق اين نماد مي تواند هركسى باشد.
2 - کمال گرايي (غير واقع گرا) و سهل انگاري : اين كه كمال گرايي چگونه در عرصه تربيت مهدوى آشكار مي گردد ، زمينه اين امر آن است كه مهدى (ع) عهده دار رسالتى سترگ است واين رسالت، جز با يارانى نستوه به انجام نمى رسد.
در نظر بودن چنين غايت بلندى در مسأله مهدويت، زمينه ساز آسيب تربيتي كمال گرايي مي گردد . مربيان، بدون توجه به وسع فهمى وعملى افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح اين قله عظيم مي خوانند، لذا فرد از همان آغاز از مقصد ومقصود اِعراض مي كند.
در نقطه مقابل كمال گرايى، سهل انگارى است يعنى جايى براى مهدويت، در ذهن وضمير فرد فراهم نمى آيد وسهل انگارى نسبت به مهدويت در تربيت دينى، به منزله از دست نهادن اين تأثير عظيم تحول بخش در شخصيت افراد است.
3. گسست و دنباله روي : هنگامي كه مباحث ومطالب مربوط به مهدويت، به زبانى مهجور مطرح گردد يا با مسائل ومباحثى كه نسل جديد با آن ها درگير است ارتباط نيابد، گسست رخ مي دهد.
در نقطه مقابل، قطب آسيب زاى ديگر، دنباله روى نسل پيشين نسبت به نسل جديد است كه مي تواند در عرصه مهدويت به دو شكل آشكار شود: اول سخن نگفتن از آن، به سبب اين كه به ذائقه نسل جديد، خوش نمى آيد، دوَم فروكاستن مهدويت به شكل هاي رايج حكومت، مانند دموكراسى. هيچ يک از دو روش مطلوب نيست. پس كسانى كه مسأله مهدويت را در جريان تربيت دينى مطرح مي كنند، بايد هم تناسب وهماهنگى آن را با ذهن وزبان نسل جديد بازشناسى كنند وهم مراقب باشند كه آن را به اميال و آراي رايج آنان فرو نكاهند.
4. مريد بروري و تکروي: مريد پروري صورتِ تحريف شده امامت است، يعنى افراد، امامان را چنان بستايند كه گويي آنان، منشأ اوليه حق و حقيقت اند محب غال افراطي گرى آنان در اين است كه امام را از حد خوبش فراتر مي برند واو را به مقام الوهى برمي کشند، در حالى كه حضرت، كارگزار و فرمانبر خداست.
قطب دوم آسيب، تكروى است يعنى نفى امامت يا تعميم امامت. در حالت تكروى، فرد تربيت شونده در حد خود محدود مي شود واز بهره جستن از نمونه ها والگوهاى برجسته باز مي ماند.
5 ـ قشري گري و عقل گرايي : قشرى گرى در دين، مانع فهم عمق معارف دينى مي گردد واز اين رو، بسترى براى رشد كج فهمى وانحراف وبدعت است مانند خوارج كه در زمان حضرت على (ع) حاضر نشدند بر ورقهاى كاغذين قرآن تعرض كنند. در دوران غيبت هم، قشرى بودن افراد، آنان را به تعبيرهاى نادرست از احكام دينى خواهد كشاند چنان كه هنگام ظهور حضرت، سخنان او و احكام دينى كه او مطرح مي سازد، در نظر مردم، جديد و ناشناخته است.
از سوى ديگر، عقلكرايى نيز يكى ديكر از ورطه هاى لغزش است يعنى اين كه انسان در عرصه دين، همه چيز را پس از اثبات قطعى عقل بپذيرد. چنين تصورى نه با واقعيت عقل هماهنگ است ونه با تربيت دينى.
6 ـ خرافه پردازي و راز زدايي : خرافه پردازى يعنى حقايق ماوراى طبيعى دين، دست خوش عوام زدگى گردد وبستر مناسبى براى خرافه پردازى فراهم اَيد وعده اى داعيه رؤيت حضرت در خواب وبيدارى كنند هر چند امكان اين امر، در اصل منتفى نيست.
راز زدايى هم يعنى امور، مانند امورى طبيعى نگريسته شوند ورد پاى هر امر ماوراى طبيعى در آن ها محوكردد مانند ابن خلدون كه معتقد است مراد از ظهور مهدى (ع) ، پيدايش حكومتى مبتنى بر اتحاد قبايل سادات اطراف مدينه و حجاز است.
7 ـ انحصار گرايي و کسرت گرايي : انحصارگرايى يعنى اعتقاد به حكومت عدل مهدى (ع)، موجب تحريم هر حكومتى- حتى عدل- پيش از آن گردد ، كه متأسفانه اين ديدگاه عملاً در ميان برخى از معتقدان به مهدويت آشكار شده است، واين كه هر حكومتى قبل از حكومت مهدى (ع) طاغوت است، فهمى آسيب زا از مهدويت است، چون پيامد عملىِ چنين فهمى، عدم تلاش براى برقرارى حكومت عادلانه پيش از ظهور است وحاصل عملى آن، تمكين نسبت به هرگونه حكومت جور پيشه خواهد بود.
در مقابل، كثرتگرايى نيز قطب دوم اسيب است. كثرتگرايى به مفهوم برابر دانستن طريقه هاى مختلف مي تواند به اين نتيجه منجر شود كه هر وضع موجودى، شروع تلقى شود و بالاخره كثرتگرايى به تجويز هر حكومتى ختم خواهد شد. ( برترين هاى فرهنگ مهدويت در مطبوعات ص 33 ).
در فراگفتمان اسلامي، دين اسلام، عبارت از مكتب مدني، مردمي و متكامل نهايي الاهي است. ديني مدني كه از آدم† و با خلافت و مدنيت او آغاز شده و تا نظريه و نظام علمي و عملي نمونه اعلاي نبوي…، در صدر اسلام فرا آمده است. اين مكتب و فرايند مدني، بر اين اساس و در اين جهت تا دولت و جامعة مدني و سياسي كامل و جهاني مهدوي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ فراخواهد رفت؛ گرچه به سبب انحراف و تحريفي كه در اعتقاد شيعه از جريان سقيفه در صدر اسلام پيش آمده، اين فرارفت دچار تنش شده، با فراز و فرودها و كژ و راستتابيهايي پيش ميرود.
فرايندي كه با تلاش و تدابير انساني از سويي و با جلب توفيق الاهي از ديگر سو، قابل تحقّق و دست يافتني يا آمدني و بلكه آوردني است. اكنون جامعة بشري در مرحلهاي از اين فرايند تاريخي و جهاني قرار دارد.
آسيبها و آسيب شناسي جهاني، و فراشد جهاني گرايي، فرايند جهاني شدن و فرابرد جهانيسازي نيز به مراحل فرود و كژتابيهاي سير و ساختار اين فرايند مربوط است. در اين سير و ساختار، فرايند تك ساحتي جهاني شدن اقتصادي و فرابرد هژمونيك تنازعي و سلطه گرايانه اقتصادي سازي جهان و امريكايي سازي آن، از مهمترين آسيبهاي سياسي و اجتماعي جهاني و جهانيگرايي راستين يعني فراشد مهدويت به شمار ميروند.
به تعبيري ديگر، در گفتمان اسلامي، جهاني شدن اقتصادي لازم است؛ امّا تك ساحتي و نارسا است؛ چنان كه در اين گفتمان، جهاني سازي سلطه گرانه و استكباري از نوع امريكايي و حتّي اقتصادي سازي جهان از نوع سيطرة تفكّر و رويكرد انحصاري و تنازعي بازاري، خطرناك و زيانبار است؛ در نتيجه، هر دوي اين رهيافتها، از آسيبهاي سياسي و اجتماعي هدايت و مهدويت ورهيافت جهانگرايي آن تلقّي ميشوند؛ چنان كه توسعة فنآوري وعمران، اساسي ومثبت بوده، امّا در حدّ ضرورت و سازندگي، نه به قيمت تخريب و تهديدهاي روزافزون از جمله نابودي محيط زيست طبيعي و تزلزل محيط زيست فرهنگي انسان، آن گونه كه امروزه و به صورتي فزاينده در جريان است.
گفتمان اسلامي، كه در حقيقت در بر دارندة نظام نظرية علمي و عملي راهبردي مهدويت، و به صورت بنيادين، فراگير يعني هم شامل و هم مانع و نيز به شكلي سازمند و هدفمند، به طرح و تبيين تاريخي و ساختار جهاني مهدويت پرداخته است، هم يك بعدي و تك ساحتي صرفاً مادّي و اقتصادي بودن فرايند جهاني شدن را بر نميتابد و به سبب غفلت اين فرايند از ساحت معنوي حيات و هستي انساني، تحت عناوين ظلم به نفس و به بعد متعالي و حقيقي انسان و زندگي اجتماعي و سياسي، به صورت كامل تأييد نمي كند و آن را گمراهي، فساد يا تباهي و در نتيجه تنگنايي در زندگي، و سرانجام آسيب سياسي و اجتماعي جوامع و جهان ميداند؛ بدين سبب، هرگونه دغدغه و به ويژه داعية جهاني در اين زمينه را مانع سير تحقّق درست و بهينة مهدويت و جهان گرايي حقيقي، كامل و كارامد قلمداد ميسازد؛ چنان كه همچنين فرابرد تنازعي، هژمونيك و سلطه طلبانه استكباري از نوع غربي سازي و امريكايي سازي از جمله با سياستها و حركات يك جانبه گرايانه و يكّه تازانة نو محافظه كارانه، به گونة جاري يعني امريكايي را نيز آسيب دانسته، بر نميتابد؛ چرا كه آن را عامل سير قهقرايي و واپسگرايي مهدويت حقيقي و يقيني تلقّي ميكند؛ زيرا اين فرابرد، همان عامل تحريف و انحراف و سبب بازدارندگي از سير حركت متعادل و متعالي اقتصادي، سياسي و فرهنگي جهاني شمرده ميشود.
فرا گفتمان اسلامي، به يك اعتبار به ترتيب از گفتمانها و رهيافتهاي قرآني، روايي و علمي به معناي اعم تشكيل شده است؛ چنان كه فراگفتمان اسلامي به اعتباري ديگر از اوّل، گفتمان و رهيافت عقلاني، فلسفي و عقلاني، و دوم، گفتمان رهيافت وحياني، ديني و شرعي و سوم، گفتمان و رهيافت علماني يا علمي تجربي و عرفي سياسي فراهم آمده است.
رهيافت و گفتمان قرآني، مباني مهدويت و آسيبهاي آن را (گرچه به صورت اجمالي و كلّي)، پيشبيني و حتي پيشگويي ميكند. رهيافت و گفتمان روايي، يا سنّت معصوم(ع)، تفسير، تفصيل و تطبيق عيني و عملي مباني و اصول مهدويت و آسيبهاي آن را بر عهده داشته و به صورت كامل و فراگيري به انجام رسانده است و ميرساند.
رهيافت و گفتمان علمي، اعم از گفتمانها يا خُرده گفتمانهاي فلسفي سياسي، علمي تجربي سياسي و از جمله ريز گفتمان روان كاوي، روان شناسي و انسانشناسانة سياسي و خرده گفتمان جامعهشناسي سياسي و حتّي گفتمان عملي و فنّي يا سياست گذاري عمومي و حتّي ريز گفتمان فلسفي تاريخ سياسي با تاريخنگري و تاريخ گرايي سياسي است. گرايش علمي سياسي بدين ترتيب به توضيح و تا حدودي و به صورت احتمالي، به پيش بيني اصول، ساز و كارها و راهبردهاي مهدويت پرداخته، آسيبهاي مهدوي، در دوران غيبت و انتظار را، كشف و نمودار ساخته، به كار ميگيرد.
رهيافت و گفتمان عقلي، فلسفي و استدلالي از جمله كشفي و ذوقي سياسي، اصل ضرورت، غايت و علّت غايي هدايت و مهدويت و نيز مبادي و آثار آن را به صورت فطري، ولي كاملاً اجمالي و كلّي در مييابد؛ چنان كه اين گفتمان در تبيين داشتهها، دريافتهها و ادراكات عقلي و فطري، نيازمند تفسير، تفصيل و تطبيق وحياني، شرعي و ديني بوده و در نمودن راهبردها و ساز و كارهاي عملي و عيني نيز، نيازمند گفتمان علمي و عملي است.
بر اين سياق، مهمترين هنجارهاي سياسي و اجتماعي، همانند اصل ضرورت و ايجاد امنيت، عدالت، نظم، آزادي، ثبات، امانت، وحدت و همگرايي و مانند اينها تا سر حدّ جهانيگرايي را عقل به صورت فطري و در قالب اوليّات و ضروريات عقلي درك، و فلسفة سياسي و حكمت مدني آن را طرح و تنظيم ميكند؛ چنان كه به تعبير حضرت امام خميني(ره) اين هنجارها را عقل و حكمت سياسي به صورت اصيل در مييابد؛ چنان كه عقل و حكمت سياسي نيز مهمترين نابهنجاريها يا آسيبهاي مربوطه را به صورت تبعي درك ميكند و ضرورت رفع آنها را بايسته و شايسته دانسته، ميطلبد.
همچون درك عدم ضرورت و بلكه ضرورت عدم نابهنجاريها و آسيبهايي به سان ناامني، بي ثباتي، ناپايداري، بيعدالتي، بينظمي و آنارشي يا نظامهاي نامتعادل و نامتعالي يعني تك ساحتي و تنازع خيز، جبر و عدم آزادي، كه فطري تبعي هستند.
گفتمان ديني، شرعي و وحياني، به يك اعتبار، به تبيين حدود، مفاهيم و تعاريف اين هنجارها و نابهنجاريها يا آسيبها و روابط، مؤثرات، آثار و نيز زمينههاي ظهور و بروز، شدت يا ضعف، سرعت يا كندي و افزايش يا كاهش هر يك از اينها، گروههاي آنها و نظام كلّي هنجارها و نيز نابهنجاريها و آسيبها، علل و عوامل و نيز آثار و تبعات آنها و پيشبينيها، پيشگوييها و پيشگيريهاي آن ميپردازد.
همچنان كه آدمي با داشتههاي فطري، عقلي و خدادادي، دادههاي اطلاعاتي وحياني، اعمّ از قرآني و روايي و با كمك تجارب علمي و علم تجربي سياسي و تاريخي خويش، از نابهنجاريها و آسيب روي برتافته، به نظام هنجارهاي هدايت و مهدويت ميگرايد.
آسيب شناسي و آسيبهاي جهان گراييهاي غير و ضدّ مهدويت يا جهاني شدن اقتصادي و جهاني سازي نوع امريكايي، در گفتمان اسلامي، اعمّ از رهيافتهاي قرآني، روايي و علمي سياسي به ترتيب ذيلاند:
در فراگفتمان اسلامي كه اسلام، مكتب مدني و نهايي الاهي بوده، در بردارندة نظريه و نظام سياسي كامل و كارامد، انساني و متعالي، جهاني و تاريخي است؛ نظريه و نظامي متكامل كه از آدم و در برد خانوادگي آغاز و تا پيامبر خاتم(ص) و در برد امت اسلامي فراگسترده شده است؛ فرايندي كه تا ظهور و حاكميت امام خاتم ـ عجل الله تعالي فرجه ـ و جهان گستري آن پيش خواهد رفت. در اين گفتمان، قرآن، كتاب مكتب مدني اسلام به شمار ميرود. قرآن از همان ابتدا، يعني در سورة مباركة حمد كه با عنوان فاتحة الكتاب، امّ الكتاب و اساس الكتاب و حتّي سبع المثاني، به مثابه پيش درآمد و مدخل قرآن، گزيده و فهرست قرآن، اساس و چهارچوبة موضوعي قرآن و نقاط عطف و سير و تحولات محتوايي قرآن و تكامل تاريخي و جهاني تمدن و فرهنگ بشر تا سر حدّ نهايي، شمرده ميشود، زير ساخت راهبردي هدايت و مهدويت راستين را نشان داده است؛ يعني صراط مستقيم راه راست، ميانه، متعادل و متعالي يعني تعالي بخش را بر نموده است. بر اين اساس، يكي، "مغضوبين"، ستمگران و زورگويان را كه نماد غصب و غضب، يا خشم و خشونت حيواني و درندگي طبيعت غريزي بشر، و افراد بشر شمرده ميشوند، رو در رو و ضدّ هدايت، راستي و استقامت معرّفي ميكند. موضوعي كه در تعبير فيلسوفان و دانشمندان اسلامي از آن به بدراهي و بيراهي يا مدن و سياست فاسقه تعبير ميشود. ديگري، "ضالّين" كه نماد گمراهي، گمگشتگي و كژتابي يا كجراهي غير فاضله بوده و سير و سياست غير راستين يا غير مستقيم و غير مهدويت گرايي به شمار ميروند.
بدين ترتيب، هر دو نماد، نمودار و نتيجة جهل و جهالت اعمّ از ناداني و ناآگاهي و ناشي از به خود واگذاشتگي يا احساس آن هستند. مهمترين مواردي كه از آنها تعبير به مدن، سياست، اجتماعات مدني دولت و نهادهاي مدني جاهله و نادان، غير علمي و فاقد مباني نظريه و نظام سياسي استوار، سازوار و به سامان شده است (فارابي، 1358: ص168 ـ 207). براساس اين مبنا و با اين مدل، در رهيافت قرآني، هم فرآيند جهاني شدن تك ساحتي مادّي و ابزاري و صرفاً اقتصادي، جهاني نگري و جهاني گرايي ناقص و نارسا يا كژتاب و ضالّه يعني گمراه به شمار ميرود و هم فرابرد جهاني سازي تك قطبي، يك جانبه گرا و يكّهتازانه استكباري و سيطره طلبانه جهاني صرفاً امريكايي و ميليتاريستي نومحافظهكارانه و نئوليبرالي، جهاني نگري و جهاني گرايي ناسازوار و تنازعي و تنازع خيز بوده و بدراه و بيراهه يا فاسقه يعني ضدّ مهدويت راستين، ضدّالاهي و ضدّ اسلامي و در نتيجه قهقرايي است. صهيونيسم، نئوصهيونيسم و صهيونيسم مسيحي نيز در اين جهت قلمداد ميشوند. (ر.ك: هال سل، 1377).
قرآن در ادامه و طيّ سوره بقره، يكي فساد يعني تباهي و ديگري خونريزي يعني سلطه گري و جنگ افروزي در زمين را از زبان ملائكه در محضر الاهي كه خلافت آدم(ص) بر زمين را اعلام فرمود، به صورت دو نا بهنجاري اصلي در آيندة بشر عرضه ميدارند. پيش بيني هايي كه از طبيعت مادّي انسان ناشي و نتيجه ميشوند. خداوند با توجّه به ظرفيت والاي انسان و چه بسا با عنايت به مرحلة مهدوي و انسانيت انسان، ضمن اعلام "اني اعلم مالاتعلمون" ( بقره (2): 30)، عملاً حق و برتري جهات برتر انسان و جامعه و جهان انساني را در مقابل اين نابهنجاريهاي دوگانه مطرح ميسازد؛ نابهنجاريهايي كه به سان اركان باطل، گذرا است، و خداوند، ناپايداري و مغلوبيت آنها را در مقابل حق، هدايت، صراط مستقيم پيشبيني، و شكست نهاييشان را در برابر راه راستين، تسبيح و تقديس الاهي پيشگويي ميكند.
ذات الاهي با اين روش، اين جريانها و سرنوشت نهايي آنها را بدين ترتيب، يعني آن گونه كه در فراشد مهدويت و نظريه و نظام راهبردي سياسي و مدني مهدوي موضوعيت دارد، گوشزد كرده، مورد تأكيد قرار ميدهد. قرآن در ادامه و طي ساير آيات و سورهها، ضمن تبيين و تفصيل اين راهبردهاي سه گانه هدايت، بدراهي و كژراهي يا گمراهي، عموماً و به ويژه در سطح جهاني، هدايت و مهدويت را نعمت و سبب رستگاري دو سراي خوانده و آن دو را يكي فساد و ديگري فسق دانسته و آنها را يكي سبب ايجاد و افزايش حزن و افسردگي و اضطرار ميداند كه به زندگي و معيشت ضيق يا تنگي و احساس تنگنايي ميانجامد. ديگري نيز مسبب ايجاد و گسترش خوف و ترس و وحشت، يعني اضطراب و ترور و نيز بيثباتي و ناامني، جنگ، تبعيض و سرانجام اختناق و استبداد تا سر حدّ جهاني قلمداد ميشود؛ جرياني كه ره سوي انحطاط برده و عاقبت به زندگي و معيشت ضنك يا تنازع، تسلّط، تعارض و هژموني در زندگي، روابط و ساختارهاي داخلي، ملّي، خارجي، بين المللي و جهاني و در تمام بخشهاي اقتصادي سياسي و فرهنگي ميانجامد (بقره (2): 38 ).
قرآن در همين جهت، جريان يهوديت را رو در روي جريان اسلام، اسلاميت و اسلامي، به صورت دو جريان اصلي و عمدة ستيزش سازش ناپذير تاريخي و جهاني به ميان ميآورد. دو نزاعي كه خواه به صورت مستقيم يا غير مستقيم، چه به صورت آشكار يا پنهاني و حتّي سِرّي، خواه به شكل اقتصادي يا فرهنگي و سياسي و حتي نظامي، تا ظهور و پيروزي انقلاب نهايي اسلام و شكست واپسين و ريشهاي يهوديت، همواره ادامه و كمابيش با شدّت و ضعف جريان داشته است و خواهد داشت؛ همانگونه كه ميتوان به راحتي نشان داد به ويژه، صهيونيسم سياسي پشتوانة فرابرد جهاني سازي يكّهتازي امريكايي و حتّي به سان پيشينة فرايند جهاني شدن اقتصادي و بازاري شمرده ميشود؛ يعني مجامع صهيونيسم جهاني، غالباً يا نوعاً در عقبه؛ هم جهاني سازي سرمايه سالاري و سرمايهسالاري سازي جهاني، هم عقبه جهاني شدن سرمايه داري و سرمايه داري جهاني، پنهان بوده، آنها را خط داده و بدينسان فعاليت ميكند (ر.ك: هال سل، 1377).
آيا ممكن است دجال و خر و آونگ آن و نيز مدفوع آن كه در روايات آخرزمان آمدهاند، همين نظريهها، نظامها و دولتهاي پر زرق و برق مادّي و ابزارهاي گوناگون آنها از جمله فنآوريهاي ارتباطي، اطلاعاتي و تبادلي و مانند اينها باشند؟ مواردي كه به تعبير فارابي، به سان پارچه و پيراهني رنگين، افكار و قلوب ظاهر بينان، عوام و خواص را هر يك به نحوي و از طريقي به خود جذب و جلب كرده و مفتون و پيرو خود ميسازد (فارابي، 1358: ص 192).
اين ميتواند خود يك فرضيه بسيار مطرح در اين زمينه باشد. آيا ممكن است به صحنه آمدن و حاكميت هر صاحب ادعايي، همانگونه كه در روايت آمده است، همان مطرح شدن هر اسم و ايسم و مكتبي از جمله سوسياليسم، كمونيسم و ماركسيم و متقابلاً ليبراليسم و كاپيتاليسم و مانند اينها بوده باشد كه با ظهور و بروز بحرانها و بحرانزاييها و بحران فزاييهاي آنها، از صحنه خارج ميشوند؟ همان سان كه هم اكنون اين جريانها، به فروپاشي چپ، و به گرفتاري تا سر حدّ بن بست راست كشيده شده است، در چالش نهيليسم و پوچ انگاري يا چشم انداز يا استبداد جهاني و يا آنارشي و هرج و مرج جهاني، منجر شده و ميشود.
شكست و انسدادي تا بدانجا كه ديگر هيچ فرد يا گروه صاحب نظريه يا مدّعي عملي، معتقد نبوده و مردم نيز بدانها اميد نداشته باشند كه آنها قادر به تأسيس نظام و دولت جهاني، با تضمين وحدت، امنيت، اثبات، عدالت توامان با آزادي هستند و ميتوانند توسعه متعادل و متعالي جهاني را بدون كمترين تبعيض، ناسازواري، نارسايي و ناروايي، تامين كنند).
مقصود از روايت، سنّت معصومان(ع) و اعمّ از سنّت قولي، تقريري و عملي آن بزرگواران است. خواه شخص پيامبر… و حتّي ديگر انبياي پيشين الاهي و به ويژه دانيال نبي حضرت عيسي(ع)، كه داراي نصوص و گفتههاي مفصّلتر، مشخّصتر و جامعتري در زمينة پيشگويي مهدويت و از جمله انتظار و به ويژه آسيبهاي موعود نگري و هدايت، مهدويت و مهديگرايي عمومي و موعود در دوران پيشامهدوي هستند. در روايات اسلامي، به طور گسترده به تفسير و تبيين نظر مباني و مفاهيم مهدوي و آسيبهاي آن پرداختهاند و در مقام تطبيق عيني و عملي، مصاديق كلّي يا بارز آن را به گونهاي كاملاً مبسوط و مشروح نشان داده و باز كردهاند تا جايي كه ميتوان ادّعا كرد نظرية نظام راهبردي مهدويت و از جمله آسيب شناسي و آسيبهاي آن را به صورت مفصل و كامل و چه بسا با نشانههاي عيني در اختيار داريم.روايت "يملاء الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جورا".
از حيث كمّي، بيشترين سهم را ميان روايات اسلامي در زمينة مهدويت به خود اختصاص ميدهد. بدين ترتيب به نظر ميآيد در قرائت روايي، ظلم و جور، برترين، بيشترين و فراگيرترين آسيبهاي دوران غيبت در فرايند موعود نگري و مهدويت گرايي بوده؛ چنان كه قسط و عدل، به صورت جايگزين آنها، برترين هنجارها در جهان گرايي مهدوي شمرده ميشوند. ديگر آسيبها و نابهنجاريها يا علل، عوامل، زمينهها و شرايط اين آسيبهاي دوگانه بوده يا اجزا، نشانهها، نمودها و نيز آثار و پيامدهاي آن دو به شمار ميروند.
بدين ترتيب يكي جور به معناي ستم و تعدي و نيز سلطه و زورگويي در جهان پيشامهدوي را ميتوان برترين شاخصة جهاني سازي امريكايي امروزين دانست؛ چنان كه ديگري يعني ظلم به نفس و به ساحت متعالي انسان، هستي، زندگي و سياست به معناي فساد، تباهي، گمراهي و عدم عدالت و اعتدال و عدم رعايت توازن و تناسب ميان ساحات مادّي و معنوي را برترين شاخصة جهاني شدن اقتصادي قلمداد كرد؛ چرا كه تعلّل و عدم رعايت حدود و ساحت الاهي انسان، اولويت، بهاي بيش از اندازه به جهات مادّي و اصالت مادّي، اقتصادي و جسماني يا همان ماترياليسم، يوتيليتاريانيسم يا منفعت خواهي و سود و سوداطلبي و هدونيسم يا لذّت جويي مدرنيستي و ليبراليستي در اين راهبرد، همچنين سكولاريسم و لائيسم يا جدايي دين از سياست و سياستزدگي دنيايي و مادّي گرايانه ناشي از آن، مهمترين مواردي بوده كه جهاني شدن اقتصادي مدّعي و مروّج آن است يا اينها از استلزامات و نيز عواقب آن به شمار ميروند. جهات مثبت و قابل استفاده رهيافت جهاني شدن اقتصاد، همان توسعة ابزاري و اقتصادي است.
حال اين كه جهات قابل توجّه رهيافت جهاني سازي، در صورت امكان، زير ساخت سخت افرازانه و شبكة جهاني آن ممكن است باشد.
آسيب شناسي و آسيبهاي جهاني پيشامهدوي، در رهيافت علمي و نظري بر اساس، در جهت و در حدّ توجيه و تكميل علمي پديدة مهدويت و آسيبهاي آن و نمودن ساز و كارها و روشها يا راهبردهاي عملي، عيني و تحقّق واقعي و خارجي آنها است.
رهيافت علمي مهدويت پژوهي و آسيب شناسي و آسيبهاي جهاني پيشامهدوي، خود ممكن است با راهبردهاي فلسفي سياسي خواه نظري و عملي صورت گيرد يا با راهبرد فقهي سياسي و در حدّ تبيين احكام وحدود حقوقي و وظايف و تكاليف همگاني نيروها و نهادهاي مدني، مردمي و سياسي انجام پذيرد.
همچنين امكان دارد با راهبرد علمي به معناي خاص، يعني علمي تجربي و تجربي علمي سياسي عملي شود؛ به ويژه اين فرايند خواه در حدّ علمي ـ انساني ـ سياسي يا در حدّ علمي ـ اجتماعي ـ سياسي قابل تحقيق و بررسي است. فرايند جهاني شدن اقتصادي، فرابرد جهاني سازي امريكايي و فراشد جهاني گرايي مهدوي، همچنين با راهبرد سياستگذاري عمومي نيز قابل تحقيق و قابل ترسيم است. رهيافت علمي سياسي مهدويت و آسيبشناسي و آسيبهاي جهاني پيشامهدوي، به ويژه در حوزة انديشگي فيلسوفان، فيلسوفان سياسي، فيلسوفان تاريخ و تمدّن، برجستگي خاصي دارد.
تاين بي، ويل دورانت، سوروكين، ياسپرس و حتّي ماركس در غرب مدرن با نوعي تاريخنگري و تاريخگرايي و از آن فراتر با نوعي آينده نگري و موعودگرايي، بدين مهم توجّه كردهاند (ياسپرس، 1364).
برخي همانند شوپنهار، اشپنگلر و نيچه كه با گونهاي بدبيني به حال و آينده جهان به ويژه غرب مدرنيستي و مدرنيسم غربي اعمّ از شاخة سوسياليستي و كمونيستي يا شاخة ليبراليستي و كاپيتاليستي آن پرداختهاند(شوپنهاور، )، از سويي و جرياناتي همچون هستيشناسي و اگزيستانسياليسم كي يركگارد، پديدارشناسي هوسرلي، بودشناسي معناكاوانه هايدگري، به گونهاي ديگر و به صورت نسبي، ضمن شك و انتقاد به بنيادها و باورهاي مدرنيسم، به منظور پيجست راه رهايي، به دنبال نظريههاي راهگشايي به گمان خويش بودهاند. (داوري، 1378). هر چند جريان غالب اين راهبرد در غرب، به پسامدرنيسم فوكويي و به پوچ انگاري نهيليستي مدرن در غلتيده و خود مزيد بر درد و بر علّت شدهاند(ورنو، 1372)؛ امّا برخي سرشاخههاي آنها از قبيل لئواشتراوس و به ويژه هانري كربن فرانسوي و برخي سنّت گرايان معاصر همچون شووان، رنه گنون و حتّي سيد حسين نصر، با گرايش اسلامي، شيعي و ولايي، تا حد مهدويت راستين و موعود فرا رفته اند (رنه گنون، 1365).
حكيم فارابي، خواجه نصير، آيت الله نائيني، حضرت امام خميني(ره) و در اين جهت علامه مطهري، داراي آراي جامع و راهگشايي در زمينه آسيبهاي مهدويت نگري و مهدويت گرايي در زمان غيبت و انتظار هستند. اينان در نظريه خويش، هر يك به گونهاي و از زاويهاي خاص به تشريح اين آسيبها اعم از تحريف و انحرافها و يا موانع و شبهات و ضدّيتها و اضداد مهدويت راستين ميپردازند؛ خواه در سطح و گسترة ملّي و به اصطلاح مدني و خواه در سطح و گسترة جهاني و به اصطلاح مدينه عظما يا جامعة جهاني در تعبير فارابي و خواجه نصير(فارابي، 1358: ص 136).
مدن جاهلة ضالّه در تعبير و نظرية فارابي، به ويژه در مراحل مدن ضروريه، بداله و خست يا ثروت اندوزي و سرمايه داري رفاه و لذّت طلبانه و جهانگستر، همگن جهاني شدن اقتصادي در حال حاضر شمرده ميشوند و مراحل شكل گيري آن را برمينمايانند؛ چنان كه مدن جاهلة فاسقه به ويژه در مراحل مدن كراميه، تغلبيه سلطه و استكبار طلبي و جهان گيري و نيز مدن جماعيه يا جهانخواري فرا استكباري و سرمايه سالارانه، همگون جهاني سازي امريكايي كنوني به نظر ميآيد.
مهمترين مواردي كه خواجه نصير، در كتاب اخلاق ناصري خويش، از سويي به تشريح آنها ميپردازد و از ديگر سوي، انواع سياستهاي سه گانه اعم از يكي، سياست امامت و هدايت، ديگري سياست ناقصه به سان سياست و توسعة تك ساحتي و صرفاً اقتصادي جهاني شدن، و سوم، سياست سلطه گرانه و سيطره گرايانه جهانيسازي نوع امريكايي را ترسيم و روشن ميسازد.
امام خميني(ره) نيز با ترسيم و ارائة تقسيمهاي سهگانة سياست، آنها را شامل سياست انساني يا الاهي و اسلامي، سياست حيواني يا مادّي، اقتصادي و طبيعي و سرانجام سياست شيطاني يا ضدّ انساني، ضدّ اسلامي و ضدّ الاهي ميخواند؛ سياستها و سامانههايي كه به ترتيب بر سياست مهدويت و هدايت راستين، سياست جهاني شدن اقتصادي و سياست جهاني سازي امريكايي قابل تسرّي و تعميم بوده و قابل تطبيق هستند.
آيت الله نائيني نيز در كتاب تنبية الامه و تنزيه الملة خويش در قبال نظريات و نظامات ناقصه و نامشروع، ملوكي خواه سرمايه دارانه يا سرمايه سالارانه كه در آن رابطة حاكم، دولت و كانونهاي قدرت با مردم و ملتها، به سان رابطة مالك و سرمايه داران با مِِلك و مايملك و مملوك زر خريد خويش است، از طرفي نظريه و نظام نهايي و كامل مهدوي را مطرح ساخته، از ديگر سو و در دوران غيبت و انتظار، ضرورت نظريه و نظام قدر متيقن و قدر مقدور اسلامي را به ميان ميكشد. در نگاه وي، به تناسب ميزان فهم و به ميزان توان، امكانات و مقتضيات، لازم است، حكومت و نظام قانوني، اسلامي و عادلانه، اجرا شود. معناي آن اين است كه ضمن اعلام هرگونه سياست گرايي و جهان گرايي غير اسلامي و ضدّ اسلامي كه به گرايشهاي غير الاهي و ضدّ الاهي و انساني و نامشروع، معتقَد و مدّعاي سياست گرايي و به تبع آن جهانيگرايي نسبي و به تناسب توان علمي و عملي در زمان غيبت و انتظار است، او آن را زمينه ساز مهدويت و جهانگرايي نهايي، كامل و نيز جهاني سازي حقيقي و يقيني مهدوي ميداند.
وي بدين ترتيب هرگونه تعلّل و سستي يا نارسايي و كاستي و به ويژه مخالفت و ناسازواري با اين فراشد هدايت، اسلاميت، ولايت، مشروعيت و در يك كلام مهدويت را بدترين آسيبها و نابهنجاريها ميخواند.
آسيب هايي كه به گمان وي، ناشي از عدم درك و اجراي درست اسلام، جهل، اعمّ از ناداني و به ويژه ناآگاهي مسلمانان و حتّي رهبران آنان به حقوق، رسالت و نيز ارزش و نقش خويش دانسته، آسيبهاي استبداد و خودكامگي سياسي دولت و دولتمردان را از يك سو و عافيتطلبي رهبران مردمي و تودههاي مردم را از ديگر سو، ناشي از آنها تلقّي ميكند.
آسيبهايي كه مسبّب فقر، فساد، فحشا، تبعيض، تفرقه، تنازع و عقب ماندگي مسلمانان و به ويژه شيعيان در آن زمان شمرده ميشدند؛ بنابراين در اين نگاه، همان گونه كه هم استبداد و هم تكساحتي بودن سياست در گسترة داخلي پذيرفته نميشود، با همين قياس و در همين جهت، جهانيسازي تكقطبي و سلطهطلبانه و نيز جهانيشدن تك ساحتي و رفاه طلبانه را بر نميتابد.
در عين حال، سياستگرايي و بر همين اساس، جهاني گرايي مهدوي هر چند به صورت نسبي، به تناسب قدر متيقن و قدر مقدور، مورد توجّه وي بوده و به صورت زمينه ساز آمادگي پويا و انقلابي و انتظار مثبت، فعّال و سازنده، مورد تأكيد وي تا حضرت امام و علامه مطهري است.
فرايند جهاني شدن اقتصادي، فرابرد جهاني سازي امريكايي، از حيث ظاهري و صرفاً در حدّ نگرش جهاني و گرايش به ساختار و شكل جهاني، شبيه به فراشد جهاني گرايي مهدوي و مهدويت نگري و مهدويت گرايي جهاني هستند؛ امّا در حقيقت، ضدّ آن بوده؛ بلكه هر دو، مهمترين آسيبهاي دوگانه مهدويت گرايي جهاني راستين و جهاني گرايي درستين مهدوي و مهدويت به شمار ميروند.
به تعبيري ديگر، جهاني شدن شبه جهاني گرايي بوده و جهاني سازي، ضدّ جهاني گرايي به شمار ميآيد.
جهاني شدن به سبب تك ساحتي صرفاً مادّي، در پي تحقّق و تأمين سرمايهداري جهاني بوده؛ بدين سبب، عامل تحريف و انحراف و مانع جهانيگرايي مهدويت است و جهاني سازي نيز به سبب تك قطبي گرايي، يك جانبه گري نظامي و مداخله جويانه هژمونيك، سلطه طلبانه و سيطره جويانه امريكايي، ضد جهاني گرايي مهدويت بوده و عامل تخريب، تضعيف و سركوب جهاني گرايي مهدويت خواهد بود.
در مقابل، جهاني گرايي مهدويت و مهدويت گرايي جهاني، با نقد درست مدرنيسم، اعم از شعبة سوسياليستي، كمونيستي و ماركسيستي آن و نيز شعبة ليبراليستي، كاپيتاليستي و انديودوآليستي آن و با نفي نارسايي و خلا معنويت داخلي و نيز ناسازواري و هژموني امپرياليستي و استكباري سلطه گرانة اقتصادي، فرهنگي و سياسي خارجي ذاتي و ضميري هردوي آنها، روشن و روشنگرتر خواهد بود. در اين صورت و با اين الگو، به ويژه با نقّادي بهينة جهاني شدن اقتصاد و فرايند آن از يك سو و جهاني سازي امريكايي و فرابرد آن از ديگر سو ميتوان اوّلاً به بهره برداري از فرصتهاي جهاني، به ويژه در بخش سخت افزاري و نيز نرم افزاري توسعة جهاني به خصوص در زمينههاي ارتباطات، اطلاعات و تبادلات پرداخت و در عوض، تهديدهاي تك ساحتي جهاني شدن يا تهديدهاي سلطه جويانه امريكايي را به تعويق انداخت يا به حداقل كاهش داد؛ بلكه آنها را بهانه و فرصتي براي ارتقاي كارامدي و انگيزهاي براي تجديد، مهندسي مجدّد، تقويت و ارتقاي هويت، همبستگي و بهرهوري ايراني و بين المللي اسلامي خويش تلقّي كرد و قرار داد.
ثانياً با عنايت به بحران تا حدّ بنبست خلا معنويت نهيليسم معرفتي از سويي و بيعدالتي و تبعيض و تروريسم يا ناامني و بيثباتي و وحشت ناشي از آن از سويي ديگر ميتوان با تبيين هر چه بهينهتر نظريه و نظام كامل و كارامد نهايي مهدوي و جهانيگرايي آن، به صورت چشم انداز و نيز با ترسيم و تحقّق هر چه فراتر نظريه و نظام قدر متيقن و قدر مقدور اسلامي، انساني و مهدوي در دوران غيبت به صورت زمينه ساز انتظار و آمادگي فعّال، پوينده و انقلابي سازنده، به ويژه با ارتقاي هر چه بيشتر كارامدي نظام و دولت جمهوري اسلامي ايران كه شاهد عيني و نمونة عملي رهيافت جهان گرايي راستين و مهدوي است، راه برون رفت از چالش جهاني را بازيافت و باز نُمود؛ راه و راهبردي كه در صورت تبيين درست و تحقّق عملي هر چه نزديكتر آن به نمونة نظري و اصيل نهايي جهاني گرايي مهدويت ميتواند در مهدويت گرايي جهاني، سخت كارساز شود.
در اين صورت ميتوان از تمام فرصتهاي چالش جهاني، جهاني شدن و جهاني سازي بهرهمند شد و از تهديدهاي آنها بازداشت و يا كاست؛ بلكه آنها را به فرصتهاي طلايي و بس مغتنمي تبديل كرد كه در تحكيم، تداوم و توسعه و تعالي جمهوري اسلامي كارامد بوده، در بيداري و همگرايي جهان اسلام و مسلمانان جهان اثربخش باشد و سرانجام در رواج و ترويج جهاني گرايي مهدوي ولو به صورت نسبي و نمونه قدر مقدور، كارساز خواهد بود. نمونهاي عملي و تحقّق پذير در جايگاه رقيب و جايگزين (آلترناتيو) جهاني شدن به ويژه جهاني سازي كه حاميان و پيروان آنها، هر كدام با تمام توان و ابزار در پي اعلام و تثبيت خويش در جايگاه گزينه بيرقيب و گزير ناپذير جهاني هستند.
اميد كه فرهيختگان هماره تيزفهم ايراني، نوانديشان اسلامي و متفكّران اصالت گرا و آزادة جهاني، با برخورد راهبردي و نقّادانه با اين جريانهاي جهاني، پيش از اين كه جهان كنوني از چالة ماديت مدرنيسم به چاه ويل نهيليسم، آنارشيسم و فاشيسم پسامدرنيستي نئوليبراليستي و نومحافظه كاري سرمايهدارانه تا سرمايهسالارانه، فرو برده شود، با هم انديشي و همياري جهاني، چالش جهاني گرايي را به چشم اندازي بس روشن در جهت توسعة اقتصادي، عمراني و ابزاري، تعادل سياسي و عدالت اجتماعي و در جهت تعالي فرهنگي، اخلاقي و انساني الاهي و در نتيجه ديني و اسلامي مبدل سازند؛ انشاءالله.
1.اشتراوس، لئو، گراپسي، جوزاف، نقد نظرية دولت جديد، تدين، تهران، كوير، 1373ش.
2.اشتراوس، لئو، فلسفه سياسي چيست؟ رجايي، تهران، علمي و فرهنگي، 1373ش.
3.توين بن، آرنولد، تاريخ تمدن، آژند، تهران، مولي، 1364ش.
4.حكمت جاويدان،گردآوري خندقآبادي، تهران، مؤسّسة توسعه دانش و پژوهش ايران،1380ش.
5.خردجاويدان، به كوشش يوسفي فرد، تهران، دانشگاه تهران، 1380ش.
6.خواجه نصير، اخلاق ناصري، به كوشش حيدري و مينويي، سوم، تهران، خوارزمي، 1364ش.
7. داوري، رضا و جوزي، فلسفه و بحران غرب، تهران، هرمس، 1378ش.
8. فارابي، سياست مدينه، سجادي، تهران، انجمن فلسفه ايران، 1358ش.
9. ـــــ ، آراء اهل مدينه فاضله، سجادي، دوم تهران، طهوري، 1361ش.
10.ــــ ، احصاء علوم، خديو جم، دوم تهران، علمي فرهنگي، 1364ش.
11.گنون، رنه، سيطره كميت و علائم آخر زمان، كاردان، دوم، تهران، نشردانشگاهي، 1365ش.
12.نائيني، تنبيه الامة و تنزيه الملة، به كوشش طالقاني، تهران، سهامي كتاب، بي تا.
13.ورنو، روژه و وال، ژان، نگاهي به پديدارشناسي و فلسفههاي هست بودن، مهدوي ن تهران، خوارزمي، 1372ش.
14.هال سل، گريس، تدارك جنگ بزرگ، اسلامي، تهران، رسا، 1377ش.
15.هولاب، رابرت، يورگن هابرماس، نقد در حوزة عمومي، بشيريه، تهران ني، 1375ش.
16.هيوبرت، دريفوس، رابينو، پل، ميشل فوكو، فراسوي ساختارگرايي و هرمنوتيك، بشيريه، ني، 1376ش.
17.ياسپرس، كارل، آغاز و انجام تاريخ، لطفي، تهران، خوارزمي، 1364ش.
مرجع : کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}