دل نوشته هایی به مناسبت روز مجلس

تصویب قانون شکفتن

خدیجه پنجی
قلم در دست‏های توست تا به اندیشه‏ای زلال، خوشبختی را بر پیشانی شهر بنویسی. می‏دانی که پشت این درهای بسته، هزار هزار چشم امید به توست؛ به تو که برگزیده شدی تا در تلاطم و هجوم توفان‏های سیاست، امنیت و آسایش شهر را کشتیبان شوی. درست از آن روز که تمام آرزوهایم را خلاصه کردم در برگه‏ای و نام تو را به صندوق هدیه دادم. از آن روز که یقین و اعتمادم رابه روشنی دست‏های تو گره زدم و انتخابت کردم تا جای من، بر صندلی‏های مجلس بنشینی. تا صدای من باشی از گلوی قانون، تا نماینده آرزوهای کوچک و بزرگ من باشی در بازار گرمی لایحه‏ها. پس، آن هنگام که ستاره‏های خوشبختی و عدالت را بین دست‏های امیدوار تقسیم می‏کنی، مرا از یاد مبر.

تکیه بر صلابت تو

آینده، روشنایی خود را در سایه تلاش تو قدم می‏زند؛ آن گاه که لحظه‏هایت را به دست‏های عشق می‏سپاری و خواب‏هایت را به بیداری گره می‏زنی، تا فرصت‏ها، پشت تلّی از غفلت، فراموش نشود.
ملّت، به استواری و صلابت حضورت تکیه کرده است. رنج‏های‏مان را به صلابت شانه‏هایت سپرده‏ایم که پشتوانه دیروزها و امروزهاست. شکوه خستگی‏ناپذیر کلامت، کوه‏ها را از نفس انداخته است. پل می‏زنی امروز را به آینده، با واژه واژه کلامت، عشق را جان می‏دهی. اجاق‏های معرفت از حرارت حرف‏های شما روشن است. در چهاردیواری مجلس، سرنوشت شهر را، وطن را می‏نگارید. آرمان‏ها و اعتقادهای یک ملت را تصویب می‏کنید تا ایمان، چلچراغ همیشه روشن وطن باشد و عشق، حرف اول و آخر همه. من یقین دارم که در قاموس تو، هیچ قانونی بالاتر از سرافرازی وطن نیست.

مصوبه عشق

از گذشته‏های دور می‏شناسمت. از همان لحظه که نامت را بر برگه‏ای از دلم نوشتم و تصمیم‏های مهم زندگی‏ام را به قاطعیت کلامت حواله کردم، می‏دانستم که اشتباه نکرده‏ام. تو آمده‏ای با رنج هزاره‏ها بر دوش، تا هوای مجلس، خالی از عطر حقیقت نباشد، من به دست‏های پرتوانت ایمان دارم که واژه واژه عظمت و شکوه ایران را خواهی نگاشت. می‏دانم که غرور باستانی میهن در اندیشه‏ات جاری است. می‏دانم که عقاب‏های ستیهنده باغیرت، بر فراز باورهایت آشیان دارد. می‏دانم که سیاهی جوهر خامه‏ات، هرگز پا بر قداست و سرخی خون شهیدان نخواهد گذاشت. تو میراث‏دار غرور و صلابت ایران زمینی؛ میراث‏دار تاریخ باشکوه باستانی میهن، وارث بر حق «مدرّس‏ها». باران عاشقانه کلامت، مرزهای پرگهر ایران را به آبادی و سرسبزی پیوند می‏زند و آینده سرزمین ایران را به بلندی و آزادگی می‏رساند. امروز روز توست؛ روز قانون مهربانی تو، درمصوّبه عشق. صدایت در کنگره عدالت و آزادگی هماره طنین‏انداز باد.

فردا از آن ماست

فردا از آن من است؛ وقتی سرنوشت باغ، در دست‏های بهارانه توست. تو که گل‏های بالندگی، از زلالی اندیشه‏ات سیراب می‏شوند و درختان تناور سازندگی، به تجربه‏های سبز همیشگی‏ات قلمه می‏خورد. نسیم حضورت، عطر رویش است در ذهن تمام گلدان‏ها، تو باغبان دل‏سوزی هستی که پاییز را از رؤیای باغ می‏گیری و ترانه آبادانی سر می‏دهی. با تلاش شبانه روزی تو، نتیجه تمام درخت‏ها، سیب‏های خوشبختی است. وقتی تو نگهبان باغ باشی، خواب پرچین‏ها طلایی است و پاییز، هرگز زهره رویش ندراد. قانون شکفتن در دست‏های سبز تو تصویب می‏شود تاآینده باغ، همیشه بهاری باشد.

به سمت جاده‏های کمال

محمدکاظم بدرالدین
سلام بر پیام‏آوران بقای جامعه که روزهای ما را از عطر ملایم تصویب‏های خویش، سرمست می‏سازند.
درود بر مردانی از تبار آینه که سیاهی‏های احتمالی را که در پی ریشه دواندن است، می‏زدایند!
مجلس، یعنی تجمع گل‏های بوستان که گرد هم می‏آیند تا تصویر نوروز میهن را جهانی کنند.
چقدر لباس یک‏رنگی و اتحاد، به قامت رعنای مجلس می‏آید؛ آن هنگام که چهره دروغ‏پرداز فتنه، به دست کُرسی‏نشینان آن، یک صدا بر ملا می‏شود!
مجلس، یعنی تدوین کتابی ضروری که سطرهای آن، سرشار از اندیشه‏های منضبط و افکار منسجم است.
مجلس، یعنی هدایت آحاد ملت به سمت جاده‏های دلگشای کمال.
منبع: ماهنامه اشارات

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله