مدرس و کابینه سیاه
مدرس و کابینه سیاه
مدرس و کابینه سیاه
نويسنده: غلامرضا گلی زواره
اژدهای استبداد
سید ضیاء، از دوران جوانی خود به آنگلوفیل (نوکر انگلستان)بودن شهرت داشت و رفت و آمدش به سفارت انگلیس بر کسی پوشیدهنبود، حتی وظایف حرفه روزنامه نگاری خود را هم با اجازه قبلیآن سفارتخانه انجام میداد، در بخشی از سندی که سرپرسی کاکس ازتهران برای مافوق خود لرد کرزن به لندن فرستاده میخوانیم:
«... سید ضیاء مدیر روزنامه رعد که از طرفداران پروپاقرصوثوق الدوله و از حامیان جدی قرارداد است، چهارده فقره سوالپیش من فرستاده و به نام منافع مشترک ایران و انگلیس خواهشکرده است که جواب آنها را ضمن مصاحبهای که میخواهد با منانجام دهد در اختیارش بگذارم که بعدا در روزنامهاش منتشرسازد...» سید ضیاء، در سال1337 ه.ق از طرف دولت وثوقالدولهمامور شد که به همراه هیئتی به «باکو» پایتختحکومت تازهاعلام استقلال کرده قفقاز برود و با دولت این سرزمین قراردادیرا امضا کند.
او این کار را کرد و متن پیمان را برای تهران فرستاد، ولی دراین حین بلشویکها وارد «باکو» شدند و قرارداد مذکور باطل شدو زحمات سید هم به هدر رفت پس از ماموریت، از باکو به تهرانآمد و در محافل سیاسی تهران برای خود جایی باز کرد.
انگلوفیلهای دولتمرد برای خوشایند سفارت خانه برای کارها بهاو رجوع میکردند و وی را مورد مشورت قرار میدادند. در کابینهسپهدار رشتی مشاور و ندیم رئیس الوزرا بود و امور رسیدگی بهاسرای قزاق به او محول شده بود. رئیس کمیته آهن را هم بر عهدهداشت و در شبنشینی سفارت خانهها و محافل سیاسی، نقش فعالی راعهدهدار بود و به تدریجسیاست انگلستان را بر روی صحنه آورد.
از آن سوی، دولتبریتانیا در اواخر سال 1920م به ملاحظهصرفهجویی و سایر مسائل محرمانه تصمیم گرفت که نیروهای مستقردر ایران را که انگلیسی و هندی بودند، خارج کند. ژنرال«آیرون ساید» چنین ماموریتی را پذیرفت، به عقیده وی وافسران انگلیسی اشغالگر تنها راه سد نفوذ بلشویکها و نهضتجنگل به سمت تهران پس از خروج نیروهای انگلیس از ایران ایجادیک دولت مقتدر و ضد کمونیست در تهران بود که بتواند با اقتدارتمام مقابل این دو دشمن، یعنی یلشویکها و انقلابیون بایستد. درراستای این تفکر ژنرال «آیرون ساید» افسر قزافی به نام«رضاخان میرپنج» را یافت و او را برای انجام کودتا مناسبدید، دولت انگلستان برای انجام کودتا و تشکیل دولت پس از آننصرت الدوله فیروز را در نظر گرفت، اما نامبرده به موقع و قبلاز ضرب الاجل تخلیه ایران از نیروهای انگلیسی نتوانستخود رابه تهران برساند و در نتیجه قرعه فال به نام «سیدضیاءالدین» زده شد. چون رضاخان دراین ایام فرمانده قشونقزاق در قزوین بود، سید ضیاء به این ناحیه رفت و قرار شدهمراه با قوای قزوین به سمت تهران حرکت کنند. یادمان نرودروزنامهنگاری برای کودتا و ایجاد جو اختناق انتخاب شده که درآخرین ماه سال 1335ه.ق در طلیعه تجدید حیات روزنامه رعدنوشت: «روزنامه رعد با تعقیب رویه استقلال فکر، استقامت درعقاید راسخه آزادی خواهی و رویه وطن پرستانه... با اساسیمحکمتر یک مرتبه دیگر قدم در جاده بیداری هموطنان خود گذارده،مداومت در انتشار نظرات سیاسی، تنقید و توضیح عقاید و حوادثاجتماعی خواهد بود.»
اختناقی اسفناک
رضاخان میر پنج، سید ضیاء الدین طباطبایی کلنل کاظم خان سیاح،ماژور مسعود خان کیهان و احمد آقا خان (امیر احمدی)، فرماندهکل قشون به عهده رضاخان بود که به طرف تهران حرکت کرد در حالیکه رجال کشور از وقایعی که در شرف تکوین بود کاملا بیخبربودند.
به این ترتیب در کمتر از پانزده سال که از مشروطه نوپا میگذشتما شاهد دو کودتای مسلحانه با دو ماهیت متضاد هستیم یکی بهدست محمد علی شاه قاجار مخالف مشروطه زیر فرماندهی لیاخوفروسی در سال1326ه.ق و دیگری توسط مشروطه خواه موافق احمدشاه قاجار و کسی که از آزادی بیان و رفع شرایط خفقان سخنمیگفت و مطلب مینوشتیعنی سید ضیاء الدین طباطبایی و اینحادثه دومی بسی شگفتانگیز و اسفناک جلوه مینماید.
آری حیلهگران انگلیس از جمله ژنرال ماژور دیسترویل وقتی دیدندعامل وحدت عقیدتی و انسجام دینی مردم به همراه قدرت معنویروحانیتشیعه و مقاومت علما به رهبری شخصیتهایی چون مدرس،خیابانی و کوچکخان قرار داد وثوقالدوله را خنثی کردهاند وآنچه از آن انتظار داشتند عایدشان نگردید برای آن که بتواننداین سم مهلک را به خورد ملت ایران بدهند، لایهای روی آن کشیدندو آن را به نام کودتای1299 بروز دادند. در همان زمان مدرس بادرایتی که داشت متوجه شد این حرکتساخته و پرداخته انگلستان وروح قرارداد1919 میباشد و گفت از روزی که سید ضیاء رئیسالوزراء شده استقلال کشور در مخاطره افتاده است، پس از چهل سالکه اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت نظر شهید مدرس رابه اثبات رسانید، نامهای که نورمن وزیر مختار انگلیس به نایبالسلطنه هندوستان مینویسند; این پیش بینی آیه الله شهیدسیدحسن مدرس را تاءئید مینماید، در این نامه راجع به کودتاآمده است: رضاخان همان کارهایی را انجام میدهد که اگر قرارداد1919م به وجود آمده یا به اجرا درآمده بود ما از آنبهرهمند میشدیم، حال آن که در آن جا ما باید تلفات بدهیم وپول خرج کنیم در اینجا به خرج خود ایرانیها ما این کار رامیکنیم، سند دیگری این حقیقت را فاش میکند که از برنامههایاین کودتا آن بوده تا تمامی افراد سرشناس و متنفذترین تهراناز بین بروند و علمای شیعه سرکوب شوند.
بامداد روز سوم اسفند ماه اعلامیهای به امضای رضاخان بهدیوارهای تهران چسبانیده شد که در آن گفته شده بود: «ما برایپایان دادن به این اوضاع ناگوار کمر همتبسته و آمدهایم تاخائنین را به سزای خود برسانیم و حامی حکومت نیرومند در خورشان عظمت کشور باشیم، حکم میکنم که مردم فقط صلاح کشور و وطنرا در نظر گرفته خود را برای خدمتگزاری آماده کنند، در تهرانو شهرستانها حکومت نظامی اعلام گردید و جمعی از روحانیان ونمایندگان و افراد سرشناس و صاحب لقب توقیف یا تبعید شدند،مجلس شورا که در شرف افتتاح بود تعطیل گردید. قنسولگریهایانگلیس در تمامی نقاط کشور با کودتا چیان همکاری داشتند وبامداد روز چهارم اسفند همه نقاط تهران در دست قوای قزاق بود.
اعضای کابینه سپهدار تنکابنی متواری شدند و خودش به سفارتانگلیس پناهنده گردید. احمد شاه تحت فشار انگلیس فرمان نخستوزیری را به سید ضیاء داد و نامبرده پس از اخذ حکم مزبورکابینهای تشکیل داد که در تاریخ به کابینه سیاه معروف است، ویوضعی را برای ایران ایجاد کرد تا نفوذ انگلستان را بیش از بیشمستحکم نماید.
این کودتا به اختناق تدریجی و اعمال اسفانگیز مستبدانهایمنتهی گردید که بر اثر آن عدهای از مردان پاک سرشت پس ازسالیان دراز در زندان و تبعید به سر بردن در کام اژدهایاستبداد و بیداد از بین رفتند و ثانیا گروهی از رجال شریف، شایسته و لایق و سیاستمداران ارجمند را از صحنههای اجتماعیسیاسی خارج نمود و ایران را به گردابی بس مخوف و هولناکغوطهور ساخت.
محبوب محبوس
اقدام کنند ...کودتایی بر خلاف مجلس، بر خلاف قانون اساسی،برخلاف مایه قانون اساسی که قرآن باشد...» مدرس پس از نشاندادن مصدر کودتا در عدم صلاحیتسلطان محمد خان برای حضور درمجلس چنین گفت: «ما مسلمان هستیم... اگر آقای [سلطان محمدخان] بگوید سیاست را نمیدانسته بنده تکذیب میکنم... اگر خداینخواسته آن قدر استعداد نداشت که آن سیاست [کودتا] را بفهمد،انصافا و قانونا قابل این مجلس نیست و اگر فهمید بعد از ایناین اقدامات را نکند.. . البته نباید راضی بشود که در این مجلسباشد تا بعد از این عموم مردم بدانند کسی که این اقدام [شرکتدر کودتا] را میکند از این حق و بودن در این اساس ملی محروماست...» و در سخنی دیگر خطاب به سلطان محمد خان گفت: «جدامیگویم همانطورکه سید ضیاء تکیه خودش را به جای دیگر داد وملت ایران او را نابود ساخت، شما هم مثل همان اگر تکیهتان رابه جای دیگر دادهاید ان شاء الله الرحمن این ملت و همین وکلاییکه میبینید که به نظر شما نمیآیند ان شاء الله شما را هم نیستو نابود خواهند کرد...» ماموران کابینه سیاه که مدرس را چونخاری در چشم خود میدیدند، در نخستین لحظات این روحانی وارستهرا دستگیر نمودند، چون برای بردنش به خانهاش آمدند. ایامفروردین بود و درختان تازه شکوفه داده بودند در باغچه خانهسید درخت زردآلویی بود که پر از گل بود، آقا آماده شد، اهلخانه نگران و آشفته به نظر میرسیدند. در این میان مدرس لب بهسخن گشود و گفت ناراحت نباشید این زردآلوها وقتی رسید به خانهباز میگردم بر حسب اتفاق همانگونه که سید پیش بینی نموده بوددر عمر کوتاه این کابینه که93 روز به طول انجامید، محبوس بودو پس از آن به خانه بازگشت.
عاملین کودتا ابتدا مدرس را در محل قزاقخانه قدیم برای چندروز زندانی کردند و سپس با گاری پستی او را به قزوین انتقالداده و همراه عدهای دیگر از آزادیخواهان حبس نمودند. در تماممدتی که مدرس محبوس بود رفتار اعتراضآمیز خود را نسبتبه«کابینه سیاه» ادامه داد و برای رهایی خویش از کسی کمکنخواست، برای اثبات عزت نفس این شهید همین کافی است که چونسایر زندانیان، از بستر زندان استفاده نمیکرد و به هنگام خوابسرش را روی عمامهاش میگذاشت و عبایش را بر روی خود میکشید ومیخفت. یک روز مدرس افسر نگهبان زندان را فرا خواند و به ویگفت: آیا میتوانی پیام مرا به عموزادهام برسانی، نامبردهمیپرسد منظورتان کیست، مدرس جواب داد: سید ضیاء را میگویم(چون سید بود مدرس او را اینگونه خطاب میکرد.) از قول من بهاو بگو: تو باید همه ما را هنگام دستگیری میکشتی و یا به دارمیزدی، اما حالا که این کار را نکردی، مطمئن باش که دیگر کاریاز دستتساخته نیست و خودت را خسته میکنی، چند نفر اززندانیان با شنیدن سخنان مدرس گفتند آقا این چه پیغامی است کهبرای سید ضیاء میفرستید؟ چرا کار یادش میدهید؟
مدرس لبخندی زد و گفتخیالتان آسوده باشد، از دستسید ضیاءدیگر هیچ کاری بر نمیآید. این بار هم مدرس رستحدس زد و پساز حکومت نود روزه دولتسید ضیاء سقوط کرد و مدرس و همراهانوی آزاد شدند.
از پشت پرده
«...سید ضیاء محرمانه به من گفت که در حال حاضر به قواینظامی انگلستان احتیاج شدید دارد و بنابراین سربازان انگلیسیکه در قزوین هستند، عجالتا نباید خاک ایران را ترک کنند.
رئیس الوزرای جدید به من گفت که اگر بریتانیا بخواهد نفوذ وقدرت سابق خود را کماکان در کشور ایران داشته باشد باید ظاهررا رها کند و باطن را بچسبد، به این معنی که نفوذ خود را درآینده به عکس سابق از پشت پرده اعمال و طوری رفتار کند کهسیمای بریتانیا حتی المقدور به چشم ملت ایران نخورد.» اماسید ضیاء از این سو در مدت کوتاهی که قدرت را در دست داشت،خواستبا اقدامات وسیعی طبقات مختلف مردم را موافق خود گرداندو از حساسیت آنان نسبتبه قوای بیگانه بکاهد، برای رسیدن بهاین مقصد اعیان و اشراف را عامل آشفتگی وضع کشور معرفی کرد ومهمترین اقدامات را تقسیم زمین بین کشاورزان، تعلیم سواد بههمه فرزندان اقشار کشور، لغو قرارداد وثوقالدوله و تشکیلارتشی نیرومند و توجه به وضع کارگران دانست و نیز دستور دادتمام تابلوهای مغازهها به زبان فارسی باشد، زنان از نقاباستفاده کنند، تولید و فروش مشروبات الکلی ممنوع شود و با اینکارها خواست دولتخود را مدافع مردم، انقلابی، آزادیخواه ومنجی کشور معرفی کند که در اندک مدتی چهره واقعی او بر امتمسلمان فاش گردید.
در آن ایام رضاخان در اندیشه به دست آوردن پست رئیس الوزرائی،نیروی نظامی را هرچه بیشتر قوی نمود، اما سید ضیاء میخواست ویاز قدرت دور باشد سرانجام در این مبارزه آشکار مسلم شد که یکیاز این دو تن باید کنار رود و انگلیسها ترجیح دادند قدرت بهرضاخان انتقال یابد و سید ضیاء عزل گشته و کابینهاش ساقطگردد، سید ضیاء به همراه کلنل کاظم خان سیاح و همسرش به اروپارفت و در هتلهای سوئیس و دیگر شهرهای اروپائی اقامت نمود، دراواخر اقامت در غرب تنگ دست گردید و به کار قالی فروشیپرداخت. در اوایل جنگ جهانی دوم به دعوت مفتی اعظم فلسطینراهی آن سرزمین گشت و گفتهاند در آن جا دلال فروش زمینهایمسلمانان فلسطینی به یهودیان بود و از این راه پولهای کلانی بهدست آورد.
در اثنای جنگ جهانی دوم و اندکی قبل از اشغال ایران توسط قوایمتفقین بار دیگر انگلیسیها تصمیم گرفتند که سید ضیاءالدین راوارد صحنه سیاسی کنند، بدین منظور در مرداد 1320(اوت 1941م)کلنل تیگ یک مقام نظامی انگلیس در فلسطین سید ضیاء را درمزرعهاش واقع در حوالی غزه ملاقات کرد و نظر وی را در موردبازگشتبه ایران جویا شد. کلنل تیگ پس از این ملاقات چند ساعتهدر گزارشی برای کمیسر عالی انگلیس در فلسطین خاطر نشان میکندکه چنان چه از سید ضیاء خواسته شود تا به عنوان نخست وزیر بهایران بازگردد. او با اکراه آن را قبول میکند، وقتی انگلیسهاجو را مساعد یافتند، اجرای نقشه را به عهده حزب وطن گذاشتند،به دعوت این حزب در 14 ژوئن1943م گردهمایی کوچکی انجام گرفتکه در آن نمایندگان بعضی احزاب دیگر شرکت کردند در پایان طیقطع نامهای از سید ضیاء الدین طباطبایی خواسته شد، به ایرانبازگردد و قدرت را در دستبگیرد، سرانجام با این جوسازیهانامبرده در مهر ماه سال 1322 به ایران بازگشت و به عنواننماینده مردم یزد در دوره چهاردهم قانون گذاری به مجلس راهیافت، بعد از کودتای 28 مرداد 1332 سید ضیاء در سلک افرادمورد اعتماد محمدرضا شاه درآمد و از مشاورین خاص وی شد، اوهفتهای یک روز به کاخ سعدآباد میرفت و با شاه ناهار میخورد ومورد مشورت قرار میگرفت، سرانجام سید ضیاء الدین طباطبایی درهشتم شهریور 1348 در تهران فوت کرد.
شاعری متملق
متاسفانه عارف از جمله مخالفان سر سخت مدرس بود و چون ازگستاخان به شمار میرفت در تاختن به این مجتهد والامقام کمترینملاحظه و کوتاهی را جایز ندانست و در مقدمه دیوانش اعترافاتیدر این مورد آورده و کینه خود را سبتبه مبارز نستوهی چونمدرس نشان داده است، دلیل مخالفت وی با مدرس در درجه نخستضدیت مدرس با سردار سپه بوده و عارف چون از طرفداران جدیرضاخان محسوب میشد نمیتوانست این وضع را تحمل کند، حتی پس ازاین که ماهیتسردار سپه بر همه معلوم گردید گویا عارف قزوینیاز این جانبداری دستبرنداشت و دربارهاش نوشت: لازم دانستممکنونات قلبی خود را راجع به اعلیحضرت پهلوی به اختصار به قلمآورم... تمام اشخاصی بودند که مملکت را برای خود و اغراض شومشخصی خود میخواستند تنها اعلی حضرت پهلوی را میشناسم که هر چهخواسته برای ایران خواسته... پس هر ایرانی حقیقی باید قرباناسم پهلوی برود...!!؟
عارف با چنین عقیدهای مرد و پهلوی هم با چنان غارت و ثروتبیکران و خیانت فراوان به هلاکت رسید، ولی جز ننگ و رسواییچیزی با خود نبرد. مدرس قهرمان به دست عمال پهلوی به شهادترسید، ولی دسته گل معطر افتخار را با پنجههای پاک و فولادینحماسه ساز خود گرفت و بر مزار مطهر خویش برای همیشه نصب کرد وتربت او زیارتگاه عاشقان حق و مشتاقان معرفت گردید و نامشزنده و جاویدان ماند.
ستایش وقاحت
ندانم این طبیب اجتماعی را چه درمان بد کز او صد ساله زخم مهلک این قوم مرهم شد
همچنین وی با نوشتن مقالات تند و پر سر و صدا به ستایش از«کابینه سیاه» و حمایت از آن ادامه داد.
در دیوان خود چند بار از مدرس نام برده که متاسفانه برخی ازآنها توهین شدید است. در سالهای مقارن با مجلس چهارم با مدرساز در مخالفت وارد شد و در منظومه مشهور «دیدی چه خبر بود»که آن را بدرقه راه مجلس چهارم ساخت این شهید بزرگوار را موردانتقاد و ملامت قرار داد و مدرس را کینه جویی دانست که همراهبا نصرت الدوله به مردم صدماتی وارد کرد. عشقی تا زماناستقرار مجلس پنجم به تدریجبه مدرس گرایید و از همکاران گروهاقلیتبه رهبری مدرس گشت در نهضت ضد جمهوری رضاخانی شرکت کردو در این راه جان خود را از دست داد.
گرچه «عشقی» بعدها از یاران مدرس و مخالفان رژیم پهلوی شد،ولی در باورهای وی اشتباهاتی غیر قابل اغماض دیده میشود; مثلادر شعری که بوی کفر میدهد میگوید:
خلقت من در جهان یک خلقت ناجور بود من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود
مرحوم آیه الله حاج شیخ مرتضی حائری فرزند آیه الله حاج شیخعبدالکریم حائری در جوابش چنین سرود:
صورتی زیبا و چشم نافذ و قدی رسا ذوق سرشاری در این رعنا بدن مستور بود وندر آن میلیاردها حکمتها نهان چشم تو کور است، دید حق سراسر نور بود آن که قدر خویش را نشناختی با این وضوح حق حق، در چشم او بس ضایع و مکنور بود هر کسی چون تو بشد خودخواه و خودبین به خلق جمله بدبین شد، زدرک خویشتن مهجور بود
زحمتبیهوده
ای بوم در این بوم موسس شدهای ای زاغ به باغ نقل مجلس شدهای در مدرسه درس میدهی رنگارنگ ای بوقلمون مگر مدرس شدهای
فرخی در ایام مقارن با انتخابات مجلس چهارم دست نویسی باامضای «سید حسن مدرس» گراور و منتشر کرد که نشان میداد مدرسهزار و دویست لیره از شاهزاده نصرت الدوله به عنوان مخارجمدرسه سپهسالار دریافت کرده است، این نقشه که با تحریکاترضاخان صورت گرفتبرچسب ناچسبی برای مدرس و سندی کاملا جعلیبود حالا آستانه انتخابات است و تهمتی بزرگ به مدرس زدهاند،این متن سراسر کذب را هم تمام روزنامهها چاپ کردهاند، نصرتالدوله هم بین مردم به نوکر انگلیسها معروف شده اما مدرس چونمیدانست مردم تهران او را شناخته در مقابل این عمل فرخی سکوتکرد و پس از پایان انتخابات و برگزیده شدن به عنوان نمایندهمردم تهران برای آن که به جعلکنندگان سند اثبات نماید که زحمتبیهودهای کشیدهاند تکذیب نامهای نوشت و برای روزنامه توفان کهبه مدیریت فرخی یزدی انتشار مییافت، فرستاد که در آن جریدهدرج گردیده اما متن تکذیب نامه مدرس هم جالب و خواندنی است:
«بسم الله الرحمن الرحیم همسفر محترم [در سفر مهاجرت] آقایفرخی در شماره هفتاد و دو جریده «طوفان» احتمالا نسبتیکهزار و دویست لیره از شاهزاده نصرت الدوله به من داده بودیدمیدانم مقصود مشوش نمودن ذهن مردم است در انتخابات، لذا منامساک کرده بعد از گذشتن موقع آراء مصدع شدم، اولا این مسئلهصدورا از شاهزاده محال عادی است و قوعا نسبتبه حقیر، به حولالله و قوته نسبتبه گذشته و آینده تکذیب میکنم، علاوه براینها سازنده نمیدانسته که در امور غیر شرعیه امضاء من فقطمدرس است. فی اللیله9شوال 1341ه.ق مدرس.»
سستی در سیاست
مستوفی الممالک از منور الفکرانی بود که در فاصله مشروطه تاکودتای سیاه، مقام نخست وزیری را اشغال کرد و لایحه استخداممستشاران امریکایی برای اداره امور اقتصادی کشور را تهیه و درمجلسی که اکثریت آن را روشنفکران تشکیل میدادند به تصویبرسانید.
در جلسه 284 مجلس شورای ملی (دوره چهارم) که در روز دوشنبهبیست و یکم خرداد 1302ه.ش تشکیل گردید، موضوع استیضاح ازدولت مستوفی الممالک توسط مدرس مطرح گردید، از سخنان شهیدمدرس بر میآید که نام برده کفایت لازم را در برخورد با مسالسیاسی داخلی و مناسبات با دول خارجی ندارد و غفلت از اوضاعجغرافیایی توسط وی کشور را به عواقب ناگواری مبتلا میسازد ونیز عدم مراقبت و سستی نامبرده در سیاستخارجی منجر به تزلزلنظام سیاسی ایران خواهد شد مدرس در فرازی از سخنانش گفت:
«باید عملیاتی که منشا بشود از برای آن که یک دولتی مثلانگلیس یا یک مامور و یک دولت دیگر از ایران تنفیذ نماید باکمال هوشیاری و بیداری و دوستی از این عملیات باید جلوگیریکرد، بنده عرضم این است که در این مطالب قصور و مسامحه شدهاست چون اطلاع دارم و به عقیده من آقا[مستوفی الممالک] قبل ازاین میبایستی از مجلس تقاضای رای اعتماد کرده باشند مگر اینکه این عیبی که بنده حس کردم خودشان حس نکرده باشند...» پساز مطالب مدرس سلیمان میرزای سوسیالیستبه دفاع از دولتمستوفی الممالک اظهاراتی کرد و سپس ذکاء الملک فروغی وزیرامور خارجه و پس از او خود مستوفی الممالک به دفاع از دولت وپاسخ مطالب مدرس پرداخت و قبول نکرد که در رفتار سیاسی ویقصوری رخ داده و یا آن که در انجام وظایفش کوتاهی کرده است.
مدرس در بخشی از نطق خود مستوفی الممالک را شمشیر مرصعی دانستکه باید در روزهای بزم و ایام صلح و صفا به کمر بست و آنروزهای حساس نیاز به دولتی هست که چون شمشیری فولادی و برندهعمل کند نه جواهرنشان، همچنین در نطق تاریخی مدرس اشکالات ونواقص دولت مستوفی و نارسایی برنامه او برشمرده شد و به اشکالوجود رضاخان در وزارت جنگ اشاره گردید، بعد از استیضاح مدرسمستوفی استعفا نمود و مشیرالدوله روی کار آمد، او هم چند روزیدوام نیاورد و به دنبالش سردار سپه رئیس الوزراء شد.
مبارزه و مخالفت مدرس با مستوفی به خاطر مصالحی بود که بعدهابرای برخی افراد اهل سیاست و اندیشه روشن گشت.
وقتی رضاخان به سلطنت رسید تصمیم گرفتبا روی کار آوردنمستوفی الممالک رخنههای وارده به اساس سلطنتخود را پر کند وروز دهم خرداد 1305ه.ش وی را به کاخ سلطنتی دعوت نمود و مدتیبا او مذاکره کرد که ریاست دولت را قبول کند و اگر امکان داردمشیرالدوله و موتمنالملک را هم در کابینه خود شرکت دهد، ولیمستوفی عذر خواهی کرد و در مقابل اصرار رضاخان استنکاف نمود،از طرفی گروهی از انسانهای خردمند تمایل داشتند او در اینزمان روی کار بیاید تا جلو تند رویهای رضاخان را بگیرد، اینبار مدرس با آن ذکاوت و درایتی که در نهادش نهفته بود بامصلحتبینی و استدلالی که میکند از مستوفی میخواهد که قبولزمامداری کند، زیرا از هر لحاظ به صرفه مملکتخواهد بودکمیسیون مرکب از علما و رجال هم درخواست مدرس را تاییدمیکنند مدرس در این جلسه ضمن استدلال خود میگوید اگر آقایمستوفی قبول ریاست دولت را نماید میتواند در مقابل پارهایاعمال خلاف رویه و قانون ایستادگی نماید زیرا جامعه برایشاحترام قایل است و رضاخان هم چون حرمتش را نگه دارد، قطعا دستبه اعمالی نخواهد زد که موجب ناراحتی او شود.
روز چهارشنبه هیجدهم خرداد 1305 مستوفی به دربار فراخوانده وپست ریاست دولت را قبول میکند، این اولین و آخرین کابینه استکه در دوران پهلوی و پنجمین کابینه است که در عهد مشروطیت ازطرف او تشکیل داده میشده است.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}