پي آمدهاي قيام امام حسين عليه السلام
پي آمدهاي قيام امام حسين عليه السلام
[1.اولين طغيان عليه دستگاه اموي (1)]
[2. قيام عبدالله بن حنظله (3)]
يک هيئت از اکابر مردم مدينه را که در رأسشان مردي بنام «عبدالله حنظله ي غسيل الملائکه» بود، به شام فرستادند. وقتي فاصله ي ميان مدينه و شام را طي کردند و به دربار يزيد رفتند و مدتي در آنجا ماندند. تازه فهميدند قضيه از چه قرار است. هنگامي که به مدينه برگشتند، از آنها پرسيدند چه ديديد؟ گفتند: همين قدر ما به شما بگوئيم که درمدتي که در شام بوديم، مي گفتيم: خدا نکند که از آسمان بر سر ما سنگ ببارد! گفتند: چه خبر بود؟ گفتند: ما با خليفه اي روبرو شديم که علنا شراب مي خورد، قمار مي کرد، سگ بازي و يوزبازي و ميمون بازي مي کرد، حتي با محارم خود هم زنا مي کرد!!!
عبدالله بن حنظله ي غسيل الملائکه هشت پسر داشت، به مردم مدينه گفت: چه شما قيام کنيد، چه نکنيد من قيام مي کنم ولو با اين هشت پسر خودم. همين طور هم شد، در «قيام حره» (4) عليه يزيد هشت پسرش را قبل از خودش فرستاد و شهيد شدندو بعد خود اين مرد شهيد شد. عبدالله بن حنظله ي غسيل الملائکه، دو يا سه سال پيش از اين که اباعبدالله از مدينه خارج شود و در هنگام خروج بگويد:« و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد»... (5)
کجا بود؟ آن روز آگاه نبود. بايد حسين کشته بشود، جهان اسلام تکان بخورد، تازه عبدالله بن حنظله ي غسيل الملائکه و صدها نفر مثل او در مدينه و کوفه و در جاهاي ديگر چشمشان باز شود و بگويند حسين عليه السلام حق داشت که چنين حرفي زد!
[3. تفکيک حساب خلفا از اسلام (6)]
قبل از امام حسين هم قيامهائي فردي يا دسته جمعي انجام شد. آنها يا مسلحانه و فردي بود يا جمعي و غير مسلحانه. ولي قيام و شورش دسته جمعي و مسلحانه را امام حسين آغاز کرد. (قيام عليه عثمان نيز نوعي تفکيک بين اسلام و خلافت بود) .
مقام خلافت در آن روز عالي ترين مقام روحاني و سياسي بود و چنانکه مي دانيم باز هم تا اندازه اي خلفاي عباسي مقام روحاني خود را حفظ کردند و کسي که اين قسمت را براي آخرين بار در هم شکست که ديگر به پا نخاست « خواجه نصير الدين طوسي » بود که از علماء بزرگ شيعه است. خواجه با هلاکو همکاري کرد براي اين که دستگاه جبار خلافت را از ميان بردارد. اما «سعدي» در مرثيه ي مقام خلافت مي گويد:
معلوم مي شود سعدي هم حتي ( تحت) تأثير جلال روحاني مقام خلافت بوده [است].
[4.احياي شخصيت جامعه ي اسلامي (7)]
اين رابطه را ما وقتي مي توانيم درک بکنيم که موضوع گفته شده در دو گفتار پيشين را (8) [که عبارتند از: دو چهره ي حادثه ي کربلا ومقدس بودن حماسه ي نهضت حسيني] کاملا در نظر بگيريم.
اگر شهادت حسين بن علي صرفا يک جريان حزن آور مي بود، اگر صرفا يک مصيبت مي بود، اگر صرفا اين مي بود که خوني به ناحق ريخته شده است و به تعبير ديگر، صرفا نفله شدن يک شخصيت مي بود ولو شخصيت بسيار بزرگي، هرگز چنين آثاري را به دنبال خود نمي آورد. شهادت حسين بن علي، از آن جهت اين آثار را به دنبال خود آورد که به تعبيري که عرض کرديم، نهضت او يک حماسه ي بزرگ اسلامي و الهي بود، از اين جهت که اين داستان وتاريخچه، تنها يک مصيبت و يک جنايت و ستمگري از طرف يک عده اي جنايتگر و ستمگر نبود، بلکه يک قهرماني بسيار بسيار از طرف همان کسي بود که جنايت ها را بر او وارد کردند.
شهادت حسين بن علي حيات تازه اي در عالم اسلام دميد... [که] اثر و خاصيت يک سخن يا تاريخچه و يا شخصيت حماسي اين است که در روح، موج به وجود مي آورد، حميت و غيرت به وجود مي آورد، شجاعت و صلابت به وجود مي آورد. در بدن ها، خون ها را به حرکت و جوشش در مي آورد. و تن ها را از رخوت و سستي خارج مي کند، و آنها را چابک و چالاک مي نمايد. چه بسيار خون ها در محيط هايي ريخته مي شوند که چون فقط جنبه ي خونريزي دارد، اثرش مرعوبيت مردم است، اثرش اين است که از نيروي مردم و ملت مي کاهد و نفس ها بيشتر در سينه هاحبس مي شود.
اما شهادت هائي در دنيا هست که به دنبال خودش روشنايي و صفا براي اجتماع مي آورد. شما در حالت فرد امتحان کرده و ديده ايد که بعضي از اعمال است که قلب انسان را مکدر مي کند، ولي بعضي ديگر از اعمال است که قلب انسان را روشن مي کند، صفا و جلال مي دهد. اين حالت عينا در اجتماع هم هست. بعضي از پديده هاي اجتماعي، روح اجتماع را تاريک و کدر مي کند، ترس و رعب در اجتماع به وجود مي آورد، به اجتماع حالت بردگي و اسارت مي دهد، ولي يک سلسله پديده هاي اجتماعي است که به اجتماع صفا مي دهد، نورانيت مي دهد، ترس اجتماع را مي ريزد، احساس بردگي و اسارت را از او مي گيرد، جرأت و شهامت به اومي دهد.
بعد از شهادت امام حسين يک چنين حالتي به وجود آمد، يک رونقي در اسلام پيدا شد. اين اثر در اجتماع از آن جهت بود که امام حسين عليه السلام با حرکات قهرمانانه ي خود روح مردم مسلمان را زنده کرد، احساسات بردگي و اسارتي را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره ي معاويه بر روح جامعه ي اسلامي حکمفرما بود، تضعيف کرد و ترس را ريخت، احساس عبوديت را زايل کرد. و به عبارت ديگر به اجتماع اسلامي شخصيت داد.
[5. انقراض بني اميه (9)]
کد کيدک، واسع سعيک، ناصب جهدک، فوالله لاتمحوا ذکرنا، ولا تميت وحينا. (10)
هر نقشه اي که داري بکار ببر ولي مطمئن باش تو نمي تواني برادر مرا بکشي و بميراني، برادر من زندگيش طور ديگر است ، او نمرد، بلکه زنده تر شد.
در آن وقت مرثيه گوها مثل مرثيه گوهاي حالا نبودند. «کميت» مرثيه گو بود، «دعبل خزائي» مرثيه گو بود. همان دعبل خزائي که گفت: پنجاه سال است که من دار خودم را بدوش کشيده ام. او طوري مرثيه مي گفت که تخت خلفاي اموي و عباسي را متزلزل مي کرد.
او که محتشم نبود، شعراي ما چرخ و فلک را مسؤول شهادت حسين دانسته اند، « کميت» که اين جور نبوده، يک قصيده که مي گفت دنيا را متزلزل مي کرد، ولي با تاريخچه ي حسين، با نام حسين، با مرثيه ي حسين.
ديدند عجب! قبر حسين هم مصيبتي براي ما شده است، تصميم گرفتند که قبرش را از بين ببرند، قبرش را خراب کردند، تمام آثار آن را محو کردند، پستي و بلنديهاي زمين را يکسان کردند، به محل قبر، آب انداختند بطوري که احدي در آن سرزمين نفهمد که قبر حسين در کدام نقطه بوده است، اما مگر شد؟ حتي روي آوردن مردم به آن بيشتر هم شد.
خود متوکل يک سر مغنيه (11) دارد، يک وقتي با او کار داشت و سراغ او را گرفت، گفتند: نيست. گفت: کجاست؟ گفتند: به مسافرت رفته است بعد از مدتي که آمد، متوکل از او سؤال کرد کجا رفته بودي؟ جواب داد: براي زيارت به مکه رفته بودم، متوکل گفت: الآن که وقت زيارت مکه نيست، نه ماه ذي الحجه است که وقت حج باشد، و نه ماه رجب است که وقت عمره باشد، و اصرار کرد که بايد بگوئي کجا رفته بودي، بالأخره معلوم شد اين زن به زيارت حسين بن علي رفته بود که متوکل آتش گرفت، فهميد نام حسين را نمي شود فراموشاند.
[يکي از موارد پيش بيني اباعبدالله در روز عاشورا اين بود که فرمود: (12)] بعد از کشتن من، اينها ديگر نخواهند توانست به حکومت خودشان ادامه دهند، آل ابي سفيان ديگر رفتند. آل ابوسفيان که خيلي زود رفتند، بلکه آل اميه نتوانستند به حکومت خود ادامه دهند چرا که بعد، بني العباس بر همين اساس آمدند و خلافت را از آنها تصاحب کردند و پانصد سال خلافت کردند، و حکومت بني اميه بعد از قضيه ي کربلا، دائما متزلزل بود. چه اثري از اين بهتر و بيشتر که در ميان خود بني اميه مخالف پيدا کرد. اينها نيروي معنويت را مي رساند.
همين ابن زياد با آن شقاوت، برادري دارد به نام «عثمان بن زياد» عثمان آمد به برادرش گفت: برادر! من دلم مي خواست تمام اولاد زياد به فقر و ذلت و نکبت و بدبختي دچار مي شدند و چنين جنايتي در خاندان ما پيدا نمي شد. مادرش مرجانه يک زن بدکاره است . وقتي که پسرش چنني کاري را کرد، به او گفت: پسرم! اين کار را کردي ولي بدان که ديگر بويي از بهشت به مشامت نخواهد رسيد.
«مروان حکم» آن شقي ازل و ابد، برادري دارد به نام «يحيي بن حکم». يحيي در مجلس يزيد به عنوان يک معترض از جا بلند شد، گفت: سبحان الله! اولاد سميه، ( يعني اولاد مادر زياد)، دختران سميه بايد محترم باشند، ولي آل پيغمبر را تو به اين وضع در اين مجلس حاضر کرده اي؟! آري، نداي حسيني از درون خانه ي اينها بلند شد.
داستان «هند» زن يزيد را هم شنيده ايد که از اندرون خانه ي يزيد حرکت کرد و به عنوان يک معترض به وضع موجود به سوي او آمد و يزيد مجبور شد اصلا تکذيب بکند، بگويد اصلا من راضي به اين کار نبودم، اين کار را من نکردم، عبيدالله زياد از پيش خود کرد.
آخرين پيش بيني امام حسين عليه السلام اين بود: يزيد مي ميرد. يزيد آن دو سه سال بعد را با يک نکبتي حکومت مي کند و بعد مي ميرد. پسرش « معاويه بن يزيد» که خليفه و وليعهد اوست و معاويه اين اوضاع را براي اينها تأسيس کرده بود، بعد از چهل روز رفت بالاي منبر و گفت:
ايها الناس! جد من معاويه با علي بن ابي طالب جنگيد و حق با علي بود نه با جد من ، پدرم يزيد با حسين بن علي جنگيد و حق با حسين بود نه با پدرم، و من از اين پدر بيزاري مي جويم. من خودم را شايسته ي خلافت نمي دانم و براي اين که مثل گناهاني که جد و پدرم مرتکب شدند، مرتکب نشوم، اعلان مي کنم که از خلافت کناره گيري مي کنم.
[او به گفتار خود عمل کرد و از خلافت] کنار رفت. اين نيروي حسين بن علي عليه السلام بود، نيروي حقيقت بود، در دوست و دشمن اثر گذاشت.
[6. قيام توابين (13)
[فلسفه ي زنده نگهداشتن نهضت حسيني (14)]
مطابق عقيده ي ما که شيعه هستيم هيچ دستوري از دين خالي از حکمت و فلسفه نيست اين ... بايد معلوم بشود. اگر اين .... معلوم شد آن وقت معلوم خواهد شد که اين دستور، چه دستور بزرگي است و چقدر بايد از حادثه ي عاشورا و از دستوري که درباره ي آن رسيده استفاده کرد.
چرا ائمه ي اطهار (15) (حتي از پيغمبر اکرم روايت است) گفتند: که اين نهضت بايد زنده بماند، فراموش نشود، مردم براي امام حسين بگريند؟ هدف آنها از اين دستور چه بوده است؟
ما آن هدف واقعي را مسخ کرديم . گفتيم: فقط بخاطر اين است که تسلي خاطري براي حضرت زهرا عليها السلام باشد! با اين که ايشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند، دائما بي تابي مي کنند تا ما مردم بي سر و پا يک مقدار گريه کنيم تا تسلي خاطر پيدا کنند! آيا توهيني بالاتر از اين، براي حضرت زهرا پيدا مي کنيد؟ ...
عده اي ديگر گفتند: اما حسين در کربلا به دست يک عده مردم تجاوزکار، بي تقصير کشته شد [ خونش هدر رفت]، پس اين تأثر آور است! من هم قبول دارم امام حسين بي تقصير کشته شد .. اما چه کسي گفته ... خون حسين بن علي هدر رفت؟ اگر در دنيا کسي را پيدا کنيد که نگذاشت يک قطره خونش هدر برود، حسين بن علي است. اگر در دنيا کسي پيدا کنيد که نگذاشت يک ذره از شخصيتش هدر برود، حسين بن علي است. او براي قطره قطره ي خونش آن چنان ارزش قائل شد که نمي توان آن را توصيف کرد. اگر ثروتهاي دنيا را که براي او مصرف مي شود تا دامنه ي قيامت حساب کنيم، براي هر قطره ي خونش ميلياردها تومان بشر پول خرج کرده است. آدمي که کشته شدنش سبب شد که نام او پايه ي کاخ ستمکاران را براي هميشه بلرزاند، نفله شد؟! خونش هدر رفت؟!.... حسين بن علي کسي است که:
ان لک درجه عند الله، لن تنالها الا بالشهاده. (16)
آيا حسين بن علي سلام الله عليهما که آرزوي شهادت مي کرد، آرزوي نفله شدن را مي کرد؟ آنها که توصيه کردند که عزاي حسين بن علي بايد زنده بماند، براي اين بوده که هدف حسين بن علي مقدس بود. خواستند (17) مکتب حسين در دنيا باقي بماند، شهادت حسين بن صورت يک مکتب، مکتب مبارزه ي حق با باطل براي هميشه باقي بماند؛ و الا چه فايده به حال امام حسين که ما گريه بکنيم يا نکنيم و بلند شويم و برويم.
ائمه دين خواستند قيام امام حسين به صورت يک مکتب و به صورت يک مشعل فروزان هميشه باقي بماند. اين يک چراغي است از حق، حقيقت دوستي، از حقيقت خواهي. اين يک ندائي است از حق طلبي، از حريت، از آزادي. اين مکتب حريت و اين مکتب آزادي و اين مکتب مبارزه با ظلم را خواستند براي هميشه باقي بماند.
هرگز (18) نمونه اي از يک مکتب عملي در دنيا پيدا نمي کنيد که نظير مکتب حسين بن علي سلام الله عليهما باشد. اگر شما نمونه ي حسين بن علي را پيدا کرديد، آن وقت بگوئيد چرا ما هر سال بايد او را تجديد کنيم؟! نظير آنچه که در حسين بن علي در حادثه ي عاشورا، در آن ابتلاء و مصيبت پيدا شد، از توحيد، از جلوه ي ايمان، از جلوه ي خداشناسي، از ايمان کامل به جهان ديگر، از رضا و تسليم، از صبر، از مردانگي، از طمأنينه نفس، از ثبات و استقامت، از عزت و کرامت نفس، از آزادي خواهي و آزادي طلبي، از اين که در فکر انسان ها باشد، از اين که در خدمت انسان ها باشد، اگردر دنيا نمونه اي پيدا کرديد، آن وقت بگوئيد چرا ما نام حسين بن علي را زنده کنيم؟ (بديل ندارد، مثل ندارد) زنده کردن نام ونهضت او براي اين است که پرتوي از روح حسين بن علي بر روح ما و شما بتابد.
در زمان (19) خود ائمه ي اطهار که اين دستور صادر شد، سبب شد که جرياني زنده و فعال و انقلابي به وجود آيد. نام امام حسين شعار انقلاب عليه ظلم گشت. يک عده شاعر انقلابي به وجود آمد: «کميت اسدي» به وجود آمد، «دعبل خزاعي» به وجود آمد. دعبل خزاعي مي دانيد کيست؟ کميت اسدي مي دانيد کيست؟ اينها دو نفر روضه خوان اند اما نه مثل روضه خواني من. دو نفر شاعرند مرثيه گو اما نه مثل مرثيه گوئي هاي محتشم و غيره.
دلم مي خواهد شما اشعار کميت اسدي، اشعار دعبل خزاعي و اشعار ابن الرومي و اشعار ابوفراس حمداني که به عربي است با همين اشعار محتشم که هزار تا خواب برايش نقل مي کنند مقايسه کنيد و ببينيد آنها کجا و اينها کجا! آنها دارند مکتب حسين را نشان مي دهند. کميت اسدي با همان اشعارش از يک سپاه بيشتر براي بني اميه ضرر داشت. اين مرد کي بود؟ يک روضه خوان بود. اما چه روضه خواني؟ آيا روضه خواني بود که بيايد چهار تا شعر مفت بخواند و پول بگيرد و برود. شعر مي گفت که تکان مي داد دنيا را، تکان مي داد دستگاه خلافت وقت را.
عبدالله بن حسن بن [حسن بن] علي معروف به عبدالله محض، تحت تأثير شعرهاي کميت قرار گرفت، به عنوان صله ي آن ابيات جاندار، سند مزرعه خود را آورد داد به کميت، کميت گفت: محال و ممتنع است که بگيريم، من مرثيه خوان سيدالشهداء هستم، من براي خدا مرثيه گفته ام، پول نمي گيريم، اصرار فوق العاده اي کرد. بالأخره گرفت. بعد از مدتي آمد پيش عبدالله بن حسن بن [حسن بن] علي و گفت من خواهشي دارم ازتو آيا قبول مي کني؟ گفت: البته قبول مي کنم اما من که نمي دانم چيست. گفت: اول بايد قول بدهي که عمل مي کني، بعد مي گويم. قول داد و شايد قسم هم خورد. همين که قول از او گرفت سند را آورد پس داد، گفت: من نمي توانم اين را بگيرم.
وقت ديگر بني هاشم برايش پول جمع کردند و دادند، هر کاري کردند قبول نکرد و گفت: محال و ممتنع است که بگيرم.
اين مرد به خاطر همين اشعار و همين نوع مرثيه خواني چه سختي ها کشيد و چه روزگارها ديد و به چه وضع او را کشتند! اين مرد را گرفتند و در خانه ي «يوسف بن عمر ثقفي» که حاکم آن روز کوفه بود هشت نفر ريختند به سرش، شمشيرها به بدنش زدند. آخرين حرفي که در آخرين نفس گفت اين بود: « اللهم آل محمد، اللهم آل محمد» خدايا اهل بيت پيغمبر، خدايا اهل بيت پيغمبر، اين آخرين کلمه اي بود که به زبان اين مرد آمد.
«دعبل بن علي خزاعي» را آيا مي شناسيد؟ خودش مي گفت 50 سال است که دار خودم را روي دوش گرفته ام و راه مي روم. ببينيد ارزش ادبي اين دو نفر مرثيه گو که ائمه ي دين اينها را درست کردند چه بوده .... يک قصيده ي آنها به اندازه ي يک سلسله مقالات که يک نفر مفکر انقلابي بنويسد اثر دارد. اينها در زير چتر مرثيه ي سالار شهيدان امام حسين عليه السلام چه انتقادهايي لاذع و گزنده اي از بني اميه و از بني عباس کردند و چه ها بر سر آنها آوردند!
شما مي شنويد « متوکل» دستور داد قبر حسين بن علي را آب بندند و کسي نرود به زيارت حسين بن علي، اگر کسي مي رود دستش را ببرند، اگر کسي اسم حسين بن علي را ببرد چنين و چنان بکنند. لابد خيال مي کنيد اين آدم يعني متوکل فقط گرفتار يک عقده ي روحي بود، يک دشمني و يک کينه ي بي منطقي با نام حسين بن علي داشت. نه آقا، آن روز نام حسين بن علي در اثر توصيه و تأکيدهاي ائمه به عزاداري، ودر اثر به وجود آمدن امثال کميت ها ودعبل بن علي ها، پدر متوکل را در مي آورد. متوکل مي ديد هر يک از اينها به اندازه ي يک سپاه عليه او مؤثر هستند، مي ديد نام حسين مرده از خود حسين زنده براي او و امثال او کمتر مزاحم نيست. چون ائمه دين در اثر همين توصيه و دستورها نگذاشتند حسين بن علي بميرد، به صورت يک فکر، به صورت يک ايده، به صورت يک عقيده ي مبارزه با ظلم، حسين را زنده نگه داشتند.
متوکل هم در حساب خودش خوب حساب کرده بود، حساب کرده بود بلکه بتواند اين فکر را و اين ذکر را و اين ايده را و اين عقيده را از بين ببرد، و الا خيلي هم آدم عاقلي بود، آدم مقدس مآبي هم بود، هيچ عقده ي روحي و شخصي نداشت درباره ي حسين بن علي، ولي مي ديد حسين با همين مرثيه خواني ها به صورت يک مکتب در آمده است که ديگر متوکل نمي تواند متوکل باشد.
پی نوشت :
1- حماسه ي حسيني، ج 2، صص 174- 173.
2- [عقاد] راجع به نتايج اين حرکت [مي گويد]... يزيد نتوانست آب خوشي از گلويش فرو برد. حادثه ي مدينه دنبال حادثه ي کربلا بود. «عبدالله بن زبير » وسيله ي تبليغاتي خوبي يافت و قضيه ي مکه واقع شد. بعدها «يا لثارات الحسين» شعاري بود که در تمام مدت شصت ساله ي بعدي بني اميه همواره حکومت اموي را مي لرزانيد. لهذا بعضي ها مثل «مارتين آلماني» سياست حسيني را از اول متوجه همين هدفها مي دانند.
[حماسه ي حسيني، ج 3، صص 156- 155]. (گردآورنده)
[عقاد در ] صفحه 216 [مي نويسد]:
«لقد کانت ضربه کربلا و ضربه مدينه و ضربه البيت الحرام اقوي ضربات اميه لتمکين سطانهم و تثبيت بنيانهم و تغليب ملکهم علي المنکرين و المنازعين، فلم ينتصر عليهم المنکرون و المنازعون بشي ء کما انتصروا عليهم بضربات ايديهم، و لم يذهبوا ضاربين حقيقه حتي ذهبوا بها مضروبين الي آخر الزمان، و تلک جريره يوم واحد هو يوم کربلا فاذا بالدوله العريضه تذهب في عمر رجل واحد مديد الايام».
( و شايد اگر حادثه ي کربلا نبود به اندازه ي ملک بني العباس دوام پيدا مي کرد تحقيقا ضرباتي که بني اميه در کربلا و مدينه و مکه وارد ساختند نيرومندترين ضرباتي بود که براي پايداري حکومت و تثبيت بنيان و چيرگي حکومتشان بر مخالفان خود وارد ساختند و مخالفان هرگز نتوانستند از آنان انتقام کشند بمانند ضربات دست خود آنان، و بني اميه در واقع زننده نبودند، بلکه ضربه اي خوردند که تا پايان روزگار ادامه دارد . و همين جنايت يک روزه که در کربلا واقع شد. موجب گشت که يک دولت عريض و طويل آن چناني تنها به اندازه ي عمر يک شخص عمر کند). [حماسه ي حسيني، ج 3، صص 169-168). (گردآورنده) .
3- حماسه ي حسيني، ج 1، صص 75-73 و هم چنين براي اطلاعات بيشتر ر.ک به: همان، ج 2، ص 85.
4- مروج الذهب، ج 3، ص 69.
5- اللهوف، ص 11 و في رحاب الائمه اهل البيت، ج 3، ص 74.
6- حماسه ي حسيني، ج 3، صص 98- 97.
7- همان، ج 1، صص 163- 161.
8- براي اطلاعات بيشتر ر.ک به : همان، صص 157-111. ( گردآورنده)
9- حماسه ي حسيني، ج 1، ص 126- 125.
10- بحارالانوار، ج 45، ص 135؛ اللهوف، ص 77.
11- سر مغنيه يعني يک خانم خواننده ي رقاصه که ساير رقاصه ها را تهيه مي کند و رئيس آنهاست.
12- حماسه ي حسيني، ج 2، صص 87-85.
13- همان، ج 1، ص 171.
14- ده گفتار، صص 248-247 و هم چنين براي اطلاعات بيشتر ر.ک. به: همان، ج 3، صص 94-90.
15- حماسه ي حسيني، ج 1، صص 80-78.
16- نفايس الاخبار، ص 21 به نقل از ابن شهر آشوب
17- ده گفتار، ص 251.
18- حماسه ي حسيني، ج 1، ص 80.
19- ده گفتار، صص 254-251.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}