سیاست خارجی ایران در دوره ی قاجاریه
سیاست خارجی ایران در دوره ی قاجاریه
سیاست خارجی ایران در دوره ی قاجاریه
مطالعه ی سیاست خارجی ایران در دوره ی قاجاریه از چند جنبه حایز اهمیت است: نخست این که تاریخ دیپلماسی و سیاست خارجی ایران به مفهوم واقعی آن،از زمان ظهور این سلسله آغازمی - شود.گرچه قبل از انتقال قدرت به قاجاریه،تبادل سُفرا ،نمایندگان و هیأت های سیاسی بین دربار ایران و سایر دولت های جهان به ویژه دولت های اروپایی صورت می گرفت،اما از اوایل سلطنت قاجاریه بود که هم اهمیت استراتژیکی ایران برای دولت های اروپایی شناخته شد و هم به طور جدّی این کشور وارد عرصه ی سیاست بین الملل گردید.
هم چنین،با ظهور سلسله ی قاجاریه، عصر تازه ای در تاریخ کشورمان آغاز شد و ایران به دوران پرفراز و نشیب تاریخ خود گام نهاد.عمل کرد زمامداران این سلسله در بُعد سیاست خارجی بیش از هر دوره ی دیگر در سرنوشت این کشور تأثیر نهاد. اتّخاذ سیاست خارجی نسنجیده و غلط سبب انعقاد معاهدات زیانبار،اعطای امتیازات گوناگون به بیگانگان،اقدامات بی حاصل و تجزیه بخش هایی از مناطق زرخیز از پیکره ی این سرزمین گردید که قسمتی از نتایج مصیبت بار حاکمیت این سلسله بر ایران بود. در مدت نزدیک به 150 سال حکومت،هنگامی که قاجارها از صحنه ی قدرت و حکومت کنار زده شدند،تنها نیمی از ایرانی را که از سلسله ی زندیه به زور گرفته بودند،به جا نهادند.
این تحولات که که بیش از هر عاملی از طبیعت دوران انتقال و دست به دست شدن قدرت ناشی می شد،سبب گردید تا اقدامات آقامحمدخان در عرصه ی سیاست خارجی در یک رشضته لشکرکشی ها و اقدامات نظامی جهت سرکوبی مدّعیان سلطنت و تثبیت مرزهای شرقی و شمالی خلاصه شود. بنابراین در دوره ی زمامداری وی تحوّل مثبت و چشمگیری در عرصه ی دیپلماسی و سیاست خارجی ایران گشوده شد.
تمرکز قدرت تصمیم گیری و اجرایی کشور در دست شخص شاه و صدر اعظمش- که از طبیعت نظام استبدادی نشأت یافته و عموماًٍ از ویژگی های نظام سلطنتی ایران بود . مجالی برای مشارکت مردم در عرصه ی سیاست خارجی باقی نمی گذاشت . به علاوه،غفلت و ناآگاهی زمامداران از اهدافِ جهت گیری ها ،منافع و استراتژیهای دول استعمارگر اروپایی در منطقه،جهل هیأت حاکمه نسبت به مصالح عالی و منافع کشور (که وجه مشترک تمامی شاهان این سلسله می باشد) سبب تشدید رقابت کشورهای نیرومندی چون روسیه،بریتانیا و فرانسه در تحمیل معاهدات استعماری و کسب امتیازات متعدد سیاسی و اقتصادی از ایران گردید.
این جریان از اوایل حاکمیت فتحعلی شاه (1212 قمری / 176 شمسی) تا انقراض سلسله ی قاجار ادامه یافت و دولت های یاد شده در تلاش بودند تا درتعیین خطوط و جهت گیری سیاست خارجی ایران اعمال نفوذ کرده و از به وجود آمدن و پا گرفتن یک سیاست خارجی مستقل ، مدّرن و حساب شده جلوگیری کنند. دامنه و عمق این گونه مداخلات تا حدّی بود که امروزه ارایه ی تصویری نسبتاً روشن از پیشینه ی عمل کرد سیاست خارجی ایران بدون در نظر گرفتن عوامل خارجی،بویژه روس،انگلیس و فرانسه غیر ممکن به نظر می رسد . بنابراین ناگزیر هستیم سیاست خارجی ایران را در چارچوب رقابت های بازیگران مذکور مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
تجاوزهای پی در پی روسها در شمال ایران – برای رسیدن به آب های گرم – حکم اهرم فشاری را داشت که زمامداران قاجار را به جستجوی یک دولت نیرومند وادار می کرد تا آنان را در مقابل دشمن دیرینه مورد حمایت قرار دهد. همان گونه که دولت های انگلیس و فرانسه در راستای منافع خود در صدد جلب اتّحاد و دوستی ایران بودند،تجاوز روسها نیز موجب می شد تا ایران در سیاست خارجی خود تن به چنین استراتژی غلط و بدفرجامی بدهد. با این ملاحظات،از سال 1176 ش/1797م استراتژی اتّحاد و تعهّد با دولت های نیرومند بخصوص انگلستان در دستور کار سیاست خارجی ایران قرار گرفت.
ایران در نگاه بریتانیا به منزله ی اولین خط دفاعی و سرزمین حایل میان هندوستان و دولت های رقیب بود. بنابراین،بریتانیا با به کارگیری دیپلمات های حرفه ای و با استفاده از ابزارهای تطمیع و تهدید ایران را به دام کشیده و معاهداتی را منعقد کرد که در آن ها فقط منافع انگلستان لحاظ شده بود. دربار قاجار در روابط خود با بریتانیا و اتّخاذ سیاست اتّحاد و تعهّد نه تنها کوچکترین امتیازی به دست نیاورد،بلکه نزدیک به یک قرن و نیم،در بحرانی ترین شرایط در مقابل ضربات ارتش مدرن روسیه تنها ماند و در زد و بندهای سیاسی میان انگلیسی ها و رقبای اروپایی آن در آسیا،بارها وجه المصالحه قرار گرفت. هم چنین در نتیجه ی دسیسه های پنهانی انگلیسی ها، زیانبارترین معاهدات،نظیر گلستان (1192/ش 1813م) ،ترکمانچای (1207ش/1828م) و غیره به ایران تحمیل شد و علاوه بر آن،بریتانیا در تجزیه و جدایی بخش های مهمّی نظیر هرات در سال 1236ش/1857م ،ایالت بلوچستان در سال 1250 ش/1871 م،بحرین در سال 1349 هـ.ش و نیز جدایی سرزمین های ماورای ارس از پیکره ی ایران نقش فعّالی داشت.
پس از شکست نهایی ناپلئون و رفع خطر از مرزهای هندوستان و برقراری اتّحاد میان انگلیس و روسیه، ایران از کانون توجّهات دیپلمات های بریتانیا حذف گردید. با آغاز زمامداری ناصرالدین شاه (سال 1226 شمسی) دستگاه دیپلماسی انگلستان گذشته از کوشش هایی که برای اعمال سلطه ی سیاسی،نظامی و قضایی بر ایران و اخلال و اعمال نفوذ در تعیین خطوط سیاست خارجی ایران به عمل می آورد،در پی تحصیل یک سری اهداف اقتصادی،نظیر فراهم آوردن تسهیلات لازم برای فعالیت بازرگانی انگلیسی و رهایی از سیاست های محدود کننده ی گمرکی و کسب امتیازات اقتصادی از دیگر محورهای تکاپوی سیاست خارجی بریتانیا در ایران بود. در مجامع بین المللی نیز مواضع انگلستان در قبال ایران خصمانه بود. به عنوان مثال، مخالفت این کشور با حضور وزیر خارجه وهیأت نمایندگانی ایران در کنفرانس صلح پاریس – پس از پایان جنگ جهانی اوّل – مانع از مطرح شدن دعاوی ایران نظیر استرداد اراضی از دست رفته و جبران خسارت ناشی از نقض بیطرفی ایران در جریان جنگ اوّل شد.
فرانسویان در روابط خود با ایران وانمود می کردند که درصدد حمایت از ایران در مقابل تهاجم ارتش روس هستند به همین جهت ژنرال گاردان به همراه هیأتی وارد ایران شد تا در راستای تعّهدات فرانسه مبنی بر تأمین سلاح های جدید وبهبودی در سازمان ارتش اقداماتی را به عمل آورد. ایران نیز به سبب فشارهای نظامی روسیه تزاری،از انعقاد عهدنامه ی «فین کنشتاین» به عنوان جایگزین اتّحاد با انگلستان استقبال کرد. انعقاد عهدنامه «تیلیست» میان فرانسه و روسیه به خوبی ثابت کرد که علی رغم تظاهر ناپلئون به حمایت از ایران،جهت گیری این کشور نسبت به ایران تنها در پی تحصیل منافع استعماری خود است و در شرایط بحرانی متّحد خود را وجه -المصالحه با روسها قرار می دهد. روابط ایران با فرانسه پس از انعقاد عهدنامه ی تیلیست و خروج هیأت نمایندگی ژنرال گاردان از ایران (1188 ش / 1809 م) به سردی گرایید.
شالوده ی سیاست خارجی روسیه نسبت به ایران در دوره ی زمامداری پترکبیر ریخته شد که بر اساس آن به زمامداران بعدی توصیه شده بود با جنگ های پی در پی،ایران را به ضعف و نابودی کشانده وبا عبور از خاک ایران،خود را به خلیج فارس ودرنهایت به هندوستان برسانند. بنابراین،شدیدترین و زیانبارترین جنگ های روسیه ی تزاری در پی تعقیب سیاست الحاق شمال ایران به روسیه،به عنوان بخشی از سیاست توسعه طلبانه ی ارضی روسها در آسیا، در نیمه ی اوّل قرن نوزده میلادی به ایران تحمیل شد. این جنگها که در دو مرحله اتّفاق افتاد و نزدیک به سی سال طول کشید،نشان داد که روسها در سیاست خارجی خودشان بیش از هر ابزاری متکی به جنگ و اقدامات نظامی هستند.
انعقاد معاهده ی ترکمانچای برگی از تاریخ دیپلماسی ایران است که نمی توان آثار آن را بر سیاست خارجی ایران در تاریخ معاصر نادیده گرفت . زیرا به دنبال آن،روند تازه ای در مداخلات بازیگران استعمارگر اروپایی در امور ایران شروع شد و نیز سرآغاز یک دوره ی طولانی تزلزل استقلال سیاسی،اقتصادی و قضایی در ایران بود. این عهدنامه انحطاط سیاسی ایران را به ارمغان آورد و نزدیک به یک قرن بر دیپلماسی ایران سایه افکند.
ایران پس از تحمّل شکست های پی در پی و ضربات فرانسه و انگلیس ،رویّه های مبتنی بر دیپلماسی جنگ و گریز را – که از ابتدای قرن نوزدهم در پیش گرفته بود – رها کرد و قرارداد گلستان نقطه ی پایانی به استراتژی اتّحاد و پیوستگی ایران با دولت های نیرومند اروپایی نظیر فرانسه و انگلیس و نقطه ی آغاز سیاست جدیدی موسوم به سیاست «قدرت ثالث» بود. این سیاست که متضمن ورود قدرت سوّمی در کشاکش رقابت های استعماری روس و انگلیس در ایران بود،بیشتر به خاطر حفظ تاج و تخت و بقای زمامداری قاجار اتّخاذ شد تا حفظ مصالح و منافع عالی کشور.
شکست روسیه از ژاپن در 1824 ش/1905م،جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر 1917 بلشویکی سبب از کار افتادن ماشین جنگی روسیه و فرصت تنفسی برای ایران شد. رژیم دید شوروی(سابق) در سال 1297 ش / چهاردهم ژانویه 1918 م بخشی از قراردادهای ظالمانه ای را که بر ایران تحمیل شده بود،به طور یک جانبه ملغی اعلام کرد و انعقاد قراداد 1300 شمسی / 1921 م میان ایران و شوروی سابق دوره ی تازه ای را در تاریخ روابط دو کشور گشود.
با وجود این که سیاست خارجی ایران به جز دوره ی کوتاه صدارت امیرکبیر در عصر قاجار استحکان چندانی نداشت و بر اصول ثابت و از پیش تعیین شده ای استوار نبود،امّا دقّت در رخدادها و توجه در جهت گیری های دیپلماسی ایران،این نتیجه را به دست می دهد که ایران در فرایند جهت گیری های تضاد و تفاهم دو دولت نیرومند هم چون روسیه و انگلیس و نیز تحت تأثیر شرایط و مقتضیات بین المللی و اوضاع داخلی،از یک سری خطوط کلی در سیاست خارجی خود پیروی می کرد که در عمل به منزله ی خط مشی سیاست خارجی ایران در قرن نوزدهم میلادی محسوب می شد.گرچه برخی از این خطوط در دوران زمامداری بعضی از شاهان با صدر اعظمهای قاجار کمرنگ می شد امّا در نظر عده ای از مورخین تاریخ دیپلماسی ایران،به عنوان اصول سیاست خارجی ایران در دوره ی قاجار شناخته شده اند. این خطوط عبارتند از :
درباره ی اصل نخست (تعادل) باید گفت که در ایران این اصل میان دو قطب امپریالیستی روس و انگلیس،در سر تاسر قرن نوزدهم میلادی اعمال می شد. هنگامی که حکومت تحت فشار امتیازی را به یکی از دو رقیب نیرومند می داد، برای برقراری توازن مجبور بود امتیاز مشابهی نیز به قدرت دیگر بدهد. بنابراین سیاست تعادل در عمل جنبه ی منفی به خود گرفت و به ضرر منافع و مصالح کشور و تنها به نفع نخبگان حاکم تمام می شد
سیاست اتّحاد نیز در شرایطی اتّخاذ شد که ایران نزدیک به سی سال با دشمن نیرومندی چون روسیه تزاری درگیر کشمکش و جنگ بود . حاکمیت نظام استبداری،فقدان مشروعیت،عدم محبوبیت و پایگاه مردمی زمامداران،عامل عمده ای بود که موجب شد در شرایط بحرانی پناهگاه خود را در نزد بیگانگان جستجوکنند و برای حفظ تاج و تخت،چنین سیاستی را در پیش گیرند.
سیاست« قدرت سوم» از سال 1229 ش /1850 م به عنوان خط مشی جدیدی در ایران اتّخاذ شد. ایران به امید شروع به جستجوی یک هم پیمان نیرومند در میان دول غیر هم جوار کرد که در نتیجه ی ورود قدرت سومی به عرصه ی رقابتِ روس و انگلیس در ایران،از میزان فشارهای این کشورها کاسته شود. این سیاست با موفقیت همراه نبود،زیرا هیچ قدرتی مایل به ورود به مسابقه -ی خطرناک و پیچیده ی انگلیس و روسیه در ایران نبود. با وجوداین،ایران سرسختانه از ایده ی توسّل به قدرت سوّم جانبداری می کرد. به عنوان نمونه،می توان به مکاتبات ناصرالدین شاه قاجار (1268 ش/ 1889 م) با رییس جمهور وقت آمریکا - «کلیولند» - اشاره کرد. هم چنین مکاتبات وی با «بیسمارک» صدر اعظم آلمان، دعوت از اتریش جهت اتّحاد سیاسی با ایران، استخدام مستشاران بلژیکی و افسران سوئدی، دعوت از شرکتهای آلمانی و هلندی برای احداث راه آهن در راستای این سیاست صورت گرفت. انعقاد عهدنامه وین 1230 ش / 1851 م در زمان صدارت امیرکبیر نیز در چارچوب این اصل صورت پذیرفت.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
هم چنین،با ظهور سلسله ی قاجاریه، عصر تازه ای در تاریخ کشورمان آغاز شد و ایران به دوران پرفراز و نشیب تاریخ خود گام نهاد.عمل کرد زمامداران این سلسله در بُعد سیاست خارجی بیش از هر دوره ی دیگر در سرنوشت این کشور تأثیر نهاد. اتّخاذ سیاست خارجی نسنجیده و غلط سبب انعقاد معاهدات زیانبار،اعطای امتیازات گوناگون به بیگانگان،اقدامات بی حاصل و تجزیه بخش هایی از مناطق زرخیز از پیکره ی این سرزمین گردید که قسمتی از نتایج مصیبت بار حاکمیت این سلسله بر ایران بود. در مدت نزدیک به 150 سال حکومت،هنگامی که قاجارها از صحنه ی قدرت و حکومت کنار زده شدند،تنها نیمی از ایرانی را که از سلسله ی زندیه به زور گرفته بودند،به جا نهادند.
سیاست خارجی ایران و بازیگران نظام بین الملل
این تحولات که که بیش از هر عاملی از طبیعت دوران انتقال و دست به دست شدن قدرت ناشی می شد،سبب گردید تا اقدامات آقامحمدخان در عرصه ی سیاست خارجی در یک رشضته لشکرکشی ها و اقدامات نظامی جهت سرکوبی مدّعیان سلطنت و تثبیت مرزهای شرقی و شمالی خلاصه شود. بنابراین در دوره ی زمامداری وی تحوّل مثبت و چشمگیری در عرصه ی دیپلماسی و سیاست خارجی ایران گشوده شد.
تمرکز قدرت تصمیم گیری و اجرایی کشور در دست شخص شاه و صدر اعظمش- که از طبیعت نظام استبدادی نشأت یافته و عموماًٍ از ویژگی های نظام سلطنتی ایران بود . مجالی برای مشارکت مردم در عرصه ی سیاست خارجی باقی نمی گذاشت . به علاوه،غفلت و ناآگاهی زمامداران از اهدافِ جهت گیری ها ،منافع و استراتژیهای دول استعمارگر اروپایی در منطقه،جهل هیأت حاکمه نسبت به مصالح عالی و منافع کشور (که وجه مشترک تمامی شاهان این سلسله می باشد) سبب تشدید رقابت کشورهای نیرومندی چون روسیه،بریتانیا و فرانسه در تحمیل معاهدات استعماری و کسب امتیازات متعدد سیاسی و اقتصادی از ایران گردید.
این جریان از اوایل حاکمیت فتحعلی شاه (1212 قمری / 176 شمسی) تا انقراض سلسله ی قاجار ادامه یافت و دولت های یاد شده در تلاش بودند تا درتعیین خطوط و جهت گیری سیاست خارجی ایران اعمال نفوذ کرده و از به وجود آمدن و پا گرفتن یک سیاست خارجی مستقل ، مدّرن و حساب شده جلوگیری کنند. دامنه و عمق این گونه مداخلات تا حدّی بود که امروزه ارایه ی تصویری نسبتاً روشن از پیشینه ی عمل کرد سیاست خارجی ایران بدون در نظر گرفتن عوامل خارجی،بویژه روس،انگلیس و فرانسه غیر ممکن به نظر می رسد . بنابراین ناگزیر هستیم سیاست خارجی ایران را در چارچوب رقابت های بازیگران مذکور مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
انگلستان
تجاوزهای پی در پی روسها در شمال ایران – برای رسیدن به آب های گرم – حکم اهرم فشاری را داشت که زمامداران قاجار را به جستجوی یک دولت نیرومند وادار می کرد تا آنان را در مقابل دشمن دیرینه مورد حمایت قرار دهد. همان گونه که دولت های انگلیس و فرانسه در راستای منافع خود در صدد جلب اتّحاد و دوستی ایران بودند،تجاوز روسها نیز موجب می شد تا ایران در سیاست خارجی خود تن به چنین استراتژی غلط و بدفرجامی بدهد. با این ملاحظات،از سال 1176 ش/1797م استراتژی اتّحاد و تعهّد با دولت های نیرومند بخصوص انگلستان در دستور کار سیاست خارجی ایران قرار گرفت.
ایران در نگاه بریتانیا به منزله ی اولین خط دفاعی و سرزمین حایل میان هندوستان و دولت های رقیب بود. بنابراین،بریتانیا با به کارگیری دیپلمات های حرفه ای و با استفاده از ابزارهای تطمیع و تهدید ایران را به دام کشیده و معاهداتی را منعقد کرد که در آن ها فقط منافع انگلستان لحاظ شده بود. دربار قاجار در روابط خود با بریتانیا و اتّخاذ سیاست اتّحاد و تعهّد نه تنها کوچکترین امتیازی به دست نیاورد،بلکه نزدیک به یک قرن و نیم،در بحرانی ترین شرایط در مقابل ضربات ارتش مدرن روسیه تنها ماند و در زد و بندهای سیاسی میان انگلیسی ها و رقبای اروپایی آن در آسیا،بارها وجه المصالحه قرار گرفت. هم چنین در نتیجه ی دسیسه های پنهانی انگلیسی ها، زیانبارترین معاهدات،نظیر گلستان (1192/ش 1813م) ،ترکمانچای (1207ش/1828م) و غیره به ایران تحمیل شد و علاوه بر آن،بریتانیا در تجزیه و جدایی بخش های مهمّی نظیر هرات در سال 1236ش/1857م ،ایالت بلوچستان در سال 1250 ش/1871 م،بحرین در سال 1349 هـ.ش و نیز جدایی سرزمین های ماورای ارس از پیکره ی ایران نقش فعّالی داشت.
پس از شکست نهایی ناپلئون و رفع خطر از مرزهای هندوستان و برقراری اتّحاد میان انگلیس و روسیه، ایران از کانون توجّهات دیپلمات های بریتانیا حذف گردید. با آغاز زمامداری ناصرالدین شاه (سال 1226 شمسی) دستگاه دیپلماسی انگلستان گذشته از کوشش هایی که برای اعمال سلطه ی سیاسی،نظامی و قضایی بر ایران و اخلال و اعمال نفوذ در تعیین خطوط سیاست خارجی ایران به عمل می آورد،در پی تحصیل یک سری اهداف اقتصادی،نظیر فراهم آوردن تسهیلات لازم برای فعالیت بازرگانی انگلیسی و رهایی از سیاست های محدود کننده ی گمرکی و کسب امتیازات اقتصادی از دیگر محورهای تکاپوی سیاست خارجی بریتانیا در ایران بود. در مجامع بین المللی نیز مواضع انگلستان در قبال ایران خصمانه بود. به عنوان مثال، مخالفت این کشور با حضور وزیر خارجه وهیأت نمایندگانی ایران در کنفرانس صلح پاریس – پس از پایان جنگ جهانی اوّل – مانع از مطرح شدن دعاوی ایران نظیر استرداد اراضی از دست رفته و جبران خسارت ناشی از نقض بیطرفی ایران در جریان جنگ اوّل شد.
فرانسه
فرانسویان در روابط خود با ایران وانمود می کردند که درصدد حمایت از ایران در مقابل تهاجم ارتش روس هستند به همین جهت ژنرال گاردان به همراه هیأتی وارد ایران شد تا در راستای تعّهدات فرانسه مبنی بر تأمین سلاح های جدید وبهبودی در سازمان ارتش اقداماتی را به عمل آورد. ایران نیز به سبب فشارهای نظامی روسیه تزاری،از انعقاد عهدنامه ی «فین کنشتاین» به عنوان جایگزین اتّحاد با انگلستان استقبال کرد. انعقاد عهدنامه «تیلیست» میان فرانسه و روسیه به خوبی ثابت کرد که علی رغم تظاهر ناپلئون به حمایت از ایران،جهت گیری این کشور نسبت به ایران تنها در پی تحصیل منافع استعماری خود است و در شرایط بحرانی متّحد خود را وجه -المصالحه با روسها قرار می دهد. روابط ایران با فرانسه پس از انعقاد عهدنامه ی تیلیست و خروج هیأت نمایندگی ژنرال گاردان از ایران (1188 ش / 1809 م) به سردی گرایید.
روسیه تزاری
شالوده ی سیاست خارجی روسیه نسبت به ایران در دوره ی زمامداری پترکبیر ریخته شد که بر اساس آن به زمامداران بعدی توصیه شده بود با جنگ های پی در پی،ایران را به ضعف و نابودی کشانده وبا عبور از خاک ایران،خود را به خلیج فارس ودرنهایت به هندوستان برسانند. بنابراین،شدیدترین و زیانبارترین جنگ های روسیه ی تزاری در پی تعقیب سیاست الحاق شمال ایران به روسیه،به عنوان بخشی از سیاست توسعه طلبانه ی ارضی روسها در آسیا، در نیمه ی اوّل قرن نوزده میلادی به ایران تحمیل شد. این جنگها که در دو مرحله اتّفاق افتاد و نزدیک به سی سال طول کشید،نشان داد که روسها در سیاست خارجی خودشان بیش از هر ابزاری متکی به جنگ و اقدامات نظامی هستند.
انعقاد معاهده ی ترکمانچای برگی از تاریخ دیپلماسی ایران است که نمی توان آثار آن را بر سیاست خارجی ایران در تاریخ معاصر نادیده گرفت . زیرا به دنبال آن،روند تازه ای در مداخلات بازیگران استعمارگر اروپایی در امور ایران شروع شد و نیز سرآغاز یک دوره ی طولانی تزلزل استقلال سیاسی،اقتصادی و قضایی در ایران بود. این عهدنامه انحطاط سیاسی ایران را به ارمغان آورد و نزدیک به یک قرن بر دیپلماسی ایران سایه افکند.
ایران پس از تحمّل شکست های پی در پی و ضربات فرانسه و انگلیس ،رویّه های مبتنی بر دیپلماسی جنگ و گریز را – که از ابتدای قرن نوزدهم در پیش گرفته بود – رها کرد و قرارداد گلستان نقطه ی پایانی به استراتژی اتّحاد و پیوستگی ایران با دولت های نیرومند اروپایی نظیر فرانسه و انگلیس و نقطه ی آغاز سیاست جدیدی موسوم به سیاست «قدرت ثالث» بود. این سیاست که متضمن ورود قدرت سوّمی در کشاکش رقابت های استعماری روس و انگلیس در ایران بود،بیشتر به خاطر حفظ تاج و تخت و بقای زمامداری قاجار اتّخاذ شد تا حفظ مصالح و منافع عالی کشور.
شکست روسیه از ژاپن در 1824 ش/1905م،جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر 1917 بلشویکی سبب از کار افتادن ماشین جنگی روسیه و فرصت تنفسی برای ایران شد. رژیم دید شوروی(سابق) در سال 1297 ش / چهاردهم ژانویه 1918 م بخشی از قراردادهای ظالمانه ای را که بر ایران تحمیل شده بود،به طور یک جانبه ملغی اعلام کرد و انعقاد قراداد 1300 شمسی / 1921 م میان ایران و شوروی سابق دوره ی تازه ای را در تاریخ روابط دو کشور گشود.
خطوط کلّی حاکم بر سیاست خارجی ایران در دوره ی قاجاریه
با وجود این که سیاست خارجی ایران به جز دوره ی کوتاه صدارت امیرکبیر در عصر قاجار استحکان چندانی نداشت و بر اصول ثابت و از پیش تعیین شده ای استوار نبود،امّا دقّت در رخدادها و توجه در جهت گیری های دیپلماسی ایران،این نتیجه را به دست می دهد که ایران در فرایند جهت گیری های تضاد و تفاهم دو دولت نیرومند هم چون روسیه و انگلیس و نیز تحت تأثیر شرایط و مقتضیات بین المللی و اوضاع داخلی،از یک سری خطوط کلی در سیاست خارجی خود پیروی می کرد که در عمل به منزله ی خط مشی سیاست خارجی ایران در قرن نوزدهم میلادی محسوب می شد.گرچه برخی از این خطوط در دوران زمامداری بعضی از شاهان با صدر اعظمهای قاجار کمرنگ می شد امّا در نظر عده ای از مورخین تاریخ دیپلماسی ایران،به عنوان اصول سیاست خارجی ایران در دوره ی قاجار شناخته شده اند. این خطوط عبارتند از :
درباره ی اصل نخست (تعادل) باید گفت که در ایران این اصل میان دو قطب امپریالیستی روس و انگلیس،در سر تاسر قرن نوزدهم میلادی اعمال می شد. هنگامی که حکومت تحت فشار امتیازی را به یکی از دو رقیب نیرومند می داد، برای برقراری توازن مجبور بود امتیاز مشابهی نیز به قدرت دیگر بدهد. بنابراین سیاست تعادل در عمل جنبه ی منفی به خود گرفت و به ضرر منافع و مصالح کشور و تنها به نفع نخبگان حاکم تمام می شد
سیاست اتّحاد نیز در شرایطی اتّخاذ شد که ایران نزدیک به سی سال با دشمن نیرومندی چون روسیه تزاری درگیر کشمکش و جنگ بود . حاکمیت نظام استبداری،فقدان مشروعیت،عدم محبوبیت و پایگاه مردمی زمامداران،عامل عمده ای بود که موجب شد در شرایط بحرانی پناهگاه خود را در نزد بیگانگان جستجوکنند و برای حفظ تاج و تخت،چنین سیاستی را در پیش گیرند.
سیاست« قدرت سوم» از سال 1229 ش /1850 م به عنوان خط مشی جدیدی در ایران اتّخاذ شد. ایران به امید شروع به جستجوی یک هم پیمان نیرومند در میان دول غیر هم جوار کرد که در نتیجه ی ورود قدرت سومی به عرصه ی رقابتِ روس و انگلیس در ایران،از میزان فشارهای این کشورها کاسته شود. این سیاست با موفقیت همراه نبود،زیرا هیچ قدرتی مایل به ورود به مسابقه -ی خطرناک و پیچیده ی انگلیس و روسیه در ایران نبود. با وجوداین،ایران سرسختانه از ایده ی توسّل به قدرت سوّم جانبداری می کرد. به عنوان نمونه،می توان به مکاتبات ناصرالدین شاه قاجار (1268 ش/ 1889 م) با رییس جمهور وقت آمریکا - «کلیولند» - اشاره کرد. هم چنین مکاتبات وی با «بیسمارک» صدر اعظم آلمان، دعوت از اتریش جهت اتّحاد سیاسی با ایران، استخدام مستشاران بلژیکی و افسران سوئدی، دعوت از شرکتهای آلمانی و هلندی برای احداث راه آهن در راستای این سیاست صورت گرفت. انعقاد عهدنامه وین 1230 ش / 1851 م در زمان صدارت امیرکبیر نیز در چارچوب این اصل صورت پذیرفت.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}