درس هایی پیرامون فیلمنامه نویسی برای آماتورها (2)
درس هایی پیرامون فیلمنامه نویسی برای آماتورها (2)
درس هایی پیرامون فیلمنامه نویسی برای آماتورها (2)
موضوع:
موضوع هر فیلمی را می توان در یکی دو خط بیان کرد. مثلا فیلم بانی و کلاید درباره دسته کلاید بارواست که در دوره بحران اقتصادی آمریکا، در غرب میانه دست به سرقت بانکها می زنند و در انتها همه گرفتار می شوند. در اینجا هم شخصیت و هم ماجرا حضور دارند. باید اندیشه کلی آنان را به صورت یک قضیه ی نمایشی مشخص در آورید. این نقطه شروع فیلمنامه است.
یک شخص با یک مسئله:
در کتاب فیلمنامه نویسی برای سینما و تلویزیون دو مثال برای این منظور آورده شده است. جانی هول کامب، شهر کوچک خویش مونتانا را برای ورود به دانشکده ترک می کند. جانی جوانی لاغر، خجالتی و خوش قلب است. او لباسی پوشیده که دست دوم به نظر می رسد. به والدینش( که برای فرستادن وی به دانشکده قربانی کرده اند)، قول داده است سخت کار کند تا عشق و محبت آنها را جبران کند.
جانی متوجه می شود دانشکده بسیار ساده تر از آن است که او انتظار داشته. برای همین در پایان ترم اول، نمراتش در اکثر دروس الف است.کاپیتان تیم فوتبال می شود. درست پیش از امتحان نهایی، کاغذی را در ساختمان آموزش پیدا می کند که در آن سوالات سخت ترین درس او نوشته شده است. در یک موقعیت دوگانه اخلاقی قرار می گیرد: آیا او باید سوالات را بخواند یا ورقه را دور اندازد؟ او به خود تردید راه نمی دهد. ورقه سوالات را در سطل آشغال می اندازد و به خاطر قدرت شخصیتی تشویق می شود و درس را با نمره الف مثبت می گذراند.
جانی بعداً متوجه می شود که ورقه امتحانی که پیدا کرده بود، مربوط به امتحانات سال قبل بوده است، و اگر او آن سوالات را خوانده بود، مطمئناً گیج می شد.
در پایان سال سوم دانشکده، جانی به عنوان نمره اول کلاس برگزیده می شود. پدر و مادرش به او افتخار می کنند و شاد می شوند. یک دهه بعد، راهی برای توقف رقابت سلاحهای هسته ای می یابد و جایزه صلح نوبل را از آن خود می کند.
پیش از توضیح درباره نقاط ضعف یا قوت داستان جانی، اجازه دهید شخصیت دیگری را با همین جذابیت به نام سدی گات ویلر ملاقات کنیم. مردم با خجالت از سدی فاصله می گیرند، نه به دلیل منش خصمانه و پر جنب و جوش او یا لباس پر چین و چروک و صورت پر لک و پیس یا موهای پریشان یا بوی شراب و سیر دهانش یا به این دلیل که با قمار کردن، شوهر و سه فرزندش را به خاک سیاه نشانده است، بلکه مردم از سدی به این دلیل گریزانند که او متقلب و دغل باز است. او مرد گرسنه ای را سر آخرین تکه نان خشکش فریفته است.
سدی بیست دلار پس انداز کرده و اکنون پول هایش را بر می دارد تا در قمار خانه ای پوکر بزند. با خدعه ای ظریف، پولش را به دویست دلار می رساند. قمارخانه را ترک می کند تا با شراب جشن بگیرد. یک ساعت بعد، دو مرد مست قمارخانه، راه او را می بندند. آن ها متوجه تقلب او شده اند و قرار گذاشته اند اگر او پول را تحویل نداد، کلکش را بکنند. سدی دیوانه وار در پی دویست دلارش می گردد و می فهمد که آن را گم کرده است!
آنها حرفش را باور نمی کنند. سدی پا به فرار می گذارد. آن ها با چاقو دنبالش می کنند. سدی می افتد و ...
آیا کسی اهمیت می دهد؟
بیایید فرض کنیم این داستان ها را در سالن سینما تماشا می کنیم. در مورد جانی هول کامب، فوراً جذب می شویم. او پسر خوبی است و ارزش دارد درگیر سرنوشتش شویم. بنابراین دلمان می خواهد در دانشکده موفق شود. اما وقتی او پشت سر هم موفق می شود، علاقه ما از بین می رود. وقتی جانی ورقه سوالات امتحان نهایی را پیدا می کند و وجدانش را مورد آزمایش قرار می دهد، علاقه ما مجدداً زنده می شود، ولی وقتی آن را در سطل آشغال پرت می کند، این علاقه محو می شود. باقی سیر و سلوک او در سراشیبی افتاده و زنجیره پیروزی هایی که فقط درگیری ما را کاهش می دهد، در پی می آید.
البته، اشکال داستان جانی این است که مسئله ای ندارد. او در دانشکده از خوب به خوب تر سیر می کند. یادتان باشد که تماشاگر عاشق نگران شدن است. اگر نویسندگان موقعیتی به وجود نیاورند که زندگی را برای قهرمان سخت کند، تماشاگر به سرعت خسته می شود، فیلمنامه بدون مسئله موفق نخواهد شد.
اگر وجود یک مسئله کلید مؤثر واقع شدن داستان است، پس چرا داستان سدی گات ویلر کار نمی کند؟ او که زیاد مسئله دارد.
همان گونه که نقل قول اریک بارنو نشان می دهد، اینهمانی کلید واکنش تماشاگر است. هر چه تماشاگر با شخصیت بیشتر اینهمانی کند، درگیری وی عمیق تر خواهد شد. کمتر کسی می تواند با سدی اینهمانی کند. او از نظر فردی، اخلاقی و ظاهر جسمانی شخصیتی دافع است. ارزش قائل شدن برای وی سخت است. دقت کنید که ما از او متنفر نیستیم، فقط نمی توانیم با او اینهمانی کنیم. بنابراین، وقتی با مساله مرگ و زندگی روبرو می شود، زیاد اهمیت نمی دهیم. اگر جانی هول کامب به نحوی از انحاء با قلدرهای قمارخانه مواجه می شد، ما موضعی بسیار قوی تر اتخاذ می کردیم.
درگیری عاطفی:
فراموش نکنید هر چه تماشاگر بیشتر با قهرمان همذات پنداری کند، خطاهای فیلمنامه را بیشتر نادیده می گیرد. به فیلم های سینمایی و تلویزیونی که اخیرا دیده اید بیاندیشید و ببینید کدامیک از آن ها عواطف شما را بیشتر جلب کرده، جذب شخصیت آن شده اید، برای او نگران شده اید و دوست داشته اید که او به هدفی که دارد، برسد. اگر در این روزها چنین فیلم هایی دیده باشید، می توانید دلیل این ارتباط عاطفی را بفهمید.
منبع: کارگاه فیلمنامه نویسی حوزه هنری
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}