چهار شعر از رضا اسماعیلی
چهار شعر از رضا اسماعیلی
چهار شعر از رضا اسماعیلی
نويسنده: رضا اسماعیلی
غزل انسان
دوباره خاطر آيينهها پريشان است.
نميوزد به زمين بوي آدميزادي
به روي ذهن زمين، ردِ پايِ شيطان است.
زمين ز بوي خوش صاحب زمان خالي است
به شرق و غرب جهان، ديو و دد سليمان است.
نميرسد به خدا دست خستة انسان
چراكه جام وجودش، تهي ز ايمان است.
شكسته قامت سبز غرور انساني
بشر ـ قسم به حقيقت ـ شكستة نان است.
دوباره قصة هابيل و فتنه قابيل
و يك فرشته كه در آسمان هراسان است.
دوباره وسوسة سيب و عشوة حوا
ببين چگونه قدمهاي نفْس لرزان است!
از آن گناه نخستين، بيا كه برگرديم
كه دوست، بندهنواز و كريم و رحمان است.
شب است و حافظ شيراز و ذكر خير عشق
و قلب عاشق من، باز هم غزلخوان است.
كجاست مثنوي و شبچراغ و مولانا؟
دلم گرفته و در جستوجوي انسان است.
سببی به نام عشق
مجنون عاشقپيشهاي در شهر، اما نيست.
مجنون معمايي است مثل عشق پيچيده
ديگر كسي در فكر حل اين معما نيست.
مجنون...! هزاران سالِ نوري باد او را برد
از جنس مجنون هيچ مردي اين طرفها نيست.
افسانه مردي بود روزي، نام او مجنون
نامش درون قصهها امروز حتي نيست.
بر شاخه ميرقصد غزل؛ سيبي به نام عشق
دستي براي چيدن اين سيب، اما نيست.
مجنون چرا ديگر به ليلا دل نميبازد؟
مجنون چرا همساية احساس ليلا نيست؟
از رونق افتادهست بازار جنون امروز
وقتي براي عشق ورزيدن مهيّا نيست.
دنيا بدون عشق، قبرستاني از تنهاست
آدم بدون عشق، جز يك روح تنها نيست.
تا شقایق هست ...
شعر در قاب نگاه من، تمام زندگي است.
شعر يعني، ترجمان داغهاي سينهسوز.
شعر يعني، يك نفر تنهايي خود را گريست.
شعر يعني، مرهم لبخند بر لبهاي غم.
كاش ميفهميدي اي دل، مهرباني را كه چيست!
شعر يعني، دست امدادي كه دارد بوي عشق.
شاعر اين دست روشن، هيچ ميداني كه كيست؟
شعر يعني، انتشار مهربانيهاي ما.
شعر يعني، خوبِ من! بايد كنار عشق زيست.
شعر يعني، در كلاس دوستي اول شدن
بر زبان دفتر مشق محبت، طعم بيست.
شعر يعني، بوي گل همساية احساس ماست
منزل آواز بلبل، آن قدَرها دور نيست.
شعر يعني، ناگهان فهميدن اين راز سرخ:
تا كه لبخند شقايق هست، فصل زندگي است.
شعر يعني، رستخيز واژههاي ناگهان.
شعر، آري نازنين، يك اتفاق ساده نيست.
کلاغ
به دوش مردم چشمان او، گناهي نيست.
كلاغ، آية مظلوم سورة عشق است
ولي به شأن نزولش، دلي گواهي نيست.
كلاغ، آينهاي روشن و تماشايي است
به چشم مردم اهل نظر، سياهي نيست.
كلاغ، بر لب هستي، تبسمي زيباست
اگرچه بر قد و بالاي او، نگاهي نيست.
كلاغ، مثل كبوتر، لطيفهاي زيباست
به كار خلقت او، هيچ اشتباهي نيست.
كلاغ، آيهاي از جلوة جمال اوست
به اين حقيقت گويا، دلت گواهي نيست؟!
منبع:سوره مهر
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}