امام باقر (ع) احياگر فرهنگ اسلامي

امام باقر (ع) احياگر فرهنگ اسلامي

امام باقر عليه السلام در سال 95 هجري پس از شهادت پدر بزرگوارش عهده دار منصب امامت شد. امامت آن گرامي از سوي امام سجاد عليه السلام بارها تصريح شد. ابوخالد کابلي مي گويد: به علي بن حسين عليه السلام عرض کردم: پيشواي بعد از شما چه کسي است؟ فرمود: فرزندم محمد که شکافنده دانش است.(1)

شرايط سياسي ـ اجتماعي

امام باقر عليه السلام در دوران امامت خود که حدود نوزده سال به طول انجاميد، با پنج نفر از زمامداران اموي معاصر بود: وليد بن عبدالملک، سليمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک. تمام آنان بجز عمر بن عبدالعزيز که نسبتا عدالتخواه بود، در ستمگري و جنايت دست کمي از نياکان خود نداشتند و همواره سد راه اسلام و باعث اذيت و آزار مسلمانان بويژه پيشواي آنان امام باقر عليه السلام مي شدند. آنان به همان مقدار که به بني اميه مي رسيدند نسبت به علويان و شيعيان سخت مي گرفتند و آنان را از نظر سياسي و اقتصادي در تنگنا قرار مي دادند. به عنوان نمونه هشام بن عبدالملک در نامه اي به کارگزاران خود نوشت:
نسبت به شيعيان سخت گرفته آنان را تحت فشار قرار دهيد ... خونشان را بريزيد و از حقوق عمومي محرومشان کنيد.(2)
در پي اتخاذ اين سياست خشن بود که مورخان، عصر حکومت وي را از نظر سياسي دشوارترين دورانها براي مردم ذکر کرده اند.(3)
تشديد فشار و خفقان بر مخالفان، به مردم عادي محدود نمي شد بلکه از آنجا که غاصبان خلافت اسلامي خود را فاقد صلاحيت هاي لازم براي احراز مقام خلافت و اداره امور مسلمانان مي ديدند، همواره به مقام والاي امام باقر عليه السلام و موقعيت و محبوبيتي که آن بزرگوار در دل توده هاي مسلمان داشت رشک مي بردند و نسبت به ايشان سخت گيري بيشتري اعمال مي کردند.
هشام بن عبدالملک ـ که در بيان مورخان مقتدرترين خليفه اموي لقب گرفته است ـ اگر با امام باقر عليه السلام برخوردي خشونت آميز دارد، بي گمان ناشي از ترسي است که از وجود آن حضرت براي حکومت خود احساس مي کند؛ بدين جهت در هر فرصتي سعي در تحقير آن بزرگوار و متزلزل و بي اعتبار کردن موقعيت اجتماعي او داشت. گاهي از آن امام همام در حضور برادرش زيد، به عنوان «بقره» ياد مي کرد،(4) گاهي با طرح سؤالي معماگونه سعي در مجاب کردن حضرت در مسائل علمي داشت؛(5) گاهي هم او را به مرکز خلافت خود احضار کرده و پس از آنکه سه روز او را معطل کرده اجازه ورود نداد روز چهارم اذن داد ولي قبل از ورود امام عليه السلام به درباريان دستور داد پس از سخنان من هرکدام به محمد بن علي ناسزا بگوييد و او را سرزنش کنيد. و برخوردهاي تحقيرآميز و تهمت هاي نارواي ديگر که مجال ذکر آنها نيست. و وقتي در همه اين عرصه ها از امام عليه السلام شکست خورد، مأموراني را به روستاها و منازل مسير بازگشت امام عليه السلام از دمشق به مدينه فرستاد تا مردم آن نواحي را وادار کنند که با فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله بدرفتاري کرده امکانات و موادغذايي در اختيار ايشان قرار ندهند.(6)
اين، تصوير محدودي از فضاي سياسي عصر امام باقر عليه السلام بود؛ فضايي که پيشواي شيعيان و پيروان او را بويژه در دوران سيزده ساله حکومت هشام در سخت ترين و بحراني ترين شرايط زندگي سياسي قرار داده بود.

امام باقر عليه السلام و مسائل سياسي

امام باقر عليه السلام به عنوان پاسدار و تبيين کننده آيين جاودانه محمدي صلي الله عليه و اله و پيشواي ديني و دنيايي امت در شؤون مختلف، همچون پدران خود در متن زندگي اجتماعي، سياسي و فرهنگي جامعه حضور داشت. بارزترين دليل اين مطلب، حساسيت خلفاي اموي معاصر آن حضرت نسبت به ايشان و موضع گيري حاد عليه آن بزرگوار است. اگر امام عليه السلام نسبت به مسائل جاري جامعه خويش بي تفاوت و بدون موضع بود معنا نداشت خليفه مقتدري مثل هشام از وي اين همه بيم داشته باشد و او را سرسخت ترين رقيب و دشمن خود بداند.
نکته درخور تأمل در اين زمينه اين است که تلاشها و موضع گيريهاي امام عليه السلام به خاطر اختلاف شرايط سياسي يکسان نبود.(7) علاوه بر آنکه فعاليت هاي معترضانه، بيشتر سري و بدور از چشم نامحرمان انجام مي گرفت، در نتيجه ماهيت و ابعاد آن براي توده مردم، پوشيده و ناشناخته مي ماند. يکي از عمده ترين عللي که در منابع تاريخي از فعاليتها و موضع گيري هاي تند و متعرضانه امام باقر عليه السلام در برابر دستگاه خلافت و جريانهاي سياسي به صراحت و به طور گسترده سخن گفته نشده همين مسأله است.
امام باقر عليه السلام ناگزير بود براي حفظ نيروهاي وفادار به مکتب و جلوگيري از متلاشي شدن آنان، هدر نرفتن توان عناصر مؤمن و ذخيره سازي آنان براي زمان مناسب، حفظ بنيادي و اصولي، فعاليت هاي سياسي خود را پنهاني و در پوشش «تقيه» انجام دهد. از اين رو همواره بر اين اصل تکيه مي کرد و تقيه را آيين خويش و پدران خويش دانسته(8) و به فرزندش امام صادق عليه السلام يادآور مي شد:
«ما من شييء اقر لعين ابيک من التقيه ان التقيه لجنه للمؤمن».(9)
هيچ چيز به اندازه تقيه چشم پدرت را روشن نمي سازد؛ زيرا تقيه سپر مؤمن است.
کاربرد تقيه به عنوان «سپر» مؤمني است که هماره در حال نبرد با کفر و گمراهي است،(10) بيانگر اين است که امام باقر عليه السلام با مطرح کردن تقيه در مقام آسايش طلبي و مسؤوليت گريزي نيست بلکه ياران خود را به تقيه اي فرامي خواند که مانند سپري حافظ جان مؤمن از تلف شدن باشد و او را براي ادامه نبرد ياري دهد چه آنکه سپر در ميدان کارزار کارآيي دارد نه در بستر آسايش.
البته بهره گيري از تاکتيک تقيه در خط مشي سياسي توسط امام باقر عليه السلام بدان معنا نيست که آن حضرت فعاليتهاي آشکار معترضانه عليه زورگويان حاکم نداشته است. امام عليه السلام گاه که شرايط را مقتضي مي ديد حقايق را ـ بويژه در زمينه ي مسائل اعتقادي ـ براي مردم بيان مي کرد تا به انحراف نيفتند. اينک چند نمونه:

1ـ تبيين و تثبيت امامت

امام باقر عليه السلام امامت را حق منحصر به فرد خود مي دانست و بر بطلان پيشوايي خلفاي حاکم و عدم مشروعيت جايگاه آنان تأکيد داشت. امام عليه السلام در مقام لزوم برقراري نظام امات راستين در جامعه اسلامي به محمد بن مسلم مي فرمايد:
هرکس از اين امت بدون امامي آشکار، عادل و منصوب از جانب خدا، بسر برد، گمراه شده و به حيرت مي افتد. و چنانچه در اين حال بميرد در حال کفر و نفاق مرده است. اي محمد! سردمداران جور و ستم و پيروانشان از دين خدا منحرف گشته، خود گمراه شده و ديگران را به گمراهي مي کشانند.(11)
تأکيدهاي مکرر امام عليه السلام بر مسأله «ولايت» در کنار نماز، روزه، حج و زکات، به عنوان رکن مهمي از ارکان اسلام و تعبير به اينکه: «خداوند مردم را به چيزي فرانخوانده که به پايه ولايت برسد»(12) بر همين اساس است.
پيشواي پنجم در بيان اين موضع اساسي حتي در مجلس هشام نيز کوتاه نيامد و در جمع دولتمردان و درباريان در پاسخ به ياوه گويي هاي آنان فرمود:
اي مردم! به کجا مي رويد و به کجا رانده مي شويد؟ خداوند پيشينيان شما را به وسيله ما هدايت کرد و نسلهاي آينده شما نيز بايد به وسيله ما به حق راه يابند اگر شما امروزه پادشاهي زودگذر دنيا را داريد، ما در آينده حکومتي پايدار خواهيم داشت و پس از دولت ما دولت ديگري نخواهد بود؛ زيرا ماييم اهل عاقبت و خدا مي فرمايد: «والعاقبه للمتقين».(13)

2ـ توصيه به جبهه گيري عليه ستمگران

از آنجا که امام عليه السلام خلافت را حق خويش مي دانست که ديگران آن را به زور از دست وي خارج کرده اند، پيروان خود را از همکاري با دستگاه خلافت منع و آنان را به جبهه گيري عليه حاکمان ستمگر تشويق مي کرد. در توصيه اي از آن گرامي در اين زمينه آمده است:
کسي که بسوي پادشاه ستمگري حرکت کند تا او را به تقواي الهي فرمان داده از عواقب شوم ستم بترساند و موعظه نمايد، از پادشاهي همانند پاداش تمامي جن و انس و از عملي همانند عمل ايشان برخوردار خواهد بود.(14)
امام عليه السلام در کلامي ديگر به اين مقدار اکتفا نکرده و خاطرنشان ساخته است چنانچه موعظه کردن، ترساندن و هشدار دادن در ستمگران مؤثر نيفتاد بايد مبارزه را تشديد کرد و در صورت نياز از روشهاي قهرآميز نيز استفاده کرد، چرا که اهرم قدرت و مجازات را بايد نسبت به کساني به کار برد که به مردم ستم مي کنند و در زمين بناحق ظلم روا مي دارند.(15)

3ـ پشتيباني از انقلابيون

امام باقر عليه السلام از انقلابيون و کساني که در برابر ستمگريهاي خلفا ايستادگي و پرخاشگري نموده و از موضع امامت و خلافت اسلامي دفاع مي کردند، حمايت مي کرد و آنان را به مبارزه و خونخواهي خونهاي بناحق ريخته شده ترغيب مي نمود. به عنوان نمونه مي توانيم موضع آن حضرت را در برابر برادرش زيد نام ببريم. زيد هرچند در دوران امامت امام صادق عليه السلام قيام کرد ولي زمينه هاي آن از سالها قبل طرح ريزي شده بود.
سخنان امام باقر عليه السلام در تجليل از شخصيت زيد و تشويق و ترغيب وي به قيام ضمن آنکه بيانگر موضع مثبت آن حضرت نسبت به قيام زيد مي باشد از مهمترين عوامل زمينه ساز نهضت او به شمار مي رود. اينک چند نمونه از سخنان آن بزرگوار در اين رابطه:
ـ در تجليل از مقام زيد و پيش بيني نهضت او:
«هذا سيد اهل بيتي و الطالب باوتارهم»(16)
اين (زيد) بزرگ و سرور خاندان من است و به خونخواهي آنان برخواهد خواست.
ـ در مقام بيان اهميت موضع انقلابي زيد:
«الله اشدد ازري بزيد»(17)
خداوندان پشت مرا به وسيله ي زيد محکم ساز.
ـ در مقام تأييد موضع متعرضانه و پرخاشگرانه زيد در برابر حکمرانان اموي:
«... و اما زيد فلساني الذي انطق به»(18)
اما زيد، زبان گوياي من است که بدان وسيله (حق را) بيان مي کنم.

امام باقر عليه السلام و احياي فرهنگ اسلامي

امام باقر عليه السلام ـ برغم حاکميت جو استبداد و اختناق بر جامعه اسلامي و ضرورت تقيه ـ موفق شد نقش عظيمي در پايه گذاري و گسترش نهضت علمي و فرهنگي ايفا کند. آن حضرت از نخستين لحظات ممکن تلاش گسترده اي را در اشاعه دعوت هدفدار و بنيادي تشيع آغاز کرد و زمينه ها و مقدمات تأسيس دانشگاه بزرگ اسلامي را ـ که در دوران امامت فرزندش امام صادق عليه السلام به اوج عظمت رسيد ـ فراهم ساخت.
ابعاد اين نهضت به حدي گسترده بود که علاوه بر مراکز شيعه نشين مانند مدينه و کوفه، مناطق جديدي را نيز که از مرکز حکومت بني اميه دور بود، تحت پوشش قرار داد که از آن جمله مي توان از خراسان نام برد. رواياتي بيانگر اين نفوذ در ميان مردم خراسان است که به يک نمونه آن اشاره مي کنيم. ابوحمزه ثمالي مي گويد:
در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و اله نشسته بودم که مردي پيش آمد، سلام کرد و خطاب به من گفت: تو کيستي اي بنده خدا!؟ گفتم: از مردم کوفه ام؛ کارت چيست؟
گفت: آيا ابوجعفر، محمد بن علي را مي شناسي؟ گفتم: آري مي شناسم؛ به ايشان چه کار داري؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده کرده ام تا از او بپرسم؛ در نتيجه آنچه را حق است بگيرم و باطلش را رها کنم.
گفتم: آيا مرز حق و باطل را مي داني و ملاک تشخيص آن دو را در دست داري؟ گفت: بلي. گفتم: در اين صورت چه نيازي به امام باقر عليه السلام داري؟ گفت: شما کوفيان، افرادي کم ظرفيت هستيد! زماني که ابوجعفر را ديدي مرا مطلع کن. در اين ميان امام باقر عليه السلام وارد شد در حالي که جمعي از مردم خراسان و افراد ديگر، اطراف او را گرفته درباره مسائل و مناسک حج از آن حضرت سؤال مي کردند.(19)

شرايط فرهنگي

نهضت علمي امام باقر عليه السلام در شرايطي تحقق يافت که جمود فکري و بيگانگي از فرهنگ و معارف اسلامي سراسر جهان اسلام را فراگرفته بود. عالمان و فقيهان مشهور يا به دربار وابسته بودند و يا به حوزه هاي فکري منحرف و سرگرم کننده که نه تنها نمي توانستند ملجأ و پناهگاه مردم تشنه و جوياي حقيقت باشند که گاه خطرناکتر از رجال سياسي برمشکلات و سرگرداني مردم مي افزودند.
برخي دانشمندان يهود و نصارا با استفاده از خلأ موجود سعي در تزريق اعتقادات سخيف خود به جامعه اسلامي داشتند و چون توده مردم به اهل بيت عليهم السلام دسترسي نداشتند، نظرات و القاءات آنان را مي پذيرفتند. ريشه نفوذ بسياري از عقايد باطل در ميان مسلمانان از قبيل اعتقاد به جسم بودن خداوند، اعتقاد به جبر، تفويض و ... همين مسأله است.
از سوي ديگر، پيدايش يا گسترش فعاليت گروههاي فکري در جامعه اسلامي مانند خوارج، مرجئه، معتزله، جبريه و فرقه هاي جدا شده از شيعه اماميه مثل کيسانيه، زيديه و غلات با افکار منحرف و مسموم خود، بر آلودگي فضاي فکري و فرهنگي جامعه مي افزود. امام باقر عليه السلام ضمن نامه اي به سعدالخير از عالمان سوء انتقاد کرده مي فرمايد:
همپالگي هاي احبار و رهبان را ببين؛ همانان که (حقايق) کتاب خدا را از مردم کتمان و تحريف کردند، بدون آنکه سودي عايدشان گردد و راه به جايي ببرند. اکنون مانند آنها در اين امتند؛ کساني که الفاظ قرآن را حفظ کرده ولي حدود آن را تحريف مي کنند. آنان با اشراف و بزرگان معاشرت دارند و چون سردمداران هوا و هوس پراکنده شوند، آنان با کساني خواهند بود که دنياي بيشتري دارند. فهم و بهره آنها از دانش در همين حد است.(20)
اين عالمان وابسته در زمينه نقل حديث و ارائه فتوا فعاليت داشتند و احاديث و فتواها را در چارچوب سياستهاي حکومت، نقل و صادر مي کردند، و همين مسأله ضرورت احياي سنت واقعي پيامبر صلي الله عليه و اله را به دور از شائبه هاي تحريف عمدي خلفا و عالمان وابسته به آنان، توسط پيشواي شيعيان، ايجاب مي کرد که در ذيل به عمده ترين محورهاي آن اشاره مي کنيم.

1ـ احيا و گسترش حديث

از جمله حوادث تأسف بار فرهنگي که پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و اله در جهان اسلام پديد آمد و ضربه سختي بر فرهنگ اسلام وارد آورد، ممنوعيت نقل و تدوين حديث بود که تا دوران حکومت عمر بن عبدالعزيز ادامه داشت. وي طي بخشنامه اي از همه خواست تا احاديث پيامبر صلي الله عليه و اله را جمع آوري و تدوين نمايند.(21) هرچند اين خواسته به خاطر کوتاه بودن مدت خلافت وي، چندان عملي نشد و زمامداران پس از او همان سياست گذشتگان خود را دنبال کردند.
تلاشهايي که از سوي دانشمندان اهل سنت در زمينه جمع آوري احاديث در اين دوره صورت گرفت هرچند منجر به گردآوري پاره اي از آنها شد؛ ليکن آثار منفي نيز داشت؛ چه آنکه بخش زيادي از اسرائيليات و احاديث جعلي ـ که به علل مختلف سياسي و فرهنگي بويژه از دوران معاويه به بعد در احاديث اهل سنت رسوخ کرده بود ـ به عنوان حديث نبوي، ضبط و ثبت شد.
اين جهات، امام باقر عليه السلام را بر آن داشت تا بيشترين کوشش خود را صرف احياي حديث ـ اين منبع عظيم فرهنگ و قانونگذاري اسلام پس از قرآن ـ کند. هم اکنون بخش زيادي از روايات اعتقادي، فقهي، تفسيري، اخلاقي و تاريخي ـ درباره امير مؤمنان عليه السلام و جنگ صفين ـ از آن حضرت به يادگار مانده است. به عنوان نمونه جابر بن يزيد جعفي يکي از شاگردان آن حضرت مي گويد:
هفتاد هزار حديث از امام باقر عليه السلام شنيدم که همه را از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل مي کرد.(22)
محمد بن مسلم شاگرد ديگر امام عليه السلام سي هزار حديث از او نقل کرده است.(23)
و بدين ترتيب پس از رکودي صد ساله، جنبش فرهنگي تحسين برانگيزي در جامعه شيعي پديد آمد و شيعه موفق شد به تدوين فرهنگ خود ـ که شامل فقه، تفسير و اخلاق مي شد ـ بپردازد.
نکته در خور توجه در اين بخش از فعاليت هاي امام عليه السلام اينکه آن حضرت در کنار نقل و نشر حديث به پيرايش احاديث موجود و تفکيک درست آنها از نادرست و جعلي نيز پرداخت. امام عليه السلام براي تحقق اين هدف، در گام نخست، ياران خود را به حديث شناسي و درايت آن توصيه کرد.(24) در گام دوم از پيروان خود خواست احاديثي را که مي شنوند به کتاب خدا عرضه کنند و در اين باره مي فرمود:
«اذا حدثتکم بشييء فاسألوني عن کتاب الله»(25)
زماني که حديثي براي شما بيان مي کنم درباره کيفيت مطابقت آن با کتاب خدا از من بپرسيد.
پيشواي پنجم علاوه بر اين دو اقدام، خود نيز در مواقع لازم به معرفي احاديث جعلي مي پرداخت. آن حضرت در گفتگو با جمعي از يارانش بيش از يکصد روايت را برشمرد که مردم آنها را صحيح مي پنداشتند در حالي که همه آنها دروغ و جعلي بودند و افزود بيشتر احاديثي که در فضل بعضي صحابه نقل شده از مجعولات دوران زمامداري معاويه است.(26)

2ـ تبيين و گسترش فقه اهل بيت عليهم السلام

منبع بيش از هشتاد درصد مسائل و فروع فقهي روايات است که با ممنوعيت و مهجوريت حديث ضربه مهلکي بر پيکر آن وارد آمد و از صحنه زندگي مردم بيرون رفت. بي بهره بودن گردانندگان حکومت و عالمان وابسته به آنان از آگاهيهاي فقهي، فتوحات نظامي درا ين عصر و سرگرمي زمامداران و مردم به کشورگشايي و کشمکش ها سياسي، عوامل افزوني بودند که مردم را نسبت به مسائل ديني و فقهي در بي خبري محض قرار داده بود. دکتر علي حسن مي نويسد:
در دوران بني اميه ـ که به امور و مسائل ديني توجه چنداني نمي شد ـ مردم نسبت به فقه و مسائل ديني آگاهي نداشتند و از آن چيزي نمي فهميدند، و تنها مردم مدينه از اين گونه مسائل آگاهي داشتند.(27)
شاهد گوياي آن روايتي است که مي گويد: ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره بر فراز منبر از مردم خواست زکات روزه خود را بپردازند؛ ولي هيچ کس، مقصود و معناي حرف او را نفهميد. ابن عباس گفت: کساني از مردم مدينه که در آنجا حاضرند برخيزند و براي آنها مفهوم زکات روزه را توضيح دهند.(28)
امام باقر عليه السلام در چنين فضايي به احياي فقه ناب محمدي و گسترش کليات و فروع آن در ميان مردم همت گمارد. اصلي ترين مستند امام عليه السلام در تبيين مسائل فقهي کتاب الهي و سنت نبوي بود و اين در شرايطي بود که فقهاي عامه در اين عصر مانند زهري، قتاده، هشام بن عروه، مکحول و ... با تکيه بر آراء و نظرات خود و نيز قياس و استحسان بر مسند فتوا تکيه داده پاسخگوي مسائل ديني مردم بودند. پيشواي پنجم عليه السلام با اتخاذ اين روش به مبارزه با عالمان درباري و تخطئه روش فقهي آنان برخاست.
پيشواي پنجم علاوه بر فعاليت در زمينه هاي ياد شده، عالمان و فقيهاني همچون: ابان بن تغلب، زراره بن اعين، محمد بن مسلم، مؤمن طاق، جابر بن يزيد جعفي و ... را تربيت کرده که هر کدام نقش مهمي در حفظ و گسترش فقه اهل بيت داشتند. ابان بر چنان جايگاهي از فقاهت راه يافته بود که از سوي امام باقر عليه السلام مأمور شد در مسجد پيامبر صلي الله عليه و اله بر کرسي فقاهت برآيد و براي مردم فتوا دهد.(29)

3ـ نشر ساير علوم

امام باقر عليه السلام علاوه بر فقه به توسعه و نشر ديگر علوم از قبيل کلام، تفسير، اخلاق و طب پرداخت. حضرت در زمينه دانش کلام علاوه بر روايت برخي خطبه هاي اميرمؤمنان عليه السلام درباره توحيد و صفات خدا، به تبيين دقيق ترين مباحث کلامي مورد اختلاف بين شيعه و ساير مذاهب اسلامي پرداخت و در دو محور مهم اعتقادي، يعني توحيد و امامت که در آن عصر معرکه آراء بود، با تکيه بر مباني عقلي و نقلي، ديدگاههاي اسلام را بيان کرد.(30)
امام پنجم به تفسير قرآن اهتمام زياد داشت و روايات نقل شده از آن گرامي در تفسير آيات و شأن نزول آنها زينت بخش کتابهاي تفسيري است. و بنابر نقل خود آن حضرت، وي کتابي در تفسير نوشت که زياد بن منذر راوي آن بوده است.(31)
امام باقر عليه السلام در احاديث فراواني به تشريح زندگي انبيا، و چگونگي برخورد آنان با طاغوتهاي زمان خود و مشکلاتي که در راه تبليغ رسالت الهي متحمل شده اند، پرداخته و در اين ميان سيره رسول اکرم صلي الله عليه و اله و جنگهاي آن حضرت را با تفصيل بيشتر بيان کرده است. که مورخان مشهوري مانند ابن هشام، واقدي، طبري، بلاذري و حلبي احاديث آن حضرت را در کتابهاي خود نقل کرده اند.
گستره ي علوم باقيمانده از«باقرالعلوم عليه السلام» در موضوعات و رشته هاي مختلف به حدي است که دانشمندان و صاحبنظران در وصفش نوشته اند:
از هيچ يک از فرزندان امام حسن و امام حسين عليه السلام به اندازه آنچه که از امام باقر عليه السلام در علوم مختلف از تفسير، کلام، فقه و احکام و حلال و حرام بيان گرديده، آشکار نشده است.(32)

4ـ تعليم و تربيت افراد مستعد

امام باقر عليه السلام در دوران پر برکت امامت خود موفق شد شاگردان زيادي را پرورش دهد. تعداد شاگردان آن حضرت در منابع رجالي مختلف ذکر شده است. شيخ طوسي اصحاب و راويان امام عليه السلام را 463 مرد و دو زن ذکر کرده است.(33)
فراگيران مکتب باقرالعلوم از نظر اعتبار و وثاقت و حتي اعتقاد، يکسان نبودند. بعضي از آنان مثل ابان بن تغلب، سليمان بن مهران، عبدالملک بن عبدالعزيز، عبدالملک بن اعين، قاسم بن محمد و ... وثاقتشان از سوي شيعه و اهل سنت تأييد شده است. بسياري ديگر به دليل گرايش هاي عميقي شيعي تنها مورد اعتماد اماميه هستند. برخي نيز از قبيل حکم بن عتيبه، ربيعه بن ابي عبدالرحمان، عبدالله بن عطاء مکي، عمرو بن دينار مکي و ... تنها از سوي اهل سنت توثيق شده اند.(34)
در ميان تربيت يافتگان مکتب پيشواي پنجم بعضي به جايگاه بلندي دست يافتند؛ بگونه اي که همه فقها و دانشمندان آنان را تأييد و تصديق نموده رواياتشان را پذيرفته اند که از آن جمله مي توان زراره، بريد ابوبصير، فضيل بن يسار و محمد بن مسلم را نام برد.(35) امام صادق عليه السلام در تجليل از بعضي شاگردان پدرش فرمود:
هيچ کس مانند زراره، ابوبصير، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه عجلي ياد ما و احاديث پدرم را زنده نکرد. اگر آنان نبودند کسي از تعاليم دين بهره مند نمي شد. آنان نگهبانان دين و امينان پدرم در بيان حلال و حرام خدا بودند.(36)

5ـ مبارزه با مسلک هاي انحرافي

انحراف فکري از مسير حق از فاجعه آميزترين بحران هايي است که بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و اله در جامعه ي اسلامي پديد آمد و موجب پيدايش گروه هاي فکري شد. امامان عليهم السلام در هر فرصت در برابر جريان هاي انحرافي موضع گرفته ضمن برخورد ارشادي با افراد ناآگاه و گمراه، سران کينه توز گروه هاي منحرف را از خود طرد مي کردند.
موضع گيري امام باقر عليه السلام با افکار يهود و برملا کردن چهره سران اين انديشه از قبيل کعب الاحبار، مبارزه با خوارج و دفاع از موضع بر حق و منطبق با قرآن اميرمؤمنان عليه السلام در جريان جنگ صفين و پذيرش حکميت، و نيز موضع گيري عليه غاليان و افراط گران در حق امامان عليهم السلام همچون مغيره بن سعيد، بيان و حمزه بن عماره بربري، از جمله مبارزات فکري و فرهنگي آن حضرت در رويارويي با مسلک هاي انحرافي عصر خويش است که مجال تفصيل آنها نيست.

پي نوشت ها:

1- بحارالانوار، ج 46، ص 230.
2- الشيعه و الحاکمون، ص 114.
3- ر.ک: مروج الذهب، ج 3، ص 205 و مختصر تاريخ العرب ص 139.
4- عمده الطالب، ص 139.
5- احتجاج، ج 2، ص 57 و نورالابصار، ص 290.
6- براي آگاهي از تفصيل اين رويداد به کافي، ج 1، ص 471 و دلائل الامامه، ص 108 رجوع
کنيد.
7- امام باقر عليه السلام در پاسخ شخصي که درباره منشأ اختلاف عملکرد سياسي اميرمؤمنان، امام حسن و امام حسين عليهم السلام و خروج و قيام آنان و مشکلاتي که در اين مسير تحمل کردند و تا مرز شهادت پيش رفتند، پرسيده بود فرمود: خداوند از قبل چنين برنامه اي را براي آنان مقدر کرده و بموقع، آن را عملي ساخت... هريک از خاندان ما نيز که شيوه سکوت در پيش گرفت (و در برابر طاغوت زمان خود دست به قيام نزد) سکوت او نيز براساس آگاهي و انجام وظيفه صورت گرفته است (ر.ک: کافي، ج 1، ص 262).
8- ر.ک: بحارالانوار، ج 72، ص 431: «ان التقيه من ديني و دين آبايي».
9- بحارالانوار، ج 71، ص 412.
10- قرآن مجيد در آيه 76 از سوره نساء مي فرمايد: «الذين آمنوا يقاتلون في سبيل الله».
11- کافي، ج 1، ص 184.
12- کافي، ج 1، ص 183.
13- مناقب، ج 4، ص 189.
14- بحارالانوار، ج 72، ص 375 و وسائل الشيعه، ج 11، ص 406.
15- براي آگاهي از متن روايت به کافي، ج 5، ص 56 رجوع کنيد.
16- رجال کشي، ص 231، شرح حال هارون بن سعد عجلي و امالي صدوق، مجلس 54، ص 175، حديث 11.
17- الغدير، ج 3، ص 70.
18- اعيان الشيعه، ج 7، ص 110.
19- بحارالانوار، ج 46، ص 357.
20- روضه کافي، ص 54.
21- السنه قبل التدوين، محمد عجاج خطيب، ص 329.
22- صحيح مسلم، ج 1، ص 102.
23- بحارالانوار، ج 46، ص 328 ومناقب، ج 4، ص 195.
24- ر.ک: معاني الاخبار، ص 1، حديث 2.
25- کافي، ج 5، ص 300.
26- ر.ک: حياه الامام محمد الباقر عليه السلام، ج 2، ص 181.
27- نظره عامه في تاريخ الفقه الاسلامي، ص 110.
28- الاحکام في اصول الاحکام، ج 2، ص 131.
29- ر.ک: معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 144.
30- ر.ک: حياه الامام محمد الباقر عليه السلام، ج 1، صص 189-208.
31- ر.ک: اعيان الشيعه، ج 1، ص 656 و فهرست شيخ طوسي، ص 146.
32- بحارالانوار، ج 46، ص 294 و مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 195.
33- رجال الطوسي، صص 102- 141.
34- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به کتاب «امام باقر عليه السلام جلوه امامت در افق دانش» ص 74-76.
35- رجوع کنيد به «رجال کشي» ج 2، ص 507، رديف 431.
36- همان، ج 1، ص 348، رديف 219.

منبع:کتاب تاريخ تحليلي پيشوايان عليهم السلام

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله