امام کاظم (عليه السلام) و اقدامات فرهنگي سياسي

شرايط سياسي دوران امامت امام کاظم عليه السلام از دو جهت حائز اهميت است. نخست از آن جهت که دو تن از مقتدرترين سلاطين بني عباس (منصور و هارون) و دو تن از جبارترين آنان (مهدي و هادي) در آن حکومت مي کردند. در اين دوران برخلاف اواخر دوران بني اميه، و ده ساله نخست دوران بني عباس و دوران پس از مرگ هارون که در هر يک، حکومت مسلط وقت به نحوي تهديد مي شد، تهديدي جدي دستگاه خلافت را نمي لرزاند و خليفه را از جريان عميق و مستمر دعوت اهل بيت عليهم السلام غافل نمي ساخت.
ويژگي ديگر، پراکندگي و اختلافي بود که در ميان نيروهاي خودي بر سر مسأله امامت پديد آمده بود. تعبير نصر بن قابوس يکي از اصحاب امام صادق عليه السلام در اين باره چنين است:
«فلما توفي ابوعبدالله عليه السلام ذهب الناس يمينا و شمالا»(1)
هنگامي که امام صادق عليه السلام درگذشت مردم به راست و چپ رفتند.
منشأ اين پراکندگي دو چيز بود؛ يکي حاکميت جو اختناق و حکومت پليسي عباسيان. حاکمان عباسي پس از گذر از مرحله ي دستيابي به قدرت و تحکيم پايه هاي آن، سياست اختناق و ارعاب در پيش گرفتند و مخالفان خود را زير شديدترين فشارهاي سياسي و اقتصادي قرار دادند. اين سياست از اواخر دوران امامت امام صادق عليه السلام آغاز شد و در زمان امامت موسي بن جعفر عليه السلام در حکومت هارون به اوج خود رسيد.
شرايط سياسي روزهاي آخر امامت پيشواي ششم چنان ناگوار و نگران کننده بود که آن حضرت نتوانست با صراحت، جانشين خود را معرفي کند؛ از اين رو، در وصيت نامه ي خود پنج نفر را وصي و جانشين خويش قرار داد و نام فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام را پس از نام سه تن ديگر و در کنار نام منصور، خليفه عباسي، محمد بن سليمان، حاکم مدينه و عبدالله بن جعفر و حميده، مادر خود آورد(2) تا جان جانشين واقعي خود را از خطر تعرض دشمن مصون بدارد.
اختلاف و سرگرداني بعضي شيعيان نسبت به مسأله ي امامت پس از شهادت امام صادق عليه السلام ناشي از حاکميت همين جو خفقان سياسي بود. هشام بن سالم مي گويد: من و مؤمن طاق در مدينه بوديم که ديديم گروهي بر خانه عبدالله بن جعفر گرد آمده اند. ما مسائلي از عبدالله درباره زکات پرسيديم ولي او نادرست جواب داد. مأيوس از نزد او بيرون آمديم و در کوچه هاي مدينه گريان و متحير که به کجا و به چه کسي روي بياوريم. در اين حال پيرمردي با اشاره ما را به سوي خود فراخواند. فکر کرديم جاسوسي از جاسوسان منصور است؛ زيرا وي در مدينه جاسوساني گمارده بود که هرکس به خانه ي امام صادق عليه السلام رفت و آمد مي کرد گردنش را مي زدند. ولي برخلاف تصور ما، او ما را به خانه موسي بن جعفر عليه السلام برد. از آن حضرت پرسش هايي نمودم و بر امامتش يقين حاصل کردم. سپس از او خواستم موضوع را با شيعيان در ميان بگذارم و آنان را به سوي وي فراخوانم. امام عليه السلام اجازه داد جريان را با افراد انديشمند در ميان بگذارم و از آنان پيان «کتمان» بگيرم چه آنکه افشا همان و کشتن همان.(3)
دومين منشأ اختلاف، مسأله اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام بود که عده اي از آن بهره بردند. از آنجا که وي فرزند بزرگ امام عليه السلام بود، بسياري از شيعيان فکر مي کردند که وي جانشين پدر خواهد بود. او در حيات امام صادق عليه السلام وفات کرد با اين حال عده اي پس از آن حضرت با داعيه هاي مختلف به وي روي آورده و فرقه اي به نام اسماعيليه در شيعه به وجود آوردند.(4)

پيگيري نهضت جعفري

امام کاظم عليه السلام با توجه به شرايط سياسي حاکم صلاح نديد دست به اقدام سياسي حاد بزند و آشکارا با حکومت منصور به ستيز برخيزد؛ بلکه رهري و ارشاد علمي و فکري دانشگاه جعفري را در اولويت کاري خويش قرار داد و فرهنگ گسترده اسلامي را با آراء و نظريات خود پربارتر ساخت. سيد امير علي مي نويسد:
امام صادق عليه السلام در سال 148 هجري در مدينه درگذشت ولي مکتب علميي که تأسيس کرده بود با رحلت او تعطيل نشد، بلکه به رهبري فرزند و جانشينش موسي کاظم عليه السلام ادامه يافت و شکوفا گرديد.(5)
پيگيري نهضت فرهنگي در آن شرايط نسبت به ديگر اقدام ها از چند جهت، اولويت و فوريت داشت:
1- کار عظيم و عميق فرهنگي که امام سجاد و امام باقر عليه السلام شروع کرده بودند و امام صادق عليه السلام در حوزه گسترده تري مطرح کرده بود، لازم بود دنبال شود و به نتايج نهايي برسد. رها کردن اين حرکت از سوي امام کاظم عليه السلام و امامان پس از آن حضرت چه بسا موجب هدر رفتن تلاش هاي امامان پيشين مي شد.
2- امام صادق عليه السلام موفق شد تحولي فرهنگي در جامعه ايجاد و افراد زيادي را با فرهنگ ها و مليت هاي مختلف به مهد اسلام جذب کند و آنان را که تعدادشان بالغ بر چهار هزار نفر مي شد تحت تعليم و تربيت مکتب اهل بيت عليهم السلام قرار دهد. اين جمع مستعد و تشنه که به بهاي سنگيني فراهم آمده بود نمي بايد پس از شهادت پيشوايان پراکنده و طعمه ي گرگان درنده شوند. امام کاظم عليه السلام به عنوان حجت خدا و جانشين پدر وظيفه خود مي ديد بر کرسي تدريس و تربيت پيشوايان ششم بنشيند و قافله سالار نهضت فرهنگي پدر گردد.
3- در آن شرايط، خطر نفوذ فرهنگ هاي بيگانه در قلمرو فرهنگ اسلام ناب، خطري جدي و ويرانگر اصول و مباني اعتقادي امت مسلمان بود. امام کاظم عليه السلام براي جلوگيري از نفوذ افکار الحادي در حوزه فرهنگي اسلام و پاسخگويي به نيازهاي فکري و اعتقادي پيروان خود، محور فعاليت هاي خوش را بر روي کارهاي فرهنگي متمرکز کرد. گروه زيادي از حق جويان، دانشمندان و راويان حديث پس از شهادت امام صادق عليه السلام به فرزندش امام کاظم عليه السلام روي آورده و در طول مدتي که آن گرامي در مدينه بود از محضرش استفاده مي کردند.
پيشواي هفتم با توانمندي و احاطه ي گسترده به اصول و مباني مکتب و آگاهي از نيازمندي هاي جامعه، مجموعه ارزشمندي از احکام و معارف اسلامي در زمينه هاي مختلف اصول اعتقادي، فقه ـ در ابواب گوناگون ـ تفسير، حديث، اخلاق، تاريخ انبياء و... را از خود به يادگار گذاشته که در مجموعه هاي تاريخي، حديثي و تفسيري گرد آمده است.(6)

گستره فعاليت هاي فرهنگي

تلاش هاي فرهنگي موسي بن جعفر عليه السلام به تبيين اصول و فروع مکتب محدود نمي شد، بلکه ابعاد ديگري نيز داشت که مهم ترين آنها عبارتند از:
الف ـ تربيت گروه زيادي از افراد مستعد: در منابع رجالي شمار پرورش يافتگان مکتب امام و راويان آن حضرت، 160، 270 و 321 نفر ذکر شده است(7) که به احتمال قوي، منظور شاگردان زبده آن حضرت هستند نه همه ي آنان. بعضي از ياران برجسته پيشواي هفتم عبارتند از: محمد بن ابي عمير، علي بن يقطين، هشام بن حکم، هشام بن سالم، يونس بن عبدالرحمان، صفوان بن يحيي و علي بن جعفر.
ب ـ مبارزه با گروه ها و مسلک هاي ملحد و منحرف از خط امامت: در دوران امامت امام کاظم عليه السلام هرچند از سوي دستگاه خلافت عباسي بويژه مهدي و هادي با بعضي از گروه هاي فکري مثل ملحدان و زنديقان مبارزه مي شد؛ ليکن اين تلاش با انگيزه سياسي و با توسل به زور و سرنيزه انجام مي گرفت؛ بدين جهت گروه زيادي به اتهام الحاد و زندقه گرايي به دست عوامل حکومت به قتل رسيده يا به زندان افکنده شدند؛(8) در صورتي که پيشواي هفتم با انگيزه هدايت و روشنگري و با تکيه بر منطق و استدلال به اين امر همت مي گمارد. گاه نيز ياران خود را براي انجام اين مهم تشويق مي کرد. بعضي گروه هاي فکري که عليه آن ها موضع گرفت و ديدگاه هاي اعتقادي شان را نقد کرد عبارتند از ملحدان و زنديقان، مرجئه و جبريان.
ج ـ احتجاجات و مناظرات علمي با علماي درباري و سران مکاتب فکري: از موسي بن جعفر عليه السلام احتجاج ها و مناظره هاي زيادي با خلفاي معاصر خود، دانشمندان يهودي و مسيحي، عالمان درباري و عناصر مخالف خط امامت بر جاي مانده که در منابع حديثي و تاريخي آمده است.(9) اين محور از تلاش هاي امام ويژگي ها و برجستگي هاي داشت:
1 ـ طرف مناظره امام قشر آگاه و روشنفکر جامعه بود.
2ـ محتواي مناظره ها، بيشتر مباحث اصولي و زيربنايي فرهنگي و اعتقادي جامعه بود.
3ـ مباحث مطرح شده در اين مناظره ها مسائل روز و مبتلا به مسلمانان بود.

واکنش دستگاه خلافت

موقعيت روزافزون موسي بن جعفر عليه السلام و تلاش هاي فرهنگي روشنگرانه و متعرضانه آن حضرت، دستگاه خلافت عباسي را به وحشت انداخته وادار به عکس العمل کرد:
الف ـ منصور جاسوساني به مدينه اعزام کرد تا ديدارها و ارتباطات امام عليه السلام را زير نظر داشته به خليفه گزارش کنند.(10) در پي اين اقدام، ياران امام عليه السلام به شيوه هاي مختلف تحت فشار و محدوديت قرار گرفتند و ارتباط آنان با امام قطع شد. حتي زماني که مي خواستند حديثي از آن حضرت نقل کنند ناچار بودند از امام عليه السلام با کنايه و القابي همچون «عبد صالح»، «عالم»، «صابر»، «سيد» و «امين» ياد کنند.(11)
ب ـ سياست شکنجه و فشار سياسي و اقتصادي را نسبت به مخالفان بويژه علويان اجرا کرد. منصور در طول حکومت ننگين خود صدها انسان حق طلب و آزاديخواه را به قتل رسانيد. او در مبارزه با آل علي عليه السلام تا آنجا پيش رفت که به هريک از آنان دسترسي پيدا مي کرد او را دستگير و پس از بستن غل و زنجير به دست و پايش به زندان مخصوص مي افکند؛ زنداني که شب و روزش تشخيص داده نمي شد.(12) وي برخي از انقلابيون را پس از دستگيري زنده زير ديوار مي گذاشت و روي آن ستون بنا مي کرد.(13)
منصور به منظور تحت فشار قرار دادن شيعيان، اموال آنان را به زور مي گرفت تا همه نيازمند دستگاه و گرسنه و متکي به او باشند.(14) در اين ميان، مردم مدينه بيش از ساير نقاط تحت فشار بودند.
ج ـ تبليغ و ترويج از رجال علمي که از نظر فکري در خط مخالف امام عليه السلام حرکت مي کردند. جذب فقها و قضاتي همچون: مالک بن انس و قاضي ابويوسف ـ که از نظر مشرب فقهي مخالف پيشوايان معصوم بودند ـ به دربار و تجليل و تکريم آنان و نشر فتاواي ايشان در جامعه، به منظور تضعيف جبهه ي امامت ـ که از قوي ترين جبهه هاي فرهنگي مبارزه با حکومت عباسي بود ـ صورت مي گرفت.

قيام حسين بن علي

فشارها و آزارهاي بيش از حد خلفاي عباسي اين دوره نسبت به علويان، آنان را به ستوه آورد و رجال آزاده و دلير بني هاشم را به مقاومت در برابر جنايات حکمرانان عباسي واداشت و آنان را به ميدان هاي نبرد کشانيد.
پيشگامان مبارزه مسلحانه عليه ستمگران عباسي محمد بن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهيم بودند که در دوران حکومت منصور قيام کردند. خليفه عباسي هرچند توانست قيام محمد و ابراهيم را سرکوب کند و اين دو نواده امام حسن را به شهادت برساند، ليکن هرگز نتوانست پرچمي را که آنان برافراشتند، سرنگون و مشعل مبارزه اي را که برافروختند، بي فروغ سازد. از اين رو در دوران امامت امام کاظم عليه السلام نيز شاهد قيام هاي علويان عليه جنايات و سياست هاي ضد ديني عباسيان هستيم. علوياني که در اين دوران قيام کردند عمدتا نوادگان امام حسن مجتبي عليه السلام مي باشند. شاخص ترين چهره علويان مبارز در عصر امام کاظم عليه السلام عبارتند از: حسين بن علي معروف به شهيد فخ، ادريس به عبدالله بن حسن و يحيي بن عبدالله بن حسن. به لحاظ اختصار تنها به قيام حسين بن علي اشاره مي کنيم.
حسين، فرزند علي، فرزند حسن، فرزند حسن، فرزند حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام و از رجال برجسته و با فضيلت بني هاشم بود. او با پرورش در دامن پدر و مادري که به «زوج صالح» معروف بودند، مدارج عالي انساني را طي و به تبعيت از بستگان خود که پرچمداران مبارزه با دشمنان اسلام و شهادت در راه خدا بودند،(15) عليه حاکم ستمگر عباسي قيام کرد.
حسين در سال 169 هجري قمري پرچم قيام عليه هادي عباسي را برافراشت و بر ضد وي اعلام جهاد کرد. انقلابيون به گردش اجتماع کردند و با شعار «احد، احد» وارد مسجد پيامبر صلي الله عليه و اله شدند. حسين نماز را با مردم خواند و پس از نماز خطبه اي ايراد نمود و ضمن معرفي خود مردم را به احياي کتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و اله و رضاي آل محمد صلي الله عليه و اله دعوت کرد.
حاضران ـ به استثناي تعدادي اندکي ـ با او بيعت کردند. حسين با ياران خود که حدود سيصد نفر مي شدند پس از تسلط بر مدينه در ماه ذيقعده رهسپار مکه شد تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ايام حج، دامنه ي نهضت را گسترش دهد.
هادي عباسي با آگاهي از قيام حسين و حرکت وي به سوي مکه، سپاه انبوهي به جنگ او فرستاد. دو گروه در سرزمين «فخ»(16) با يکديگر برخورد کردند و جنگ سختي درگرفت. در جريان اين نبرد نابرابر، حسين و عده زيادي از ياران او به شهادت رسيدند و بقيه، اسير يا پراکنده شدند.
والي مدينه ـ که بعد از قيام حسين فرار کرده و پنهان شده بود ـ با شنيدن خبر شهادت او دستور داد خانه وي و بستگانش را آتش زده، اموال و نخلستان هاي آنان را مصادره کنند. از سوي ديگر، سربازان حکومت، پيکرها شهدا را بر روي زمين رها کرده سرهاي آنان را براي خليفه به بغداد فرستادند. اسيران را نيز در حالي که به غل و زنجير بسته بودند پس از بردن نزد خليفه به فرمان او به شهادت رساندند.(17)
فاجعه فخ براي شيعيان و خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله بسيار دردناک و دلخراش بود و حادثه کربلا را در خاطره ها تجديد کرد. امام جواد عليه السلام درباره عظمت اين رويداد مي فرمايد:
«لم يکن لنا بعد الطف مصرع اعظم من فخ»(18)
پس از حادثه کربلا هيچ حادثه اي براي ما بزرگتر از فاجعه ي فخ نبود.
امام کاظم عليه السلام در قيام حسين شرکت نکرد و با درک عميقي که از واقعيت ها و شرايط سياسي حاکم بر جامعه داشت، بي وفايي مردم و در نتيجه شکست نهضت حسين و شهادت حتمي او را به وي گوشزد نمود، ولي وقتي احساس کرد حسين در تصميم خود جدي است، او را به کوشايي و استواري در مبارزه تشويق کرد.(19)
زماني که سرهاي شهدا را به مدينه نزد موسي به عيسي آوردند عده اي از آل علي عليه السلام از جمله موسي بن جعفر عليه السلام حضور داشتند. موسي بن عيسي با اشاره به سر حسين بن علي از حضرت پرسيدند: اين سر حسين بن علي است؟ امام عليه السلام پاسخ داد:
آري؛ انا لله و انا اليه راجعون؛ سوگند به خدا او در حالي که مسلمان درستکاري بود و به عبادت پروردگارش قيام مي کرد و امر به معروف و نهي از منک مي نمود، عمر خود را به پايان برد. او در خانواده خود مانند نداشت.(20)
از اين سخنان امام عليه السلام مي توان استنباط کرد که شخصيت حسين و اصل حرکت او مورد تأييد آن حضرت بوده، هرچند روشي که اتخاذ کرده بود يعني قيام مسلحانه، در آن شرايط، موثر و نتيجه بخش نبود.

اقدامات و موضع گيري هاي سياسي امام کاظم عليه السلام

امام کاظم عليه السلام در کنار تلاش هاي علمي و فرهنگي، در صحنه سياسي نيز حضوري فعال داشت و به رغم آنکه با حاکماني مقتدر و ستمگر معاصر بود، از ستيز با آنان با تقويت جبهه امامت در برابر جبهه خلافت، يک لحظه درنگ نکرد مهم ترين محورهاي فعاليت پيشواي هفتم در اين عرصه عبارت است از:

1ـ پاسداري از ميراث امامت

دعوت به امامت و پاسداري از ميراث گرانبهاي آن، همواره در سرلوحه دعوت امامان عليهم السلام قرار داشت؛ زيرا دشمنان بويژه حکمرانان اموي و عباسي معاصر آنان با تمام توان سعي در حذف و نابودي آن داشتند.
پيدايش فرقه هاي جديد فکري همچون: اسماعيليه، فطحيه، ناووسيه و مبارکيه(21) در آغاز دوران امامت موسي بن جعفر عليه السلام و ادعاي امامت برخي از سران آنها، مسأله امامت امام کاظم عليه السلام را با مشکلات بيشتر و خطرات جدي تري مواجه و رسالت آن حضرت را در پاسداري از اين ميراث الهي سنگين تر کرد.
تلاشهاي موسي بن جعفر عليه السلام در اين مرحله دو بعد داشت.
الف ـ نفي امامت ديگران: امام عليه السلام در اين مرحله از يک سو صلاحيت زمامداران معاصر خود را براي زعامت امت اسلامي نفي کرد و آنان را افرادي فاسق و غاصب منصب خلافت خواند؛ از سوي ديگر در برابر مدعيان امامت از قبيل برادرش عبدالله افطح موضع گرفت و در گفتار و عمل صلاحيت ايشان را براي رهبري جامعه اسلامي رد کرد. اينک دو نمونه:
زماني موسي بن جعفر عليه السلام به کاخ هارون احضار شد. قسمتي از گفتگوهايي که ميان آنان رخ داد چنين است. هارون آغاز به سخن کرد:
ـ اين دنيا چيست؟
ـ خانه فاسقان است. خداوند مي فرمايد: «به زودي کساني را که در روي زمين بناحق تکبر مي ورزند از (ايمان به) خود منصرف مي سازم. آنها چنانند که اگر هر آيه و نشانه اي را ببينند به آن ايمان نمي آورند؛ اگر راه هدايت را ببينند، آن را به عنوان راه خود نمي گزينند و اگر راه گمراهي را ببينند، آن را راه خود انتخاب مي کنند».(22)
ـ پس اين دنيا براي چه کساني است؟
ـ براي شيعيان ما مايه آرامش خاطر و براي ديگران مايه آزمايش است.
ـ پس چرا صاحب آن، آن را در اختيار نمي گيرد؟
ـ در حال عمران و آباداني از او گرفته شده و تا زماني که آباد نگردد آن را پس نمي گيرد.
ـ شيعيان شما کجايند؟
ـ (امام در پاسخ اين آيه را خواند:) «کافران از اهل کتاب و مشرکان (مي گفتند: دست از آيين خود برنمي دارند تا دليل روشني براي آنان بيايد».(23)
ـ پس بدين ترتيب ما کافريم؟!
ـ نه، ولي همچنانيد که خدا فرموده: «آيا نديدي کساني را که نعمت خدا را به کفران تبديل کردند و قوم خود را به سراي نيستي و نابودي کشاندند؟!»(24)
هارون از سخنان امام عليه السلام برآشفت و نسبت به آن حضرت با تندي و خشونت رفتار کرد.(25)
امام عليه السلام در اين برخورد با استناد به آيات نوراني قرآن ، نه تنها صلاحيت هارون را براي امامت مسلمانان نفي کرد، بلکه او را فاسق و غاصب و از مستکبران روي زمين خواند که به آيات الهي ايمان ندارند، از صراط مستقيم حق، روي برتافته راه گمراهي در پيش گرفته اند.
امام کاظم عليه السلام در حالي که عبدالله و گروهي از بزرگان شيعه در منزلش گرد آمده بودند، دستور داد هيزم زيادي وسط خانه فراهم آورده و آنها را آتش بزنند، چون شعله هاي آتش زبانه کشيد برخاست و در درون آتش نشست و با حاضران به گفتگو پرداخت. پس از ساعتي بيرون آمد و به برادرش عبدالله فرمود: اگر مي پنداري که بعد از پدرت امام هستي برخيز و آنجا که من نشستم بنشين! عبدالله رنگ از چهره اش پريده برخاست و با شرمندگي از نزد امام بيرون رفت.(26)
ب ـ اثبات امامت خويش: امام عليه السلام در اين مرحله، با صراحت، مردم را به پذيرش امامت خود فرامي خواند و با گفتار و نشان دادن کرامات فراوان، درصدد تبيين و تثبيت امامت خود برآمد و از اين طريق حق را براي مردم آشکار ساخت. دعوت صريح و عمومي آن حضرت خطاب به متحيران در امر امامت چنين بود:
«لا الي المرجئه، و لا الي القدريه، و لا الي الزيديه و لا الي المعتزله، و لا الي الخوارج الي ، الي ، الي.»(27)
نه بسوي مرجئه، نه قدريه، نه زيديه، نه معتزله و نه خوارج برويد؛ بلکه بسوي من، بسوي من، بسوي من بياييد.

2 ـ رهبري تشکيلات شيعي

از جمله محورهاي مهم فعاليت هاي امام کاظم عليه السلام رهبري تشکيلات سياسي شيعه و نظارت بر عملکرد ايشان و تقويت و پشتيباني آنان بود. اين بخش از فعاليت امام عليه السلام، سري و دور از چشم عموم انجام مي گرفت، از اين رو براي اثبات آن نبايد در انتظار دلائل و شواهد روشن بود.
وجود مفضل بن عمر به عنوان «باب» امام، تقسيم ياران آن حضرت به افراد عادي، موثق و خواص از سوي محدثان،(28) سعايت محمد بن اسماعيل نزد هارون که همزمان دو خليفه بر روي زمين، يکي در حجاز و ديگري در عراق فعاليت دارند و براي آنان خراج جمع مي شود،(29) داستان گرفتاري محمد بن ابي عمير به دست هارون و درخواست افشاي اسامي شيعيان توسط وي،(30) توصيه امام به بعضي ياران خود مبني بر لزوم کتمان و هشدار به اينکه افشاي اين امر همان و کشته شدن همان،(31) اظهار نظر هادي عباسي پس از قيام شهيد فخ بر اين حقيقت که: به خدا قسم حسين به دستور موسي بن جعفر قيام کرده و تحت تأثير او قرار گرفته است(32) و وجود عناصر نفوذي در تشکيلات خلافت عباسي از قبيل: علي بن يقطين، يعقوب بن داوود محمد بن اسماعيل بن بزيع و فضل بن سليمان(33) و دهها شايد ديگر، همه از وجود تشکيلات سياسي منسجم و سازمان يافته اي تحت رهبري الهي امام کاظم عليه السلام خبر مي دهد.
عناوين ديگر محورهاي کاري امام عليه السلام در ارتباط با شيعيان عبارت است از: نظارت بر عملکرد شيعيان و تذکر لغزش هاي آنان، کمک هاي مالي و اقتصادي و حل مشکلات و گرفتاري هاي ايشان.

پي نوشت ها:

1- عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 1، ص 40، حديث 26.
2- ر.ک: کافي، ج 1، ص 310.
3- رجال کشي، ج 2، ص 565، رديف 502.
4- نوبختي در فرق الشيعه، صص 66-78و طبرسي در اعلام الوري، ص 292 انشعابات پديد آمده در ميان شيعيان پس از شهادت امام صادق عليه السلام را آورده اند.
5- مختصر تاريخ العرب، ص 209.
6- حجه الاسلام شيخ عزيزالله عطاردي از محققان معاصر، روايات رسيده از امام کاظم عليه السلام در موضوعات مختلف اسلامي را در مجموعه سه جلدي تحت عنوان «مسند الامام الکاظم عليه السلام» فراهم آورده که در خور ستايش است. تأمل در اين مجموعه و موضوعات گوناگون آن خواننده را به عمق و عظمت کار فرهنگي موسي بن جعفر عليه السلام و نقش ارزنده اي که آن حضرت در حراست از نهضت فرهنگي امام صادق عليه السلام و گسترش و شکوفايي آن ايفا کرده است واقف مي سازد.
7- ر.ک: رجال شيخ طوسي، صص 342-346 و حياه الامام موسي بن جعفر عليه السلام، ج 2، صص 224-374.
8- براي آگاهي بيشتر ر.ک: البدايه و النهايه، ج 10، ص 153 و تاريخ الخلفاء، ص 273.
9- ر.ک: احتجاج، طبرسي، ج 2، صص 155-170.
10- ر.ک: رجال کشي، ص 282، حديث 502 و مناقب، ج 4، ص 290.
11- ر.ک: سيره الائمه الاثني عشر، ج 2، ص 334.
12- ر.ک: مروج الذهب ، ج 3، ص 299.
13- ر.ک: کامل ابن اثير، ج 5، ص 526 و الفخري، ص 147.
14- يعقوبي در تاريخ خود، ج 2، ص 387 مجموع اموالي را که منصور از اين راه جمع کرده بالغ بر 800 ميليون درهم ذکر کرده است.
15- براساس نوشته ابوالفرج اصفهاني پدر، دايي، جد و گروهي ديگر از خويشان نزديک حسين به دست مزدوران حکومت عباسي به شهادت رسيده بودند (مقاتل الطالبيين، صص 126، 130 و 285).
16- فخ نام چاهي است در حدود يک فرسخي غرب مکه (بحارالانوار، ج 48، ص 161). ولي هم اکنون بر اثر توسعه شهر، منطقه فخ جزو شهر شده و در فاصله پنج تا شش کيلومتري شمال غربي مسجدالحرام قرار دارد.
17- ر.ک: حياه الامام موسي بن جعفر عليه السلام، ج 1، صص 470-471 و مقاتل الطالبيين، صص 294-303.
18- بحارالانوار، ج 48، ص 165.
19- کافي، ج 1، ص 366 و مقاتل الطالبيين، ص 298.
20- بحارالانوار، ج 48، ص 165؛ مرآه العقول، ج 4، ص 155 و مقاتل الطالبيين، ص 302.
21- فطحيه بر اين باور بودند که پس از امام صادق عليه السلام امامت به فرزندش عبدالله بن جعفر معروف به عبدالله افطح رسيده است. ناووسيه معتقد بودند امام صادق عليه السلام نمرده و نخواهد مرد تا زماني که ظهور کند و امر امامت را برعهده گيرد. آنان معتقد بودند آن حضرت مهدي موعود است. مبارکيه پس از شهادت امام صادق عليه السلام به امامت محمد بن اسماعيل معتقد شدند و گفتند: اسماعيل در حيات پدرش عهده دار امامت بود ولي با درگذشت وي، پدرش امر امامت را برعهده فرزند اسماعيل «محمد» گذاشت (ر.ک: فرق الشيعه، نوبختي، صص 66-78).
22- اعراف (7)، آيه 146.
23- بينه (98)، آيه 1.
24- ابراهيم (14)، آيه 28.
25- الاختصاص ، ص 262.
26- کشف الغمه، ج 3، ص 36.
27- بحارالانوار، ج 47، ص 262.
28- ر.ک: مناقب، ج 4، ص 325.
29- رجال کشي، ج 2، ص 540، رديف 478 شرح حال هشام بن حکم.
30- رجال کشي، ج 2، ص 855، رديف 1105 و ص 282.
31- بحارالانوار، ج 47، ص 344.
32- ر.ک: حياه الامام موسي بن جعفر عليه السلام، ج 1، ص 472.
33- براي آگاهي از چگونگي نفوذ اين افراد در دستگاه خلافت رجوع کنيد به: زندگاني امام موسي بن جعفر عليه السلام، نوشته علي رفيعي و سيد محمد حسيني، صص 188-193.

منبع:کتاب تاريخ تحليلي پيشوايان عليهم السلام

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله