ويژگيهاي سياسي اجتماعي دوران امام رضا عليه السلام
ويژگيهاي سياسي اجتماعي دوران امام رضا عليه السلام
شرايط سياسي: هارون، خليفه مقتدر عباسي مي پنداشت پس از به شهادت رساندن موسي بن جعفر عليه السلام اوضاع سياسي بر وفق مراد او پيش خواهد رفت و باقي مانده مخالفان حکومت از سرگذشت امام کاظم عليه السلام عبرت گرفته تسليم خواهند شد، ولي برخلاف پندار وي، کشور اسلامي در سالهاي آخر زمامداري هارون دستخوش ناآرامي ها و شورش ها گرديد و از هرجا صداي مخالفت و اعتراض برخاست؛ از حجاز و عراق گرفته تا ماوراء النهر، سمرقند، خراسان، سيستان، آذربايجان و شام؛ همه جا از گسترش جو ناامني و بي ثباتي سياسي در جامعه و آبستن آن براي تحولات جديد خبر مي داد.
نارضايتي و کشمکش حتي به درون دربار راه يافت. برخورد خصمانه و دور از انتظار هارون با برمکيان و کشتن و به زندان افکندن سران آنان، زنگ خطر را براي همه چاکران به صدا درآورد و دلسردي و نفرت آنان را نسبت به هارون بيشتر کرد. بگونه اي که خليفه احساس مي کرد همه اطرافيان انتظار مرگ او را مي کشند.
شرايط فرهنگي: سياست درهاي باز عباسيان بويژه مأمون در زمينه مسائل فرهنگي، دانشمندان و صاحب نظارن را از نقاط مختلف جهان راهي مرکز خلافت اسلامي کرد و موجب بروز شبهه ها و ابهام هاي زيادي در اعتقادات مسلمانان گشت. بحث هاي کلامي از سوي جريان هاي گوناگون فکري به سرعت رو به رشد و توسعه نهاد و در هر زمينه نظري پديد آمد.
موضوع امامت در کنار بحث توحيد و عدل از مباحث جنجال برانگيز محافل علمي آن عصر بود. محدوديت هايي که عباسيان براي شيعيان و نيز پيشوايان آنان ايجاد کرده بودند، دسترسي ايشان را به امامان عليهم السلام براي فراگيري اعتقادات صحيح، با مشکلاتي مواجه کرده بود.
علاوه بر اين، اختلافات و کشمکش هاي جديد بر سر مسأله ي امامت، از سوي برخي شيعيان و ياران موسي بن جعفر عليه السلام برآشفتگي اوضاع فرهنگي جامعه اسلامي مي افزود. پس از شهادت امام کاظم عليه السلام ميان شيعيان در مسأله ي امامت دو نظر پيدا شد:
بيشتر شيعيان به امام رضا عليه السلام روي آورده و به امامتش گردن نهادند؛ ولي تعداد اندکي در امامت موسي بن جعفر عليه السلام توقف کرده، آن حضرت را در سلسله امامت، آخرين فرد پنداشتند. اين افراد «واقفيه» و «ممطوره»(1) نام گرفتند.(2)
مورخان، عامل اصلي پيدايش واقفيه را مال دوستي و دنياپرستي سران اين فرقه انحرافي دانسته و نوشته اند: امام کاظم عليه السلام تعدادي از ياران خود را مأمور جمع آوري اموال و وجوه شرعي کرده بود. با طولاني شدن مدت زنداني آن حضرت اموال زيادي نزد اينان گرد آمد. هنگامي که آن بزرگوار به شهادت رسيد امام رضا عليه السلام از آنان خواست اموالي را که نزد خود دارند به وي تحويل دهند.
بعضي از وکلا براي تصاحب اموال گرد آمده دين خود را به دنيا فروختند و در پاسخ به خواسته ي امام زمانشان، منکر رحلت امام کاظم شدند. چهره هاي برجسته ي جريان انحرافي واقفيه عبارتند از: زياد بن مروان قندي، علي بن ابي حمزه بطائني، عثمان بن عيسي رواسي و احمد بن ابي بشر سراج.
افکار انحرافي بنيان گذاران مکتب وقف که برخي از آنان از چهره هاي سرشناس و نزديک به امامان عليهم السلام بودند، پيامدهاي ناگواري در جامعه شيعي بر جاي گذاشت که کمترين آن، تضعيف جايگاه امامت، ايجاد اختلاف ميان مسلمانان و مشغول ساختن افکار عمومي به مسائل انحرافي و غفلت از نيرنگ ها و توطئه هاي اساسي دشمن و مشغول ساختن بخشي از وقت پيشواي هشتم جهت پاسخگويي به شبهات واقفيه و برملا کردن چهره هاي شيطاني آنان بود. از اين رو، امامان عليهم السلام از اين جريان به فتنه تعبير کرده اند.(3)
امام رضا عليه السلام در حکومت هارون
فعاليت هاي سياسي امام عليه السلام در آغاز امامت به قدري متعرضانه بود که از يک سو، ياران حضرت بر جان او بيمناک شده از آن گرامي خواستند راه تقيه در پيش گيرد(4)؛ از سوي ديگر درباريان و مزدوران هارون از تلاش هاي سياسي آشکار امام عليه السلام احساس خطر کرده و بارها از او نزد خليفه سعايت نمودند.(5)
حضرت رضا عليه السلام بدون توجه به نصيحت ياران و سعايت دشمنان به فعاليت هاي روشنگرانه خود درباره اساسي ترين و جنجال برانگيزترين مسأله روز يعني مسأله رهبري ادامه داد و با صراحت و قدرت، خود را پيشواي جامعه معرفي کرد.
علت پافشاري امام عليه السلام بر اين سياست اين بود که امامت شيعي در آن شرايط حساس از هر سو مورد شبيخون قرار گرفته بود و چنانچه امام عليه السلام به تثبيت و تحکيم پايه هاي آن نمي پرداخت چه بسا دشمنان ضربه هاي جبران ناپذيري بر مکتب اهل بيت عليهم السلام وارد مي ساختند.
هارون برغم آن که مصلحت نمي ديد در پي ارتکاب جنايت قتل موسي بن جعفر عليه السلام آشکارا برخوردي با علي بن موسي عليه السلام داشته باشد، ليکن فعاليت هاي گسترده و بي پرواي پيشواي هشتم عليه السلام و سعايت هاي پي در پي درباريان، او را بر آن داشت تا تصميم به قتل آن حضرت بگيرد؛ ولي با دعاي حضرت توطئه اش خنثي شد،(6) اجل نيز چندان مهلتش نداد؛ چه آن در سال 193 هجري در جريان سفر به خراسان در سناباد طوس درگذشت(7) و پرونده 23 سال جنايتش بسته شد.
فعاليت هاي فرهنگي امام رضا عليه السلام نيز در اين دوره گسترده و چشمگير بود. امام عليه السلام در اين عرصه در برابر گروه هاي انحرافي موضع گرفت و حقايق را براي مردم آشکار ساخت. بعضي از اين گروه ها عبارت بودند از:
الف - واقفيه: امام رضا عليه السلام انديشه آنان را مخالف با اسلام قلمداد کرد و سردمداران اين انديشه خطرناک را از خود طرد نمود. بر اثر تلاش هاي امام عليه السلام گروه زيادي از فريب خوردگان اين فرقه مانند عبدالرحمان بن حجاج، رفاعه بن موسي، يونس بن يعقوب، جميل بن دراج، حماد بن عيسي، احمد بن محمد بن ابي نصر و حسن بن علي وشا به حق راه يافتند.(8)
ب - ساير گروه ها از قبيل صوفيه، غلات، مفوضه، خوارج و مدعيان امامت: حضرت در برخورد با هريک از اين گروه ها، ضمن تبيين امامت خود سعي مي کرد آنان را به حق رهنمون سازد.
فعاليت هاي فرهنگي پيشواي هشتم به مدينه محدود نمي شد. آن حضرت ضمن سفري که به کوفه و بصره داشت با شيعيان اين دو شهر از نزديک تماس گرفت و حقايق را مستقيم به گوش آنان رساند. علاوه بر آن، با دانشمندان ملل مختلف نيز به بحث و مناظره پرداخت.(9)
دوران امين
امين، عنصري زشت کردار، سست رأي و عياش بود. مأمون برادر خود را خوب مي شناخت و مي دانست امين با موقعيتي که دارد حکومت را پس از خود به وي واگذار نخواهد کرد؛ از اين رو از همان آغاز به مخالفت با او برخاست و سعي در قبضه کردن قدرت داشت. سفر او به خراسان همراه پدرش درراستاي همين هدف انجام گرفت.(10)
امين در سال 194 مأمون را از ولايتعهدي خلع کرد و فرزندش موسي را بر اين سمت گماشت، سپس با لشکرکشي به خراسان در سال 195 درصدد نابودي وي برآمد که با واکنش مأمون مواجه شد. بدين ترتيب کشمکش هاي ميان دو برادر حدود سه سال به درازا کشيد و پس از درگيري هاي زياد سرانجام مأمون به کمک ايرانيان و با تدبير فرماندهان زبده اي مانند طاهر بن حسين و هرثمه بن اعين، بر امين چيره شد و با کشتن وي در سال 198 هجري خلافت را قبضه کرد و به جاي بغداد، مرو را مرکز حکومت خود قرار داد.(11)
تاريخ پنج ساله ي حکومت امين از بيان اقدامات و موضع گيري هاي وي نسبت به امام رضا عليه السلام و همچنين تلاش هاي آن حضرت يا واکنش هاي وي ساکت است. امام عليه السلام از فرصت پيش آمده بيشترين بهره را برد و به نشر و گسترش معارف اسلامي در سطح جامعه و تحکيم پايگاه هاي مردمي پرداخت.
عصر مأمون
شرايط زندگي و موقعيت خانوادگي او بگونه اي بود که جز خود نمي توانست به کسي متکي باشد؛ از اين رو از همان آغاز براي آينده خود برنامه ريزي کرد. کسب دانش و مهارت، انس با دانشمندان و فرهيختگان و تظاهر به دين داري و دانش و پارسايي، دستمايه او دراين عرصه بود. وي پس از عهده داري خلافت نيز اين سياست را پي گرفت و به فضل به سهل دستور داد تا درباره زهد و تقوا و ديانت خليفه مطالبي نشر دهد و درميان مردم تبليغ کند.(12)
مأمون هر چند با کشتن برادرش به حکومت دست يافت ولي مشکلات تازه اي پيش رويش رخ نمود. علاوه برآن که ممکن بود از سوي برادر ديگرش مؤتمن و نيز ديگر بستگان پدري اش مخالفت هايي عليه وي بشود. از اين جهت وي براي ادامه ي حکومتش نيازمند پايگاهي قوي بود.
گروه هايي که در عصر مأمون از نفوذ و موقعيت سياسي و اجتماعي برخوردار بودند و خليفه مي توانست روي آن ها حساب کند عبارت بودند از ايرانيان، نژاد عرب و علويان.
سياست ستمگرانه و اجحاف آميز مأمون نسبت به ايرانيان، ضديت و دشمني دو گروه ديگر با اساس حکومت مأمون، زمينه ي همکاري آنان با خليفه عباسي را منتفي مي ساخت و او را بر آن مي داشت تا براي بقاي خود چاره اي ديگر بينديشد.
انقلاب ها و شورش ها
1- شورش نصر بن شبث که از عرب هاي متعصب بود و در ناحيه ي شمالي حلب عليه مأمون دست به قيام زد و گروه زيادي را گرد خود جمع کرد.(13)
2- قيام ابن طباطباي علوي که در کوفه صورت گرفت. وي مردم را به «الرضا من آل محمد» و عمل به کتاب خدا وسنت پيامبر صلي الله عليه و اله فراخواند. مردم کوفه دعوت او را پذيرفته به گردش جمع شدند.(14)
3- نهضت ابوالسرايا که ادامه ي نهضت ابن طباطبا بود. او با حکومت درگير شد و پس از تسلط برکوفه به نام خود سکه زد و بطور رسمي قدرت را در دست گرفت.(15)
4- تحرکات ديگر علويان از قبيل زيد بن موسي بن جعفر در بصره، (16) ابراهيم بن موسي بن جعفر در يمن(17) و حسين بن حسن افطس در مکه(18).
5- حرکت داوطلبان مبارزه با فساد عليه عده اي اوباش و شرور که در بغداد به راهزني مي پرداختند و افراد را مي ربودند.(19)
تصميم غير منتظره
او تصميم گرفت پيشواي شيعيان را از مدينه به مرو فراخواند و او را به وليعهدي خويش برگزيند. اين اقدام مأمون هرچند به ظاهر، غير منتظره و ناباورانه بود و از سوي بعضي گروه ها واکنش هايي به دنبال داشت؛ ليکن به نظر خود او، مناسب ترين و سنجيده ترين طرحي بود که در آن شرايط مي توانست حکومت او را از خطر سقوط حفظ، منافعش را تأمين و آينده اش را تضمين کند.
مأمون در پي اين تصميم نامه اي براي امام رضا عليه السلام نوشت. فضل بن سهل، وزير او نيز نامه اي جداگانه نوشت و پيشواي هشتم را به مرو فراخواندند.(20)
هدف مأمون از طرح ولايتعهدي
1- تمايلات شيعي و حق گرايي(21)
منشأ اين احتمال، نفاقي است که در چهره مأمون وجود داشت. عملکرد او به گونه اي بود که کسي نمي توانست به ماهيت اعتقادي وي پي ببرد. وي از يک سو از بدگويي و نکوهش صحابه حتي معاويه خودداري مي کرد و معتقد بود اين سياست براي ملکداري بهتر است.(22) در عين حال اقدام به قتل بسياري از علويان و در رأس آنان امام رضا عليه السلام کرد و به کارگزار خود در مصر نوشت منبرهايي را که بر آن ها براي حضرت رضا عليه السلام دعوت شده است، شستشو کند.(23)
از سوي ديگر نسبت به خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله اظهار ارادت مي کرد و حضرت علي عليه السلام را برترين آفريده خدا پس از رسول خدا صلي الله عليه و اله مي دانست و دستور داد از کسي که از معاويه به نيکي ياد کند بيزاري جويند.(24)
آنچه مي توان درباره اين موضع گيري هاي متناقض مأمون گفت اين است که وي در سياست ها و مواضع سياسي از مبادي عقيدتي خويش پيروي نمي کرد بلکه اعتقادات خود را متناسب با شرايط سياسي، ابراز و هماهنگ مي ساخت. بنابراين ممکن است اظهار تمايل او به اميرمؤمنان عليه السلام متأثر از گرايش وي به مذهب معتزليان بغداد باشد نه اعتقاد به تشيع.(25)
2- وفاي به نذر
3- ابتکار فضل بن سهل
مطالعه تاريخ و بررسي ديدگاه ها و عملکرد فضل بن سهل بيانگر اين است که وي نه تنها تمايلات شيعي نداشته بلکه دشمن سرسخت امام عليه السلام بوده و همواره در خط مخالف آن حضرت قرار داشته است.(29) علاوه بر اينکه خود مأمون در سخني با صراح اين نظريه را رد کرده است.(30) البته از مأمون زيرک و دورانديش بعيد به نظر نمي رسد که قضيه تشيع فضل نيز ساخته و پرداخته او باشد که براي بدنام کردن او و تبرئه خود نزد عباسيان - بويژه پس از قتل فضل - مطرح کرده باشد.
4- سياست ملکداري
الف ـ جلب رضايت ايرانيان که به تشيع و دوستي علي عليه السلام و دودمانش روي آورده بودند. مأمون که مادرش ايراني بود و در پرتو حمايت ايرانيان به قدرت رسيده بود مصلحت خود را در همراه داشتن آنان با خود مي ديد. براي اين کار لازم بود خود را از نظر اعتقادي و سياسي هماهنگ با آنان نشان دهد.
ب ـ فرونشاندن قيام هاي علويان که بسان استخوان گلوگيري همواره خلفا را آزار مي داد. مأمون براي مهار کردن جنبش بالنده علويان و خلع سلاح ايشان دست به اين اقدام زد.
ج ـ خالي کردن صحنه از وجود امام رضا عليه السلام. بدون شک هدف اساسي مأمون از طرح مسأله ولايتعهدي، شخص امام رضا عليه السلام و خالي کردن صحنه سياسي کشور از وجود آن حضرت بود؛ زيرا وجود آن گرامي را بزرگ ترين خطر براي حکومت خود مي ديد. علاوه بر اين که با اين کار، فعاليت هاي حضرت را زير نظر مي گرفت، او را از زندگي اجتماعي و پايگاه هاي مردمي دور مي ساخت و رابطه اش را با امت مي گسست و بدين ترتيب ـ به گمان خود ـ از نفوذ کلمه و محبوبيت اجتماعي امام عليه السلام مي کاست. اين انگيزه ها هم در سخنان مأمون به چشم مي خورد و هم در بيانات امام رضا عليه السلام.(31)
د ـ بهره برداري از نفوذ کلمه ي امام عليه السلام. مأمون در عين آن که سعي داشت از امام رضا عليه السلام به عنوان سپر براي جلوگيري از خشم مردم نسبت به عباسيان بهره جويد، مي کوشيد تا انرژي متراکم نيرومندترين جبهه ي مخالف را که مظهرش علي بن موسي الرضا عليه السلام بود در خدمت خود بگيرد.
بسيار اتفاق مي افتاد که مأمون براي فرونشاندن صداي ناراضيان به امام رضا عليه السلام متوسل مي شد.(32)
هـ ـ مشروعيت بخشيدن به حکومت خويش. حکومت عباسيان چون حکومت امويان از نظر مسلمانان فاقد مشروعيت بود. مأمون کوشيد و جبهه ي منفي و منفور خلافت را تغيير دهد. مناسب ترين راه براي تحقق اين هدف، جذب فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله و پيشواي شيعيان ـ که مظهر حق و شريعت بشمار مي رفت ـ به دربار خود و واگذاري سمت ولايتعهدي به وي بود، تا با اين کار، مدعاي علويان ـ مبني بر غاصبانه بودن حکومت خويش ـ را در عمل تخطئه نمايد.(33)
پي نوشت ها:
1- اين نام توسط علي بن اسماعيل ميثمي يکي از متکلمان شيعه روي آنان گذارده شد و از کلاب ممطوره (يعني سگ هاي خيس شده به وسيله باران) گرفته شده است (ر.ک: فرق الشيعه، ص 92).
2- ر.ک: الملل و النحل، ج 1، ص 169 و فرق الشيعه، ص 83.
3- ر.ک: رجال کشي، ج 2، ص 758، رديف 866 و معجم رجال الحديث، ج 3، ص 176.
4- ر.ک: عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 246 و بحارالانوار، ج 49، ص 115.
5- ر.ک: همان مدارک، ص 246 و 115.
6- ر.ک: بحارالانوار، ج 49، ص 116.
7- ر.ک: تاريخ الخلفاء، ص 289.
8- الغيبه، شيخ طوسي، ص 47.
9- براي آگاهي بيشتر از جريان اين سفر رجوع کنيد به بحارالانوار، ج 49، صص 73-81.
10- ر.ک: تاريخ طبري، ج 8، ص 338 و کامل ابن اثير، ج 6، ص 192.
11- ر.ک: کامل ابن اثير، ج 6، ص 227 و مروج الذهب، ج 3، صص 397-413.
12- الحياه السياسيه للامام الرضا عليه السلام، ص 151، پانوشت.
13- کامل، ابن اثير، ج 6، صص 297 و 308.
14- همان، ص 305.
15- همان، صص 302-305.
16- ارشاد، ص 286.
17- کامل، ابن اثير، ج 6، ص 310.
18- ارشاد، ص 286.
19- کامل، ج 6، ص 324.
20- متن نامه مأمون در منابع تاريخي نيامده است. براي آگاهي از متن نامه فضل بن سهل بن الحياه السياسيه للامام الرضا عليه السلام، ص 446 رجوع کنيد.
21- مورخاني مانند طبري، ابن اثير، مسعودي، ابن طقطقي و سيوطي اين احتمال را ذکر کرده اند. ر.ک: تاريخ طبري، ج 8، ص 554؛ کامل، ج 6، صص 326 و 438؛ مورج الذهب، ج 3، ص 441؛ الفخري، ص 198 و تاريخ الخلفاء، ص 307.
22- عصر المأمون، ج 1، ص 371.
23- الحياه السياسيه للامام الرضا عليه السلام، ص 197.
24- تاريخ الخلفاء، ص 308.
25- در ميان گرايش هاي فکري در عصر مأمون بجز تشيع امامي و زيدي مي توان از اهل حديث و معتزله نام برد. اهل حديث به عنوان يک فرقه عثماني، موضع مخالفي با اميرمؤمنان عليه السلام داشتند؛ ولي در ميان معتزله بغداد - برخلاف معتزله بصري که عثماني مذهب بودند - گرايش مثبتي نسبت به آن حضرت وجود داشت. اين مسأله موجب شد معتزليان نيز از سوي اهل حديث متهم به تشيع شدند. تشيعي که از نظر اهل حديث جز به معناي برتر دانستن حضرت علي عليه السلام بر ديگران چيز ديگري نبود.
26- ر.ک: عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 117؛ مقاتل الطالبيين، ص 357 و نورالابصار، ص 316.
27- تاريخ التمدن الاسلامي، ج 4، صص 163-164.
28- عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 158 و بحارالانوار، ج 49، ص 132.
29- به عنوان نمونه رجوع کنيد به ارشاد مفيد، ص 310.
30- عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 162 و بحارالانوار، ج 49، ص 137.
31- اما در سخنان مأمون: وي در پاسخ به عباسيان مي گويد: «سستي در کار علي بن موسي الرضا روا نيست ولي ما نياز به آن داشتيم که اندک اندک از اعتبار و شأن او بکاهيم و چنان تصويري از او در اذهان ترسيم کنيم که وي شايستگي خلافت را ندارد؛ سپس چاره اي سازيم که يکباره او را از ميان برداريم» (عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 182).
و نيز مي گويد: «ما او را وليعهد خود ساختيم تا ... علاقمندان و شيفتگانش دريابند که او را در ادعايي که مي کند (زهد و پارسايي) نصيبي نيست» (عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 181).
امام رضا عليه السلام در گفتگويي که با مأمون بر سر مسأله خلافت داشت فرمود: «من از انگيزه تو آگاهم. تو مي خواهي مردم بگويند: علي بن موسي از دنيا روي نگردانده است؛ بلکه اين دنيا است که از وي روي گردانده است؛ مگر نمي بينيد چگونه به طمع خلافت، پيشنهاد ولايتعهدي را پذيرفت»(عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 152).
32- براي نمونه رجوع کنيد به تاريخ طبري، ج 8 ص 565 و عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 174.
33- مأمون در سخني به اين انگيزه اشاره کرده است: «ما او را وليعهد خود کرديم تا دعايش براي ما باشد و به حکومت و خلافت ما اعتراف کند و ... بداند که امر خلافت از آن ما است نه او» (عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 181).
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}