نویسنده: محمدحسن جعفرزاده (1)




 

چکیده

این مقاله پس از اشاره به ضرورت ارائه‌ی تعریف جامع از توسعه‌ی اسلامی (تعالی) به بررسی لغوی و اصطلاحی توسعه و تعالی می‌پردازد. در قسمت لغت‌شناسی توسعه، با اشاره به ریشه‌ی لاتین این واژه، به بیان درستی و نادرستی ادعاهای مختلف در ارائه‌ی لغات مترادف از این واژه می‌پردازد. پس از روشن شدن حدود و ثغور واژگان توسعه و لغات هم بسته با آن، وارد ترمینولوژی و اصطلاح‌شناسی می‌شود. در این مقام ابتدا ویژگی‌های مشترک در تعریف توسعه‌ی پست مدرن غربی و تعالی، مورد اشاره قرار می‌گیرد که عبارت است از:
الف. برخورداری از شاخص‌های کیفی در کنار توجه به کمیت؛ ب. برخورداری از معانی بهبود و مطلوبیت؛ ج. گستردگی در همه‌ی ابعاد جامعه اعم از سیاست، فرهنگ و اقتصاد؛ د. محوریت فرهنگی و عنایت به حاکمیت ارزش‌ها بر توسعه.
در ادامه وجه اختلاف میان این دو بررسی می‌شود که جهت‌مندی حاکم بر هر یک می‌باشد. در این راستا، ابتدا توسعه به افعال اختیاری انسان‌ها برگشت داده شده و خاستگاه درونی توسعه، نظام حساسیت‌های بشر عنوان می‌شود. سپس با اثبات حاکمیت دو نوع جهان‌بینی کلی بر نظام گرایش‌ها و تعلقات جوامع بشری، به دو دسته‌ی توسعه‌ی الهی و الحادی رهنمون می‌شود. با قید این دو جهت در تعریف مشترک توسعه در نهایت دو نوع متفاوت از تعریف توسعه و تعالی به دست می‌آید.
در بخش آخر این نوشتار نیز در راستای تبیین عمیق و دقیق لایه‌های نظریه‌ی «تعالی»، تفاوت‌ها و تمایزات این دو بیان می‌شود. اولین و اساسی‌ترین اختلافات، تفاوت در اهداف کلی بیان شده و گفته می‌شود که دیگر اختلاف‌های توسعه و تعالی نیز از این ویژگی بنیادی نشئت می‌گیرد. در ادامه نیز دیگر وجوه تمایز بررسی می‌شود که عبارت است از: تفاوت در چگونگی پیدایش، علوم و معادلات، شاخص‌ها و الگوها و در نهایت محصول و نتیجه.

مقدمه

انقلاب اسلامی با شکوفایی خود مفاهیم نوینی را در عرصه‌ی بین‌المللی مطرح کرد؛ مفاهیمی که در نگاه ابتدایی برخی از آنها پارادوکسیکال به نظر می‌رسند. از این میان می‌توان به مفاهیمی چون «تمدن اسلامی»، «جمهوری اسلامی» و «توسعه‌ی اسلامی» اشاره کرد.
اندیشمندانی که در زمینه‌های فوق صاحب‌نظر و تحلیل هستند، می‌دانند که در صورت لحاظ جداگانه‌ی هر یک از این مفاهیم، نمی‌توان آنها را با پسوند اسلامی‌شان به کار برد. چرا که اگر مدنیت و جمهوریت از متن جامعه‌‌ی غربی سربرآورده و خود پایگاه محوری دموکراسی و جامعه‌ی بدون خداست، چگونه می‌تواند با ایدئولوژی اسلامی که مدعی پرستش الهی در زندگی فردی و اجتماعی است، جمع شود. چنین تضادی در توالی توسعه و اسلام نیز دیده می‌شود. اگر بپذیریم که توسعه محصول عقل خودبنیاد بشر است و خاستگاه آن جوامع سکولار غربی است، نمی‌توان و نباید اسلامیت را بدان پیوند زد و در اندیشه‌ی اسلامی سازیِ پدیده‌ای بود که تضاد مفهومی با یکتاپرستی دارد.
البته اندیشمندان و رهبران فکری انقلاب، تلاش‌های بسیاری در تشریح و تبیین بار معنایی این ترکیبات داشته‌اند که در بسیاری از موارد نیز شاهد ارائه‌ی پاسخی درخور برای دفاع و تنقیح این معانی بوده‌ایم؛ به عنوان مثال استفاده از مفهوم مردم سالاری در ترجمان واژه‌ی جمهوریت و بحث و بررسی‌های بسیار در نسبت میان اراده‌ی مردم و خدا در تعیین سرنوشت جوامع، حکایت از این توجه و تمرکز دارد.
با وجود این به‌ نظر می‌رسد تلاش کمتری در راستای توصیف واژه‌ی «توسعه‌ی اسلامی» صورت گرفته است و در میان ده‌ها کتاب به چاپ رسیده در موضوع توسعه‌ی ایرانی، کمتر نویسنده‌ای به خود زحمت داده که به توضیح و تعریف توسعه‌ی مورد نیاز جامعه‌ی اسلامی بپردازد. در واقع به دلیل حاکمیت سکولاریسم بر علوم انسانی دانشگاه‌ها و فقدان نظری‌های همسو با نظریه‌ی محوری پیشرفت در اندیشه‌ی اسلامی، پشتوانه‌ی علمی و مفهومی آن کم رنگ شده است. از این رو بایسته است اندیشمندانی از حوزه و دانشگاه با هم فکری یکدیگر، پس از بررسی‌های مبنایی و تبیین اصول حاکم بر توسعه‌ی اسلامی، به تولید شاخص‌ها، الگوها و راهبردهای تعالی جامعه‌ی اسلامی همت نمایند.
در این نوشتار سعی شده است با بررسی لغوی و اصطلاحی توسعه‌ی پست مدرن غربی و اصلاح و تکمیل تعاریف موجود در جامعه‌ی علمی کشور، تعریف جامع و مانعی از توسعه‌ی اسلامی، که از آن به «تعالی» تعبیر شده است، ارائه شود. همچنین تلاش شده با بیان اختلافات اصولی توسعه و تعالی، به تشریح عمیق‌تری از مفهوم تعالی پرداخته و تفاوت‌های مبنایی این دو، به شکلی آشکارتر بیان شود.

1. لغت شناسی توسعه

واژه‌ی توسعه، معادل لفظ انگلیسی «Development» و مشتق از واژه‌ی «Develop» است که به معنای رشد و گسترش تدریجی، نمود و تطور یافتن، آشکار شدن و از پوسته و غلاف درامدن می‌باشد. (فرهنگ المورد، 1986). در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، واژه‌ی «Development» به معنای «رشد تدریجی در جهت پیشرفته‌تر شدن، قدرتمندتر شدن و حتی بزرگ‌تر شدن» به کار رفته است. علاوه بر این، مواردی چون «بارز شدن (درامدن) کامل‌تر اجزای هر چیز»، تطوّر (2) و «رشد آنچه که در نطفه مکنون می‌باشد» نیز بر این واژه دلالت می‌کنند. (فرهنگ آکسفورد، 2007)
در لغت‌نامه‌های فارسی نیز مترادف‌های توسعه بر چارچوبی از مفاهیم فوق دلالت می‌کنند. علامه دهخدا در لغت‌نامه‌ی معروف خود، این واژه را با توجه به مصدر عربی آن به «فراخی و فراخ کردن» تعریف کرده است. (لغت‌نامه‌ی دهخدا، 1373) در لغت‌نامه‌ی معین نیز علاوه بر این تعبیر، عناوینی همچون «گشاد کردن، وسعت دادن، ترقی و پیشرفت» دیده می‌شود.
در تبیین مفاهیم مترادف توسعه، لازم است به واژه‌ی انگلیسی و محدوده‌ی مفهومی آن نیز دقت شود. براین اساس باید توجه داشت که در زبان انگلیسی، واژه‌ی «Develop» بیشتر به معنای «ظهور» به کار می‌رود. از این‌رو در تعریف لغوی این واژه، خروج تدریجی از لفاف و پوشش و درامدن از «پوسته و غلاف» (3) نیز ذکر شده است (صیامی دودران، 1381: 29) به عنوان مثال در قالب نظریه‌ی نوسازی، لفاف همان جامعه‌ی سنتی و فرهنگی است که جوامع برای متجدد شدن باید از آن خارج شوند.
با لحاظ این تعبیر، نمی‌توان تلقی دکتر معین را مبنی بر مترادف بودن توسعه با ترقی و پیشرفت پذیرفت؛ زیرا این واژگان معمولاً از بار ارزشی خاصی برخوردارند. توضیح اینکه، در لغت پیشرفت یا ترقی به معنای تغییر از یک وضع بدتر به وضع بهتر، افزایش انطباق و نیز حرکت در مسر مطلوب است؛ (زاهدی مازندرانی، 1382: 22) در صورتی که اگر معنای اخیر واژه‌ی توسعه را ملاک قرار دهیم، چنین بار معنایی از آن فهمیده نمی‌شود. در واقع، واژه‌ی «Development» اساساً ظرفیت پذیرش مفهوم خوبی و بدی را ندارد؛ چون در لفظ «ظهور» نمی‌توان چنین معنایی را نهفته دید. به عنوان مثال در ادبیات انگلیسی، به ظاهر کردن فیلم عکاسی «Develop» گفته می‌شود و هیچ شنونده‌ای از این تعبیر، توجه به خوب یا بد بودن تصویر را انتظار ندارد.
در رابطه با واژه‌ی «تطوّر» که در تعریف توسعه به کار رفت نیز همین نکته صادق است؛ زیرا لغت تطور الزام نمی‌کند که موجود بعدی بهتر از موجود قبلی باشد. «رشد» هم به معنای خوب و مطلوب نیست؛ چرا که هیچ‌کس غده‌ی سرطانیِ در حال رشد را مطلوب نمی‌داند. بنابراین می‌توان گفت، «نه هر چیزِ در حال رشد خوب است و نه هر چیز خوب، رشد یابنده است». (طالبان، 1377: ش7)
با بررسی فرهنگ لغات انگلیسی روشن می‌شود که هیچ یک از واژه‌های پیشرفت (4) و بهبود یا مطلوب (5) را نمی‌توان معادل توسعه و مفاهیم مندرج در آن ذکر کرد.

2. اصطلاح‌شناسی توسعه و تعالی

اصطلاح‌شناسی (6) توسعه‌ی متفاوت از لغت‌شناسی آن، به راحتی و با مراجعه به چند فرهنگ لغت ممکن نیست؛ بلکه تعریف آن با سختی‌ها و پیچیدگی‌هایی همراه است. علت اصلی این امر را باید ناشی از تنوع، گوناگونی انتظارات و برداشت‌ها از این واژه دانست. کشورهای مختلف جهان متناسب با شرایط بومی و اعتقادی خود، تعاریف متفاوتی از توسعه ارائه می‌دهند. پذیرفته‌های دینی و زیستی یک ملت، نقش بسزایی در چیستی و چگونگی الگوهای توسعه و پیشرفت آن جامعه بازی می‌کنند. چنین تفاوتی نیز زمینه‌ساز تفاوت در تلقی ملت‌ها از رشد و توسعه شده است.
البته نباید فراموش کرد که خاستگاه شکل‌گیری و تکوین این مفهوم تمدن غربی است. این ویژگی سبب تأثیرگذاری جهتی در ساختار مفهومی این اصطلاح شده است. به همین خاطر، اشکال مختلف الگوهای موجود توسعه، با همه‌ی تفاوت‌های ساختاری و کارکردی، از این زاویه به هم نزدیک‌اند که به دنبال غربی‌سازی جهان هستند. با وجود این، کشورهای جهان سوم به دلیل فقدان الگوی پیشرفت جایگزین، تن به این الگو داده و خود را وارد جریان غربی‌سازی جهان می‌کنند. البته این کشورها برای به حداقل رساندن ضایعات ناهمگونی الگوهای بیگانه با ارزش‌های مردمان خود، در کنار گزینش الگوهای هم‌سوتر، تغییراتی نیز در این الگوها ایجاد می‌کنند.
چنین اقداماتی در کنار تنوع نظریه‌های توسعه‌ی غربی، باعث شده که به راحتی نتوان تعریف مشخصی از این اصطلاح ارائه داد. به همین خاطر در این نوشتار تلاش شده است، نظریه‌ی کلانِ توسعه‌ی غربی که امروزه مورد قبول جریان روشنفکری اروپایی – آمریکایی است، نقد و بررسی شود. این کلان نظری که «پساساختاری» یا «پسا توسعه» نام دارد، در مقابل تلقی اسلامی از توسعه قرار می‌گیرد؛ از این رو با بررسی مقایسه‌ای این دو، در نهایت به تعریف تعالی (توسعه‌ی اسلامی) رهنمون می‌شویم.

2-1. ویژگی‌های مشترک در تعریف توسعه و تعالی

قبل از ارائه‌ی تعریف توسعه و تعالی و در مقام ارائه‌ی مقدمات ناظر به تعریف جامع و مانع از هر یک، ابتدا لازم است وجوه مشترک میان توسعه و تعالی روشن شده و پس از آن وجوه اختلاف و امتیاز آنها تبیین شود. از این رو در ادامه ویژگی‌های مشترک میان این دو بیان می‌شود:
الف. مفهوم اصطلاحی توسعه، از محدوده‌ی شناسایی ضیق‌تری نسبت به تعریف لغوی آن برخوردار است؛ چرا که علاوه بر غربت معنایی با پیشرفت، نسبت به مفهوم رشد نیز تفاوت‌هایی دارد که سبب عام‌تر شدن آن شده است. بنابراین نمی‌توان توسعه را با اصطلاح رشد برابر دانست؛ هر چند که در درون مفهوم توسعه می‌توان مؤلفه‌های مفهومی واژه‌ی رشد را مشاهده کرد.
کارشناسان اصطلاح رشد را در مواردی که در برگیرنده‌ی «شاخص‌های کمی» (7) است به کار می‌برند؛ در صورتی که مفهوم توسعه را متضمن فرایندهای پیچیده‌تری می‌دانند. هرگاه تولید یک جامعه در دوره‌ای معین نسبت به دوره‌ی پیشین افزایش کمی یابد، از واژه‌ی رشد استفاده می‌شود. هر زمان که توانایی افزایش ثروت مادی و معنوی یک جامعه، ناشی از شاخص‌هایی چون تأسیس کارخانجات جدید، گسترش و وسعت بخشیدن به مراکز تولید فعلی و ... باشد، به چنین تغییراتی در جامعه، رشد گفته می‌شود. در مقابل مفهوم توسعه دلالت بر ظهور پدیده‌ی دیگری در کنار افزایش تولید دارد. این پدیده که با منطق کمیابی قابل احصا و اندازه‌گیری نیست، «کیفیت» نامیده می‌شود.
تفاوت این دو مفهوم در علم اقتصاد، به راحتی قابل شناسایی است. جی. هنسن (8) کارشناس اقتصاد انگلیس، مفهوم رشد را با هرگونه افزایش درامد ملی، مجموعه‌ی حجم کالا و خدماتی که در کشور صورت می‌گیرد، همانند می‌داند. (ازکیا، 1384: 41) این مسائل صرفاً محدوده‌ی کمیت پدیده‌ها را پوشش می‌دهد. در مقابل توسعه‌ی اقتصادی از وسعت معنایی بیشتری برخوردار است. از نظر پیتر دورنر توسعه‌ی اقتصادی عبارت است از بسط امکانات و پرورش قابلیت‌های بشری که برای جلوگیری از فقر، ضروری می‌باشد. در واقع می‌توان گفت که توسعه‌ی اقتصادی به زبان ساده عبارت است از: «رشد اقتصادی همراه با تغییرات و تحوّلات کیفی». (متوسلی، 1372: 9)
این نوع از تحول، فرایندی است که در طی آن شالوده‌های اقتصادی و اجتماعی جامعه دگرگون می‌شود. برای دست‌یابی به چنین تغییراتی، لزوماً باید از روش‌ها و ابزارهای جدیدتر و پیشرفته‌تری استفاده کرد که در مرحله‌ی رشد جامعه بدان‌ها نیازی نیست. «توسعه عبارت است از یک رشته‌ی کم و بیش خطی از تغییرات، که طی آن از روش‌های ابتدایی به روش‌های پیچیده‌ترِ تولید می‌رسیم.» (تیمور، 1376: پیشگفتار) نتیجه اینکه هر چند فراگرد توسعه همراه با نوعی رشد کمی است؛ لکن در ساخت کمی جامعه خلاصه نمی‌شود و تحولات خود را به خارج از مرزهای کمی جامعه و جنبه‌ی کیفی پدیده‌ها نیز تسرّی می‌دهد. در این صورت می‌توان رابطه‌ی این دو را عام وخاص مطلق عنوان کرد.
چنین ویژگی از توسعه، در تعالی نیز به چشم می‌خورد؛ چرا که اسلام به عنوان یک مکتب آسمانی، بیشترین تأکید را بر عمق بخشی و گسترش جنبه‌های کیفی زندگی همچون معنویت دارد.
ب. در تعریف اصطلاحی توسعه وتعالی باید ویژگی‌های دیگری را نیز مدنظر قرار داد. یکی از این ویژگی‌ها، هم معنایی با واژه‌ی بهبود است. به عکس مورد فوق و به رغم عدم ترادف لغوی واژگان توسعه و بهبود، فرایند توسعه باید با مطلوبیت و بهبود همراهی داشته باشد. براین اساس اصطلاح توسعه در صورتی معنا پیدا می‌کند که منتجه‌ی آن علاوه بر تغییر و تحول بنیادی، با پیشرفت و ترقی مثبت در جامعه‌ی هدف همراه باشد؛ پیشرفتی که معطوف به بهبود شئون زندگی مردمان است.
ج. ویژگی سوم تعریف توسعه در پارادایم اسلامی، بعدی نگری آن است. اندیشمندان متأخر غربی نیز بر چنین اصلی در تحقق توسعه‌ی مطلوب تأکید کرده‌اند. یکی از این اندیشمندان مایکل تودارو (9) است. او می‌گوید توسعه را باید جریانی چند بعدی در نظر گرفت، که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه‌ی مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع در رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه‌کن کردن فقر مطلق است. (تودارو، 1366: 135)
این نگاه با خروج از نگرش بخشی، عرصه‌های مختلف اجتماعی را در هم تنیده می‌داند و تأثیر و تأثر حوزه‌ها بر یکدیگر را اصلی مهم در تغییرات و کنش‌ها و برهم کنش‌های جوامع عنوان می‌کند. مبتنی بر همین نگرش است که برخی از اندیشمندان، توسعه را «یک تحول تاریخی در جمیع جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه» (عظیمی، سال اول: 14) تعریف کرده‌اند.
د. چهارمین ویژگی را می‌توان بار ارزشی توسعه و تعالی عنوان کرد. پذیرش این ویژگی، حاصل توجه به مختصات فرهنگی پیشرفت جوامع است. پراساد میسرا (10) اندیشمند هندی، با عنایت به این خصلت می‌گوید: «توسعه به عنوان یک مفهوم متعالی، دستاورد بشری و پدیده‌ای چند بعدی است و فی‌نفسه یک مسلک (ایدئولوژی) به حساب می‌آید... هدف از توسعه ایجاد زندگی پرثمره‌ای است که توسط فرهنگ تعریف می‌شود؛ بنابراین توسعه دست‌یابی فزاینده‌ی انسان به ارزش‌های فرهنگی خود است». (پراساد میسرا، 1366)
در غرب با ورود به مرحله‌ی چرخش فرهنگی، نقش ارزش‌ها در این فرایند مورد توجه قرار گرفت. براین اساس فرهنگ و به تبع آن ارزش، به عنوان روحی جریان دهنده به فراگرد توسعه قلمداد شد. برنشتاین (11) تحت تأثیر این تلقی معتقد است: «تلاش برای ایجاد توسعه، بار ارزشی به همراه دارد که کمتر کسی با آن مخالف است». (ازکیا، 1384: 37) گی‌روشه (12) نیز توسعه را عبارت از کلیه‌ی کنش‌هایی می‌داند که به منظور سوق‌دادن جامعه به سوی تحقق مجموعه‌ای منظم از شرایط زندگی جمعی و فردی صورت می‌گیرد که در ارتباط با بعضی ارزش‌ها مطلوب تشخیص داده شده است. (روشه، 1366: 213)
روشن است که چنین اصلی در تعریف توسعه‌ی اسلامی نیز مورد لحاظ قرار می‌گیرد. شاید بتوان توجه به ارزش و اخلاق و بیان دستورات عملی در این باره را وجه مشترک همه‌ی ادیان عنوان کرد. یکی از ویژگی‌های بارز تعالی نسبت به دیگر نظریه‌های توسعه، عنایت ویژه به بعد روحانی انسان و خاستگاه شکل‌گیری ارزش‌هاست.

2-2. جهت، وجه تمایز تعریف توسعه و تعالی

بسیاری از اندیشمندان اسلامی در ارائه‌ی تعریف اسلامی توسعه، به ارزش‌مداری آن بسنده کرده‌اند؛ غافل از اینکه ویژگی حاضر، وجه مشترک توسعه در نگره‌های مختلف و مبانی متعدد ارزشی است. همچنان که گفته شد، امروزه حتی جامعه‌ی مادی‌گرای غربی نیز مدعی حاکمیت ارز‌ش‌ها بر تحقق توسعه است؛ بنابراین نمی‌توان با عنایت به واژه‌ی ارزش در تعریف توسعه، چارچوب و خط‌مشی چنین مطلوبی را مشخص کرد. حتی استفاده از واژه‌هایی چون «عدالت» و «قسط و عدل» نیز نمی‌تواند ما را به توسعه‌ی اسلامی رهنمود سازد؛ چرا که مفهوم عدالت نیز اصطلاحی مشترک است و هر ایدئولوژی می‌تواند با به کار بردن این واژه، مقصودی متفاوت با تلقی اسلامی را مدنظر قرار دهد. به عنوان مثال تفکر سوسیالیستی با ادعای برپایی عدالت پا به میدان پیشرفت و توسعه گذاشت. همچنین امروزه نواندیشان غربی از این اصطلاح استفاده کرده و تعریف توسعه را حول این مفهوم سامان می‌دهند.
به نظر می‌رسد آنچه در این میان مغفول مانده است، توجه به مقوله‌ای به نام «جهت‌مندی» در مفهوم ارزش و توسعه‌ی عادلانه است. تا زمانی که در تعریف توسعه به این مفهوم عنایت ویژه صورت نگیرد، خواسته یا ناخواسته از دایره‌ی ارزش، به شکلی وسیع و بدون مرزبندی مشخص استفاده شده است.
توضیح آنکه «توسعه با افعال اختیاری و ارادی انسان‌ها و هنجارها و نهادهای اجتماعی ایجاد شده توسط آنها سروکار دارد. اعمال ارادی انسان‌ها و هنجارها و الگوهای عمل اجتماعی آنان، مبادی نفسانی و انگیزه‌هایی لازم دارد. زمینه‌های فکری، فرهنگی و روانی افرادی که دست‌اندارکار توسعه هستند نقش اساسی در ایجاد توسعه ایفا می‌کند». (جهانیان، 1377: 110) جهان‌بینی‌ها به عنوان روح ارزش‌های حاکم بر جوامع، نقش اصلی را در جهت‌دادن به توسعه ایفا می‌کنند. اگر بپذیریم که اراده‌ی آدمی محرک افعال و گفتار او است پس باید اذعان کنیم که تعلقات و انگیزه‌های ارادی انسان‌ها نیز نقش تعیین کننده در شکل‌‌‌دهی به نوع ارزش مورد قبول توسعه بازی می‌کنند. بر این پایه انگیزه‌های مادی، نظام پیشرفت دنیایی با سیطره‌ی ارزش‌های مادی و موهوم را رقم می‌زنند و گرایش‌های معنوی و اخروی انسان‌ها نیز، توسعه‌ای با محوریت ارزش‌های واقعی و تعلقات دینی ایجاد می‌کنند.
حتی بیان ارزش‌های والای انسانی توسط نظریه‌شناسان توسعه‌ی مادی هم، نمی‌تواند کمکی به نادرستی فرایند رشد مادی نماید؛ چرا که در اصل و محورِ تحقق بخش در این گونه ارزش‌ها نیز جهت حاکم بر آنهاست و عناوین زیبا و مطلوب، تأثیری در اصل انگیزه و گرایش‌های آنها ندارد. به عنوان مثال مایکل توادرو معتقد است: «برای درک معنای درونی توسعه باید حداقل سه ارزش اصلی به عنوان پایه‌ی فکری و رهنمود عملی در نظر گرفته شود؛ این ارزش‌ها عبارت‌اند از: معاش زندگی، اعتماد به نفس و آزادی». (تودارو، 1366: 136)
روشن است که ارزش‌های سه گانه‌ی فوق با همه‌ی مطلوبیت‌هایی که دارند، محصور طرز تلقی کاربران خود هستند. آزادی، مفهومی است که برای مؤمن و معتقد به خدا، معنایی را تداعی می‌کند که بسیار متفاوت از نوع شناخت شناسی کفار و ماده‌پرستان است. ماتریالیست‌‌ها مواردی را جزو آزادی قلمداد می‌کنند که خداپرستان ضد آزادی برمی‌شمارند. معاش زندگی و اعتماد به نفس نیز در نسبتی کمتر، مورد نزاع و اختلاف‌نظر هستند. تودارو نیز در ادامه‌ی مطلب پیش گفته به این حقیقت تأکید کرده و ارزش‌های سه‌گانه را نمایانگر هدف‌های مشترکی دانسته است که از سوی تمام افراد و جوامع دنبال می‌شود. «این ارزش‌ها به نیازهای اساسی انسان مربوط می‌شود و تقریباً در تمام جوامع و فرهنگ‌ها و در تمام زمان‌ها خود را متجلی می‌سازد». (همان)
به بیان دیگر در جوامع مختلف، ساختار نیازمندی‌های در حال تحول متفاوت است و هرگز یک ارزش به عنوان معادله‌ی ثابت، بر پیشرفت آنها حاکم نیست. به عنوان مثال در فرهنگ عمومی جامعه‌ی ما و جوامع غربی، کلمه‌ی «عفت» به کار گرفته می‌شود و گرایش به آن در عواطف عمومی هر دو جامعه جایگاه دارد. احیاناً یک مفهوم مشترک انتزاعی را نیز می‌توان برای آن در نظر گرفت. لکن باید توجه داشت که تلقی این دو جامعه از عفت عمومی متفاوت است.عفت از نظر ما به تحدید خاصی از ارتباط تعریف می‌شود. اما آنها عفت را براساس نوعی عاطفه تعریف می‌کنند که بتواند به تفاهم سازمانی متناسب با این مرحله از توسعه‌ی تکنولوژی و قدرت مادی کمک کند؛ عواطفی که برخورد کاملاً آزاد دو جنس مخالف و حتی همجنس را ضروری می‌سازد.
بر این اساس نمی‌توان وابستگی‌های مکتبی و ایدئولوژیک جوامع را نادیده گرفت و با کشاندن پای ارزش به فراگرد توسعه، مدعی دینی بودن آن شد؛ چرا که در این صورت باید گسترش ناشی از گرایش‌های مادی، ایدئولوژی‌های نادرست و دین‌سازی‌های بشری را نیز توسعه‌ی دینی قلمداد کرد.
«در اینجا [مقام جهت داری] است که «مکتب‌ها» ظهور می‌یابند و هر مکتبی، مفهوم مورد نظر خود را انتخاب می‌کند و آن را به گونه‌ای خاص شرح می‌دهد. سوسیالیست‌ها، آرمان‌شهر کمونیستی تعریف می‌کنند و برآن اساس به ترسیم چشم‌انداز خود می‌پردازند و استراتژی و سیاست و برنامه‌شان را مشخص می‌سازند. در غرب، جامعه‌ی توسعه یافته را جامعه‌ای می‌دانند که اصول لیبرال دموکراسی را که به مثابه «پایان تاریخ» تلقی می‌شود، پذیرفته و پیاده کرده باشد. بر این اساس، اختلاف مکتب‌ها به اختلاف تعریف از تحول می‌انجامد». (میرباقری، 1381: 11) از سویی، نیز نباید اختلاف‌های مکاتب دینی مختلف در نوع تبیین مفاهیم مرتبط با رشد را نادیده گرفت. این مفاهیم حتی در میان دین‌داران نیز متفاوت است و هر مذهبی مبتنی بر آرمان‌های بنیادین خود، تعریفی متفاوت از دیگر ادیان ارائه می‌دهد.
آنچه در گشت فرهنگی غرب نادیده انگاشته شده، جهت حاکم بر ارزش‌هاست. تمدن غرب هر چند خود را از مرحله‌ی اقتصاد محوری و ماده‌گرایی آشکار خارج کرد؛ اما نتوانست چنبره‌ی اختاپوسی ارزش‌های مادی را از خود دور کند. براین اساس تا زمانی که انسان پست مدرن خود را از گرایش‌های زمینی و خواسته‌های طرف طبیعی دور نکند و آغوش خود را به سوی دین و مذهب حقیقی عالم نگشاید، نخواهد توانست به توسعه‌ی حقیقی و پیشرفت هماهنگ با مطلوبیت‌های الهی دست یابد.
تا زمانی که زمینه‌های اعتقادی و ارزشی غرب تغییر نکند، این تمدن قادر نخواهد بود از نظر کمی و کیفی، تغییر عمیقی بر جریان توسعه‌ی موجود صورت دهد. زمینه‌ی اصلی پیدایش توسعه‌ی عادلانه‌ی حقیقی در غرب را باید در تغییرات بنیادین فرهنگی جست‌وجوی کرد. در غیر این صورت اگر نظریه‌پردازان غرب، «توسعه» را ترسیم کنند و سپس اصول چشم‌اندازها را تبیین کرده و به سمت برنامه‌ریزی جهانی بروند، رعایت اخلاق و تقوا در این منزلت، به مفهوم تبعیت از اصول اخلاقی در چارچوب پرستش دنیا خواهد بود. نتیجه‌ی مراعات این اصول اخلاقی، رسیدن به توسعه‌ای است که پرستش دنیا را شدیدتر و جامع‌تر و همه جانبه‌تر پدیدار می‌سازد.
انقلاب اسلامی با پی بردن به این نقصان جدی در سیر پیشرفت فردی و اجتماعی غرب و با تکیه بر آمیزه‌های اصیل اسلام، داعیه‌دار توسعه‌ی اسلامی در جهان است. این نوع از ترقی و رشد را می‌توان «تعالی» نامید؛ چرا که به دنبال جبران کمبودهای روحی نظام توسعه‌ی بین‌الملل و بازسازی رابطه‌ی انسان با خدا در سطح اجتماعی است. تعالی فراگردی از توسعه‌ی انسانی است که به جای غایت‌مندی مادی، به جهان بالا و زندگی اخروی می‌اندیشد.
«ما در اینجا با مفهوم عمیقی به نام «تعالی» مواجهیم که بر پایه‌ی دین تعریف می‌شود و در مقابل توسعه قرار دارد... یکی تکامل ابتهاج به تقرب و پرستش الهی را مدنظر دارد؛ به گونه‌ای که همه‌ای ابعاد فردی و اجتماعی انسان را در بر می‌گیرد، و دیگری، توسعه‌ی لذت‌های حسی و کام‌جویی مادیو تعمیق همه‌جانبه‌ی آن در تمام اضلاح حیات بشر را عهده‌دار است». (میرباقری، 1387: 19)
تعالی نوعی از گرایش‌های توسعه است که در بستر انقلاب اسلامی در حال تکوین است. این نوع از پیشرفت به پرستش اجتماعی می‌اندیشد و مبتنی بر اسلام راستین، سعی در تسری پرستش خدا از مقیاس فردی به عرصه‌های اجتماعی دارد. «مبنای پیدایش جامعه‌ی اسلامی و توسعه‌ی اجتماعی چیزی جز توسعه‌ی پرستش خدا نیست... تنها چنین عاملی می‌تواند جوامع را در مسیر قرب به حق متمرکز نماید... هر چند اصل تشکیل و توسعه‌ی جوامع براساس پرستش خدا یا شیطان بوده اما خداپرستی اجتماعی (پرستش اجتماعی) تنها زمانی مجال ظهور پیدا می‌کند که بتوانیم قرب را قید حاکمیت قرار دهیم». (رضایی، 1383: 67 – 69)

2-3. تعریف جامع از توسعه و تعالی

همچنان که گفته شد، تعالی در برخی مؤلفه‌های مفهومی با توسعه‌ی مشترک است. ویژگی‌هایی چون:
الف. برخورداری از شاخص‌های کیفی در کنار توجه به کمیت؛ ب. برخورداری از معانی بهبود و مطلوبیت؛ ج. گستردگی در همه‌ی ابعاد جامعه اعم از سیاست، فرهنگ و اقتصاد؛ د. محوریت فرهنگی و عنایت به حاکمیت ارزش‌ها بر توسعه.
روشن است که ویژگی‌های چهارگانه‌ی فوق تنها در نگرش پست مدرن غربی مطرح است و از این نظر تعالی تفاوت اصلی با توسعه‌ی مدرن غربی و توسعه‌ی اقتصاد محور غربی دارد. از سویی نیز اختلافی اساسی با توسعه‌ی فرهنگ محور غربی نیز پیدا می‌کند. تفاوتی که سایه‌ی سنگین خود را بر سر اشتراکات این دو می‌اندازد و سبب فاصله‌ی زیاد توسعه و تعالی از هم می‌شود. چه تفاوتی از این بنیادی‌تر که هر یک از این دو گرایش در جهت متضاد یکدیگر در حال حرکت و تکاپو هستند. توسعه‌ی الهی به دنبال نفی ماده‌پرستی و تحقق پرستش الهی در پهنه‌ی گیتی است و در مقابل توسعه‌ی مدرن با همه‌ی توان خود سعی در لذت طلبی بیشتر از ماده‌ی بی‌روح عالم و ابتهاج در دنیاپرستی دارد. (13)
تضاد در غایت‌مندی توسعه و تعالی تأثیر اساسی بر فراگرد پیشرفت و ترقی گذاشته است و از این جهت باعث تفاوت در تعاریف هر یک از این دو شده است. «[اصلی‌ترین] اختلاف تعالی و توسعه، در هدف یا الگوی مطلوب است. توسعه، انسان‌محوری را در قالبی مادی پی می‌جوید و به دنبال خود، توسعه‌ی اخلاق، توسعه‌ی خرد و توسعه‌ی ابزارهای مادی را پدید می‌آورد... اما اگر در تعالی نظر کنیم، تعالی ابتهاج و تعالی طمأنینه را خواهیم یافت؛ اما با درونی به غایت متفاوت با آنچه توسعه گفته می‌شود». (میرباقری، 1387: ش2)
در ادامه سعی خواهیم کرد به تعریف توسعه‌ی موجود غربی و نظریه‌ی تعالی بپردازیم. برای این منظور، با سه گونه تعریف روبه‌رو هستیم: اولین تعریف اختصاص به توسعه به معنای عام آن دارد که مقسم توسعه‌ی غربی و تعالی به شمار می‌رود. برای دست‌یابی به این تعریف باید تمامی ویژگی‌های تعالی و توسعه ذکر و پس از آن، به مفهوم مشترکی از تفاوت آنها اشاره شود.
با این توضیح، می‌توان توسعه‌ی عام را این گونه تعریف کرد که توسعه، فرایند پیچیده و هماهنگی است که متضمن بهبود کیفی و کمی مداوم در عرصه‌های مادی و معنوی زندگی و مستلزم تغییرات اساسی در بنیان‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی با محور ارزش‌هاست. کلیه‌ی کنش‌هایی که جامعه را به سوی مجموعه‌ای منظم از شرایط مطلوب زندگی جمعی و فردی در جهتی خاص سوق می‌دهد.
در تعریف فوق سعی شده است تمامی اصول و ویژگی‌های مشترک توسعه و تعالی، در قالب تعریف مختصری گنجانده شود. واژه‌های به کار رفته سعی در ارائه‌ی نظام مفاهیمی دارند که رسالت یک تعریف مطلوب و منطقی را که همانا «جامع و مانع» بوده است، تحقق بخشند. تعریفی که وجه جامع همه‌ی مؤلفه‌های ضروری در توسعه و تعالی و منع کننده‌ی تلقی و فهم حاصل از مؤلفه‌های اختلافی در این دو و دیگر الگوهای مطرح توسعه – همچون توسعه‌ی سوسیالیستی و توسعه‌ی اقتصاد محور – است.
تعبیر «در جهتی خاص» نماد اهداف مختلف در توسعه و تعالی است. این تعبیر سعی دارد علاوه بر اشاره جهت‌داری این دو، وجود اختلاف در غایت‌مندی آنها را نیز لحاظ کند. از این رو برای ارائه‌ی تعریف اختصاصی هر یک از توسعه و تعالی، باید جهت خاص هر یک را ذکر کرد.
بنابراین، برای تعریف توسعه‌ی مادی، به جای تعبیر فوق باید این عبارت را مورد استفاده قرار داد: «در جهت التذاذ هر چه بیشتر از مظاهر مادی عالم». همان‌طور که تاکنون بیان شد، غایت قصوای توسعه‌ی تمدن غرب، جهش به سمت گسترش مدرنیته و رشد شرایط زندگی دنیایی، با حذف دین‌مداری حقیقی است. انسان غربی به دنبال توسعه‌ی لجام گسیخته‌ی تمایلات طبیعی و ارضا و کامجویی شهوانی از عالم است؛ از این رو در راستای مشخص کردن هدف در تعریف توسعه، از عبارت پیش گفته استفاده شد.
در مقابل، جهت خاص توسعه‌ی اسلامی به سمت گسترش و تکامل ابتهاج به قربة‌الی‌الله است؛ تکاملی که بنا دارد به کیفیت بهاد دهد و روابط جدیدی را در جامعه ایجاد کند. در تعالی برخلاف توسعه، «دنیا» ابزار تقرب است و چون هدف، گسترش ابتهاج الهی است، آلودگی به دنیا در آن جایی ندارد. از این‌جهت، مسیر این دو کاملاً متضاد است: «در یکی شرح صدر کفرآلود مطرح است و در دیگری شرح صدر ایمانی؛ در یکی، توسعه‌ی لذت بر پایه‌ی تکبر وجود دارد و در دیگری، توسعه‌ی ابتهاج بر پایه‌ی تعبد». (همان)
چنین تعبدی به آموزه‌های اسلامی باید در تعریف تعالی لحاظ شود؛ از این‌رو، عنوان «ابتهاج به قربة الی‌الله و مبتنی بر آموزه‌های اسلام راستین» به جای جهت خاص، گنجانده می‌شود. در تعریف فوق، عبارت «مبتنی بر آموزه‌های اسلام راستین» برای خروج ادیان و مذاهب غیر اسلام که ادعای تقرب به محضر باریتعالی را دارند، اضافه شده است. علت اینکه مشابه چنین عنوانی در توسعه‌ی غربی مطرح نشده، به این دلیل است که این فراگرد منحصر به هیچ مکتبی نیست؛ چرا که تمدن غربی تنها به هدف مادی خود می‌اندیشد و از این جهت، هر ارزش و ایدئولوژی که بتواند به این مطلوب کمک کند مورد استفاده قرار می‌گیرد.

3. تفاوت‌های توسعه و تعالی

3-1. هدف محوری

همچنان که گفته شد، توسعه به معنای گسترش هماهنگ شئون مختلف، مبتنی بر جهت خاص است. از این رو اگر مقصد محوری توسعه – که برآیند اهداف ریز آن و در راستای جهت خاص آن است – مادی فرض شود، توسعه نیز تفسیری مادی خواهد شد و در مقابل، با الهی شدنِ هدف کلان در توسعه، مفهوم آن نیز صبغه‌ی الهی به خود می‌گیرد.
توضیح اینکه، ایدئولوژی غربی به دلیل ارائه‌ی تفسیر مادی از انسان و طبیعت، هرگونه فعل و انفعالات اجتماعی را به ماده ارجاع می‌‌دهد. بنابراین توسعه‌ی برآمده از آن نیز باید تکامل مادی را اصل قرار داده و به دنبال توسعه‌ی لذت‌های حسی و تعمیق همه جانبه‌ی آن در تمام ابعاد حیات فردی و جمعی انسان باشد. مبتنی بر این نگاه، هدف نهایی توسعه چیزی جز ایجاد شرایط مناسب برای ارضای هرچه بیشتر غرایز و شهوات نخواهد بود. «در توسعه‌ی مادی ابتهاج و سروری مادی اصل قرار می‌گیرد و توسعه به پیدایش تحرک روانی به گونه‌ای تعریف می‌شود که منشأ تغییر ساختارهای اجتماعی شده و به رشد دائم‌التزاید اقتصادی بینجامد. به عبارت دیگر، هدف توسعه‌ی غربی، تحرک مادی انسان در جهت پرسش هر چه بیشتر ماده است». (مرعشی، 1376: 17)
با این بیان می‌توان «ماده پرستی» را هدف توسعه‌ی غربی عنوان کرد. در مقابل این نوع از پرستش، ایدئولوژی اسلام قرار دارد که بندگی را الهی تعریف می‌کند. بینش الهی، کمال انسان را در قرب هرچه بیشتر نسبت به خداوند متعال می‌داند و به همین خاطر، بالاترین ابتهاج انسانی را در بندگی خداوند می‌بیند. در همین راستا نیز معتقد است «انبیای الهی به دنبال اسکات میل‌های درونی انسان نبودند، بلکه دائماً به دنبال ارائه‌ی تعریفی جدید از ابتهاجات انسانی و رساندن او به تمایلات جدید بودند و از طریق معرفی دنیا به عنوان مزرعه‌ی آخرت، تمامی قوای مادی و غیرمادی بشر را وسیله‌ای برای درک محضر حضرت حق (عزّوجل) قرار داده و او را از استکبار نسبت به ذات حضرتش برحذر می‌داشتند». (میرباقری، 1381: 8)
مبتنی بر این نگرش، توسعه‌ی حقیقی زمانی به دست می‌آید که جهت آن به سوی ارزش‌هایی باشد که در پیوند با خالق عالم شکل گرفته است. بنابراین اگر تمایلات و انگیزه‌های توسعه یافته‌ی وی سیر تقرب الی‌الله را بپیماید، نرم افزارهای توسعه‌ی اجتماعی نیز، ترکیب و کیفیت دیگری یافته و رنگ و بوی الهی خواهد گرفت. در نتیجه، باید هدف اصلی توسعه‌ی اسلامی را تعالی و تکاملِ ابتهاج به تقرب و «پرستش الهی» در همه‌ی ابعاد فردی و اجتماعی انسان عنوان کرد.
اختلاف فوق بین توسعه و تعالی، تا زوایای مختلف توسعه‌ی اسلامی نفوذ کرده و چرایی و چگونگی پیدایش، سازوکار، شاخص، برنامه، ویژگی، محصول و الگوهای توسعه‌ی الهی را از توسعه‌ی غیرالهی جدا می‌سازد. این اختلاف حتی به فرهنگ و روش‌های پرورشی نیز کشیده می‌شود. چرا که نظریه‌ی تعالی، به دنبال ایجاد و توسعه‌ی بستر عبودیت و بندگی در همه‌ی ابعاد و به صورت هماهنگ است؛ از این رو باید برنامه‌ریزی برای ارضای نیازمندی‌های مادی و معنوی جامعه، به گونه‌ای مهندسی شود که در نهایت به کمال عبودیت فردی و اجتماعی بینجامد. بستر فرهنگی و الگوهای توسعه‌ی اسلامی، باید جوامع اسلامی را به سمت تعالیِ ابتهاج و طمأنینه و ایجاد شرح صدرالاسلام سوق دهد.
تفاوت‌هایی که در ادامه به آنها اشاره می‌شود، تعدادی از اختلاف‌های بی‌شمار توسعه و تعالی است که از تعارض این دو در هدف محوری آن نشئت می‌گیرد.

3-2. چگونگی پیدایش

جامعه بستر توسعه است و فعالیت‌ها و تصمیم هر انسان در تصمیم‌گیری غیر، به حدی نافذ است که مجموعه‌ی این تصمیم‌ها و موضع‌گیری‌ها، بافت خاصی از توسعه را به خود می‌آورد. نظامی که بستر پرورش رذائل اخلاقی یا زمینه‌ساز توسعه‌ی اخلاق حمیده خواهد بود.
در میان دو نوع توسعه‌ی یاد شده، تنها نظریه‌ی تعالی است که به دنبال دستیابی به جامعه‌ای با ملکات الهی و اصول اخلاق متعالی است. اخلاقی که منحصر در شکل فردی آن نباشد؛ بلکه به دنبال سهیم شدن در تعاون در «برّ» و «تقوا» - یعنی سهیم شدن در خیرات دیگران – باشد. مسلماً، توسعه‌ی الهی با ویژگی برخورداری از چنین آرمان بزرگی، با الگوی توسعه‌ی مادی و الگوهای آن تفاوت مبنایی دارد؛ چرا که در چرخه‌ی توسعه‌ی غربی، لذت بردن از ماده وسیله‌ی شیفتگی انسان نسبت به آثار ماده و حرص دائم التزاید وی می‌شود. این حرص هم نه تنها در شکل اخلاقی فردی، بلکه در جوهره‌ی فرهنگ جامعه مورد هدف، چنان جای می‌گیرد که تبدیل به روح تحرک آن می‌شود. این امر را باید شکل نوین اقامه‌ی پرستش ماده در عالم دانست؛ زیرا ابتهاج و تلذذ صرف از ماده و دلدادگی و شیفتگی به آثار و مظاهر رنگارنگ دنیا، معنایی جز پرستش هر چه بیشتر آثار ماده ندارد؛ پرستشی که با بندگی رب متعال و توحید خداوند یکتا در تعارض است. (مجموعه مقالات توسعه، 1374: 53)
توضیح اینکه، نگاه حاکم بر توسعه‌ی ماده‌گرا، پیدایش جامعه را برخاسته از نیازهای پایین دستی و طبیعی بشر می‌داند و معتقد است، از آنجا که بشر توانایی رفع نیازهای مادی خود را به شکل فردی ندارند، باید جامعه تشکیل شود تا فردفرد انسانی با همکاری و همیاری یکدیگر، نیازهای خود را برطرف کنند. بر این اساس، جامعه بر پایه‌ی توسعه‌ی رفاه مادی و لذت‌طلبی اجتماعی تعریف می‌شود و «حرص اجتماعی» برای دست‌یابی به لذت بیشتر از مواهب دنیای مادی، ریشه‌ی اخلاق مدنیت غربی قرار می‌گیرد.
البته با توجه به محدودیت منابع مادی، حرص اجتماعی به صورت آزاد یافت نمی‌شود؛ به همین سبب، نظام‌های مادی الگوی مصرف را طبقه‌بندی می‌کنند تا دسترسی به همه‌ی سطوح مصرف مطلوب و دلخواه، برای هر قشری از جامعه ممکن نباشد، بنابراین، ایجاد حرص در طبقات پایین با احساس محرومیت و حقارت و حسادت همراه است. طبعاً وجود این فزون خواهی، زمینه‌ی گسترده شدن احساس نیاز مادی را پی‌ریزی می‌کند. این احساس نیاز اجتماعی، انرژی متراکم و پرقدرتی است که پشتوانه‌ی تحقیقات قرار گرفته و منجر به خلق فناوری برتر و جریان توسعه‌ی مادی می‌شود. نظام مادی بدون این انرژی، نه خود توان توسعه یافتن دارد و نه ارتباط آن با جهان، توسعه ‌پذیر است. (مرعشی، 1378: 141)
اما نظام فکری حاکم بر تعالی، گونه‌ی دیگری به اجتماع انسانی می‌نگرد و با تکیه بر جامعه‌شناسی اسلامی، به نوع جدیدی از توسعه رهنمون می‌شود. مبتنی بر این نگاه، جامعه امری حقیقی است که از هماهنگی «تمایلات»، «نسبت‌ها» و «رفتار عمومی» حول یک محور پیدا می‌شود. اراده‌ی هر فرد در فعل کار (منتجه) حضور پیدا می‌کند و همه شریک در فعل کل هستند. مجموعه قدرت همه‌ی افراد در جامعه نیز، قدرت نظام را تشکیل می‌دهد.
تفصیل نظریه‌ی فوق به این صورت است که، افعال انسان‌ها در یک جامعه، به یکدیگر پیوند خورده و متقوم می‌شود. از تقوم این افعال، وحدت حقیقی پیدا شده و این وحدت نیز، متقوم به افعال کل است؛ بدین معنا که فعل کل در آن حضور دارد و علاوه بر تأثیرپذیری، خود نیز بر روی فاعل‌ها تأثیر می‌گذارد. مبتنی بر این تحلیل، همان‌گونه که می‌توان فرد را با افعال و تصرفاتش تصور کرد، یک فاعل متصرف بزرگ مانند جامعه را می‌توان فرض کرد که تصرفات عظیمی دارد و در این تصرفات، همه‌ی ابعاد و اعضای آن به نسبت سهیم هستند.
بنابراین، فاعل‌ها از طریق فعل خود، با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و بین افعال آنها، ترکیب حقیقی ایجاد می‌شود. این ترکیب را می‌توان در سه رتبه رهگیری کرد: الف. نسبت به حساسیت‌های آنها، که نظام حساسیت اجتماعی پیدا می‌کنند؛ ب. نسبت به علوم، که نسبیت اجتماعی خاصی پیدا می‌کنند؛ ج. نسبت به تصرفات آنان، که آن نیز تصرفات اجتماعی است.
بر این پایه، زمانی یک جامعه‌ی واقعی پدید می‌آید که نظام حساسیت خاصی در بین افراد آن پیدا شود و به دنبال آن، یک نظام اطلاعات خاص و یک نظام تصرفات خاص پیدا شود. معنای تبدیل شدن به نظام این است که حساسیت‌های افراد به هم پیوند خورده و منظومه‌ای از حساسیت‌ها، انگیزه‌ها و تعلقات را ایجاد کند. همچنین اطلاعات آنها به یکدیگر گره خورده و نظم سیستماتیکی از اطلاعات ترکیبی را به وجود آورد. تصرفات آنها نیز به صورت مجموعه‌ی مرتبطی درآید که همه در آن سهم تأثیر داشته باشند؛ به شکلی که بتوان در قبال فعل و انفعالات کل جامعه، تک تک افراد را مورد پاداش یا مؤاخذه قرار داد. (مجموعه مقالات توسعه، 1374: 15)
این دیدگاه همچنین معتقد است، عشق به خالق یکتا و علاقه به مکتب و دلبستگی به نظام ولایت الهیه، اساس پیدایش جامعه است. مکتب، عامل به وحدت رسیدن حقیقی انسان‌هاست و در این راستا، «ولی اجتماعی» از نقش اساسی و راهبردی در هماهنگی و سازماندهی انسان‌ها برخوردار است. از سویی دیگر، مکتب به تنهایی و جدای از سرپرست و محور محقق نمی‌شود. بنابراین می‌توان «ولایت» را عامل اصلی تشکیل جامعه دانست.
به بیان بهتر، جامعه از ترکیب و قوام یافتن نظام تمایلات اجتماعی (انگیزه‌ها)، نظام اندیشه‌های اجتماعی (نسبت‌های اجتماعی و اطلاعات) و نظام تصرفات اجتماعی (عامل‌ها) حول یک محور و اراده‌ی حاکم شکل پیدا می‌کند. این محور، فردی است که قدرت هماهنگی کل نظام را به طرف مقصد داراست و با سیاست‌گذاری در سطح توسعه، هدایت جامعه به سوی مقصد الهی را برعهده دارد. تحقق عینی این نظریه را می‌توان در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی مشاهده کرد. نظامی که مردم آن با تبعیت از ولیّ اجتماعی، مسیر تعالی را می‌پیمایند و با تولی به «ولایت فقیه»، در پی دستیابی به توسعه‌ی الهی و تحقق آرمان‌های اسلام ناب هستند.
بنابراین، همچنان که محوریت ولایت معصومین (علیهم‌السلام) در نظام تکوین، اساس پیدایش مخلوقات است و با طلب رحمت الهی توسط ایشان، خلق جدید صورت می‌پذیرد، ولایت فقیه نیز، محور شکل‌گیری و توسعه‌ی جامعه‌ی اسلامی است. نظام ولایت فقیه معتقد است ولایت محور اجتماعی، در امتداد ولایت معصومین (علیهم‌السلام) است و مشروعیت خود را از ولایت این انوار طیبه می‌گیرد. تفاوت این دو ولایت نیز تنها در مقیاس و خصوصیات شخص ولی است. «معصومین (علیهم‌السلام) ولایت تاریخی داشته و با کلام و موضع‌گیری خود در صدد هدایت بر جوامع بشری در طول تاریخ بوده‌اند. طبعاً این توانایی برای چنین ولایتی، مشروط به داشتن عصمت و علم لدنی است... انتظار از ولی اجتماعی همچون انتظار از امام معصوم (علیهم‌السلام) نیست؛ چرا که ولی فقیه، دارای ولایت تشریعی نیست و به همین دلیل برای تاریخ سخن نمی‌گوید. ولی فقیه حق قانون‌گذاری برای همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها را ندارد؛ چرا که چنان اشرافی ندارد. بلکه وظیفه‌ی او تعیین وظیفه‌ی اجتماعی حکومت و هدایت عمومی جامعه براساس قوانین شرعی است». (پیروزمند، 1378: 168)

3-3. علوم و معادلات

یکی از اموری که دو نوع توسعه‌ی مورد نظر بدان نیازمندند، علم و معادله است. بدین معنا که هم توسعه‌ی غربی و هم توسعه‌ی اسلامی، برای دستیابی به مطلوبیت‌های خود، نیاز به شناسایی متغیّرها و نسبت به آنها و روش تفکیک این متغیّرها هستند؛ تعالی تنها از راه دستیابی به میزان تصرفات و نسبت بین متغیّرها می‌تواند آرمان‌های الهی را در جامعه حاکم کند و غرب نیز برای نیل به توسعه‌ی مادی، به ناچار باید مقدار سرمایه‌گذاری و الگوی تخصیص اعتبارات و نیز سایر مؤلفه‌های دخیل را مشخص نماید.
البته با وجود اینکه این دو در نیاز به علم و معادله با هم اشتراک دارند، اما به دلیل دخالت عنصر جهت، نوع دانش در هر یک از آنها متفاوت خواهد بود. در واقع، سمت و سوی نظام علمیِ تعالی، به بالاست و برای رضایت‌مندی خالق هستی، از آموزه‌های وحیانی سود می‌برد. در صورتی که جهت توسعه‌ی غربی به سمت مظاهر مادی عالم ناسوت است و به همین خاطر پس از نفی خدای متعال، «عقل خود بنیاد بشر» را محور تولید معادله‌ی پیشرفت می‌داند.
اختلاف در جهت نیز، سبب بروز اختلاف در اهداف شده است. لذا مشاهده می‌شود که، آرمان یکی رضایتمندی نفس شهوت آلود بشری و هدف دیگری، کسب رضایت از خداوند است. با این بیان می‌توان، تفاوت و تعارض را زمینه‌ساز جدایی و اختلاف موجود میان علوم مورد استفاده‌ی این دو عنوان کرد. «هر دو نوع توسعه، دارای آرمان هستند و نمی‌توان تحرکی را بدون انتخاب یک آرمان تصور کرد. [از طرفی] برای تحقق آرمان متناسب با خود، باید هر دو را «علمی» دانست؛ با این تفاوت که «معادلات کاربردی» و علم در مدیریت توسعه‌ی الهی، صرفاً برآمده از وحی و اسلام خواهد بود... اگر «علوم کاربردی» را ابزار رسیدن به مطلوب، معنا کردیم و از دیگر سو، مطلوب‌ها و آرمان‌ها، مختلف بوده و هر دستگاهی بنا بر ساختار و مبانی خود تعریفی جدید از انسان ارائه بدهد، برای رسیدن به چنین مطلوب‌هایی، حتماً به علوم کاربردی متناسب با آن اهداف، نیاز خواهیم داشت؛ از این‌رو طبیعی است مدعی شویم که انتخاب «ضرایب فنی»، مختلف شده و کیفیت تصرف در این کمیت‌ها و تناسبات نیز متفاوت می‌شوند». (میرباقری، 1383: 16)
آرمان به عنوان جان مایه‌ی اصلی یک پدیده، در تمامی شریان‌های یک نظام جاری است و تأثیر جدی در پیدایش و تکوین آن بازی می‌کند. با تجزیه و تحلیل ساختار درونی سفینه و مقایسه‌ی آن با فناوری به کار رفته در ساخت کشتی، روشن می‌شود که نظام هر یک متناسب با جنس کاربری آن طراحی و اجرا شده است. آدمی برای تسخیر فضا، سفینه را اختراع کرد. از این رو، ساختار این ابزار فضایی، کاملاً متفاوت با ساخت و طراحی کشتی است که در مسافرت‌های دریایی مورد نیاز است. منشأ این اختلاف، به وجود تفاوت در اهداف و غایات انسان، در تولید فناوری‌های فوق بر می‌گردد.
اصل مورد اشاره، درباره‌ی موضوع توسعه نیز مصداق دارد. چون نمی‌توان از یک سو، قصد طراحی و توسعه‌ی ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را مبتنی بر یک آرمان مشخص داشت و از دیگر سو، معادلات و ضرایب فنی مورد لزوم برای چنین امری را از دستگاه فکری بیگانه به عاریه گرفت. دستگاهی که در آرمان‌ها، بسیار متفاوت با اندیشه‌ی حاکم بر توسعه است.
با این بیان روشن می‌شود که، نظریه‌هایی چون «پالایش علوم» که به دنبال تغییرات جزئی در علوم سکولار غرب هستند و با حذف و اضافه‌ی گزاره‌های علمی، سعی در دست‌یابی به دانش‌ها و معادله‌های تعالی دارند، ناصواب بوده و به خطا می‌روند. «علوم غربی به دلیل سکولار بودن و جهت‌مندی به سوی ارضای نیازهای مادی، هیچ‌گاه نمی‌توانند با پالایش و ترمیم جزئی، مارک اسلامی خورده و به اصطلاح اسلامیزه شوند؛ بلکه باید «روش علوم»، اسلامی شود تا بر این اساس به علومی دست یابیم که مبتنی بر مبانی و اهداف دینی شکل گرفته و در جهت کمال انسانی تولید شوند». (جمالی، 1383: 57)
مبتنی بر این نگاه، انقلاب اسلامی برای دستیابی به تعالی و رسیدن به تمدن اسلامی، نیاز به مجموعه‌ای از علوم و نرم‌افزارهای جدید دارد؛ علوم و نرم‌افزارهایی که مبتنی بر نیازهای بومی و بر پایه‌ی معارف دینی شکل بگیرند.

3-4. شاخص‌ها و الگوها

همچنان که بارها در این مقال توضیح داده شد، غربی‌ها به دلیل نفی روحانیت نظام هستی، تنها با جهان ماده سروکار دارند. لازمه‌ی حضور در این سطح از عالم، این است که برای سنجش و محاسبه‌ی پدیده‌ها تنها به بُعد متنازل آن نگاه کنند. میزان و شاخص ارزیابی آنها، محاسبه‌ی کمی است.
اصلی‌ترین شاخص توسعه‌ی غربی که معمولاً در شناسایی روند تغییرات جامعه و نیز مقایسه‌ی جوامع مختلف با یکدیگر از آن استفاده می‌شد، تولید ناخالص ملی (14) است که با علامت اختصاری «G.M.P» شناخته می‌شود. تولید ناخالص ملی که به عنوان مهم‌ترین شاخص عملکرد اقتصادی در تجزیه و تحلیل‌ها و ارزیابی‌ها به کار می‌رود، عبارت است از ارزش کل کالاها و خدمات تولید شده‌ی سالانه‌ی یک کشور، که از طریق روش‌های مختلفی محاسبه می‌شود و نهایتاً به صورت یک رقم مشخص پولی، تبیین کننده‌ی وضعیت هر جامعه نسبت به گذشته‌ی خود و دیگر جوامع است. تاکنون G.M.P از ابعاد گوناگونی مورد ارزیابی قرار گرفته و نقاط ضعف و نقصان آن بیان شده است. (اقتداری، 12 و 13؛ گروه مشاوران یونسکو، فرایند برنامه‌ریزی آموزشی، 1388: 25)
اما باید اصلی‌ترین اشکال این شاخص را، محدودیت گسترده و عدم پوشش مفاهیم غیرمادی در ذیل چتر محاسباتی آن دانست. «G.M.P، میزان بهره‌وری و تلذذجویی مادی و در یک کلام ماده‌پرستی را به عنوان هدف نهایی حیات انسانی پذیرفته و میزان رشد و توسعه‌ی جامعه را مترادف با افزایش و کاهش مقدار تولید ناخالص آنجا تصور می‌نماید و برای آنچه وجود دارد، هیچ اهمیت و اثری جز نسبت تأثیر مادی و عینی آنها در میزان تولید ناخالص داخلی قائل نیست. این بدان معناست که از این دیدگاه هیچ چیز جز به مقداری که بتواند تولیدات را افزایش دهد ارزش ندارد و آنچه مهم است رشد امکانات است. این نظریه می‌تواند تا آنجا پیش رود که اخلاق و ملکات رذیله‌ای چون حسد و حرص به دنیا را در صورتی که هماهنگ با سرعت افزایش مادیات باشد، جزء اوصاف حمیده تلقی کند و انسان‌هایی که دارای چنین صفات اخلاقی باشند، انسانی نرمال و منطقی بداند». (مجموعه مقالات توسعه، 1374: 44)
در آن سوی شاخص‌های بسته و کمیت‌گرای توسعه‌ی غربی، نظریه‌ی تعالی قرار دارد که دایره‌ی محاسبه‌ی رشد و پیشرفت را به تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی بشر گسترش می‌دهد. این نگاه در کنار توجه به شاخص‌های کمی، به کیفیت پدیده‌ها نیز توجه دارد؛ چرا که معتقد است، میزان و سنجه‌ای می‌تواند به ارزیابی دقیق توان یک نظام اجتماعی نایل آید، که در برگیرنده‌ی کلیه‌ی ابعاد وجودی انسان و جامعه باشد. بنابراین شاخص مورد قبول تعالی، باید قابلیت اندازه‌گیری ابعاد روحی، ذهنی و رفتاری فرد فرد انسان‌ها را دارا باشد و در سطح اجتماعی نیز بتواند تمامی ابعاد جامعه – اعم از سیاست، فرهنگ و اقتصاد – را تجزیه و تحلیل نماید.
در این صورت می‌توان مطمئن شد، روند توسعه به سمت تکامل حیات بشری در حرکت است و همه‌ی نیازها به یک اندازه ارضا شده و گسترش می‌یابد. «شاخص‌ها باید به گونه‌ای باشند که امکان شناسایی جهت و کیفیت رشد مقدوراتی را که برطرف کننده‌ی نیازهای مادی و معنوی است فراهم نمایند. به عبارتی دیگر، شاخص‌های تولیدی باید امکان شناسایی رشد ابعاد سه‌گانه‌ی وجود انسان در سطوح فردی و اجتماعی ... را در جهت نزدیک‌تر نمودن آدمی به ویژگی‌ها و خصوصیات الهی فراهم نماید». (همان، 49)
الگوی توسعه نیز همانند شاخص، متأثر از جهت و آرمان حاکم بر این فراگرد است. صاحب نظران، الگو را شامل بر شاخص‌های توسعه می‌دانند؛ چون در شکل‌گیری آن، علاوه بر نظامی از شاخص‌ها، متغیّرها و مؤلفه‌های تغییر دهنده‌ی نظام اجتماعی نیز دخالت دارند. در واقع الگوی توسعه، نظامی از شاخص‌های کلیدی و متغیّرهای اصلی برگرفته از نظام اجتماعی است که ناظر به وضعیت موجود جامعه بوده و برای سنجش و نظارت بر تمامی سطوح توسعه‌ی انسانی – اجتماعی تدوین می‌یابد. این الگو، گزارشگر وضعیتی فرضی از یک نظام اجتماعی است که اجزای معین آن دارای هنجار و مطلوبیتی است. الگوی توسعه، بر اساس هدف غایی و با پیش‌بینی تغییرات محیطی تنظیم شده و با امید به حصول و بروز رفتاری مطلوب، برای ایجاد بیشترین سازگاری میان موضوع و وضعیت جامعه طرح‌ریزی می‌شود. (نظرپور، 1378: 84)
اهداف و غایت پذیرفته‌ شده‌ی اجتماعی، نقش بسزایی در طراحی و ساخت توسعه بازی می‌کنند؛ اهدافی که برآمده از ارزش‌ها و هنجارهای حاکم بر آن جامعه است. بنابراین الگوی توسعه‌ی غربی، از زاویه‌ی فرهنگ، ارزش‌ها و اهداف، کاملاً متفاوت و متضاد با الگوی تعالی است. هانتینگون در این باره معتقد است: «اگر شخصی می‌خواست الگوی توسعه‌ی احتمالی کشوری را پیش‌بینی کند و تنها می‌شد، یک فقره اطلاع راجع به این کشور به وی داده شود، آیا هویت فرهنگی همان اطلاعی نبود که درخواست می‌شد؟» (اهداف توسعه، ماهنامه‌ی فرهنگ توسعه، ش 10)
در صورت تدوین الگوهای مورد نیاز برای تحقق توسعه‌ی موردنظر اسلام، چنین الگوهایی تفاوت جوهری با الگوهای خرد و کلان توسعه‌ی غربی دارند. از این‌رو، در مقام تولید الگوی توسعه‌ی اسلامی، باید شرایط اجتماعی، اقتصادی و خصوصاً هویت فرهنگی جامعه‌ی دینی در نظر گرفته شود.

3-5. محصول و نتیجه

با توجه به آنچه تاکنون بیان شد، می‌تواند مدعی شد که در توسعه‌ی غربی، معنایی عمیق‌تر از «مادیت» نهفته است. این نگاه، به دنبال انکار محوریت خداوند در تمامی فعل و انفعال‌های فردی و اجتماعی است؛ از این‌رو، ارکان خود را بر پایه‌ی توسعه‌ی شهوات و طغیان متمرکز کرده است و به دنبال سطحی بالاتر از لذات دنیوی است که همانا استکبار نسبت به خالق عالمیان است.
با تحقق توسعه‌ی الحادی غرب، ارزش‌های انسانی دگرگون شده و بت مادی جای خدای ادیان را می‌گیرد؛ تا جایی که، همه چیز فدای بت‌پرستی مدرن می‌شود. «دست کم برای یکصد سال دیگر باید برای خود و هرکس دیگر تظاهر کنیم که بدی، نیکی است و نیکی بدی؛ زیرا بدی مفید است و نیکی نیست. آزمندی، رباخواری و سوءظن باید همچنان برای یک مدت کوتاه دیگر خدایان ما باشند. زیرا فقط آنها می‌توانند ما را از گذرگاه تاریک نیاز اقتصادی به روشنایی روز رهنما شوند». (شوماخر، 1378: 135)
فاصله گرفتن از حقیقت عالم و تکیه بر اوهام و سراب مادی، تبعات منفی بسیاری به همراه دارد که یکی از اصلی‌ترین موارد آن، شکل‌گیری اخلاق تنازع و نابودی فرهنگ ایثار و محبت است؛ زیرا اگر اساس انگیزش انسانی حرکت به سوی دنیای بهتر و پیچیده‌تر باشد، هیچ انسانی بر سر دنیا فداکاری نمی‌کند. سود دنیایی اصل در تمامی کنش‌ها و واکنش‌هاست و انسان پرورش یافته در این محیط، تنها به دنبال لذت‌جویی حداکثری از التذاذات مادی است. در چنین شرایطی نه تنها ایثار معنا ندارد؛ بلکه منتجه‌ی آن چیزی جز گسترش اخلاق نزاع و تکالب نیست.
با پیشرفت نگره‌ی اومانیستی و نهادینه‌شدن انسان محوری در محیط پرورشی انسان مدرن و پست مدرن، هر فرد تنها به بهره‌مندی خویش می‌اندیشد و برای دست‌یابی به سود و بهره‌ی بیشتر از دنیا، حاضر به نزاع و حتی عبور از دیگران است. «بی‌تردید تنازع و تکالب، حقیقت حاکم بر جهان مادی است و این ثمره‌‌ی طبیعی پرستش ماده در تمامی ظواهر آن است. انسان آزمند که تا بی‌نهایت را می‌طلبد و این گریز را نیز در حقیقت مادی‌اش جست‌وجو می‌کند که آکنده از محدودیت و نیاز است؛ هیچ چاره‌ای جز تجاوز به حریم غیر و تکالب و دیگرکشی ندارد. این سنت تمدن موجود است که بکش؛ وگرنه کشته خواهی شد». (رضایی، 1383: 66)
اخلاق تنازع، ظرفیت کنترل اهوای بشر را ندارد؛ زیرا برآیند گسترش چنین اخلاقی، تشتت اخلاقی و هرج و مرج در ارزش‌ها خواهد بود. حاکمیت این فرهنگ، زمینه‌ساز بروز بحران‌ها و تهدیدهای بسیار در جوامعی می‌شود که با تکیه بر توسعه‌ی مادی، در آرزوی دست‌یابی به آرامش و سعادت هستند. فرجام چنین نگاهی به انسان، طبیعت و خدا» چیزی جز انحطاط و بروز ناهنجاری‌های بی شمار اجتماعی نخواهد بود. «نتیجه‌ی اخلاقی که این گونه بت‌پرستی برای تاریخ بشر به ارمغان می‌آورد، تغییر کلیه‌ی مفاهیم ارزشی بر پایه‌ای است که هرگز نمی‌تواند پایگاه کرامت انسان و حاکمیت وی بر ماده گردد؛ بلکه اسارت او در برابر قوانین مادی را حتمی می‌سازد... زندگی سخت و پر از اضطراب و مملو از ناهنجاری‌های اخلاقی معارض با فطرت عالم – که پرستش خدای متعال اساس در آن است – رهاورد توسعه‌ی مادی است... سامان یافتن اوصاف و حالات بشر و جامعه، جز در جهت توسعه‌ی بندگی و پرستش حضرت حق و قدرت حکومت بر آثار ماده، [نه انفعال در برابر آن] راهی دیگر نمی‌تواند داشته باشد». (توسعه اجتماعی، سازمان مدیریت صنعتی، 1377: 117)
شاهد این ادعا، وضعیت کنونی جهان غرب است که به دلیل تکیه به الگوهای توسعه‌ی مادی و پیروی از اصول و قواعد آن، دچار بحران‌های شدید در ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی شده است. برخی از این بحران‌ها – که بر جوامع اروپایی آمریکایی و کشورهای توسعه‌ یافته‌ی جهانی تحمیل شده است – عبارت‌اند از: آلودگی محیط زیست، از خودبیگانگی، عدم پایبندی به اصول، احساس تنهایی، زیاده‌طلبی‌ها به دلیل نفی مذهب، تشدید فاصله‌ی طبقاتی و فقر حاصل از توسعه‌ی موجود، از هم پاشیدگی خانواده‌ها، رکود حس وطن‌دوستی، کاهش زمینه‌های اشتغال، بروکراسی غیرقابل کنترل و ... .
در مقابل این نوع از توسعه، نظریه‌‌ی تعالی وجود دارد که به دنبال توسعه‌ی متوازن و همه جانبه است؛ توسعه‌ای که بر مبنای فطرت الهی انسان شکل می‌گیرد و به دنبال نهادینه کردن فرهنگ ایثار است. تعالی، همانند توسعه‌ی غربی به دنبال ارضای نیازهای بشری است؛ اما تنها به بعد این جهانی او بسنده نمی‌کند؛ بلکه در کنار تأمین نیازهای زمینی، به دنبال ارضا و گسترش نیازهای روحانی و آن جهانی بنی‌آدم است. این نظریه مدعی است، به جای دامن زدن به نیازهای مادی و ایجاد حرص اجتماعی برای التذاد بیشتر، باید فطرت توحیدی و نیاز به قرب و معنویت بشر را فعال کرد؛ زیرا با جایگزین شدن ماورای عالم به جای طبیعت مادی، می‌توان به نوعی از توسعه‌‌ی اجتماعی دست یافت که زمینه‌ساز شکل‌گیری اخلاق ایثار در جامعه باشد. (میرباقری، 1383: 10)
توسعه‌ی اسلامی با اصل قرار دادن وحی الهی و تعالیم دینی، نه تنها در اندیشه‌ی حذف خداوند در چرخه‌ی پرفراز و نشیب توسعه نیست؛ بلکه در طراحی معادلات و الگوهای توسعه، محوریت و سهم تأثیر اصلی را به آموزه‌های آسمانی می‌دهد. در واقع این نگاه، توسعه را برای گسترش معنویت‌خواهی و بسط عبودیت در تمامی شئون فردی و اجتماعی مطرح می‌کند و به همین خاطر بستر مناسبی برای شکوفایی اخلاق ایثار می‌شود.
انسانی که حقیقت مطلق را منبع افاضه‌ی جهان می‌داند و به دنبال رضایت‌مندی فیاض عالمیان است، هیچ‌گاه به مظاهر مادی دل نمی‌بندد؛ چه رسد به اینکه برای التذاذ بیشتر به تنازع بپردازد و تکالب کند. «انسان و جامعه‌ای که ... حقیقت وجودی خود را با یک حقیقت مستمر و بی‌نیاز پیوند می‌زند؛ از او طلب کمک و نورانیت می‌کند؛ او را تکیه‌گاه خود می‌‌داند و رضایت او را – که در جهت تعاون و نوع دوستی است – شاخص زندگی اجتماعی خویش قرار می‌‌‌دهد... نه به تنازع و تکالب، بلکه به تفاهم و تعاون و نه به استیثار بلکه به ایثار روی می‌آورد». (رضایی، 1383: 67)
بنابراین، در تضاد با محصول محوری توسعه‌ی غربی – که گسترش حرص اجتماعی و دامن زدن به تنازع میان انسان‌هاست – دستاورد اصلی تعالی، گسترش و جریان‌سازی تعاون و تفاهم اجتماعی است. اگر لازمه‌ی توسعه‌ی ماده‌گرا، تولید و اشاعه‌ی نظریاتی چون داروینیسم اجتماعی و برخورد تمدن‌های ساموئل هانتینگون است، تحقق توسعه‌ی اسلامی تنها با صدور ارزش‌های فرهنگی و دعوت به توحید و یکتاپرستی میسّر است. «صدور انقلاب، یعنی صدور فرهنگ انسان‌ساز اسلام و صدور صفا و خلوص و تکیه و اصرار بر ارزش‌های انسانی. ما به این کار و انجام این وظیفه افتخار می‌کنیم. این، راه انبیاست و ما این راه را باید ادامه دهیم. (سخنرانی مقام معظم رهبری، 1368/04/19) ما این انقلاب را صادر می‌کنیم. ما از اینکه بتوانیم توحید و مکتب انبیا و روش‌های انسانیِ پاکیزه و طیّب و طاهر و صبر و مقاومت و ایثار را به کشورهای دیگر صادر کنیم، هیچ ابایی نداریم». (همان)
در نهایت اگر پیامد نامبارک جهانی‌سازی توسعه‌ی غربی، جنگ و خونریزی در جای‌جای کره‌ی خاکی بوده است، ثمره‌ی صدور توسعه‌ی دینی، صلح و آرامش و برقراری امنیت و عدل و قسط خواهد بود.

نتیجه

در سطور پیش گفته سعی شد به شکلی تفصیلی به پدیدارشناسی مفهومی توسعه و تعالی بپردازیم. عمیق‌شدن در تعریف هر یک، ما را به اختلاف‌ها و اشتراک‌های بسیاری میان این دو رهنمون ساخت. با لحاظ وجوه اختلافی و اشتراکی این دو مفهوم به ظاهر مشابه است که می‌توان محدوده و گستره‌ی هر یک را به درستی روشن کرد و از انتزاع‌نگری و کلی‌گویی در این باره خارج شد.
این نوشتار پس از اشاره به اشتراکات نظریه‌ی تعالی با پسا توسعه (و نه توسعه‌ی مدرن) غرب، به بیان اختلافات و وجوه تمایز این مفاهیم پرداخت و در این راستا به مفهوم جهت و حاکمیت پارادایم‌ها و اهداف متغایر در این دو دست یافت. ویژگی خاصی که اصلی‌ترین جنبه‌ی بروز دیگر اختلافات در توسعه و تعالی است و خود حکایت از سیطره‌ی دو ایدئولوژی متضاد در این عرصه دارد.
با این همه اندیشمندان حوزه و دانشگاه، کمتر به این نظریه‌ی عظیم و همه جانبه‌ی اجتماعی از منظر اسلامی پرداخته‌اند و متأسفانه تاکنون سعی مشکوری در تبیین اختلافات ناظر به مفهوم توسعه‌ی غربی و اسلامی صورت نگرفته است. به نظر می‌رسد، حاکمیت سکولاریسم بر ارکان و لایه‌های پیدا و پنهان علوم دانشگاهی و دوری و فاصله‌ی معارف حوزوی از نیازهای مورد نیاز حکومتی، باعث ایجاد این امر شده است. معضلی که بارها از سوی رهبر معظم انقلاب بدان اشاره شده و سبب ورود ایشان به گفتمان سازی علمی در این زمینه شد. آن چنان که معظم‌له با اعلام دهه‌ی چهارم انقلاب به دهه‌ی عدالت و پیشرفت، از یک‌سو جامعه‌ی علمی و مدیران نظام اسلامی را به اهمیت تعالی و توسعه‌ی انقلاب اسلامی توجه داده و از دیگر سو با حادثه آفرینی‌ها و ایجاد گفتمان‌هایی همچون نهضت تولید علم، تحول در علوم انسانی، نقشه‌ی جامع علمی کشور، مهندسی فرهنگی و ... سعی در هدایت ارکان جامعه به سمت توسعه بخشی اسلامی دارند.
در این زمان بر آحاد مردم و به خصوص اندیشمندان و صاحب‌نظران متعهد فرض است که با شکستن حصار تنگ علوم سکولار غربی و با تکیه بر مبانی و قدر متقین‌های دین مبین اسلام، به ایجاد و بازتولید مبانی، نظریه‌ها، الگوها و شاخص‌های توسعه‌ی اسلامی همت نمایند.

پی‌نوشت‌ها

1.محقق دفتر فرهنگستان علوم اسلامی.
2.Evolution
3.Envelope
4.progress
5.improvement
6.Terminology
7.نظیر درامد سرانه، ازدیاد پس‌انداز و سرمایه‌گذاری و انتقال فناوری پیشرفته از جوامع صنعتی مدرن به کشورهای عقب‌مانده‌ی جهان سوم.
8.G. Hanson
9. Michael Todaro
10.Rameshwar Prasad misra
11. Bernestein
12. Guy Rocher
13. روشن است که نفی ماده‌گرایی از سوی نظریه‌پردازان تعالی به معنای ضدیت با استفاده از طبیعت عالم و بهره‌گیری از زندگی مادی نیست، بلکه توسعه‌ی اسلامی سعی در تحقق این اصل دارد که «دنیا مزرعه‌ی آخرت است». بنابراین معتقد است برای دستیابی به زیستی معنوی و آخرت‌گرا باید از مواهب عالم به شکلی صحیح بهره برد؛ چرا که مدعی است «برخورداری از زندگی مادی در حد معقول آن، لازمه‌ی تعالی بشر است». (مصاحبه با حسین عظیمی، نامه‌ی فرهنگ، سال 2، شماره‌ی 1 و 2، صص 20 و 21) آنچه نظریه‌ی تعالی با آن مخالف است هدف قرار دادن لذتمندی از طبیعت مادی و توجه صرف به زندگی دنیایی و غفلت از هدف اصلی خلقت عالم و ضدیت با خداپرستی است.
14. Gross National Product

کتابنامه:

1. ازکیا، مصطفی. غفاری. غلام‌رضا. (1384). جامعه‌شناسی توسعه. کیهان. چاپ پنجم.
2.اقتداری، علی‌محمد. توسعه‌ی اقتصادی کشورهای در حال توسعه. انتشارات دانشگاه تهران. چاپ سوم.
3. پیروزمند، علیرضا. (1378). نظام معقول. انتشارات کیهان.
4.تودارو، مایکل. (1366). توسعه‌ی اقتصادی در جهان سوم. ج 1. ترجمه‌ی غلامعلی فرجادی. سازمان برنامه و بودجه.
5.توسعه‌ی اجتماعی. (1377). سازمان مدیریت صنعتی.
6.محمدی، تیمور. (1376). بعد فرهنگی توسعه به سوی یک رهیافت عملی. مؤسسه‌ی زحل.
7.جمالی، مصطفی و جعفرزاده، محمد حسن. (1383). دولت اسلامی و جنبش نرم‌افزاری. فجر ولایت .
8. رضایی، عبدالعلی. (1383). تحلیل ماهیت تکنولوژی. پژوهشکده‌ی توسعه‌ی تکنولوژی.
9.روشه، گی. (1366). تغییرات اجتماعی. ترجمه‌ی منصور وثوقی. تهران. نشر نی.
10. زاهدی مازندرانی، محمد جواد. (1382). توسعه و نابرابری. تهران. مازیار.
11. شوماخر، ارنست فریدریک. (1378). کوچک زیباست. علی رامین. تهران. انتشارات سروش.
12. صیامی دودران، زهرا. (1381). چرا صنعتی نشدیم. تهران. انتشارات امیرکبیر. چاپ اول.
13. فرهنگ انگلیسی – عربی المورد. (1986).
14. فرهنگ لغات آکسفورد. (2007).
15. گروه مشاوران یونسکو. (1388). فرایند برنامه‌ریزی آموزشی. مشایخ. فریده.
16. لغت‌نامه‌ی دهخدا. (1373).
17. متوسلی، محمود. (1372). نگرشی بر دیدگاه‌ها، تئوری‌ها و سیاست‌های توسعه‌ی اقتصادی. تهران. دانشکده‌ی روابط بین‌الملل.
18. جمعی از پژوهشگران. (1374). مجموعه مقالات توسعه. دفتر فرهنگستان علوم اسلام.
19. مرعشی، جعفر. (1378). مدنیت تکاملی. انتشارات سازمان مدیریت صنعتی.
20. . (1376). چالشی نو در مقوله‌های اجتماعی. انتشارات سازمان مدیریت صنعتی.
21. میرباقری، سیدمحمد مهدی. (1381). توسعه و تعالی. مؤسسه‌ی فجر ولایت.
22. ، (1383). مدیریت الهی و مدیریت الحادی. مؤسسه‌ی فجر ولایت.
23. نظرپور، محمدتقی، (1387). ارزش‌ها و توسعه. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی.

1.«اهداف توسعه». ماهنامه‌ی فرهنگ توسعه. شماره‌ی 10.
2. پراساد میسرا. «برداشتی از مسائل توسعه». ترجمه‌ی حمید فراهانی راد. گزیده‌ی مسائل اقتصادی اجتماعی. سازمان برنامه و بودجه. شماره‌ی 46.
3. جهانیان، ناصر. (1377). «تحول مفهوم توسعه و ارتباط آن با دین». قبسات
4. طالبان، محمدرضا. (1377). «معضل تعریف توسعه». قبسات. شماره‌ی 7.
5. عظیمی، حسین. «نامه‌ی فرهنگ». سال 2. شماره‌ی 1 و 2.
6. عظیمی، حسین. «مجله‌ی ایران فردا». سال اول. شماره‌ی 1.
7. میرباقری، محمدمهدی. (1387). «انحلال فرهنگ توسعه در فرهنگ متعالی». نامه‌ی دولت اسلامی. سال اول. شماره‌ی 2.
8.ـــ، (1387). «دولت اسلامی و تأملاتی در ضرورت بازتولید فرهنگ دگرگونی». نامه‌ی دولت اسلامی. سال اول. شماره‌ی 2.

منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان، (1392)، مجموعه مقالات نخستین همایش ملی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول