نویسنده: افسانه مهدوی (1)




 

چکیده

از پیشرفت می‌توان به عنوان توصیف ترقی و سعادت انسان نام برد. گرچه برخی ممکن است تصور کنند این یک بینش بسیار انسان‌محور است. پیشرفت، مفهومی بیش از رشد اقتصادی دارد. به مفهوم واضح‌تر، پیشرفت یعنی یک زندگی با کیفیت بهتر و طولانی‌تر برای اکثریت مردم. یک جامعه یک کشور زمانی پیشرفت را درک می‌کند که تغییراتی را در موارد ذیل مشاهده کند:
افزایش طول عمر، کاهش مرگ و میر نوزادان، کاهش فساد، افزایش حق انتخاب مردم، کیفیت بالای زندگی، آزادی بیشتر یا کاهش ترس مردم از دیگر کشورها یا حاکمان کشور خودشان.
پیشرفت ابعاد وسیعی دارد؛ برای انسان‌های اولیه، و برای کشورهای جهان سوم، پیشرفت موجب کاهش مرگ و میز نوزادان شده و طول عمر را افزایش می‌دهد، و بی‌سوادی را از بین می‌برد. در جهان توسعه یافته، ممکن است افزایش طول عمر به خاطر از بین بردن محدودیت، و مرگ و میر نوزادان و کاهش آن صفر باشد. بیش از 95 درصد جمعیت جهان می‌توانند بخوانند و بنویسند. پیشرفت موجب از بین بردن اختلاف نوع و درجه می‌شود و آن را اصلاح می‌کند، دانش را نیز افزایش می‌دهد. بنابراین فرد به دنبال افزایش سطح آموزش، بهبودی سلامت برای تمام سنین، و افزایش نفوذ و تسلط بر منابع می‌رود. توسعه، کارکرد ظرفیت جامعه برای سازماندهی انرژی‌های انسانی و منابع تولید در پاسخ به فرصت‌ها و چالش‌هاست. در این مقاله اصول اصلی پیشرفت و اثرات آن را در سطوح مختلف ترقی جامعه تعریف کرده و درباره‌ی مفهوم پیشرفت در تناظر با واژه‌هایی چون: تکامل، تطور و تحول وارد بحث می‌شویم. هدف از این مقاله تبیین تناظر بین مفاهیم یاد شده است.

1. مفهوم پیشرفت

پیشرفت ابعاد وسیعی دارد. در اکثر کشورهای تازه توسعه یافته، موجب کاهش مرگ و میر کودکان شده، طول عمر را افزایش داده و بی‌سوادی را از بین برده است. برای جهان توسعه یافته، ممکن است افزایش طول عمر به خاطر از بین بردن محدودیت‌ها و مرگ و میر کودکان و رساندن آن به حداقل باشد. اکنون بیش از 95 درصد جمعیت جهان می‌توانند بخوانند و بنویسند. پیشرفت موجب از بین بردن اختلاف نوع و درجه می‌شود و آن را اصلاح می‌کند، همچنین دانش را افزایش می‌دهد. بنابراین فرد به دنبال افزایش سطح آموزش، بهبودی سلامت برای تمام سنین، و افزایش نفوذ و تسلط بر منابع می‌رود. زمانی که وضعیت سلامت بهبود یابد، زندگی بهتری فراهم می‌شود و آگاهی افزایش می‌یابد، آموزش مردم متناسب‌ می‌شود؛ و افراد تحصیل کرده می‌توانند خودشان را با شرایط سازگار کنند و به راحتی تغییر نمایند. پیشرفت در زمینه‌ی رشد اقتصادی، فرصت برای زندگی، راحتی بسیار، افزایش آگاهی و سفر و ترکیبات مهم پیشرفت را ایجاد می‌کند. پیشرفت باعث افزایش آزادی افراد و گروه‌ها می‌شود.
در افزایش میزان تناسب، به نژاد، مذهب، یا جنس توجهی نمی‌شود، افراد فرصت زندگی را همان‌گونه که آرزو دارند به دست می‌آورند، می‌توانند وارد حرفه‌ی مورد علاقه‌شان شوند و بهترین بهره‌ی توانایی‌شان را به دست آورند، پیشرفت، رفاه را برای نسل بشر به ارمغان می‌آورد و همه چیز را تغییر می‌دهد، خصوصاً برای تمامی مردم در کلیه‌‌ی سطوح.
به گفته‌ی «منکن»، «تغییر، پیشرفت نیست»، اما برای پیشرفت، تغییر لازم است. زندگی بشر ترقی کرده است؛ پیشرفت در جامعه، ضروری و تقریباً غیرقابل اجتناب است و رشد اقتصادی و پیشرفت، اهداف حیاتی همه‌ی جوامع هستند.
از پیشرفت می‌توان به عنوان توصیفی از ترقی و سعادت انسان نام برد. گرچه برخی ممکن است تصور کنند این یک بینش بسیار انسان محور است. پیشرفت، مفهومی بیش از رشد اقتصادی دارد.
ترکیب ابعاد مختلف پیشرفت، امید به زندگی را افزایش داده و موجب کاهش مرگز نوزادان و مادران می‌شود. مردم ترجیح می‌دهند. زندگی‌شان طولانی‌تر باشد تا کوتاه‌تر. علاوه بر آن امید به زندگی بهتر باعث می‌شود که مردم بگویند از زندگی لذت می‌برند. (Veenhover, 1984:152)
پیشرفت ممکن است دانش علمی را افزایش دهد، اما همیشه برای انسان اتفاق نمی‌افتد. توسعه‌ی سلاح‌های اتمی، گواهی بر توسعه‌‌ی دانش علمی است. جورج برنارد شاو می‌نویسد:
"بشر فداکار کوشش زیادی برای توسعه‌ی فناوری جنگ انجام داده است. با آنکه علم به عنوان یک ابزار، غیراخلاقی شناخته شده اما جامعه می‌تواند از آن برای دوست و دشمن استفاده کند. مانند چوبی است که فرد می‌تواند از آن برای ساختن خانه یا برای ضربه زدن بر سر همسایه‌اش استفاده کند."
اکثر مردم البته نه همه، موافق‌اند که دانش صحیح، بیشتر از ضرر، فایده دارد. نای سایرز (2) می‌گوید: دانش می‌تواند به طور زیربنایی عقاید مذهبی را تخریب کرده یا تبدیل به یک فناوری مضر مثل سلاح‌های اتمی کند. همچنین می‌تواند اصول اخلاقی مانند عدالت و برابری انسان‌ها را از بین ببرد. برای مثال بسیاری از سخنگویان حقوق مدنی، مخالف بررسی دلایل ژنتیکی و بیولوژیکی جرم و جنایت هستند. البته اطلاعات بیشتر به هر حال باعث می‌شود زنان و مردان با توانایی بیشتر، پیشرفت و نتایج اعمالشان را پیش‌بینی کنند.
گرچه برخی ممکن است از گسترش علم و افزایش دانش بترسند، اما انسان به مشاهده‌ی واقعیات جدید، وضع نظریه‌های جدید، و کشف اطلاعات تازه ادامه می‌دهد. پس تا جایی که انسان نفس می‌کشد، پیشرفت در دانش گریزناپذیر است.
«فردریخ هایک» (3) در بحث ضرورت پیشرفت (41: 1960) می‌نویسد:
"در پاسخ به این سؤال که اگر مجبور می‌شدیم توقف کنیم، آیا توقف در مرحله‌ی فعلی یپشرفت بهتر از توقف در یکصدسال پیش نبود؟ احتمالاً جوابی نداریم بدهیم."
وضع اصطلاحی چون مدینه‌ی فاضله (4) تصوری از پیشرفت بود که منجر به تلاش برای رسیدن به مدینه‌ی فاضله شد. اگر امکان پیشرفت وجود داشته باشد و انسان‌ها کامل باشند، باید یک جامعه‌ی ایدئال ارائه دهند. بدبختانه تلاش‌هایی که برای ایجاد بهشت دنیوی می‌شود، منجر به ایجاد جهنم شده است. البته ممکن است برای یک فرد کمال و برای فردی دیگر جهنم باشد.
مارکس، چهارمین اصطلاح مدینه‌ی فاضله‌ی دنیوی را وضع کرد که دارای مردمانی است که تمام خواسته‌هایشان را با دیگران تقسیم می‌کنند. آدولف هیتلر سرزمین جدیدی را براساس اصلاح نژاد و حذف نژادهای پست وعده داده بود. اقتصاددانان نیز فرضیه‌ی کمال‌شان را بر پایه‌ی جهانی قرار دادند که فرد می‌تواند بدون آنکه کسی را برتر بداند، خودش را بهینه بداند. (5)
مسیر پیشرفت همیشه هموار، مثبت یا خوب نخواهد بود. اروپا از اوج امپراتوری رم تا آغاز رنسانس، سیر قهقهرایی را طی کرد. در حالی که رم، اکثر مردم را به مسیر پیشرفت کشانده بود و آنها را با سواد، نسبتاً زنده، شاداب و دارای زندگی امن، صلحی لذت‌بخش، و نظام‌های بهداشتی وسیع کرد، اما پس از آنکه امپراتوری از بین رفت، زندگی مردم به پستی کشیده شد و مردمی که در رفاه کامل به سر می‌بردند به رعیتی، گرسنگی، بی‌چیزی، و ناراحتی کشیده شدند.
بسیاری از جوامع گذشته در رسیدن به یک جایگاه خاص شکست خوردند، سرانجام از بین رفتند و مردند. برای مثال مصر باستان پس از پیشرفت در طی چند سال، تنزل کرد و از فتحی که پارسیان، رومیان، و سرانجام مسلمانان کردند رنج دید. در حقیقت جوامع شکست خورده، تاریخ را تغییر دادند. در هر صورت دولت‌ها به گروه‌های قوی‌تر و بسیار نیرومند پیوستند، بر دولت‌های ضعیف غلبه کردند، آنها را از بین بردند و به سادگی دیگر تمدن‌ها را نابود کردند. پیشرفت، تعهد نمی‌کند که همه‌ی جنبه‌های زندگی را فوراً یا به میزانی اصلاح کند. هنرهایی چون: نقاشی، مجسمه، و موسیقی می‌توانند به دوره‌های باشکوه و عالی برسند و کمبود خلاقیت را تا دهه‌ها یا قرن‌ها جبران کنند. معمولاً هنر از دوران عظمت به خاطر نسل‌های بعدی که از این هنر لذت ببرند زنده باقی خواهد ماند. ما هنوز به طراحان مصری ابوالهول، میکلانژ، دیکنز و شاه جهان که سازنده‌ی تاج محل است اهمیت می‌دهیم. گرچه به عقیده‌ی برخی، هنرمندان معاصر یقیناً نسبت به آنها از مقام پایین‌تری برخوردارند. بله، بشر پیشرفت کرده البته نه به خاطر آنکه افراد اخلاقاً بهتر هستند یا خردمندتر.

2. پیشرفت و ظرفیت روانی

بسیاری از زنان و مردان مایل‌اند وضع کنونی را حفظ کنند. برخی، نسبت به آنچه دیگران آن را پیشرفت می‌نامند درنگ می‌کنند. بسیاری از آمریکائیان بومی معتقدند پیوستن به سفیدپوستان موجب ضرر آنها می‌شود. در قرون شانزده، هجده، و نوزده سفیدپوستان، سرخپوستان را از سرزمین‌هایشان راندند، و بسیاری از آنها را کشتند. تهدید بومیان شرم‌آور بود. آنها بر این باور بودند که سرخپوستان خوب، تنها سرخپوستانی هستند که مرده‌اند.
طبق عقاید غربی و توسعه‌ی فناوری، چند شکست موجب تغییر حوادث شد؛ و خیلی از آزردگی‌ها و ناراحتی‌های جدید باعث شد برخی از فرهنگ‌ها با پیشرفت ملی مخالفت کنند. زیرا تغییر، تهدیدی برای روش‌های اجدادشان بود. این مردم درست می‌گفتند: پیشرفت وارد آداب و رسوم آنها شده بود و آنها را تهدید کرده بود. با وجود این، اگر مردان و زنان از زندگی طولانی‌شان لذت می‌بردند به خاطر آن بود که مرگ و میر بچه‌ها کاهش یافته بود. چنین تغییراتی را می‌بایست به عنوان پیشرفت شناخت. لکن فرهنگ‌های خاصی وجود دارند که با پیشرفت موافق نیستند و ظرفیت روانی پذیرش آن را ندارند. بسیاری از مردم به دلیل نداشتن دانش از پیشرفت و ترقی می‌هراسند و نمی‌دانند که پیشرفت چقدر به ما کمک می‌کند. شاید اگر دانش آنها افزایش پیدا کند، آن‌قدرها بدبین نباشند و با پیشرفت ضدیت نشان ندهند. (Howell, 1979:82)

3. معیارهای پیشرفت

1-3. شادی

آیا شاد بودن می‌تواند معیار مناسبی برای اندازه‌گیری پیشرفت باشد؟ «وین‌هون» می‌نویسد: براساس نظرسنجی که از مردم صورت گرفته، معلوم شده است که مردم ثروتمند، خودشان را از آنهایی که درامدشان کمتر است شادتر نمی‌دانند. طبق حداقل استاندارد زندگی، کالای اضافه اغلب موجب شادمانی بیشتر نمی‌شود. سطح بالاتر رضایت از زندگی، زمانی است که موقعیت موجود باعث می‌شود انتظارات افراد افزایش پیدا کند. مردان و زنان انتظاراتشان را با شرایطشان تطبیق می‌دهند. به بیانی روشن‌تر، احتمال اینکه مردان و زنان امروزی ادعا کنند شادتر از مردمان قدیم هستند، بسیار کم است. جامعه‌شناسانی که در خصوص شادمانی در میان گروه‌های قومی بررسی کردند، متوجه شدند سیاهان در ایالات متحده تقریباً در سال 1946 به خوشحالی سفیدپوستان بودند، اما 20 سال بعد، پس از پیشرفت‌های مهمی که در حقوق مدنی و کاهش محسوس در تبعیض نژادی به وجود آمد، آنها از شادی کمتری برخوردار بودند. (Veenhoven, 1984: 189) هیچ‌کس نمی‌گوید که اصلاح حقوق مدنی برای آفریقاییان آمریکایی، موجب پیشرفت آنها نشده است، اما به نظر می‌رسد بیشتر منجر به نارضایتی آنها شده است تا خشنودی. شاید به این دلیل که پیشرفت‌هایی به وجود آمده در حقوق مدنی، باعث شد سیاهان بیشتر به سفیدپوستان طبقه‌ی متوسط جامعه نزدیک شوند و بنابراین، این نزدیکی باعث شد آنها نسبتاً احساس کنند که به خاطر رنگ پوست‌شان بیشتر خوار و محروم شده‌اند. (Campbell, Converse, and Rodgers, 1976: 27)

2-3. ثروت

بسیاری از متفکرین اقتصادی، پیشرفت را برابر با انبوه محصولات وطنی (1) (GDP) (ارائه‌ی کالا و خدمات بیشتری برای هر فرد) می‌دانند و آن را پیشرفت قلمداد می‌کنند. بالاتر رفتن درامد موجب راحت‌تر شدن زندگی مردم، آسایش بیشتر، گزینه‌های بیشتر، و افزایش تمایل به تفریح و لذت می‌شود. هر چند اغلب اوقات، ثروت زیاد موجب عدم خوشحالی می‌شود، اما نمی‌توان نادیده انگاشت که مردم ثروتمند عمر طولانی‌تر و زندگی‌های سلامت‌تری دارند. نتیجه‌ی برخی تحقیق‌ها نیز تأیید می‌کند گرچه بین کشورهایی که درامد مردمانشان بالاست خوشحال‌تر و از زندگی خشنودتر هستند تا افردی کم درآمد (Campbell and et al, 1976:27) اما هم بستگی بین این دو متغیر ضعیف است و اکثر اوقات مشاهده می‌شود ارتباطی بین افزایش میزان درامد و شادمانی یا خشنودی وجود ندارد. (Inglehart, 1986:3)

3-3. ارزش‌های انسانی

در ماده‌ی 2 بیانیه‌ی توسعه و پیشرفت اجتماعی سازمان بین‌المللی حقوق بشر آمده است: پیشرفت اجتماعی باید بر پایه‌ی منزلت و ارزش انسان‌ها بنا نهاده شود و ضامن تعالی حقوق بشر و عدالت اجتماعی باشد که براین اساس:
الف) حذف کامل و فوری همه‌ی اشکال نابرابری، سوء استفاده از افراد، استعمار و نژادپرستی از قبیل آپارتاید و نازیسم و کلیه‌ی خط‌مشی‌ها و نظریه‌هایی که مخالف اهداف و اصول سازمان ملل متحد هستند.
ب) شناخت و اجرای مؤثر حقوق سیاسی و مدنی، همچنین اقتصادی فرهنگی و اجتماعی بدون کوچک‌ترین تبعیض، معیارهایی برای اندازه‌گیری پیشرفت در جامعه محسوب می‌شوند.
(Declaration on Social Progress and Development, G.A.res.2542 (XXIV), 24U.N.GAor supp. No. 30)

4-3. کیفیت زندگی

در بسیاری از بررسی‌های مربوط به کیفیت زندگی در جهان، امید به زندگی، مرگ و میر کودکان و میزان بی‌سوادی را به عنوان شاخص‌های رفاه در نظر می‌گیرند. (Morris, 1979: 45,86) گرچه این متغیرها، دستخوش بهبودی‌های زیادی شده است، خصوصاً مرگ و میر نوزادان و امید به زندگی. آنها احتمالاً از لحاظ فرهنگی حداقل پایه‌ی شاخص‌های رفاه را در نظر گرفتند و آن را با ترکیبات اصلی شرایط انسان تطبیق می‌دهند. برای مثال امید به زندگی بهبود زیادی یافته است و به شادی تبدیل شده و در سراسر جهان گستره شده است. (Veenhoven, 1984: 152)) به هر حال برای کمک به پیشرفت رشد اقتصادی می‌بایست به رفاه افراد منجر شود، به علاوه اصلاح منابع همراه با تسلط بر آن باید موجب افزایش درامدها شده و رشد اقتصادی نیز آگاهی فناوری را افزایش دهد. برعکس آن هم وجود دارد، اصلاح آگاهی منجر به افزایش فناوری و توسعه‌ی مواد می‌شود. هرگاه علیت، اطلاعات و رشد با هم صورت گیرد، آگاهی، مهارت‌ها، و سلامت انسان – که ترکیب اصلی توسعه‌ی اقتصادی است، افزایش یافته است. دانش موجب تقاضاهایی از جمله بهبود و تغییر می‌شود. «چارلز ون‌دورن» در کتاب تاریخ دانش می‌گوید: جهالت، سعادت را تنها زمانی که جاهل هستی حفظ می‌کند؛ به محض آنکه چیزی یاد بگیری تازه می‌فهمید جاهل هستید، آن وقت فرد شروع می‌کند به خواستن نه... میل به دانستن، زمانی که متوجه می‌شوید چیزی نمی‌دانید آن وقت آن، جهان است و احتمالاً جهانی مقاومت‌ناپذیر. آزمایشی اصلی نه برای زنان، نه برای مردان و خصوصاً نه برای کودکان، بلکه برایش بیشتر است که می‌تواند مدت‌ها آن را تحمل کند.

5-3. افزایش علم

از دیدگاه برخی، جامعه‌ای که از نظر علمی گام‌های وسیعی بردارد به پیشرفت نائل شده است. سیدنی پولارد معتقد است که اصولاً «اندیشه‌ی ترقی» «تنها پس از آنکه زنجیر موروثی اسارت روح... از هم گسست» (پولارد، 1354: 15) پیدا شده است و «علم، اتکا به انتظام سرمدی عالم را برانداخته، و خود به مهم‌ترین جنبه‌ی زندگی انسان تبدیل شده است. از اینجا بود که انسان توانست به اصل پیشرفت وقوف حاصل کند...». (همان، 21)
پولارد می‌گوید: هنگامی که دکارت بر طبق اصول ریاضی یک جهان نو و اطمینان‌بخش بنا کرد، که عظمتش از جهان مذهب کمتر نبود، و هنگامی که نیوتون جهان واقعیت را با تمام پیچیدگی‌ها و تضادهایش در چند قانون عمومی گنجانید، دیگر واضح بود که انسان جدید در عرصه‌ی بزرگی از تلاش وارد شده و از دنیای پیشین فاصله‌ی زیادی گرفته است. دانشمندان که به جای فکر مجرد به پیشرفت علمی اهمیت می‌دادند، رفتار انسان جدید را تحت تأثیر خود قرار دادند. (همان)

4. ابعاد مختلف پیشرفت

پیشرفت ابعاد مختلف و وسیعی دارد که عبارت‌اند از:

1-4. پیشرفت علمی:

علم سیستم پیچیده‌ی چند لایه‌ای است که گروهی از دانشمندان را ملزم می‌کند تا در پژوهش‌هایشان از روش‌های خاص علمی استفاده کرده و دانش جدیدی را تولید نمایند. براساس این تعریف، مفهوم علم، باید از مؤسسات اجتماعی، پژوهشگران، پروسه‌های پژوهشی، روش پژوهش و دانش علمی تأثیر پذیرد. (Bohme, G., 1977:319-351)

2-4. پیشرفت فرهنگی:

به این معناست که انسان‌ها تا چه اندازه توانسته‌اند برای ارضای نیازهایشان راه‌های مناسب بیندیشند و ابزار مناسب ابداع نمایند، این در واقع به معنی پیشرفت فکری است، یعنی هرچه یک جامعه و اعضایش قدرت تفکر و علم بیشتری داشته باشند، بهتر می‌توانند به اهدافشان دست یابند. بنابراین پیشرفت فرهنگی در درجه‌ی اول به معنی پیشرفت فکری است، پیشرفت فکری خود به این معناست که یک شخص تا چه اندازه می‌تواند در زنجیره‌ی روابط علمی پیش برود و به تعداد بیشتری از عوامل و روابط بین آنها بیندیشد. (رفیع‌پور، 1382: 307)

3-4. پیشرفت اقتصادی:

مفهوم پیشرفت و رشد اقتصادی آن است که مردم بتوانند کالاهای بیشتر و خدمات بهتری دریافت کنند. رشد با تسلط بیشتر بر منابع می‌تواند برای زنان و مردان فرصت‌های بیشتری فراهم کند، و از آنان در برابر مصیبت‌های طبیعی حمایت کرده، و سبک زندگی راحت‌تری برای مردم فراهم کند. این، جزء مهم پیشرفت است. مردان و زنان می‌توانند دائماً سفر کنند، تفریح بهتری داشته باشند، تغذیه‌ی بهتر، خشنودی بهتر و بیشتری داشته باشند. زندگی‌های آنها می‌تواند راحت‌تر، مطمئن‌تر و آگاهانه‌تر باشد.
«توماس هابس» (Hobbes, 1651: p.1,ch.13) می‌گوید، قبل از ظهور دولت‌ها و تمدن، اکثر مردم هیچ هنری نداشتند و بدتر از همه همیشه ترس مداوم از مرگ وحشتناک وجود داشت. محققان متوجه وجود همبستگی بین درامد ملی و کیفیت فیزیکی زندگی در میان ملل پیشرفته شده‌اند. (Williamson, 1987:21,32)

4-4. پیشرفت اجتماعی

لازمه‌ی پیشرفت اجتماعی، بهره‌برداری از منابع انسانی است که شامل موارد زیر هستند:
1.تشویق ابتکار خلاقانه و آگاه نمودن افکار عموم از آن.
2. انتشار ملی و بین‌المللی اطلاعات بدین منظور که تک تک افراد از تغییراتی که به طور کامل در جامعه به وجود می‌آید آگاهی یابند.
3. شرکت فعال همه‌ی اعضای جامعه به صورت فردی یا گروهی در تعیین و دست‌یابی به اهداف مشترک توسعه با در نظر گرفتن آزادی‌های ضروری که در بیانیه‌ی حقوق بشر ذکر شده است.
4. اطمینان بخشیدن به بخش‌های محروم و آسیب‌پذیر جامعه که فرصت‌های برابر برای پیشرفت اجتماعی و اقتصادی به منظور دستیابی به یک نظام هماهنگ در اختیارش قرار خواهد گرفت. (ماده‌ی 5، بیانیه‌ی توسعه و پیشرفت اجتماعی سازمان حقوق بشر)
5. افزایش سریع ثروت و درامد ملی و توزیع برابر آن بین همه‌ی اعضای جامعه اساس پیشرفت اجتماعی است (ماده‌ی 7 بیانیه‌ی توسعه و پیشرفت اجتماعی سازمان حقوق بشر) تمام جنبه‌های پیشرفت، وابسته به ملاحظات مختلفی هستند. بنابراین مفهوم یگانه و واحدی وجود ندارد که همه‌ی آنها را پوشش دهد.

5. چارچوب نظری

مارکس و انگلس معتقدند که پیشرفت، تنها پس از گذراندن دوره‌ای از مبارزه و رنج بردن حاصل خواهد شد. نظر اسپنسر درباره‌ی روند پیشرفت مبهم‌تر است؛ به عقیده‌ی او ممکن است جوامع به جای حرکت به سوی صلح‌جویی و صنعتی‌شدن به جوامع نظامی تبدیل شوند. دورکیم به صراحت استدلال می‌کند که اگرچه جوامع بشری از نظر ساختاری در جهت افزایش تقسیم کار تطور می‌یابند، اما هیچ افزایشی در خوشبختی و عقلانیت به وجود نمی‌آید. خوشبختی همیشه به ارزش‌ها و آرزوهای افراد وابسته است که خود آنها نیز به وسیله‌ی جامعه تنظیم می‌شوند؛ بنابراین اعضای یک جامعه‌ی ابتدایی قبیله‌ای دقیقاً همانند اعضای یک جامعه‌ی صنعتی، می‌توانند احساس خوشبختی کنند، و احتمالاً هم به خاطر شانس بیشتر بی‌هنجاری در جامعه‌ی صنعتی احساس خوشبختی در جامعه‌ی ابتدایی بیشتر است.
«لنسکی» نشان می‌‌دهد که نابرابری و ستم اجتماعی در واقع از یک مرحله‌ی فناورانه به مرحله‌ی بعدی افزایش می‌یابد. اخیراً «لیند» الگویی از تطور اجتماعی را طرح کرده که مطابق آن، چیزی که به صورت طبیعی انتخاب می‌شود، صرفاً قابلیت نظامی جوامعی است که موجب نابودی جوامع ضعیف و بسیار صلح‌جو خواهد شد.
واقعیت این است که صور معینی از وضعیت جوامع تا حدودی نشان‌دهنده‌ی «پیشرفت است، به خصوص فناوری‌های مؤثرتر و قدرتمندتر معمولاً رشد یافته و جایگزین فناوری‌های ساده‌تر می‌شوند. اما فناوری، حوزه‌ای نسبتاً محدود است و «پیشرفت» آن، درباره‌ی ابعاد اجتماعی و انسانی زندگی چیزی نمی‌گوید. با وجود این، صرف‌نظر از خوشبختی و عقلانیت، آیا می‌توان مدعی شد که با گذشت زمان، آزادی، صلح، و عدم خشونت زیادتری را به ارمغان خواهد آورد. (Colins, 1989: 75)
منتسکیو (6) به علل و عوامل سقوط اجتماعی توجه کرد. به نظر او جوامعی با رشد معتنابه، در ورطه‌ی استبداد می‌افتند و سقوط از آن منبعث می‌شود. در مباحث او همچنین انحطاط اخلاقی به عنوان عامل اساسی در سقوط جامعه مطرح می‌شود. بدین‌سان همه‌ی کسانی که سخن از انحطاط به میان آورده‌اند، ترقی جوامع را با دیدگاهی بدبینانه و با درنظر گرفتن بعد دیگر آن یعنی استبداد و دگرگونی منفی مطمح نظر قرار داده‌اند. (ساروخانی، 1375: 148)
کسانی چون دانیل لرنر در تعیین ضوابط توسعه‌ی جوامع به این معیارهای «کمی» اشاره می‌کنند: 1. میزان گسترش شهرها؛ 2. میزان باسوادی؛ 3. استفاده از وسایل ارتباط جمعی مانند: روزنامه و کتاب و تلویزیون و رادیو؛ 4. میزان مشارکت در انتخابات. البته گو اینکه برخی از این ضابطه‌ها در شرایطی خاص، گویای اطلاعات مفیدی برای بخشی از جامعه می‌توانند باشند، اما قطعاً این ضوابط به هیچ‌وجه برای سنجش میزان پیشرفت و رشد و تعالی حقیقی یک جامعه حتی در کمترین حد نیز کافی نیستند. (رفیع‌پور، 1382)

1-5. نظریه‌ی تحول اجتماعی

ابن‌خلدون بر این عقیده بود که جامعه‌ی انسانی بر اثر این عوامل دچار تغییر و تحول می‌شود:
1.هرگاه محیط طبیعی و اجتماعی زمینه‌های لازم را برای پیدایش و رشد تمدن و فرهنگ فراهم نیاورد، آنگاه جامعه به تأثیر از محیط، تغییر می‌پذیرد.
2. هرگاه روحیه، اخلاق، خواسته‌ها و نیازهای افراد در زندگی فردی و جمعی تغییر نماید، جامعه نیز متحول می‌شود.
3. گاه نیز بادیه‌نشینان بر شهرنشینان پیروز می‌شوند و به تأسیس دولت جدید می‌پردازند. دولت جدید منشأ تحولات و ارزش‌های تازه‌ای است که آن نیز تحول در ساختار دورنی جامعه را پدید می‌آورد. (آزاد ارمکی، 282 – 284)
رویکردهای تکاملی دگرگونی اجتماعی بر پایه‌ی واقعیت نسبتاً آشکاری استوارند. اگر انواع گوناگون جوامع بشری را در تاریخ مقایسه کنیم آشکار می‌شود که حرکتی به سمت پیچیدگی فزاینده وجود دارد. جوامع شکار و گردآوری که در نخستین مراحل تکامل انسان یافت می‌شوند، در مقایسه با جوامع کشاورزی که در دوره‌ای دیرتر در تاریخ ظهور کرده‌اند از نظر ساختاری نسبتاً ساده به نظر می‌رسند؛ برای مثال در جوامع شکار و گردآوری هیچ‌گونه گروه حاکم جداگانه یا مقامات سیاسی، آن گونه که معمولاً در جوامع کشاورزی وجود دارد، مشاهده نمی‌شود. دولت‌های سنتی کاملاً بزرگ‌تر و پیچیده‌تر بودند. در این جوامع آشکارا طبقات مشخص به علاوه‌ی نهادهای سیاسی، حقوقی و فرهنگی مجزا وجود داشت. سرانجام اینکه جوامع صنعتی از هر یک از انواع قبلی پیچیده‌ترند و شامل نهادها و سازمان‌های مجزای بیشتری هستند.
به عقیده‌ی متفکران تکاملی، تمایز و پیچیدگی فزاینده در جامعه‌ی انسانی را می‌توان با فرایندهای مرتبط با انواع تکامل زیستی مقایسه کرد. تکامل زیستی نیز حرکت از ساده به پیچیده‌تر شدن است. در تکامل زیستی پیشرفت از ساده به طرف پیچیده‌تر شدن موجودات زنده برحسب انطباق با محیط توضیح داده می‌شود. هر چه جامعه‌ای پیچیده‌تر باشد، در مقایسه با انواع ساده‌تر ارزش بقای بیشتری دارد. (گیدنز، 1383: 689)

2-5. نظریه‌ی جهش

در نظریه‌ی مباحث شناختی مکتب تطورگرایی بعداً نظریه‌های دیگری وارد شد که معروف‌ترین آن نظریه‌ی لامارک است که در زیست‌شناسی جهش موجودات را عنوان کرده بود. منظور از نظریه‌ی جهش در اینجا این است که اولاً پیشرفت جوامع بشری مبتنی بر یک خط معین و واحد نیست. دوم اینکه پیشرفت الزاماً تدریجی نیست و سوم به ترتیب و از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر پیش نمی‌رود؛ بلکه ممکن است جامعه‌ای از یک مرحله‌ی بسیار پیشرفته به یک مرحله‌ی پایین تحول یابد یا برعکس جهش کند. بنابراین به نظر آنها الزامی نیست که ما به مرحله‌ی کمال سرمایه‌داری برسیم تا گذر به جامعه‌ی بعدی یعنی جامعه‌ی سوسیالیستی رخ دهد. ممکن است در جامعه‌ای که در مرحله‌ی عقب‌تری است، جهش حاصل شود و به مرحله‌ی پیشرفته‌تری برسد. (توسلی، 1387: 93)

3-5. نظریه‌ی پیشرفت

نظریه‌ی موفقیت طولی یا پیشرفت فلسفه‌ی تاریخ غرب، از آغاز دوران مسیحیت تا به امروز مطرح بوده است. پیشرفت موجب آگاهی، کشف، توسعه و فناوری می‌شود. در قرن نوزدهم، هگل چارچوبی را برای فلسفه‌ی پیشرفت ارائه کرد و تئوری انقلاب داروین یک تأیید علمی، خصوصاً برای عالم اجتماع نوظهور زمان بود. اما در کتاب اندیشه‌ی پیشرفت (7) نوشته‌ی جی.بی. بری، تاریخ‌شناس بریتانیایی آمده است: نظریه‌ی پیشرفت تاریخ قرن هفدهم به سه دلیل، نه در روزگار باستان، نه در قرون وسطا، نه حتی در رنسانس، مناسب نخواهد بود؛ 1. به خاطر بینش یونان و رم، زیرا آنها به اوج تمدن توجه می‌کردند؛ 2. به خاطر عدم آگاهی از ارزش زندگی دنیوی و کمک به جامعه؛ 3. به خاطر عدم تفکیک علم و فلسفه‌ای که به دلیل فقه در تغییرات اساسی‌اش علم را رها کرد.
خوش‌بینی غرب به تغییرات مداوم جامعه براساس اصول تفکر پیشرفت اجتماعی و فناوری غرب است. اعتقاد به اصول منطقی اصلاحات جهانی، بهتر از اعتقاد به دنیاهای احتمالی است. اما نظریه‌ی علمی پیشرفت اساساً به خاطر آنکه از توسعه‌ی ابزارآلات و ساختارهای اصولی پیشرفت (اقتصاد، مالی، سیاسی، نظامی، آموزشی و غیره) نفع می‌برد، موفق است.
تنها در قرن بیستم به نظریه‌ی پیشرفت، که باعث برهم زدن ذهن بسیاری از خردمندان، و اکثر مردمانی که لجوجانه موافق کاهنان پیشرفت بودند، اعتقاد پیدا کردند. جنگ جهانی اول تأثیر گوناگونی بر نسل نویسندگان، هنرمندان و متفکران گذاشت، اما کارهای آنها از نظر منتقدان (تحت عنوان آکادمی) موجب نگرانی محض، ناراحتی، و رفتار گلخانه‌ای (زمانی که یک شخص تحت شرایط غیرعصبی قرار می‌گیرد) شده بود.
عزلت، مخالف قدرت است، و پرهیز از قدرت، به خاطر بررسی پیشرفت خود است. فرد گوشه‌نشینی که مخالف پیشرفت است، پیشرفت را اغفال، افزایش و ضایع کردن مردم می‌داند، زیرا فرد گوشه‌نشین برای اصلاح خودش به ماهیت یا آرامش ذهن رجوع نمی‌کند.
«ادعای غرب» - که به عنوان Spengler بیان می‌شود – بدان مفهوم است که نه تنها ادعای نظریه‌ی پیشرفت، بلکه ادعای شرایط اقتصادی و اجتماعی ساختگی که مؤسسات و چرخه‌های ثروت و قدرت براساس این نظریه گذاشته شده، حفظ شده است. قرن بیستم، قرن نگرانی با فساد تدریجی سیستم‌های جهانی قدرت است. اینجا آغاز تغییر فلسفه‌ی عزلتی است که باور دارد پیشرفت یک خیال واهی و یک تاریکی است که ذهن، روح و بدن را متوقف می‌کند. (Meng-hu,2009:16)

6. پیشرفت از نظر قرآن کریم

براساس آموزه‌های قرآنی، پیشرفت انسان معلول رشد علمی و رشد عملی است، جامعه‌ای که خوب بفهمد و فهمیده‌ها را خوب عمل کند پیشرفت می‌کند، رشد علمی به ایمان برمی‌گردد و رشد عملی به عمل صالح و در قرآن کریم ایمان و عمل صالح دو رکن پیشرفت هستند.
در برابر، عامل انحطاط انسان و جوامع به فقدان ایمان یا فقدان کارهای خوب است. جالب است که به این نکته توجه کنیم در ناحیه‌ی پیشرفت دو رکن معتبر است ولی در ناحیه‌ی انحطاط و سقوط فقدان یکی از آنها کافی می‌باشد و آن کار بد موجب سقوط است. این کار بد چه از شخص خوب و چه از شخص بد صادر شود، یعنی اگر انسان به خدا و قیامت ایمان دارد ولی چون کار بد می‌کند سقوط می‌کند و گاهی آدم بدی است که به خدا و قیامت اعتقادی ندارد، او نیز سقوط می‌کند.
تفسیر پیشرفت و انحطاط فرد با جامعه به نوع جهان‌بینی افراد بستگی دارد. انسانی که دارای جهان‌بینی مادی است آن را به گونه‌ای و انسانی که دارای جهان‌بینی الهی است آن را به گونه‌ای دیگر تفسیر می‌کند.
براساس بینش قرآنی و جهان‌بینی‌ای که قرآن ارائه می‌دهد، پیشرفت جوامع و انسان‌ها در پیشرفت فکری و اعتقادی و علمی است که از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحیح تشکیل دهد و در چارچوب آموزه‌های دینی عمل کند. چنین جامعه‌ای در همه‌ی ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمی پیشرفت خواهد کرد. (علل پیشرفت و انحطاط جامعه از منظر آموزه‌های اسلامی، آیت‌الله جوادی آملی)
از دیدگاه قرآن کسانی که بینش مادی دارند، پیشرفت را از نظر اقتصادی به پیشرفت اقتصادی و رفاهی و از نظر سیاسی به سیاست بازی می‌دانند. از باب مثال وقتی که ادعای پیشرفت و پیروزی آل فرعون را مطرح می‌کند، پیروزی و پیشرفت را در سیاست‌ بازی آن می‌داند و گفته‌ی آنها را چنین نقل می‌کند:
قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى؛ (طه/ 64) هر که اهل استعلا و برتری‌طلبی بود به فلاح و رستگاری می‌رسد.
وقتی پیشرفت مالی و اقتصادی را مطرح می‌کند می‌فرماید:
أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ؛ تمام تلاش گروهی آن است که از نظر مسائل رفاهی و مالی برجسته‌تر از دیگران باشند از ثروتی برخوردار باشند که برجستگی خود را با آن نشان دهند.
این گروه با این ویژگی‌ها در برابر انبیا می‌ایستند و با آنها مبارزه می‌کنند؛ گرچه در مبارزه‌ی خود شکست خوردند؛ یعنی این دسته با همه‌ی امکانات مالی و با همه‌ی مکر و فریب و تزویر سقوط کردند. خداوند در قرآن می‌فرماید:
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا؛ (مریم/ 74) ما بسیاری را پیش از این هلاک کردیم که هم از نظر اثاث و لوازم خانگی از لوازم بیشتری برخوردار بودند و هم از نظر برخورداری از مال و ثروت چشمگیرتر بودند.
افرادی که در دید مردم پیشرفته بودند و با چشمگیر بودن، مردم را متوجه خودشان می‌کردند و به عبارت دیگر، در گذشته عده‌ای بودند که از نظر اثاث و لوازم زندگی از زیبایی برخوردار بودند و هم به لحاظ مالی در معرض رؤیت مردم بودند، اما با وجود این هلاک شدند و این امکانات و ثروت، آنها را از سقوط و هلاکت حفظ نکرد. با این بیان روشن می‌شود که سعادت پیشرفت انسانی در گرو مال و ثروت و داشتن لوازم منزل زیبا نیست. برخورداری از این امور، مشکل انسان را حل نمی‌کند؛ زیرا مال و اولاد وسیله‌ی کمال و تقرب نیست خدا در قرآن می‌فرماید:
وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِی تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى؛ اموال و فرزندان وسیله‌ی تقرب به کمال نیست. (همان)

7. پیشرفت در برابر توسعه، تحول، تطور، تکامل و ...

تحلیل و کاهش سؤالات اصلی فلسفه علم به تحقیقات تاریخی و جامعه‌شناسی حقایق علم، از جمله برنامه‌های پیشنهادی طبیعت‌گرایان در مطالعات علمی است. در این شرایط، «لودن» به کمک تاریخ علم از برنامه‌ی پژوهشی آزمایش الگوهای فلسفی تغییر علمی دفاع کرده است. الگوهایی که اغلب در زبان عادی در لفافه و پنهان هستند، باید از نو ساخته شوند و آنها را به گزاره‌های خبری درباره‌ی چگونگی رفتار علم تبدیل نمود. آنچه مسلم است اختلاف نظر دانشمندان درباره‌ی ضوابط و معیارهای علم (خوب)، با یکدیگر است. وجود پژوهشگران رقیب، سبب اختلاف در گزینش نظرات و برنامه‌های پژوهشی برتر می‌شود. از این‌رو در مقابل طبیعت‌گرایان می‌توان چنین استدلال کرد که مفهوم توسعه‌ی علم با مفهوم پیشرفت علم با یکدیگر متفاوت هستند. در واقع تعریف پیشرفت علم با تمسک به توسعه‌ی حقیقی علم امکان‌پذیر نیست، بله پیشرفت باید به گونه‌ای تعریف شود که برای ارزیابی انتخاب‌هایی که جوامع علمی انجام می‌‌دهند (در زمان گذشته، حال و آینده) استاندارد هنجاری – دستوری، ارائه کند. یافتن و تعریف چنین استانداردهایی یک وظیفه‌ی فلسفی است که می‌بایست از قیدوبند کاهش مطالعات تجربی علم به جامعه‌شناسی و تاریخ رهانیده شود. (Laudan et al. 1986; Donovan et al. 1988)
معنای لفظ «اولوسیون» در زبان فارسی، تغییر، تحول، از صورتی به صورت دیگر درامدن و طور به طور شدن است که به اشتباه به تکامل ترجمه شده و به تدریج در علوم طبیعی و سپس در علوم اجتماعی رایج شده است. این مسامحه هنوز هم در علوم طبیعی کم‌وبیش معمول است، با آنکه امروز به معنای اصلی آن، که تحول و تغییر به طور عام است توجه بیشتری شده است و بعضی درباره‌ی معنا و کاربرد آن توضیح داده‌اند؛ چنان که در کتاب داروینیسم و تکامل چنین آمده است: در زبان ما تکامل را به جای اولوسیون به کار می‌برند با آنکه معنای این کلمه تحول، تبدیل یا به طور کلی تغییر است. این معادل یک عیب بزرگ دارد و آن این است که فکر به سوی کمال رفتن را در ذهن القا می‌کند در صورتی که تغییر و تحول با کمال یافتن ملازمه ندارد.
در هر حال مسلم است که تکامل دارای یک بار ارزشی قوی است که حرکت موجودات به سوی کمال را بیان می‌کند، در حالی که لفظ تطور نه جهت را تعیین می‌کند نه غایت را و در موارد مختلف که تحول تدریجی و دگرگونی آرام صرف‌نظر از تعیین جهت و هدف خاص منظور است، تطور از لفظ تکامل مناسب‌تر به نظر می‌رسد.
در عین حال غیر از دو اصطلاح تطور و تکامل که استعمال عام پیدا کرده، گاهی به جای یکدیگر به کار می‌روند، اصطلاحات فراوان دیگری هم که معنای نزدیک به آنها را القا می‌کند، در علوم طبیعی استعمال شده و به علوم اجتماعی انتقال یافته است یا اساساً در علوم انسانی و اجتماعی ابداع شده است و ما در این بحث به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:

ثبوت (8):

براساس نظریه، صفات انواع، از گذشته‌ی دور تا به حال هیچ تغییری نکرده است و بین اقسام موجودات زنده ارتباط نسلی موجود نیست، این نظریه قبل از طرح تطورگرایی داروین مورد قبول اکثر صاحب‌نظران بود.

تغییر (9):

نظریه‌ی تغییر تدریجی صفات انواع پیوستگی آنها به یکدیگر که پایه‌گذاران آن در عصر جدید بوفون طبیعی‌دان فرانسوی و لامارک و داروین هستند. این نظریه مغایر و متضاد با نظریه‌ی ثبوت است.

تحول (10):

دیدگاهی عام است که معنی تحول را به طور کلی شامل می‌شود.

جهش (11):

که گاه دگرگونی جهشی نیز خوانده می‌شود، به تطور ناگهانی و شدید و گذر از مراحل اشاره دارد که هم در زیست‌شناسی و هم در علوم اجتماعی استعمال می‌شود.

دگرگونی اجتماعی (12):

اصطلاحی است که گاه در کنار تطور اجتماعی و زمانی در مقابل آن به کار رفته است. منظور از طرح آن، رها کردن دورنمای وسیع نظریه‌ی تطورگرایی و پرداختن به تغییرات قابل مشاهده و کوتاه‌مدت است.
«گی‌روشه» جامعه‌شناس فرانسوی در این باره می‌نویسد: دگرگونی اجتماعی بیشتر تغییرات قابل مشاهده و قابل بررسی در زمان کوتاه را شامل می‌شود؛ چنان که یک مشاهده‌گر می‌تواند در طول حیات یا حتی دوره‌ی کوتاهی از زندگی خود نحوه‌ی رشد آن را ملاحظه کند و سیر یا فرجام آن را ببیند. اما تطور اجتماعی مجموعه تغییراتی است که یک جامعه در طول یک دوره‌ی طولانی به خود می‌بیند، یعنی در دوره‌ای که از زندگی یک نسل یا حتی چند نسل فراتر می‌رود معلوم است که در این سطح از تحول، تغییرات جزئی و کوچک مستهلک می‌شود و جز تغییرات تراکمی تعداد زیادی از دگرگونی‌ها، اثری مشهود نیست، وقتی آن تغییرات را به صورت خط یا منحنی ترسیم کنند جهت یا گرایش کلی یک حرکت عمومی نمایان می‌شود. (توسلی، 1387: 21 – 32)
پس تطور اجتماعی جز از فراز یک قله‌ی مرتفع که جزئیات منظره در تصویر کلی محو می‌شود قابل مشاهده نیست. تطور اجتماعی یک حادثه نیست بلکه پدیده‌ای جمعی است که بیشتر تغییرات تعادلی و تحول در طول زمان معین را شامل می‌شود.
مفهوم پویایی اجتماعی که نخستین بار توسط اگوست کنت به کار برده شد و در آن امکان طرح تسلسل پردامنه‌ی تحولات تاریخ بشر را می‌دید، امروزه با فروتنی بیشتر، عمدتاً دگرگونی‌هایی را که دامنه‌ی محدود و مشخصی دارند توصیف می‌کند.

توسعه (13):

نیز اصطلاح جدیدی است که در مورد تحولات و دگرگونی‌های عمدی در جهت پیشرفت یا تجدد جوامعی که معروف به توسعه نیافته هستند به کار می‌رود. براساس افکار و نظریاتی که در این زمینه شکل گرفته است، توسعه به صورت یک نظریه‌ی عمومی مطرح شده است که بیشتر به برنامه‌ریزی و آینده‌نگری توجه دارد، لیکن این اصطلاح نیز دارای بار ارزشی و مقایسه‌ای است و به پیشرفت در جهت وضعیت جوامع صنعتی غربی توجه دارد. به همین دلیل نباید از جنبه‌های ارزشی آن که برخاسته از جوامع غربی است، غافل شد. گی‌روشه در این مورد می‌گوید: آنچه ما در اینجا توسعه می‌نامیم، در یک معنای عام‌تر، هم توسعه‌ی اقتصادی و هم توسعه‌ی صنعتی را در بر می‌گیرد و منظور، مجموعه اعمالی است که با توجه به برخی ارزش‌های مطلوب، به تحقیقات منطقی درباره‌ی شرایط زندگی جمعی و فردی جهت می‌بخشد. توسعه به معنای جست‌و‌جوی جدیدی است که باید دائماً تجدید شود. منظور از طرح این مفهوم به طور خلاصه اندیشیدن درباره‌ی شرایط و اوضاع تحول جامعه‌ی بشری در جهت یک جامعه‌ی آرمانی است. (توسلی، 1387: 66 – 63)
توسعه در معنای کلی آن عبارت است از کلیه‌ی کنش‌هایی که به منظور سوق دادن جامعه‌ای به سوی تحقق مجموعه‌ای منظم از شرایط زندگی فردی و جمعی صورت می‌گیرد که در ارتباط با بعضی ارزش‌های مطلوب تشخیص داده شده است. (روشه، 1381: 1165) توسعه در حقیقت به مثابه کوششی است به منظور نیل به تعادلی که تاکنون تحقق نیافته یا راه‌حلی است در جهت رفع فشارها و مشکلاتی که پیوسته بین بخش‌های مختلف زندگی اجتماعی و انسانی وجود داشته و تجدید حیات می‌یابد. (همان)
«میسرا» محقق و صاحب‌نظر هندی نیز تعریفی از توسعه ارائه داده، که در آن بر ابعاد فرهنگی و اجتماعی تأکید شده است، به نظر او توسعه از دستاوردهای بشر و پدیده‌ای است با ابعاد مختلف. توسعه دستاورد انسان محسوب می‌شود و در محتوا و نمود دارای مختصات فرهنگی است، هدف از توسعه ایجاد زندگی پرثمری است که توسط فرهنگ تعریف می‌شود. به این ترتیب می‌توان گفت توسعه دستیابی فزاینده‌ی انسان به ارزش‌های فرهنگی خود است؛ (ازکیا، 1381: 7) چرا که توسعه یک مفهوم چند بعدی، پیچیده و در ارتباط با بهبود زندگی انسان‌هاست.

8. پیشرفت، کیفیت و اثر متقابل

تمایر میان کیفیت و پیشرفت در بسیاری از فعالیت‌های هدف محور از اهمیت بالایی برخوردار است. کیفیت یک مفهوم فعالیت محور است که در ارتباط با کارایی و کفایت در اجرای بعضی کارها مطرح می‌شود، در حالی که پیشرفت یک مفهوم نتیجه محور است. تمام کارهای قابل پذیرش علمی نیز مطابق استانداردهای تعریف شده برای کیفیت، انجام می‌گیرد. با این حال به نظر می‌رسد بین کیفیت و پیشرفت در علم، ارتباطی ضروری وجود ندارد. (Bohme, 1977; Schafer, 1983;Niiniluoto 1984). با وجود این بهترین استراتژی کاربردی در پیش‌برندگی علمی عبارت است از حمایت و پشتیبانی کردن از کیفیت بالای پژوهش. (Solla, 1963,121) با پیشگام شدن در علم سنجی(14)، برای سنجش فعالیت‌های علمی، شاخص‌های کمی علم را باید پیشنهاد کرد؛ برای مثال وقتی تعداد کارهای منتشر شده مورد سنجش قرار می‌گیرد، در حقیقت این تعداد کارها، معیاری برای اندازه‌گیری موفقیت‌های دانشمندان است. اما مسئله اینجاست که آیا چنین سنجش خامی به عنوان یک شاخص کیفیت کافی است؟ داوری کردن براساس کمیت و تعداد مقالات در نشریات علمی، در واقع شاخص و معیاری برای ارزیابی نویسندگان مقالات است. اما پرواضح است که این شاخص نیز نمی‌تواند معنی مفهوم پیشرفت را روشن کند. نمونه‌ی دیگر یک شاخص علم، پیوست‌های نقل قول‌های مقالات است، که شاخصی برای تأثیر یک مقاله در برجسته شدن نویسنده‌ی مقاله در جامعه‌ی علمی است. در 1983 به پیشنهاد مارتین و لروین مفهوم پیشرفت علمی با مفهوم «Impact » - یعنی تأثیر و نفوذ واقعی پژوهش در قرار گرفتن فعالیت‌های علمی در یک زمان معین – ارتباط پیدا کرد. شکی نیست که دانش علمی بدون تأثیر شناختی جامعه‌ی علمی نمی‌تواند پیش برود. اگر علم را یک فرایند هدف محور بدانیم، پس باید اذعان کنیم که حرکت در جهت خطا، سبب پیشرفت علم نمی‌شود. (Niiniluoto 1984)

9. پیشرفت و اخلاق

امروزه مسئله‌ی «کلونینگ» (15) یا شبیه‌سازی انسان به یک جهت جهانی و همگانی تبدیل شده است. اگرچه هنوز جزئیات این مسئله برای جهانیان و آینده‌ی آن روشن نیست، در عین حال افراد و گروه‌های بسیاری در سراسر دنیا با مطالعات پیگیر تبیین این پدیده‌ی نوین را از ابعاد گوناگون دنبال می‌کنند. «کلونینگ» در علم زیست‌شناسی عبارت است از: «تکثیر موجود زنده بدون آمیزش جنسی» و فعلاً به علم کاشت جنینی در رحم اطلاق می‌شود که ابتدا در آزمایشگاه تولید شده باشد. و فرایند آن به این ترتیب است که محققان ابتدا هسته‌های یک تخمک را با DNA سلول‌های دیگر جایگزین نموده، سپس تخمک بازسازی شده را در آزمایشگاه مورد مراقبت قرار می‌دهند تا تقسیم شده، به جنین تبدیل شود. چنانچه جنین مزبور در رحم کاشته شود و از آن انسانی به وجود آید، شبیه‌سازی مولد انسان صورت گرفته است. پیامدهای شبیه‌سازی در دو بخش قابل بیان است:

1. پیامدهای مثبت:

شبیه‌سازی، در اصل نظریه‌ی بدی نیست؛ اینکه دانشمندان در اثر پیشرفت‌هایی که در علم صورت گرفته است، بتوانند حیوانات یا گیاهان را با کیفیت مطلوب به تولید انبوه برسانند جذاب است. با کمک محققان و مهندسان ژنتیک می‌توان حیواناتی را به وجود آورد که از اعضای بدن آنها برای پیوند انسان‌ها استفاده شود یا از طریق جراحی ژنتیک سلو‌ل‌های سالم مانده از عضو آسیب‌دیده را به یک عضو کامل تبدیل کرد و یا از موادی که حیوانات در بدنشان تولید می‌کنند، در داروسازی استفاده کرد و یا به کمک شبیه‌سازی حیوانات، نسل گونه‌هایی از موجودات زنده را که در حال انقراض هستند، حفظ کرد.

2. پیامدهای منفی:

شبیه‌سازی انسانی پیامدهای منفی متعددی دارد که یکی از آنها پیامد اخلاقی است. از نظر اخلاقی راهی را برای عدم تشکیل خانواده، عدم تحمل مشکلات آن و روی آوردن به طرق نامشروع اشباع غریزه‌ی جنسی و قناعت کردن به شبیه‌سازی برای کسب فرزند باز می‌کند، و هر زن و مرد به دلخواه خود بچه‌ای را از بانک نطفه (یا از نطفه‌های منعقده‌ی کلون‌شده) اختیار می‌کنند. «ریموند فلین» رئیس اتحاد ملی کاتولیک‌های آمریکا و سفیر سابق آمریکا در واتیکان گفته است:
"بعضی شبیه سازی را یک پیشرفت پزشکی می‌خوانند، به عقیده‌ی من این یک پسرفت اخلاقی است. تولید مثل اکنون به دست بشر افتاده است، در حالی که این حقی است که به پروردگار تعلق دارد."
اخلاق زیستی، (16) مطالعات فلسفی در ارتباط با مسائل بحث‌برانگیز اخلاقی است که از پیشرفت بشری در علومی چون زیست‌شناسی و پزشکی به وجود آمده‌اند. متخصصان اخلاق زیستی به دنبال یافتن پاسخ‌هایی برای سؤالات اخلاقی هستند که از ارتباط بین علم زیست‌شناسی، فناوری زیستی (بیوتکنولوژی)، پزشکی، علوم سیاسی، حقوق، فلسفه و دین‌شناسی ایجاد شده‌اند. فلسفه‌ی حقوق پزشکی (17) از جمله موضوعاتی است که در کنار اخلاق زیستی بررسی می‌شود. (Furrow Barry R,25,31:2004)

نتیجه‌گیری

باید اذعان داشت که در مورد مفهوم و محتوای واژه‌ی پیشرفت هیچ اتفاق نظری حتی در محافل علمی اروپایی و آمریکایی وجود ندارد. هنوزمعلوم نیست مراد از رشد و توشعه، رشد فناوری است یا رشد معنوی یا رشد بیولوژیکی یا رشد سیاسی یا ترکیبی از اینها. اما اگر ما معیارهای پیشرفت و رشد یک نظام اجتماعی را عبارت از: امکان ارضای نیازهای اساسی، کاهش پیچیدگی اجتماعی، نظم اجتماعی ملاحظات اجتماعی و کمک به هم نوع، توافق و وحدت ارزشی، انسجام اجتماعی (صرف‌نظر از نابرابری‌های اجتماعی) بدانیم، به نظر می‌رسد هیچ یک از معرف‌های کمی و سهل‌الوصولی که اشخاصی چون دانیل لرنر مطرح می‌کردند، در ارزیابی این مقولات اساسی و کیفی (و از نظر سنجش بسیار دشوار)، کامیاب و موفق نخواهند بود. بنابراین می‌توان برای مفهوم توسعه دو معنا در نظر گرفت. یک معنا آن با توجه به واقعیت خارجی توسعه است و یک معنا آن ناظر به حالت ایدئال آن. یعنی آن توسعه‌ای که غربی‌ها به کشورهای جهان سوم القا می‌کنند، بیشتر نوعی توسعه یافتن در سطح است، اما آن پیشرفت ایدئالی که ما باید به دنبال آن باشیم، نوعی پیشرفت در عمق و به تعبیر قرآنی آن، رشد و تعالی یافتن است. پیشرفت ایدئال، پیشرفتی است که در آن سطح تفکر و فرهنگ افراد بیشتر از سطح بهره‌وری از ابزارشان است؛ اما توسعه در مصداق امروزی‌اش به گونه‌ای است که سطح دارایی ابزاری افراد بسیار بالاتر از سطح دارایی فکری و فرهنگی آنهاست؛ در نتیجه همه چیز برای چنین افراد و جوامعی تبدیل به ابزار می‌شود و فعالیت‌های ابزاری تبدیل به هدف می‌گردد. توسعه‌ای که اکنون در مغرب زمین مطرح است، مجموعه‌ای از اشیا و هنجارهاست؛ یعنی کشورهای توسعه یافته کشورهایی هستند که دارای سطح خاصی از فناوری و هنجارها و ارزش‌های فرهنگی هستند؛ ولی متأسفانه آنچه سرمایه‌داران غربی به عنوان الگوهای توسعه به کشورهای جهان سوم القا می‌کنند، همان بُعد مادی و ارزش‌های مادی توسعه است. سرمایه‌داران غربی وقتی توانستند مقیاس‌های مادی پیشرفت را به عنوان ارزش‌های حقیقی در جوامع انسانی گسترش دهند، در آن هنگام می‌توانند مسیر حرکت جوامع مختلف را تعیین و تعریف کنند. به عبارتی می‌توان گفت توسعه به مفهوم کنونی آن برنامه‌ای است برای تغییر و تحول بخشیدن به نظام ارزشی جهان و هدف این برنامه آن است که تمامی جوامع را به سمتی سوق دهند که صرفاً «مصرف کننده» باشند. مصرف کننده‌ی فرهنگ غرب، فناوری غرب، سیاست غرب، تفکر غرب و دیگر شئون زندگی سرمایه‌داری و صنعتی غربی. نتیجه اینکه آنها در واقع عناصر مثبت و با ارزش توسعه را در اختیار دیگران نمی‌گذارند، بلکه فقط می‌کوشند که ظواهر فریبنده‌ی توسعه به کشورهای دیگر انتقال یابد و بس. (رفیع‌پور، 1382: 86 – 102)
قابل توجه است که هیچ یک از واژه‌های پیشرفت (18) و بهبود یا مطلوب (19) معادل توسعه (20) ذکر نشده است. اگر توسعه را از حیث لغوی بدین معنا بگیریم که چیزی را از ابتدایی‌ترین شکل آن به صورت کامل و اصل آن دربیاوریم، این نشان نمی‌دهد که آیا صورت اصلی آن بهتر است یا بدتر. «تطوّر» نیز با پیشرفت تفاوت دارد و هر تطوری الزام نمی‌کند که موجود بعدی بهتر از موجود قبلی باشد. «رشد» نیز به معنای خوب و مطلوب نیست. آیا غده‌ی سرطانیِ در حال رشد، مطلوب است؟! نه هر چیزِ در حال رشد خوب است و نه هر چیز خوب، رشد یابنده است.
تشکیلات و سازمان‌ها روز به روز بهتر و کارامدتر می‌شوند. کشفیات جدید در فناوری به ما اجازه می‌دهد کیفیت زندگی را بهبود ببخشیم؛ به طوری که سطح عملکرد ابزارها و ماشین‌ها از آنچه انتظار می‌رود بهتر باشد. این فناوری‌های جدید علاوه بر زندگی افراد، زندگی شغلی آنها را نیز آسان‌تر می‌کنند. فناوری‌های جدید تأثیر شگرفی بر جامعه دارند؛ مثلاً کشاورزان نسبت به صد سال پیش تسهیلات بسیاری دارند. ابزار پیشرفته‌تر کشاورزی دلیلی بر این مدعاست. گذشته از همه‌ی چیزهای خوبی که از ماشین‌های جدید برخاسته است، سقوط و نزول‌هایی نیز وجود دارد. بسیاری از مردم به خاطر مکانیزه شدن مشاغل، شغل‌هایشان را از دست داده‌اند. به همین دلیل بسیاری عقیده دارند که پیشرفت همیشه نیز مطلوب نیست. اگر در آینده ماشین‌ها جای همه‌ی مشاغل را بگیرند، ما چه خواهیم کرد؟ البته در همان موقع نیز از پیشرفت‌های جدید در مسیرهای اشتباه استفاده می‌شود. هیروشیما و تهدید هسته‌ای، آلودگی و سایر انواع آسیب‌ها، از طریق جوامع صنعتی پیشرفته به محیط صدمه می‌زند.
همان‌طور که فناوری نوین شده و علوم رشد می‌کند، پیشرفت نیز ادامه می‌یابد. هرچند فواید پیشرفت را می‌توان مثبت پیش‌بینی نمود؛ اما جنبه‌های منفی آن نیز ممکن است به وقوع بپیوندد. پیشرفت ممکن است که منجر به بهبود روش‌ها برای انجام امور بشود؛ اما کلید آن، دانش است. هرچه دنیا از نظر فناوری مترقی‌تر می‌شود بسیاری از کشورها، تحت فشار بیشتری برای تغییر روش‌هایشان قرار می‌گیرند. بسیاری از کشورهای جهان سوم در پروسه‌ی مدرنیزه شدن هستند. گرچه برخی بر بقیه پیشی دارند. پیشرفت همیشه هدف همه‌ی کشورهای جهان بوده است. به خاطر اشتیاق فراوانی که همیشه برای تعریف و سنجش پیشرفت وجود داشته است، معیارها و معانی بسیاری برای آن ابداع شده است. برای یافتن معنای گسترده‌تر پیشرفت می‌توان آن را به دو بخش پیشرفت معنوی و مادی طبقه‌بندی نمود. واضح است که فناوری به سرعت رو به جلو در حرکت است. ما این پیش روندگی را صرفاً با مشاهده‌ی طرح‌ها و الگوی ماشین‌ها، اشکال پیشرفته‌ی نور، انرژی و ... درک می‌کنیم. هرساله سرعت و قدرت ماشین‌ها و هواپیماها بیشتر و بیشتر می‌شود. کامپیوترها کوچک‌تر، سریع‌تر و کارامدتر می‌گردند. براساس فناوری فرهنگ ما به میزانی که قبلاً دیده نمی‌شد پیشرفت می‌کند. گرچه همیشه هم پیشرفت فناوری خوب نیست. ساخته شدن یک فرودگاه یا مرکز خرید با بهترین کیفیت لزوماً نشان دهنده‌ی پیشرفت مثبت فرهنگ یا جامعه نیست. به همین ترتیب اگر دانشمندان هسته‌ای بمبی را اختراع نکنند، دنیا احساس امنیت بیشتری می‌کند. بنابراین پیشرفت‌های فناوری شده صرفاً موجب تغییرات مثبت در روی کره‌ی زمین نمی‌شوند.
تصور کنید جهانی را که در آن تمام نیازهای مردم برطرف شده است، جایی که نه مریضی، و نه فقر، نه حسادت، نه رقابت، نه عصبانیت، نه دشمنی، و هیچ تراژدی وجود ندارد، و همه تحصیلکرده و زندگی راحت و زیبایی دارند. آیا می‌تواند یک جهان انسانی باشد؟ آیا یک جهان جالبی است؟ مردم از انجام ندادن هیچ کاری و خوردن و خوابیدن، لذت بردن از نیازهای جنسی‌شان، یا عدم بیزاری از خشونت چه انگیزه‌ای خواهند داشت؟ اگر انسان‌ها در فرایند مبارزه برای اهداف خود بسیار رضایت داشته باشند، پس می‌توان گفت تکامل مهم‌ترین منبع پیشرفت بشر را غصب خواهد کرد. پیشرفت یعنی بهبود نه تکامل. گرچه پیشرفت‌های فناوری شده از اهداف اخلاقی و معنوی بسیار پیشی گرفته اما انسان می‌تواند فقط با یک نظم اجتماعی به تمام خواسته‌های خود برسد و آنچه بیشتر از همه اهمیت دارد تسریع پیشرفت اجتماعی و اقتصادی است، بنابراین باید در ایجاد صلح و همبستگی جهانی مشارکت نمود. امنیت و صلح جهانی از یک‌سو و توسعه‌ی اقتصادی و پیشرفت اجتماعی از سوی دیگر لازم و ملزوم یکدیگرند. پیشرفت اجتماعی می‌تواند باعث هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، ارتباطات دوستانه و همکاری بین کشورها شود حتی اگر نظام‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متفاوتی داشته باشند. آنجا که پیشرفت، ترکیبی متوازن از اخلاق و منفعت باشد، اما هیچ‌کدام بر دیگری ارجحیت نداشته باشند. در سایه‌ی چنین تعادلی پیشرفت عدالت محور و نه توسعه محقق می‌شود. هدف رشد و پیشرفت اجتماعی می‌بایست علاوه بر بالا بردن معیارهای جسمی و روحی زندگی همه‌ی اعضای جامعه با پیروی از حقوق بشر و آزادی‌های ضروری، توجه به ارزش‌های والای انسانی و رشد اخلاق در جامعه باشد. پیشرفت اجتماعی باید بر پایه‌ی منزلت و ارزش انسان‌ها بنا نهاده شود و ضامن تعالی حقوق بشر و عدالت اجتماعی باشد.

پی‌نوشت‌ها

1.کارشناس مسئول مطالعات و تحقیقات مؤسسه‌ی آموزش عالی سوره.
2. Naysayers
3.Friedrich Hayek
4. Utopias
5. Pareto Optimality
6.Montesquieu
7.Idea of progress
8.fixism
9.transformism
10.evolution
11. mutation
12. social change
13.development
14. Scientometrics
15. cloning
16. Bioethique
17. Medical Jurisprudence
18. progress
19.improvement
20.Development

کتابنامه:

1.آزاد ارمکی. (1388). اندیشه‌ی اجتماعی متفکران مسلمان از فارابی تا ابن‌خلدون. تهران. انتشارات سروش.
2.ازکیا، مصطفی. (1381). جامعه‌شناسی توسعه. تهران. نشر کلمه.
3.پولارد، سیدنی. (1354). اندیشه‌ی ترقی تاریخ و جامعه، حسین اسدپور پیرانفر، امیرکبیر، تهران.
4.توسلی، غلامعباس. (1387). نظریه‌های جامعه‌شناختی. تهران. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی. انتشارات سمت.
5.رفیع‌پور، فرامرز. (1382). آناتومی جامعه. تهران. شرکت سهامی انتشار.
6.روشه. گی. (1381). تغییرات اجتماعی، ترجمه‌ی منصور وثوقی، تهران. نشر نی.
7.ساروخانی، باقر. (1375) مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی خانواده. تهران. سروش.
8.علل پیشرفت و انحطاط جوامع از منظر آموزه‌های قرآن، آیت‌الله جوادی آملی/ www.hawzah.net/hawzah
9. گیدنز، آنتونی. (1383). جامعه‌شناسی. ترجمه‌ی منوچهر صبوری. تهران. نشر نی.

1. Bohme, G., (1977). "Models for the Development of Science" in:
I. Spiegel-Rosing and D. de Solla Price (eds.), Science, Technology, and Society. London. Sage Publications.
2. Campbell, Angus, and et al. ([1976). The Quality of American Life: Perceptions, Evaluations, and Satisfactions. New York. Russell Sage Foundat.
3. Randal Colins, (1989). Theoritical sociology. Harcouit Brace Jovanovich. InC.
4. Duhem, P. (1954). The Aim and Structure of Physical Theory. Princeton. Princeton University Press.
5. Fukuyama, Francis. (1992). the End of History and the Last Man. New York. The Free Press.
6. Furrow Barry R, and et al. (2004). Bioethics: Health Law and Ethics. (Fifth edition). Thomson West.
7. Hayek, Friedrich A. (1960). The Constitution of Liberty. Chicago. University of Chicago Press.
8. Hobbes, Thomas. (1651). Leviathan. New York. E.P. Dutton & Co.
9. Inglehart, Ronald & Jacques-Rene Rabier. (1986). "Aspirations Adapt to Situations" Research on the Quality of Life. Frank M. Andrews, ed. Michigan. University of Michigan. Survey Research Center.
10. Morris, Cynthia Taft and Adelman, Irma. Comparative Patterns of Economic Development 1850-1914, Johns Hopkins University Press.
11. Niiniluoto, I., (1980). "Scientific Progress". Syntheses 45.
12. Tocqueville, Alexis de. (1988). Democracy in America, PERENNIAL LIBRARY Edition, New York. Harper & Row.
13. university of minesota, human rights library, (1969). Declaration on Social Progress and Development, G.A. res. 2542 (XXIV), 24 U.N. GAOR Supp. (No. 30) at 49, U.N. Doc. A/7630.
14. Veenhoven, Ruut. (1984). Conditions of Happiness, Dordrecht/ Boston. D. Reidel Publishing Co.
15. Williamson, John B. (1987). "Social Security and Physical Quality of Life in Developing Nations: A Cross-National Analysis" Social Indicators Research, 19(2).
16. 16- http://doroud.parsibiog.com/268614.10/9/88.

منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان، (1392)، مجموعه مقالات نخستین همایش ملی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول