بازسازی بلخ بر اساس اسناد وقف
محققانی مانند الاگادی. چخوویچ، لیونور فرنندز، ثریا فروغی، آبراهام مارکوس، دیوید پوورز، آندره ریموند، ماریا سابتلنی، الاگاای. سوخاروا و بسیاری دیگر جهت احیا کردن شبکههای اجتماعی و مناظر شهری نابود شده از اسناد وقف استفاده کردهاند.
شاید چنین اطلاعاتی - که بر روی کاغذ آرشیوها به جا مانده - در هیچ جایی بیشتر از آنجایی که این شواهد فیزیکی تصویرگر آن است و اکنون غیرقابل دسترس میباشد و یا به علت آنکه در زیر ملحقات و اضافات غیر منقول بعدی مدفون شده و یا اوضاع و احوال سیاسی موجب انزوای آن شده است، اهمیت نداشته باشد.
یکی از این جاها، شهر قدیمی بلخ واقع در شمال مرکزی افغانستان است. هنگامی که مکان بلخ کهن مورد کاوشهای باستانشناسی قرار گرفت، علاقه و انگیزهی محققانی را جلب کرد که در پی پژوهش و تحقیق دربارهی گذشتهی یونانی مآبی بویژه الکساندری و بودایی بودند.(1)
برای حداقل نیم قرن گذشته پژوهش دربارهی بلخ به علت نزاع و درگیری سیاسی امکانپذیر نبود. عاملی که همچنین مانع دسترسی فعلی به آن بود. در نتیجه ی آن چه دربارهی بلخ نگاشته شده، ناشی از توصیفات امپرسیونیستی، اجمالی و واقع بینانه در منابع روایی است که نویسندگان و شاهدان بومی آن را نوشتهاند. (2)
هر یک از این نوشتهها مجموعهای از مسائل را در اختیار خوانندهی پژوهشگر قرار میدهد. شرح و تفسیر اطلاعات هر یک از این نوشتهها در ابتدا نیازمند
آگاهی در باب انگیزههایی است که منجر به ارائه این نوشته شده است. گاهی اوقات انگیزههای سیاسی و نظامی از جمله عوامل انگیزشی مسأله هستند
(برای نمونه، نوشتههایی که مقامات روسی و انگلیسی در قرون 19 و 20 فراهم آوردند). نوشتههای دیگر به منظور برجسته کردن و تبلیغ (بزرگ نمودن) قدرت یا فضایل یک شخصیت بومی آماده شده است.
دربارهی اهمیت اطلاعات مفصل اسناد حقوقی که عموما برای ثبت نوعی ضمانت داد و ستد نوشته شده، نمیتوان اغراق کرد.
البته این اطلاعات در بافت و چارچوبی پدید آمدهاند که درک آن بافت و زمینه ضروری است اما آنها حداقل تا آنجا که به پژوهشگر معاصر مربوط میشود اهمیت دقت را ندارند،
دقت در نامگذاری، توصیف فیزیکی و تعریف ارتباطات اجتماعی و اقتصادی.همان طور که من در جای دیگر گفتهام، اطلاعات در باب نقشه و ساخت اجتماعی شهر بلخ قبل از قرن 19 بسیار اندک است.
به علاوه صرف نظر از بلخ به خاطر مرکزیت شهری آن در طول قرن 19، در مکانی نزدیک آن، آرامگاه علی بن ابیطالب (مزار شریف) قرارداد که در این مورد بسیاری از روایات شفاهی به صورت نوشته در آمده است.
هنگامی که بدانیم بلخ با مرکزیت شهری عمده در دشت بزرگی بین رودخانهی آمودریا در شمال، ارتفاعات هندوکش در جنوب، رودخانه هریرود در غرب و بلندیهای پامیر در غرب قرار دارد، اهمیت سند حاضر قبل از بازسازی آن، با این پیش زمینه روشنتر می شود.
این سند ابتدا در سال 1961 و مجددا در 1982 توجهای. آ. داویدویج را جلب کرد و گالیبا جورااوا در مقالهای که در 1955 (3) به چاپ رسید، گزارشی مختصر از برخی قسمتهای آن ارائه داد. داویدویج به منظور روشن ساختن مسائل مالکیت و پولی خاص از آن استفاده کرد.
جورااو دامنه بحث این سند را از طریق تعیین هویت نویسندهی بینام این وقف و اهدا کنندهی آن ادامه داد. او به طور مختصر موقوف علیه عمومی این وقف را توصیف کرد، (این نوعی موقوفه بود که در آن، هم اهداف خصوصی و هم اهداف عمومی به کار گرفته شده بود)،
ویژگیهای آن را بر شمرد و تعدادی از شرایط موجود در این سند را تعریف کرد. هدف از ارائه این مقاله در دسترس قرار دادن کامل این سند، توجه کردن به ارزش آن، نه فقط برای کسب اطلاعاتی که این سند در ارتباط با مناظر شهری نابود شده در بر دارد، بلکه همچنین آگاه شدن از خود سند به لحاظ تنظیم شرایط و متن آن است.
سند: نسخ کپی و نسخ اصل
وقفیه نوعی از اسناد وقفی رایج سده 17 - 15 در آسیای مرکزی است. وقفیه اولا نسخهای از اصل است (سؤال در باب تعیین چگونگی نسخ اصلی در اسناد حقوقی مستلزم بحثی مفصل است که دراینجا امکان سخن گفتن از آن نیست.
کافی است که بگوییم در برخی موارد همه اسناد دستنویس جزو نسخ اصلیاند و در سایر موارد هیچ سندی اصل نیست). تعداد بسیار کمی از وقفیههای آرشیو دولتی ازبکستان وقفیاتی هستند که در آن لحظه مشخص - که مذاکره به اتمام رسیده - پیش نویس شدهاند. کاتالوگ مجموعه آرشیو 323 - 1،
در برگیرندهی فهرست بسیاری از اسناد اصل است. اما مراد از اصل، سندی است که معاصر داد و ستد و حامل مهرهای افرادی است که شاهد این مذاکره بودهاند، البته این سند غیر از رونوشت است؛
یعنی سند بعدی که از روی اصل یا کپی قبل آن استنساخ شده است. اما ما از طریق دلایل و شواهد این وقفیه درمییابیم که آن به عنوان امری ضروری و سنجیده در نظر گرفته شده تا نسخههای متعددی از این سند چه در زمان داد و ستد و چه در آینده در دست باشد.
هدف از انجام این کار حفظ سند و تضمین این مسأله است که همهی طرفهای ذینفع به شرایط آن دسترسی داشتهاند.
ثانیا: وقفیه از لحاظ سایز و اندازه نمونهی خاصی است. وقفیه طومار بزرگی است (که اندازه عرض آن تقریبا یک فوت و طول آن 18 فوت است) که در گذشته از یک کاغذ یا برگ تهیه میشد (بررسی فتوکپی حداقل 14 کاغذ را نشان میدهد).
وقفیههای آرشیو دولتی ازبکستان که نویسنده بررسی کرده است همه طومار شدهاند تا اینکه به صورت کدبندی مرتب شوند.
شکل این طومار ظاهرا مربوط به یک قرارداد کتبی است. هر چند مطالعهای قطعی در این زمینه وجود ندارد، اما نظر من این است که محدود کردن نوشته به یک کاغذ یا برگ، عادت حقوقی سند نویسی در دفتر خانههای آسیای مرکزی سدهی 17 - 16 است.
هنگامی که سند به بیش از یک ورق، دو، سه، چهار و... نیاز دارد ورق را به پایین آن میچسبانند و نوشتن ادامه مییابد.
نویسنده تاکنون با نمونههایی مواجه نشده است (حداقل اسناد قرن 16 و 17) که متن سند در پشت ادامه پیدا کند. این امر در اسنادی که به بیش از یک طرف ورق اما کمتر از دو طرف نیاز دارند امری متداول است،
متن به منظور ادامه، در حاشیه سمت راست از پایین شروع میشود آنگاه متن وارونه و به صورت ضربدری نوشته میشود. در این سند قاعدهی دیگری مربوط به سبک (که به طور گسترده استفاده شده) آن است که متن میباید در یک خط افقی از طریق حرکت در جهت عمودی در منتهی الیه هر خط پایان یابد تا اینکه آخرین فضای خالی بین سطرها پر شود.
پشت سند، کارکردهای ویژهی خود را دارد. اولا همانطور که در اینجا خواهیم دید، پشت سند محلی بود برای یادداشت مطالب مربوط به معامله و داد و ستد، ویژگیهای مربوط به معامله
ی وقفی نه یک بخش از آن؛ نیز محلی بود .
برای بایگان جهت نوشتن کدهای کتابخانه، تا هر گاه سند به صورت طومار پیچیده شد و در قفسه قرار گرفت، تشخیص و باز پس گرفتن آن آسان باشد.
سند حاضر را با پارچه پوشاندهاند. این مسأله اهمیت دارد زیرا دیگر در آن هنگام امکان تأیید مطالب مکتوب بر پشت سند وجود ندارد. چون شواهد و قرائن فیزیکی بر خلاف آن وجود ندارد حدس میزنم که یادداشتهای پشت سند تنها بر روی نسخههای معاصر دیده می شود.
کاتبان در ارائه نسخههای بعدتر، که دلایل ایجاد آن را بعدا بیان میکنم، ممکن است احساس کرده باشند، نسخهبرداری متن اصلی ضرورت دارد زیرا نهادهایی که پشت ورقه ذکر شدهاند احتمالا به طور کامل در خود وقفیهها
توصیف شده است. اما البته این تنها حدس من است.
محافظت و نسخه برداری
این سند در برگیرندهی برنامهای برای نگهداری و محافظت از آن است. هر ساله در جشن میلاد پیامبر) 17 ربیعالاول) متولیان وقف میباید کل وقفیه را در تجمع عمومی با صدای بلند قرائت کنند. این امر احتمالا دسترسی مستمر به شرایط وقفیه را برای همهی طرفهای مربوط تضمین میکند. افزون بر این، باید هر ده سال، نسخهی جدیدی از این وقفیه تهیه شود.این یکی از شروط اصلی واقف است (ر. ک سطر 130 - 129) (4) علاوه بر قرائت عمومی سند و نسخهبرداری ده سالهی آن، دستور دیگری، شاید به امر خود واقف، برای مراقبت ازسند اضافه شده است.
در این سند آنگونه که ما امروز میبینیم، این متن روی برگهی جداگانهای که به پایین وقفیه چسبانده شده قرار دارد، نه اینکه در جای وسیعی در پایان وقفیه قرار گیرد. در نمونهی دیگری، آن ممکن است یکی از نمادهای تکمیلی در پشت باشد.
این نوشته از شش نسخه ی این وقفیه در جاهای متعدد خبر میدهد، دو نسخه در بخارا - یکی در کتابخانهی خواجهی محمد پارسا (5)، یکی در منزل شخصی حضرت شیخ العالم (که هویتش نامعلوم است) -
دو عدد در بلخ در منازل قاضیان - قاضی مالمل و قاضی صالح -، نسخهی پنجم در سمرقند در منزل ملازمان خواجه بهاءالدینی (یاالدین) و ششمی در منزل محمد صادق شیخ در شهر سبز (همچنین به خوبی میتوان فرض کرد مؤسس، اخلاف و اسلافش میبایست نسخههایی داشته باشند) این نوشته بیان میکند که اگر یکی از نسخهها گم شود،
نسخه دیگری باید فراهم شود. اگر ما در دستورات واقف نظر اندازیم، درمییابیم که هر ده سال، شش نسخه یا بیشتر فراهم و به مخازن جداگانهای فرستاده میشد.
آیا چنین اقدامی معمول بود و آیا به طور کامل عملی میشد و تداوم مییافت. یک نمونهی قابل مقایسه که فورا به ذهن متبادر میشود دستوری است که مورخ قرن 13 و وزیر ایلخانیان، رشیدالدین، برای حفظ و نسخهبرداری از آثارش داد(6).
اما شکی نیست که در اینجا نمونههای دیگری وجود دارد که بایستی کشف شود. شواهد غیرمستقیم در اینجا بیان میکند که هدف تحقق نیافته است.
اولا، تنها دو نسخه شناخته شده از این وقفیه باقی مانده است (یکی دقیقا از روی دیگری کپی شده است). ظاهرا مدت زیادی از عمر این وقفیه نمیگذرد و این امر ممکن است تبیینی برای شمار اندک اسناد باشد.
ارجاعات متناوبی برای بخشی از مجتمع که مدرسه بود وجود دارد اما هیچ کدام از این ارجاعات که من یافتهام بعد از قرن 16 نیست و نام محلهای که در آن قرار گرفته بود، چغری موسی شیخ، نیز ناپدید میشود و یا اینکه نام دیگری جایگزین آن میشود.
این واقعیت که آخرین نسخهها احتمالا مربوط به قرن نوزدهم است را نباید به عنوان شاهدی پذیرفت که وقف هنوز کارکرد دارد. حفظ و نگهداری اسناد فی نفسه میتواند به سادگی کار باارزشی تلقی شود، خواه آن بنیادکار کند یا نکند.
همه ما میتوانیم به این نکته اذعان کنیم نظامی که برای حفظ و نگاهداری اسناد وجود داشته، انگیزه قابل توجهی در گرایش مردم به وقف بوده است و این نظام تا زمانی که نسخهی حاضر نگاشته شده، تعدی یافته است.
به نظر میرسد که این وقفیه بخشی از گنجینهی معروف قشبگی است که زمانی پس از سال 1924 از بخارا به تاشکند آورده شده است. هنگامی که قشبگی باقی ماندهی منابع فارسی را نگهداری میکرد، وقفیههای فعلی آن گنجینه، ظاهرا در خزانه 323 - 1 جمع شده بود.
بیشتر آنچه به این وقفیه مربوط است اکنون در خزانهی 126 (7)قرار دارد. بنابراین، این احتمال قوی وجود دارد که سند حاضر از کتابخانهی پارسا در بخارا آورده شده و یکی از نسخههایی بوده که برای نگهداری به آنجا فرستاده شده است.
در واقع شواهد غیرمستقیم حاکی از آن است که نسخههای حاضر هم از بخارا و شاید هم از کتابخانهی پارسا آمده است.
دو نسخه از این وقفیه
دو نسخه از این سند در آرشیو دولتی ازبکستان وجود دارد. یکی به شمارهی 956 و دیگری (8) 1216 در مجموعهی I. 323, OPISl، در فهرست منتشر نشده این مجموعه، نام واقف و بنیانگذار وقفیه در هر دو مورد خود ذا محمد کنت (یعنی کنات)، ذکر شده است.هر چند ظاهرا توصیف کوتاه هر دو فقره حکایت از آن دارد که نام واقف... دانسته نیست. جورااو با مقایسهی این دو نسخهی موجود، به این نتیجه رسید که نسخهی دوم مستقیما از اولی رونوشت شده است هر چند هر دو نسخه افتادگیها و نواقص یکسانی دارند.
ویژگی این نسخه
نسخه مورد استفاده در اینجا (شمارهی 1216) با نگاهی حرفهای به خط شکسته نسخ است. اما نگاهی حرفهایاش، بیدقتیهای خطی قابل توجهی را نشان نمیدهد، در آن هنگام که خط عالی نوشته شده باشد (9)، توجه و دقت کاتب باید کم شده باشد.در سطر 18 کاتب به جای اظهر، ظهر نوشته است. در سطر 29 در نگارش کلمه راهرو او حرف ه را فراموش کرده است [رارو به جای راهرو] و هنگامی که این اشتباه معلوم گردد، او یا شخص دیگری حرف ه را بالای الف قرار میدهد [رارو]. او در سطر 35، کلمهی اعیان در عبارت تمامی اعمال و اعیان قائمه را حذف کرده و در سطر 39، اختان را به اشتباه اختا - خان خوانده است.
هنگام نگارش سطر 89 او به نحوی مکان را گم میکند و مجددا عبارت فی محصول تها (عبارتی که در آغاز سطر آمده) را مینویسد قبلا او عبارت ینصرف فیها و فی محصول تها کیف یشاء و این یشاء و یصرفوها را کامل کرده بود (در این قسمت از عبارت و فی محصولاتها) الی من یشاء را تکرار میکند.
این اشتباه ظاهرا هنگامی که او متوجه شد چه کرده است، وضعیت دشواری را پدید میآورد. بنابراین کاتب که در اینجا در نیمهی راه نسخهبرداری از سند است، احتمالا خودش را در ابتدا به خاطر این بیتوجهی سرزنش میکند
ولی بعد تصمیم میگیرد که به هر دلیلی [شروع مجدد آن] غیرممکن بوده است (شاید او قبلا تعداد زیادی از این صفحات کاغذ را به هدر داده بوده) و بنابراین کلمات اشتباه به آرامی خط زده شده است. از این لحظه مشکلات چند برابر میشود. او به اشتباه تنصیص را تنکیس (سطر 90 (، رغن را روغن (سطر 137) میخواند و به جای عبارت بطریق مناصف (سطر 98)
بطریق من النصف مینویسد. در سطر 110 کلمهی شمارش را فراموش میکند و خود او یا فرد دیگری بعدها در بالای خط آن را مینویسد. در سطر 112 او تمام جملهی قبلی در ارتباط با وعدهی ملاقات مؤدن را تکرار و سپس عبارت «خمس نیز از این» را در سطر 113 حذف میکند.
در سطر 120 به جای موالید، میلاد و در سطر 122 به جای شیرینی، سیرینی مینویسد. اشکالات نسخهای دیگری وجود دارد که شاید [جزء] اشتباهات کاتب نباشد.
[آیهای از] قرآن که در سطر 15 نقل شده، مطابق با قرائت روایت رسمی آن نیست (10)این یادداشت که در همان پایان آمده و واژههایی را برای کپی کردن و نگاهداری این وقفیه در بخارا، بلخ، سمرقند و شهر سبز ارائه میکند،.
به کتابخانهی خواجه محمد پارسا به عنوان یک کتیب - خانه اشاره دارد (سطر 174). اشتباهات و محذوفات فراوان دیگری وجود دارد که باید آنها را یافت. اما این موارد نمونههایی هستند از بیدقتیهای عامی که این سند نشان میدهد.
واقف
جورااو بر اساس منابع مجمع الضرائب قرن شانزدهم که منتشر نشده و اثر سلطان محمد، مقیم و اهل بلخ بود و نیز بر اساس منابع بابورنامه، خواجه کمالالدین کوناک را به عنوان واقف معرفی کرد.به این علت این سؤال در باب ماهیت واقف مطرح میشود که در آغاز این سند، جایی که نام واقف باید به طور عادی بیابد، دیده نمیشود.
در خور این سند واقف به داراییهایی که پسرش خواجه مولانا وقف کرده (سطر 27) و سپس در سطر 139 به سه مسجدی که برادرش خواجه محمد کوناک ساخته و سپس وقف کرده، اشاره میکند. اما نام خود واقف دیده نمیشود.
جورااو با استنادش به باورنامه، شواهدی که تا حدی سبب روشن شدن هویت واقف میشود را ذکر میکند. در دوم جمادیالثانی 11/935 فوریه 1529، بابور شخصی به نام کمالالدین را بر کنار کرد (قیاق در ترجمهی بوریج، قنق در ترجمهی تکستون و کوناک در ترجمهی منو) (11)
این کمالالدین خود پیامی را از سلطان کیستان - قرا، محان و جانی بگد در بلخ دریافت کرد. همانطور که ترجمههای (هم فارسی و هم انگلیسی) متن چغتای را باز تولید میکند، بابور مینویسد که او از پیام کیستان قرابه نوکرش آگاه بود که در این پیام سلطان از رفتار گدایان در اطراف بلخ و ارتباطشان با کمالالدین گله میکند.
بابورنامه وجود یک کارمند از بک عالی رتبه به نام کمالالدین را که با بلخ در 1529 در ارتباط است، اثبات میکند. واقف، هنگامی که نام برادرش را ذکر میکند، همان نام کوناک را به کار میبرد.
در کنار این شاهد، جورااو یادداشتی را در نسخه منتشر نشده مجمع الضرائب ذکر میکند که شخصی به نام خواجه کمالالدین کوناک، مدرسه و حمامی را در بلخ در چغر بنا کرد. نویسنده مجمع الضرائب، سلطان محمد، مفتی و پسرش درویش محمد، اثرش را در 1563/977 نگاشت.
او و پدرش، قبل از وی از شهروندان مشهور بلخ بودند و هنگامی که جانی بگد پیر محمد در 963 قدرت را به دست گرفت، سلطان محمد کار بر روی مجمع را به منظور آرزوی قبلیاش برای اطلاع دربارهی این شهر شروع کرد.
مجمع که حدود چهار سال پس از مرگ پیر محمد کامل شد، نویسنده را مردی صاحب موقعیت اجتماعی و کارهای عمرانی دولتی نشان میدهد که شخصیتهای سیاسی آنجا در اواخر قرن 15 و اوایل قرن 16 آنها را برجسته تلقی کردهاند.
مأموریت اتمام یکی از این پروژهها یعنی حمام سلطنتی که کیستان قرا در 28 - 1527/934 عهدهدار شد یادآور، حمام طاهر بلخی مساوی 946 است (اگر کلمهی حمام، حمام خوانده شود) که پدر سلطان محمد آن را بنا کرد (12)
نویسندهی حمام خود کمالالدین را آن طور که نزدیک مدرسه ساخته شد و نیز در 1539/946، یک سال بعد از تثبیت موقوفه تکمیل گردید، توصیف میکند، در حالی که مدرسه زمانی قبل از آن کامل شده بود(13).
اما شواهدی بیشتری وجود دارد که مدرسه را به کمالالدین نسبت میدهد. آنگونه که سلطان محمد دربارهی آن زمان مینویسد (دهه 1560 (خواجه بهاءالدین حسن نثاری بخارایی نشان میدهد که مدرسه و حامی وقف حداقل برای مدتی فعالیت میکردند. نثاری دربارهی معلمش امیر احمد الحسینی مینویسد:
او در مدرسه خواجه کمالالدین درس میداد (14)و پذیرفت که این مطلب بیارزش چخمینی را درس دهد (15)نثاری در ادامه میگوید که حسینی در بلخ کشته شد و در «مزارشاه» دفن شد (احتمالا به مقبرهی علی بن ابیطالب در شرق بلخ اشاره دارد) (16)
هر چند نثاری به طور دقیق مدرسهی کمالالدین را در بلخ معلوم نمیسازد، اما شواهد مربوط به زمان و مکان مرگ و دفن استادش و نیز دستنوشتههای مختلفی که فتاک به عنوان بخشی از نام کمالالدین ارائه میدهد تا حدی قانع کننده به نظر میرسد. ویراستار کار نثاری شک نداشت که مدرسه در بلخ بود(17).
هر چند جورااوا این را نمینویسد که سلطان محمد گفتههای زیادی در باب پروژههای نوسازی شهری کیستان قرار دارد. این پروژهها مشتملاند بر بازسازی دیوارهای قلعه هندوان (18)
(نام مرکز شهر) که در قسمت جنوب شرقی در کنار منطقهی چغری موسی شیخ قرار دارد، محل مجتمع مدرسه - مسجد و شماری از املاک وقف شده وجود وقفیه و مجتمع هر دو بازسازی بیشتر شهر در زمان حکومت کیستان قرا (حک: 1544 - 1526) دلالت می کند.
درسراسر متن (سطور 137، 117، 49، 18 و 149) ارجاعات بسیاری دربارهی موضوعاتی که پشت این وقفیه (در این وقفیه) ذکر یا تعریف شده است، وجود دارد.
واژهی ظهر متضاد واژهی صدر است (بدنه یا ظاهر سند) (19)تمام ارجاعات در پشت [موقوفه] مربوط به ساختارهای عمومی است که قبلا ساخته و به عنوان وقف از جانب واقف و برادرش خواجه محمد کوناک تعیین شده است.
و این وقفها در حال حاضر باید بخشی از درآمدشان را از درآمد حاصل از املاک وقف شده در 1540 برداشت کنند. آن املاک مشتملاند بر سه مسجد که برادرش ساخته بود (سطر 139)؛ و چهار مسجد (سطر 138)؛ یک دستشویی، و دو رباط که خودش ساخته و وقف کرده است (سطور 146، 18).
متولیان وقفیه 1540 حداقل باید بخشی از مواجب ائمه و مؤذنهای مساجد هفتگانه را میپرداختند. هر یک از امامان هفتگانه چهل تنگاس در سال و هر مؤذن بیست تنگاس دریافت میکرد. این مبالغ احتمالا مکمل درآمدهای حاصل از موقوفات قبلی بود و مواجب آنها را بهبود میب
خشید.
چرا که امام مسجد محلی 180 تنگاس و هر مؤذن 40 تنگاس دریافت میکرد. به احتمال زیاد پرداخت مساجد کوچکتر به امام کمتر بود مگر اینکه وظایف به طور قابل توجهی متفاوت بود، نمیتوان انتظار داشت که مؤذنها در چنین رتبههای متفاوتی قرار بگیرند.
به علاوه ضمیمه حقوق ائمه و مؤذنها، وقف 1540 از قرار معلوم موقعیت جدیدی را برای رباطها (20)اختصاص داده که در پشت سند ذکر شده است. این سند تصریح میکند که نگهبان (سرایدار) (که سالانه 100 تنگاس دریافت میکند)
وظیفه دارد تا رباطها را در هر صبح باز، و شب هنگام آنها را قفل کند و روزها آنها را تمیز نماید. اما وقفیه 1540 تأمین همه گونه مخارج نوسازی و تعمیر این مساجد، رباط و این دستشویی را از طریق درآمدهایش تعیین میکند.
نگاهی مختصر به محتوای این وقفیه
این وقفیه دارای 5 بخش مجزاست. نخست مقدمه است (که در نسخههای موجود مفقود است) که در آن واقف با نام بردن از خود و بیان هدفش، نیت شرعی و قانونیاش را اظهار میدارد. بخش دوم تعریفی از موقوفه علیه ارائه میدهد که تا حدی در اینجا خطاست (سطور 19 - 1).بخش سوم مشتمل است بر فهرستی از همه املاک و داراییهایی که بخشی از درآمد حاصله از موقوفه را فراهم میکند (سطور 87 - 20). بخش چهارم شروط و قیود واقف برای ادارهی وقف است (سطور 165 - 87).
و بخش پایانی اقامه دعوی صوری است که واقف به اجرا درمیآورد و حرمت قانونی این وقفیه را فراهم میکند.
این سند در برگیرندهی بخش ششمی است که با خط متفاوتی نوشته شده و برگهی جداگانهای در پایان این طومار چسبانده شده است و نام گنجینه های این سند را مشخص، و دستورالعملهایی برای جایگزینی نسخههای مفقوده ارائه میکند.
موقوفه علیه عمومی یک مسجد محلی، مدرسه و دستشویی است که در قسمت چغری موسی شیخ واقع است، شاید آنگونه که قبلا ذکر شد بخشی از نقشه بازسازی شهری را جانی - بگد - شیباند محافظ سلطان کیستان قرار عهدهدار بوده است.
پشوانهی آن یک گنجینهی اساسی از املاک است، از جمله دو کاروانسرا، 61 مغازه، یک حمام عمومی بزرگ و سه مجتمع مسکونی. این املاک عمدتا در سه قسمت شهر واقع بودند (کو، گذر)، چغری موسی شیخ، سلاخخانه و آسیاباد.
علاوه بر این یک ملک (5 مغازهالحاقی) نیز وجود دارد که حصار قدیم قلمداد میشود (یعنی شهر مرکزی) نزدیک دروازه عراق (سطور 60 - 58)
مغازه دیگری نیز در بیرون حصار قدیم و داخل حصار جدید در بازار جامهفروشان قرار دارد (سطور 63 - 60) ملک دیگری مشتمل بر دو مغازه و یک مجتمع مسکونی در سر پل دوآبه - شاید بیرون از حصار دیوارهای جدید - قرار دارد. (سطور 66 - 63). سرانجام یک «نیمه کامل» از آسیاب در شخشار، روستای معین (21)،
واقع شده است. من به جای آنکه کوشش کنم که وقفنامه را به شکل روایی بیان کنم اطلاعات مربوط به املاک وقف شده در سه بخش شهر را در یک سلسله تصاویر (تصاویر 6 - 2 به همراه ترجمه) گنجاندهام. گرچه مختصر است و آن چنانکه باید، دقیق نیست
اما حداقل ایده یا فکری از روابط مکانی و اختلاط کاربردها در محلههای مختلف شهر ارائه میدهد واقف میگوید (سطر 17) که او هر آنچه را در مالکیت داشته، وقف نموده است. آنچه که نقشههای فهرست املاک نشان میدهد آن است که املاک سلاخخانه و آسیاباد کم و بیش در یک محل متمرکز شده است.
در حالی که آنها در چغری موسی شیخ در سراسر بخش در شش نامه پراکنده بودند و تا آنجا که من میتوانم بگویم در جاهای نامعین.
این سند شماری از جنبههای اجتماعی را که نیاز به شرح دارد، آشکار میکند. نخست: املاک شخصی در بلخ است. این سند در کنار واقف، برادرش و فرزندش، 36 مالک دیگر را نام میبرد (ر. ک به جدول 1، ذیل ترجمه) و آنچه که در رابطه با اینها شگفتآور است،
این است که در واقع هیچ کدام بخشی از آنچه که ما ممکن است به عنوان نخبگان، سلاطین، امرا و اندیشمندان فکر کنیم، نیستند. در میان مالکان دو محتسب وجود دارد، یکی شخصیت ارتشی دارد و دیگری شاید نظامی (یاری بهادر، فرزند جانی بهادر و نوه تغری بردی بهادر، که تنها اجارهدار زمینهای حکومتی است)
اما گروه زیادی از مالکان را صنعتگران و کاسبان تشکیل میدهند (میوه فروشان، نانواها، نقاشان، یک طراح، یک باغبان، یک بافنده، یک کیف دوز و یک قصاب) این تصویر از طبقهی متوسط زمیندار کاملا با تصویر مالکیت زمین که تقریبا در روزگار اسناد فروش جویباری پدید آمد، مطابقت میکند.
یکی دیگر از شواهد جامعه شناختی مهم که این سند دربردارد شماری از مالکین هستند که نامشان حاکی از این است که در شهرها و مناطق دیگر در آسیای میانه نشأت یافتهاند. بدین معنا که اگر نسب محلی که نام برخی افراد از آن حکایت میکند را بپذیریم،
بدین معناست که این افراد به نحوی با شهرهای نامبرده پیوند دارند. این نسب، شش نفر را با نسبت بلخی سه نفر را در ارتباط با مرو، یک نفر را از کولاب (نوه مردی که نسبت بلخی داشته است) و یک نفر بخاری، یک نفر هروی (از هرات) و یک نفر سمرقندی را نشان میدهد .
این اندیشه که اسامی افرادی که دارای نسب محلی هستند هویت محلی او را مشخص میسازد، برای مدتی در تاریخ شماری عصر جدید رواج داشته است. اما در اینجا باید این واقعیات را به حساب آوریم که:
1. اکثریت مالکین املاک با چنین نسبتی مشخص نمیشوند.
2. آن دستهای هم که مشخص میشوند، اکثریتشان نسبت بلخی را به کار میبرند که احتمالا برای کسی که عملا در بلخ زندگی میکند ضرورت ندارد.
امکان دارد که نسبت بلخی برای کسی که در آنجا زاده میشد، به کار رفته، در حالی که بسیاری از افراد ساکن در شهر بلخ زادهی آنجا نیستند. این امکان وجود دارد که نام نسب و کاربرد آن یک مسأله کاملا مشخص بوده است .
و به سادگی نامی که در یک زمان معین برای شخصی استفاده میشد، هیچ مفهوم دیگری نداشته است.
نهایتا شخص از این مسأله متعجب میشود که از میان تقریبا 40 نفری که نامشان در اینجا ذکر شده تنها از بیبی صفیه دختر شاه محمد بلخی نام برده شده است. این نسبت کاملا متفاوتی است از حدود 30% مالکینی که در اسناد فروش جویباری از آنها نام برده شده و همگی زن هستند. این ممکن است نمونهای کوچک باشد و معرف تمام شهر به عنوان کل نباشد.
پی نوشت:
1- من میل دارم مراتب سپاس خود را از ارکین عبدالله یوف سرپرست آرشیو ایالت مرکزی ازبکستان به خاطر اجازهی انتشار این وقفیه عینا ابراز دارم. مقالهی حاضر با مساعدت فراوان ماریا اداسابتلنی که در موارد بسیار از طریق مطالعه دقیق و ارائهی نکات ارزنده مشوق این کار بود، نگاشته شد. از این رو مؤلف صادقانه قدردان اوست. یوری برگل غرمستقیم کار را حمایت میکرد. هنگامی که در سال 1997 در کنفرانس سالانه انجمن مطالعات خارومیانه گزارشگر میزگردی دربارهی وقف بود - مؤدبانه و با تأکید اظهار داشت که نبود اسناد منتشر شده، تعلیمات راجع به وقف را در آسیای مرکزی اگر نه مظنون، لااقل مسأله برانگیز میسازد.
1. اسناد منتشر شده این کاوشهای باستان شناسی ناچیز است. هیأت نمایندگی باستان شناسی فرانسه در افغانستان در 1925 - 1924 در آن قسمت به کاوش و حفاری پرداخت. نک:
A. Foucher, La viille route de linde bactres a taxila paris: les editions dart et dhistoire 1942, vol. I, PP.98-121
ردنی اس. یونگ حفرههای متعددی را در حصار جنوب غربی بلخ ایجاد کرد (دیواری که در وقفیه کنونی حصار جدید نام دارد) اما هدف وی گذشته یونانی مآبی بود و یافتههای وی از لایههای [دوره] اسلامی هیچ اهمیت آشکاری نداشت.
2- در این مورد ر. ک:
A.M. Mukhtarow, Pozdnesrednevekovyi Balkh Materialy k istoricheskoi topografli goroda VXVI-Xv#vv dushanbe: donish 1980, PP.8-16.
3- ترجمهی ار. دی مک چسنی و نادیا جمال و میکائیل لوستینگ «بلخ در اواخر قرون میانه»، ‘‘ مقالاتی در باب آسیای میانه، 24 ‘‘.
Bloomington, India: Research Institue for Inner Asian studies, 1993, PP6-12.
B.A. Akhmedov, Istoriia Balkha XVI- pervaia polovina Xv# v Tashkent: Fan, 19 PP. 4-13(
Zeki veli di in his the Topography of Balkh do|n to the middle of the seventeenth century Central Asiatic journal 14 (1970) PP. 277-288,
زکی در مقالهاش با عنوان موقعیت جغیرافیایی بلخ تا میانه سدهی هفدهم نقشهی کلی شهر را بر اساس ناحیهی محمد بن امیر ولی در بخش چهارم جلد 6 از کتاب بحرالاسرار مناقب الاخیار ارائه میکند (Ms India Office Ethe No. 575) نه مختاروف و نه احمدوف هیچ یک، از مآخذ و منابع مستند قانونی انتشار نیافته استفاده نکردهاند به رغم این واقعیت که منابع داویدویچ بر این وقفیه حداقل قبلا در دسترس آنها بوده است. مختاروف، آرشیو ایالتی ازبکستان را (مالک وقفیه 1540) به عنوان یکی از منابعش ذکر میکند اما هیچ شاهدی در پژوهش و تحقیق او وجود ندارد که وی واقعا در آنجا کار میکرده است. یک سند که او از این آرشیو ذکر میکند یعنی (وقفیه مدرسهی سبحان قلی خان) قبلا در زمانی که او مشغول نگارش بوده و احتمالا از نسخه انتشار یافته، استفاده میکرده، منتشر شده بوده است. تک:
A.D. Davydov, Imenie medrese Subkhankankuli-khana v Balkhe po vakfnoi gramote xv#V., kratkie soobshcheniia instituta Vostokovedeniia, 37 (1960), pp.82-12.
4 E.A. Davidovich, Materialy dlia kharakteristiki ekonomiki isotsial nykh otnoshenni v Srednei Azii XVI v., Izvestiia Otdeleniia obshchestvennykh nauk Akademii Nauk Tadzhikskoi SSR, 24 (1961), P. 14
خلاصهی انگلیسی آن:
Some Social and Economic Aspects of 16 th Century Centeral Asian, in centeral Asian Review, 12 (1964), pp. 265-270; idem Osotsial nomi zhiznennom uroune riadovykh predstavielei dukhovensta po vakf-name Xv-Xv#vv., Bartol dovskie chteniia 1982, p.19; G.A. Dzhuraeva Vakfnyi dokument 1540 g. Vostochnoe i storicheskeskoe ispetsial nye istoricheskie distsipliny, vyp. 3. (1995), pp. 190-198.
4- این شرط احتمالا به طور گسترده به کار رفته بود. در دهه 1980 م یک مقام رسمی که مدارک وقفیه احرارید در سمرقند را بررسی میکرد، یادآور شد که متولیان، فقدان مهر تعیین کننده هویت را چنین توجیه میکردند که این سند هر ده سال یک بار نوشته میشد، همانطور که وقفیه سده پانزدهم هم مشروط کرده بود. ر. ک:
go- Anm Gross The wagf of Khokja ybayd Allah Ahrar in Nineteenth Century central Asia: A preliminary study the Tarist Recorordthe Nakshibendis In estern and centran Asia: change and cotinuity ed Elizabeth Ozdalga (Richmond surrey: curzon, 1999), pp. 55-56.
5- برای آگاهی درباره این کتابخانه ر. ک:
Maria E. subtelny Che Making of Bukhara yi sharif: Scholars and liberarie in Medieval Bukhara (the library of Khwaja Muhammadparsa), In the present volume.
E.G. Brrone, Aliterary History of persia)combridgei comridge university press, 1920, reper. 1964(vol. #, pp. 77-80.
6- خلاصه براون از تلاشهای رشیدالدین جهت حفظ آثارش مبتنی است بر چهارمین ترجمه جامعالتواریخ.
Histoire des Mangols de La Perse ecrite en Persan Pa Raschid-eldin ed. 8 tr. Etienne Quatremere Paris, 1836.
اگر چه در نوشته براون این مطلب کاملا روشن نیست به نظر میرسد این تعلیمات در سند جداگانهای در جامعالتواریخ نوشته شده باشد. (ر. ک: براون، 77/3).
7- در این مورد ر. ک:
Z.N. Agafonova and N.A. Khal fin Putevoditel tsentralnwi Gosudarstvennyi Istoricheskii Arkhiv Uzssr (Tashkent 1948) , PP. 30-32.
8- فهرست گنجینه:
Kollektsiia Vakufnykh Dokumentob Compiled by I. Miradylov see O.A. Sukhar, kvartal naia obshchina Pozdnefcodaf nogo gorobadukhary]Mosco: Nauka, 1976[, P. 6
این سند را یک جور توصیف میکند. شماره 656، بعدها بر اساس سند وقفی جورااو استنساخ شد ص 191 و دارای مهری است به تاریخ 1309/92 - 1891. گرچه این امر نمیتواند به خودی خود دلیل برای تاریخ این کپی باشد من شماره 956 را بررسی کردم اما فقط شماره 1216 را به صورت کپی دیدم که اندازهاش تا حدی کوچکتر ازاندازه اصلی بوده است.
9- به طور مثال اگر آن را با تصاویر مقاله بسیار ارزشمند خطاطی به قلم غلامحسین یوسفی مقایسه کنیم در: (Elv, IV, pp. 680-718).
10- قرآن کریم تقسیر الامامین الجلالین (دمشق، 1964) و محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم الفهرس للقرآن الکریم (بیروت: دارالکتب المصریه، 1654) 748.
11- ظهیرالدین بابور، بابورنامه در انگلیسی (Memoirs of Babur) و ترجمهی
Annette Susannah Berveidge
Londoni Luzac, 1922, kpr. 1969, p.649.
همو: بابورنامه: خاطرات بابور، شاهزاده و امپراطور. The Baburnama: Memoirs of BaburPrince and Emperor.
ترجمهی: Wheeler M. Thackston (Newyork/ oxford: Oxford university Press, 1996), p. 414
همو، بابورنامه (وقایع) Babur- nama vaqayic
نشر انتقادی مبتنی بر چهار متن جغتای، با مقدمه و یادداشتهای Eiji Mano,دو مجلد (کیوتر، 1995) متن 1/ ص 576؛ متن 2/ص 248.
12- سلطان محمد، مجمع الغرائب: Ms Tashkent, IVANVz, No, 1494, F. 16b.
13- جورااو سند وقفی، ص 192 - 191.
14- بهاءالدین حسن نثاری نجاری، مذکر الاحباب، ناشر سید محمد فضلاله (نیودای، 1969) ص 374 - 373. ناشر متن در اینجا نوشته متفاوتی را در پانوشت آورده: کمالالدین فتاک (ر. ک انتقال ساده به فتاق)، ص 373.
15- "چغمینی "کلمهای است اختصاری برای تفسیر سیدشریف جرجانی بر الملخص فی الهیئه تألیف محمد بن محمد چغمینی خوارزمی. هم تفسیر و هم اصل کتاب به زبان عربی بودند و تفسیر متن معیاری برای پژوهشگران و محققان نجوم در این زمان بود.
16- مقبره علی بن ابیطالب محل توجه و عنایت زیاد سلطان حسین بایقرا در شصت سال قبلتر بوده است. ر. ک: اثر من تحت عنوان وقف در آسیای میانه (Princeon, 1991, pp. 39-45) و نقد و بررسیای که ماریا اوا سابتلنی از آن به عمل آورد:
Journal of New Eastern studies, 55/1 (1996), pp. 49-52.
17- نثاری، مذکر، ویراسته فضلاله مقدمه، صفحهی 7. تنظیمکنندهگاه شمار اواخر سدهی هفده و اوایل سده هجده، شریفالدین «راقم ابن نورالدین، از خواجه کمالالدین کناق به عنوان سازنده حمامی در بلخ نام میبرد تا در خدمت مدرسهاش باشد. اما راقم، تاریخ حمام را در 1549/956 میداند. (تاریخ میرسید شریف راقم یا تاریخ راقمی) Ms Roya Asiabc soaetyyorley, no, 163 f. 1356
نیز ر. ک: Baron Victor Rosen collection scientifigue de L institute des Langues Orientales, #, manuscrits persans]st. petersbug, 1886[, p. 128.
بارون ویکتور روزن،مجموعه علمی مدرسه زبانهای شرقی، نسخههای خطی فارسی، سنت پطرزبورگ.
نام کناک همچنین به وسیله آقای فوشر در این کتاب ثبت شده است: La vieille route de l Ivde, vol. 1
لوحه 22 گنبدی است در آسیاب کناک (آسیاب آبی کناک) شاید نام محلیاش را از خود معبد بودایی کناک گرفته باشد که در منتهیالیه جنوبی بلخ واقع است.
18- سلطان محمد، مجمع، 16 آ.
19- معنی غیر فنی صدر، "جلو" و بخش بالایی است. ماریا سابتلنی با من این مسأله را مطرح کرد که چگونه در یک سند صدر تقریبا معنی آغاز سند را میدهد، یعنی بخشی که بعد از اطلاعات مهم مربوط به وقف میآید و قبل از پیوست کدی، تأییدیهای، اظهار نامه یا مشابه آن خاتمه مییابد از سوی دیگر هنریش در مقاله خود در رابطه با صدر (E12, V#, p. 748) این اصطلاح را در چارچوب نامهنگاری به عنوان قواعد مقدماتی یا پیشگفتار تعریف میکند. این تعریف مطابقت کامل با کاربردش در این وقفیه ندارد زیرا در این وقفیه به بخش مشخص شدهای از سند اشاره میکند که در آن مطالب اصلی بیان شده است.
20- کلمه رباط شاید در اینجا به آسایشگاه یا مهمانخانه اشاره دارد. هر چند در جای دیگر مترادف کلمه کاروانسرا به کار میرود. ظاهرا رباط در این سند در هر دو معنای مجزا استفاده میشود. برای کاربردهای دیگر رباط در بخارا طی همین دوره رجوع کنید به مقاله من، با عنوان:
Some Observations on garden and its meaning in the property transactions of the Juybari family in Bukhara 1544-77.
نیز پارهای ملاحظات درباره باغ و معانی آن در ضمانتنامههای املاک خانوادهی جویباری.
Gardens in the Time of the Great Muslim Empires Theory and Design, ed. Attilio petruccioli Leiden: Brill, 1997, p. 104.
باغها در زمان امپراطوری بزرگ اسلامی (نظریه و طرح).
21- هر چند تعیین محل سه قسمت چغری موسی شیخ، سلاخانه و آسیاباد آسان و ساده است. اما مکانهای بعدی، تعیین محلشان تا حدودی مشکل است ر.ک Mukhtarov, Pozdnesrednevekovi Balkh, p. 40
به نظر میرسد مکان دروازه عراق در دیوارهای داخلی حصار قدیم بوده است. افزون بر این، وصف این ملک محل دروازه عراق را در بخش شرقی یا جنوب شرقی دیوارهای داخلی حصارقدیم تعیین میکند. چون دیوارهای داخلی در شمال غرب این ملک قرار میدهد. دراین صورت این ملک میبایستی درهمسایگی محله چغری موسی شیخ بوده باشد. سادری، پول - ی، دو آبه و شخشار در حال حاضر محلشان مشخص است فرهنگنامههای از چهار دوره 1 - اواخر قرن 17.
M.A. Salakhetdinova, kistoricheskoi toponomike Balkhskoi oblasti palestinskii sbornik, 21]1970[, pp. 222-228
2- 1871 F. ayz B. akhsh.
ترجمهای از یک گزارش در بدخشان، بلخ، بخارا، گزارشاتی از حکومت پنجاب و تحتالحمایه بودنش.
مزار شریف افغانستان شمال کرکوی Lahore: civil secretariat press و 1871 5-8
3- 1914 Ludig Adumec ed. Gazetteer of Afghanistan vol. Iv Gray 1979 pp. 250-260.
4- 1975 Afghanistan prime Ministry Aprovisional Gazetteer of Afghanis vol kabul: Afghan Demographic studies, central statistics office, 1975, pp. 887-927.
در این منابع، این مکانها ذیل این نامها نیامده است.
میراث جاویدان
* این مقاله در تاریه 1402/4/3 بروز رسانی شده است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}