رضا پهلوی (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ – ۴ مرداد ۱۳۲۳) که به رضاشاه شهرت دارد و با عنوان رسمی اعلی‌حضرت همایونی، شاهنشاه خطاب می‌شد، از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی پادشاه ایران بود. او که بنیان‌گذار دودمان پهلوی است، پیش‌تر از ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۲ وزیر جنگ و از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نخست‌وزیر ایران بود. رضاشاه ابتدا تلاش ناکامی در جهت جمهوری‌خواهی کرد و سرانجام در سال ۱۳۰۴ پس از انحلال سلسله قاجار به پادشاهی رسید.
 

همسران رضا شاه

ملکه صفیه

 

نخستین همسر وی صفیه، که از او به نام مریم و تاجماه نیز یاد کرده‌اند، در 1282ش درگذشت. فاطمه، ملقب به همدم السلطنه نخستین فرزند رضاشاه، از او بود.فاطمه در 1295ش با هادی آتابای، افسر پزشک قزاق، ازدواج کرد و او پس از سقوط رضاشاه فاطمه را طلاق داد. همدم السلطنه با پیروزی انقلاب اسلامی از ایران رفت. گویا هود فرزند دیگر رضاشاه نیز از صفیه بوده، اما در منابع اشاره‌ای به او نشده است.
 

ملکه مادر تاج الملوک

 
تاج الملوک، همسر دوم وی، دختر یکی از افسران مهاجر قفقاز، میرپنج تیمورخان آیرملو، بود و نسبت به رضاخان خاستگاه و موقعیت اجتماعی برتری داشت. او مادر شمس، محمدرضا، اشرف و علیرضا است و چون نخستین فرزند ذکور و ولیعهد شاه را به دنیا آورده بود نسبت به سایر زنان شاه موقعیت برتری داشت و به ملکه‌ی مادر ملقب بود.

تاج الملوک تا زمان تبعید رضاشاه دخالتی در سیاست نداشت و تنها عملکرد اجتماعی او در این دوران پیشگامی و شرکت در مراسم کشف حجاب بود، اگرچه وی از چند سال پیش تلاش خود را برای کنارنهادن حجاب آغاز کرده بود اما پس از شهریور 1320، مصدق او را به سبب دخالت‌ها و زدوبندهایش در امور سیاسی، تبعید کرد.

وی پس از مرگ رضاشاه به ازدواج غلامحسین صاحبدیوانی درآمد و در دی 1357 و در آستانه‌ی انقلاب اسلامی ایران را ترک کرد. تاج الملوک چند ماه پس از مرگ محمدرضا، در حالی که از سقوط سلسله‌ی پهلوی و مرگ پسرش بی‌خبر بود، از دنیا رفت. گفته می‌شود هیچ یک از افراد خانواده عهده‌دار مخارج خاک سپاری او نشد.
 
ملکه توران 

 
ملکه توران همسر سوم رضاشاه دختر عیسی خان مجدالسلطنه‌ی امیرسلیمانی، از درباریان قاجار، بود. ازدواج آنان اندکی پس از تولد غلامرضا در خرداد 1302 به متارکه انجامید. (11) وی پس از جدایی، با فرزندش غلامرضا در خان‌های که رضاشاه در جوار دربار به او اختصاص داده بود زندگی می‌کرد. ازدواج مجدد او تنها پس از مرگ رضاخان میسر شد. همسر دوم او ذبیح الله ملک پور، بازرگانی ثروتمند و از فعالان لژ پهلوی و از گردانندگان فراماسونری در ایران، بود. (12) ملکه توران در آستانه‌ی پیروزی انقلاب اسلامی چون دیگر درباریان به خارج از کشور گریخت. (13)
 
 ملکه عصمت الملوک

 

عصمت الملوک همسر چهارم رضاشاه، دختر مجلل الدوله دولتشاهی بود. رضاشاه از او صاحب چهار پسر به نام‌های عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، و حمیدرضا و دختری به نام فاطمه شد. او همسر سوگلی و مورد توجه رضاشاه بود که از آزار تاج الملوک در امان نبود.  رضاخان به هنگام تبعید به موریس عصمت الملوک را با خود برد، لیکن او پس از مدتی به ایران بازگشت. (15)

 
 

دختران رضا شاه

فاطمه پهلوی

 
فاطمه پهلوی تنها دختر رضاشاه از عصمت الملوک، در 1307ش متولد شد. در 1327 ش در سفرش به امریکا با وینسنت هیلر ازدواج کرد. بر اثر واکنش و فشار جدی افکار عمومی مردم ایران نسبت به ازدواج فاطمه با فردی غیر مسلمان شاه به ناچار اعلام کرد که چون فاطمه بدون اجازه‌ی دربار ازدواج کرده است، تمامی امتیازات خاندان سلطنتی از او سلب می‌شود.

هیلر ناگزیر با تغییر نام خود به علی اسلام پذیرفت. فاطمه از هیلر صاحب دو فرزند شد، اما این ازدواج به متارکه انجامید.پس از این جدایی، فاطمه با فرمانده نیروی هوایی وقت، تیمسار محمد خاتمی، ازدواج کرد. پیوند خاتمی با فردی از خاندان پهلوی، به ارتقای درجه‌ی او به ارتشبدی و فراهم شدن موقعیت برای انجام معاملات غیر قانونی و پر سود اسلحه منجر شد.

زندگی مشترک توأم با سوء ظن و درگیری آن دو، که گفته شده علت آن فساد اخلاقی فاطمه بوده است، با مرگ خاتمی بر اثر سانحه‌ی مشکوک هوایی پایان گرفت. فاطمه در آستانه‌ی پیروزی انقلاب از ایران رفت و در 1366ش بر اثر سرطان در لندن درگذشت.
 
شمس پلوی

 
شمس متولد 1296ش، اولین فرزند رضاشاه از تاج الملوک بود. زیر نظر معلمان خصوصی دربار تربیت و پرورش یافت و در 21 اردیبهشت 1314 که «کانون بانوان ایران» زیر نظر وزارت معارف تأسیس شد، شمس به ریاست عالیه‌ی آن برگزیده شد. هدف این کانون پیشبرد آزادی زنان ایران بود و اعضای آن برای کشف حجاب فعالیت می‌کردند.

در نخستین تظاهر علنی به کشف حجاب، شمس همراه با مادر و خواهرش بدون حجاب در مراسم ویژه‌ی فارغ التحصیلی دختران دانشسرایعالی حضور یافتند.شمس با فریدون جم ازدواج کرد و در زمان تبعید رضاشاه مدتی همراه پدر و همسرش در موریس به سر برد. او پس از بازگشت به ایران، در 1322ش، رسماً از جم جدا شد و علی رغم میل برادرش، محمدرضا، در قاهره با عزت الله مین باشیان، که بعدها نام مهرداد پهلبد را برای خود برگزید، ازدواج کرد آن دو سال‌ها در تبعید بودند و تنها پس از تولد دومین فرزندشان، محمدرضاشاه با بازگشت آنها به ایران موافقت کرد.

شمس تمایلی به دخالت در امور سیاسی نداشت اما با خواهرش، اشرف، بر سر گسترش حوزه‌ی نفوذ بر محمدرضا و همسرش رقابت می‌کرد. انتخاب ثریا برای همسری محمدرضا به پیشنهاد شمس صورت گرفت. همچنین تلاش وی برای ازدواج محمدرضا با یک شاهزاده‌ی ایتالیایی، بی‌ثمر ماند.

ماجرای تغییر دین شمس و گرویدن او به مسیحیت برای شاه وجهه‌ی خوبی نداشت. وی فراتر از تغییر دین، به عنوان مسیونر مذهبی فعالیت می‌کرد که تأسیس یک مدرسه‌ی مذهبی مسیحی و کلیسای کوچکی در مهرشهر کرج از آن جمله بود. به پیروی از او همسر و فرزندانش شهباز، شهیار و شهرآزاد نیز مسیحی شدند.

شمس ریاست جمعیت شیروخورشید سرخ و چندین مؤسسه و سازمان خیریه را به عهده داشت. او همراه پهلبد در زمان نخست وزیری دکتر مصدق (1328-1332ش) در امریکا زندگی می‌کرد و پس از بازگشت به ایران، با بهره گیری از امکانات دولتی به سرمایه گذاری‌های سودآور اقتصادی اقدام کرد. شمس اندکی پیش از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، ایران را ترک کرد و در 1374ش در 78 سالگی درگذشت.
 
اشرف پهلوی


 
اشرف سومین فرزند رضاشاه از تاج الملوک در 4 آبان 1298 و به فاصله‌ی چند ساعت پس از محمدرضا به دنیا آمد. کودکی او در شرایطی سپری شد که تمام توجه خانواده و اطرافیان معطوف برادر دوقلوی او بود که رسماً در مراسم تاج گذاری رضاشاه به عنوان ولیعهد معرفی شده بود.

اشرف به همراه خواهرش شمس در مدرسه‌ی زرتشتی‌ها تحصیل کرد و زبان فرانسه را فرا گرفت. ازدواج او در هفده سالگی که به اجبار و به صلاحدید رضاشاه با علی قوام فرزند قوام الملک شیرازی صورت گرفت، تأثیری منفی بر او نهاد و برخی، رفتارهای خلاف اخلاق او را ناشی از آن می‌دانند.

حاصل این ازدواج پسری به نام شهرام بود که بعدها نام خانوادگی پهلوی نیا را برای خود برگزید و دنباله‌رو مادرش در امور تجاری بود. اشرف به هنگام تبعید رضاخان موافقت او را برای جدا شدن از قوام کسب کرد. پس از این جدایی مرحله‌ی جدیدی در زندگی اشرف آغاز شد.

او پس از مدتی با جوانی مصری به نام احمد شفیق ازدواج کرد. تزلزل شخصیت محمدرضا پهلوی، فرصت حضور قدرتمندانه در صحنه‌ی سیاست را به اشرف داد، به طوری که روزنامه‌های اروپایی به او لقب «پلنگ سیاه» دادند.

سرآغاز مأموریت‌های سیاسی خارجی او سفر به شوروی و ملاقات با استالین برای متقاعد کردن او به عدم حمایت از جمهوری خودمختار آذربایجان بود. او در عزل و نصب شخصیت‌های سیاسی و اداری مؤثر بود و در برکناری کابینه‌ی قوام، که نخستین نمایش عملی قدرت شاه در مقابله با مخالفانش بود، نقش جدی داشت. مذاکرات او با برخی نمایندگان مجلس و سازماندهی رأی عدم اعتماد مجلس به کابینه‌ی قوام زمینه ساز این امر بود.

دکتر مصدق از همان آغاز روی کار آمدن، با سیطره‌ی قدرت اشرف در عرصه‌ی سیاست ایران به مخالفت برخاست و از شاه خواست که اشرف را از ایران دور کند. شاه با اکراه این امر را پذیرفت و اشرف به تبعیدی سه ساله رفت. او در اروپا نیز دست از مخالفت برنداشت و به مبارزه با حکومت مصدق ادامه داد.

مخالفت این دو به منازعات گسترده‌ای در عرصه‌ی مطبوعات منجر شد. دوستان اشرف در اروپا مقالاتی بر ضد مصدق منتشر کردند و مطبوعات ایران در فضایی مساعد به افشاگری‌های گسترده‌ای بر ضد اشرف و سایر افراد خاندان پهلوی دست زدند.

تحریکات مداوم اشرف بر ضد مصدق و برانگیختن حس بدبینی شاه نسبت به او، در کنار عوامل دیگر، به استعفای مصدق و روی کار آمدن کابینه‌ی یک روزه‌ی قوام در 30 تیر 1331 انجامید، لیکن ایستادگی و قیام مردم این نقشه را با شکست روبرو ساخت و فردای قیام، اشرف دوباره تبعید شد.

اشرف از پا ننشست و با همکاری امریکا و انگلیس مقدمات بزرگ‌ترین کودتای سیاسی - نظامی تاریخ ایران را فراهم آورد. پایان دوران تبعید سه ساله‌ی اشرف با پایان یافتن زندگی مشترکش با احمد شفیق هم زمان بود. حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر به نام‌های شهریار و آزاده بود. اشرف پس از جدایی از شفیق با مهدی بوشهری، فرزند جواد بوشهری وزیر و سناتور دوره‌ی محمدرضا پهلوی، ازدواج کرد.

سال‌های 1320 تا 1332 ش دوره‌ی حضور قدرتمندانه‌ی اشرف در عرصه‌ی سیاست است. از آن پس نفوذ اشرف به موازات قدرتمندشدن شاه، کاهش یافت. یکی از دلایل این امر حضور مقتدرانه‌ی فرح، سومین همسر محمدرضاشاه، در صحنه‌ی سیاست ایران بود. برخورد اشرف با مخالفانش بسیار بی‌رحمانه بود و برای سرکوب آنان به شیوه‌های خشن متوسل می‌شد. مجازات کریمپور شیرازی، روزنامه نویس، که به جرم مخالفت با او به طرز فجیعی سوزانده شد از این قبیل است.

اشرف رسماً مشاغل متعددی بر عهده داشت، از جمله ریاست سازمان زنان ایران، نیابت ریاست کمیته‌ی ملی پیکار جهانی با بی‌سوادی، ریاست هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل، نمایندگی و رئیس کمیسیون برگزاری کنفرانس سال بین المللی زن (1354ش)، ریاست سازمان خدمات شاهنشاهی، سرپرستی نمایندگان ایران در نیویورک و ریاست کمیسیون حقوق بشر که البته انتصاب او به سمت اخیر با توجه به سابقه‌اش جنجال فراوانی در سطح بین المللی برانگیخت.

گویا مناصب اخیر اشرف بدان مناسبت به وی داده شد که شاه مایل بود به طریقی او را از کشور دور و فعالیتش را محدود کند. اشرف در انواع تجارت‌های سودآور نیز دست داشت؛ از جمله، سود حاصل از فروش بلیت‌های بخت آزمایی و نیز قمار در محافل گوناگون از منابع درآمد وی بود. او از موقعیتش برای افزایش درآمد بهره می‌برد.

اخبار شرکت او در کار قاچاق مواد مخدر، بارها به رسوایی بین المللی انجامید و هر بار شاه با پرداخت هزینه‌های گزاف از انتشار این خبرها جلوگیری می‌کرد. اشرف و پسرش شهرام در قاچاق اشیای عتیقه و آثار باستانی نیز فعال بودند. وی را ثروتمندترین فرد خانواده‌ی پهلوی می‌دانند که در اغلب تجارتهای خصوصی دست داشت و بیشتر اموالش را به بانک‌های خارج از کشور سپرده بود.

وضع اخلاقی اشرف نقطه‌ی ضعفی اساسی در شخصیت او بود. درباره‌ی او گفته‌اند که از پول و مرد سیر نمی‌شد، در زمره‌ی فاسدترین زنان دنیا به شمار می‌آمد و افراد زیادی از این ضعف او بهره برداری می‌کردند. کسانی که مورد توجه او قرار می‌گرفتند به مشاغل و مناصب مهم سیاسی و اداری دست می‌یافتند و از نظر مالی نیز رشد می‌کردند. روابط غیر اخلاقی او حتی در سنین بالا مشهور بود.

اشرف چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از ایران خارج شد. پس از پیروزی انقلاب، تحریکاتش علیه جمهوری اسلامی و حمایت‌های مالی او از گروه‌های طرفدار سلطنت آغاز شد.در 1358ش پسرش شهریار شفیق در پاریس به قتل رسید. اشرف در 1359 ش کتاب چهره‌هایی در یک آینه را منتشر کرد که خاطرات و دیدگاه‌های او درباره‌ی ایران و انقلاب اسلامی است.

 
صدیقه پهلوی

رضاخان در سال‌های ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۴ در همدان خدمت می‌کرد. او در ۱۷ فروردین ۱۲۹۴ دختری بنام زهرا (با نام دوشیزگی گلزار)، فرزند کربلایی احمدخان سوادکوهی و فاطمه سادات سوادکوهی، را از روستای زیرآب سوادکوه به عقد دائم خویش درآورد و با خود به همدان برد و در مرداد سال ۱۲۹۵ دختری بنام صدیقه از ایشان دیده به جهان گشود. صدیقه با توجه به بیماری سل مادر برای شیر خوردن به دایه‌ای بنام مریم سپرده شد و چند ماه بعد مادر را از دست داد. رضاخان پیش از عزیمت به تهران کفالت صدیقه را به صاحبخانه و برادرخوانده اش علی اکبر و مریم دایه سپرد و تا پایان دوران سلطنت تحت عنوان رضاشاه ضمن ارسال کمک مالی، همواره با پیک و نامه از احوال دخترش خبردار می‌شد. خانواده علی اکبر با توجه به سابقه فوت دو دخترشان در شیرخوارگی، شناسنامه صدیقه را در سال ۱۳۰۴ بنام صدیقه کدویی و به عنوان فرزند خویش گرفتند و هویت واقعی‌اش را تا جوانی از وی پنهان داشتند.

صدیقه در سال ۱۳۱۶ با علی خوشخو فرزند حاج تراب ازدواج کرد و چند سال بعد از طریق پدرخوانده اش از هویت پدر واقعی خویش آگاه شد. او در سال ۱۳۳۸ و پس از دستیابی به اسناد هویتی خویش به همراه همسر و دو فرزندش راهی تهران شد تا درصدد اعاده هویت واقعی خود برآید. اما دربار به بهانه بیسوادی خود او و مصدقی بودن شوهرش حاضر به پذیرش وی به عنوان فرزند رضاخان نشد و قریب ۱۹ سال دوندگی وی در دادگستری شاهنشاهی برای اثبات رسمی هویتش با نام پدر یا مادر واقعی ناکام ماند. با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، صدیقه شرح ماجرای خود را طی نامه‌ای در فروردین ۱۳۵۸ خطاب به امام خمینی (ره) نوشت و با پیگیریهای قانونی و به استناد اسناد موثق نهایتاً در ۱۳۵۹ موفق شد هویت واقعی خویش را بازیابد و شناسنامه او با نام خانوادگی پهلوی صادر گردید.

صدیقه در روز ۲۲ دی ۱۳۶۸ در سن ۷۳ سالگی در تهران درگذشت و در قطعه ۱۱۲ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
 

پسران رضا شاه

محمد رضا پهلوی

محمدرضا پهلوی (۴ آبان ۱۲۹۸ – ۵ مرداد ۱۳۵۹) که به محمدرضاشاه پهلوی و شاه نیز شهرت دارد و تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ با عنوان رسمی اعلی‌حضرت همایونی، شاهنشاه آریامهر خطاب می‌شد،دومین و آخرین پادشاه دودمان پهلوی و آخرین پادشاه ایران از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بود. محمدرضاشاه در پی استعفای پدرش رضاشاه و پس از سوگند در مجلس شورای ملی به پادشاهی رسید و با انقلاب ۱۳۵۷ برکنار شد. محمدرضا شاه پهلوی به دلیل موقعیتش به عنوان آخرین شاه ایران، اغلب با عنوان کوتاه «شاه» شناخته می‌شود.

او حاصل ازدواج رضاشاه و تاج‌الملوک بود. در حالی‌که شش سال داشت، پدرش پادشاه شد و او به ولیعهدی ایران رسید. تحصیلات مقدماتی را در ایران و تحصیلات متوسطه را در سوئیس به پایان رساند و در بازگشت به ایران با درجهٔ ستوان دوم از دانشکده افسری فارغ‌التحصیل شد. در جنگ جهانی دوم و هم‌زمان با اشغال ایران در ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید. در آغاز، قدرت کمی داشت ولی با پایان اشغال ایران و خروج نیروهای خارجی از کشور، با پشتیبانی آمریکا و با سیاست نخست‌وزیر وقت، قوام السلطنه، به حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان خاتمه داد. هم‌چنین وی زمین‌هایی که پدرش از مالکان آن‌ها گرفته بود را به صاحبان پیشین‌شان بازگرداند.

مدتی پس از نجات از یک ترور نافرجام، با تشکیل مجلس سنا، بر قدرت او افزوده‌شد. در دوران پادشاهی او، صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. در سال ۱۳۳۲ با پشتیبانی سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق به راه افتاد. با شکست خوردن کودتای ۲۵ مرداد، محمدرضا شاه ایران را ترک کرد ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق برکنار شد و شاه به ایران بازگشت.

شاه به توسعهٔ اقتصادی و افزایش قدرت نظامی کشور علاقه داشت و بخش زیادی از درآمد نفتی کشور را صرف ارتش ایران می‌نمود. او تحت عنوان انقلاب سفید و با هدف رسمی قرار گرفتن ایران در بین مدرن‌ترین کشورهای جهان تا پایان سدهٔ بیستم مجموعه‌ای از اصلاحات اقتصادی-اجتماعی مانند اصلاحات ارضی را آغاز نمود. در دههٔ چهل و اوایل دههٔ پنجاه هجری خورشیدی، ایران رشد اقتصادی سریعی را شاهد بود. سپس محمدرضا شاه نظام تک‌حزبی را در کشور حاکم کرد. سرانجام او در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ و در پی اعتراض‌های گسترش‌یافته مخالفان به رهبری امام خمینی، ایران را برای همیشه ترک کرد.

شاه در طول زندگی خود سه‌بار ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد. وی در طول زندگی، چهار کتاب دربارهٔ زندگی خود و ایران نوشت که آخرین آن‌ها اندکی پیش از مرگ وی به پایان رسید. او در ۵ مرداد ۱۳۵۹ در ۶۰ سالگی و در اثر سرطان غدد لنفاوی، در مصر درگذشت و در مسجد رفاعی به خاک سپرده شد.
 

علیرضا پهلوی 

 
علیرضا پهلوی، برادر تنی محمدرضا و آخرین فرزند رضاخان از تاج الملوک، در 1301 ش در تهران به دنیا آمد. وی مدتی در سوئیس به همراه برادرانش تحصیل کرد و پس از بازگشت به تهران در 1315 ش در دبیرستان نظام و دانشکده‌ی افسری به تحصیل ادامه داد و در 1320ش فارغ التحصیل شد.

با تبعید رضاشاه او نیز همراه پدر و برادرانش به موریس رفت و تا هنگام مرگ رضاشاه در آنجا بود و در سال‌های 1323-1326ش به تکمیل تحصیلات نظامی در فرانسه پرداخت. علیرضا را فردی متهور و بی‌پروا و به لحاظ خصوصیات اخلاقی نزدیک‌ترین فرزند به رضاشاه معرفی کرده‌اند. به تشریفات درباری علاقه‌ای نداشت و در میان درباریان فردی منزوی محسوب می‌شد. وی در دوران اقامت در فرانسه با زنی لهستانی الاصل ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج فرزندی به نام علی پاتریک بود.

از آنجا که علیرضا برادر تنی محمدرضا بود، مهم‌ترین نامزد ولایتعهدی محسوب می‌شد. به لحاظ قانونی چنانچه محمدرضا صاحب فرزند ذکور نمی‌شد، علیرضا جانشین او می‌گردید. ولایتعهدی علیرضا دوبار مطرح شد: هنگام تبعید رضاشاه، که انگلیسی‌ها برای مطیع ساختن محمدرضا شاه این حربه را به کار بردند؛ و در دوران حکومت مصدق که مسئله‌ی خروج شاه از ایران پیش آمده بود.

در نهضت ملی شدن نفت علیرضا، با تشکیل ستادی از افسران شاغل و بازنشسته و تعدادی از مسئولان حکومتی، به مبارزه با نهضت ملی ایران و تلاش برای سرنگون ساختن دولت مصدق پرداخت. مشارکت در قتل سرتیپ افشار طوس را به این ستاد نسبت داده‌اند. این ستاد در جریان کودتای 28 مرداد با همکاری سرلشکر زاهدی و حرکت دادن نیروهای زرهی ارتش در شهر به سرنگونی حکومت مصدق کمک مؤثری کرد. وی در جریان فرار شاه پیش از کودتای مذکور در مقام فرمانده سرّی ارتش از برادرش دفاع کرد.

علیرضا در چهارم آبان 1333 به هنگام پرواز با هواپیمای شخصی خود به منظور شرکت در جشن تولد شاه، در نزدیکی تهران به علت نامعلومی با کوه برخورد کرد و کشته شد. گفته می‌شد که شاه از ترس ولیعهدی و جانشینی او، یا از ترس نفوذ او در میان فرماندهان ارتش در مرگ برادرش نقش اساسی داشته و عوامل شاه با خرابکاری در هواپیمای او موجب سقوط آن شده‌اند. به گفته‌ی فردوست خانواده‌ی پهلوی شاه را عامل مرگ علیرضا می‌دانستند و خود شاه همیشه در این باره سکوت می‌کرد.
 
غلامرضا  پهلوی

 
غلامرضا پهلوی پنجمین فرزند رضاشاه از توران امیرسلیمانی، در 1302 ش به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در ایران گذراند و پس از مدتی همراه سه تن از برادرانش برای تحصیل به سوئیس رفت. در 1315ش به یران بازگشت و در دبیرستان نظام مشغول تحصیل شد.

در 1320ش به همراه پدرش به تبعید رفت. پس از مرگ رضاشاه، غلامرضا اجازه‌ی بازگشت به ایران را نیافت و به ناچار به امریکا رفت و در آنجا در یکی از مدارس مشغول تحصیل شد. پس از موافقت محمدرضا با بازگشت او به ایران، غلامرضا وارد دانشکده‌ی افسری شد و در سال‌های بعد به درجه‌ی سرتیپی رسید.

وی پس از مرگ علیرضا عهده‌دار بسیاری از وظایف تشریفاتی ولایتعهدی بود و در سال‌های 1333-1338ش شایعه‌ی ولیعهدی او بر سر زبان‌ها بود و برخی از سیاستمداران و نظامیان ارتش تلاش کردند او را به ولایتعهدی برسانند، اما با تولد رضا پهلوی این موضوع منتفی شد.

غلامرضا را از فعالان فراماسونری در ایران و استاد اعظم لژ ماسونی دانسته‌اند.او همچون دیگر اعضای خاندان پهلوی به فعالیت‌های اقتصادی و سرمایه گذاری در شرکت‌های خارجی و داخلی، شهرک سازی، ایجاد کازینو، تأسیس شرکت‌های تجاری و بازرگانی و غیره مشغول بود و شرکت‌های خارجی با استفاده از نفوذ او موفق به کسب مجوز در امور تجاری و بازرگانی می‌شدند.

مهم‌ترین مشاغل او تا پیش از خروج از کشور در زمان انقلاب اسلامی، ریاست کمیته‌ی المپیک، ریاست باشگاه سوارکاران، آجودانی ویژه شاه، ریاست عالی بازرسی ویژه‌ی ستاد فرماندهی عالی و عضویت در شورای نیابت سلطنت بود.
 
عبدالرضا پهلوی

 

عبدالرضا متولد 1303ش اولین فرزند رضاشاه از عصمت الملوک دولتشاهی بود. او پس از گذراندن دوره‌ی تعلیمات ابتدایی برای ادامه‌ی تحصیل به سوئیس رفت و پس از بازگشت به ایران در 1315 ش به تحصیل در دبیرستان نظام و دانشکده‌ی افسری پرداخت.

عبدالرضا نیز از همراهان رضاشاه در موریس بود. پس از مرگ پدر به دانشگاه هاروارد امریکا رفت و در رشته‌ی اقتصاد فارغ التحصیل شد. پس از بازگشت به ایران در 1326 ش، شاه هیچ شغل مهمی به او ارجاع نکرد و فقط ریاست افتخاری برنامه‌ی هفت ساله‌ی دولت را به او سپرد.

چندی بعد او از همین مقام تشریفاتی نیز برکنار شد و طی سالیان طولانی پس از آن تنها سمت رسمی‌اش ریاست شورای شکار ایران با مسئولیت حراست از زندگی وحوش بود. او تنها عضو خانواده‌ی پهلوی است که یک بار ازدواج کرد و از منتقدان خاندان پهلوی بود، به طوری که خانواده‌ی سلطنتی را فاسد می‌شمرد واز عضویت در آن ابراز شرمساری می‌کرد.

عبدالرضا وارث قسمتی از ثروت هنگفت پدرش بود و علاوه بر دریافت مستمری از دربار، زمین‌های وسیعی را در مازندران و ساری تحت تملک داشت و در همان جا کاخی برای پذیرایی از درباریان بنا کرده بود که مجهز به کلیه‌ی تجهیزات رفاهی و فرودگاهی اختصاصی بود. علاوه بر آن، او از سهام داران عمده‌ی کارخانه‌های نورد آلومینیوم و شرکت ماشین آلات کشاورزی جاندیر و مالک شرکت شکار ایران بود.

شرکت در معاملات غیر قانونی و گرفتن پول از شرکت‌های خارجی برای بستن قراردادهای هنگفت سودآور مکمل فعالیت‌های اقتصادی او بود. عبدالرضا اندکی پیش از پیروزی انقلاب همراه با خانواده‌اش ایران را ترک کرد.
 
احمدرضا پهلوی
احمدرضا دومین فرزند رضاشاه از عصمت الملوک متولد 1304 ش بود. او در خانواده‌ی پهلوی فردی منزوی به شمار می‌آمد و چندان اهمیتی به او نمی‌دادند. به ا مور سیاسی هیچ علاقه‌ای نشان نمی‌داد. وی نیز هم زمان با پیروزی انقلاب اسلامی از ایران رفت و خارج از کشور درگذشت.
 
محمودرضا

 
محمودرضا سومین فرزند رضاشاه از عصمت الملوک در آبان 1305 در تهران به دنیا آمد. وی تحصیلکرده‌ی امریکا در رشته‌ی مدیریت بازرگانی و صنعتی بودو با استفاده از موقعیت خانوادگی خود، به چهره‌ی سرمایه‌دار شاخص در بخش صنعت و معدن کشور تبدیل شد. افزون بر آن، با دریافت مجوز رسمی کشت و فروش تریاک رقیب جدّی اشرف در قاچاق مواد مخدر شد.

 

 
حمیدرضا پهلوی

 
حمیدرضا کوچک‌ترین فرزند رضاشاه از آخرین همسرش عصمت الملوک، در 1311ش به دنیا آمد. به هنگام اشغال ایران در شهریور 1320 حمیدرضای نه ساله یکی از کاندیداهای جانشینی برای سلطنت بود.تبعید اجباری به همراه پدر، دوری از خانواده و عدم سرپرستی صحیح، از او شخصیتی عیاش و فاسد و خودسر و دردسرآفرین برای خاندان پهلوی ساخته بودو بر اثر پخش اخبار مربوط به فساد اخلاقی، اعتیاد و اشتغالش به قاچاق مواد مخدر، و رسوایی حاصل از آن، محمدرضا شاه ناگزیر از طرد او از دربار شد.

پس از انقلاب اسلامی، حمیدرضا با تغییر شهرت خود همچنان به فساد و قاچاق مواد مخدر ادامه داد و سرانجام به همین جرم دستگیر و زندانی شد و در 1370ش از دنیا رفت.
 

پی‌نوشت‌ها

1. نیازمند، ص 48.

2. همان، ص 48 50-51.

3. مسعود انصاری، ص 169.
4. ر.ک. رضاشاه، ص 608.
5. شاهید، ص 442.
6. بهزادی، ج 3، ص 225.
7. شاهید، ص 444.
8. ر.ک. دانشنامه جهان اسلام، ذیل «بافقی، محمدتقی».
9. پهلوی‌ها، ج 1، ص 9، 258؛ از ظهور تا سقوط، ج 1، ص 43.
10. شوکراس، ص 66؛ مسعود انصاری، ص 168.
11. امیرسلیمانی، ص 149-150؛ بهبودی، ص 27؛ پهلوی‌ها، ج 1، ص 12.
12. ر.ک. رائین، ج 3، ص 28، 35.
13. پهلوی‌ها، ج 2، ص 9.
14. نیازمند، ص 384-385؛ پهلوی‌ها، ج 1، ص 14، 233.
15. نیازمند، ص 385.
16. پهلوی‌ها، ج 2، ص 95-96؛ بامداد، ص 89-90.
17. شاهید، همان جا.
18. پهلوی‌ها، ج 2، ص 96.
19. همان، ج 2، ص 97، 104.
20. اسفندیاری بختیاری، ص 49-58.
21. پهلوی‌ها، ج 2، ص 118.
22. عَلَم، 1371ش، ج 2، ص 706، پانویس.
23. پهلوی‌ها، ج 2، ص 113-114، 166.
24. شاهید، ص 452.
25. همان، ص 118.
26. راجی، ص 32-33.
27. پهلوی‌ها، ج 2، ص 126-127.
28. اشرف پهلوی، ص 21؛ نیازمند، ص 183.
29. اشرف پهلوی، ص 22، 32.
30. پهلوی‌ها، ج 2، ص 253.
31. اشرف پهلوی، ص 56.
32. پهلوی‌ها، ج 2، ص 260.
33. اشرف پهلوی، ص 71.
34. ر.ک. همان، ص 80-114.
35. همان، ص 112.
36. همان، ص 120-125.
37. همان، ص 130.
38. همان، ص 171-172.
39. مکی، ص 294.
40. برای نمونه ر.ک. روزنامه‌ی شورش، سال 1، ش 4، 14 اسفند 1329، ش 8، اول خرداد 1330، ش 11، 20 خرداد 1330، سال 2، ش 42، 25 مرداد 1331.
41. مکی، ص 295.
42. اشرف پهلوی، ص 186-198؛ مکی، ص 297؛ عِلم، ص 468.
43. ر.ک. اشرف پهلوی، ص 172-224؛ الموتی، ج 16، ص 302.
44. رفیع زاده، ص 177.
45. اشرف پهلوی، ص 13؛ رفیع زاده، ص 213؛ پهلوی‌ها، ج 2، ص 265.
46. برای نمونه ر.ک. اسناد موجود در آرشیو مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر، از جمله سند ش 2-23-115 آ، از اشرف که طی نامه‌ای به آموزگار، نخست وزیر وقت، از او خواسته است دولت مقرری ماهانه به بنیاد شخصی او پرداخت کند و نامه را نیز از بین ببرد؛ نیز ر.ک. پهلوی‌ها، ج 2، ص 278-279، 343؛ عَلَم، 1371 ش، ج 2، ص 647.
47. کوچکیان فرد، ص 150-151؛ الموتی، ج 10، ص 41.
48. اسناد لانه‌ی جاسوسی، ج 20، ص 45، ج 7، ص 50.
49. مسعود انصاری، ص 166.
50. فردوست، ج 1، ص 237-238؛ اشرف پهلوی، ص 208.
51. مسعود انصاری، ص 178-180.
52. اشرف پهلوی، ص 290؛ مسعود انصاری، ص 167؛ الموتی، ج 15، ص 126.
53. الموتی، ج 2، ص 262؛ فردوست، ج 1، ص 105؛ پهلوی‌ها، ج 2، ص 491.
54. فردوست، ج 1، ص 199-200.
55. پهلوی‌ها، ج 2، ص 494.
56. گذشته، چراغ راه آینده است، ص 647، 658-661؛ پهلوی‌ها، ج 2، ص 497.
57. رفیع زاده، ص 179.
58. الموتی، ج 2، ص 263-264.
59. فردوست، ج 1، ص 241.
60. پهلوی‌ها، ج 2، ص 11-12.
61. همان، ج 2، ص 12؛ از ظهور تا سقوط، ج 1، ص 111.
62. لاریجانی، ص 8.
63. ر.ک. پهلوی‌ها، ج 2، ص 17-21.
64. از ظهور تا سقوط، ج 1، ص 111.
65. پهلوی‌ها، ج 2، ص 471.
66. همان جا؛ از ظهور تا سقوط، همان جا.
67. از ظهور تا سقوط، ج 1، ص 114.
68. پهلوی‌ها، ج 2، ص 480.
69. از ظهور تا سقوط، همان جا.
70. پهلوی‌ها، ج 2، ص 487-488؛ مسعود انصاری، ص 74-75.
71. پهلوی‌ها، ج 2، ص 488.
72. همان جا؛ نراقی، ص 106-107.
73. پهلوی‌ها، ج 2، ص 489.
74. همان، ج 2، ص 504-505.
75. شاهید، ص 502.
76. پهلوی‌ها، ج 2، ص 357؛ سیف زاده، ص 295-298؛ هویدا، ص 94-95؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 462-463.
77. پهلوی‌ها، ج 2، ص 349-351؛ صولت قشقائی، ص 52؛ الموتی، ج 2، ص 459.
78. اسناد لانه‌ی جاسوسی، ج 67، ص 37 به بعد؛ نجاتی، ج 1، ص 540-541؛ پهلوی‌ها، ج 2، ص 351، 418-424؛ درباره‌ی مشکوک بودن مرگ خاتمی ر.ک. عَلَم، 1371ش، ج 2، ص 707، پانویس.
79. الموتی، ج 2، ص 259.
80. بولارد، ص 184-185.
81. پهلوی‌ها، ج 2، ص 427-428؛ غفاری، ص 75؛ فردوست، ج 1، ص 116.
82. کردی، ص 155 به بعد؛ پهلوی‌ها، ج 2، ص 429 به بعد.
83. نیازمند، ص 23؛ پهلوی‌ها، ج 2، ص 443.

 

منبع مقاله :
گروهی از پژوهشگران؛ (1390)، پهلوی‌ها، تهران: کتاب مرجع، چاپ دوّم