پیامبر و فراموشی
آیا پیامبر گرامی نیز مانند سایر انسانها، دچار فراموشی و نسیان میشد یا نه؟ و اگر گاهی فراموشی بدو دست میداده، آیا چنین نسیانی تا چه حدّ بوده است؟ پیامبری كه فعل و قول او حجت است و یكی از ادلّهی شرعیه برای استنباط احكام؛ قول و فعل، یا تقریر، و یا حالت و صفتی است كه از او نقل شده باشد و مهمتر اینكه تنها راه دریافت درست و ابلاغ وحی الهی، عصمت او است، آیا رواست كه چنین پیامبری دچار فراموشی شود؟ و اگر شد، تا چه حدّ رواست؟ آیا در ابلاغ اوامر الهی نیز او دچار نسیان نخواهد بود؟ از طرفی، او انسان است و خواب و بیماری و فراموشی و بیهوشی، در اختیار و قدرت انسانها قرار نگرفته است. از طرف دیگر، او (صلی الله علیه و آله و سلم) معصومی است كه از هر خطا و گناهی مبرّاست. آیا این فراموشی اگر پیش آید نقصی نیست و در ابلاغ احكام الهی خللی وارد نخواهد ساخت؟ و اگر آن را پذیرفتیم، در عصمت انبیاء كه در حال تكلیف و تمیز و قدرت، هیچ عملی برخلاف شرع از ایشان نباید سر زند، اخلالی رخ نخواهد داد؟ این پرسشی است كه با آن روبرو هستیم.
البته فراموشی خود در اینجا، جزئی از مسألهای است كه در اصطلاح فقهاء بدان «سهوالنبی» میگویند و از مواردی است كه مفصل مورد بحثهای فقهی، تفسیری، حدیثی و كلامی قرار گرفته است. مواردی كه طرح شده بیشتر در مورد فوت نماز و قضای آن است كه در كتب فقهی و كلامی و اصولی مورد بحث و گفتگو است. مورخان و محدّثان هر دو فریق، عامه و خاصه، نمونههایی از آن بازگفتهاند و بحثهای مفصلی در ردّ و قبول آن داشتهاند. (1) اما مورد مهمتری وجود دارد و آن دربارهی آیات قرآن است كه آیا در آن باره هم فراموشی رواست؟ حدیثی اهل تسنّن از عایشه، زوجهی رسول خدا و دخت ابوبكر نقل كردهاند. روزی پیامبر از مسجدی میگذشت و شنید كه قاری (عَبّاد بن بشّار) قسمتی از قرآن را از حفظ میخواند. پیامبر اكرم فرمود: خداوند او را رحمت كند كه چنین آیهای را كه در چنان سورهای است بیادم آورد. (2) گرچه این حدیث مستمسك مستشرقانی (3) قرار گرفته، اما به هیچ وجه نسیان و فراموشی قطعی نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیرساند. قاری، آیتی از قرآن میخوانده و رسول خدا طلب آمرزش برای او كرده كه آیهای بدان مشخصات (كذا و كذا آیه) در (سورهی كذا) را به یادم آورد. آیات الهی، همه به زمان رسول خدا و به همان هنگام نزول وحی نوشته میشد و حتی نسخهای نزد رسول خدا بود و هر سال هم تمامی آنچه نازل شده بود با جبرئیل امین مقابله میفرمود. بخصوص كه ناقل این خبر عایشه است و او تنها از دورهی نزول مدنی آیات میتوانسته سخن بگوید. در این دوره هم كه كاتبان وحی متعدد و فراوان بودند و هر آیهای بلافاصله پس از نزول در حضور نبی اكرم نوشته میشد و به مردم ابلاغ میگردید. صحابه نیز آیات را مینوشتند و از حفظ میكردند. تعدادشان هم آن قدر بود كه به حدّ تواتر برسد.
این از مواردی نبود كه نسیان تام باشد. یعنی چیزی بكلی از حافظه نابود شود و به یاد نیاید. یك چنین نسیانی به اعتقاد همهی مسلمانها بر نبی محال است. زیرا مُخلّ وظیفهی رسالت و تبلیغ میگردد. اما در مورد این خبر، پیش از آنكه قاری آن آیات را حفظ كرده باشد رسول خدا خود آن را از حفظ بود. به مردم ابلاغ فرموده بود و صحابه آن را فراگرفته بودند. یكی از آنها همین عَبّاد بن بشّار مرد مورد روایت است. آیهای كه او خواند از ذهن رسول خدا نابود نشده بود. گاهی هست كه ذهن مشغول به چیزی است و از چیز دیگری غفلت دارد. آن مطلب در ذهن هست و به موقع بروز میكند ولی گاهی هم علتی خارجی موجب تذكار و یادآوری میگردد، مسلماً آن آیه در ذهن پیامبر گرامی بوده و با یادآوری قاری دوباره به خاطرش آمده است.
منتهی در این خبر كلمهای است كه آن ممكن است مورد بحث قرار گیرد. طبق آن پیامبر فرمود: «كُنتُ أسْقَطْتُهنَّ» و یا «أنْسیْتُهُنّ» انداخته بودم آنها را، و یا فراموش كرده بودم آنها را. اینجا منظور از «قلم انداختن» كاری عمدی نیست. رسول خدا چیزی از كلام خدا نه پنهان كرد، نه كم و زیاد كرد و نه پس و پیش ساخت. اگر چنین كرده بود كه بزرگترین خیانت از او سر زده بود و رسالت به خائن نرسد. او آنچه بود تبلیغ كرد. پس معنی از قلم افتادن اینجا همان فراموشی میشود. در مورد فراموشی، این بحث از احادیث و روایات هم گذشته و در تفسیر قرآن نیز علمای صاحب نظر، آیتی را به تأیید مدّعای خود گرفتهاند:
«مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا (2: 106)
هرچه از آیات قرآن را كه نسخ كنیم و یا فراموش گردانیم، بهتر از آن و یا مانند آن را بیاوریم. » كه ظاهراً این میشود: اگر خداوند آیهای را فراموش گردانید بهتر از آن را خواهد فرستاد. طبیعی است كه بحث اصلی در اینجا بر سر همین فراموش گردانیدن كه در آیه با «نُنْسِها» یاد شده پیش آمده است. ولی در این مورد فراموشی و سهو، مفسّران این عبارت «ننسها» را برحسب قرائتهای مختلف به چند معنی گرفتهاند: فراموش گردانیدن، تأخیر افكندن و ترك كردن. ولی به هر حال، به هر یك از این معانی هم كه گرفته شود سؤال اصلی در واقع این خواهد بود كه آیا این آیه شامل حال رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خواهد بود یا نه؟ آیا پیغمبر اكرم نیز چیزی از آیات الهی را از خاطر برده و به یاد نیاورده و یا نه؟
عدهای از علمای تسنّن مانعی نمیبینند كه فراموشی در حفظ آیات الهی بر پیامبر هم دست داده باشد. سیوطی در «الدر المنثور» و «لباب النقول» و ابن كثیر (4) نقل كردهاند كه چون گاهی رسول خدا آیاتی را فراموش میفرمود، خداوند این آیه را فرستاد كه «هرچه را نسخ كنیم و یا فراموش گردانیم به از آن خواهیم آورد. » اما باید اضافه كرد كه اجماع علماء بر این است كه این نسیان (اگر هم وجود داشته) نمیتواند بر تبلیغ راه یابد. یعنی پیامبر چیزی از آیات خدا را فراموش نكرده و آنچه بوده ابلاغ فرموده است. پس در برابر تفسیر این آیهی مورد بحث، وجه استدلال چه میتواند باشد؟
در خصوص استناد بدین آیه، باید گفت كه این آیه به هیچ وجه شامل حال پیامبر گرامی نمیشود. او (صلی الله علیه و آله و سلم) از شمول این آیه خارج بود. زیرا خداوند فرموده بود:«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ (18: 24) هرگاه چیزی را فراموش كردی خدا را یاد آر. »
اضافه بر آن، پیش از نزول آیهی مورد بحث كه مدنی است، از همان زمان كه پیغمبر خدا در مكه میبود و اوایل نزول وحی بود، خداوند بر او منت نهاده بود كه:
«سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَى إِلاَّ مَا شَاءَ اللَّهُ (87: 6 و 7)
ما آیات قرآن را بر تو قرائت میكنیم تا فراموش نكنی، مگر آنچه خدا خواهد. »
این منّت بزرگ خداوند است بر رسول خود. اگر پیامبر مثل سایرین آیات را فراموش میكرد كه دیگر این منت نداشت. اما استثنای «الا ماشاءالله» چیزی از قدرت این نظر نمیكاهد. این استثناء تنها قدرت خدایی را میرساند و بس. استثنای در اینجا منقطع است و برای تأكید نفی است. بدین معنی كه وقتی آیات را بر تو فرو میخوانیم، فراموشی آن برای تو غیرممكن است. مگر اینكه خدا بخواهد كه ترا فراموش گرداند و هیچ چیز مشیّت او را تغییر نخواهد داد. همانند داستان ابراهیم است كه میگفت: «از آنچه شما شریك خدا میخوانید بیمی ندارم، مگر اینكه خدا بر من چیزی بخواهد» (انعام: 80) به قول فرّاء: این فقط برای تبرّك و تیمّن گفته شده و الا چیزی در اینجا استثناء نشده است. در اینجا نیز توجیهی است به قدرت قاهره و مشیّت بالغهی او كه هرچه او بخواهد خواهد شد. چنانكه در نظیر همین مورد است كه خداوند فرمود:
«وَ لَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ (17: 86)
و اگر بخواهیم آنچه بر تو وحی كردهایم از میان خواهیم برد»، امام صادق (علیه السلام) فرمود: نه هرگز خداوند خواست و نه وحی را خواهد برد. در این باره نیز میتوان گفت: نه هرگز خدای خواست و نه پیامبر را در امر تبلیغ رسالت دچار نسیان ساخت. پس پیامبر از شمول این آیه خارج است. (5)
در مورد سایر آیات قرآنی هم (مثلاً 20: 115 و 18: 24، 61، 63 و 73) بدین آیه استدلال میشود كه فرمود: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ (25: 32) تا ما ترا بدان دل قوی داریم. »
اصولاً آیات بسیاری وجود دارد كه عصمت رسول خدا را از فراموشی در وحی و ابلاغ رسالت بیان میكند. مثلاً یكی همان آیهی
«لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (75: 16-19)
ابن عباس میگوید وقتی آیهای نازل میشد، رسول خدا از فرط شوقی كه داشت، و از شتابی كه بر اخذ و ضبط آن میورزید، زبان خود را تند به آیات میگرداند تا مبادا فراموش كند، كه خداوند او را از این نهی فرمود.
اما بلخی میگوید: در این مورد منظور آیهی قرآن نیست، بلكه آیات قبل و بعد آن نشان میدهد كه منظور كتاب اعمال هر كسی است كه روز قیامت بدو میدهند.
البته این درست است كه آیات قبل و بعد آن دربارهی قیامت و حسابرسی اعمال انسانی است. اما این چهار آیه بكلی سیاقی دیگر دارد. «زبان بدان مگردان از روی شتاب بدان، گردآوری و قرائت آن بر ماست، وقتی آن را قرائت كردیم از آن پیروی كن. بعد بیان آن نیز برماست. » این معانی به هیچ وجه تناسب مرادی با حسب حال قیامت ندارد، بلكه در آن معنی كاملاً روشن است كه جمع قرآن با ماست نه با تو... و این بهیچوجه متناسب با كتاب اعمال نیست. (6) برعكس، این آیه به خوبی دلالت دارد كه حفظ و بیان قرآن را خداوند خود ضمانت فرموده و حتی این آیه به خوبی میرساند كه قرائت آن و تداوم قرائت آن نیز بر خداست بنابراین، جایی برای نسیان نبی نمیماند. معنی همین آیه را آیهی دیگری تأكید میكند:
«وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ (20: 114)
مشتاب به قرآن پیش از اینكه وحیش بر تو بگذرد» (یُقْضی). پیش از انجام وحی، پیش از اقضاء وحی، وحی را قرائت نكن تا معانیش هم بر تو بیان شود و یا اینكه عجلهای در نزول وحی دربارهی مسأله نكن كه خداوند برحسب اقتضاء و مصلحت، قرآن را نازل میكند. باز جای دیگر میفرماید:
«سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَى (87: 6)
بر تو میخوانیم تا فراموش نكنی» قرائت در اینجا روشن است. خواندن بر كسی است كه لفظ و معنی در ذهنش تثبیت شود. و آیات متعدد دیگر كه همگی صیانت حضرتش را از ابلاغ وحی به روشنی بیان میدارد.
سید شریف مرتضی در تأویل لفظ نسیان كه در آیات شریفه آمده در تنزیه الانبیاء میگوید: ... «و اگر نسیان را بر حقیقت هم بپذیریم (و این كلمه را به فراموشی ترجمه كنیم) باز هم باید پذیرفت كه فراموشی، در امر تشریع و ابلاغ رسالت و آنچه به تنفیر (رماندن مردمان) انجامد، برای پیامبر روا نیست. اما در خارج از این موارد كه ذكر شد، نسیان مانعی ندارد... » ولی ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد ولید، استاد صدوق، تا بدانجا میرفت كه به طور كلی دربارهی سهو نبی میگفت: نخستین قدم در راه غلو و گزافه آن است كه كسی سهو را از پیامبر و امام نفی كند... (7) در برابر میرداماد (م1041) این چنین نظری را دور از صحت دانسته و از طریق همان استدلال به تندی پاسخ میدهد كه نخستین قدم در انكار نبوت، نسبت دادن سهو است به نبی در امر نبوت. وگرنه در «اثبات عصمت از سهو» به هیچ وجه گزافه و زیاده روی نیست. زیرا ملكهی عصمت برای نفس نبی، فضل و رحمت الهی است بر او. و شیخ مفید (م413) نیز در شرح عقاید صدوق این عقیدهی ابن ولید را تقصیری از جانب او میداند.
اما شیخ صدوق (م381) نیز از پیشگامان طرفدار مسأله است. او میگوید كه پیامبر در حالاتی با دیگران مشترك است، پس در احكام و عوارض آن حالات نیز باید با سایر مردم شریك باشد. ولی حالاتی هم هست كه به شخص وی اختصاص دارد و دیگران را در آن راهی و شركتی نیست. در این مورد هر حكمی مختصّ به خود او است. یكی از این حالات، تبلیغ وحی و ابلاغ رسالت است كه به شخص وی اختصاص دارد. روا نیست كه در تبلیغ حالی پیش آید كه در نماز جایز و روا بوده است. اثبات غلبهی خواب بر او، وقت نماز بدون قصد و اراده، تنها ربوبیّت را از او منتفی میسازد. چه وصف «لا تأخذه سنةُ و لا نَومٌ» از اوصاف خدای حیّ و قیوم است. و سهو نبی از قبیل سهو ما نیست. زیرا سهو از جانب خدا و برای این است تا معلوم گردد كه پیغمبر بشر و مخلوق است و نباید كسی او را پروردگار معبود قرار بدهد و تا حكم سهو مردم به وسیلهی نبی دانسته شود. (8)
شیخ مفید نیز میان قضای نمازی كه بر اثر خواب فوت شده و سهو نبی، تفاوت بزرگ میگذارد و میگوید: فوت نماز عیب و نقصی شمرده نمیشود. زیرا غلبهی خواب بر انسانها طبیعی است. اما سهو چنین نیست. سهو نقص است و عیب. سهو بر اثر عمل سهو كننده و یا غیر او پیش میآید، خواب اختیاری نیست و اگر هم مقدورِ عباد باشد در موارد غیر ارادی عیبی شمرده نمیشود. اما سهو از این باب نیست. زیرا دوری و اجتناب از آن امكان دارد. به اضافه میبینیم مردم خردمند، اموال و اسرار خود را به مردم سهو كننده و فراموشكار نمیسپارند، ولی به امین بیمار اطمینان میكنند. فقیهان حدیثی را كه مبتلای ِبه سهو نقل میكند نمیپذیرند، مگر این كه از طریقی دیگر تأیید شده باشد (9)، و در برابر اینكه جُبّائی (م303) بر امامیّه خرده میگیرد كه نسیان را بر انبیاء جایز نمیدارند، شیخ طوسی (م460) موضوع را روشنتر و دقیقتر پاسخ میدهد. او میگوید: چنین نظری به هیچ وجه درست نیست. ما هرگز سهو و نسیان را در امر تبلیغ احكام و ابلاغ وحی به مردم، روا نمیداریم. اما در غیر از این موارد، تا حدی كه به كمال عقل (و حتماً عصمت. ن) خللی وارد نكند آن را جایز میشماریم. و چگونه چنین نباشد، وقتی كه خواب و بیماری و بیهوشی بر آنها چیره میشود، و خواب سهو است.
طبرسی و ابوالفتوح رازی نیز همین نظر را تأیید میكنند (10). مجلسی نیز اجماع علمای امامیه را در نفی مطلق سهو از انبیاء نمییابد. به قول شیخ محمود ابوریّه: علمای اهل تسنن در غیر مورد تبلیغ وحی، برای انبیاء قائل به عصمت نیستند. از سفارینی (م1188) نقل میكند (11) كه او نظریات ابن حمدان (در نهایة المبتدئین) و ابن عقیل (در ارشاد) را بازگو كرده كه انبیاء در ابلاغ وحی معصومند و در غیر از این مورد، از خطا و نسیان و صغیرهها، عصمت شرط نیست. اما علمای شیعه اجماع دارند بر اینكه انبیاء خطا نمیكنند و سهو و نسیان را بر آنها راهی نیست، آنها در كبیره و صغیره، حتی در امور دنیوی معصومند. (12)
خلاصه: علمای اهل تسنّن نسیان را جز در ابلاغ وحی جایز شمردهاند. علمای خاصه نیز در نفی مطلق سهو از نبی، اجماع و اتفاق آراء نیافتهاند. ولی اجماع این است كه اگر هم نسیان نبی وجود داشته، به تبلیغ رسالت و ابلاغ وحی راهی نیافته است. وگرنه همان طور كه كتمان تبلیغ روا نیست، نسیان آن نیز جایز نخواهد بود. این درست است كه در كتمان، عنصر قصد و اراده عامل مهمی است و كتمان از روی قصد و اراده انجام میپذیرد، ولی نسیان امری طبیعی است و تقصیری رخ نمیدهد كه بتوان بر فراموش كننده گرفت، و این هم صحیح است كه حكم این دو با هم فرق میكند. در آن یكی عامل قصد و اراده هست و در این یكی نیست. اما به هر حال نتیجهی هر دو یكی است. در مورد پیامبر گرامی كتمان كه به هیچ وجه مطرح نبوده و نیست، نسیان هم اگر وجود داشته، نقص و خللی در تبلیغ ایجاد نكرده است.
اصولاً از جمله مختصات پیامبران عصمت است. عصمت یعنی مصونیت از گناه و از اشتباه، یعنی پیامبر نه گناه میكند و نه اشتباه. و این عصمت است كه به پیامبر حد اعلای قابلیت اعتماد را میدهد كه بدون یك چنین اعتمادی، آن هم در نهایت وسعت و عمق و اعتقاد و ایمان، سخن پیامبر پذیرفته نمیشود. استاد شهید مطهری در این باره تعبیر بسیار لطیفی داشت: عصمت از گناه ناشی از كمال ایمان و شدت تقواست. اما مصونیت از اشتباه نیز مولود نوع بینش پیامبران است. اشتباه همواره از آنجا رخ میدهد كه انسان به وسیلهی یك حس درونی یا بیرونی، با واقعیتی ارتباط پیدا میكند و یك سلسله صورتهای ذهنی از آنها در ذهن خود تهیه میكند و با قوهی عقل خود آن صورتها را تجزیه و تركیب میكند و انواع تصرفات در آنها مینماید. آنگاه در تطبیق صورت های ذهنی به واقعیتهای خارجی و در ترتیب آن صورتها، گاه خطا و اشتباه رخ میدهد. اما آنجا كه انسان مستقیماً با واقعیتهای عینی به وسیلهی یك حسّ خاصّ مواجه است و ادراك واقعیت عین اتصال با واقعیت است، نه صورتی ذهنی از اتصال با واقعیت، دیگر خطا و اشتباه معنی ندارد. پیامبران الهی از درون خود با واقعیت هستی ارتباط و اتصال دارند. در متنِ واقعیت، اشتباه فرض نمیشود. مثلاً اگر ما صد دانه تسبیح را در ظرفی بریزیم و باز صد دانهی دیگر را. و این عمل را صدبار تكرار كنیم. ممكن است ذهن ما اشتباه كند و خیال كند این عمل نود و نه بار و یا صد و یك بار تكرار شده است. اما محال است كه خود واقعیت اشتباه كند و با اینكه عمل بالا صد بار تكرار شده است، مجموع دانهها كمتر یا بیشتر بشود. انسانهایی كه از نظر آگاهیها در متن واقعیت قرار میگیرند و یا بُن هستی و ریشهی وجود و جریانها متصل و یكی میشوند دیگر از هرگونه اشتباه مصون و معصوم خواهند بود. (13)
آری: لوح محفوظ است او را پیشوا *** از چه محفوظ است؟ محفوظ از خطا.
پینوشتها:
1. در كتب خاصه ببینید: من لا یحضره الفقیه صدوق در احكام سهو در نماز- روایتی از سعید اعرج از امام جعفر صادق (علیه السلام). شهید اول در كتاب الذكری از قول زراره طی روایتی صحیح از امام محمد باقر (علیه السلام). فروع كافی از كلینی. نهایة شیخ طوسی. الرواشح السماویه میرداماد، راشحهی 25. بحار مجلسی- از ادوار فقه آقای محمود شهابی1: 325 به بعد. سفینة البحار1: 677 كلمهی سهو. بحارالانوار6: 218 كمپانی. در كتب عامه: كتب سته، الدارمی،طیالسی و مسند احمد از المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث 5: 232/ 2 و 6: 441/ 1 و 443/ 2. موطاء مالك: قوت ح: 25 و 26 و قصرالصلاة ح77. تا جایی كه میگویند فرمود: انا بَشَرٌ مِثْلكم، أنْسی كما تَنْسَون: بخاری: صلاة، 3، مسلم: مساجد90...
2. بخاری: كتاب الشهادات11، مسلم1: 443 (مسافرین 224)، ارشاد الساری قسطلانی4: 72، مسند احمد 6: 138.
3. نولدكه: تاریخ قرآن 1: 47 ح2، مقدمهی بلاشر 16.
4. در ذیل آیهی 106 سورهی بقره، ابن كثیر شرح بیشتری دارد1: 150 و یا خداوند حتی از حافظهی اصحاب آیات را محو میفرمود. تفسیر فتح القدیر شوكانی 1: 9-108.
5. تفصیل را در تفسیر المیزان از علامه طباطبایی ذیل آیهی 106 سورهی بقره ببینید. هم چنین در مورد عصمت انبیاء ذیل آیهی 213 سورهی بقره.
6. بحوثٌ فی تاریخ القرآن ابوالفضل میرمحمدی 73.
7. من لا یحضره الفقیه باب السهو فی الصلاة.
8. ایضاً احكام السهو.
9. ادوار فقه آقای شهابی 1: 387 به بعد.
10. تفسیر تبیان طوسی آیهی 67 سورهی انعام، مجمع البیان 2: 317، روض الجنان 4: 203 چاپ قمشهای تهران در همان مورد.
11. لوائح الانوار البهیه 2: 291.
12. اضواء علی السنة المحمدیه ابوریّه: 42.
13. وحی و نبوت استاد مطهری ص 15 و 16 تهران.
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}