خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی....

یعقوب یوسف را دوست داشت و به او عشق می ورزید ، پیامبر خدا بود ولی امتحان الهی سخت بود و طاقت فرسا . یوسف پادشاه مصر شد و خدا یوسف را به یعقوب برگرداند چشم یعقوب روشن شد ، خوشحال شد ، به وصال فرزندش رسیده بود .
حسین علی اکبر را دوست می داشت وقتی به قد و بالایش نگاه می کرد جدش رسول الله(صلی الله علیه و آله) را بیاد می آورد . روز عاشورا جوانش راهی میدان شد با لبی تشنه ، حسین همه امیدش را به میدان فرستاد . وقتی علی اکبر از میدان برگشت لبانش خشکیده بود ، طلب آب کرد حسین زبان خشکیده اش را در دهان فرزند گذاشت و دوباره او را راهی میدان کرد . علی اکبر از حسین جدا شد و وقتی حسین چشمش به جوانش افتاد فرقش شکافته بود و آنقدر تیر و نیزه به او اصابت کرده بود که حسین نتوانست او را به خیمه بیاورد .
اسماعیل تشنه بود ، بی تابی می کرد ،هاجر بدنبال آب برای طفلش ، بین صفا و مروه ، هفت بار رفت و برگشت ، اسماعیل از تشنگی پای کوچکش را بر خاک می خراشید به حالت تلظی افتاده بود یعنی از بی رمقی فقط می توانست دهانش را مانند ماهی از آب گرفته شده باز و بسته نماید ، چشمه آبی از زیر پای اسماعیل سرازیر شد هاجر طفلش را سیراب کرد ، هاجر آب نوشید و به طفلش شیر داد و خوشحال شد .
علی اصغر روز عاشورا تشنه بود به تلظی افتاد ، حسین او را برداشت ،روی دست گرفت تا لشکریان یزید به بی گناهیش رحم کنند و سیرابش نمایند ، تیری سه شعبه گلوی اصغر را شکافت و بالای دست پدر سیراب شد . حسین دلش سوخت ، خون علی اصغر را به آسمان می پاشید .
زینب عزیز و محترم بود در مدینه با عشق حسینش زنده بود ، دختر علی بود ، فخر زنان مدینه ، جوانان بنی هاشم ، عباس ، علی اکبر ، پسرانش در طول مسیر تا رسیدن به کربلا به او خدمت می کردند ، او را بر کجاوه سوار و پیاده می نمودند ، بعد از ظهر عاشورا دیگر نه حسینی برایش مانده بود نه عباسی و نه اکبری و نه پسری . اسیر دست دشمن ، محرمی نبود که او را کمک کند بر کجاوه سوار شود .
از این روست که حسین (علیه السلام) منزلتی بس رفیع نزد خدا دارد و خدا فرشتگانش را هم به عزای حسین می فرستد . حجم مصیبت حسین عظیم بود (و مصیبة ما اعظمها)و هیچ پیغمبری مانند حسین به مصیبت و سختی نیفتاد . خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی در لحظه ای که ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل گذاشت امتحان الهي به پايان رسيد و خداوند آن حضرت را از ذبح اسماعیل بازداشت و او را به ذبح اکبر وعده داد ولی علی اکبر حسین روی زانوی پدرش در حالی که صورت پدر بر صورت فرزند گذاشته شده بود و خون سر علی اکبر محاسن شریف و صورت امام حسین (علیه السلام) را خضاب می کرد جان داد . فرزندان حسین کوچک و بزرگ روزعاشورا ذبح شدند قطعه قطعه شدند دستهای برادرش عباس را بریدند و عمود آهنین بر فرق مبارکش نواختند و تیر به چشمش زدند . خودش را با لب تشنه سر بریدند و اخداوند حکیم چنین مقدر فرمود که ذبح اکبر موعود و قربانی بزرگی که به ابراهیم وعده داده بود حسین فاطمه باشد واز صبح عاشورا تا ظهر عاشورا هر مصیبتی که تصورش را می توان کرد بر حسین وارد شد . داغ فرزند رشید و زیبایش علی اکبر داغ شش ماهه اصغر ، داغ برادری رشید ، مهربان و با وفا همچون ابو الفضل العباس ، تشنگی اهل حرم و بچه های خردسال ، در آخرین لحظات هم که دیگر رمقی در بدن نداشت و بدن مبارکش آماج تیر و نیزه و خنجر و چاک چاک بود دشمن را دید که برای آتش زدن خیمه ها و به اسارت بردن اهل حرمش حمله ور شدند و هرچه بگوییم و بنویسیم از مصیبت کربلا هنوز کم است شاید این حدیث از امام صادق (علیه السلام) بتواند تا حدودی به ما مصیبت کربلا را بیشتر بفهماند و آن اینکه حضرت فرمودند : <<خداوند روی مصیبت کربلا ۷۰ پرده انداخته است (تا تحمل آن برای شیعیان ما امکان داشته باشد ) واگر این پرده ها برداشته شوند شیعیان ما از غصه جان می دهند .>> السلام علیک یا ذبیح الله .