نویسنده: پیمان باقری تلواژگانی (1)




 
پس از تبعید محمد علی شاه از ایران و به سلطنت رسیدن احمد شاه جوان، اوضاع کشور با توجه به وضعیت مالی دولت و مملکت، بسسیار آشفته و نگران کننده به نظر می رسید. دولت های بیگانه هر کدام در گوشه ای چشم طمع به اندوخانه ها و سرمایه های کشور دوخته بودند؛ به طوری که از هر موقعیتی درصدد استفاده و بهره برداری منافع خویش بودند. به همین علاوه بر اوضاع سیاسی کشور، بسیار بغزنج تر از وضعیت مالی آن بود. دولت ها – کابینه ها- یکی پس از دیگری بر سر کار می آمدند و بدون فعالیت مهم و مفیدی پس از مدت کوتاهی تحت فشارهای سیاسی و اقتصادی مجبور به استعفا می شدند و یا از سوی شاه برکنار می شدند. به همین دلیل جو نارامی بر سراسر کشور حکمران شده بود. این اوضاع، شرایط مساعدی برای افراد شورشی در نقاط مختلف کشور فراهم کرده بود.
یکی از مناطق بسییار آشفته و درهم، غرب کشور بود. بعد از پایان یافتن جنگ چون عثمانیان از تبریز بیرون رفتند؛ یک دسته سپاه هندی به جای آن ها در این منطقه مستقر شدند.. مکرم الملک به عنوان - نایب الایاله - فرمان می داد و افرادی هم چون خیابانی و نوبری به شهر بازگشتند؛ ولی هم چنان دموکرات ها پراکنده بودند و به کار خاصی نمی پرداختند. روی هم رفته در ظاهر آرامش و آسودگی در این نواحی حاکم بود و چنین می نمود که پس از سال ها جنگ و آشوب، ایمنی و آرامی در کار خواهد بود.(کسروی، 1383: 829) اما این اوضاع پیش زمینه شورشی بزرگ بود. آشوبی که اوضاع سیاسی کل کشور را تحت تاثیر خویش قرار داد و به یکی از معضلات دولت وقت – کابینه وثوق الدوله تبدیل گشت.
شمیم در خصوص پیش زمینه شورش اسماعیل آقا می نویسد: ««یكى از نتایج شوم كشته شدن خیابانى این بود كه بعضى از یاران و هواداران او براى انتقام‏جویى، آتش فتنه‏ى اسماعیل آقا سیمیتقو یاغى ستمگر و خونخوار آذربایجان را، كه با سیاست وثوق الدوله خاموش شده بود دوباره روشن ساختند و در كشاكش و نبرد نیروهاى دولتى با آن گردنكش بى‏باك تلفات سنگینى به نیروى دولت و خسارات هنگفتى به مردم ستمدیده آذربایجان غربى وارد آمد و دنباله‏ى این نبردها تا مدتى بعد از كودتاى 1299 شمسى كشیده شد.»»(شمیم، 1375: 589)
در این میان کم کم آشوب اسماعیل آقا یا سمیتقو پدیدار شد. این مرد سر ایل شکاک بود و نیرویی در دست داشت. والیزاده بیان می کند: ««سرتاسر ایران و جنگ جهانى (1914- 1918) و آثار شوم آن در ایران و تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ انگلیس و روسیه و ظهور دو حكومت، یكى در مركز و یكى در غرب ایران به ریاست نظام السلطنه و فقر و بدبختى ملت و یاغیگرى اسماعیل‏ آقا سمیتقو در آذربایجان (1309).»» (2)
کردان همیشه چون فرصتی پیدا میکردند؛ از دولت نافرمانی می کردند، برادر و پدر اسماعیل آقا در زمان خود بارها نافرمانی نموده بودند. (3)ولی سمیتقو برای کردستان استقلال میخواست. این آرزو را دیگران در دل سمیتقو انداخته بودند و آنها نیز دلرش کرده بودند. در این میان چون عثمانیان از آذربایجان میرفتند. یک دسته از سپاهیان و توپچیان آنان که به کشور خود نرفتند و با تفنگها وتوپهای خود آهنگ چهریق و زیر دستی سمیکو را پذیرفتند.این اتفاق سمیتقو را دلیرتر کرد. یکی از همدستان او در این کار سید طه نوه شیخ عبدا.. بود؛ که خاندانش در کردستان معروف بود. اکنون سمیتقو آماده آزادی کردستان بود. (4)
جدای از موارد بالا، ظاهرا نظام السلطنه مافى والى آذربایجان قرآنى نزد جعفر آقا – برادر اسماعیل آقا –فرستاده بود و به او تأمین داد. نظام السلطنه در ظهر آن قرآن نوشته بود: مادامى كه من روى زمین هستم؛ آسیبى به شما نخواهد رسید. جعفر آقا پس از دریافت این تأمین‏نامه، به عنوان میهمان وارد تبریز می شود و نظام السلطنه مافی در یك میهمانى كه به افتخار وى برپا كرده بود؛ او را به قتل راند. پس از این خانواده جعفر آقا براى خون‏خواهى و انتقام، هفده نفر از اعضاى حكومتى را به قتل رسانیدند و از آن تاریخ به بعد، اسماعیل‏ آقا برادر كوچك وى در صدد انتقام گرفتن برآمد و در منطقه خود دست به شورش علیه دولت زد. (5)
سمیتقو از طایفه شکاک بود و نیرویی نظامی نیز در دست داشت. در نبرد وی با آسوریان، مارشیون به دست وی کشته شد؛ اما آسوریان لشکر بر سر او برده و قلعه چهریق را گرفتند و در نتیجه سمیتقو شکست سختی خورد. پس از درآمدن عثمانیان به آذربایجان که آسوریان از رومی و دیگر جاها کوچیدند، وی نیز آسوده خاطر گردید و در چهریق نشسته و به کارهای خود می پرداخت و با همه نیکی که از عثمانیان دیده بود، با آنان یاری ننموده و در جنگ های که میان آنان با انگلیسی ها کرد، خود را کنار کشید. آشفتگی کار ایران و ناتوانی دولت و فراوانی افزار جنگ و فرمانبرداری کردان و جنگجویی آنان، این را به آرزوهای بزرگی می انداخت. (6)
مردم بیچاره سلماس و پیرامون آن که از آسوریان گزندها دیده و پراکنده گردیدند، اکنون که به آبادی-های خود بازگشته و می خواستند دوباره به زندگی بپردازند، ناگهان خود را گرفتار چنگال کردان یغماگر و آدمکش سمیتقو می دیدند. اینست معنی «آزادی کردستان» همین است نتیجه ای که سیاستگران اروپا می-خواستند. سلماس و آن پیرامونها همه بدست کردن گرفتار آمده و نوبت به آبادی های آرومی رسید. دیه های ویرانه که تازه رو به آبادی گذاشته هر زمان آسیب دیگری از تاراجگران سمییتقو دیدند (7)
اسماعیل‏ آقا خوى را تصرف نمود و تمام قشون دولتى را در آنجا حضور داشتند؛ از میان برد. پس از این به وثوق الدوله تلگراف زد كه تو – دولت مرکزی- از عهده نگاهدارى آذربایجان بر نمی آیی، به همین دلیل ما خودمان، به اداره این منطقه خواهیم پرداخت. (8)مردم بیچاره سلماس و آن اطراف که از جنگ های آسوریان پراکنده شده بودند و اکنون تازه به آبادیهای خود برگشته بوده بودند؛ ناگهان گرفار چنگال کردان یغماگر و آدمکش سمیتقو شدند. این اتفاق در اردیبهشت ماه 1337 ه.ق اتفاق افتاد. در این دوران مردم تبریز در شرایط سختی به سر می بردند. سردار انتصار برای فرونشاندن خشمها با چابکی بسیار در آماده سازی سپاه کوشید که به جنگ سمیتقو بفرستد. در همان روزها نخست ماژور میرحسین خان و ژاندارمها را فرستاد سپس دسته قزاقها را فرستاد. این کوششهای دلسوزانه باعث دلگرمی مردم شد.
در سال 1300 ش، دولت فوج ژاندارم تبریز را به فرماندهى یاور ملك‏زاده براى سركوبى آن ها اعزام نمود. عده ای که ملک زاده برای برخورد با سمیتقو آماده کرده بود، یک گردان مختلط بود که متجاوز از سی صاحب منصب و چهارصد نفر درجه دار و ژاندارم در آن نیرو وجود داشتند. نیروی اعزامی در حوالی مهاباد و با قوای اسماعیل آقا درگیر شدند. این جنگ سه شبانه روز ادامه داشت و به علت عدم پشتیبانی کافی از مرکز، از اشرار شکست خوردند. عده زیادی از نیروهای دولتی در جنگ کشته شدند. (9)اعزام نیروهای دولتی برای سرکوب اسماعیل آقا نشان می دهد که چقدر شورش وی برای دولت مرکزی ایجاد خطر می نموده که حتی شاید این مسئله به جدایی قسمتی از ایران منتهی می شده است.
بر خلاف انتظار سمیتقو، یاور ملک زاده و آجودان وی – نام نایب تقی آلپ – نه تنها از بین نبرد؛ بلکه با عزت و رأفت زیادی از آن ها پذیرایی نمود و سالم و سلامت به تبریز فرستاد. پس از این واقعه شهر مهاباد به تصرف اسماعیل آقا درآمد. (10) پس از سقوط مهاباد، دولت مرکزی عده ای از نظامیان گیلان را به فرماندهی خالو قربان از افسران تسلیم شده میرزا کوچک خان که سردار سپه، به او درجه سرهنگی داده بود، به سراغ او فرستاد و امیر ارشد قراچه داغی نیز با قوایی مأمور دفع سمیتقو شدند. امیر ارشد در این جنگ کشته شد و قوایش شکست فاحش خورد و در نتیجه اکراد به محل اصلی خود یعنی قلعه چهریق فاتحانه وارد شدند. (11)
سمیتقو پس از موفقیت در جنگ مهاباد و زنده به گور کردن 400 نفر صاحب منصب و ژاندارم به فکر افتاد که دامنه حکمرانی خود را وسعت دهد؛ لذا درصدد بر آمد ابتدا مراغه و بعد تدریجاً سایر شهرهای آذربایجان را ضمیمه کار خود کند. در آن ایام اوضاع آذربایجان مغشوش و آشفته بود. قیام های پی در پی خیابانی و ماژورلاهوتی، قوای نظامی ایران را تحلیل داده بود؛ لذا سرتیپ شیبانی که فرمانده قوای نظامی آذربایجان بود به تهران احضار و به سرپرستی مدارس نظام منصوب گردید و به جای وی سرتیپ جهانبانی رئیس ارکان حرب کل قشون به فرماندهی لشکر آذربایجان منصوب شد. سرتیپ جهانبانی پس از ورود به تبریز برای سرکوبی اکراد متمرّد یک ستاد جنگی تشکیل داد و مشغول مطالعه گردید. وی در هفدهم مرداد ماه 1301 طرح عملیاتی خود را برای حمله به سمیتقو آماده نمود. در این زمان، سمیتقو سرمست فتوحات پی در پی خود بود. کشته شدن سردار ارشد خالو قربان و متلاشی شدن اردوی دولتی در طسوج و مهاباد، وی را زیاده از حد مغرور کرده و اکراد منطقه آذربایجان را تحت نفوذ او در آورده بود. (12)
کردان در چهریق به سختی افتادند و چون توان مقابله در خود ندیدند؛ بسیاری از آنها از سمیتقو رو گردادند. در این هنگام سردار انتصار نامه ای برای عثمانی ها نوشت و به آنها وعده داد که اگر به تبریز بیایند؛ از گذشته آن ها بازخواستی نخواهد شد. به همین دلیل از سمیتقو جدا شدند. به این ترتیب بال و پر سمیتقو چیده شد و گمان می رفت به زودی شکست خواهد خورد. (13)پس از چند سال او دوباره شورش کرد که سردار سپه با فرستادن نیروی نظامی شورش او را سرکوب کرد و در این جنگ اسماعیل آقا سمیتقو کشته شد. (14)
سرانجام در جنگ های 1309 که بین نیروهای سمیتقو و نیروهای سردار سپه روی داد؛ اسماعیل آقا با توطئه قبلی سران و سپاه رضاشاه در شهر اشنویه به قتل رسید. یدالله ابراهیمی سلطان لشکر تبریز در مورد قتل سمیتقو چنین می نویسد: «جنازه اسماعیل آقا در کوچه اشنویه باقی مانده و کسی در پی جنازه و دفن آن نیست. چون غروب و تاریکی شب فرا می رسد، جنگ تقریباً خاتمه می یابد. نفرات عشایر که همیشه با داشتن سرپرست می توانند؛ منشأ اثری باشند، متواری می شوند. بلافاصله به رضائیه حرکت کردم. ساعت سه بعد از نصف شب به باشگاه افسران که محل توقف سرلشکر مقدّم بود، وارد و ایشان روی تختخواب و مشغول مطالعه رمان روسی بود. سرگرد مقدس زاده و سروان مقدس زاده و سروان فرج الله خان افسران ستاد فرماندهی مشغول مذاکره با تلفن بودند. موقعی که وارد اطاق فرماندهی می شدم، افسران نامبرده که از مرگ اسماعیل آقا اطلاع یافته بودند با عجله، قبل از من وارد اطاق شدند و با التهاب مخصوصی مرگ اسماعیل آقا را به اطلاع فرمانده لشکر رسانیدند. فرمانده لشکر این خبر را با خونسردی تلقی کرد و از خونسردی فرمانده لشکر تعجب کرده و در جای خود خشک شدند. در این وقت فرمانده لشکر که از استماع این خبر تردید داشت و شوخی پنداشته بود، از من جویای موضوع شد و من هم جریان را شرح دادم. (15)
بدین ترتیب غائله بزرگی که مدت 14 سال آذربایجان را به خاک و خون کشیده بود به پایان رسید. هنگامی که قزاق های ایرانی سمیتقو را شکست سختی دادند، جشن و آتش بازی در سراسر ایران برگزار شد؛ ولی باید گفت: هدف سمیتقو آزادی کامل ایالت کرد بود. درست است که او درخواست تقاضای کردستان مستقل را می کرد؛ اما با یک حکومت مقتدر کرد که هدف آن به زیر فرمان در آوردن ایالت بود، چندان راضی تر از حکومت رضاشاه نبود. (16) بر این اساس مسئله ای که می توانست موجبات تجزیه ایران را در مناطق حساس شمال غربی ایجاد کند؛ پس از سالیانی طولانی با اعزام نیروهای فراوان به منطقه آذربایجان به پایان رسید. گسترش و ادامه یافتن این شورش می توانست سرمشقی برای دیگر افراد شورشی در مناطق دیگر ایجاد کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی.
2. والیزاده معجزی، محمد رضا، 1380، تاریخ لرستان روزگار قاجار، حسین والیزاده معجزى و محمد والیزاده معجزى‏، تهران، انتشارات حروفیه‏، ص 308.
3. فراهانی، حسن، 1385، روزشمار تاریخ معاصر ایران، تهران، موسسه پژوهش های تاریخ معاصر.
4. کسروی ،تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص 847-850
5. فراهانی، 1385، ص 64.
6. کسروی، 1383، ص 31-829.
7. همان، ص 31-829.
8. کمره ای، سید محمد، 1384، روزنامه خاطرات سید محمد كمره‏اى‏، مصحح محمد جواد مرادى نیا، تهران، اساطیر، ج2، 1350.
9. فراهانی، 1385، ج1، ص 64؛ باقر عاقلی، 1380، ص 4-813.
10. باقر عاقلی، 1380، ص 4-813.
11. فراهانی، 1385، ج1، ص 142.
12. فاروقی، عمر؛ کردستان در مسیر تاریخ به روایت اسناد، تهران، نشر آقا، 1383، چاپ اول، ص 165.
13. کسروی احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص827-831
14. شمیم، 1375، ص۶۴٠
15. ابراهیمی، یدالله؛ ماجرای قتل اسماعیل آقا سمیتقو، 1357، ص 236.
16. کاتم، ریچارد؛ ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، تهران، نشر گفتار، 1371، ص 114.

منبع مقاله :
1. کسروی، احمد؛ تاریخ هجده ساله آذربایجان، نگاه، تهران، 1386.