نویسنده: محمود رامیار




 

رسم است كه به تبعیّت از «حاكم» (1) جمع قرآن را به سه دوره تقسیم كنند:
1) عصر نبوی. 2) زمان ابوبكر. 3) دوران عثمان.
اما چنین هم نیست كه این تقسیم بندی مورد قبول و اتفاق همه باشد. برای داوری درست اصل سخن برمی‌گردد به تعریف «جمع». هر وقت سخن از جمع قرآن به میان آمده، برای قبولاندن این تقسیم بندی «جمع» را گاهی به معنی «حفظ كردن»، زمانی به معنی «نوشتن» و وقتی هم در معنی تألیف و گردآوری گرفته‌اند. تا به هر حال كار در خور تقدیری كه به زمان عثمان شد جمع نهائی قرآن به حساب آید. و حال آنكه «جمع» به هر حال معنی خود را دارد. ما به هیچ وجه مطمئن نیستیم، وقتی انس بن مالك یا شعبی می‌گویند: قرآن را چهار نفر یا شش نفر جمع كردند، یعنی تمام آن را از حفظ داشتند، از كجا كه مجموعه و مصحف نداشته‌اند؟
تا اینجا سخن آنها قبول تا صورت حافظان و كاتبان بدست آید، اما از اینجا به بعد ببینیم واقعاً كتاب و سنت در این باره چه می‌گویند؟
مسلم است كه پیامبراكرم اهتمامی ویژه در كار آموزش شفاهی و كتبی قرآن مبذول فرمود و صحابه نیز شوق و همتی والا نشان دادند و چه وسایلی به كار بردند. حال بر این اساس ببینیم نتیجه درباره‌ی تألیف قرآن چه شد؟ (2)
نتیجه‌ی یك چنان جنبش عظیمی این بود كه قرآن به هنگام رحلت رسول خدا، به تمامی و چنانكه در آخرین عرضه تثبیت شده بود، تألیف و گردآوری شود. در این دوره بود كه قرآن به معنی درست كلمه «تألیف» شد. البته این سخن تازه‌ای نیست. قدماء خود این نامگذاری را كرده‌اند. بیهقی (م458هـ) همین نظر را دارد. (3) اما منظور از تألیف چیست؟ بیهقی خود تألیف را جمع كردن آیات سوره‌ها می‌داند به اشاره‌ی رسول خدا. (4) ابن عباس و محمد بن حنفیّه (م81هـ) هم پیش از او، آن را «بین الدفّتین» مجموعه‌ای میان دو جلد دانسته‌اند.
نخست ببینیم دلایل از كتاب و سنت چیست؟ صحابه چه گفته‌اند و شهادت‌ها در این باره چیست؟
قرآن خود را در این مورد چنین معرفی می‌كند:
ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ (2:2) این آن كتابی است كه شك در آن راه ندارد.
كتابی است مطابق كتاب تكوین بر اساس فطرت و هماهنگ با خلقت جهان.
كتابی است خواندنی با آیاتی فصل یافته و عربی، برای مردم دانا (41: 3).
كتابی مبارك بر تو فرستادیم كه در آیاتش دقت كنند (38: 29)
این آیات كتاب محكم است (31: 2)
اقتضای وجود كتاب، نظم و ارتباط كلمات و آیات و سوَر می‌باشد.
قرآن خود همیشه مهم‌ترین موضوع كشمكش و بگومگوهای پیامبر و مشركان مكه بود. آنان كاملاً‌ بر آیات الهی وقوف داشته و از تبلیغ آگاه بوده‌اند و بر اثر آن با اسلام نزاع می‌كرده‌اند. مشركان برای آگاهی از تبلیغِ پیامبر، و مؤمنان برای تعلّم و تدبر، آیات را در اختیار داشته‌اند.
مشركان می‌گفتند: اینها افسانه‌های گذشتگان است كه آن را نویسانده و شب و روز بر او دیكته می‌شود (25: 5).
پس این واقعیت مطرح است كه نوشته‌های مرتبی وجود داشته كه مشركان بتوانند بگویند كه پیامبر، قرآن را از روی افسانه‌های گذشتگان نویسانده است.
در آیات مكی موارد متعددی است كه قرآن و كتاب با هم آمده است. از جمله:
«الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ‌» (15: 1).
«طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتَابٍ مُبِینٍ‌» ‌(27: 1).
«این آیاتِ آن كتاب و قرآن مبین است. یعنی نوشته‌ای خواندنی است. این بزرگترین مظهر و نشانه‌ی پیامبر و پیامبری است. و این فرو فرستاده شده تا بر مردم خوانده شود. در آن مَثلهای فراوانی است تا تدبّر كنند در آیاتش». هم پیش از هجرت بود كه فرمود: «این قرآن كریم است. نوشته در كتاب مكنون. جز دست پاكان بدان نرسد» (56: 77-79) و یا در همان سال های آغاز بعثت نزول یافت: «آیات الهی در صفحات مكرّم است» (80: 12-13).
آیات فراوانی است كه به وضوح و روشنی دلالت صریح بر نوشته و مجموع بودن این كتاب آسمانی دارد.
واضح است، وقتی پیامبراكرم تحدّی می‌كند با كافران كه اگر می‌توانید ده سوره مثل قرآن بیاورید (11: 13)، در حالی كه سوره‌ی هود در مكه نازل شده (حدود سال نهم بعثت و چهار سال پیش از هجرت) (5)، لابد قرآن تا آن موقع نوشته و مدوّنِ در یك مجموعه و در دسترس مشركان بوده كه قرآن می‌گوید: اگر می‌توانید به كمك هر كس كه می‌خواهید ده سوره همانند این بیاورید. این مجموعه، كه تا آن موقع بیش از 3400 آیه نازل شده بود، باید یكجا در دسترس مشركان می‌بود كه این تحدّی درست باشد. باید آنها می دانستند كه به چه چیز دعوت به مسابقه شده‌اند. مورد دعوی باید روشن می‌بود تا دعوت به شركت در همانند آوردن درست باشد. والا، اگر نمی‌دانستند كه همه‌ی آیات چیست و از همه‌ی پیام آگاه نبودند كه دعوت به مجهول و نامعلوم درست نبود. این است كه قاطع می‌توان گفت دست كم از همان سال‌های هشتم و نهم بعثت و سالها پیش از هجرت قرآن مجموع بوده است.
البته مطلب انحصار به همین یك مورد ندارد. یكی از موارد مهمی كه قرآن تأیید می‌كند كه نظم آیات، توقیفی بوده و برحسب اوامر الهی بوده، در سوره‌ی نحل آمده است. در موردی پیامبراكرم از جانب خداوند مأمور می‌شود كه آیه‌ای از آیات را تغییر جا بدهد. همین موضوع جابجایی (و یا تبدیل)، دستاویز مشركان قرار می‌گیرد كه پیغمبر آیات را جابجا كرده و از خود دخل و تصرفی در آیات روا شمرده است. و چنانكه از آیات بدست می‌آید، حتی بعضی از نومسلمانان مكه، گول این فریب را می‌خورند و متزلزل می‌شوند: (6)
«وَ إِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَکَانَ آیَةٍ، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ، قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ، بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ‌. قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ، لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا، وَ هُدًى وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ‌ (16: 101 و102)
و چون آیتی را با آیتی بدل كردیم، و خدا بدانچه می‌فرستد داناتر است، گفتند همانا تو بر بافنده‌ای، بلكه بیشترشان نمی‌دانند. بگو آن را روح القدس از پروردگارت به راستی فرود آورده، تا آنها كه گرویده‌اند استوار گردند، و هدایت و مژده‌ای باشد برای گردن نهندگان.»
یك چنین حادثه‌ای چگونه ممكن است پیش بیاید؟ و این جز در صورتی است كه قسمتی از قرآن تدوین شده باشد؟ آیات، نازل شده و مدتی خوانده شده، دست بدست گشته و مشركان مكه از آن كاملاً آگاه بوده‌اند. پس از آن پیامبر مأمور می‌گردد كه آیه‌ای را جابجا كند (و یا تبدیل می‌شود).
لازمه‌ی این عمل، مرتب بودن و منظم بودن آیات است كه تبدیل و جابه جایی معنی داشته باشد. لازمه‌ی متوجه شدن كافران و مشركان بدین تغییر آن است كه نسخه‌ای در دست مردم باشد و منتشر شده باشد تا بدانند و اعتراض كنند. از نظر نزول هم كه این آیات حدود سال هفتم بعثت نازل شده و پیش از آن نزدیك نیمی از قرآن نازل شده بود، (7) پس در همان مكه بوده كه قرآن نوشته و مرتب می‌شده است.
مورد دیگر آنجاست كه خداوند جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریداری كرده، می‌فرماید:
«وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ (9: 111)
وعده‌ی حقّی است بر خدا در تورات و انجیل و قرآن». در اینجا، از نظر ثبت وعده‌ی خدا در این سه دفتر آسمانی، هر سه در یك ردیف آمده‌اند. طبیعی است كه استفاده شود، در این هنگام (حدود سال هفتم هجرت)، قرآن كاملاً نوشته و مرتب بوده كه از نظر ثبت وعده در ردیف تورات و انجیل ذكر شده است.
اینها نمونه‌هایی از شهادت قرآن بر مكتوب بودن و مرتب بودن آیات الهی بود كه بحث بیشتر، دیگر به اطناب می‌كشد.
از قرآن گذشته، در سخنان رسول اكرم نیز بدین مطلب اشارتهاست.
فرمود: «هركه در مصحف نظر كند بدی نمی‌بیند.»
از این سخن چه فهمیده می‌شود؟ «نگاه به مصحف» جز نگاه به یك مجموعه است؟ اگر چیز دیگری قصد بود همان گفته می‌شد. مثلاً صحیفه، آیه و یا حداكثر «صحف»‌ بود. پس به كار بردن «مصحف» حاكی از معنی خاص آن است.
و باز فرمود: «هر كه ثلث قرآن فراگیرد، ثلث نبوت بدو داده شده و هركس دو ثلث یاد گیرد دو ثلث، و هر كس تمام قرآن به او داده شود تمام نبوت بدو عطاء شده، جز اینكه بدو وحی نمی‌رسد.» (8) یا «هركس «قل یا ایها الكافرون» را بخواند چنان است كه ربع قرآن را خوانده و هركه سوره‌ی توحید را بخواند ثواب ثلث بدو داده شود.» (9)
اینها اشاره‌هایی است به مجموعه‌ی قرآن و تمام قرآن. اما معروف‌ترین سخن پیامبر در این باره، وصیت او است كه حدیثی است متواتر میان شیعه و سنی.
«انّی تارك فیكم الثقلین: كتاب الله و عترتی اهل بیتی».
«دو چیز سنگین میان شما می‌گذارم: كتاب خداوند و عترتم، خانواده‌ام.» (10)
منظور از كتاب خدا در این حدیث، نمی‌تواند برگ های پراكنده‌ی دست مؤمنان باشد. به اوراق پراكنده «صحف» می‌گویند نه كتاب. خیلی بیشتر معقول است كه تصور آن را داشته باشیم كه قرآن بدان هنگام مجموعه‌ای مرتب داشته، تا بگوئیم در دل اكتاف و اقتاب پراكنده بوده است.
و باز فرمود: «به جای تورات، هفت سوره‌ی بزرگ قرآن، و به جای انجیل سوره‌های «مَثانی» (از هود تا نحل)، و به جای زبور سوره‌های مئین(سوره‌هایی كه كم و بیش صد آیه دارند) به من داده‌اند. و سوره‌های مفصل (بعد از حم‌ها تا آخر قرآن) را هم علاوه. و قرآن مهیمن است بر سایر كتب آسمانی. (11)»
ببینید درست نظم كنونی قرآن است. اول هفت سوره‌ی بزرگ، بعد مثانی، سپس متوسط‌ها (مئین) و سرانجام سوره‌های كوتاه (مفصل). پس ترتیب سوره‌ها همان است كه پیامبر فرموده، جای آیه‌ها را هم كه خود تعیین می‌فرمود. (12) وقتی آیات و سوره‌ها جایشان معین و مشخص باشد مجموع مرتب معنی دیگری می‌خواهد؟
و باز فرمود: دروغگویان بر من زیاد شوند، وقتی حدیثی از من شنیدید به كتاب خدا عرضه بدارید آنچه موافق با كتاب خداست بپذیرید و هرچه مخالف بود بر دیوارش بزنید.
پس مجموعه‌ای به صورت كتاب بوده كه برای صحابه صحابه معهود و معلوم بوده است.
پیامبراكرم سفر با مصحف را به سرزمین دشمن نهی فرمود. (13)
می دانیم كه خود پیامبر و یارانش به سرزمین دشمن سفر كرده‌اند و آنها خود قرآن را می‌دانستند و از حفظ بودند. پس طبیعی است كه منظور سفر با مصحف است كه مبادا دشمن بر آن دست یازد. اگر در آن موقع آیات مجموع و مدوّن نبود و میان مردم مسلمان به نسخه برداری و ملكیّت رواج نمی‌داشت كه این نهی موردی نمی‌یافت.
نمونه‌ای دیگر بگوئیم:
چند ماهی پیش از رحلت، رسول خدا عمرو بن حزم را به یمن می‌فرستد تا بدانها قرآن و سنت و معالم اسلام را بیاموزد. این مأموریت همراه نامه‌ی مفصلی است كه طی آن پیامبر دستورالعمل كاملی بدو داده است. در این نامه آمده: «فلا یمسّ القرآن انسان الا و هو طاهر» (به قرآن كسی دست نزند مگر اینكه پاك باشد) (14) هرچند خرده گیری كرده‌اند كه بعضی از اعمال مذكور در این دستورالعمل در رابطه با سال های بعد است. (15) اما وقتی بیاد بیاوریم كه خداوند فرموده بود: «لا یمسّه الا المطهرون» هر چند آن درباره‌ی كتاب مكنون است، اما مگر نه این است كه قرآن نیز ثبت در آن است. پس این حدیث، دست كم در این مورد چیزی جز بازگوئی متن كتاب خدا نیست و آنچه بی‌گفتگو است این است كه مجموعه‌ی وحی الهی به همان نام قرآن یاد شده و دست زدن ناپاك بر آن نهی شده است. پس این خود حاكی از وجود مجموعه‌ی نوشته‌ی رایج در آن زمان است كه در دسترس بوده است.
مورد دیگر آن است كه ابوأمامه می‌گوید: در حجةالوداع پیامبر فرمود: علم را دریابید پیش از آنكه گرفته شود و قبل از اینكه بالا برده شود. مردی عرب گفت: ای پیامبر خدا! چگونه علم از ما برداشته شود، در حالی كه مصاحف میان ماست. ما خود آنرا می‌آموزیم و به زنان و فرزندان و خادمان یاد می‌دهیم. (16)
نبی اكرم سری افراشته و با تندی فرمود: این یهود و نصارا را نیز كتبشان را میان خود داشتند و به پیام پیامبرانشان تعلق نداشتند.
می بینیم كه در این سال، مصاحف در خانه‌هاست و آموخته می‌شود.
گذشته از اینها، احادیث زیادی داریم كه در جای خود مطرح می‌شود و در تمام آنها صحبت از تعیین محل آیات و سوره‌هاست. همه‌ی این روایات نشان می‌دهند كه پیامبراكرم محل آیه‌ها و سوره‌ها را شخصاً تعیین می فرمود و بر آن نظارت داشت. گاهی چنان دقیق تعیین شده كه حیرت‌آور است.
عمر می‌گوید درباره‌ی كلاله از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ‌زیاد پرسیدم. با دست به سینه‌ام زد و فرمود: آیه‌ی تابستانی كه در آخر سوره‌ی نساء است برای تو كافی است. یا دیدیم كه حذیفةبن یمان می‌گفت پیامبر در نمازی سوره‌ی بقره و آل عمران و نساء را قرائت فرمود... اینها نشان می‌دهد كه این سوره‌ها به همین ترتیب كنونی، و نه به ترتیبی دیگر، در زمان پیامبر مرتب بوده است و باز:
عبدالله بن زبیر از عثمان پرسید چرا آیه‌ی منسوخه را در قرآن آوردید و عثمان پاسخ داد كه برادرزاده! من هیچ چیز را جا به جا نمی‌كنم. عبدالله بن مسعود می‌گفت: ما جدا شدن سوره‌ها را از آنجا می‌فهمیدیم كه «بسمله» نازل می‌شد. (17)
از شواهد بسیار ارزنده‌ی دیگری كه می‌توان در این باره اقامه كرد نام سوره‌ی حمد یعنی «فاتحةالكتاب» است. این سوره در زمان پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز همین نام را داشته و به همین نام شناخته می‌شده است. پس قرآن به صورت كتابی بوده كه فاتحه‌ای داشته و آن سوره‌ی حمد بوده است.
از ترتیب و نظم آیات و سوره‌ها می‌گذریم كه بحثی مفصّل است و باز خواهد آمد. از ختم قرآن می‌گوئیم. صحابه‌ای چون عبدالله عمرو، قیس بن صعصعه و سعید بن منذر از پیامبر اجازه گرفتند كه قرآن را به چند شب پیاپی ختم كنند. ابن كعب نیز به هشت شب یك دوره‌ی قرآن را ختم می‌كرد. ختم قرآن در چند روز و یك هفته شگفت آور نباشد. در نسل بعد هم میان تابعی‌ها این مرسوم بود. علقمةبن قیس (م62هـ)‌هر پنج شش شب یك دوره قرآن ختم می‌كرد. (18) برادرزاده‌اش اسود بن یزید (م75هـ) از او بزرگتر بود و از آن همیشه روزه داران سرسخت بود. او در ماه رمضان قرآن را هر دو شب یكبار ختم می‌كرد (19) و در سایر اوقات هفته‌ای یكبار ختم قرآن داشت. (20)
به هر حال، وقتی صحابه برای ختم قرآن اجازه می‌خواهند، این حاكی از چیست؟ جز این را می‌رساند كه مجموعه‌ی مشخصی بوده كه آغاز و انجام داشته است؟
به هنگام رحلت، رسول خدا فرمود كه دوات و قلمی بیاورید كه چیزی نویسم تا پس از من گمراه نشوید. عمر در آنجا گفت: «حسْبُنا كتاب الله» كتاب خدا ما را بس. (21) لابد كتاب خدا در آن موقع مجموع و محفوظ و معلوم بوده كه امّت را بدان ارجاع داده‌اند وگرنه اكتفا كردن بدان درست نبود.
ابن عباس می‌گفت: سوره‌های «محكم» را در عهد رسول خدا حفظ كردم. راوی پرسید: محكم یعنی چه؟ پاسخ داد: یعنی مفصّل.
می دانیم كه ترتیب سوره‌های مفصّل (از سوره‌ی ق تا آخر قرآن) (22) در زمان رسول خدا، همین ترتیب كنونی بوده است. (23) و محكم همان مفصّل است (24) پس كودكان آن زمان نیز مثل زمان ما، آموزش قرآن را از سوره‌های كوچك آغاز می‌كرده‌اند.
تا اینجا اخبار و احادیث را بدون بررسی كامل و تجزیه و تحلیل مقتضی بازگو كردیم. اینها نمونه‌ها بود والا اگر احتراز از درازی سخن نبود این رشته سر دراز داشت. حال دو خبر دیگر داریم كه صراحت آنها خیلی بارزتر است. گاهی شگفتی بار می‌آید كه چطور نویسندگان اصیل گذشته تا این حدّ مرعوب یا نجیبانه‌تر بگویم، مجذوب تبلیغات دامنه‌دار و وسیع شده و سخنان روشن و آشكارِ پیشروان موردقبول خود را نیز ندیده گرفته و یا تأویل ناروا كرده‌اند.
بخاری (م256هـ) در جامع صحیح خود بابی دارد به عنوان «بابُ مَنْ قَالَ لَمْ یَترك النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) الا مابین الدّفَّتین». در آنجا حدیثی است صحیح كه عبدالعزیزبن رُفیْع می‌گوید: من و شدّاد بن معقل با همدیگر رفتیم نزد عبدالله بن عباس. شدّاد از او پرسید كه آیا نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی هم به جای گذاشت؟ ابن عباس جواب داد: او چیزی به جای نگذاشت مگر «مابین الدّفتین» را. یعنی مجموعه‌ای كه میان دو جلد قرار گرفته است. همین دو نفر از محمد بن حنفیّه هم كه پرسیده‌اند، او هم همین جواب را داده است. (25)
پس حدیث ثقلین و روایت و حسبنا كتاب الله و تمام آنچه گذشت، مورد تأیید صریح قرار می‌گیرد. در تأیید این نظر باز حدیثی داریم از زید بن ثابت. او همان كسی است كه مباشر اصلی جمع و تدوین زمان ابوبكر و عثمان بود. در زمان رسول خدا هم كه كاتب وحی بود. او می‌گوید: «در پیرامون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)‌بودیم كه قرآن را از میان رقعه‌ها تألیف می‌كردیم.»
این حدیث را حاكم در مُسْتدركش به «شرط شیخین» (بخاری و مسلم) حدیثی صحیح می‌داند. (26)
بیهقی می‌گوید: این تألیفی كه زید می‌گوید، جمع كردن آیات متفرقه است در سوره‌ها به اشاره‌ی رسول خدا (27).
اگر هم چنین بگیریم، باز همان جمع كردن و گردآوری می‌شود بخصوص وقتی او می‌گوید از میان رقعه‌ها تألیف می‌كردیم. پس گرد آوردن آن نوشته‌ها بوده است.
نكته‌ی مهم دیگری در همان احادیثِ بسیار شایع كتب حدیث است كه به فراوانی نقل شده و اساس نظریه‌ی جمع زمان ابوبكر قرار گرفته است. در همان حدیث معروفی كه باز خواهیم دید، ابوبكر زید را می‌خواند كه شروع به جمع آوری قرآن كند و برای متقاعد كردن او می‌گوید: «كُنْتَ تكتُبُ‌ الوحیَ لِرَسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)» (28) تو بودی كه وحی را برای رسول خدا می نوشتی. پس زید كاتب رسول خدا بوده و برای شخص پیامبر وحی را می‌نوشته است. بنابراین طبیعی است كه تصور این را داشته باشیم كه نسخه‌ی اصلی وحی نزد پیامبراكرم می‌مانده و صحابه از آن نسخه برداری می‌كرده‌اند. وقتی پیامبر دستور احضار كاتبی را می‌فرمود كه آیه‌ای نوشته شود، با این كه این نویسندگان در زمان‌های مختلف و به تعداد متعددی بوده‌اند، منظور چه بود؟ آیا قصد این بود كه هر كس آیه‌ای نوشته و همراهِ خود ببرد و این آیات نوشته شده پراكنده میان مردم پخش باشد؟ و یا این كه مجموع این نوشته‌ها یك جا محفوظ بماند و دور از تغییر و نابودی قرار گیرد. بسیار طبیعی است كه وقتی كسی دستور به نوشتن می‌دهد و اهتمام در ثبتِ كتْبیِ مطلبی دارد، توجه به جمع و حفظش به صورت كتبی دارد. این عبارت كه «زید برای رسول خدا می‌نوشت» زیاد تكرار شده است. بَغَوی در شرح السنه می گوید: زید بن ثابت شاهد آخرین عَرضه بود كه در آن هرچه نسخ شد و هرچه باقی ماند روشن گردید و زید آن را برای رسول خدا نوشت و بر او خواند... (29)
پس روشن شد كه نسخه‌ی اصلی برای پیامبر نوشته شده بود. حال این پرسش ممكن است پیش آید كه این نوشته‌ها چه شدند؟
همین نوشته‌ها بود كه در زمان ابوبكر اساس كار قرار گرفت. روایات اهل تشیع می‌گوید: چون وفات نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید به علی (علیه السلام) فرمود كه آیات قرآنی در پشت بسترم بر روی صفحات و رقعه‌هایی پراكنده است آن را گرد آورید كه از میان نرود. (30) اما حارث محاسبی (م243هـ) می‌گوید: اوراقی در خانه‌ی رسول خدا یافته شد كه قرآن در آن برگ‌ها پراكنده بود. پس گرد آورنده‌ای آن برگ‌ها را گرد آورد و با نخی به هم پیوست كه چیزی از آنها گم نشود. (31)
به هر صورت، آنچه مسلم است این است كه همین نوشته‌ها بود كه اساس جمع و نسخه برداری‌های بعدی قرار گرفت.
البته در برابر، حدیثی هم هست كه زُهری از همین زید بن ثابت نقل می‌كند كه گفت: پیامبر از دنیا رفت و قرآن جمع نشده بود. (32) اما آن حدیث قبلی چه از نظر سند و چه از نظر دلالت بارها معتبرتر و منطقی تر از این یك است. در این یك هم شاید منظور زید تكمیل جمع آوری قرآن به مباشرت خود او بوده وگرنه او خود گفته بود كه ما در حضور رسول خدا آن را تألیف می‌كردیم. جمع زمان ابوبكر نیز منافاتی با تألیف در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد. اینها مراحل مختلفی است كه این جمع گذرانده و هر مرحله‌ای را جدا خواهیم دید. و چه بسا چنانكه بعد توضیح آن بیاید، ابوبكر در برابر مصاحف مختلفی كه وجود داشت و وجود هركدام از آنها به شخصیت دارنده‌ی آن می‌افزود، نیازی به داشتن نسخه‌ی مستقلّ و متقنی از قرآن احساس می‌كرد. احادیثی را كه از جمع قرآن به دوران پس از پیامبر باز گفته‌اند، اگر درست شكافته شود در محتوا و اصل مباینتی با این ندارد و درست در ادامه‌ی همین رویّه است. یعنی همین مجموعه است كه برای تدوین ابوبكر و در زمان عثمان برای مقابله و نسخه برداری و تكثیر نسخه به منظور یكتاسازی (توحید) مصاحف و جمع كردن مردم بر یك رسم الخط از قرائتِ ثابتِ معروف از نبی اكرم، پایه و اساس قرار گرفته و همین كار مایه‌ی تبلیغات دامنه‌دار قرنها گردیده است. این سخن بگذار تا وقت دگر.
اما اینكه می‌گویند قرآن در زمان رسول خدا در دفتری گرد نیامد و برای توجیه آن عللی ذكر می‌كنند سخنی مایه‌دار نیست. منظور از اینكه مجموع نبود و در دفتری نبود چیست؟ این سخن بی‌گفت و گو است كه تمام قرآن در زمان رسول خدا نوشته بوده است. حال این نوشته‌ها، خواه در میان دو جلد و خواه بیرون از دو جلد و پراكنده، وقتی یكجا جمع شود خود مجموعه‌ای است.
عللی هم كه برای آن ذكر می‌كنند به هیچ وجه مانع از مجموع بودن نیست. یعنی دسترسی داشتن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بیم از نسخ كه در آن جای گفتگو است و معلوم نبودن ترتیب، موجب بوده كه مجموعه‌ای تدوین نشود. به واقع كه هیچ یك از این علل، بر فرض وجود، نمی‌توانسته مانع باشد. درست است كه همیشه و هر لحظه پیامبر گرامی در دسترس مسلمانان بود و هر مشكلی را پاسخگو بود. اما حضور پیامبر كه مانع جمع نمی‌شد. نسخ هم اگر پیش می‌آمد اجرا می‌شد. ترتیب هم كه معین بود و بعد هم چنانكه از حضور پیامبر آموخته بودند همان ترتیب را برگزیدند.
بدین ترتیب، می‌رسیم به پایان این سخن كه بررسی كتاب و سنت روشنگر این مطلب است كه پیامبراكرم همچنان كه در نوشتن وحی اهتمام داشت، در جمع و حفظ آن نیز كوشا بود.
جالب توجه است كه حتی نویسندگان غربی نیز نتوانسته‌اند منكر وجود مجموعه‌هایی نوشته از قرآن مجید در زمان رسول خدا باشند. بوئر (Bauer) می‌گوید: در زمان رسول خدا مجموعه‌های كوچكی از سوره‌ها كه به ترتیب درازیِ سوره‌ها تنظیم شده بود، تهیه گردیده بود. مثلاً: بعضی از سوره‌هایی كه با فواتح الم، الر... شروع شده‌اند و در متن كنونیِ موجود تشكیل گروه‌های پنج شش تایی مرتبی را می‌دهند و به طور كلی به ترتیب درازی نزولی مرتب شده‌اند (33) و مجموعه‌ی سوره‌های حوامیم هم چنین است. همین واقعیّت را ریچاردبل (Bell) نیز اشاره می‌كند: احتمالاً پس از جنگ بدر شكل نوشته‌ای از مجموعه‌ی قرائت‌ها به عنوان «شواهد هدایت و فرقان» وجود داشته و اگر چنین بوده، بسیار عجیب است كه اثری از آن در احادیث نمانده است. (34) همین دكتر بِل از ادنبورگ و پروفسور توری (Torrey) از یَیْل بدین نتیجه می‌رسند كه شواهد قرآنی زیادی وجود دارد كه پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شخصاً جمع قرآن را زیر نظر داشت كه به صورت كتابی درآید. (35)
نمونه‌ی دیگری از این برخوردها، برخورد بلاشر فرانسوی است. او وقتی به سه قرائت مختلف یعنی: قرائت منسوب به علی (علیه السلام) و منسوب به ابن مسعود و قرائت جاری كنونی درباره‌ی سوره‌ی والعصر 103 می‌رسد متوسل به اصلاحات بعدی می‌شود كه در وحی بعدی نازل شده است. او می‌گوید: «در هر صورت، خیلی كم می‌توان احتمال داد كه تغییر یك متن واحد، معلول سستی و فتوری باشد كه در نقل آن متن پیش آمده است. از همان آغاز باید چنین قرائتی وجود می‌داشت. اگر این قرائت‌ها تنها به حافظه سپرده شده بود آیا به صورت كنونی تا به حال حفظ شده بود؟ این، خیلی قابل بحث است. زیرا خواهیم دید كه به ندرت و بسیار كم اتفاق می‌افتد كه اختلافاتی را كه می‌شناسیم چنین تضادی را نشان بدهد. پس، انسان بدین فكر می‌افتد كه اختلافاتی بسیار قدیمی، مقارن عصر اولیه، به وسیله‌ی كتابت ایجاد شده است. چون چنین به نظر می‌رسد كه تمام آثار این مصاحف امروز از بین رفته و دیگر از این مصاحف اثری باقی نمانده، بنابراین امكان ندارد كه بتوانیم از فرضیه‌های محتاطانه درباره‌ی كتابت این مصاحف، چیزی بیشتر بگوئیم. اگر اساس كار را بر قدیمی‌ترینِ آنها بگذاریم، می‌توان حدس زد كه این مصاحف نشان دهنده‌ی یك رسم الخط (الفبای سنتی) ‌قدیمی هستند. یعنی رسم الخط مصاحفی كه درباره‌اش صحبت می‌كنیم. این مصاحف به نوبه‌ی خود و یا لااقل مصحف ابوبكر، بایستی محتوی (مجموعه‌ی‌) سوره‌هایی می‌بوده‌اند كه به عصر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برسد.» (36) می‌بینید كه از راه انتقاد قرائت‌های مختلف منسوب به صحابه نیز چاره‌ای نمی‌ماند جز اینكه بپذیریم مجموعه‌های نوشته شده‌ای از مصاحف در زمان رسول خدا (و زیر نظر او (صلی الله علیه و آله و سلم)) وجود داشته و رایج بوده است.
دانشمندان اهل تسنن نیز نسبت بدین نظر بیگانه نیستند.
حارث محاسبی (م243هـ)‌ در كتاب «فهم السنن» می‌گوید: نوشتن قرآن (در زمان ابوبكر) كار تازه‌ای نبود، زیرا پیامبر خود به نوشتن آن امر فرموده بود. لیكن قرآن در رقعه‌ها، استخوان شانه‌ها، و سنگهای سپید نازك پراكنده بود و صدّیق (ابوبكر) فرمود كه از اینجا و آنجا، یكجا نسخه برداری شود و این به جای اوراقی بود كه در خانه‌ی رسول خدا یافته شد و قرآن در آن برگها پراكنده بود. (37)
بَغَوی در شرح السنه می‌گوید: رسول خدا قرآن را چنانكه جبرئیل فرود می‌آورد املاء می‌فرمود و در نوشتنش نظارت داشت. صحابه نیز قرآن را بی كم و كاست و پس و پیش میان دو جلد نهادند...
زرقانی دانشمند مصری نیز می‌گوید: جمع قرآن (به زمان ابوبكر) چیز تازه‌ای و یا بدعت و اضافه‌ای در اسلام نبود. بلكه از قواعدی بود كه پیامبراكرم با تشریع نوشتن قرآن و گزیدن كاتبان وحی، پایه گذاشت و هرچه نوشته می‌شد جمع می‌فرمود تا رحلت كرد. (38)
عده‌ی زیادی از علمای اهل تسنن هستند كه معتقد به توقیفی بودن ترتیب آیات و سور هستند، و این همان معنی را می‌رساند كه جمع، به فرمان پیامبر و در زمان وی (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.
از علمای اهل تشیع نیز در این زمینه زیاد نقل شده است. سید مرتضی عَلم الهدی (رحمه الله) چنانكه امین الاسلام طبرسی نقل می‌كند فرموده: علم به صحت نقل قرآن، مثل علم به وجود شهرها و حوادث مهمی است كه نشانه‌های زیادی بر نقلش هست... قرآن در زمان رسول خدا مجموع و مؤلف بود چنانكه الان هست. (39)
در میان معاصران، فقیه بزرگوار و زعیم حوزه‌ی علمیه آیه الله العظمی آقای خوئی (مدظله) نیز طی بحث مفصلی با دلائل محكم روایی و عقلی همین نظر را تأیید فرموده‌اند. (40)
خلاصه، اهتمام فوق العاده‌ی پیامبر و یارانش را در حفظ و كتابت قرآن دیدیم. آیا می‌توان گفت یك چنان اهتمامی بدون عنایت به حفظ نظم و ترتیب و جامعیّت این كتاب آسمانی به ثمر می‌نشست؟ می‌شود تا پای جان به وحی پای بند بود و آن را عظیم‌ترین عطیه‌ی الهی دانست و توجهی به نظم و تألیف آن نداشت؟ چگونه باور می‌شود كه پیامبر با یك چنان همت عظیم در آموزش و نگارش قرآن، به یك باره در گردآوری آن بی‌تفاوت بماند؟ قرآنی كه خود ابلاغ فرموده و تا قیام یوم دین محور و ركن تمدن انسانی است، آن وقت نسبت به آینده‌ی آن بی‌تصمیم بماند؟ اگر هم دلیل نقلی و مدرك تاریخی نمی‌داشتیم، به حكم عقل سلیم و قرائن و احوال باید قبول می‌كردیم كه قرآن به دستور پیامبر تنظیم و تألیف شده است. چه رسد به آنكه آن همه بیّنات و شواهد قرآنی و سنتی و تاریخی در اختیار داریم.
پس، از این بحث به نتیجه‌ی قطعی برسیم.
قرآن به تمامی در زمان رسول خدا علاوه بر حفظ در سینه‌ها، بر روی اوراق و نوشت افزارهای آن زمان نیز نوشته بود و در دست یاران پیامبر پراكنده و نسخه‌ای از آن نیز پیش رسول خدا بود.
ترتیب آیات در سوره‌ها، به دستور رسول خدا، چنانكه امروز هست، معین و منظم بود. اما ترتیب سوره‌ها، شاید همه‌ی آن‌ها بدین ترتیب نبوده، اما دسته‌هایی از سوره‌ها مثل مئین، طواسین، حوامیم، الم، الر، در مجموعه‌هایی مشخص قرار داشته است.
تنها چیزی كه می‌توان گفت، آن هم دلایل زیادی بر علیه آن وجود دارد، این است كه نظم كنونی سوره‌ها، در پاره‌ای از سوره‌ها، نه همه‌ی سوره‌ها، به علت جا به جا شدن نسخه ممكن بود به هم ریخته باشد. همین نكته را هم روایات زیادی وجود دارد كه تأیید نمی‌كنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. گویا مقصود نویسنده‌ی محترم، حاكم نیشابوری، صاحب مستدرك الوسائل باشد (راسخون).
2. برای توضیح بیشتر به این مقالات رجوع نمایید:
3. برهان1: 235.
4. المرشد الوجیز 44.
5. سیر تحول قرآن 143.
6. القرآن المجید 95.
7. سیر تحول120 و144.
8. مقدمه‌ی مبانی60.
9. سفینةالبحار2: 416.
10. این حدیث میان شیعه و سنی به تواتر رسیده و یكبار دیگر نقل شده است. ص3.
11. طبرسی14، اتقان1: 201 نوع 17 خاتمه.
12. در روایتی از ابیّ بن كعب، صورتی كه از اسامی سوره‌ها از پیامبراكرم نقل شده كاملاً قابل تطبیق با مصاحف موجود است. تنها سوره‌ی ملك (67) با سوره‌ی سجده (32) یكجا ذكر شده است. مقدمتان 64-74.
13. المعجم المفهرس2: 467 س60، مفتاح كنوز 397/ 1، بحارالانوار 19: 2/ 46 قدیم.
14. ابن هشام 4: 241 یا 962 وستنفلد، وثائق السیاسیه 105 و 106. از جمله ذكر نمازهای پنجگانه در این نامه را ایراد گرفته‌اند! در صورتیكه مورد اتفاق است كه نمازهای پنجگانه در شب معراج واجب شده و شب معراج را هم واقدی می‌گوید 17 رمضان سال 12 بعثت بوده و یا به روایتی 27 رجب، به هر صورت پیش از هجرت بوده و با این نامه منافاتی ندارد.
15. Caetani;Islam,II,1,p. 319,N. I
16. مقدمه‌ی دارمی 26، احمد4: 219 و 5: 266.
17. این چند حدیث از احادیث معتبر است و در بحث از آیه‌ها و سوره‌ها باز خواهد آمد.
18. ابن سعد 6: 58 و 60.
19. ایضاً 6: 49.
20. ایضاً 6: 60.
21. بخاری: علم39، مغازی 83، مرضی17، اعتصام 26، مسلم: وصیة 22، احمد1: 325 و 336.
22. احمد4: 9، 343.
23. المعجم المفهرس5: 151 س1، الدارمی: فضائل القرآن13، احمد6: 171، 218.
24. احمد1: 286، 337.
25. بخاری: فضائل القرآن16، فضائل القرآن ابن كثیر 51. البته در جای دیگری آمده: ما ترك رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الا ما بین هذین اللوحین احمد1: 220، اما حدیث متن معتبرتر است.
26. مستدرك حاكم 2: 611، ابوشامه این حدیث را از كتب مدخل و دلائل بیهقی نقل كرده و در حاشیه به شعب الایمان 1: 379 و خطی و كتاب الانتصار 1: 89 و خطی نیز ارجاع داده شده است المرشد الوجیز ص44 و ح5، مقدمتان: مقدمه‌ی مبانی 49.
27. ابوشامه44، اتقان: اوایل نوع 18.
28. بخاری: تفسیر سوره‌ی 9: 20، فضائل القرآن3، 4، احكام 37، ترمذی: تفسیر سوره‌ی 9: 18، احمد1: 10، 13 و 5: 188. اتقان1: 203 نوع 18.
29. اتقان1: 177.
30. صافی1: 24 بعد بازبیاید.
31. برهان1: 238.
32. اتقان1: 202، اول نوع 18.
33. Bauer (H). Uber die Anordnung der Suren und Über die Geheimnisvollen Buchstaben im Qoran,Dans ZDMG,Lxxv(1921),1-20.
به نقل از در آستانه‌ی قرآن ص47. بلاشر بعد اضافه می‌كند: ملاحظه كنید بوئر، 1، و بعد از آن، و جداول شماره‌ی 4 تا 7. درباره‌ی تطابق سوره‌های 10-17 (یونس تا أسری) كه تشكیل یكی از این مجموعه‌ها را می‌دهند، و تقسیم مجدد آنها در مصاحف. همین واقعیت نیز در توالی سوره‌های 40 تا 46 (با فواتح حم) وجود دارد.
بوهل F. Buhl نیز نظر بوئر را چنین نقل می‌كند:... بعضی از حروف الفبا در آغاز بعضی از سوره‌ها تكرار شده‌اند كه این سوره‌ها خود مجموعه‌ی پی در پی كوچكی را تشكیل می‌دهند. مانند: «حم» در آغاز سوره‌های 40 تا 46 (طبق نظر بوئر اصلاً در آغاز سوره‌ی 39 و هم چنین سوره‌ی 42 به اضافه‌ی حروف ع-س-ق)، «الر» آغاز سوره‌های 10-15 (اول سوره‌ی 13 «المرء»)، «طسم» اول 26-28 (آغاز سوره‌ی 27 بدون میم). «الم» یك استثنایی است، برای اینكه تنها پیش از 29-32 نیست، قبل از 2 و 3 هم است. به آسانی می‌توان نتیجه را دید كه آن نظم برحسب كاهش آیات در سوره ها، در این مجموعه‌ها به هم خورده است. بدین ترتیب كه این سوره‌هایی كه گفته شد در آغاز مجموعه ذكر شده‌اند، در حالی كه سوره‌های كوچكتر بعدتر جا گرفته‌اند. این پدیده‌ی جالب توجه تنها یك توضیح می‌تواند داشته باشد، مخصوصاً كه این گروه‌ها خود مجموعه‌های كوچك جدایی را تشكیل می‌دهند، و آن توضیح این است كه زید آنها را بدین نظم یافته و نخواسته كه این نظم را بهم بزند.
(Shorter Encyc. of Islam,pp. 278-9)
این فرضیه به نظر نویسنده درخور توجه و بررسی است. اما جای بحث زیادی هم دارد. در هر یك از این مجموعه‌ها نه ترتیب كاهش آیات سوره‌ها به چشم می‌خورد و نه ترتیب نزول آن، البته بحث بیشتر محتاج مراجعه به اصل مقاله‌ی مذكور است.
34. W. Montgomery Watt; Bell`s Intr. to the Quŕ an,p. 139
35. Jeffery;Materials,p. 5
36. در آستانه‌ی قرآن 69.
Blachere;Intr. au Coran,pp. 50-51.
37. برهان1: 238، اتقان1: 206 و 207.
38. مناهل العرفان1: 242 و 243.
39. مجمع البیان1: 15.
40. البیان 255-278.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم