نویسنده: محمود رامیار




 

 جمع قرآن در زمان ابوبكر

چرا زید انتخاب شد؟

بی‌گفتگو برای هر خواننده‌ی اندیشمندی این پرسش پیش می‌آید كه در میان آن گروه، والا مقام یاران پیامبر، و از بین آن همه واجدان صفا و ایمان و خلوص نیت، و در جمع آن گروه‌ها گروه حافظان و كاتبان و قاریان قرآن، چرا زید برای چنین امر مهم و عظیمی انتخاب شد؟ چرا زید كه هنوز بسیار جوان بود و بیست یا بیست و یكسال بیشتر نداشت برگزیده شد؟
یا اصولاً چرا برای كاری بدین خطیری و عظمت، انجمنی گرد نیامد و كاری دسته جمعی به انجام نرسید؟
اندیشه در این امر و پاسخ بدین پرسشها، مسائل دیگری را هم در كنار خود دارد كه طرح این یك آنها را هم روشن‌تر خواهد كرد.
در طول تاریخ، درباره‌ی كار ابوبكر و بدنبال آن كار عثمان، كه هر دو در حدّ خود درخور تمجید و ستایش فراوانند، علماء و محققان و نویسندگان، فراوان چیز نوشته‌اند. حقیقت این است كه بسیاری از این نوشته‌ها، دانسته و یا ندانسته، بر مبنای تبلیغ و ارج گذاشتن فراوان بدین كار بوده و در نتیجه‌ بیشتر جنبه‌ی تبلیغات به خود گرفته، تا بررسی و پژوهشی راستین. تا حدی كه كار بیش از آنچه بوده، وانمود شده و رنگ گزافه به خود گرفته است. البته در كنار آن، آنها كه دست اندركار بوده‌اند، آنها كه مباشر و مشیر و مشار شده‌اند، نیز از این تبلیغات دامنه‌دار، بهره‌ها جسته‌اند. این است كه می‌بینیم در كار زید این همه دراز سخنی شده است و یا احیاناً پاره‌ای از دراز زبانی‌ها كه به عنوان تحریف و تنقیص و جابه جایی و نسخ و امثال آنها به میان آمده، باید واكنش یك چنین تندروی‌ها به حساب آید. می‌گویند: او برگزیده شد زیرا در آن شرایط نسبت به همه در این مورد احّق و أولی بود. او مواهبی و خصایصی داشت كه دیگران تا این اندازه آن را جمع نداشتند و بدین ترتیب او برای انجام این كار، آماده‌تر از دیگران بود.
او از نویسندگان وحی و از حافظان قرآن بود. او خود گفته: «... من همسایه‌ی رسول خدا بودم و چون وحی بر او نازل می‌شد، می‌فرستاد پیِ من و من وحی را می‌نوشتم... » (1) می‌گفت: «در آن هنگام كه خدمت رسول خدا بودیم، قرآن را از میان رقعه‌ها تألیف می‌كردیم... » گذشته از آن، او آخرین كسی بود كه در ختام حیات نبوی، قرآن را بر مهبط وحی عرضه داشته و مورد قبول قرار گرفته بود. (2) زید بن ثابت با وجود جوانی، در میان اكابر صحابه، از بزرگان فقه و رأی بود. در قضاوت و فتوا، در قرائت و فرائض، به زمان خلفای اربعه و تا پنجسال پس از شهادت علی (ع) ریاست مدینه با او بود. (3) بالاتر و والاتر از اینها، به رزانت عقل و شدت پرهیزگاری و امانت و حسن خلق و پاكی ایمان معروف بود. از اینجا بود كه ابوبكر به او گفت: ما ترا متهم نمی‌شناسیم. و از وَرع و دین و امانتش این بس كه گفت: جابجا كردن كوهی به من آسانتر از این كار بود. در اول هم تند و بی‌مطالعه این پیشنهاد را نپذیرفت. با آنان مناقشه كرد و جواب قانع كننده گرفت. اندیشه كرد و آنگاه پذیرفت. سرانجام، به درست‌ترین راهی قدم گذارد كه ممكن بود. بدین سان خداوند هم دلش را به نور الهی روشن كرد و موفقش داشت. (4)
دكتر محمدحسین هیكل نیز می‌نویسد: از آنجا زید انتخاب شد كه جوان بود، نیرویش بیش از دیگران و تعصبّش كمتر. با دقت و آرامی به بزرگان صحابه گوش می‌كرد و در تكیه بر حفظ خود لجاج نداشت. به اضافه كه شاهد آخرین عرضه هم بود. (5)
در این جهت، اخبار و روایات را نیز به تأیید می‌گیرند كه او كودكی ده دوازده ساله بود كه خدمت رسول خدا رسید و در همان حال هفده سوره‌ی كوچك قرآن را از حفظ بود. پیامبر را خوش آمد و او را تشویق فرمود. چیزی نگذشت كه مورد اعتماد و اطمینان قرار گرفت. در آغاز كار، كاتبی یهودی بود كه در خدمت پیامبر به نامه‌ها پاسخ می‌داد. ولی پیامبر از یهودیان ایمن نبود. به زید فرمود كه خط زبان یهود را (عبرانی، و سریانی را هم گفته‌اند) بیاموزد كه او در 9 یا 15 و یا 17 روز آن را آموخت و از آن پس نامه‌های یهودیان را او پاسخ می‌داد. (6)
درباره‌ی زید از اینها بیشتر هم گفته‌اند: او أعلم مردم به فرائض بود. (7) او چندین زبان می‌دانست: فارسی، روسی، قبطی، حبشی، سریانی، عبری... (8) و لابد زبان‌های دیگری هم مثل چینی و هندی برای گوینده نشناخته بوده والا آنها هم ردیف می‌شد. اینهاست كه می‌گوئیم در حقّ او خیلی گزاف گفته‌اند. حقیقت این است كه نسبت به زید احّق و اولی وجود داشت. از ابیّ بن كعب نمی‌گویم كه «أقرَء» صحابه بود- و پیامبر فرمود كه جبرئیل می‌گوید قرآن را بر تو بخوانم- تا بگویند پیرمردی بود كه توان این كار را نمی‌یارست. ابن مسعود هم كه لابد نوشتن نمی‌دانسته است. در مورد «مُعاذبن جَبل» چطور؟ زید اگر جوان بیست ساله‌ای بود، او در این موقع سی و چند سال داشته است. پرتوان و پر نیرو، مؤمن و معتقد. یكی از شش نفری بود كه شَعْبی گفت قرآن را به زمان رسول خدا جمع كرده بودند. أعْلَم امت به حلال و حرام بود. در تمام غزوه‌ها، بدر و اُحُد و خندق و... شركت داشت. وقتی پیامبر او را به یمن فرستاد نوشت: بهترین كسانم (خیر اهلی) را برای شما می‌فرستم. و هرگز چنین افتخاری نصیب زید نشد. سالها معاذ در یمن قضاوت كرد و دیدیم كه پیامبر او را در مكه نهاد تا به مردم فقه و قرآن بیاموزد. چرا او نبود؟ در مورد مولای متقیان علی (علیه السلام) چه؟ توان كار نداشت یا دانایی آن را؟...
این پرسش درست نكته‌ی اصلی مسأله را مطرح می‌كند و همان است كه در صدر مقال گذشت: «در آن شرایط»...
آن شرایط چه بود و چه ایجاب می‌كرد؟ برمی‌گردد به تشخیص و نظر انتخاب كننده. این شخص انتخاب كننده است كه با توجه به شرایط و احّق و اولی، انتخابی می‌كند. زید از نظر ابوبكر بهترین مورد بود. دو شرط اصلی داشت كه او را از دیگران متمایز می‌ساخت: یكی اعتماد انتخاب كننده بر او، و دیگری قرائتش.
ابوبكر او را خوب می‌شناخت. همیشه او را به مدینه در محضر رسول خدا دیده بود كه كتابت وحی می‌كند و بدو اطمینان داشت. به یاد می‌آورد كه در آن روز جنجالیِ سقیفه‌ی بنی ساعده، این زید بود كه از طرف انصار سخن گفت و خلافت مهاجران را تأیید كرد.
این ابوبكر بود كه باید تصمیم می‌گرفت و جان كلام اینجاست. كاری می‌نمود كه نه برای امت اسلامی بلكه برای شخص خلیفه انجام می‌شود و او هم مورد اعتمادترین فرد خود را برگزید. از اینجا بود كه گفت: «تو مردی جوان و عاقلی، ترا متهم نمی‌شناسیم. »
زید هم نسبت به ابوبكر وفادار ماند. با دل و جان خدمت كرده و از سر اخلاص و وفا كوشید. بعد هم در خدمت عمر باقی ماند و در زمان عثمان، با اینكه بارها خلیفه مورد اعتراض قرار گرفت و حتی در سال 34 هجری كه مخالفان بر عثمان و بدعتهایش هجوم بردند، زید و چندتنی دیگر به عثمان وفادار ماندند.
جز این علت، بقیه‌ی سخنان پاسخی روشن دارد.
اما علت مهم دیگر، قرائت زید بود. زید تا آخرین لحظه‌ی زندگی رسول خدا، در خدمت پیامبر اكرم بود و تمام آنچه به مدینه نازل شد، یا قسمت عمده‌اش را شاهد بود. آیات مكی را هم یا از شخص پیامبر و یا از قاریان دیگر قرآن فراگرفته بود. درباره‌ی عبدالله بن مسعود و ابیّ بن كعب هم گفته‌اند، اما بیشتر در مورد زید بن ثابت است كه به علت حضور بیشترش، گفته‌اند كه شاهد عرضه‌ی اخیر قرآن نیز بوده است.
روایات معتبری داریم كه از قرائت زید به خوبی یاد كرده‌اند. از ابوعبدالرحمن سُلَمی (م72هـ) گفته‌اند كه او قرائت قرآن را نزد عثمان می‌آموخت و عثمان والی امر مردم بود. عثمان به او گفت: تو مرا از كار مردم باز می‌داری. نزد زید برو. او آسوده است. قرائت را از او بیاموز كه قرائت من و او یكی است و میان ما اختلافی نیست.
او گفت: نزد زید رفتم و از او آموختم. روزی علی بن ابیطالب از من پرسید و او را آگاه كردم. او فرمود: بر تو باد به زید بن ثابت. سیزده سال قرآن را نزد او قرائت كردم و بدین ترتیب، فضیلت زید را در ضبط قرآن شناختم. (9)
این «سُلَمی» كسی است كه قرائت را نزد علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ابن مسعود و ابیّ بن كعب نیز آموخته (10) و قرائت كنونی ما بدو می‌رسد.
چنین بود شهادت علی (علیه السلام) و یكی از تابعان درباره‌ی زید، و باز همین ابوعبدالرحمن سُلمی گفت: قرائت خلفاء و زید و مهاجر و انصار یكی بود. همگی همان قرائت عامه را می‌خواندند و این همان قرائتی بود كه رسول خدا در سالی كه بدرود زندگی گفت آن را دوبار بر جبرئیل خوانده بود. علی (علیه السلام) نیز در طول حیاتش مصحف عثمان را قرائت می‌كرد. می‌گویند زید شاهد آخرین عرضه‌ی قرآن بر پیامبر بود (11). و قرائتش قرائت عامه بود.
بدین ترتیب، پاسخ پرسش نخست روشن شد: زید انتخاب شد، چون مورد اعتماد بود و برای این كار هم صلاحیت داشت.
پرسش دیگری بود كه بلاشر مطرح كرده (12): چرا فقط زید را برگزید و به تشكیل انجمنی با اعضای متعدد مبادرت نورزید؟
البته چنین نبود كه این كار را زید به تنهایی انجام داده باشد. او تنها نسخه‌ی نبوی را رونویسی نكرده، و یا آنچه خود و دوستان داشته‌اند گرد نیاورده است. از همه‌ی امت اسلامی خواسته شد و همه بدو پاسخ مثبت داده‌اند. تا جایی كه دكتر هیكل می‌گوید: بدون تردید می‌توانیم بگوئیم كه زید درست روش تحقیق علمی عصر ما را اتخاذ كرد و این روش را با دقتی اوفر به كار برد. (13)
اگر هم نخواهیم تا این حدّ تند برویم، می‌توانیم بگوئیم كه در این كار زید تنها نبود. عمر نیز همراه او بود. گذشته از او، همكاران زید را دیدیم، هر چند وضع هر یك دقیق روشن نباشد، اما فراموش نكنیم كه به هر حال، جامعه‌ی اسلامی در كنار آنها بود و صحابه نهایت همكاری را داشتند. به روایتی مسأله با جمع مردم در میان گذاشته شد و از آن همه یاران نبی كه شرف درك حضور وی را داشتند، خواسته شد كه یار و یاور این كار باشند و الحق كه آنها هم به درستی پاسخ دادند.
اما در زمان عثمان كه هیأتی برای این كار تشكیل شد، اولاً زمان بیشتری از رحلت رسول خدا می‌گذشت و هدف هم فرق داشت. در اینجا تدوین مصحفی برای خلیفه منظور نظر بود و در آنجا توحیدِ مصحف و متفق كردن مردم بر یك قرائت موردنظر بود. طبیعت كار فرق می‌كرد.

این نسخه بر روی كتابت شده چه بود؟

در اینكه این نسخه‌ی ابوبكر بر روی چه بوده و چه شكلی داشته، اخبار متفاوتی در دست است. به طور كلی در اخبار، هم صحبت از صُحُف و صحیفه‌هاست و هم صحبت از مصحف و مجموعه‌ی مرتب «بین اللوحین».
در بسیاری از اخبار صحبت از «صحف» است (14) و ابن حجر می‌گوید فرق صحف و مصاحف این است كه صحف عبارت است از اوراقی تنها كه در زمان ابویکر قرآن را در آن نوشتند، هر سوره‌ای آیات را مرتب و منظم داشت. اما خود سوره‌ها مرتب نبودند. وقتی سوره‌ها هم مرتب شدند و پی در پی قرار گرفتند مصحف شدند. (15)‌در جای دیگر ابن حجر به روایت «عُمارة غَزیّه (م140هـ) استناد می‌كند كه زید گفت: پس ابوبكر به من فرمان داد و من آن را در روی تكه‌های چرم و استخوان پاره‌ها نوشتم و چون ابوبكر وفات یافت، قرآن را در زمان عمر در یك صحیفه نگاشتم و نزد او بود. » (16) همین را اسماعیل قاضی (م282) هم نقل می‌كند. (17) در این صورت، دو نكته‌ی مهم از آن بدست می‌آید. یكی این كه جمع زمان ابوبكر تمام نشده و در زمان عمر بوده كه پایان یافته است و این نكته همان است كه مورد استناد بعضی قرار گرفته و در زمان عمر بدان می‌رسیم. دیگر اینكه زید قرآن را پنج بار نوشته، در زمان رسول خدا و هر سه خلیفه و یكی هم كه برای خود داشته و این سخت غریب به نظر می‌رسد.
سیوطی از «موطَّا» ابن وهب (م197هـ) نقل می‌كند كه ابوبكر قرآن را در نامه‌ها «قَراطیس» جمع كرد. زید بن ثابت در اول این را خواسته بود، ولی او (ابوبكر) امتناع كرده بود، تا اینكه از عمر یاری خواست و آن را انجام داد. (18) در مغازی موسی بن عقبه نیز از ابن شهاب آمده كه قرآن در عهد ابوبكر بر روی ورق جمع گردید. یك نظر دیگری هم هست كه ابوبكر هر سوره و یا هر دو و یا سه سوره را، برحسب درازی سوره‌ها، بر روی صحیفه‌ی جدایی نوشته است. (19) اما در برابر این نظریات، نظر دیگری نیز وجود دارد و آن تدوین قرآن در میان دو جلد است.
باقلانی این اختلاف نظر را كه آیا نوشته‌ی زمان ابوبكر چگونه بوده؟ بر روی پاره‌های چرم و تكه های استخوان، یا اوراق متفرقه، یا در صحیفه‌های مرتب و یا به صورت كتابی میان دو جلد بوده؟ نقل می‌كند، و از آنجا كه علی (علیه السلام) فرمود: «ابوبكر اول من جمع القرآن «بین اللوحین» یعنی ابوبكر نخستین كسی است كه این قرآن را میان دو جلد گرد آورد، می‌گوید این رأی به نظر صواب‌تر می‌آید. (20) زُهری نیز از «مصحف ابوبكر» یاد می‌كند. (21) اگر به خاطر داشته باشیم، در بحث از نخستین نام قرآن در آغاز كتاب، دیدیم كه وقتی ابوبكر این كار را به انجام رساند، به پیشنهاد ابن مسعود نام آن را «مصحف» گذاشتند.
در نتیجه، گرچه در این مورد هم اخبار سخن روشنی بدست نمی‌دهند، ولی از آنجا كه صحبت مصحف زیاد شده و بخصوص علی (علیه السلام) هم فرموده: «بین اللوحین» بوده، می‌توان حدس زد كه مجموعه‌ی ابوبكر به هر صورت كه بوده، سوره‌ها مرتب و منظم و یا احیاناً پس و پیش بوده، همه آنها را میان دو جلد نهاده و یا به صورت بسته‌ای بوده كه بعد در رَبعه (جعبه) ‌ای نهاده‌اند كه محفوظ باشد. حتی می‌دانیم كه سعد مأمور و نگهبان مخصوص مصاحف ابوبكر بوده كه از هر گزندی مصون ماند. (22)

تاریخ این گردآوری

درباره‌ی تاریخ تدوین این نسخه، دیدیم كه اساس فكر بعد از وقعه‌ی یمامه پیش آمد و چون ابوبكر در 22 جمادی الآخر سال سیزدهم هجرت (23) ‌بدرود زندگی گفته (24). بنابراین دوران كار زید بیش از 14 ماه نمی‌توانسته باشد و در یك چنین مدت كوتاهی بوده كه یك چنان كار بزرگی به انجام رسیده است. تردیدی نیست كه گردآوری قرآن از میان آن نوشت افزارها و دائماً با مردم مختلف شهر در تماس بودن و جستجوی مداوم برای یافتن و تطبیق نوشته‌ها با هم و بررسی آنها، و تدوین آن در میان دو جلد، آن هم بدان دقت و كیفیتی كه دیدیم، كار كوچكی نبوده و این مدت كوتاه هم خود مبیّن ایمان كامل و كوشش شگفتی آور یاران پیامبر است. از همین جاست كه بعضی می‌گویند این كار در این مدت كوتاه نمی‌توانسته به انجام برسد و تا زمان عمر خلیفه‌ی بعدی امتداد یافته است.

این نسخه چه شد؟

این نسخه‌ای كه زید بن ثابت بدین ترتیب گرد آورد، خود سرگذشتی شنیدنی یافت. این نسخه را نخست نزد ابوبكر می‌گذارند و تا هنگام وفات او در آنجا بود و گویا نگهبان مخصوصی هم داشته و مورد مراجعه‌ی شخص خلیفه بوده است. پس از فوت خلیفه و برحسب وصیت او، این نسخه را به عمر می‌دهند. عمر یا نسخه‌ی دیگری از آن تهیه می‌كند و یا همان را در رَبْعه (25) (جعبه) ای می‌نهد. چون او زندگی را ترك كرد، آن جعبه به وصیت او به دخترش حَفْصه، همسر رسول خدا، تسلیم شد. (26) بعد عثمان آن را خواست (27). اما حفصه آن را تسلیم نكرد تا عثمان ناچار قول داد كه آن را همچنان سالم باز خواهد گرداند. سپس مصاحفی از آن نگاشت و چنانكه وعده كرده بود و برخلاف سایر مصاحف كه سوزاند، آن را سالم به حفصه برگرداند كه تا هنگام مرگ حفصه نزدِ وی بود. یكبار هم مروان بن حكم (م65هـ) در زمان معاویه كه والی مدینه بود، آن رَبعه را از حفصه خواست ولی او نداد. سالم (فرزند عبدالله بن عمر، برادرزاده‌ی حفصه) می‌گوید: چون حفصه وفات یافت (45هـ) و ما از دفن او برگشتیم مروان كس فرستاد نزد عبدالله بن عمر، و آن صحفی را كه قرآن بر آن نوشته شده بود از او خواست. عبدالله نیز آن را برای مروان فرستاد. ابن ابی داود در روایتی نقل می‌كند كه مروان آن صحف را سوزاند و در روایتی دیگر آمده كه آنها را شست و نیز گفته‌اند آنرا پاره پاره كرد و چه بسا كه میان هر سه سخن جمع باشد. اول شسته باشد و بعد ریزریز كرده باشد سپس آنها را سوزانده باشد تا كاملاً نابود شده باشند. چنانكه خود او گفته: آنچه در آن بود در مصحف نوشته و حفظ بود، ولی ترسیدم زمانی بر مردم بگذرد و درباره‌ی این مصحف شكی پیدا شود. گمان برند كه در آنها چیزی مخالف مصاحف است. (28)
یكی از بحث‌هایی كه پیش آمده بر سر وجود این رَبْعه (جعبه) است. البته چنان نیست كه این كار تقلیدی از اهل كتاب باشد كه در معابد خود كتب مقدسه را در جعبه‌های زیبا می‌نهادند و یا یادآور «تابوت عهد» (29) باشد. ولی وجود این رَبْعه خود موجب شد كه بعدها مصاحف را بیشتر درون جعبه‌ها در مساجد حفظ كنند. این كار سابقه‌ای شد. چنانكه بعدها در زمان هارون الرشید، رُصّافه مثل سایر مساجد عراق صندوق‌هایی پر از مصاحف داشت و بِشْر مَریسی (م218هـ) از بزرگان معتزله در آنجا اقامتی گزید (30) و یا در سال 266 هجری كه بنای جامع طولون در مصر تمام شد، (31) صندوق‌های مصاحف را بدانجا منتقل كردند. به هر صورت، نهادن مجموعه‌ی ابوبكر را در جعبه نمی‌توان تقلیدی از كار اهل كتاب به حساب آورد، ولی خود موجب شد كه بعدها مصاحف را در مساجد درون صندوق‌ها نگهداری كنند.
در سال 118 كه اسماء دختر ابوبكر بن عبدالعزیز وفات یافت مصحف عبدالعزیز (پدر عمربن عبدالعزیز و حاكم مصر) به ملكیّت مسجد جامع درآمد و آن را در صندوق بزرگی نگهداری می‌كردند. (32) مصحف خالد بن معدان (م103) از تابعی‌ها نیز چنین حالی داشت. (33)

سنجش كار زید

سنجش كار زید امروز از پس قرنها كار آسانی نیست. به خصوص كه اخبار و روایات در این باره از آشفتگی و درهمی به دور نیست. مجموع روایات را دیدیم. باز هم از این قبیل سخنان فراوان هست. ولی همینقدر كه بازگفتیم خود درهمی خبرها را خوب نشان می‌دهد:
گاهی عمر است كه پیشنهاد جمع قرآن را می‌دهد و گاهی زید پیشنهاد دهنده است.
وقتی ابتكار عمل با ابوبكر است و در روایتی مبتكر اصلی عمر است. ولی در آن دیگری ابتكار از زید است.
زمانی زید انكار می‌كند و در قبول تردید دارد و گاهی هم استقبال می‌كند.
یك وقت كار به اجتماع مسلمانان واگذار شده، و وقت دیگر تصمیم گیرنده‌ی نهائی شخص ابوبكر است.
وقتی هم هست كه ابوبكر انجام و یا عدم انجام كار را به عهده‌ی زید می‌گذارد كه اگر رأی عمر را پسندید انجام بدهد وگرنه ابوبكر مخالف است. به هر صورت، ابوبكر تابع نظر زید می‌شود.
مباشر عمل، گاهی زید و وقتی عمر است و زید یاور او، زمانی هم زید فقط نظارت دارد و مباشر خود ابوبكر است.
در روایتی مصحف به زمان ابوبكر تمام می‌شود و در خبری تا زمان عمر به طول می‌انجامد و در روایتی دیگر می‌گویند عمر مُرد، ولی مصحف تمام نشد.
نخستین جامع ابوبكر است، ولی گاهی هم از عمر نام به میان می‌آید.
دستور جمع را ابوبكر داده، اما از عمر هم در این موضوع یادی شده است.
املاء كننده گاهی ابیّ بن كعب و گاهی ابان بن سعید و یا اشعث است...
طبیعی است كه یك چنین اشفتگی، داوری را مشكل كند. اما این آشفتگی اصولاً در كار حدیث هست. پس كار مرد حدیث چیست؟ كدام مسأله‌ی فقهی یا كلامی است كه در بحث و كنكاش نباشد و فقیه از پسِ لِمَ و لمّا، و قُلت إن قلتِ آن برنیاید؟ كار مرد حدیث و كتاب این است: انتخاب سره از میان ناسره‌ها.
اگر ما هرچه هست همه را بر روی هم بریزیم و نگاه كنیم، مشكلی به عظمت كوهها خواهیم داشت. اما اگر هر نكته‌ای را درست سر جای خود بنهیم و نظم و ترتیبی بدین تكه‌های جدا از هم بدهیم، بنیانی رفیع و مفید خواهیم داشت.
پس در مجموع این احادیث، آنچه ناسره و تك و ناهمخوان است باید كنار گذارد. بزرگ نمایی‌ها و لافها را باید یك سو كرد و از میان انبوه این اخبار، واقعیت‌ها را باز جست.
در كار اخبار جمع آوری زمان ابوبكر نیز چنین است. اگر ایرادی بوده و بعدها، ابن مسعود به زبان آورده، در شخص زید و جوانی او بوده است. راست است كه از او «احقّ و أولی» هم بوده‌اند. جوانی و كمی سابقه‌اش بر دلها سخت و بر شانه‌ها سنگین آمده است. اما از انصاف نباید گذشت كه او این مأموریت را با راهنمایی‌های بخردانه، به خوبی انجام داد. گوش به سخن بزرگان صحابه داد و دل به حرف آنها سپرد و كاری چنین با عظمت را به نیكی به انجام رساند. روش او پسندیده و متین بود. البته كه باید از منابع اصلی خود بهتر و بیشتر سخن می‌گفت. كسی چه می‌داند؟ شاید هم گفته و به نسل‌های بعد نرسیده است.
مبنای كار او اساسی متین و استوار داشت. نوشته‌های موجود در خانه‌ی پیامبر، نوشته‌های موجود صحابه (بخصوص مصاحف علی (علیه السلام)، ابی بن كعب، معاذ، مقداد، ابن مسعود... )، نوشته‌های شخصی خود او، آیاتی كه همه از حفظ بودند، شهادت شاهدان عینی، خلاصه: تواتری قطعی و مسلم كه جای هیچ تردیدی نگذاشته است، مبنای اصلی كار او بود. او هیچ نكته و دقیقه‌ای را فرو نگذاشت. دقت و ممارستی به كار رفت تا قرآن از هر كم و كاست و یا زیاده و افزونی بر كنار ماند. چنان گرد آید كه خشنودی خدا و رسولش را در برداشته باشد. آنها توانستند كه اجماع امت و تواتر در آن را بدست آورند. هرگز در طول تاریخ گفته نشده كه در كارِ او خللی بوده است. نتیجه‌ای كه بدست آمد جای چون و چرا نگذاشت. روشی را كه ابوبكر بدو آموخت و او در نهایت اهتمام و دقت به كار برد، مجال هر مخالفتی را از بین برد. البته این تواتر محكم و متقن به داستان آن دو آیه‌ی پایان سوره‌ی برائة خدشه دار نمی‌شود. چه، صحابه قرآن را حفظ بودند، خود زید از آنها آگاه بود. منتهی از فرط احتیاط، افزون بر حفظ، سند كتبی و نوشته‌ای هم می‌خواستند كه دو شاهد بر آنها گواهی دهند كه در حضور حضرتش نوشته شده و شهادت خزیمه خود به منزله‌ی دو شهادت بود.
بی‌گفتگو در آن زمان صحف و مصاحف دیگری هم جمع شده بود ولی هیچ یك چنین منقّح و پیراسته، متكی به اجماع و تواتر نبود. پاره‌ای شأن نزول و كمی تفسیر به همراه داشت و دسته‌ای نظم سوره‌ها را رعایت نكرده بودند و احیاناً بعضی از سوره‌ها را از فرط بداهت امر و حضور ذهن ننوشته بودند. در صورتی كه این یك، جامع جمیع آیات و منظم به نظمی بود كه پیامبر فرموده بود. چنین است كه به آسانی می‌توان گفت آیات كریمه‌ای كه جبرئیل بر پیامبر خدا آورد، همین است كه امروز «بین الدفتین» به نام «قرآن» در دست همه‌ی ماست.

انگیزه‌ی ابوبكر

اما انگیزه‌ی ابوبكر در این كار چه بود؟ چه چیز ابوبكر را واداشت تا دست به چنین كاری بزند؟ آیا واقعاً نگرانی كشته شدن قاریان قرآن در روز یمامه می‌توانست علت اصلی این كار باشد؟ واقعاً شرایط و موقعیت ایجاب می‌كرد كه عمر ناگهان به چنین فكری بیفتد و ابوبكر دست بدان كار بزند؟ این آن چیزی است كه بحث‌ها برانگیخته است.
می‌دانیم كه در آن موقع مصاحف متعددی در دست‌ها بود و بعضی از این مصاحف در شهرهای مختلفی رواج داشتند، می‌دانیم آنها كه نوشتن می‌توانسته‌اند، هر یك مجموعه‌ی كامل و یا قسمتی از مصحف را برای خود داشته‌اند. بسیاری تمام و یا قسمتی از آن را از حفظ بودند. بر فرض كه كسانی از قاریان قرآن از میان می‌رفتند، دیگران بودند كه جانشین آنها شوند. نسخه‌های متعددی هم از تمام قرآن وجود داشت و اگر هم عده‌ای از قاریان كشته می‌شدند این نسخه‌ها می‌توانست تكثیر شود و حافظان دیگری جانشین آنها شوند.
چرا به جای این كار مثلاً حوزه‌های تعلیم قرآن را به طور رسمی افزایش ندادند و دست به ترویج بیشتر قرآن نزدند؟ در ممالك اسلامی قرآن‌های متعددی وجود داشت و هر كدام اسمی و رسمی داشتند.
به روایت ابن اثیر، چهار مصحف بود كه در این هنگام در جهان اسلامی منتشر بود: مصحف اُبیّ در دمشق، مقداد در حمص، ابن مسعود در كوفه و مصحف ابوموسی در بصره. بعضی از اینها برای خود اسمی داشته‌اند. مثلاً مصحف ابن مسعود را «دیباج القرآن» و مصحف ابوموسی را «لباب القلوب» می‌گفتند. (34)
بخصوص كه این دو تا در رقابت با هم و مورد حمایت رسمی بودند. پس از تدوین نسخه‌ی ابوبكر، كسی متعرض این نسخه‌ها نشد و همین نسخه‌ها بر مردم مسلمان و نومسلمان عرضه می‌شد. اگر می‌خواستند كه قرآن را از نابودی حفظ كنند كه لازمه‌اش حداقل تكثیر همان نسخه‌ی جمع آوری شده بود. خدای ناكرده، اگر این نسخه‌ی اصلی در حریقی، زلزله‌ای یا تصادفی از بین رفته بود كه چیزی باقی نمی‌ماند. به نسخه‌های دیگر كه عنایتی نبود.
آن نسخه اختصاصی نداشت كه بدان علت در صندوق مخصوصی بگذارند و از دسترس مردم دور بدارند. قرآن كتاب زندگی دنیوی و اخروی مردم است. برای خواندن و عمل كردن است. باید كه در دست مردم و قلب مردم قرار می‌گرفت. باید كه در اقصی نقاط سرزمین‌های اسلامی رخنه می‌كرد و در دل هر زن و مردی جای می‌گرفت. تنها برای شگون و میمنت نبود كه در یك جا گرد آید و در رَبعه‌ای به ودیعت نهاده شود.
بنابراین، چنانكه گفته‌اند، انگیزه تنها ترس از میان رفتن قاریان نبوده است. پس انگیزه‌ی اصلی چه بود؟
وقعه‌ی یمامه، چنانكه گفته شده، نمی‌تواند علت اصلی و تمام علت باشد. با رحلت پیامبر، دسترسی به وحی قطع شد. در آن موقع هر پرسشی كه پیش می‌آمد از رسول خدا پاسخ دریافت می‌كردند. مشكلات و پرسش‌های خود را حل می‌كردند. اما حال مسائل تازه‌ای پیش آمد می‌كرد و این مسائل تازه روز به روز روبه افزایش بود. گذشته از آن، عده‌ی تازه‌ مسلمانها مسائل تازه و بی‌سابقه‌ای مطرح می‌كردند و باید به نیاز روزافزون جامعه جواب داده می‌شد. مهمترین قدم و اساسی‌ترین اقدام در درجه اول، دسترسی به مجموعه‌ی وحی بود. مجموعه‌ای كه شامل اصول عقاید و احكام باشد. اصولی كه برای عبادت لازم بود بدانند و جامعه‌ی نوین بر آن اساس پی‌ریزی می‌شد. مصلحت جامعه‌ی اسلامی، روشن و واضح، ایجاب می‌كرد كه نسخه‌ی اصلی قرآن هرچه زودتر تنظیم گردد. این قرآن بود، كتاب آسمانی بود، حداقل در آن روز و آن هنگامه‌ها، قانون اساسی جامعه‌ی نوبنیادی بود كه می‌خواست تشكّل بنیادی خود را به جهانیان اعلام دارد. این چه وابستگی به حادثه‌ای مثل یمامه می‌توانست داشته باشد؟ یمامه خواه پیش می‌آمد یا نه، سالم و هزارها تن دیگر كشته می‌شدند یا نه، این قرآن، این قانون اساسی تمدن تازه‌ای كه بنیاد گرفته بود، باید مدوّن می‌بود. آن اختلافات و آن كشاكش‌ها كه ادامه می‌یافت، چنانكه یافت، جامعه‌ی بدون قانون اساسی را، جامعه‌ی بدون كتاب مدوّن را به لمحه‌ای نابود می‌ساخت. البته كه قرآن موجب پیدایش جامعه‌ی تازه‌ی اسلامی بود و تدوینش در بندِ پیشامد یمامه و عقرباء نمی‌توانست بماند.
پس انگیزه‌ی اصلی چیز دیگری است. انگیزه‌ی اصلی در همان سكوت‌هایی نهفته است كه یا زید نمی‌دانسته و پیش از او گفته شده و یا می‌دانسته ولی نمی‌یارسته كه بگوید. اگر بخواهیم سكوت‌های حدیث را بخوانیم كه دیگر سخن به درازا می‌كشد. در روایت طبری از پسر زید دیدیم كه زید می‌گوید: وقتی وارد مجلس ابوبكر شدم، عمر جامه به خود پیچیده در گوشه‌ای ساكت نشسته بود و جوّ حاكم بر آن مجلس، نشان می‌دهد كه پیش از ورود زید گفت و گو طولانی بوده و پیشنهاد دهنده به دنبال آن بحث دراز، در انتظار تصمیم قطعی خلیفه گوشه‌ای گرفته، و آن گاه كه ابوبكر و زید به بن بست می‌رسند، به سخن می‌آید كه اگر چنین كردید چه زیانی خواهد داشت؟ چه سخنانی میان آنان گذشته بود كه چنان جوّی پیش آورده بود؟... از این سكوت‌ها بسیار داریم ولی ناگوارترین سكوت آنها درباره‌ نوشته‌های خانه‌ی پیامبراكرم است. چرا به تفصیل هرچه تمامتر از این گرانبهاترین آثار نبوی سخن گفته نشده و سرنوشت آنها به كلی به سكوت برگزار شده است؟ از مصاحف زمان خود نیز كم گفته‌اند. از این سخنان بگذریم كه سر دراز دارد.
گذشته از اینها، خطر دیگری خلافت را تهدید می‌كرد. برگزیدگان جامعه كه طبقه‌ی نخبه‌ی صحابه را تشكیل می‌دادند، در برابر خلافت زنگ خطری بودند. در رأس آنها علی بن ابی طالب (علیه السلام) كه صرف نظر از خویشی نزدیك با پیامبر و پرورده بودن دست محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، خود بی‌گمان برجسته‌ترین فرد مسلمان بود. چه در میدان مبارزه و نبرد، و چه در زمینه‌ی دانش و تقوا سرآمد همه بود. آنها حوادث چند ماه پیش و بخصوص روز غدیرخم و لحظه‌ی رحلت رسول خدا را از یاد نبرده بودند و حال هر یك از این نخبگان مسلح به سلاحی بودند كه به تنهایی برای هر مبارزه ای كافی بود و آن داشتن نسخه‌ای كامل از قرآن بود كه رفعت و منزلتی بس والا به دارنده‌اش می‌بخشید. مضافاً كه آن را با تمام شأن نزولها و تفسیرهایش از حفظ داشتند. در حالی كه خلیفه خود در تفسیر كلمه‌ای چون «أبّ» فرو می‌ماند و نسخه‌ای از قرآن هم نداشت!
اینها بود كه زنگ خطر را در گوش عمر به صدا درآورد.
در این هیچ گفتگو نیست كه آنها در حفظ قرآن نهایت اهتمام را داشته‌اند. اما این توجه به قرآن، هرگز آنها را از تحكیم نظام جدید باز نمی‌داشت. در این رهگذر، فرد اول دستگاه خلافت و حكومت، نباید چیزی از دیگران كم داشته باشد. شهرت مصاحف دیگر بر سر زبانها بود و خلیفه نمی‌توانست كم از آنها باشد. این بود كه از همان توجه به قرآن بهره جستند. بدین ترتیب هم خلیفه چون برگزیدگان دیگر صحابه، مصحفی «بین الدفتین» داشت و هم كلام خدا و قانون اساسی جامعه‌ی اسلامی تدوین گردید.
به هر صورت، هر انگیزه و سببی كه بوده، نتیجه‌اش در نهایت دقت و اوج عظمت عاید جامعه‌ی اسلامی گردید.

پی‌نوشت‌ها:

1. مصاحف سجستانی3.
2. معارف ابن قتیبه 133 (و یا 260 چاپ 1960)، مقدمتان 25، اتقان1: 177 آخر نوع 16، برهان 1: 237.
3. مقدمتان 23 به بعد، 50، 51.
4. مناهل العرفان 1: 243، مقدمتان 25...
5. الصدیق ابوبكر، ص 341ط، 4.
6. بخاری: احكام 40، ابوداود: علم2، جنائز3، ترمذی: استئذان 22، ابن سعد 2: 2/ 115، احمد5: 182، 186، مصاحف3، البدایه و النهایه 5: 346، فتوح البلدان480، التاج الجامع 5: 230، كتانی1: 202 به بعد. ظاهراً چنانكه مقریزی گفته (به نقل از ادوار فقه آقای شهابی1: 252، ح1). این آموزش باید بعد از سال سوم هجرت باشد.
7. التراتیب الاداریه2: 424 به بعد.
8. كتّانی1: 202 به بعد.
9. مقدمتان25.
10. غایة النهایه1: 413، صفة الصفوة3: 30.
11. المرشد الوجیز68 و 69.
12. در‌آستانه‌ی قرآن 52.
13. الصّدیق ابوبكرص343ط4.
14. مصاحف9، 21، 24، 25، 31، بخاری: احكام 37، جهاد12.
15. فتح الباری 9: 16.
16. اتقان1: 208 نوع 18، تفسیر طبری1: 21 ح59، فتح الباری9: 13.
17. ابوشامه74، اِبانه‌ی مكی26.
18. اتقان1: 208، مصاحف9.
19. ابوشامه 75.
20. ایضاً 74.
21. ایضاً 64.
22. كتّانی2: 288 و 289.
23. برابر دوم مرداد 13 شمسی و 23 اوت 634 میلادی.
24. لغت نامه‌ی دهخدا: كلمه‌ی ابوبكر، ابن سعد 3: 1/ 139، احمد6: 45، البدء و التاریخ 5: 76، تاریخ الخمیس2: 199، صفة الصفوة1: 88، اصابه، ت4808، ابن اثیر2: 160، طبری1: 2144، یعقوبی2: 106، جوامع السیرة ابن حزم353، اعلام زركلی4: 237.
25. رَبْعه، بالفتح طبله‌ی عطار و صندوق اجزاء مصحف (منتهی الارب)، و فَتح العطار ربْعَته و هی جونة الطیّب و بها سُمّیت ربعَة المصحف (اساس البلاغه).
26. البرهان1: 239.
27. بخاری: احكام 37، مصاحف9، 21، 24، 25، ابن عساكر5: 445، مناهل العرفان1: 395، مقدمتان 275.
28. ایضاً.
29. تابوت عهد، تابوت شهادت و تابوت قدس هم گفته می‌شود. رمز خدای یهود شمرده می‌شد. صندوقی بود كه حضرت موسی با سرپوشی از طلا ساخت. روپوشی زربفت داشت. دو لوح احكام عشره و عصای هارون و حُقّه منّ را در آن نهاد. تورات را هم كنار آن گذاشت. در جنگ‌ها این صندوق را پیشاپیش لشكریان می‌بردند و بعدها كه سلیمان هیكل را بنیان نهاد تابوت را در آنجا نهادند. معلوم نیست بعدها این تابوت به بابل برده شد و یا به راه دیگری مفقود گردیده است. قاموس كتاب مقدس.
30. تاریخ بغداد 2: 464.
31. ولاة كندی219، خطط مقریزی2: 266.
32. خطط مقریزی2: 254.
33. مصاحف 135، نجوم الزاهره 1: 252.
34. كامل3: 68 یا 86ط. تورنبرگ. ترجمه‌ی فارسی 3: 182 و 183، اتقان1: 71 كلكته.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم