بررسی مصحفِ منسوب به ابن مسعود و اختلاف قرائت آن
ابوعبدالرحمن عبدالله بن مسعود از قبیلهی «هُذَیل» (1) و حلیف بنی زهره، مادرش امّ عبد بود و از این رو به او كُنیت «ابن امّ عبد» نیز داده بودند. (2) وقتی در كتب فقه و اخبار فقط «عبدالله» گفته شود منظور او است. به روایت ابونعیم اصفهانی او ششمین كس است كه اسلام آورده و از این رو او را «سادس سته» (3) می گفتند و او این لقب را بسیار دوست میداشت. پیش از اسلام شبان «عُقْبه» بود. (4) گویند روزی پیامبر و ابوبكر بر رمهی او میگذشتند. از او شیر خواستند و او به مقتضای امانت از دادن شیر امتناع جست. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میشی از آنِ رمه را بركت داد و از آن پس عبدالله، اسلام پذیرفت. پس از اسلام خدمتگزار رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) گردید (5) و در سفر و حضر پیوسته در خدمت رسول خدا بود. در مدینه، پشت مسجد نبوی زندگی میكرد و اغلب با مادرش «امّ عبد» به خانهی پیامبر میرفت. به طوری كه نزدیك بود او از اهل بیت شمرده شود. میگویند مادرش نیز اسلام آورده بود و عبدالله را «صحابی پسر صحابیه» هم میگفتهاند. (6) وقتی پیامبر در خانه بود دربانی خانه با او بود و چون میخواست از خانه بیرون رود كفشهای او را میپوشانید و با عصا پیشاپیش او راه می رفت. تا رخصت نمییافت نمینشست. در سفر فِراش و آب وضوی پیامبر را فراهم میساخت. چنانكه او را «صاحب نعلین و وسادهی» پیغمبر هم خواندهاند. (7) او نخستین كسی است كه در آن گیرودار مخالفت قریش، قرآن را به صدای بلند در مكه تلاوت كرد و در این راه آزار شد (8). وی «ذوالهجرتین» است، یعنی یكبار به حبشه و بار دیگر به مدینه هجرت كرد. در همهی غزوات رسول خدا حاضر بود و ابوجهل را به دست خویش بكشت. او یكی از ده تنی «عشرهی مبشره» است كه وعدهی بهشت گرفتهاند. از نخستین كسانی بود كه قرآن را درس میدادند و جزء چهار نفری است كه پیغمبر فرمان داد قرآن را از ایشان بیاموزند. او بارها و بارها گفته بود كه هفتاد سوره از دهان مبارك نبی اكرم آموخته است. می گویند پیامبر فرموده: هركه بخواهد قرآن را چنانكه نازل شده، تر و تازه بخواند، باید همچون ابن ام عبد (ابن مسعود) بخواند. (9) حتی گفتهاند در دوباری كه در آخرین سال حیات حضرتش، قرآن بر وی عرضه شد او هم حضور داشت. (10) او در روش و حركات به آن حضرت تشبّه میورزید. (11) بوی خوش را دوست میداشت. (12) قامتی نحیف و ساق پائی باریك داشت. (13) موی سر را تا پشت گوش فرو میگذاشت و خضاب نمیكرد. دربارهی قرائتش مجاهد، محدّث معروف گفته بود: اگر من قرآن را بر قرائت ابن مسعود میخواندم، به بسیاری از مطالبی كه از ابن عباس پرسیدم محتاج نمیشدم. (14) در این باره كافی است گفته شود كه قرائت شش نفر از قاریان بدو میرسد. یعنی عاصم، حمزه و كسانی از قرّاء هفتگانه، خلف و اعمش (15)، و ابوعمرو بن علاء از عاصم. (16) میگویند ابوذر نیز آیهی 38 سورة یس را به قرائت ابن مسعود میخواند. (17) در زمان عمر او ولایت كوفه یافت، اما وقتی عثمان همه را به از بین بردن مصاحف خود فراخواند، او امر عثمان نپذیرفت و قیام كرد. وفاتش را بیشتر در سال 32هـ -653م در حدود شصت سالگی گفتهاند. ولی زُهری می گوید كه در جنگ صفین با علی (علیه السلام) بود و در آنجا كشته شد. (18)با اینكه در روایت احادیث نبوی بسیار سختگیر بود (19)، ولی به علت احاطهای كه بر سنت نبوی داشته است در صحیحین 848 حدیث از او نقل شده و جاحظ و ابونعیم خطبهها و برگزیدههای سخنانش را آوردهاند. (20) میگویند مدرسهی حنفیّه براساس نظریات ابن مسعود پایهگذاری شده و این پایگاه عبدالله را در كوفه و اثر او را در حدیث میرساند.
چگونگی مصحف او
می دانیم كه او نیز مصحفی داشت و حتی توقعش این بود كه او به جای زید مأمور جمع و توحید مصاحف میگشت و یا مصحف او جانشین مصحف عثمانی میشد. اما دربارهی ترتیب سورهها در مصحفش متأسفانه همچنان در كمبود آگاهی و تنگی مجال هستیم. دو منبع اساسی داریم كه فهرست ابن ندیم و اتقان سیوطی باشد. چند و چون آن را میرسیم. گذشته از آن، اختلافی است كه در قرائت قرآن داشته و بدان هم اشارههایی خواهیم داشت. نخست ترتیب مصحف او:1) ابن الندیم (21):
«فضل بن شاذان گفت: تألیف سورههای قرآن را در مصحف ابن مسعود بدین ترتیب دیدم:البقره2؛ النساء4؛ آل عمران3؛ المص7؛ الانعام6؛ المائده 5؛ یونس10 (22)؛ براءة 9؛ النحل16؛ هود11؛ یوسف12؛ بنی اسرائیل17؛ الانبیاء 21؛ المؤمنون23؛ الشعراء 26؛ الصافات37؛ الاحزاب33؛ القصص28؛ النور24؛ الانفال8؛ مریم19؛ العنكبوت29؛ الروم30؛ یس36؛ الفرقان25؛ الحج22؛ الرعد13؛ سبا34؛ الملائكه 35؛ ابراهیم14؛ ص38؛ الذین كفروا 47؛ القمر (لقمان31) (23)؛ الزمر39؛ الحوامیم (24)؛ المسبحات (25)؛ حم المؤمن 40؛ حم الزخرف43؛ السجده 41؛ الاحقاف 46؛ الجاثیه 45؛ الدخان44؛ انا فتحنا 48؛ الحدید57؛ سبح الحشر 59؛ تنزیل السجده 32؛ ق 50؛ اطلاق 65؛ الحجرات 49؛ تبارك الذی بیده الملك 67؛ التغابن64؛ المنافقون 63؛ الجمعه 62؛ الحواریّون61؛ قل اوحی72؛ انا ارسلنا نوحاً 71؛ المجادله 58؛ الممتحنه60؛ یا ایها النبی لم تحرم 66؛ الرحمن 55؛ النجم53؛ الذاریات 51؛ الطور52؛ اقترب الساعة54؛ الحاقه69؛ اذا وقعت 56؛ ن و القلم 68؛ النازعات 79؛ سئل سائل70؛ المدثر74؛ المزمل73؛ المطفّفین 83؛ عبس80؛ هل اتی علی الانسان76؛ القیامة 75؛ المرسلات77؛ عمّ یتساءلون78؛ اذا الشمس كورت81؛ اذا السماء انفطرت82؛ هل اتاك حدیث الغاشیة 88؛ سبح اسم ربك الاعلی87؛ و اللیل اذا یغشی 92؛ الفجر89؛ البروج 85؛ انشقت 84؛ اقرأ باسم ربك96؛ لا اقسم بهذا البلد90؛ والضحی93؛ الم نشرح لك94؛ و السماء و الطارق86؛ والعادیات100؛ أرأیت 107؛ القارعة101؛ لم یكن الذین كفروا من اهل الكتاب 98؛ والشمس و ضحاها91؛ والتین 95؛ ویل لكل همزة104؛ الفیل105؛ لایلاف قریش106؛ التكاثر102؛ انا انزلناه 97؛ والعصر انّ الانسان لفی خسر103؛ اذا جاء نصرالله110؛ انا اعطیناك الكوثر108؛ قل یا ایها الكافرون لا اعبد ما تعبدون109؛ تبت یدا ابی لهب و تبت، ما اغنی عنه ماله و ما كسب 111؛ قل هو الله احد، الله الصمد 112.
پس این یكصد و ده سوره است و در روایت دیگری سورهی طور قبل از والذاریات است. ابوشاذان (كذا) گوید كه ابن سیرین گفت: عبدالله بن مسعود مُعّوذتین و فاتحة الكتاب را در مصحفش نمینوشت. فضل نیز به اسناد خود از اعمش روایت نموده كه گفت: در قرائت عبدالله حم عسق بوده است (به جای حمعسق).
محمد بن اسحاق (ندیم) گوید: «من چندین مصحف دیدم كه نویسندگان نوشته بودند آنها مصحف ابن مسعود است، ولیكن دو مصحف در آن میان با هم متفق نبودند و بیشتر آنها در پوستی بود كه حكّ و اصلاح زیادی در آن شده بود و من مصحفی را دیدم كه حدود دویست سال پیش نوشته شده بود و در آن فاتحه الكتاب هم آمده بود. و فضل بن شاذان یكی از پیشوایان در قرآن و روایات است و بدین جهت گفتهی او را یاد كردیم بدون اینكه آن را گواهی كنیم.»
چنین بود سخن ابن الندیم. او میگوید اینها 110 سوره است، ولی در صورتی كه نقل شده 105 سوره بیشتر یاد نگردیده كه در آن حوامیم و مسبّحات را تكراری گرفتیم. ولی سورهی القمر 54 را كه دو جا یاد شده بود به پیروی از فلوگل، اولی را لقمان به حساب آوردیم. در نتیجه، سورههایی كه در این صورت نیامده عبارتست از: فاتحة الكتاب1- الحجر15-الكهف18- طه20- النمل27-الشوری42-الزلزله99-الفلق113-الناس114.
در مورد فاتحة الكتاب و معّوذتین (سورههای 1 و 113 و 114) دیدیم كه ابن سیرین گفت در مصحف وی نمینوشتند. دیگرانی هم چنین سخنانی را از او بازگفتهاند و حتی نقل میكنند كه عبدالله معّوذتین را از مصاحف خود میشست و نابود میكرد. (26) دربارهی علت این كار سفیان بن مسعود میگفت: چون عبدالله میدید كه رسول خدا حسن و حسین (علیه السلام) را با این دو سوره تعویذ میكرد و نشنید كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را در نماز بخواند از این جهت گمان میبرد كه این دو سوره از قرآن نیست. اما دیگران میگویند ابن مسعود فاتحه و معوذتین را از آن جهت در مصحفش نداشت كه اطمینان داشت هرگز آنها را فراموش نخواهد كرد. زیرا در آن موقع قرآن را از این جهت مینوشتند كه تذكاری باشد. پس وقتی احتیاجی بدین تذكار نبود چرا بنویسند؟ (27) ولی واقع این است كه این سخن چنین مینمایاند كه عبدالله خود خواندن و نوشتن میدانست و برای تذكار، مصحف نوشته داشته است. در صورتی كه تاكنون در جائی به چنین نكتهای بر نخوردهایم. گویا او خود گفته باشد: مستحب است كه نویسندهی مصحف از قبیلهی مُضر باشد. (28) بنابراین شاید كسی مانند نافع بن ظُرَیْب بن نَوْفَل كه مصاحفی برای عمر بن خطاب نوشته (29) و از بنی نوفل شاخهای از مُضر است، برای عبدالله هم مصحفی رقم زده باشد. در اینكه عبدالله قرآن را از حفظ میخواند دلایل زیادی داریم. از جمله ابن عبدالبر (م263) میگوید: مردی در عرفات نزد عمر آمد و گفت: من از كوفه میآیم. در آنجا مردی بود كه قرآن را از حفظ بر مردم املاء میكرد. عمر خشمناك شد، فریاد زد: وای بر تو، كیست این؟ مرد گفت: عبدالله بن مسعود. عمر آرام گرفت و گفت: به خدا كه كسی از مردم را سزاوارتر از او بدین كار نمیدانم. (30) این خود نشان میدهد كه عبدالله از رو نمیخوانده است والّا برای آموزش و تعلیم، مراجعه به نوشته ضروری است.
برگردیم به روایت ابن ندیم از مصحف او. از جمله در این صورت، یكبار حوامیم ذكر شده و بار دیگر سورههای حم تك تك همه یاد شده جز سورهی شوری 42 كه از قلم افتاده است. ولی در ذیل این صورت از اعمش آمده كه حم عسق در قرائت عبدالله حم سق بوده است. بنابراین، باید این طور نتیجه گرفت كه نام این سوره از صورت افتاده است. مطالعه در این از قلم افتادهها نشان میدهد كه سورهی الحجر 15 كه در پایان دستهی سورههای «الر» است و سورهی 18 و 20 كه طرفین سورهی مریم 19 قرار دارند و طس 27 كه میان دو «طسم» قرار گرفته از قلم افتادهاند. سورهی زلزله 99 را هم بدان بیفزائیم.
2) الاتقان:
سیوطی در این مورد روایتی از ابن اشته نقل میكند كه میرسد به جریربن عبدالحمید (م188) و او خود به اعمش و دیگرانی میرسد كه از پیروان ابن مسعود بودهاند. (31) جریر تألیف مصحف عبدالله را چنین بیان میكند:الطّول:
البقره2؛ النساء4؛ آل عمران3؛ الاعراف7؛ الانعام6؛ المائده5؛ یونس10؛المِئین:
براءة 9؛ النحل16؛ هود11؛ یوسف12؛ الكهف18؛ بنی اسرائیل 17؛ الانبیاء 21؛ طه20؛ المؤمنون23؛ الشعراء26؛ الصافات37.المثانی:
الاحزاب33؛ الحج22؛ القصص28؛ طبس النمل27؛ النور24؛ الانفال8؛ مریم19؛ العنكبوت29؛ الروم30؛ یس36؛ الفرقان25؛ الحجر15؛ الرعد13؛ سبا 34؛ الملائكه35؛ ابراهیم14؛ ص38؛ الذین كفروا 47؛ لقمان31؛ الزمر39.الحوامیم:
حم المؤمن 40؛ الزخرف43؛ السجده41؛ حمعسق42؛ الاحقاف46؛ الجاثیه45؛ الدخان44.الممتحنات:
انا فتحنا لك 48؛ الحشر59؛ تنزیل السجده 32؛ الطلاق65؛ ن و القلم68؛ الحجرات49؛ تبارك67؛ التغابن64؛ اذا جاءك المنافقون63؛ الجمعه62؛ الصف61؛ قل اوحی72؛ انا ارسلنا71؛ المجادله58؛ الممتحنه60؛ یا ایها النبی لم تحرم66.المفصل:
الرحمن 55؛ النجم53؛ الطور52؛ الذاریات51؛ اقتربت الساعه54؛ الواقعه56؛ النازعات79؛ سئل سائل70؛ المدثر74؛ المزمّل73؛ المطفّفین 83؛ عبس80؛ هل اتی 76؛ المرسلات77؛ القیامه75؛ عمّ یتساءلون78؛ اذا الشمس كورت81؛ اذا السماء انفطرت 82؛ الغاشیه88؛ سبّح 87؛ اللیل92؛ الفجر89؛ البروج85؛ اذا السماء انشقت 84؛ اقرأ باسم ربك96؛ البلد90؛ الضحی93؛ الطارق86؛ العادیات100؛ ارأیت107؛ القارعه101؛ لم یكن98؛ الشمس و ضحاها91؛ التین95؛ ویل لكل همزة104؛ الم تر كیف 105؛ لایلاف قریش106؛ الهاكم 102؛ انا انزلناه 97؛ اذا زلزلت99؛ العصر103؛ اذا جاء نصرالله110؛ الكوثر108؛ قل یا ایها الكافرون109؛ تبّت 111؛ قل هو الله احد112؛ الم نشرح94.(الحمد و معوّذتین) در آن نیست. (32)
ولی سیوطی در صفحهی بعد اضافه میكند كه شمارهی سورهها در مصحف ابن مسعود 112 سوره است زیرا او معّوذتین را نمینوشت. به هر صورت، مجموع این سورهها 108 شماره است و آنچه یاد نشده از این قرار است: سورهی فاتحه 1؛ معوذتین 113 و 114؛ ق50؛ الحدید57؛ الحاقه69. از قلم افتادههایی كه در هر دو صورت مشترك است همان سورههای فاتحه و معوّذتین میباشد. این دو صورت (ابن ندیم و سیوطی) را اگر با هم مقایسه كنیم نكات جالب توجهی دربردارد. از نظر ترتیب سورهها، اگر زوائد نسبت به هم كه نسبةً كم است و پس و پیشی سورهی 15 را كنار بگذاریم، تقریباً این دو صورت با هم میخوانند. ده سورهی اول مصاحف قرار گرفته، با این نكته كه سورهی انفال 8 نزد ابن مسعود از توبه 9 جدا شده و سورهی فاتحه را هم ندارد. تقریباً مصحف برحسب طول سورهها، جز در دستهی حوامیم، تنظیم شده است. در دستهی حوامیم اگر هر دو روایت را مقایسه كنیم ترتیب هر دو یكی است. فقط سیوطی سورهی شوری 42 را زیادتر دارد و این خود به خوبی مؤیّد آن است كه سورههای با فواتح سور هركدام با هم یك دسته بودهاند. ابن مسعود حوامیم را «دیباج القرآن» می نامید. (33)
اختلاف قرائت
پس از ترتیب سورهها، بررسی اختلاف قرائتش پیش میآید. این اختلافات را به سه دسته میشود تقسیم كرد: 1) اختلافات لهجهای، 2) به كار بردن مترادفات، 3) زوائد تفسیری.1)اختلافات لهجهای:
مقدار زیادی از اختلاف قرائت كه از ابن مسعود گفتهاند، بیشتر مربوط به تلفظ كلمه و لهجهای است كه او به كار میبرده است. مثلاً گاهی «حاء» را «عین» تلفظ میكرده، مثلاً به جای «حَتّی» میگفته: «عَتی» (34) و یا «طَلْح» را در (56: 29) «طَلْع» میخوانده است. (35) میگویند وقتی عمر از مردی شنید كه «حتی» را «عتی» میگوید. از او پرسید از چه كسی چنین آموختهای؟ او گفت: از ابن مسعود. عمر كاغذی به ابن مسعود نوشت كه خداوند قرآن را به لغت قریش نازل كرده، قرآن را بدین لغت آموزش ده، نه به لهجهی هذیل. (36)گاهی برعكس بود. یعنی «عین» را «حاء» تلفظ میكرد. مثلاً «اذا بُعْثر» را در (100: 9) «اذا بُحثِر» میگفت. (37) در صورتی كه این دو تا، دو لغت متفاوتی هستند. عَمیق را مَعیق، كافور را قافور و بَقر را باقر تلفظ میكرد و...
2)مترادفات:
گاهی كلمهی مترادف را به كار میبرد.مثلاً به جای «اِهْدنا» در (1: 6) «أرْشَدنا» (38)، به جای «مَشَوا فیه» در (2: 20) «مَضَوا فیه» (39)، به جای «اُدْعُ لنا» در (2: 68) «سَلْ لنا» (40) میگفت. مثل اینكه به كار بردن مترادفات را مجاز میدانست و قرائت را آسان گرفته بود. (41) البته این رویه از جهتی موجب آسان شدن كار تلفظ كلمات و تفسیر قرآن بود. چنانكه مجاهد میگفت معنی كلمهی «زُخْرُف» را در (17: 93) نمیدانستم تا در قرائت ابن مسعود «ذَهَب» (به معنی طلا) را دیدم. (42) شاید به همین جهت بوده كه مجاهد گفته بود اگر قرآن را به قرائت عبدالله میخواندم به بسیاری از مشكلاتی كه از ابن عباس پرسیدم برنمیخوردم. ولی روشن است كه یك چنین رویهای اگر ادامه مییافت به چه انحراف و فسادی میانجامید. شاید...
3
) زوائد تفسیری:
گاهی هم در تفسیر مطلبی، كلمهای در آیه زیادی داشت. مثلاً كلمهی «فاختلفوا» را در (2: 213) (43) و «هوابٌ لهم» در (33: 6) (44) و «و هو قاعد» را در (11: 71) (45) برای تفسیر آیه زیادی داشت. و همینها نشان میدهد كه در قرائت ابن مسعود اختلاف مهم و قابل توجهی نبوده است. در همین موارد موجود هم میتوان گفت كه اینها هم مشمول همان اصل كلی است كه بر فرض اثبات صحت آن و اگر هم این خبرها درست باشد باز درخور اعتنا نیست. گذشته از اینكه آنچه از او گفتهاند پس از زمانی طولانی بوده كه در صحتش جای تأمل بسیار میگذارد. نكتهی دیگر اینكه او از سابقین بوده، سومین و یا ششمین مسلمان است. احادیث زیادی از او نقل كردهاند و در تفسیر قرآن و بیان بسیاری از نكات مقامی دارد. و با اینكه او همیشه ادعا میكرد كه همه چیز را دربارهی قرآن میداند، او میداند كه هر آیهای كی و كجا نازل شده، اما چیزی از او دربارهی ترتیب نزول آیات نقل نكردهاند. ترتیبی هم كه از مصحف او گفتهاند دیدیم كه چیز مهمی و فرق چندانی با مصحف عثمانی نداشت.همین نمونهها برای روشن شدن روش عبدالله كافی است. (46)
در مورد نشر و رواج مصحف عبدالله، باید گفت با وجود اینكه پس از نشر مصحف عثمانی همهی مصاحف جمع شد و با اینكه پس از اعتراض ابن مسعود، با مصحف وی مبارزهی شدیدی شد، باز هم این مصحف تا سالها بعد میان مردم رواجی داشته است. ابن اثیر میگوید: چون مصحف عثمان به كوفه رسید مردم آن را پذیرفتند ولی عدهی زیادی هم مصحف ابن مسعود را همچنان نگاه داشتند و قرآن را بر قرائت او میخواندند. (47) یكی از این موارد مبارزه با او را ابن اثیر نقل میكند كه نمودار خوبی از آن مبارزات است:
حجاج بن یوسف ثقفی (م95) روزی در جمعی میگفت: به خدا اگر به شما فرمان دهم كه از این در بیرون روید و شما از آن در خارج شوید خونتان بر من حلال است. كسی از شما را نبینم كه قرآن بر قرائت امّ عبد (ابن مسعود) بخواند كه گردنش را میزنم. آن را از مصحف خواهم تراشید اگرچه به دندهی خوكی باشد.
اعمش در آنجا حاضر بود. او میگفت: در دل با خود گفتم: «به كوری چشم تو من آن را قرائت میكنم. » (48) این چنین بود كه میگفتند اعمش قرآن را یكبار در مصحف عثمانی و بار دیگر به قرائت ابن مسعود قرائت میكرد و تصادفاً بیشتر اختلاف قرائتهایی را كه از عبدالله گفتهاند سلسلهاش به اعمش میرسد.
با همهی تلاش و مبارزهی حجاج باز این مصحف رواج خود را، حتی در قلمرو بغداد، نزدیك همانجا كه حجاج حكومت كرده بود، حفظ كرد. ابن الندیم میگوید من نسخههای متعددی دیدهام كه كاتبان نوشتهاند مصحف ابن مسعود است. حتی یكی از آنها در سال 200 هجری بود. اما هیچكدام با هم مطابقت نمیكرد. (49)
در سال 398 هجری (8 و 1007م) در بغداد میان مردم شیعه و سنی فتنهای به پا شد. در آن هنگام ریاست امامیهی بغداد كه اكثریت شهر را داشتند با شیخ مفید و ریاست عامه با ابوحامد اسفراینی (م406) بود. در آن موقع مصحفی به مردم ارائه شده بود كه میگفتند مصحف عبدالله بن مسعود است. این مصحف با مصاحف دیگر اختلاف داشت و همین اختلاف موجب نزاع شیعه و سنی گردید. كار نزاع بالا گرفت و بالاخره به جمع دانشمندان و قاضیان رسید. در روز جمعه 28 رجب همان سال مجلس محاكمهای به ریاست شیخ ابوحامد فقیه شافعی تشكیل شد. آن مصحف را آوردند و بالاخره قضات دستور امحاء آن را دادند. این كار خشم شیعه را بیشتر برانگیخت. (50) چندی نگذشت كه به خلیفهی عباسی القادر بالله گزارش رسید كه در شب نیمهی شعبان، مردی شیعی از اهل جِسْر نهروان در مسجد جابر دربارهی آن دادگاه زبان به ناسزا گشوده است. خلیفه دستور كشتن آن مرد را داد. شیعیان كَرْخ بر اثر این حادثه شورش كرده و به طرفداری از حاكم علوی فریاد یا منصور یا منصور برداشتند. عدهای هم به خانهی ابوحامد ریختند كه وی گریخت. بالاخره لشكریان خلیفه شورش را فروخواباندند و شیخ مفید برای مدتی بغداد را ترك كرد.
در گوشه و كنار از رواج این مصحف و یا مصاحفی بدین نام در تاریخ یاد شده است. زمخشری (م538) دو جا از مصحف ابن مسعود یاد میكند. (51) ظاهر عبارت چنین مینماید كه او خود مصحف را دیده است. بنابراین میتوان حدس زد كه این مصحف تا قرن ششم هجری همچنان موجود بوده است.
پینوشتها:
1. طبقات القراء1: 458.
2. گاهی او را عبدالله بن مسعود مینامند (ابن سعد3: 1/ 112، ولی بیشتر عبدالله بن امّ عبد خوانده شده است. (بخاری: كتاب فضائل الاصحاب35، ابن سعد2: 2/ 99 و فصل خاص او3: 1/ 182).
3. حلیةالاولیاء1: 124 پارهای از خطبههای او را هم دارد. ولی سخاوی او را سومین نفری نقل میكند كه پس از علی و خدیجه اسلام آورد.
4. احمد1: 379 و 462.
5. استیعاب3: 987.
6. نووی370.
7. احمد6: 449، ابن سعد3: 1/ 108.
8. ابن سعد3: 1/ 107.
9. مقدمتان: 93.
10. ابن سعد2: 2/ 104.
11. احمد 5 : 389، 394، 395، 401، 402، طیالسی: حدیث426.
12. ابن سعد3: 1/ 111.
13. احمد1: 420.
14. ترمذی2: 157، برگ شتراسر این را از سیرهی ابن هشام (ص231) نقل میكند (نولدكه3: 80) اما یافت نشد.
15. طبقات القراء 1: 459.
16. ایضاً 1: 348.
17. بخاری: كتاب التوحید22.
18. احمد5: 188 و 189.
19. سنن ابن ماجه: مقدمه باب3، دارمی: مقدمه باب27، ابن سعد3: 1/ 110، احمد1: 452.
20. تفصیل ترجمهی حالش دیده شود: لغت نامهی دهخدا 1: 349، اعلام4: 280، اصابه 3: 139، اسدالغابه 3: 256-260، تهذیب4: 27، طبقات ابن جزری: شمارهی 1914، ابن سعد2: 2/ 104 و 3: 1/ 106 و 6: 7، غایة النهایه 1: 458، البدء 5: 97، صفة الصفوة 1: 154، تاریخ الخمیس 2: 257، البیان جاحظ 2: 56 و فهرست آن، محبّر 161، كبیر بخاری3: 1/ 2، معارف109، جرح 2: 2/ 149، التنبیه مسعودی294، استیعاب1: 359، كامل3: 56، تذكرة ذهبی1: 13، بدایه ابن كثیر7: 162، شذرات ابن عماد1: 38، حلیه 1: 124 شمارهی 21، الكواكب الدریة مُناوی 1: 64، دائرةالمعارف اسلام همین كلمه از «ودت»، مختصر دائرةالمعارف اسلام: همین كلمه از ونسنك.
21. الفهرست:26 فلوگل، 45 قاهره، 29 تجدد.
22. شورشیان مصر هم كه با عثمان گفتگو دارند، سورهی یونس را هفتمی «سابعه» مینامند (تاریخ طبری1: 2963 آنالس).
23. در متن، نام سی و سومین سورهی مصحف ابن مسعود، القمر ذكر شده، ولی مجدداً به جای شصت و ششمین سورهی مصحف وی همین سوره به نام اقتربت الساعه ذكر شده است كه پنجاه و چهارمین سورهی قرآن باشد. فلوگل این را با سورهی لقمان تطبیق میدهد و به همین جهت در اینجا میان دو كمان یادداشت شده است.
24. حوامیم یعنی سورههایی كه با «حم» شروع شده و در قرآن مجید سورههای چهلم تا چهل و ششم را چنین مینامند، ولی ابن الندیم تمام این سورهها را مجدّداً نام میبرد به غیر از سورهی الشوری 42-ممكن است منظورش از حوامیم همان سورهی شوری بوده است.
25. منظور از مسبّحات این سورهها میباشد: أسری 17، حدید57، حشر59، صف61، جمعه62، تغابن64، اعلی87. جای شگفتی است كه ابن ندیم تمام این سورهها را مجدداً نام میبرد و منظورش از مسبّحات روشن نیست.
26. احمد 5: 129، 130، اتقان1: 65 نوع19، الدرالمنثور6: سورهی فلق.
27. مقدمتان35.
28. صاحبی ابن فارس 57.
29. جمهرة انساب العرب ابن حزم 116، اشتقاق ابن درید89، اصابه 8650.
30. احمد1: 25، كتّانی2: 283، مصاحف 136 و 137.
31. تهذیب ابن حجر2: 75-77.
32. اتقان پایان نوع 18.
33. لسان العرب3: 87، تاج العروس زبیدی2: 37 كلمهی «دیباج».
34. البحر 5: 307، جفری 49، 64، 80.
35. بحر8: 206، جفری97.
36. محتسب82.
37. بحر 8: 55، جفری111.
38. جفری25.
39. ایضاً 25، بحر1: 90.
40. ایضاً 26، بحر1: 251.
41. النشر1: 21، فخر رازی1: 213.
42. تفسیر طبری 15: 163.
43. كشاف1: 255، جفری30.
44. كشاف2: 523، جفری 75.
45. كشاف2: 410، جفری 47.
46. برای آگاهی بیشتر مراجعه كنید: مصاحف سجستانی54-83، ماتریال جفری20-113، نولدكه 3: 60-77، تاریخ القران دكتر شاهین 138 به بعد، و در اُرینتالیا، بِك، 25 (1956) 83-353 و 28 (1959) 186-205، 56-230) و مختصر فی شواذ القراآت ابن خالویه.
47. الكامل 3: 86 و 87 تورنبرگ.
48. كامل ج4 حوادث سال 95.
49. فهرست29.
50. طبقات الشافعیه ابن سبكی3: 26 و 290 چاپ اول مصر، نامهی دانشوران1: 286 چاپ اول به نقل از منتظم ابن جوزی و كامل ابن اثیر و الحضارة الاسلامیه ادام متز 1: 362.
51. كشاف 2: 410 آیهی 71 سورهی هود و 4: 490 آیهی 7 سورهی مجادله.
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}