مسيحيت و روح اروپايى
مسيحيت و روح اروپايى
مسيحيت و روح اروپايى
1 - پراكندگى اروپايى
البته وضعيت پراكنده مسيحيت در اروپا طبيعتا يك پرسش فوريت دار پيش مىآورد. مسيحيتبخشى از تاريخ و روح اروپايى است. آيا مىتواند اين تصور را از خود بزدايد كه با وجود تعلق به پيشينه و تا اندازه اى به مبادى پيامدهاى تاريخى و فرهنگى روح اروپا، باز در تعلق محتواى زندگى امروزين و به استلزامهاى آن تعلق نداشته باشد؟ چگونه مسيحيت اروپايى اين خطر دامنگير شده را از تاريخ خود دور مىكند؟ يا به عنوان مثال، چگونه مىتواند زيباشناختى و روان شناختى شدن خود را بزدايد؟ پاسخ من به اين مسايل تنها مىتواند بسيار فروتنانه و يكجانبه باشد، اين پرسشها بسيار مهماند. نخست مىكوشم روح اروپايى را مشخص كنم و به شكلى به آن دستيابم كه در دنياى مدرن به خود گرفته است. سپس در باب بحران كنونى روح اروپايى صحبت مىكنم تا اينكه به مباحثه امروز درباره بست مدرنيسم دنباله يابد. سرانجام مايلم برخى پديدهها را ذكر كنم كه به باور من به محتوا و تضمانهاى آينده روح اروپايى تعلق دارد. در همان حال مجددا به پراكندگى اروپايى نظر مىافكنم.
2 - روح اروپايى و جهان پست مدرن
منظور خود را با طرح يك تمايز، تمايز ميان دو گونه عقلانيت اروپايى شروع مىكنم. يكى از راه هايى كه اروپا طريقه سرورى (سلطه) بر جهان را اعمال كرد. توسل به علم و تكنولوژى بود. اروپا بدين صورت يك «جهان متمدن» پديد آورد كه امروز گواه تضادهاى پنهان و آشكار آن مىباشيم. اين تمدن با تجهيزات به صنعت اطلاعات و ارتباطات همچون داسى شد برفراز كره زمين. اروپايى شدنى را كه به همراه داشت، تنها عمل مردمان را دگرگون نكرد، بلكه روحيه ملل را نيز دستخوش تغيير كرد. امروز يك اندونزيايى كه خودرو مىراند، يك نيم - اروپايى است، همين حال را هندويى دارد كه به جاى روايت افسانه هاى كهن پاى تلويزيون مىنشيند. در همه جا اروپايى شدن مغزها به سبك مدرن اروپايى در جريان است. اين استيه اصطلاح عقلانيت (را سيوناليسم) غربى كه حامل و عامل اروپايى كردن گيتيانه جهان است. مىدانيم كه اين سنخ عقلانيت اروپايى در اصل مبتنى بر اراده سلطه بر طبيعتبود. غرض از اين شكل دانش، سرورى يافتن بود. منطق ذاتى آن منطق سلطه است نه منطق تفاهم و حرمت متقابل، منطق جذب و تاثير نهادن است نه منطق غير بينى. آيا اروپايى كردن گيتيانه جهان، معرف تمام و كمال روح اروپايى است؟ اگر پاسخ مثبت است، پيامدهاى آن چيست؟ آيا اين خطر وجود ندارد كه با اروپايى كردن گيتيانه فرهنگهاى ديگر بتدريج جاى يك فرهنگ عاميانه (فولكلور) به خود گيرند و به اعتبار آن بنگرند؟ آيا اين تهديدى به اين معنا نيست كه در غايت هرگونه پيامبرانگى غير خودى به خاموشى گرايد و ما از استفاده از آن محروم شويم؟ البته صفتبارز روح اروپايى فقط اراده معطوف به قدرت نيست، بلكه بارزه هاى ديگرى نيز دارد. يك سنخ عقلانيت نو مشخصا با روشنگرى در اروپا شكل گرفت. نيروى حامل آن عقل است، عقلى كه مىخواهد پوياى خود خويشتن گردد، مىخواهد مجرى عملى آزادى باشد، يعنى مجرى آزادى ديگران و مجرى عدالت. بديهى است كه عقلى كه پوياى آزادى و عدالت است، در ابتدا كليت معنايى دارد، حال آنكه شكل مشخص آن كلا خاص بوده است. آزادى و برابرى در آزادى به شيوه هاى گوناگون محدود و مشروط بود - در محدوديت مالكيت، در روابط جنسى، نژادى و جزان. با اين همه اين نوع عقلانيتبر يك فرهنگ سياسى بنا شده است،كه آزادى و حرمت هر انسان را در سر دارد. اين پيام همگانى كه در روح اروپايى بومى دميده شده است، در واقع خصلت ضد اروپا مركزيتى دارد. چنانچه اين روح در جهان دامنه پذير نشده بود، مىتوان گفت كه اروپايى شدن گيتيانه، چيزى جزء تشريك مساعى به نابودى جهان نمىبود. اين سنخ ديگر عقلانيت نشان مىدهد كه هر كليتى الزاما مبين اراده معطوف به قدرت نيست. طبيعى است كه نوع كليت اروپايى، اين اروپا مركزيتبراى ديگران تنها در شرايطى مىتواند اعتبار بيابد كه بر اساس بازشناسى متقابل و احترام بر ديگر بودگى انسان گسترش يابد. در عصر حقوق عام بشريت جاى آن نيست كه بار ديگرى بى احساسى اروپايى تكرار گردد، امرى كه تاكنون اين همه قربانى به همراه داشته است.
3 - نشانه هاى بحران
1 - نوعى مرگ يك روند شونده تكنيكى و تكنولوژيكى روح وجود دارد كه به آستانه آزادى مىپويد. چنان مىنمايد كه آزادى ذهنى انسان مقيد به همبستگى، مدتهاست كه سرنوشت تكنيكى يافته است. ما پيوسته در بازار توليد تكنيكى چيزها آگاه تر مىشويم و ترديدى نيست كه در نهايت در بازار توليد، خود انسان باز توليد كننده، توليد مىشود. انسان پيوسته هر چه بيشتر موضوع آزمايش مىشود، حافظه مندى خود را از دست مىدهد. مىتوان گفت، مدت هاست كه بنابر الگوى رايانه اى رفتار مىكند، نمىتواند چيزى را به ياد آورد، زيرا نمىتواند چيزى را فراموش كند. آيا يعنى تصوير هوش بى تاريخ، بدون احساس و فارغ از هرگونه اخلاق؟
آيا اين روند راه به حقانيت اعتلايى او مىبرد يا اينكه نشان يك نابالغى ثانوى جديد است كه نوعى نابالغى است؟ يك نابالغى ثانوى كه بسيار دشوارتر از نابالغى نخستين در روزگار روشنگرى برطرف شدنى است، زيرا مردمانى كه گرفتار نابالغى ثانوى شوند، هرگز نابالغيتى را كه از سر مىگذرانند به جاى نمىآورند؟ چگونه مىتوان روحى كه در همبستگى آزاد انسان جوياى خود است، با وسايل رسانه هاى اطلاعاتى و ارتباط همگانى دمساز كرد؟ دانشمندان امريكايى در سالهاى اخير بيشتر به معناى صنعت مدرن فرهنگى و اطلاعاتى ما توجه كرده اند. در حقيقت هدف وسايل ارتباطى همگانى بلوغ بيشتر ذهنيت نيست كه قادر باشد ژرفتر دريافت كند. برعكس، آنها مدار جديد نابالغى انسان را به آن وسيله تقويت مىكنند، ضرورت كوشش در رشد تخيل خودى، زبان و تجربه خودى را از او سلب مىكنند. بديهى است كه اطلاعات اساسا تنها در خدمت روشنگرى مردمان نيست. بلكه در عين حال در خدمت موردى از نابالغى ثانوى است، چون كه انسان را از امكانات رفتار خودى و نتايج آن دور مىكند. پس آيا چنين است كه روح مدرنيته اروپايى روح روشنگرى را آرام ولى مطمئن، توامان بازگشت ناپذير - به يك نابالغى ثانوى تبديل مىكند.
2- به همين گونه نوعى مرگ يك روند از لحاظ نظرى روح آزاديخواه و علمى وجود دارد. علميت مدرن ما ديده نمىشود كه به سمت اساس ذهنى دانش در حركتباشد. به عبارت دقيقتر عامل انسانى، آزادى، رهايى و همچنين انسان، دگرديسى هاى علم اند. اگر من درست فهميده باشم، از نظر علمى و نظرى هر گونه سخن درباره عامل ذهنى آزادى و همبستگى مهجور است. براى آنكه بدانيم چيزها چهاند، بايد از تز مرگ عامل ذهنى عزيمت كنيم. ذهنيتها وجود ندارند تنها سيستمهاى رجعتبه خود وجود دارد. در آنها خودجوشى روح در كار نيست. چنين تصورى آن چيزى است كه در «اروپاى قديم» معتبر بود. برعكس، آنچه مسلط است، جهان سرد تحول بى تفاوت ناپايان و تحول تاريخ است كه عارى از هر گونه عامل ذهنى است. علوم روحانى نيز سعى دارند عامل ذهنى راكنار بگذارند. آنها خود به نفسه علوم درك مىكنند كه از لحاظ سيبرنتيك سازمان يافته و اطلاعاتىاند، علومى هستند كه از لحاظ واگشايى علوم نشانه اى هتياب مىباشند كه انسان در آنها تنها به نقش نامشخص عامل سيستمهاى كد كننده نمودار مىشود.
3 - اكنون چيزى به نام شيفتگى به اسطوره پست مدرن وجود دارد و آن نه تنها در اشكال مدنى كه در اشكال سياسى خود ملازمان آن اشكال مذاهب جديد مىباشند: هزيان، رويا- روانى اسطورى و زيباشناختى، مثل ديندارى بدون خدا، پرستش اسطورههاى جديد پست مدرن اروپايى خود روانه آن نوع مرگ روحاند كه مىخواهد به آزادى ذهنيتى و همدردانه بدل شود به همراه ستايش روى بر گرداندن از مدرنيته اروپايى و از يك خدايى توراتى كه شالوده متافيزيكى مدرنيته اروپايى است، ستايش بى قيدى نسبتبه وظايف، پرستش بى گناهى گسترش مىيابد، ستايش اسطوره رونق مىگيرد،امرى كه مسئوليت اخلاقى را مىزدايد و نظرات در باب بى گناهى انسان را تاكيد مىكند. امروز ديگر حق گزينش را بندرت مىپذيرندآنجا كه اصولا تن به تعهد مىدهند، آن را به شرط حق تغيير نقطه نظر مىپذيرند: من اينجا ايستادهام، ولى مىتوانم در جايى ديگر نيز بايستم هيچ گاه مدافع صرف نظرات خود نيستم. همه چيز امكان دارد حتى خلاف آنچه را مىگويم...
همانگونه كه مىدانيم، نوشته هاى نيچه پيامبر جدايى مدرنيته اروپايى پشت صحنه اين پديدهها را تشكيل مىدهد. اليته بايد يادآور شد كه نيچه فقط اعلام كننده مرگ خدا در قلب اروپا و منتقد پرشور «خداباورى يكنواخت» مسحيت نيست كه اسطوره چندگانگانى ديونيزويى را در برابر آن بر مىافزايد. او در عين حال هاتف مرگ انسان نزديك و مورد اطمينان ماست. در او اين دو يكى پس از ديگرى سر مىزند. تاملات نيچه پرده از روى انتقاد ساده نگرانه مدرن از دين برمىدارد، انتقادى كه بد پايه استوار بود كه ترك انديشه به خدا قدرت و عظمت انسان معاصر را تقويت مىكند. نيچه مرگ خدا و انسان را به يكديگر وابسته مىداند، انسانى كه مدرنيته اروپايى او را مظهر كمال و آرمان آزادى، خود - حقانيتى و وجود داهى توصيف مىكرد و نيز همو از مرگ زهنيت انسان صحبت مىكند،عامل ذهنى (سويژه) را «افسانه» صرف مىداند و سخن درباره من را نوعى انسان انگارى تلقى مىكند. او از بين رفتن زبان درباره بحقيقت را در زيروبم استعاره و جوشش گفتمانهاى غير ذهنيتى توصيف مىكند. او در زندگى «فراسوى نيك و بد» را پيش بينى و پايان پذيرى آگاهى اخلاقى هنجارآور را در خواست مىكند كه در آن «ابرمرد» جايگزين انسان است كه هيچ چيز ديگرى جز آزمايش خود او نيست. در مورد نيچه البته بايد تمايز بيشتر در نظر گرفت. من پرهيز دارم از اينكه كليشه هايى را بپذيرم كه امروز با آن نيچه را معرفى مىكنند. آيا «انسان نو» او، ابر انسان ديونيزى او بازتاب آينده روح اروپايى است؟ آيا مساله بينش آزادى «فراسوى نيك و بد»، آزادى بدور از خاطره، رنج و غم و بويژه بدور از گناه است؟ اين واقعيت پذيرى ديونيزى روح اروپايى الزاما نبايد ناكجاآبادى باشد: مبتذلترين تحقق آن خود به خود ارايه مىشود - انسان يك ماشين بدون مسالهاى است كه خود كار مىكند همچون چكامه بى تقصيرى كه به ماشين تبديل شده است.
4 - انتقاد چه چيز را نجات مىدهد؟
1 - بارزه مسيحيت اوليه نوعى نگرش به جهان است كه به عقل شباهت دارد، عقلى كه از ستعداد به خاطر آوردن برخوردار است. بنابر اين سنخ عقلانيت، سنت توراتى داراى ساختار ياد از گذشته است. استناد دارد بروحدت هميشگى عقل و حافظه. باور من اين است كه اين همانا آن چيزى است كه سنخ آزادى دوست عقل روشنگرى اروپايى به آن توجه نداشت انتقاد روشنگرى اروپايى بر جزميت و سنتگرايى كه آزادى را سركوب مى كرد، كلا به حق بود. اما آيا توجه نداشت كه گذشته را به ياد آوردن بگونه اى ذاتى هر عقل انتقادى است، عقلى كه نمىخواهد انتقاد محض باشد. آيا توجه نداشت كه نه تنها اعتقاد بلكه هر عقلى كه بخواهد به عنوان آزادى تحقق پذيرد، نيازمند چنين به خاطر آوردن است؟ عقل در به خاطر آوردن گذشته سعى دارد نسبتبه اصطلاحاتى كه نه تنها شالوده زنده ايمان است اطمينان حاصل كند، بلكه در ضمن نسبتبه آزادى و همبستگى طبيعى است كه فرهنگهاى حافظه مند يك دست نيستند، در آنها تهديدهاى درونى وجود دارد. اين تهديدها مى توانند شوق به دانستن را فلج كنند، مى توانند مانع تجربه كردن شوند و بيش از اندازه بر تكرار مصر باشند. اما مگر مى شود فرهنگها بدون حافظه باشند. آيا ممكن است فرهنگى وجود داشته باشد كه در آن فقط حافظه وجود داشته باشد و نظريه شناختبر آن جارى باشد، بى آنكه كاركرد حافظه در ميان باشد و بتواند شناخت را هدايت كند؟ در چنين فرهنگى است كه انسان مىتواند موضوع آزمايش خود شود - درست همانگونه كه نيچه از آن سخن گفته است.
مسيحيتخصلتباز - يادآورى خود را در پرستش حفظ كرده است. كافى است كه به عشا ربانى اشاره شود. اما به ديده نگرفت اين ساختار يادآورانه را توسعه دهد و از آن چونان فرهنگ در مقابل عقل انتزاعى مدرن دفاع كند. علت آن را به باور من بايد در رابطه با ناپيگيرى اوليه روح مسيحيت توضيح داد. نحوهاى كه مسيحيت تبديل به الاهيات شد، بيش از اندازه تحت تاثير اين اعتقاد بود كه ايمان از سنت توراتى مايه مىگيرد. حال آنكه روح از تفكر يونانى، از متافيزيك تفكر غير سويژهاى و نام تاريخى، از متافيزيك طبيعت كه در آنها ايدهها بنياديتر و مهمتر از حافظه بودند. از غناى روحانى و فكرى سنتهاى توراتى بهرهبردارى نشد. اين امر بويژه در مورد مبانى تركيب باز - يادآورانه روح صادق است كه به عنوان حافظهمندى تاريخى از سازه معاهده توراتى سرچشمه مىگيرد. مسيحيت تنها زمانى مىتواند با سلاح انتقاد به پاى حل بحران روح اروپايى برود كه بتواند عقل باز - يادآورانه را توسعه دهد و آن را در عالم گفتمان مدرن ما به كرسى نشاند. در ضمن ما را از اين وظيفه دور ندارد كه بايد در باب هر آنچه در تاريخ مسيحيت منفى بوده است، صحبتشود، در قبال آنها نقطه نظر ايدهآليستى پيش گرفته نشود.
2 - روح اروپايى كه در فرآيندهاى روشنگرى جلوه كرد، هدفاش اين بود كه هراس را از عالم اسطوره كه امر اسرارآميز در مسير دستيابى انسان به آزادى بود، از ميان بردارد. اين دلبستگى ضمنا ناظر به انتقاد ريشهاى روشنگرى از دين بود. اما يك پرسش در اين رهگذر باقى ماند كه نمىشد از آن درگذشت، و انتقاد به آن پاسخ نداد: مسائى اميد. وقتى روح آزاد روشنگرى اين پرسش را پيش نياورد و يا آن را ناديده گرفت، خود زمينهاى شد در توليد ناعقلانيت نو، اسطورهى جديد، آنچنان اسطورههايى كه انسان را از زيستن الم و فاجعه مشخص دور مىدارند، يا اسطورههايى كه ترس و گناه آدمى را به او مىخورانند. سنت توراتى با باز - يادآورى خدايى نسبتبه اسطورهها بسيار ريشهاى تر از سنخ عقلانيت پيشين است; دستكم نسبتبه هرگونه اسطوره انتقادى براى نخستين بار در تاريخ بشرى، انسان به نحوى منحصر به فرد در كهنترين سنت توراتى با نام «خدا» رويارو شد. توانايى اسراييليها در شناسايى خدا ضمنابايد در ناتوانى بسيار اصيلتر آنها باشد، منظور در ناتوانى در يافتن تسلى در اسطورههاى ناتاريخى يا در ايدهها. وحدانيت تورات توامان شور و هيجان در انتقاد اسطوره است و اين شالودهاى شد براى پيدايش روح اروپايى. تنها وقتى كه وحدانيت توراتى قاطعيت فرجام شناسى خود را از دست داد. زمانى كه مسيحيت در گذر تاريخ به صورت يك نظام پاسخهاى بسته در آمد، موجب بروز ترديدى شد كه امروز در همه زمينهها با آن سروكار داريم. بسيارى آن را يك ايدئولوژى قدرت مىدانند - به عنوان كارافزار پيش از دموكراسى كه مدعى تمام قدرت و تفكر مستقل است، سرچشمه پدرسالارى فرسوده و اصولگرايى سياسى است. امروزه نيز كلام مسيحيت اغلب از وحدانيت توراتى فاصله مىگيرد. سعى دارد از طيف آن دور شود، بدين وسيله كه فرضا به مدد روان شناسى اعماق به سرچشمههاى تكثر اسطوره بشريتيا به دستاويز كلام تزليثى به تاريخ نهادى خدا راه برد. اگر از من بخواهيد، اينها همه كوششهاى بازتاب صرف كلامى جواز لحاظ نو اسطورى و تكثر و تصديق رنگ يافته از عالم پست مدرنيستى ماست كه تا از آن نقد عقلايى اساطير دستبرداشته شود. امروز به ميان آوردن اساطير به مفهوم پست مدرن اروپا من را به اين فرض برمىانگيزد: بسا كه رد استدلال مسؤوليت اخلاقى و احساس بىگناهى بنيادى كه پشتوانه اساطيرى دارد، در واقع شكلهاى پوشيده سرخوردگى از آزادى توام با همدردى است كه به درگيرى بىعدالتى آشكار دنياى ما منجر مىشود.
3- روح اروپايى را همواره خطر قوم گرايى و تك مركزيت فرهنگى تهديد كرده است. چنانچه دگرگونيهاى فرهنگى درون اروپايى را ناديده بگيريم روح اروپايى هميشه در قبال آنها كه نسبتبه او بيگانه و غير بودهاند، لازم بوده است آنها را نه تنها بشناسد، بلكه علاوه بر آن مىبايستى آنها را تصديق كند، ناكام بوده است. با توجه به بحران كنونى مىخواهم به يك محرك سوم در رابطه با سنت توراتى اشاره كنم. در اين نكته مايههاى پوشيدهاى را مىبينم كه در قوام بخشيدن به فرهنگ هرمنويتيكى، فرهنگى كه ديگر فرهنگها را در غيرتشان تصديق مىكند، موثر بودهاند. آموزه مركزى تورات مبنى بر عشق به نزديكان، در آن تنها سخن از نزديكان نيستبلكه در وهله نخست از عشق به ديگران، به بيگانگان سخن است. آيا مسيحيت هنوز داراى قدرت آن است كه اين آموزه تورات را داير بر اينكه در غيرت ديگران اثر خدايى بازتابانده شده استبپروراند؟ تنها در اين صورت مىتواند در واقع خاستگاهى شود براى حل بحران روح اروپايى و فرهنگ آن به طور كلى. بديهى است كه اين درخواست كه بر حرمت ديگران بنا دارد، به معناى پربها دادن به مخاطب قرار دادن آنها نيست. اينكه ديگرى وجود دارد به تنهايى حقيقتدار بودن را تضمين نمىكند. اگر چنين مىبود، همه چيز منجر مىشد به نسبيت گرايى ناروشن عالمهاى فرهنگى، به نسبيتگرايى كه حاوى نطفههاى يك قهر غير قابل توصيف معاصر است. فرهنگ تاويلى (هرمنويتيكى) كه مساله ماست هرگز از تنش ميان اصالت عالمهاى فرهنگى و نليتحقوق بشر كه دستاورد رشد فرهنگ اروپا است چشم نمىپوشد. براى چنين فرهنگى امروزه بايد همه كارى كرد. نه تنها از نظر سياسى - كه ضمنا از نظر كليسايى - از جمله با توجه به اينكه براى بشريت در حقيقت نمىتوان دو گونه حقوق بشر لحاظ كرد.
5- يك بار ديگر درباره مسيحيت اروپايى
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}