(ژان زیگلر گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در زمینه حقوق و تغذیه، مؤلفی است چیره دست که کتاب های زیادی درباره جهان سوم نگاشته است. واپسین کتاب وی به نام " اربابان جدید دنیا و کسانی که در برابرشان مقاومت می کنند" است که در سپتامبر ۲۰۰۲ به چاپ رسید.

« Les nouveaux maîtres du monde et ceux qui leur résistent »

نهادهای مالی بین المللی مانند سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی ،... به مثابه قلب استراتژیک «جهانی شدن لیبرالی» عمل می کنند. ژان زیگلر، نویسنده این مقاله با طنزی گزنده نشان می دهد که علی رغم شکست های دردناک و فاجعه آمیزعملکرد این نهادها برای جهان سوم، چگونه رهبران آنها ( و در این مقاله بویژه مسئولین بانک جهانی)، هرروز نظریه های توجیه کننده جدیدی میآفرینند

و جهت خطابه های اعتراض آمیزمخالفین را به نفع خود تغییر می دهند و در نهایت موفق می شوند که مسیر حرکت این ارگانها را همواره در چارچوب «توافقهای واشنگتن » ثابت نگه دارند.سالهای طلایی بانک جهانی در اواخر دهه١٩٦٠ و اوایل دهه ١٩٨٠ بود (١).

ربرت مک نامارا
(Mc Namara) وزیر جنگ پیشین دو رئیس جمهوری آمریکا، یعنی جان فیتز جرالد کندی و لیندن جانسون، ریاست این بانک را از سال ١٩٦٨ تا ١٩٨١ بر عهده داشت. تحت ریاست وی، حجم وامهای این بانک از یک میلیارد دلار به ١٣ میلیارد دلار رسید.

شمار کارکنان چهار برابر و بودجه و هزینه های اداری ٣٫٥ برابر شد. به کمک آقای اوژی رتبرگ
(Rotberg)،خزانه دار وقت، مک نامارا موفق می شود ازبازارهای مختلف سرمایه ملی نزدیک به ١٠٠ میلیارد دلار وام بگیرد. طنز تاریخ آنکه بخش عظیمی از این پول از طریق بانک داران سوئیسی به دست آمده بود.

همان بانک دارانی که قسمت اساسی سرمایه های فراری حکام خودکامه و اقشار انگلی آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را کنز می کنند. بر اساس گفته های جری ماندر
(Jery Mander) نویسنده کتاب « در برابر موج فزاینده مک نامارا طی ریاست بانک جهانی شمار بیشتری انسان کشته تا زمانی که وزیر جنگ آمریکا و مامور قتل عام در ویتنام بوده است ».

شرم آگین از نقشی که طی جنگ ویتنام ایفا کرده بود، مک نامارا با رفتن به کمک فقرای جهان سوم خواسته به نوعی گذشته خود را جبران کند. او با تکبر یک معتقد مذهبی واقعی و به عنوان تکنوکراتی کاردان مشغول به کار شد.

وی در کتاب «تفکری درباره گذشته : تراژدی ویتنام و درس های آن » (
۲) می گوید : « من با ضریب گذاری بر روی پدیده ها زبانی را می یابم که به کمک آن می توان به استدلال دقت بیشتری داد. همواره اعتقاد داشتم که هر چه مسئاله مهمترباشد ، باید شمار تصمیم گیرندگان کمتر شود. با اعتماد به اعداد، مک نامارا کشورهای جهان سوم را تحت فشار قرار داد تا شرایط وام های بانک جهانی را بپذیرند و پس اندازهای سنتی خود را چنان تغییر دهند که به بهترین وجهی به مثابه اقتصادی تخصصی در خدمت تجارت جهانی قرارگیرد.

آن کشورهایی که این شرایط را نمی پذیرفتند به حال خود رها می شدند.» .ا و کمی بعد می افزاید : « تحت پافشاری های وی ، کشورهای بی شماری انتخاب دیگری به جز قرار گرفتن در زیر مهمیز بانک نداشتند.

مک نامارا دیگر همانند آنچه در ویتنام صورت گرفته بود دهکده ها را با هدف « نجات » آنها تخریب نمی کرد بلکه کل اقتصاد کشور را نابود می ساخت. به این ترتیب، جهان سوم در حال حاضر دارای سدهای بزرگ درهم شکسته است، جاده های ویران شده ای که ره به هیچستان می برند، ساختمان های بزرگ اداری که هیچکس در آنها نیست، جنگلها و روستاهایی که از بین رفته اند و قرضهای عظیمی که هرگز قادر به بازپرداخت آنها نخواهند بود. هر قدر هم که ویرانی و کشتاری که توسط این مرد در ویتنام صورت گرفته عظیم باشد، به پای آنچه دردوران ریاستش در بانک جهانی انجام گرفته ،نمی رسد.

رئیس کنونی بانک جهانی مردی است از اهالی استرالیا که
۶۸ سال دارد. او دارای موهای سپید، نگاهی زیبا ولی غمگین است. وی جیمز ولفنسون (James Wolfenson) نام دارد.

از لحاظ سرنوشت و استعدادهایش مردی است استثنایی. وی قبلا در وال استریت بانکدار بوده است، چندین میلیارد ثروت دارد، وباطنا نظریه پرداز، عمیقا امپریالیست و در عین حال یک هنرمند تمام عیار است.

در ابتدا پیانو می نواخت و اکنون نوازنده ویولون سل است. افزون بر آن مولفی پرکار است. به همین دلیل وی را « پیانیست » نام نهاده اند
.

فعالیت های پرومته وار (٤) و چند شکلی

در حالی که مزدوران سازمان تجارت جهانی، جریان های تجاری را نظارت می کنند، مزدوران بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ناظر جریان های مالی هستند. این دونهاد بین المللی مهمترین نهادهایی هستند که به نام برتن وودز (Berton Woods) خوانده می شوند.

آنچه به نام « بانک جهانی » اطلاق می شود زیاد دقیق نیست. نام رسمی این نهاد « گروه بانک جهانی
( The World Bank Group) است که « بانک بین المللی برای بازسازی و توسعه »، « کانون بین المللی برای توسعه »، « شرکت مالی بین المللی »، آژانس چند جانبه جهت سرمایه گذاری » و سرانجام « مرکز بین المللی برای اداره درگیریهای سرمایه گذاری » را در بر میگیرد.

در نشریات داخلی این نهاد، بانک جهانی به مجموعه « بانک بین المللی برای بازسازی و توسعه » و « کانون بین المللی برای توسعه » خطاب می شود. ما نیز در این مقاله همین نام گذاری را بر می گزینیم.

سه نهاد دیگر به دلیل این که دارای عملکرد محدود و جنبی نسبت به مطالب ارائه شده در این مقاله هستند در اینجا در نظر گرفته نشده اند. شمار کارکنان گروه بانک جهانی از ١٠ هزار نفر فراتر می رود.

این گروه احتمالا نهادی است که از تمام ارگانهای دیگرمشابه، مردم را بیشتر درباره برنامه ها و فعالیتهایش آگاه می کند. جریانی تقریبا مداوم از آمار، دفترچه های توضیح دهنده، تحلیلهای نظری از دژبتونی و شیشه ای خیابان نورث وست
(North West) شماره ١٨١٨ به بیرون سرازیر میشود.

بانک جهانی بر روی سیاره ما قدرتی عظیم، فعالیتی پرومته وار و چند شکلی را اعمال می کند. تنها این بانک است که به کشورهای فقیر وام اعطا می کند. فقط طی دهه گذشته، حجم وامهای درازمدتی که این بانک به کشورهای جهان سوم اعطا کرده است از ٢٢٥ میلیارد دلار فراتر رفته است. از طریق اعتبار برای سرمایه گذاری، این بانک ضامن ایجاد بناهای زیرساختی است و در برخی

از موارد کسر بودجه کشوری بسیار فقیر مثل نیجریه را نیز به عهده می گیرد (گرچه د راین رابطه در مقام دوم پس ازکشورهای اهداکننده کمک مالی در چارچوب قراردادهای دو جانبه،قرار دارد) . این بانک هم چنین هر ساله پشتیبانی مالی از صدها طرح توسعه را بر عهده دارد.

با تکیه بر تخصص حرفه ای ، این نهاد توانسته وضعیتی را به جهانیان تحمیل کند که بمثابه آخرین امکان وام گیری ، به حساب آید. نهادی که در موقعیتی قرار می گیرد که می تواند شرایط خود را به وام دهنده تحمیل کند.

چه نهاد دیگری به جز بانک جهانی آماده است حتی وام کوچکی به کشورهایی مانند چاد، هندراس، مالاوی، کره شمالی یا افغانستان اعطا کند؟ پیوند بین بانک جهانی و وال استریت البته استراتژیک است.

بانک جهانی تا کنون چندین بار برخی از نهادهای مالی را که ناشیانه در عملیات سوداگری در اینجا و آنجا در قاره های دیگر شرکت کرده بودند، نجات داده است. طی فعالیت روزانه اش، این نهاد بر اساس معیارهای مطلقا بانکی عمل می کند.

منشور آن صریحا هر نوع شرط گذاری سیاسی وغیره را حذف می کند. مع ذالک عملکرد آن بیش از هر چیزمتاثر از مفهوم کلی و غیربانکی وکاملا ایدئولوژیکی است که « توافقهای واشنگتن » نام دارد (٦).

این بانک هر ساله رساله گونه ای به نام « گزارش توسعه جهانی
» ( Report The World Development) چاپ می کند. این گزارش نزد محافل دانشگاهی و سازمانهای وابسته به سازمان ملل متحد دارای اعتبار است و تلاش بر این دارد که سر فصل های اصلی ای که بتواند چند صباحی بخش های مختلف سازمان ملل متحد، دانشگاه ها و فراسوی آنها، افکار عمومی را به خود مشغول دارد، مشخص کند. این گزارش مهر ونشان شخصی رئیس بانک یعنی آقای جیمز ولفنسون را بر خود دارد.

گزارش سال ٢٠٠١ این بانک با چنین اعتقاداتی آغاز می شود : « بزرگترین چالش برای بشریت فقر در دنیایی غنی است (٧).» نظریه پردازان بانک جهانی به گونه ای سنتی نرمش نظری قابل تحسینی از خود نشان می دهند. با وجود شکست های آشکار نهادشان طی پنج دهه گذشته، این نظریه پردازان از بازآفرینی نظریه های توجیه کننده دست نکشیده اند.

برای هر مساله ای پاسخی دارند. خستگی ناپذیرند و سیزیف وارکارها را به جلو میبرند (٨). بیایید آنها را با هم از نزدیک بررسی کنیم. در زمان ریاست مک نامارا، نظریه غالب بانک جهانی « نظریه رشد » بود.

بر اساس آن، « رشد » برابر با « پیشرفت » بود که به « توسعه » و سرانجام به « خوشبختی برای همگان » می رسید. سپس در سال ١٩٧٢، نخستین موج مخالفت با این نظریه توسط دانشمندان کلوپ رم با مضمون « رشد بی حد سیاره را نابود می کند »، پدیدار شد. نظریه پردازان بانک جهانی بلافاصله واکنش نشان دادند : « دانشمندان گرانمایه، واقعا حق با شماست. از این پس بانک جهانی همه تلاش خود را برای " توسعه تلفیقی" به کارخواهد برد. »

به عبارت دیگر، بانک جهانی تنها رشد تولید ناخالص داخلی یک کشور را در نظرنخواهد گرفت بلکه نتایج این رشد را در رابطه با دیگر بخشهای جامعه نیز مورد بررسی قرار خواهد داد. این چنین است که پرسش هایی زیر در مقابل بانک قرارگرفت : آیا رشداقتصادی متعادل است ؟

چه نتایجی بر روی توزیع داخلی درآمد خواهد داشت ؟ آیا رشد بیش ازحد سریع مصرف انرژی در یک کشور ، خطری برای ذخیره های انرژی سیاره در بر نخواهد داشت ؟

و غیره سپس گزارش انتقاد آمیز دیگری علیه سرمایه داری لجام گسیخته به چاپ رسید. از آن جمله گزارش های پژوهش گرانی بود که ریاست آنان را گروه هارلم برانتلند
(Gro Harlem Bruntland) و سپس ویلی برانت بر عهده داشتند.

این انتقادها متوجه جنبه اقتصادگرای بانک جهانی میشد و خواستار توجه به شاخص های غیراقتصادی دیگری مانند آموزش و پرورش، بهداشت، احترام به حقوق بشر بود و از بانک انتقاد می کرد که به این شاخص ها توجه نمی کند.

بانک جهانی بار دیگر واکنش فوری نشان داد و نظریه با شکوهی درباره نیاز به « توسعه انسانی » ارائه داد. مرحله جدیدی از اعتراض پدیدار شد. جنبش سبزها شدت گرفت و تاثیرش در همه اروپا و آمریکا فزونی یافت.

سبزها می گفتند این کافی نیست که تنها به نشانه های مرسوم توجه کرد و یا حتی شاخص های توسعه انسانی را در مد نظر داشت. باید اثرات مداخله توسعه را در درازمدت در محیط زیست پیش بینی کرد.

نظریه پردازان بانک جهانی فورا حس کردند که جهت باد در حال عوض شدن است. بنابراین، از این پس آنان نیز از طرفداران پروپا قرص « توسعه پایدار » شدند. در سال ١٩٩٣ در شهر وین کنفرانس جهانی درباره حقوق فرد برگزار شد.

ملل جهان سوم توانستند علی رغم تمایل آمریکایی ها و برخی ازکشورهای اروپایی به رسمیت شناختن « حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی » را تحمیل کنند. اعتقادی بر این «انقلاب» حکم فرما بود : یک فرد بی سواد نسبت به مساله آزادی مطبوعات کاملا بی اعتناست. پیش از توجه به حقوق مدنی و سیاسی و بنا بر این به حقوق دموکراتیک مرسوم، واجب است حقوق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رعایت شود.

پس از این تاریخ، جیمز ولفنسون، گزارش پشت گزارش و بیانیه پشت بیانیه به چاپ رساند که بانک جهانی صدالبته پیشگام جهاد برای به ثمر رساندن حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. سپس در سپتامبر ٢٠٠٠ در پراگ، « پیانیست » ما سخنرانی تاثیرانگیزی را در این باره ادا کرد
.

استاد مبهم گوئی

یکی از آخرین شعبده بازی های روشنفکران خدمتگزار سازمان بانک جهانی درباره « توسعه خود یار» است که مبتنی بر رشد اقتصادی و اجتماعی کنترل شده، توسط خود قربانیان توسعه نیافتگی است. با وجود این، هیچ یک از بیانیه های پی در پی بانک جهانی نتوانسته است به گونه ای پایدار این امر آشکار، یعنی شکست روشن استراتژیک « توسعه »ای، که در پرتو اوامر بانک جهانی بوجود آمده است را پنهان کند. چه باید کرد ؟

بانک جهانی هیچ وقت از نوآوری در نمی ماند. از این پس بانک جهانی برای دفاع از خود دست به دامن توجیه شرائط می شود و علل مخففه را پیش می کشد و وضغیت بوجود آمده را محدوم میداند.

عنوان سخنرانی ایراد شده توسط نایب رئیس روابط خارجی بانک جهانی در ماه آوریل ٢٠٠٢ در سالن شماره ١١ مقر سازمان ملل در ژنو در برابر مدیران سازمان تجارت جهانی چنین بود : « آیا کمک های اعطا شده برای توسعه کشورهای جهان سوم به دست فقرای این کشورها می رسد ؟» پاسخ به این پرسش نایب رئیس عالی رتبه چنین بود : « هیچ کس چیزی در این مورد نمی داند. »

جهت پخش سخنان گهربار بانک جهانی، جیمز ولفنسون از وجود برخی از پیامبران که با وسواس زیاد برگزیده شده اند، استفاده می کند. همان نقشی را که ژزویتها، نخستین مبلغین مذهبی، برای کلیسای کاتولیک بازی کردند، فرستادگان جناب پیانیست برای بانک جهانی ایفا می کنند.

این « فرستادگان ارباب » ماموریت های گوناگونی را انجام می دهند. مثلا در شهر لاگوس، پایتخت نیجریه، قدرت بزرگ نفتی و یکی از فاسدترین کشورهای جهان، جیمز ولفنسون دفتری به نام
good governance (دولتمداری مناسب) برای کنترل فساد دایر کرده است.

مسئول این دفتر، اطلاعاتی را که از افراد عادی، جنبش های اجتماعی، تشکیلات غیر دولتی، کلیسا ها، سندیکاها و یا کارمندان دولتی به ستوه آمده به دست می آید جمع آوری می کند. او شاهد به حراج گذاشتن کاذب کارگاه های بزرگ منطقه ای، پرداخت رشوه های زیر میزی توسط مدیران منطقه ای شرکت های فراملیتی به وزرای کشور ، سوء استفاده از قدرت توسط این یا آن حاکم خودکامه در ازای دریافت حقوق های کلان و مشکوک، است.

کوتاه سخن، مطالب بسیاری در این دفتر ثبت می شود و تلاش می شود راه های متعددی را که رشوه گیران و رشوه دهندگان استفاده می کنند، درک شود. ولی بعدا این اطلاعات چه می شود هیچ کس نمی داند. ولفنسون هم چنین یک نایب رئیس اجرایی تعیین کرد که به ویژه ماموریت مبارزه با فقر را بر عهده دارد. او نیز اسناد جمع آوری می کند، اطلاعات می گیرد...

تا همین اواخر این مقام را آقای کمال درویش بر عهده داشت. وی اقتصاد دانی است پنجاه ساله از اهالی ترکیه، خون گرم و ظریف که در سوئیس بزرگ شده است. وی هم چنین مسلمانی است که تحصیلات متوسطه اش را در دبیرستان خصوصی (فلوریمون در شهر پتی لانسی) نزدیک ژنو به پایان رسانیده است. در اوایل ٢٠٠١ او بانک را ترک کرد و امروز وزیر اقتصاد و امور مالی در ترکیه است.

شخصیت کاملا غیر معمول دیگری که در خدمت ولنفسون است آلفردو اسفایر یونس نام دارد که از نوامبر
۱۹۹۹ تا کنون در مقام ریاست ورلد بانک آفیس ، این بانک را در دفتر اروپائی سازمان ملل متحد و سازمان تجارت جهانی مدیریت می کند.او مردی معمولی نیست و یک خبرنگارسوئیسی بنام آندره آلمان او را چنین توصیف میکند.« وی دارای جذابیتی مانند ریچارد جیر، ریشو و تا حدودی خویشتن دار است .

این نماینده جدید بانک جهانی مسئولیت سازمانی را بعهده گرفته است که در تغییر و تحول بنیادین قرار دارد و قرار است بساط فقر را از جهان بر چیند. » (١٠) آندره آلمان به او لفب قالپاق داده است. (قالپاق پیچ ومهره ها را می پوشاند و چرخ اتوموبیل را زیبا جلوه می دهد : از مترجم)


اسفایر یونس فردی است شیلیایی از تبار لبنانی. جهان دیده است و دیپلمات به دنیا آمده. پسر یکی از خانواده های بزرگ لبنانی است که شاخه ای از آن در شیلی مستقر شده است. او برادرزاده نصرالله اسفایر، کشیش بزرگ کلیسای مارونیتی است.

از سال ١٩٦٧ که پدرش به عنوان سفیر شیلی در دمشق و بیروت منسوب شد، آلفردوی جوان شاهد کلیه ناآرامی ها، جنگ ها و آشوب های « هلال حاصل خیز» بود. (١٠) « قالپاق » یک پیشگام است. او نخستین اقتصاددان در رشته محیط زیست بود که به خدمت بانک درآمد. در حال حاضر ١٧٤ اقتصاددان در این رشته در بانک جهانی کار می کنند. وی همچنین به مدت ٧ سال در شرایطی که اغلب سخت بود در آفریقای شرقی کار کرد. وی دارای عقاید ضد فاشیستی جدی است و در زمان خویش به مخالفت با دیکتاتوری شیلی برخاست.

او به عقاید بودا نزدیک است و به تمرینات اندیشه ژرف
(Meditation) می پردازد. اما همین آقای آلفردو به ویژه استاد مبهم گوئی است : « علت اشکالات اقتصادی کنونی بیشتر از توزیع ثروت برمی خیزد تا از مسائل مربوط به تولید یا مصرف... دنیا از کمبود یک حکومت جهانشمول رنج می برد» (١١).

یک کشیش پرتستان پس از خواندن این سطور پر از شورو شعف خواهد شد و خواهد گفت : « این مرد برادر من است ! سرانجام یک بانکدار را یافتم که فقط در اندیشه رشد، بهره وری وبیشینه سازی سود نیست !» ولی آنچه این خواننده ساده اندیش آن سطور نمی داند این است که پیام آور « پیانیست» در ژنو یکی از طرفداران پروپا قرص حکومت جهانی فرادولتی و توافق های واشنگتن است.

آقای آلفردو فردی خشن است و یک مامور موثر سطح بالا : در برخی مواقع به دنبال اجرای فرمان « پیانیست» وی نقش مامور مخفی را هم ایفا می کند. این چنین است که وی درباره کنفرانس جهانی تجارت در سیاتل در سال ١٩٩٩ می نویسد : « در دسامبر پیش من در خیابان های سیاتل بودم و متصدی جمع آوری نقطه نظرهایی که از سوی تظاهرکنندگان مخالف ابراز می شد.» (١٢)


یکی دیگر از پیام آوران « پیانیست» که آدمی کاملا غیر معمول است ماتس کارلسون (Mats Karlson) نام دارد.

او همکارنزدیک پیر اسکوری
( Pierre Schori ) است که وارث اصلی افکار و اندیشه های اولف پالمه می باشد. کارلسون رئیس اقتصاددان های وزارت امور خارجه و دبیر دولتی در امور تعاونی و یک سوسیالیست معتقد است.

به جز پیر اسکوری، ماتس کارلسون دوستی به نام گونار استرناو
(Gunar Sternave ) دارد که مغز متفکر سندیکاهای سوئد است. همین آقای ماتس کارلسون امروز نایب رئیس بانک جهانی، مسئول امور خارجه و روابط با سازمان ملل متحد است. من این موضوع را بدون مزاح می گویم : برخی از این نظریه پردازان مرا شیفته خود می کنند. مهارت و چیره دستی روشنفکرانه و فرهنگ آنها دل نشین است. برخی از آنان حتی دارای حسن نیت هستند.

فقط اگر بخواهیم در مورد آلفردو اسفایر یونس و ماتس کارلسون نظر بدهیم، آنان مردان عمیقا جذابی هستند. مسئاله اینجاست که اگر در تئوری نظریات آنان تغییر پیدامی کند و با شرایط خود را وفق می دهد، در عمل ثابت می ماند و عبارت است از: منطق ناب بانکداری که استثمار روشمند خلقها را بهمراه دارد وکشورها را بسوی گشایش اجباری به سود چپاولگران سرمایه جهانی سوق می دهد.

زیرا همانند سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول، بانک جهانی نیز دژی برای احکام جزمی نئولیبرالی است. در هر شرایطی و به تمام کشورهای مقروض، این بانک توافق های واشنگتن را تحمیل می کند و خصوصی سازی مایملک عمومی و دولت ها را باعث می شود.

این بانک عامل تحمیل امپراطوری اربابان جدید دنیاست. اما در ژانویه سال ٢٠٠٠، زمین لرزه ای در این نهاد رخ داد! مهم ترین و نزدیکترین پیام آور به ولفنسون یعنی ژوزف استیگلیتز
(Joseph Stiglitz) رئیس اقتصاد دانان و نایب رئیس اول بانک جهانی پس از افشای استراتژی خصوصی سازی افراطی در ملاء عام و نشاندادن کارا نبودن نهادهای برخاسته از برتون وودز ، از مقام خود استعفا داد.

و ناگهان ولفنسون به شک افتاد. تا آنجا که برای خود پرسش هایی را مطرح کرد : سرمایه ها وارد می شوند، اعتبارات خارج می شوند، سدها ساخته می شوند تا برق ایجاد کنند... و در عین حال در همه جا انسانها از گرسنگی می میرند. در تمام جهان سوم بیماری مالاریا چهارنعل باز می گردد و باعث مرگ یک میلیون انسان در سال می گردد. مدرسه ها بسته می شوند، بی سوادی افزایش می یابد، بیمارستان ها نابود می شوند، بیماران به علت نداشتن دارو می میرند و بیماری ایدز بیداد می کند.

 

ناکامی پشت ناکامی

پس چیزی در این میان درست کار نمی کند. در نتیجه ولفنسون پرسش مطرح می کند، به کشورهای جهان سوم می رود، به سرمیزش فعالان جنبش های اجتماعی را دعوت میکند و به مسائل آنان گوش فرا می دهد، درباره آنها می اندیشد و می کوشد شکست و ناکامی غول آسای بانکش را درک کند (١٣).

از شک و تردیدهای « پیانیست » یک برنامه ریزی جدید پدیدار می شود (١٤) : بخش جدیدی به نام « دایره اجتماعی بانک» که از این پس هر یک از مسئولین طرح ها باید الزاما با آ ن مشورت کند. وظیفه این دایره بررسی و برآورد نتایج انسانی و اجتماعی ایجاد شده در جامعه ای است که پذیرای مداخله بانک در اموری مانند ساختن یک بزرگراه،یکسد،تصحیح مسیر یک رود، ساختن یک بندر، یک مجتمع صنعتی و غیره شده است.

چگونه بزرگراه جدید زندگی دهکده هایی را که از آنها عبور می کند تحت تاثیر قرار میدهد؟ چگونه یک مجتمع صنعتی بازار کار را در منطقه تحت الشعاع خود قرار می دهد ؟ چه بر سر روستائیانی که در اثر ایجاد یک سد مجبور به ترک زمین هایشان شده اند خواهد آمد ؟

کشت گسترده مزارع که جهت صادرات در نظر گرفته شده و نابودی هزاران هکتار جنگل را به دنبال خواهد داشت تا چه اندازه آب و هوای منطقه را تغییر خواهد داد ؟ پرسش های مطرح شده توسط دایره اجتماعی بی شمار است. ولی این دایره کم ترین قدرت اجرایی در اختیار ندارد.

حتی اگر نتیجه گیری هایش کاملا منفی باشد، حتی اگر ناکامی پشت ناکامی را پیش بینی کند، نمی تواند مانع ساختن مجتمع صنعتی، از بین بردن درختان یا برگرداندن مسیر یک رودخانه شود
.

تصمیم های بانک داران همواره حاکم مطلق است.

پی نوشت:
١- این بانک از سال ١٩٤٦ آغاز به کار کرد
٢- برگرفته شده از کتاب « محاکمه جهانی شدن »، انتشارات فایار، سال ٢٠٠١ ٣- انتشارات سوی Seuil ، پاریس، ١٩٩٦
٤- از خدایان یونان باستان که آتش را برای بشر آورد ( یادداشت مترجم)
٥- آبادی نزدیک نیو همپشایر در آمریکا که نمایندگی کشورهای متفق غربی در آن گرد آمدند. آنها اصول و نهادهایی مانندصندوق بین المللی پول، بانک جهانی و غیره را که قرار بود بازسازی اروپا و نظم اقتصادی دنیا را تضمین کنند بنیاد نهادند
٦- این توافق ها مجموعه قراردادهایی را تشکیل می دهد که به گونه ای غیر رسمی در سالهای ١٩٨٠ تا ١٩٩٠ بین شرکت های فراملیتی بزرگ، بانک های وال استریت، بانک فدرال آمریکا و نهادهای بین المللی با ریاست آمریکا صورت گرفت ٧- پیش درآمدی از جیمز ولفنسون به گزارش توسعه جهان، چاپ آکسفورد، ٢٠٠١، ص ٥
٨- خدایان یونان باستان سزیف را به بالا بردن دائم سنگی از کوه محکوم کردند که آن پس از رسیدن به قله کوه، در اثر وزن خود به پایین می غلتید. مولف اشاره به کسانی دارد که کاری عبث را همواره از سر می گیرند (یادداشت مترجم)
٩- نشریه تریبون ژنو، ٨ ژوئن ٢٠٠٠
١٠- اشاره به لبنان و فلسطین و اطراف آن است( یادداشت مترجم)
١١- نشریه تریبون ژنو ، ٨ ژوئن ٢٠٠٠
١٢- همان جا
١٣- « سرخوردگی بزرگ » ٢٠٠٢، انتشارات فایار
١٤- مصاحبه جی
 
منبع :
کارگروه سیاسی اقتصادی  پرتال فرهنگی راسخون