نویسنده: بهزاد زمانی مقدم




 
بیش از یک دهه از عمر ‌هامیوپاتی در ایران می‌گذرد. پس از طی این سالها، هنوز عده‌ای آن را اعجاز و عده‌ای آن را خرافه یا تلقین می‌پندارند. موارد عملی زیاد بیماران شفایافته توسط ‌هامیوپاتی، گرد خرافی آن را زدوده و در عمل آن را طبی کارا جلوه داده‌ است. از طرفی درمان نوزادان، دام و یا گیاهان توسط ‌هامیوپاتی، حکایت از تلقینی نبودن این روش دارد. اما سؤال این است که آیا واقعاً این روش اعجاز می‌کند؟
فرایندی که در قالب شناخته‌های علمی مانگنجد و از سطح درک عموم مردم فراتر باشد، غالباً اعجاز خوانده می‌شود. حدوداً ششصد سال پیش از میلاد، ارشمیدس از راه دور بادبانهای کشتی دشمن را به آتش کشید. این کار ارشمیدس از نظر مردم آن زمان اعجاز خوانده شد. اما امروزه دانش اپتیک به قدری گسترش یافته‌ است که دانش آموزان اول دبیرستان هم می‌دانند که او با استفاده از یک آینه کروی بزرگ، پرتوهای نور خورشید را بر بادبانهای دشمن کانونی کرده و آنها را به آتش کشید. شاید امروزه کودکی با استفاده از یک عدسی ساده نیز کاری مشابه ارشمیدس انجام دهد و کاغذی را به آتش بکشد. با توجه به افزایش سطح دانش عموم، این کار نه اعجاز و نه متافیزیکی به نظر می‌آید. باید در نظر داشت که برای رسیدن به این دیدگاه تقریباً دو هزار سال زمان لازم بود!
قالبهای فکری و شناختهای علمی ما از جهان آنقدر محدود هستند که هرگز نمی‌توان ادعا کرد هر چیزی که در الگوی فکری و علمی ما نگنجد، وجود ندارد. این پیامدی از فعالیتهای علمی است که امروزه دانشمندان بزرگ غرب در جهت اتحاد شاخه‌های مختلف علوم (فیزیک، شیمی، پزشکی و...)، برای رسیدن به نگرشی یگانه، انجام می‌دهند تا به وحدتی که در دیدگاههای عرفانی شرق وجود دارد، برسند. مسلماً چنین دیدگاه کل‌نگر و جامعی نسبت به هستی می‌تواند برداشت ما را از جهان پیرامون کاملتر و مفهومتر کند. در این بین وظیفه‌ی محققین و افراد علمی این است که با تبادل اطلاعات خود و همفکری با یکدیگر در جهت دسترسی به دیدگاه جامع‌تر کمک کنند.

‌هامیوپاتی چیست؟

این واژه از ترکیب «homoeo» به معنی «مشابه» و «Pathy» به معنی «بیماری» ساخته شده و در کل به معنی «مشابه بیماری» است. ریشه‌ی این علم در داروهای گیاهی مشرق زمین و مبدأ آن آلمان است. بنیان‌گذار این علم، پزشکی به نام ‌هانه‌من (Hahneman) بود که در سال 1755 میلادی در آلمان به دنیا آمد. این شخص پس از مرگ فرزندش پیشه‌ی پزشکی را رها کرد و به ترجمه کتب مختلف روی آورد. وی در اوایل سال 1790 که مشغول ترجمه‌ی رساله‌ی دارویی کالین Cullen's Treatise on Materia Medica)) بود، به گزارشی در رابطه با اثر دارویی گنه گنه بر مالاریا برخورد کرد. در این گزارش تلخی گنه گنه برای برطرف کردن بیماری مالاریا مفید شناخته شده بود. ‌هانه‌من، که این جمله نظرش را جلب کرده بود، تصمیم به تجربه‌ی شخصی این دارو گرفت. او مقداری گنه گنه را تهیه کرد و آن را به شکل پودر درآورد و پس از چشیدن، از طعم تلخ و تند آن خوشش آمد. او در حین انجام کار، گهگاه مزه‌ای به دهان خود می‌داد. اما با توجه به سابقه و اطلاعات پزشکی گذشته خود، چند روز پس از مصرف این گیاه، متوجه شد که به عوارضی مشابه آنچه که افراد مبتلا به مالاریا دارند دچار شده‌ است.
آیا ممکن است از بین برنده‌ی یک بیماری، عامل بروز آن بیماری نیز باشد؟ این اولین جرقه برای شروع علم ‌هامیوپاتی بود. ‌هانه من پودر گنه گنه را برای افرادی که بیماری مالاریا داشتند، به کار گرفت و با تعجب بسیار دید که این افراد رو به بهبودی می‌روند. پس عامل به وجود آورنده‌ی یک بیماری، در صورت وجود آن بیماری در بدن، عامل از بین برنده‌ی آن بیماری نیز هست. به عبارت دیگر، دارویی عامل بیماری را درمان می‌کند که بتواند همان علائم را در افراد سالم نیز ایجاد کند. این نتیجه‌ای بود که ‌هانه‌من پس از آزمایشهای مکرر به دست آورد و بر این اساس (که آن را «اصل مشابهت» نامید)، علم ‌هامیوپاتی را بنا نهاد.
در ‌هامیوپاتی باید تشخیص داد که چه چیز شخص را بیمار کرده‌ است تا توسط همان چیز بیماری را از بین بُرد. برای این منظور ‌هانه‌من از افراد سالم داوطلبی که حاضر به خوردن این مواد بودند، کمک می‌گرفت و پس از مدتی هر تغییر یا هر بیماری که در آنها ظاهر می‌شد (در احساس، روان و جسم) یادداشت می‌کرد. این عمل را که ‌هانه‌من، «اثبات اثر دارو» (Proving) نام نهاد، مشخص می‌کند که یک داروی خاص در افراد چه عارضه‌هایی را ایجاد می‌کند و در صورت بروز این عارضه‌ها در افراد مختلف، می‌توان توسط همان دارو عارضه‌ها را از بین برد.
از جمله داروهایی که خود هانه‌من اثبات اثر کرد، داروی Arsenicum Alb. بود که همان ماده‌ی اصلی مرگ موش است. ‌هانه‌من این دارو را که سم کشنده‌ای بود، به صورت رقیق شده در آب اثبات اثر کرد و با کمال تعجب، از داروی بسیار رقیق شده‌ی سمی که توقع تغییر چندانی نمی‌رفت، اثر بزرگی را مشاهده کرد. به همین دلیل داروهای اثبات شده‌ی قبلی را به شکل رقیق شده در آب، مجدداً اثبات کرد و با شگفتی تمام پی برد که در مورد تمام داروها، داروی رقیق شده اثر بیشتری دارد و هر چه درجه رقت بالاتر رود، داروی قویتری به دست می‌آید.
گاهی اوقات این درجه‌ی رقت به قدری بالا می‌رود که عملاً می‌توان گفت داروی نهایی همان آب خالص است. برای مثال دارویی که سی بار با نسبت یک صدم رقیق شده‌ است، به مراتب اثر کمتری نسبت به همان داروی با نسبت یك صدم، ولی یک میلیون بار رقیق شده را دارد و این مسأله‌ای بود که با توجه به علوم شناختی آن زمان به درستی قابل توصیف نبود.

آیا ‌هامیوپاتی یک روش تلقینی است؟

اگر یک سانتی متر مکعب (سی سی) نمک خالص را در 99 سانتی متر مکعب آب مقطر (به نسبت یک صدم) حل کنیم، درجه‌ی رقت این محلول خواهد بود. یعنی به ازای هر صد مولکول آب، یک مولکول نمک در محلول وجود دارد. اکنون اگر این عمل رقیق سازی را دوباره انجام دهیم، یعنی یک سانتی متر مکعب از محلول اخیر را با 99 سانتی متر مکعب آب مقطر دیگر حل کنیم، درجه رقت به می‌رسد و اگر این عمل را ۳۰ بار تکرار کنیم، درجه رقت محلول به خواهد رسید. یعنی به ازای هر مولکول آب یک مولکول نمک خواهیم داشت. با توجه به عدد آوو گادرو ، مولکول آب تقریباً معادل آب است (یعنی بیش از ده هزار برابر آب اقیانوسهای جهان). در نتیجه آخرین ظرف رقیق سازی پس از سی بار که حاوی 100 سانتی متر مکعب محلول است (تقریباً 100 گرم)، با احتمال قریب به یقین عاری از مولکولهای نمک است و در واقع آب خالص است.
بنابراین نخستین اشکالی که به پزشکی ‌هامیوپاتی گرفته می‌شود، تلقینی بودن آن است. یعنی در این روش، پزشک چند قطره‌ی آب خالص را (که بر روی قند یا نقل چکانیده شده‌ است) به بیمار خود می‌دهد و شخص را به روش تلقینی از دست بیماریهای سخت رهایی می‌دهد!؟
وجود تلقین در هر روش درمانی (حتی پزشکی رایج)، به عنوان ابزار کمک درمانی، شایع و مفید است و ممکن است یک ‌هامیوپات نیز از نیروی تلقین در درمانهای خود کمک بگیرد. اما به هیچ وجه نمی‌توان نتیجه گرفت که ‌هامیوپاتی یک روش تلقینی است، زیرا با استفاده از این روش، دام، طیور و گیاهان که ادراک و احساسی مانند انسان ندارند و تلقین ناپذیر هستند و یا نوزاد و کودک، نیز درمان می‌شوند. پس تلقینی بودن این روش درمانی، فرضیه‌ی نادرستی است.
اکنون این سؤال مطرح می‌شود که واقعاً این روش درمانی چگونه عمل می‌کند؟ آیا ممکن است داروی رقیق شده‌ای که به طور یقین آب خالص است، شخص را درمان کند؟ و آیا مولکولهای آب پیش از فرایند رقیق سازی و پس از آن تغییر می‌کنند؟

فراتر از ماده

تقسیم مواد به قطعات کوچکتر توسط یونانیان در گذشته‌های دور بررسی شده‌ است. دموکریتیوس (زیمقراطیس) مرزی برای این تقسیم معین کرد که پس از آن مرز به ذرات غیرقابل رؤیت و غیرقابل شکست (آ- تومیک) می‌رسیم. دو هزار سال پس از او، جان دالتون (John Dalton) نشان داد که تمام مواد جهان از مصالح ساختمانی بنیادی یا اتم ساخته شده‌اند.
اما اکنون می‌دانیم که تقسیم بیشتر هم امکان پذیر است و اتمها را می‌توان به ذرات بنیادی‌تر از الکترون، پروتون و نوترون نیز تقسیم کرد. در گذشته ابتدا مدلهای سیاره‌ای (بوهر) را برای ذرات زیراتمی در نظر گرفتند. به این صورت که الکترونها در مداری حول هسته‌ی مرکزی (پروتون و نوترون) می‌چرخند. با پیدایش مکانیک کوانتومی مشخص شد که الکترون هسته را به صورت ابری احاطه می‌کند و در اربیتال خاصی به شکل موج ارتعاش می‌کند و در مرکز اتم، هسته‌ی فشرده‌ای وجود دارد که تقریباً تمام جرم اتم و تقریباً تمام انرژی آن‌را در بر گرفته ‌است. اگر اتم به شکل یک ورزشگاه بزرگ در نظر گرفته شود، این هسته به‌ اندازه‌ی نخودی در مرکز این میدان بزرگ قرار دارد.
همه مواد که از اتمها تشکیل شده‌اند، به همین صورت تقریباً توخالی‌اند. اگر فضاهای خالی بدن یک شخص را (مانند حفره‌های یک اسفنج) بیرون بکشیم، از آن شخص توده‌ی کوچکی به جای می‌ماند که حجم آن به‌اندازه‌ی تخم یک مگس است.
ما انسانهای مجوف هستیم و بدن پوک ما با نیروهای الکترومغناطیسی و هسته‌ای مهار شده‌ است. در حقیقت اگر چشمهای ما خلاف این را نشان می‌دهند، به دلیل نقص بینایی ما است.
از این رو فرق چندانی بین اجزای جانداران و جمادات نیست، هر دو ترکیبی از ذرات بنیادی یکسان‌اند که کنار هم جمع شده‌اند. تنها اختلاف واقعی این است که اتمهای حیاتی سازمان یافته‌اند. این اتمها به شکل طرحهای خودبازساز، گرد آمده‌اند و به وسیله ترمیم و جانفشانی خود با آشفتگیهای کیهانی یا هر گونه آنتروپی و بی‌نظمی ضد حیاتی مقابله می‌کنند و سعی در ایجاد یک موازنه‌ی حیاتی دارند. چنین قدرتی که در تک تک سلولهای حیاتی نمایان است، چیزی فراتر از ماده ‌است.

میدان‌های حیاتی

هارولدبور (Harold Bur) از دانشگاه ییل (Yale) برای اولین بار با انجام یک آزمایش ساده، به وجود میدان در اطراف موجود زنده پی برد. او با توجه به یک مولد الکتریکی که در آن آهنربا در داخل سیم پیچ دوران می‌کند و جریان تولید می‌کند، سمندری را (حیوان دوزیست شبیه مارمولک) در یک ظرف آب نمک قرار داد و ظرف را به دور سمندر چرخاند. الکترودهایی که در این ظرف وجود داشتند و به یک گالوانومتر حساس متصل شده بودند، یک جریان متناوب را نشان دادند. هنگامی که بور این آزمایش را بدون وجود سمندر انجام داد، گالوانومتر هیچ جریانی را نشان نداد. این بدان معنی است که در اطراف موجودات زنده میدانی وجود دارد که خاصیت مغناطیسی هم دارد و در صورت چرخش ظرف و در نتیجه اختلال و پارگی در شار این میدان، می‌تواند جریان الکتریکی را به وجود آورد. بور، مشتاقانه شروع به ساخت دستگاهی کرد تا بتواند پتانسیل ناشی از چنین میدانی را اندازه گیری کند.
او به یک ولت متر لامپی استاندارد، مقاومت بسیار بزرگی وصل کرد تا از اثر گذاردن بر روی جریان حاصل از حیوان مورد آزمایش جلوگیری کند. آنگاه این دستگاه‌ اندازه گیری را با یک مقیاس و دو الکترود کلرور نقره تکمیل کرد. الکترودهای این وسیله به طور مستقیم با نمونه مورد آزمایش در تماس قرار نمی‌گرفتند بلکه توسط خمیر مخصوص ژله مانند یا محلول آب نمکی که غلظت یونی آن با غلظت یونی خود موجود زنده برابر بود، از نمونه مورد آزمایش جدا می‌شدند.
**توضیح تصویر:
پراکندگی خطوط میدان سطح بدن مارمولک و انسان
بور این وسیله را بر روی دانشجویان داوطلب خود امتحان کرد. الکترودها در دو بشقاب کوچک آب نمک نهاده می‌شدند و افراد مورد آزمایش انگشتان اشاره‌ی خود را در بشقاب‌ها فرو می‌بردند و پتانسیل اندازه گیری می‌شد. این عمل هر روز در زمانهای معین و در طول بیش از یکسال انجام شد، و بور دریافت که پتانسیل ناشی از میدان حیاتی هر فرد در طول شبانه روز و متناسب با تغییرات فیزیولوژیکی خاص، کم یا زیاد می‌شود. برای مثال بور دریافت که در بدن تمام دانشجویان مؤنث، ماهی یک بار به مدت 24 ساعت تغییرات ولتاژ شدید ایجاد می‌شود که این امر مصادف با زمان تخمک گذاری در تخمدان آنها است.
بور که پی به وجود میدان حیاتی برده و تغییرات در این میدان را ناشی از رویدادهای اساسی زیست شناختی یافته بود، اینک از خود می‌پرسید که آیا میدان حیاتی از اختلالات ناشی از بیماری نیز متأثر می‌شود؟ او تجهیزات آزمایشی خود را نزدیکِ متخصص بیماریهای زنان برد و به کمک او بیش از یکهزار زن را در بیمارستان بله‌‌ویو (Bellevue) در نیویورک مورد آزمایش قرار داد. در 102 مورد از این آزمایشها، افت ولتاژهای غیرعادی مشاهده شد، و در معایناتی که طی مراجعات بعدی از این عده به عمل آمد، مشخص شد که نود و پنج نفر از این زنان دچار سرطان رحم هستند. در نتیجه پیش از بروز هر عارضه‌ای در جسم، میدان حیاتی تغییر می‌کند و این علائم می‌توانند هشدار ارزنده‌ای برای پزشکان باشند.
بور بر این اساس آزمایشی را ترتیب داد و به کشف هیجان انگیزی دست یافت. او الکترودهای بسیار کوچکی را به درون تخم قورباغه‌ای وارد کرد و دریافت که حتی پیش از آنکه تخم شروع به تقسیم کرده و به یک بچه قورباغه تبدیل شود، قادر است در آن قسمت از تخم که قرار است به سلسله اعصاب تبدیل شود، اختلاف پتانسیلی را اندازه بگیرد. این امر بر این موضوع دلالت دارد که میدان حیاتی توانایی سازماندهی دارد، و نوعی قالب و الگویی است که شکل و وظیفه‌ی اندام در حال رشد را پی‌ریزی می‌کند. پس میدان حیاتی عامل نظم و کاهش آنتروپی در پی‌ریزی اندام موجود زنده‌ است، هر گاه حیات از بین برود میدان حیاتی نیز با آن از بین می‌رود به طوری که یک سمندر مرده در دستگاه بور هیچ پتانسیلی را به وجود نمی‌آورد.
میدانهای حیاتی نوعاً با امواج مغزی یا ضربانهایی که توسط الکتروکاردیوگراف ضبط می‌شوند، یکی نیستند. هر بار که قلب می‌تپد یا مغز تحریک می‌شود، بار الکتریکی قابل اندازه گیری تولید می‌گردد، اما میدان حیاتی مجموعه‌ی کل اثرات این بارهای الکتریکی و اثرات ناشناخته‌ی دیگری است که به طور مُستمر در بدن تولید می‌شوند.
برای نمونه، هنگام یک تحریک عصبی، مقدار کمی اکسیژن مصرف و کمی اکسید کربن رها می‌شود. در این حال دمای موضعی اندکی افزایش می‌یابد و جهشی در رشته‌ی عصبی ظاهر می‌شود. اما نکته جالب، تغییری است که براساس اصول فیزیکی به شکل میدان مغناطیسی در خارج از این رشته عصبی (به عنوان سیم حامل جریان) ایجاد می‌شود. اگر چنین پالس الکتریکی کوچکی بتواند میدان قابل اندازه گیری (حتی خیلی کوچک) به وجود آورد و در خارج از بدن موجود زنده قابل تشخیص باشد، واضح است که میلیونها اتفاق مشابه در بدن، میدانهای قابل ملاحظه و کاملتری را ایجاد خواهند کرد.
پاول گولیایف (Paval Guliaiev) از دانشگاه لنینگراد، الکترود بسیار حساسی با مقاومت زیاد تهیه کرده‌ است که در اندازه گیری شدت میدان، حتی از دستگاه بور هم مؤثرتر است. این دستگاه به صورت یک ردیاب میدان مغناطیسی عمل می‌کند. دستگاه گولیایف می‌تواند میدان حاصل از عصب تحریک شده‌ی سیاتیک پای یک قورباغه را در فاصله 30 سانتی متری تشخیص دهد، و نیز موفق گردیده نقشه میدان بدن انسان را در فاصله‌ای محدود از بدن نشان دهد.
با عبور هر پالس الکتریکی از یک رشته‌ی عصبی، میدان حاصل به مدت کسری از یک ثانیه ظاهر می‌شود، اما در صورت ادامه‌ی تحریک، جریان پیوسته‌ی الکتریکی، یک میدان ساکن ایجاد می‌کند که عمر آن به زمان تحریک بستگی دارد. اگر تحریک به‌اندازه‌ی کافی قوی باشد، می‌تواند یک ماهیچه را مستقیماً تحت تأثیر قرار دهد و واکنش انعکاسی ایجاد کند. برای مثال اگر فردی پا بر روی خاری بگذارد، فقط یک بیستم ثانیه طول می‌کشد تا پالس عصبی به نخاع رسیده و از آنجا به ماهیچه فرمان عقب کشیدن پا القا شود. اما بیشتر تحریکات در مغز تجزیه و تحلیل می‌شوند و سپس درباره‌شان تصمیمی اتخاذ می‌گردد و این امر زمان لازم را چهار برابر می‌کند.
برای زرافه یک سوم ثانیه طول می‌کشد تا پالسهای عصبی فاصله‌ی پنج متر بین پا تا مغز آن را طی کنند. آنگاه مغز باید تحریک را مورد ملاحظه قرار دهد، آن را به عنوان یک تحریک دردناک تثبیت کند و پیامی برای عکس العمل مناسب بفرستد. تا زمانی که این دستور به مرحله‌ی اجرا درآید، و در طول زمانی که دستور در راه‌ است، مغز مرتباً به ماهیچه‌های مربوط پیام می‌فرستد و در نتیجه میدانی ایجاد می‌شود که به مراتب قویتر از میدان تحریک اولیه ‌است. گولیایف و دیگران نشان دادند که این میدان القایی بیشترین شدت را دارد و در دورترین فاصله از بدن قابل تشخیص است.

‌هاله‌ی تابان

پس جای تردید نیست که نوعی میدان، مانند یک پیله بدن انسان را محاصره کرده‌ است. این عقیده که ابری از انرژی یا یک ‌هاله تابان بدن را در بر گرفته‌ است، به قرنها پیش باز می‌گردد. تصاویر باستانی از مردان مقدس به دست آمده ‌است که آنها را در محیطی نورانی نشان می‌دهد و تاریخ آن به پیش از تصاویر تابان قدیسین مسیحیت برمی‌گردد. در سال 1911 میلادی والتر کیلنر (Walter Kilner) در بیمارستان سنت توماس متوجه شد که با نگاه کردن از پشت شیشه‌های رنگی قادر است در اطراف بدن بیشتر افراد حاشیه‌ای تابان به عرض تقریبی 15 سانتی متر را ببیند. او ادعا می‌کرد که شکل و رنگ این ‌هاله‌ی تابان بر حسب میزان سلامتی شخص تغییر می‌کند، و خود او از آن به عنوان ابزار کمکی در تشخیص طبی استفاده می‌کرد.
ساختمان چشم انسان طوری است که تنها به نورهای مرئی با طول موجهای میان 380 تا 760 نانومتر، حساس است. اما این حقیقت که بدن انسان امواج الکترومغناطیسی تابش می‌کند، توسط فن جدید گرمانگاری که تابش گرمایی را به تصاویر رنگی شگفت‌آور تبدیل می‌کند، به روشنی اثبات شده‌ است. این پرتوهای تابشی بدن، طول موجی خارج از حیطه‌ی دید انسان را دارند. در تصاویر گرمانگاری بسته به بسامد تابشی، اتمهای مختلف بدن رنگهای مختلفی دارند. مو و ناخنها، سیاه یا آبی دیده می‌شوند، بینی رنگ زردی است که نشانه‌ی نیم گرمی و گردن و چانه درخشش نارنجی و سرخ دارند. این سیستم اخیراً برای تشخیص غده، ورم مفاصل و سرطان که به صورت نواحی داغ مجزا دیده می‌شوند، به کار می‌رود. بنابراین بدن ما تابشی دارد که طول موج آن از حد طبیعی بینایی ما بیرون است و این تابش مطابق با میزان سلامت بدن تغییر می‌کند.
حساسیت همه‌ی انسانها در مقابل کنشهای طبیعی یکسان نیست. بعضی از افراد اصواتی را می‌شنوند که دیگران قدرت تشخیص آن را ندارند. پاره‌ای افراد طول موجهایی از نور را می‌بینند که برای دیگران نامرئی است. افرادی که ادعا می‌کنند قادرند ‌هاله‌ی تابان حول جانوران و انسانها را ببینند، ممکن است در انتهای طیف نور مرئی به بخش کوچکی از فرکانسهای فروسرخ نیز حساس باشند و این حساسیت، فوق حد طبیعی یک انسان معمولی است. تشخیص امواجی با این طول موج، خارج از حد توانایی یاخته‌های مخروطی شبکیه چشم ما است، (این یاخته‌ها رنگهای مرئی را تشخیص می‌دهند) اما ممکن است در حد توانایی یاخته‌های استوانه‌ای شکل که نسبت به نورهای با شدت کم حساسترند، باشد. برای دیدن ‌هاله‌‌یٔ تابان، توصیه شده ‌است که شخص در محیط کم نور و با چشمان نیم بسته سر را به طرفی بچرخاند تا نور به گوشه‌ی چشمان او برسد. این درست مناسبترین حالتی است که نور بتواند از یاخته‌های مخروطی در مرکز شبکیه بگذرد و یاخته‌های استوانه‌ای حساستر را که در حاشیه قرار دارند، تحریک نماید.
حیواناتی که دید شبانه‌ی خوبی دارند، یاخته‌های مخروطی شکل ندارند و قادر به تشخیص رنگ نیستند، اما در تاریکی شبانه می‌توانند ببینند و به نظر می‌رسد که بسیاری از آنها نیز تا اندازه‌ای به تابش فروسرخی که از طعمه ساطع می‌شود، حساس‌اند. جغد می‌تواند یک موش ساکت و آرام را از فاصله‌ی دور تشخیص دهد اما از پیدا کردن یک قطعه‌ی گوشت مرده که فاقد امواج فرو سرخ است، عاجز است.
تمام کسانی که مدعی دیدن ‌هاله‌ی تابان هستند، آن را به صورت تخم مرغ نرمی که بدن را می‌پوشاند و در طرف سرپهن‌تر از طرف پا است، تصویر می‌کنند. کاستاندا در یکی از کتابهای خود درباره‌ی دیدن معمولی و دیدن واقعی از زبان دُن‌خوان می‌گوید: من دوست دارم در معابر عمومی بنشینم و مردم واقعی را تماشا کنم، این مردم به تخم‌مرغی درخشان می‌مانند.
به دنبال کار کیلنر، اسکار بگنال (Oscar Bagnall) زیست شناسی کمبریج کوشید تا شیوه‌ای
برای دیدن ‌هاله‌ی تابان پیدا کند. او معتقد است که ساده‌ترین راه دیدن ‌هاله این است که مدتی از پشت محلول دی سیانین یا پیناسیانول قطران ذغال سنگ نگاه کنیم تا چشممان حساس‌تر شود.
مشاهده شده ‌است که یک آهنربا در نزدیکی پوست، ‌هاله را به طرف خود می‌کشد، و از طرفی این ‌هاله همانند میدان الکتریکی یک جسم رسانا در نقاط تیز، مانند نوک انگشتان و بینی، چگالی بیشتری دارد. پس این ‌هاله اثرات الکتریکی و مغناطیسی را توأم دارد.

رؤیت ‌هاله‌ی تابان

سیمیون کرلیان (Semyan Kirlian) تکنسین برق در سال 1939 به آزمایشگاه دانشگاهی فراخوانده شد تا یکی از دستگاههای الکتروتراپی را تعمیر کند. او ضمن تعمیر متوجه شد که وقتی بیمار با دستگاه معالجه می‌شود، بین الکترودها جرقه‌ی نورانی ضعیفی پدید می‌آید. او سعی کرد توسط این نور و صفحه‌ی عکاسی حساس، تصویری از دست خود ایجاد کند. این صفحه عکاسی پس از ظهور تصویری نورانی از انگشتان او را نشان می‌داد. کرلیان، خود ماشینی برای تولید میدانهای الکتریکی پُرفرکانس ساخت که بین دو الکترود آن هر ثانیه دویست هزار جرقه ایجاد می‌شد. او همچنین یک دریچه‌ی نوری طرح کرد تا تماشای مستقیم این فرآیند، بدون فیلم میسر شود. اشیاء جاندار تصاویر نورانی و براق ایجاد می‌کردند و اشیاء بی‌جان تصاویر خاموش و مرده. هر موجود زنده‌ای که در معرض تخلیه الکتریکی با فرکانس بالا قرار گیرد، تصاویری روشن و براق که همچون شعله در اطرافش زبانه می‌کشد، ایجاد می‌کند. برگی که تازه از گیاه کنده شده مملو از نوری درونی است که مانند تیغه‌‌هایی از منافذش به بیرون کشیده شده‌اند و همچنان که برگ رفته رفته می‌میرد، این شعله‌ها یکی پس از دیگری خاموش می‌شوند. برگهایی که از گیاهان همنوع کنده شده باشند، طرحهای مشابهی دارند، اما اگر یکی از گیاهان بیمار باشد، طرح برگهایش کاملاً متفاوت است. به همین ترتیب طرحهایی که از یک سر انگشت به دست آمده‌ است بر حسب حالت و میزان سلامت صاحبش تغییر می‌کند. کرلیان می‌گوید: در جانداران، نشانه‌های حالات درونی موجود زنده از روی درخشندگی، تیرگی و رنگ شعله‌ها مشخص می‌شود. فعالیتهای حیات درونی انسان توسط این تصاویر نمایان می‌شود.
در مسکو، توسط دستگاه کرلیان، عکسهایی از یک برگ دست نخورده گرفتند و سپس بخشی از آن برگ را بریدند و جدا کردند. عکسهای بعدی نشان دادند که برای مدتی پس از این عمل، تصویر آن قسمت مثل «شبح» باقی می‌ماند و شکل کامل برگ اولیه را حفظ می‌کند. این موضوع می‌تواند پاسخی برای افرادی که پس از عمل جراحی و قطع یك عضو خاص، هنوز آن‌را حس می‌کنند، باشد. گزارشهایی از اشخاص موجود است که یک پای خود را از دست داده‌اند، اما هنوز می‌توانند پایشان را حس کنند و حتی بعضی از افراد از خارش انگشتان قطع شده‌ی خود شکایت می‌کنند. این آزمایش و گزارشهای فوق حاکی از آن است که نوعی قالب انرژی در تمام جانداران وجود دارد.
اکنون با قطعیت می‌توان گفت که یک میدان الکترومغناطیسی یا ‌هاله‌ی تابان در اطراف جانداران وجود دارد که هر گونه تغییر در آن، بازتابی در جسم یا احساس و روان آن جاندار دارد. شاید این عقیده به ظاهر باورنکردنی باشد، اما شواهد موجود این موضوع را تأیید می‌کنند. در دانشگاه ایالتی کروف (Kirov)در آلماآتا، گروهی از زیست فیزیکدانان و زیست شیمیدانان متحد شده‌اند و مشغول بررسی این موضوع جدید هستند تا شاید مطالب تازه‌تری در این زمینه فراهم کنند.

ارتباط ‌هامیوپاتی با میدانهای الکترومغناطیسی

ثابت شد که در داروهای ‌هامیوپاتی، خود مواد نقشی ندارد. این داروها که در حقیقت حامل میدانهای الکترومغناطیسی خاصی هستند، می‌توانند بر میدانهای الکترومغناطیسی جانداران اثر بگذارند و آنها را تحریک کنند. بازتاب این تحریک نیز در روان، احساس و جسم آن جاندار ظاهر می‌شود.
همان طور که ذکر شد، ساخت داروهای ‌هامیوپاتی طی فرآیندهای رقیق سازی مواد صورت می‌گیرد. در این فرآیندها، داروها در معرض تکانها و ضربات خاصی (با میزان ثابت) قرار می‌گیرند. این عمل می‌تواند باعث مجاورت بیشتر مولکولهای آب مقطر و مولکولهای ماده دارویی شده و در نتیجه بخشی از میدان ماده‌ی دارویی را (که فرکانس خاصی دارد) در آب مقطر القا کند. پس داروهای ‌هامیوپاتی بسته‌‌هایی از امواج الکترومغناطیسی با طول موج و فرکانس ثابتی‌اند و در یک درمان از نوع ‌هامیوپاتی انتقال میدان الکترومغناطیسی صورت می‌گیرد.
اکنون می‌توان نتیجه گرفت که کار یک پزشک ‌هامیوپات شناخت دقیق فرکانس میدان الکترومغناطیسی بیمارش است و برای درمان کافی است دارویی هم فرکانس با میدان مغناطیسی بیمار، به او داده شود. این امر از نظر فیزیکی به معنی تداخل دو موج همفاز است که پدیده‌ی تشدید را ایجاد خواهد کرد. بنابراین یک ‌هامیوپات با یک تحریک فرکانسی، میدان الکترومغناطیسی بیمار را به تشدید وامی‌دارد و تقویت می‌کند. از آنجا که نسبت میدان داروهای ‌هامیوپاتی به میدان یک انسان، کوچک است (به نسبت جرمشان)، داروهای ‌هامیوپاتی در صورت تجویز غلط، اثری بر شخص نخواهند داشت، به همان دلیل که امواج ناشی از پرتاب یک سنگ ریزه در میان امواج دریا بی‌اثر است، و این بدان معنی است که ‌هامیوپاتی (در صورت تشخیص بجا) یک درمان مطلق است و عوارض جانبی بر انسان ندارد.
هامیوپاتی تمام بیماریهای جسمی، حسی و روانی انسان را مربوط به ضعف ارتباطی جسم با میدانهای الکترومغناطیسی (میدان حیاتی) می‌داند. در نتیجه داروهای ‌هامیوپاتی پلهای ارتباطی هستند که با تقویت این میدانها، بدن را به مسیر درست (درمان کامل) هدایت می‌کنند.
در یک درمان ‌هامیوپاتیک، انسان با نگرشی کلی به شکل مجموعه‌ای از روان و احساس و جسم در نظر گرفته می‌شود. و اگر شخصی دچار بیماریهای مختلفی در این سه بخش باشد، تمام عارضه‌هایش را می‌توان تنها با یک داروی ‌هامیوپاتی که هم فرکانس با میدان حیاتی اوست، درمان کرد.

مکانیزم اثر داروهای ‌هامیوپاتی

همان طور که گفته شد در ‌هامیوپاتی برخلاف پزشکی رایج (آلوپاتی)، به کلیت بیماریها داده می‌شود و برای تمام عارضه‌های روانی، حسی و جسمی تنها یک دارو تجویز می‌شود و بازتاب آن در یک مجموعه به شکل کل، کاهش این عارضه‌ها است. اما در پزشکی رایج برای هر عارضه‌ی بخصوص، داروی خاصی تجویز می‌شود. برای نمونه، شخصی که سرما خورده‌ است دچار آبریزش بینی، عطسه، تب و... می‌شود. در پزشکی رایج (آلوپاتی) توسط داروهای مختلفی با تک تک عارضه‌ها مقابله می‌کنند در صورتی که در پزشکی هامیوپاتی تمام این عارضه‌ها واکنش میدان حیاتی شخص در مقابل بیماری است. یعنی میدان حیاتی است که تشخیص می‌دهد توسط آبریزش و عطسه، میکروبها را از بدن دفع کند و به واسطه‌ی بالا رفتن دمای بدن (تب) به انرژی بدن افزوده شود تا بدن بر بیماری فایق آید. این حرکتی است که میدان حیاتی بدن ما برای درمان، تشخیص می‌دهد و یقیناً بهترین راه درمان نیز است. در نتیجه هرگونه حرکتی که در مقابل این واکنشهای حیاتی قرار گیرد و آنها را سرکوب کند با میدان حیاتی فرد بیمار مقابله و این میدان را تضعیف می‌کند. به همین دلیل امروزه طول دوره‌ی سرماخوردگی افزایش پیدا کرده و این بیماری به قدری هولناک شده ‌است که حتی افراد قوی نیز به آن دچار می‌شوند و به سختی از آن رهایی می‌یابند. در حقیقت این بیماری نیست که قوی شده‌ است، بلکه ما به دلیل مقابله با واکنشهای میدان حیاتی، این میدان و در نهایت جسم خود را ضعیف کرده‌ایم.
پزشکی ‌هامیوپاتی سعی بر این دارد که تا جای ممکن میدان حیاتی را تقویت کند. برای مثال در مورد شخص سرماخورده، داروهای ‌هامیوپاتی به کمک میدان حیاتی رفته و واکنشهای آن را تشدید می‌کنند و این امر باعث تقویت میدان حیاتی در مقابل بیماری (میدان برهمزن خارجی) شده و در نتیجه سبب پیروزی میدان حیاتی بر میدان خارجی ناشی از بیماری (که در اینجا ویروس است) می‌شود. بنابراین داروهای ‌هامیوپاتی در ابتدا باعث افزایش عارضه‌ها می‌شوند. بازهم شخص سرماخورده را در نظر بگیرید، در این مورد داروهای ‌هامیوپاتی به کمک میدان حیاتی رفته، آبریزش، عطسه و تب... بیمار را برای مدت کوتاهی افزایش می‌دهند و پس از این زمان کوتاه که میدان حیاتی بر بیماری چیره شد، تمام عارضه‌ها توسط خود میدان حیاتی کاهش می‌یابند و شخص به حالت عادی خود بازمی‌گردد.

منابع دارویی ‌هامیوپاتی

بیش از 2500 نوع داروی ‌هامیوپاتی وجود دارد که از منابع متعدد تأمین می‌گردند. این منابع، گیاهان، کانیها، فرآورده‌های جانوری، بافتها یا ترشحات ناشی از بیماریها و... هستند. قسمت اعظم داروهای ‌هامیوپاتی (بیش از شصت درصد)، از منابع گیاهی تهیه می‌شوند. برای مثال Arnica که‌استفاده‌ی زیادی در درمان کوفتگی دارد از گل همیشه بهار کوهی یا زهرپلنگ (Leopard's Bane) گرفته می‌شود. این گیاه به فراوانی در دامنه‌های کم ارتفاع کوههای آلپ سوئیس می‌روید. مثال دیگر گل آلاله‌ است که از آن داروی معروفی به نام Ranuculue Bulbosus تهیه می‌شود که برای درمان مشکلات پوستی و بثوراتی نظیر تب‌خال به کار می‌رود.
دیگر منابع گیاهی، درختها، درختچه‌ها و بوته‌ها هستند. داروهای ‌هامیوپاتی از پوست، ریشه، میوه، تخم، گل و برگهای آنها تهیه می‌شود. برای نمونه، داروی Crataegus از میوه‌ی زالزالک تهیه شده و در درمان مشکلات قلبی استفاده می‌شود و خرزهره (Rhododendron) برای آرتریت مفید است.
منابع کانی داروهای ‌هامیوپاتی به گستردگی منابع گیاهی این داروها نیست، اما کاربرد آنها گسترده و زیاد است. برای مثال، ترکیبات شناخته شده‌ای نظیر فسفات کلسیم و نمک طعام و یا مواد معدنی نظیر طلا، نقره، پلاتین و گوگرد، از داروهای مهم ‌هامیوپاتی هستند.
منابع جانوری در حقیقت از فرآورده‌های جانوران تشکیل می‌شود. برخی از این فرآورده‌ها شامل شیر سگ، رنگی که ماهی مرکب هنگام وحشت از خود ترشح می‌کند، سم مار، زنبور، عنکبوت و موی گربه‌ است.
داروهای ‌هامیوپاتی که از بافتهای بیمار به دست می‌آیند با عنوان «نوسود» شناخته می‌شوند. یکی از اولین نوسودها، داروی توبرکولینوم (Tuberculinum) یا عصاره چرک آبسه مسلول است. این دارو در درمان برخی از مشکلات برگشتی گلو و سینه مفید است. کودکانی که چنین مشکلی دارند، اغلب پس از استفاده توبرکولینوم، دچار عفونتهای کمتر شده و نیازشان به آنتی بیوتیک‌ها کاهش چشمگیری پیدا می‌کند.
از دیگر منابع داروهای ‌هامیوپاتی، موادی است که موجب بروز حساسیت در افراد مستعد می‌شود. چنین عواملی با عنوان «حساسیت‌زاها» شناخته می‌شوند. نمونه‌های موجود، گرده‌ی گلهایی است که موجب تب یونجه، یا غبار منازل است که موجب آسم می‌شود. داروهای ‌هامیوپاتی که از این حساسیت زاها تهیه می‌شوند، می‌توانند تحمل شخص را نسبت به این نوع حساسیتها بالا ببرند.

ساخت داروهای ‌هامیوپاتی

روشهایی که امروزه برای ساخت داروهای ‌هامیوپاتی به کار می‌برند، اساساً مشابه همان روشهای توصیه شده توسط ‌هانه‌من است. او پیشنهاد کرد که مراحل پیوسته‌ی رقیق سازی محلول، همراه با تکان دادنهای متوالی و قوی ظرف دارو باشد و خود نیز این مراحل را با حرکات متوالی بازو و برخورد ظرف دارو به جلد چرمی یک کتاب انجام می‌داد. اما امروزه این مراحل اغلب توسط ماشینهای خاصی انجام می‌گیرد.
ساخت دارو از موادی که عصاره طبیعی خود را در محلول آب و الکل پس می‌دهند و یا در این محلول حل می‌شوند، به شکل زیر است. ابتدا ماده‌ی اولیه‌ی را در الکل خیسانده تا «محلول مادر» (Mother Tincture) درست شود. در مورد گیاهان، گاهی اوقات تمام گیاه و گاهی اوقات بخشهای خاصی نظیر برگ، ریشه، گل، دانه یا میوه‌ها را در الکل می‌خیسانند. جزئیات دقیق تهیه‌ی دارو از گیاهان مختلف متفاوت است. اما به عنوان یک روش کلی می‌توان، پس از تهیه‌ی گیاه تازه، آن را با کمی آب شسته تا غبار آن گرفته شود، در یک ‌هاون کوبیده و در الکل خیسانده و سپس از صافی گذرانیده تا محلول مادر تهیه گردد. در مورد نمونه‌هایی نظیر پوست درختان یا دانه‌های خشک، می‌توان به مدت طولانی‌تری آنها را در محلول آب و الکل خیساند و محلول مادر را تهیه کرد. هر روشی که به کار گرفته شود، هدف تهیه‌ی محلولی است که پس از صاف کردن بتوان آن را نگهداری یا جهت درمان ‌هامیوپاتی به کار برد.
پس از تهیه‌ی محلول مادر، نوبت به رقیق سازی این محلول و ساخت داروهای قویتر می‌رسد. این رقیق سازیها، طی مراحلی متوالی با نسبتهای یک به ده یا یک به صد، انجام می‌شود. این نسبتها را با اعداد لاتین مشخص می‌کنند به طوری که مراحل رقیق سازی یک به ده به صورت دسی‌مال یا سری X و مراحل رقیق سازی یک به صد به صورت سانتی‌مال یا سری C نمایش داده می‌شوند. در سری X یک قطره از محلول مادر را با نه قطره از محلول آب و الکل مخلوط کرده و آن را به شدت تکان می‌دهند، و یا در یک زمان خاص به میزان صد مرتبه به یک سطح سخت می‌کوبند. حاصل این مرحله، محلولی با پوتنسی (TX (Potency است، اکنون یک قطره از محلول 1x را با 9 قطره‌ی دیگر از محلول آب و الکل مخلوط کرده و به شدت تکان می‌دهند تا محلولی با پوتنسی 2X به دست آید. این مراحل رقیق سازی و تکان دادن به همین ترتیب ادامه پیدا می‌کند تا داروهای با پوتنسی بالاتری به وجود آید.
روش تهیه‌ی سری C نیز به همین صورت است، با این تفاوت که در این مرحله یک قطره از محلول مادر با نود و نه قطره محلول آب و الکل مخلوط می‌شود و این روند تا پوتنسی‌های بالا ادامه می‌یابد. در این سری، دارویی که معمولاً مورد استفاده‌ی ‌هانه‌من بود و هنوز هم کاربرد زیادی دارد، داروی با پوتنسی 30C است. همان طور که قبلاً توضیح داده شد، این رقت یعنی به ازای هر مولکول آب و الکل، یک مولکول از ماده دارویی وجود دارد. این رقیق سازیها، حد نهایی در داروهای ‌هامیوپاتی نیستند. داروی CM) 100000C ،(10M) 10000C ،(IM) 1000C ،200C) و MM) 1000000C) نیز اغلب مورد استفاده قرار می‌گیرند. داروهای با پوتنسی میانه (30-200) به طور معمول 30 روز بر بدن تأثیر می‌گذارند. مصرف برخی از این داروها به طور همزمان، ممکن است بر یکدیگر اثر گذاشته و اثر درمانی همدیگر را خنثی کنند. زیرا ممکن است برخی از داروهای ‌هامیوپاتی امواجی با فرکانسهای در فاز مقابل یکدیگر داشته باشند.
هانه‌من برای ساخت دارو از مواد غیرمحلول در الکل (مانند جیوه، گوگرد، کربنات کلسیم و...) از شکر یا شیر خشک استفاده می‌کرد. در نتیجه برای ساخت داروی جیوه، می‌توان یک گرم از آن را با 99 گرم شیر خشک مخلوط و آسیا نمود و از این مخلوط، یک گرم را به 99 گرم شیرخشک دیگر اضافه کرد و سپس این فرایند را تا مرحله سوم ادامه داد تا یک مخلوط با پوتنسی 3C جامد، به دست آید. به گفته ‌هانه‌من این فرایند باید حداقل در 3 ساعت انجام گیرد. از این پس مخلوط جامد 3C را می‌توان در الکل حل نمود و بقیه‌ی رقیق سازی را با محلول آب و الکل، انجام داد. اگرچه اکثر مواد پس از مرحله‌ی 3C در الکل حل می‌شوند، اما بعضی از مواد به مراحل بیشتر رقیق سازی با شیر خشک، احتیاج دارند. برای مثال، سیلیس در مراحل 5C یا6C در محلول آب و الکل حل می‌شود.
امروزه برای سهولت و سرعت عمل در ساخت دارو، از وسایل الکترومکانیکی دقیقی کمک گرفته می‌شود. اما هنوز همان اصول ابداع شده توسط ‌هانه‌من رعایت می‌شود.
منبع مقاله :
زمانی مقدم، بهزاد؛ (1386)، راهنمای درمان ‌هامیوپاتیک، تهران: اطلاعات