جبر و اختيار از منظر امام هادي(علیه السلام)

نويسنده:علي آقاخاني
نوشتار زير بر آن است تا با اشاره به تلاش ائمه از جمله امام هادي (علیه السلام) براي حفظ كيان اسلام و تشيع راستين از كژرويها و انحرافات فكري و عقيدتي نقش آن حضرت را در تبيين يكي از مهمترين مشكلات فكري بشر يعني مسئله جبر و اختيار را كه با تلاش حاكمان و مغرضان مي رفت عقايد مسلمانان را به بيراهه بكشاند بازگو كند. نويسنده در اين مقاله در مقام تشريح يكي از پيچيده ترين معضلات فكري انسان يعني مساله جبر و اختيار از منظر امام هادي(علیه السلام) است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) در مسائل متداول كلامي در عصر خود، چون صفات باري، قدر، و جايگاه فاسق به موضع گيري پرداخته، و عموماً با مسائل، با نگرشي اعتدال گرايانه برخورد نموده اند. آن حضرات در مسئله صفات، در مقابل دو گرايش افراطي تعطيل و تشبيه، در عين تأكيد بر تنزيه ذات باري از هرگونه كيفيت و ويژگي هاي جسماني، بر ازلي بودن صفات ذات، چون علم تأكيد داشته و راهي ميان تعطيل و تشبيه را توصيه مي كرده اند.
در موضوع پردامنه جبر و قدر، نظريه مشهور امام صادق(علیه السلام) و ديگر ائمه اهل بيت(علیهم السلام) ، نفي جبر و تفويض (اختيار مطلق) و گرايش به «امر بين الامرين» بوده است. آن حضرت و ديگر ائمه(ع)، با فرق نهادن ميان مفاهيم مشيت و اراده، و مطرح كردن دوگونه اراده الهي: اراده حتم و اراده عزم تبيين كرده اند كه چگونه ممكن است خداوند به كرداري امر كند و درعين حال مشيت او برآن قرار نگرفته باشد.

امام علي النقي در عصري مي زيست كه انحرافات عقيدتي و فكري و اخلاقي به اوج خود رسيده بود. در اين دوره امام(علیه السلام) براي هدايت جامعه اقدام به بازسازي انديشه ها و تبيين مفاهم بينشي و انديشه اي بر پايه اصول و محكمات قرآني و روايات معتبر عترت طاهره و سنت نبوي(علیه السلام) گرفت. برخي از كژروي ها كه با نام انديشه هاي شيعي پديدار شده بود، اختلافات را ميان شيعيان دامن مي زد. عقايد كلامي منتسب به هشام بن حكم و هشام بن سالم موجب شده بود تا دو دسته گي ها در جامعه شيعي موجبات تكفير و طرد در ميان آنان را فراهم سازد و نيرو و توان شيعي به جاي حفظ عقايد اصيل شيعي و دفاع از اقليت دربرابر اكثريت حاكم، در تضعيف و نابودي يك ديگر به كار رود. هزينه اين برخوردها آن چنان سنگين بود كه برخي از اصحاب امام هادي(علیه السلام) با نگارش نامه اي به ايشان خواستار راهنمايي از آن حضرت و تبيين حقايق و نگرش درست شيعي به مسايل مهم و ابتلايي جامعه شيعي شدند. روايات متعدد و گاه متناقضي كه گروه هاي منحرف منتسب به شيعيان توليد و منتشر ساخته بودند براين اختلاف دامن مي زد. استناد به روايات درست و نادرست موجب مي شد كه حق در اين ميان گم شود.

از سويي آن حضرت در پادگان نظامي در نزديك بغداد (سامرا) تحت محافظت شديد قرار داشت. دولتمردان عباسي با آگاهي از نفوذ امام هادي(علیه السلام) در ميان علويان و دوست داران اهل بيت(علیهم السلام) مي كوشيدند تا ارتباط ميان رهبري و امت را تا حد امكان كنترل و مهار نمايند. در اين زمان وضعيت به گونه اي بود كه حتي نمايندگان آن حضرت به سختي مي توانستند با ايشان تماس گرفته و از راهنمايي ايشان بهره برند. كاهش ارتباط هرچند براي آينده نزديكي كه به زودي آغاز مي شد مفيد بود؛ زيرا به زودي امت شيعي مي بايست بدون حضور امام، جامعه را اداره و هدايت امت را به عنوان امت شاهد و نمونه به دست گيرد. عصر غيبت به زودي آغاز مي شد و اين شرايط و وضعيت كنوني زمينه هاي مساعدي را براي اين مهم فراهم مي آورد. ولي از آن جايي كه شيعيان تاكنون تا اين اندازه از امام خود دور نبوده اند، با مشكلاتي در حوزه انديشه و نگرش و عمل مواجه شدند. امام در پادگان بود و آنان به سختي مي توانستند خود را با اين وضعيت سازگار سازند. تشكيلات و هسته اصلي شيعه نيازمند راهنمايي هاي پياپي و دايمي بود. آنان در اين اوضاع و احوال با مشكلاتي روبه رو شدند كه مخالفان با جعل و وضع حديث پديد آورده بودند. افكار التقاطي و انحرافي به عنوان بينش و نگرش شيعي در جامعه و حتي بخشي از هسته اصلي تشكيلات شيعي نفوذ پيدا كرده و موجبات آشفتگي و فكري و فرهنگي شيعيان را فراهم آورده بود. آن چه براي امام هادي(علیه السلام) در اين اوضاع و احوال مهم و راهبرد بنيادين بود حفظ هسته اصلي تشكيلات شيعي از هرگونه انحراف فكري و عملياتي بود. اگر تا پيش از اين دوره كادرسازي به گونه اي بود تا شيعيان با هدايت مستقيم امام فعاليت كنند، اكنون زمان آن رسيده بود كه كادرسازي براي به عهده گرفتن زمام امور بدون حضور امام انجام گيرد. نقش اساسي امام در اين دوره، ايجاد تشكيلاتي منسجم و قوي براي اداره شيعيان درعصر غيبت است. پس از وي امام حسن عسكري(علیه السلام) نيز اين شيوه را ادامه داد و شيعيان را براي مسئله غيبت آماده كرد. استفاده درست امامان(علیه السلام) از شرايط و بهره گيري از آن براي به سرانجام رساندن راهبردها و سياست ها اين امكان را به شيعيان بخشيد تا براي عصر غيبت آماده شوند.

امام هادي(علیه السلام) در اين دوره افزون بر آماده سازي تشكيلات براي عصر غيبت مي بايست به بازسازي آن چيزي مي پرداخت كه از پيشينيان رسيده و آغشته به باطل گرديده بود. در اين دوره با آموزش عملي و به سخن امروز برگزاري دوره هاي پودماني وكارگاهي كوچك براي هسته اصلي مديريت شيعه، امام توانست شيوه برخورد با انحرافات فكري را بياموزد. امام با بيان چگونگي برخورد با روايات و آيات به مديران آينده جامعه شيعي آموخت چگونه مي توانند از انحرافات جلوگيري به عمل آورند. اگر به مجموعه رفتارها و نامه هاي امام از اين زاويه ديد نگريسته شود به خوبي دانسته مي شود كه امام در اين دوره چه نقش مهمي را به عهده داشته و چگونه توانست به خوبي از عهده آن برآيد.
ايجاد بخش مديريت علمي و عملي براي جامعه شيعي در عصر غيبت و چگونگي برخورد با انحرافات نقش اصلي امام را در اين دوره تشكيل مي دهد.
براي نمونه مي توان به نگارش نامه اي از سوي امام درباره مسأله جبر و تفويض اشاره كرد كه امام در اين نامه مي كوشد تا شيوه برخورد با افكار و انديشه هاي التقاطي را به مديران آينده جامعه شيعي بياموزد؛ انديشه ها و افكاري كه در قالب روايات و آيات به جامعه تزريق مي شود و امت به جهت نفوذ معنوي و حجيت آن بدون هيچ ترديد و گماني مي پذيرند درحالي كه آغشته به باطل است.
برخي از دشمنان باتوجه به نفوذ كلامي امام باقر و امام صادق(علیه السلام) در ميان شيعيان با جعل و وضع روايات نادرست از آن بزرگواران، مي كوشيدند تا افزون بر ايجاد انحراف فكري به اختلافات در ميان شيعيان دامن بزنند و امت كوچك شيعي را تضعيف و نابود سازند. در اين زمانه است كه عناصر فداكار و مديران مرتبط با رهبري با نوشتن نامه ها از آن امام مي خواهند كه به اين اوضاع خاتمه دهد و شيوه درست برخورد با اين گونه روايات و نيز افكار التقاطي و يا انحرافي را بياموزد. امام هادي(علیه السلام) نيز در پاسخ به اين پرسش ها و درخواست ها، اقدام به نگارش رساله اي مي كند و در آن نه تنها به بيان ديدگاه خود بلكه به جهت همراهي بيشتر شيعيان و نفوذ معنوي امام صادق(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) در ميان شيعيان مستند به فرمايش و سخنان آن حضرات(علیه السلام) به تبيين درست مواضع و مطالب مي پردازد. وي در نامه اي درباره مسأله جبر و تفويض با بيان ملاك درستي و صحت روايات يعني عرضه به قرآن و يادآوري جايگاه رفيع عترت و با بهره گيري از قدرت نفوذ كلامي امام صادق و باقر(علیه السلام) به تبيين اين مسأله كلامي و جنجالي مي پردازد و مي نويسد:
«پس ما اين بحث را با اين سخن امام صادق(علیه السلام) آغاز مي كنيم كه فرمودند : «نه جبر است و نه تفويض، بلكه مرتبه اي ميان آن دو است كه شامل: .1 تندرستي؛ .2 آزادي راه؛ .3 مهلت كافي .4 زاد و توشه راه؛ .5 انگيزه و وسيله تحريك شخص بر انجام كاري است.»
آن حضرت براي تحكيم مسأله با تشريح ديدگاه امام صادق مي كوشد تا نگرش درست در مسأله را بازسازي و راه درست استنباط مطالب را به مردمان بياموزد تا در آينده خود براي رهايي از اين قبيل مسايل با بهره گيري از روش آموزشي بتوانند، احكام درست را استنباط كنند. امام توضيح مي دهد كه در نگرش شيعي فقدان هر يك از موارد پنج گانه به معناي اسقاط بخشي از تكليف است. به اين معنا كه تكاليف الهي هنگامي از انسان خواسته مي شود كه اين پنج عنصر در وي فراهم آمده باشد:
«در نتيجه اين همان پنج چيزي است كه امام صادق(علیه السلام) در آن، كليات فضل را گرد آورده است. اگر بنده اي فاقد يكي از آنها باشد به نسبت همان كاستي و كمبود، تكليف از او ساقط مي گردد. بنابراين حضرت امام صادق(علیه السلام) خبر از اصلي داده كه طلب فهمش بر مردم واجب است، و قرآن در تصديق آن گويا است، و احاديث محكم و معتبري كه از رسول خدا(ص) منقول است نيز بدان گواهند.»
امام هادي(علیه السلام) در تأييد اين بيان به احاديث ديگري از آن حضرت تكيه مي كند و در ادامه مي افزايد:
«و نيز حديثي موافق آن حديث پيشين؛ بدين مضمون از آن حضرت(علیه السلام) وارد شده كه: «فردي از او پرسيد: آيا خداوند، بندگان را مجبور به ارتكاب گناه مي كند؟ فرمودند : خدا عادلتر از اين است. پرسيد: آيا كار را به خودشان واگذاشته است؟ فرمودند : عزت و اقتدار خدا بر آنان بالاتر از اين است.»

و نيز حديثي از آن حضرت نقل شده كه فرمودند : «مردمان در موضوع «قدر» (جبر) سه گروهند:
1- دسته اي معتقدند كه كار به ايشان واگذار شده، كه ايشان با اين پندار خود، خدا را در سلطه و قدرتش ضعيف شمرده اند، در نتيجه ايشان رو به هلاكتند.
2- دسته اي قائلند كه خداي جليل و عزيز، بندگان را مجبور به معصيت و تكليف طاقت فرسا و خارج از حد توانشان كرده است كه با اين پندار، به خدا نسبت ظلم و ستم داده اند، و آنان نيز رو به هلاكتند.
3- گروهي معتقدند كه خداوند بندگان خود را در حد توانشان مأمور ساخته، نه خارج از حد توان و زائد بر نيرويشان، پس هرگاه خوبي كنند، خدا را سپاس گويند؛ و چون بدي نمايند، استغفار و طلب آمرزش كنند. هر فردي با اين عقيده، همان مسلمان رشيد و رشد يافته است.»
در نتيجه حضرت امام صادق(علیه السلام) با اين كلام خبر داده است كه هركس از جبر و يا تفويض پيروي كند و بدان معتقد شود بر خلاف حق بوده و از صراط حق خارج است.»
امام علي النقي(علیه السلام) آن گاه به تشريح و توضيح مباني شيعي مي پردازد و در نوشتار بلند خود براي تقريب اذهان و درك مطالب به بيان مثال هايي مي پردازد تا همگان بتوانند به سادگي به محتوا و مقصود بلند آن برسند؛ آن بزرگوار در اين باره مي نويسد:
«من (در توضيحاتم)، هم جبر را كه معتقد به آن دچار خطا بوده، و هم تفويض را كه معتقد به آن به باطل گرائيده شرح دادم، بنابراين مرتبه ميان جبر و تفويض در وسط آن دو واقع است.
سپس حضرت(علیه السلام) فرمودند : و براي هر يك از اين ابواب مثالي خواهم زد تا هم معناي آن را به ذهن جوينده حقيقت نزديك سازد و هم بررسي نمودن، شرح آن را آسان نمايد، به گونه اي كه هم آيات محكم قرآن تصديقش نمايند، و هم خردمندان پذيرفته و تأييدش كنند؛ و توفيق و عصمت با خدا است.»
حضرت درباره ديدگاه جبري ها مي نويسد: آنان بر اين باورند كه خدا مردم را به گناه مجبور مي كند و سپس آنان را بر كاري كه مجبور بوده اند، مواخذه و عذاب مي كنند. امام توضيح مي دهد كه اين رأي و انديشه نمي تواند با دين اسلام و قرآن سازگار باشد. آن گاه امام(علیه السلام) آياتي را بيان مي دارد كه در آن ها خداوند به صراحت ظلم و ستم را ناروا مي شمارد و خود را از آن مبرا مي دارد. سپس مي افزايد كه چگونه كسي مي تواند بنده خود را بر كاري مجازات كند كه خود او را بدان مجبور نموده است.
امام درباره مسأله تفويض نيز چنين توضيح مي دهد: و اما آن تفويضي كه امام صادق(علیه السلام) آن را باطل دانسته و معتقدان و پيروانش را خطاكار برشمرده اين عقيده است كه: «خداوند اختيار امر و نهي خود را به بندگان سپرده، و سرخود رهايشان ساخته است». امام ادامه مي دهد: «اگر خدا اختيار بندگان را از سر اهمال و سهل انگاري به خودشان سپرده بود، بايد انتخاب آنان را (هرچه باشد) پذيرفته، و به سبب آن مستحق ثواب گردند، و (زماني كه خود سري و اهمال حاصل شود) ديگر بر جنايتي كه كنند هيچ عقوبتي نباشد».
امام مي فرمايد «براي اين سخن مي توان دو معنا احتمال داد: اول اين كه بندگان خدا بر خدا شوريده اند و خدا نيز به ناچار آن را پذيرفته است كه اين به معناي ناتواني و وهن خداست؛ دوم اين كه خداوند از وادار نمودن بندگانش به كاري درمانده و عاجز است. از اين رو امر و نهي خود را بديشان سپرده و بر وفق مرادشان امضاء نموده است. هر دو اين معنا به كفر برمي گردد و اسلام آن را مردود مي شمارد. آيات بسياري در قرآن آمده است كه اين معنا را باطل و نادرست مي داند.»

امام(علیه السلام) آن گاه به بيان ديدگاه درست و نگرش توحيدي مي پردازد و مي نويسد: اما آن چيزي كه ما به آن اعتقاد داريم اين است كه خداوند مردم را با قدرت خود آفريده، و نيرويي به ايشان بخشيده تا با آن او را پرستش و اطاعت كنند، آنگاه آنان را به خواست خود امر و نهي كرد، و پيروي امر خود از ايشان پذيرفته و بدان رضايت داد و آنان را از كارهايي بازداشته و گناهكاران و نافرمانان را نكوهيده و بر گناهشان و نافرماني شان مجازات مي كند. اختيار در امر و نهي با خدا است. پس هركس كه فرمان برد، راه يافت و هر كس عصيان ورزيد گمراه و سركش گشت. اين اطاعت و نافرماني نيز به جهت قدرت و نيرويي است كه خداوند به ايشان داده است.»

براي فهم درست اين مطلب ذكر مثالي خالي از لطف نيست. از يكي از علماي بزرگ اسلام درباره جبر و تفويض و امر بين الامرين پرسيدند. وي به پرسشگر خود گفت: پاي راست خود را بلند كن. او اين كار را كرد. سپس گفت: پاي راست را بر زمين بگذار و پاي چپ را بلند كن. اين چنين كرد. در مرتبه سوم به او گفت: حالا پاي چپ و راست را همزمان بلند كن و بايست. نتوانست و بر زمين افتاد. عالم گفت: اين همان امر بين امرين است. يعني اختيار داري كه هر يك را برداري ولي اختيار نداري هر دو را برداري چون جبر و قوانين جبري طبيعت، اين اجازه را به تو نمي دهد كه همزمان دو پا را از زمين بلند كني.
باز يكي از اساتيد درباره اين مسأله به جمله بحول الله و قوته اقوم و اقعد تمسك جست و گفت: حول و قوت و قدرت را به خدا نسبت مي دهي ولي اين فعل بلندشدن و نشستن را به خود نسبت مي دهي، يعني كه بخشي از آن من است و در آن اختيار دارم و بخشي از آن ديگري است و در آن مجبورم.
به هر حال آن چه از معناي تفويض و اختيار آمده است نشان مي دهد كه نمي تواند هر يك از دو نظريه به تنهائي درست باشد و تنها در صورتي مي توان باور قرآني داشت كه قايل به امر ميان دو امر جبر و اختيار باشيم. امام هادي(علیه السلام) پس از بيان آياتي از قرآن و روشن كردن مسأله جبر و تفويض مي نويسد:
از اميرالمؤمنين(علیه السلام) نقل شده كه پس از بازگشت از شام (جنگ صفين) در پاسخ به پرسش مردي كه پرسيد: اي اميرمؤمنان بفرمائيد حركت ما با شما آيا قضا و قدر الهي بود؟ فرمودند : آري؛ از هيچ تپه اي بالا نرفتيد و به هيچ دره اي سرازير نشديد مگر به قضا و تقدير الهي، پرسيد: اي اميرمؤمنان آيا رنج و زحمتي كه من در اين راه برده ام به حساب خدا بگذارم؟ فرمودند : مپرس اي پيرمرد، كه بي شك خداوند به ازاي (رنج) اين سفر و راهي كه پيموديد، و هر مكاني كه منزل كرديد، و در برگشت شما كه بازمي گشتيد (در تمامي اين مراحل) به شما اجر و پاداشي عظيم داده است، چرا كه شما در هيچ يك از كارهايتان نه مجبور بوديد و نه ناچار. مبادا پنداشته اي كه آن قضائي قطعي و تقديري حتمي بوده است؟! اگر مطلب اين چنين بود در اين صورت پاداش و كيفر بيهوده گشته، و تشويق و تهديد بي معنا مي بود، و ديگر چيزي پابرجا و ثابت نمي ماند. اين اعتقاد بت پرستان و دوستان شيطان است، به درستي خداي جليل و عزيز با دادن اختيار است كه امر و فرمان داده، و براي برحذر ساختن، نهي فرمودند ه است. نه اطاعت از او با اكراه و زور است، و نه از سر قهر و چيرگي بدون اختيار نافرماني و معصيت شده، و نه آسمانها و زمين و آن چه را ميان آنهاست بيهوده و عبث آفريده است! اين پندار كساني كه كفر ورزيدند.»
امام هادي(علیه السلام) در ادامه مي نويسد: «اميرالمؤمنين(علیه السلام) موافق و مناسب قرآن راهنمائي فرمودند ه است و آن با (مذهب) جبر و تفويضي كه اعتقاد و پيروي از هر دو آن ها باطل و كفر و مايه تكذيب قرآن است، منافات دارد، و ما از گمراهي و كفر به خدا پناه مي بريم! ما نه معتقد به جبريم و نه به تفويض، بلكه قائل به مرتبه اي ميان آن دوئيم و آن امتحان و آزمايش توسط قدرتي است كه خدا به ما داده و در پرتو آن به طاعت خود فراخوانده است، هم چنان كه قرآن بدان گواه است، و امامان نيكو كار خاندان پيامبر- كه درود خدا بر تمام ايشان باد- بدان معتقدند.»

امام هادي (علیه السلام) با تبيين دقيق و آوردن آيات و روايات بسياري كوشيد تا به دو مسأله توجه دهد: اول آن كه ديدگاه اسلام راستين را تبيين كند و با بيان اين مسأله به مخالفت علمي و علمي با حكومت و قدرت هاي غاصب بپردازد كه با انديشه جبري و اشعري مي كوشيدند تا خود را در هاله اي از قداست فرو برند و اعمال و رفتار ظالمانه خود را توجيه كنند و آن را به خدا نسبت دهند و از سوي ديگر كوشيد تا به مديران آينده تشكيلات شيعي چگونگي استنباط احكام و مديريت علمي را بياموزاند.
اگر در زماني شرايط، اقتضاي آن را داشت تا امامي با شمشير و امامي با دعا و آن ديگري با آموزش و ايجاد هسته هاي علمي و يا نفوذ در اركان قدرت هدايت و رهبري فكري و سياسي امت را به دست گيرد و حداقل امت مؤمن و شاهدي را حفظ و هدايت كند اكنون در اين دوره امام هادي بر خود لازم مي دانست تا به تربيت مديريتي اهتمام ورزد كه براي عصر غيبت و فقدان حضور امام(علیه السلام) آمادگي داشته باشند.
تلاش هاي فكري و علمي آن امام همام در شرايط سخت و در حصار پادگان نظامي عباسي آن چنان مهم و مفيد و سازنده بود كه بعدها در عصر غيبت انديشمندان و دانشمندان به نامي چون كفعمي، ديلمي، صدوق، مفيد، كليني، سيدمرتضي، سيدرضي و در نهايت شيخ طوسي توانستند مديريت علمي و تشكيلاتي شيعي را در دست گيرند و جامعه شيعي را به شكوفايي و بالندگي در خور خود برسانند به گونه اي كه اولين حكومت شيعي در طبرستان و سپس در تمامي ايران و بين النهرين پديدار گردد و آل بويه و سادات مرعشي و كيايي و صفوي به حكومت شيعي دست يابند و زمينه را براي حكومت جمهوري اسلامي و ولايت فقيه فراهم آورند. باشد كه ما نيز اين راه را با تمام قدرت و قوت تا قيام قائم و حضور منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادامه دهيم. ان شاءالله.
منبع: کیهان