نویسنده: غلام یحیی شامردی (1)




 

چکیده:

دین اسلام دارای تعالیم مترقی و تکامل یافته‌ای است که از جانب آفریدگار جهانیان برای رشد و تعالی انسان‌ها صادر شده است. در تعالیم اسلامی، وجود صلح و آرامش و دوری از تشویش در جامعه از جایگاه بالایی برخوردار است. با توجه در آموزه‌های اسلامی به خوبی می‌توان دریافت که ایجاد صلح و برادری در صدر امور اجتماعی قرار دارد و تا جایی که بتوان از نزاع و اختلاف باید دوری کرد و فقط در مواردی که هیچ گونه راه حلی در برابر بعضی افراد مغرض وجود نداشته باشد دستور به گزینه جنگ و قتال داده شده است. در این مقاله درصدد هستیم جایگاه صلح، دوستی و رحمت را در دین مبین اسلام نشان داده و با تکیه بر مبانی اعتقادی به شبهات پیرامون پاسخ دهیم.

مقدمه:

خطاب‌های قرآنی پیش از آن که متوجه قشر و گروهی خاص گردد، متوجه عموم انسان‌هاست. اسلام همواره بر حرمت نفس و کرامت انسان‌ها تأکید و در مسیر هدایت و پاک سازی اندیشه آدمیان تلاش کرده و همه انسان‌ها را به استفاده از مواهب الهی و پیمودن راه رشد و صلاح و تکامل انسانی فراخوانده است. دین اسلام با در نظر داشتن اصل کلی «کرامت»، دیگر اصول مشترک انسانی را از قبیل مودت و محبت، صلح و آشتی، مدارا و آسان گیری و گفت و گو بر محور مشترکات پی ریخته است. صلح و آشتی و ایجاد صفا و صمیمیت، یکی از هدف‌های مهم اسلام است، چرا که از نگاه آن، عداوت مانند بیماری مسری به دوستان و نزدیکان طرفین مخاصمه سرایت می‌کند و باعث به وجود آمدن گروه‌های متخاصم می‌شود که هدفی جز کینه توزی ندارند و گاهی به دلیل توهم نفرتی که از یکدیگر دارند به جنگ و خون ریزی و هتک نوامیس روی می‌آورند.
بنابراین اسلام با طرح اخلاقی «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (2) و نیز «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»، (3) خواهان اخوت و حفظ کرامت آحاد جامعه شد. اسلام دین رحمت، گذشت، عفو، الفت و تعاون و صلح و امنیت است و اگر در آموزه‌های قرآنی و روایات اسلامی، سخن از جنگ به میان آمده، امری عارضی و ثانوی بوده که در نتیجه ظرفیت‌های داخلی یا خارجی در مواقع خاصی جهت برداشتن موانع از سر راه آزادی انسان‌ها پدید می‌آمده است که در پی آن، ستمگران با تطمیع و تهدید و نیرنگ، خواهان به بندگی کشاندن، استعمار و استثمار توده به جای آزاد آن‌ها بودند.
و این پیامبر اسلام، الگوی تمام عیار رحمت و انسانیت و کرامت، در پایان یکی از جنگها به زن مقتولی برخورد می‌کند و خشم آلوده فریاد می‌زند: «مگر به شما نگفتم که زنان را نکشید. این زن که برای پیکار با ما نیامده بود».
امید که جامعه اسلامی در پرتو آیات قرآنی و سیره عملی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران و شاگردان مکتبش، مروج صلح و دوستی و رحمت و رأفت در سراسر گیتی باشد.

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است *** با دوستان مروت، با دشمنان مدارا (4)

اصل مدارا و آسان گیری

واژه‌هایی چون رفق، مدارا و توصیفاتی مانند سهل، یُسر، هیّن، لیّن، حلیم، رحیم، رئوف و ... در متون دینی و روایی به کار رفته است و مفاهیمی از قبیل آسان گیری، بردباری، سعه صدر و ... در گستره وسیع‌تری در مقابل خشونت و تعصب مطرح شده است.
اسلام، دین سهل و سمح و رحمت و رأفت می‌باشد و در تعالیم خود، اصل را بر آسان گیری قرار داده است. در قرآن کریم نیز در مواجهه با دیگران، اصل بر عفو و صفح، (5) احسان و دفع سیّئه با حسنه (6) و نرمی و مدارا می‌باشد؛ و نیز علت گرایش اطرافیان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی او، ویژگی نرم خویی آن حضرت در پرتو رحمت الهی معرفی شده است. (7)
اصل مدارا و برخورد رحمت آمیز و مهربانانه، روش و منش کاربردی و اصل اساسی برای موسی و‌ هارون (علیهما السلام) نیز در برخورد با فرعون بوده است. (8) مدارا و آسان گیری در سیره عملی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود آشکاری دارد. در روایت است که آن حضرت هنگامی که برخی اصحاب را برای تبلیغ دین به جایی می‌فرستادند به آن‌ها توصیه می‌کردند که بر مردم آسان بگیرند، به آنان بشارت خیر دهند و در دل‌هایشان نفرت ایجاد نکنند. (9) هم چنین خطاب به «طفیل بن عمرو دوسی» که از وی برای راهنمایی قومش کمک طلبید، فرمودند: «آنان را به اسلام دعوت کن و با آنان رفق و مدارا داشته باش». (10)
در روایت دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «امرنی ربی بمداراه النّاس کما امرنی بأداء الفرائض»؛ خدایم مرا به مدارا و ملایمت با مردم فرمان داد، چنان که به انجام دادن واجبات مرا امر کرد. (11)
اسلام با پذیرش اصل صلح و دوستی بر محور مشترکات انسانی، راه را برای ورود به اصل تسامح، تساهل، مدارا، گفت و گو و تعامل با دیگر فرهنگ‌ها و اندیشه‌ها گشوده است و در این عرصه، پیش قراول بوده است نه مقلد و پیرو.

توضیح واژگان مودت و رحمت

در آیین اسلام که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماینده آن و قرآن ناطق است، مودت و رحمت، اصل اساسی است و در روابط انسان، ضرورت محسوب می‌شود.

مودت چیست؟

«مودت» از «وُدّ» و به معنای «دوست داشتن چیزی و آرزوی بقای آن است. «ودود» از اسم‌های نیکوی الهی می‌باشد و مودت خداوند در مورد بندگان عبارت است از مراعات در خصوص آن‌ها. در روایتی آمده است که خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: «من از کوچک به دلیل کوچکی‌اش و از شخص کهنسال به علت کهنسالی اش غفلت نمی‌ورزم (پیوسته مراعاتشان می‌کنم) و من ودود و شکورم.» (12)
مودت، دوست داشتنی است که با اظهار علاقه و جلوه یافتن دوستی ملازم می‌باشد مودت بر وزن «مَفعله»، ثبات و دوام عمل و شدت و قوت تأثیر فعل را می‌رساند.

رحمت چیست؟

«رحمت» در لغت به معنای احسان و بخشش و افاضه به کسی است که استحقاق آن را دارد و در روابط و مناسبات انسانی این امر به سبب رقت، رأفت، لطف، عطوفت و شفقت حاصل می‌شود و اگر صفت خداوند باشد، منظور از آن، احسان بدون دل سوزی است. (13)
لذا روایت شده است که رحمت از جانب خداوند، بخشش و از جانب انسان‌ها دل سوزی و مهربانی است. «سید شریف جرجانی» در کتاب التعریفات خود، رحمت را به معنای «اراده‌ی رساندن خیر» گرفته است. (14) واژه «رأفت» هم خانواده «رئوف» (از نام‌های خدا) به معنای رحمت می‌باشد هر چند برخی تفاوتی میان آن دو قائلند.

جایگاه و اهمیت مودت و رحمت

مودت و رحمت در تمام روابط و مناسبات مسلمانان لحاظ شده، تا جایی که گفته شده است: «الدین هو الحبّ و الحبّ هو الدین». (15) طبیعی است که هر چه مودت و رحمت عمیق‌تر باشد، توان و تحمل افراد بیشتر می‌شود و هر قدر گسترده‌تر باشد، رفتارها مناسبت‌تر می‌گردد و هر اندازه انسان‌ها در مراتب انسانی، متعالی‌تر و وجودشان لطیف‌تر شود، مودت و رحمتشان بیشتر و گسترده‌تر جلوه می‌کند، چنان که الگوهای کمال انسانی در این میدان، الگویی تام و مصداق عملی مودت و رحمت هستند.

عرصه‌های مودت و رحمت در قرآن و روایات

مهربانی کردن و رحم آوردن، مواضع و عرصه‌های متعددی دارد: مهربانی به والدین، فرزندان، همسران، خویشاوندان، نزدیکان، یتیمان، بیچارگان، درماندگان و حتی رحم آوردن بر جانوران. دایره رحمت بسیار گسترده است و شامل جهات وسیعی از زندگی جوامع بشری و حتی گروه زیادی از حیوانات خواهد شد که در ادامه به چند نمونه اشاره می‌کنیم:
1. احسان و مهربانی به پدر و مادر: «وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (16)
2. مهربانی و رحمت مؤمنان به یکدیگر: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ». (17)
3. رحمت در مورد حیوانات: پیامبر که «خلق عظیم» داشت و رسالتش بر محور رحمت بر جهانیان استوار است از بخشایش خدا در مورد زن خطاکاری خبر می‌دهد که از روی شفقت و مهربانی سگ بسیار تشنه‌ای را آب داده است. (18) ایشان شخصاً خروس بیماری را که در خانه داشتند، مداوا کردند و هنگام دیدن شتر لاغر و نحیفی فرمودند: «در آزار حیوانات از خدا بترسید، خوراک آنان را تأمین کنید و به نحوی شایسته بر آنان سوار شوید». (19) از حدیثی که «جریربن عبدالله» از پیامبر روایت می‌کند که پیامبر فرموده است: «من لا یرحم، لا یرحم»، رحمت در مورد حیوانات استنباط می‌شود. (20)
4. مهرورزی در مورد خدمت گزاران: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خصوص خدمت گزاران و کارگران می‌فرماید: «هر کس خدمت کاری در اختیار دارد، باید از همان خوراکی که می‌خورد به او بدهد و از همان پوشاکی که خود می‌پوشد به او بپوشاند و او را به کارهای سخت مجبور نکند و اگر مجبور کرد، وی را یاری دهد». (21)
حضرت «انس بن مالک» می‌گوید: «مدت ده سال خدمت گزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. در این مدت حتی یک بار به من نگفت: آه از دست تو و یک بار نگفت: چرا چنین کردی و برای چه این کار را انجام ندادی؟» (22)
5. ترحم در مورد خردسالان و کهن سالان: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «آن کس که بر کوچک تران رحم نکند و به بزرگ تران احترام نگذارد از ما نیست». حضرت علی (علیه السلام) به پیروی از این حدیث، در نهج البلاغه می‌فرماید: «باید کوچک تران شما از بزرگ تران پیروی کنند و بزرگ تران نیز به آنان رحم داشته باشند.» (23)
حضرت عایشه می‌گوید: «یک عرب صحرانشین نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: شما بچه‌ها را می‌بوسید؟! ولی ما هرگز آن‌ها را نمی‌بوسیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من چه کار کنم که خداوند مهر و محبت را از قلب تو بیرون کرده است». (24)
باید گفت که متأسفانه زندگی برخی از مسلمانان به ظاهر متمدن امروزی به زندگی همان مرد بادیه نشین بی‌رحم و بی‌عاطفه شباهت دارد و شاید هم بدتر است، زیرا جنگ افروزان امروزی، نه تنها کودکان را نمی‌بوسند و نوازش نمی‌کنند بلکه به اشکال گوناگونی کودکان را آماج حملات و ابزارها و عملیات انتحاری خویش قرار می‌دهند.

مراعات ارزش‌های اخلاقی در جنگ، براساس رأفت و رحمت

حرمت قتل و هرگونه تعرض به دشمن در صورت اظهار اسلام از آیه 94 سوره نساء اثبات می‌گردد. مراد از «القای سلام» به قرینه «لست مؤمنا»، اظهار اسلام با گفتن شهادتین، یا سخنی حاکی از مسلمان شدن است و گفتن این سخن که مسلمان نیستی به کسی که اظهار اسلام کرده است مقدمه‌ای برای کشتن او می‌باشد که در این آیه از آن نهی شده است. (25)
گرچه جنگ و قتال در مواردی خاص ضروری دانسته شده، ولی خداوند حکیم با راهکارهایی قرآنی، آن را مهار کرده و بر صلح و انسان دوستی و ارزش نهادن به حرمت و کرامت و حقوق انسان‌ها تأکید کرده است.
این نگاه ارزشی را در مورد جنگ می‌بینیم. به برخی از این موارد اشاره می‌شود:

1. حرمت جنگ قبل از اتمام حجت:

جنگ، هر هدف و انگیزه‌ای داشته باشد، یک نکته در آن قابل پی گیری است و آن هم این که شروع جنگ، گرچه جنبه تدافعی داشته باشد، قبل از اتمام حجت در اسلام حرام می‌باشد. لذا در روایات اسلامی آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «ای علی! با هیچ کس جنگ نکن، مگر این که او را به اسلام دعوت نمایی. به خدا سوگند! اگر خدای عز و جل به دست تو یک نفر را هدایت کند، برای تو بهتر است از آنچه که خورشید برای آن طلوع و غروب کرده است...» (26)

2. نهی از کشتن زنان، اطفال و پیران و نهی از مکر و خیانت:

رسول خدا همیشه هنگامی که می‌خواست لشکری را به منطقه‌ای بفرستد، ابتدا آنان را نزد خود می‌نشاند و سپس می‌فرمود: «به نام خدا و برای خدا و در راه خدا و بر ملت رسول خدا حرکت نمایید و خیانت مُثله نکنید و حیله نکنید. پیرمردی که عمری از او گذشته است و نیز کودک و زن را نکشید. درختی را قطع نکنید، مگر در صورتی که به این گونه اعمال اضطرار پیدا کردید». (27)

3. جلوگیری از پاشیدن سم:

از امام علی (علیه السلام) فرمود: «رسول خدا از ریختن سمّ در شهرهای مشرکان نهی کرده است.» (28)

4. پناه دادن:

از مهمترین اهداف شریعت اسلام، حفظ خون انسان‌هاست، لذا اسلام تمام وسایل و مقدمات را برای این هدف فراهم کرده است. خداوند متعال در این باره می‌فرماید: «و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود. سپس او را به محل امنش برسان.» (29) امام صادق (علیه السلام) فرمود: «همانا علی (علیه السلام) امان دادن بنده مملوکی را به اهالی قلعه‌ای از قلعه‌ها اجازه داد و گفت: او از مؤمنان است.» (30) امام باقر (علیه السلام) فرمود: «هیچ کس نیست که فردی را امان دهد و سپس او را به قتل برساند، جز آن که در روز قیامت می‌آید، در حالی که پرچم حیله را حمل می‌کند.» (31)

5. وفای به پیمان:

اسلام، وفای به عهد را واجب می‌داند و نقض و شکستن آن را مادامی که دشمن ملتزم به آن است، حرام می‌شمارد و با این حکم، صلح و گذشت را به جهانیان نشان می‌دهد. امام علی (علیه السلام) فرمودند: «به خدا یقین پیدا نکرده کسی که مراعات پیمان‌ها را نکرده است.» (32)

6. حسن معاشرت با اسیران:

اسلام مردم را به حسن معاشرت با اسیران امر نموده است، گرچه قبل از اسارت، نهایت تعدی و تجاوز و ظلم را کرده باشند و این در راستای هدف‌های خاص اسلام است که همان هدایت مردم می‌باشد.
امام علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: «هرگاه اسیری را گرفتی و او عاجز از راه رفتن بود و با تو محملی نبود، او را رها کن و به قتل نرسان، زیرا نمی‌دانی که حکم امام درباره او چیست؟» (33)
در نهایت، اسلام شرط پایان جنگ را تسلیم شدن جنگ جویان طرف مقابل نمی‌داند، بلکه تنها کافی است که از جنگ و کشتار دست بردارند و متعهد شوند که بار دیگر آغازگر جنگ نباشند. برای دست یابی به این هدف، باید با آنان گفت و گو و مذاکره کرد و با حفظ حقوق و مصالح و اطمینان از امنیت مردم در مورد جلوگیری از تجاوزگری‌های جدید، با آن‌ها پیمان و قرارداد بست.
مقررات و رهنمودهای قرآن و اجرای آن توسط رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینانش در مورد جنگ و جهاد بدین صورت بود که بیان گردید. (34)

واکاوی واژگان صلح و سلام

اسلام دین الهی است و در احکام و آموزه‌های آن بر اصل صلح و زندگی مسالمت آمیز و اصلاح بین مردم تأکید شده است. (35) طرح اسلام این می‌باشد که رفتارتان با دشمنان به گونه‌ای باشد که آن‌ها با شما دوست صمیمی شوند. (36) اصولاً گزینش نام اسلام برای دین حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، تأکیدی دیگر بر اهمیت صلح و امنیت از دیدگاه اسلام است.
با توجه به این که اصل «صلح» یکی از اصول بنیادی حاکم بر روابط بین‌الملل به شمار می‌رود، تبیین دیدگاه اسلام در این زمینه ضروری و نیازمند بحث اساسی می‌باشد. این که آیا اصل در روابط مسلمانان با دیگران، هم زیستی و تفاهم است یا جنگ و خصومت؟ از مجموع آیات و روایات و سیره عملی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برمی‌آید که اصل بر زندگی مسالمت آمیز «تا جایی که اصول اساسی دست خوش تغییر نگردد» است، نه جنگ و دشمنی.

واژه «صلح» در فقه و فرهنگ سیاسی اسلام

در فرهنگ و فقه اسلامی، دو واژه «اسلام» و «صلح» اهمیت خاصی دارد و برای تبیین اصل حقوقی به کار می‌رود. مشتقات این دو واژه در قرآن مکرر آمده که در مجموع، «سِلم» بر وزن «علم» با صلح به معنای مسالمت مترادف است و نیز «سَلم» بر وزن «عقل»، به معنای سازش عادلانه و هم زیستی است. (37)
واژه صلح در لغت به معنای مسالمت، سازش و از بین بردن نفرت در بین مردم است. «سلم» و «سلام» در لغت به معنای «صلح» و «آرامش» می‌باشد. (38) بنابراین «صلح» در فقه سیاسی اسلام به معنای آرامش و هم زیستی مسالمت آمیز است، زیرا اسلام آیین صلح و صفا می‌باشد. از دیدگاه اسلام، صلح پایدار فقط در پرتو ارزش‌های فطری ممکن است و با تکیه به قوانین مادی صرف، هرگز جنگ و اضطراب از دنیا برچیده نخواهد شد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگ بنای زندگی مسالمت آمیز را بر اساس عدالت، با انعقاد «منشور مدینه» آغاز کرد و به تدریج به توسعه و گسترش آن پرداخت. صلح «حدیبیه»، پیمان صلح دائمی با نصارای نجران، ارسال سفیران حامل نامه‌های دعوت به اسلام به سوی حاکمان کشورها و برخورد رحمت آمیز و کرامت محور او در جنگ و صلح و آغاز دیپلماسی آن حضرت با تکیه بر مشترکات و جمله زیبای «والسلام علی من اتبع الهدی» پیامبر به حاکمان کشورها، همه نشان از صلح و سلم اسلام و روحیه انعطاف پذیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد.

صلح، اساس روابط میان انسان‌ها

اسلام، سیاست‌های اصلاحی خود را میان مسلمانان و نیز با پیروان ادیان و مکتب‌های دیگر بر اساس صلح پایه ریخته است. به همین دلیل، صلح و زندگی همراه با صفا و صمیمیت، حالت محوری و اصیلی است که زمینه را برای تعاون و تفاهم و گسترش خیر و نیکی میان همه مردم فراهم کند. تنها انتظاری که اسلام از غیر مسلمانان دارد این است که به مسلمانان و رسالت اسلام به چشم طمع و تجاوز ننگرند و در اندیشه فتنه انگیزی و ایجاد مشکلات نباشند. اسلام هم هرگز هیچ کس را در هیچ شرایطی به کنار نهادن دین و مسلک خود و گرویدن به اسلام مجبور نکرده است و نمی‌کند، زیرا خداوند متعال می‌فرماید:
«أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ‌« (39) آیا تو (ای پیامبر می‌خواهی) مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟
هرگاه غیر مسلمانان به صلح و آشتی پای بند باشند، آنان و مسلمانان از نظر برادری انسانی در یک ردیف قرار می‌گیرند و برای رشد و سازندگی جهان دست به دست هم می‌دهند و هر یک از پیروان ادیان می‌توانند بر اساس حکمت و موعظه پسندیده، بدون اجبار و فریب و توطئه و ضرر رسانی به دیگران به تبلیغ آیین خود بپردازند. (40)
هرچند مردم از نظر جنس و قبیله و زبان و منطقه گوناگون‌اند، ولی خداوند روابط آنها را در جنگ و صلح بر اساس مساوات و برابری و عدالت و وفای به عهد و عدم پیمان شکنی و ترجیح دادن صلح بر جنگ و خون ریزی، کرامت انسانی و پاس داشتن حقوق یکدیگر تنظیم کرده است که آیات فراوانی مؤید مطلب فوق است. (41)

اصلاح ذات البین، اهمیت و فضیلت آن

«اصلاح ذات البین» به معنای اصلاح اساس ارتباطات و تقویت و تحکیم پیوندها و از میان بردن عوامل و اسباب تفرقه و نفاق است و به رابطه بدی اشاره دارد که در میان دو فرقه پدید می‌آید. در مورد اهمیت و فضیلت اصلاح ذات البین، آیات و روایات متعددی وجود دارد که شماری از آنها ذکر می‌شود:
الف. خداوند متعال می‌فرماید: «... فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌»؛ (42) تقوای الهی پیشه کنید و روابط میان آنان را اصلاح کنید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید اگر مؤمن هستید.
برای اهمیت اصلاح ذات البین می‌توان به این نکته اشاره کرد که «علامه آلوسی»، ذیل آیه فوق گفته است: «آمدن جمله اصلحوا ذات بینکم در میان دو دستور فاتقوا الله و اطیعوا الله و رسوله به اهمیت و جایگاه بلند اصلاح اشاره دارد.»
ب. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «المسلم اخو المسلم، لا یظلمه و لا یخذله و لا یحقره بحسب امری من الشّر ان یحقّر اخاه المسلم؛ مسلمان، برادر مسلمان است، به او ستم روا نمی‌دارد و خوارش نمی‌گرداند و کوچکش نمی‌شمارد در بدی شخص همین بس که برادر مسلمانش را کوچک بشمارد». (43) «ابوبکر جصاص» در احکام القرآن چنین برداشت کرده است: «هر آنچه خدا ما را بدان امر می‌کند به اصلاح ذات البین منجر می‌شود و با اصلاح ذات البین کار دنیا و آخرت ما اصلاح می‌یابد.» (44)
ج. در نگاه و بیان علوی، اصلاح ذات البین از برترین عبادات است، تا جایی که امیر مؤمنان (علیه السلام) در آخرین وصایایش در بستر شهادت به فرزندانش فرمود: «انّی سمعت جدّکما رسول الله یقول: اصلاح ذات البین افضل من عامه الصلوة و الصّیام»؛ من از جد شما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می‌فرمود: اصلاح رابطه میان مردم از انواع نماز و روزه‌ی مستحب برتر است. (45)
د. از نگاه امام جعفر صادق (علیه السلام)، اصلاح ذات البین به قدری اهمیت دارد که حاضر است جهت رفع اختلاف از مالش هزینه کند تا صلح و آشتی برقرار نماید؛ آن جا که به شاگرد خود مفضل فرمود: «اذا رایت بین اثنین من شیعتنا منازعه فافتدها من مالی؛ هنگامی که میان دو نفر از پیروان ما مشاجره‌ای ببینی [که مربوط به امور مالی است]، از مال من غرامت بپرداز [و میان آنان آشتی برقرار کن]. (46)
هـ. حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید: «من کمال السعادة السعی فی صلاح الجمهور»؛ نهایت سعادت این است که انسان برای اصلاح توده‌ها تلاش کند.
این حدیث هرگونه اصلاح اجتماعی، از جمله صلح در برابر جنگ را شامل می‌شود. (47)

صلح از دیدگاه قرآن

بدون تردید، یکی از اصول مسلّم تعلیمات اسلام و یکی از مبانی حقوق اسلامی، صلح و مسالمت است. گزینش نام «اسلام» برای این آیین مقدس، تأکیدی بر این مدعاست. از دیدگاه اسلام، هم جنگ تجاوزکارانه و هم تجاوز در جنگ محکوم است.
جنگ نه تنها با فطرت سلیم انسان سازگار نیست، بلکه مخالف قانون جهان هستی می‌باشد. کسانی که می‌کوشند جنگ را چیزی موافق طبع بشر قلمداد کنند و به متجاوزان اجازه توسل به زور برای رسیدن به هدف‌های توسعه طلبانه خود می‌دهند، اصل تنازع بقا را که یکی از اصول چهارگانه «داروینسیم» است در این جا دست آویز خود قرار می‌دهند و می‌گویند که اصل تنازع به منظور دوام جامعه و «انتخاب اصلح» لازم است و چه بسا به بعضی از آیات قرآن نیز (به طور انحرافی یا تفسیر به رأی) در این امر استناد می‌کنند، ولی این استدلال بسیار ضعیف است، چرا که انسان‌ها می‌توانند با «تعاون بقا» (همان گونه که در حوزه‌های صنایع و سیاست میان گروه‌های رقیب دیده می‌شود) به تکامل خویش ادامه دهند. بنابراین اساس زندگی انسان تعاون بقاست، نه تنازع بقا.
الف. «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌» و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست. (48) این آیه به گروه‌هایی اشاره دارد که در حال پیکار با مسلمانان هستند. می‌گوید: هرگاه نشانه‌های معقول صلح طلبی از سوی آنان آشکار شد، پاسخ مثبت بده و بر خدا توکل کن و در عین رعایت احتیاط، در برابر دشمن به وسوسه‌ها اعتنایی مکن! این آیه از آیاتی است که صلح طلبی را به صورت اصل اساسی به مسلمانان و حکومت اسلامی سفارش می‌کند. اگر آن‌ها تمایل نشان دادند، پاسخ مثبت بدهید؛ یعنی از گفت و گوهای ابتدایی صلح نیز استقبال کنید.
ب. «إِلاَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً» (49) مگر آن‌ها که با هم پیمانان شما، پیمان بسته‌اند یا آن‌ها که به سوی شما می‌آیند و از پیکار با شما یا با قوم خود ناتوان شده‌اند (نه سر جنگ با شما دارند و نه توانایی مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلط می‌کند تا با شما پیکار کنند. پس اگر از شما کناره گیری کردند و با شما پیکار ننمودند، [بلکه] پیشنهاد صلح دادند، خداوند به شما اجازه نمی‌دهد که متعرض آنان شوید. در این آیه نیز تعبیر «فما جعل الله لکم علیهم سبیلا»، تأکید کامل بر قبول دعوت صلح از سوی دشمن است؛ البته صلحی که عادلانه باشد.
ج. «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‌ءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ‌» (50) و اگر دو طایفه از اهل ایمان با هم به قتال و دشمنی برخیزند، البته شما مؤمنان بین آن‌ها صلح برقرار کنید و اگر قومی بر دیگری ظلم کرد، با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا بازآید. پس هرگاه به حکم حق برگشت، با حفظ عدالت میان آنان را صلح دهید و همیشه (با هر دوست و دشمنی) عدالت کنید که خدا بسیار اهل عدل و داد را دوست می‌دارد. از صدر این آیه که به جنگ‌های داخلی در جامعه اسلامی اشاره دارد، این نکته استفاده می‌شود که برقراری صلح در جامعه اسلامی، اصل اساسی است و حتی جنگ را آخرین راه چاره برای وصول به آن تجویز کرده است. از ذیل آیه استفاده می‌شود که صلح باید عادلانه باشد، نه ظالمانه و ذلیلانه، زیرا چنین صلح‌هایی همواره ناپایدار است و درون خود، نطفه جنگ را می‌پروراند.
د. «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً» (51) و اگر زنی بیم داشت که شوهرش با وی مخالفت و بد سلوکی کند یا از او دوری گزیند، باکی نیست که هر دو تن به گونه‌ای به راه صلح و سازش بازآیند که صلح به هر حال بهتر می‌باشد و نفوس را بخل و حرص فرا گرفته است و اگر [درباره یکدیگر] نیکویی کنید و پرهیزکار باشید، خدا به هر چه کنید آگاه است. این آیه مبارکه به اختلافات شخصی و خانوادگی نظر دارد و می‌گوید: اگر در خانواده اختلافی پیدا شد، «صلح» را برقرار کنید و در آخر می‌فرماید: «صلح بهتر است».
درست است که مصداق این آیه شریفه، صلح در اختلافات خانوادگی می‌باشد، ولی مفهوم آن بسیار وسیع است و گونه‌های متنوع صلح و صفا (میان دو فرد، دو گروه یا دو ملت و دو کشور) را شامل می‌شود.
در یک جمع بندی و بررسی مختصر می‌بینیم که در آیات سابق، بر صلح در سه مرحله تأکید شده است:
الف. صلح میان مسلمانان و دشمنانی که خواهان صلح‌اند؛
ب. صلح میان گروه‌های متخاصم از مسلمانان؛
ج. صلح در میان دو فرد که گرفتار اختلافند؛
صلح با عزت و عادلانه، در تمام اشکال آن مطلوب و مورد تأکید اسلام است. پایه‌های صلح را باید در مراحل متعدد آن تقویت کرد، چون اساس حکومت اسلامی صلح و صفاست. البته این هرگز نباید به معنای نادیده گرفتن اصل جهاد در اسلام تلقی شود، چرا که در قرآن مجید، هم دستور جنگ و هم دستور صلح آمده و هر یک در جای خود مطلوب است. (52)

پاسخ به یک شبهه

میسیونر «کولی»، دانشمند مسیحی که مغرضانه تاریخ اسلام را مطالعه کرده است، می‌گوید: «محمد شمشیر به دست پیروانش داد و آنان را در زشت کاری و سلب آزادی دیگران آزاد گذاشت و در حفظ اخلاق انسانی سهل انگاری نمود و کسانی را که در نبرد کشته می‌شدند به بهشت وعده می‌داد و چنین بود که در مدتی کوتاه سرزمین آسیای صغیر و آفریقا و اسپانیا طعمه‌ی پیروان او شد». (53)
دانشمندان مغرض، فراموش کرده‌اند که زور و شمشیر، عامل پیشرفت اسلام نبوده است، بلکه عوامل گسترش اسلام مواردی می‌باشد که در زیر به برخی از مهم‌ترین آن‌ها به نقل از کتاب اسلام شناسی اشاره می‌کنیم:

1. مرکز دعوت

«رمضان بوطی» می‌گوید: «منطقه جغرافیایی جزیرة العرب، سرزمین بسیار مساعدی برای دعوت اسلام بود، زیرا در نقطه‌ی وسط بین امت‌های مختلف قرار داشت». پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت خود را در منطقه‌ای دور از نفوذ دو دولت بزرگ آن زمان، یعنی ایران و روم و دیگر دولت‌های قدرتمند آغاز کرد تا از آسیب‌های احتمالی آنان مصون بماند.

2. شخصیت ممتاز و موقعیت اجتماعی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از قبیله «قریش» و از خانواده‌ی «هاشمی» بود و امتیاز ویژه‌ای از حیث پاکی و زعامت داشت که قابل مقایسه با هیچ قومی نبود. آن حضرت از نسل اسماعیل (علیه السلام) بود که همه، آمادگی پذیرش دعوت فردی از این نسل را داشتند، زیرا نسل اسماعیل محل هبوط وحی و معدن پاکیزگی معنوی به حساب می‌آمد. خود آن حضرت نیز فردی مدیر، مدبر و صاحب اصالت در رأی و اهل مشورت با دیگران و دارای اخلاق و منشی بزرگ بود.

3. نوع معجزه

فصاحت و بلاغت قرآن که با فطرت عربی منسجم و با طبع و سجیه عرب ملایم بود، توانست جز متعصبان را به اسلام مشتاق کند و از آنان عاشقان دلداده‌ای بسازد.

4. بشارت‌های اهل کتاب

بشارت‌های یهود و نصاری در کتاب‌هایشان به نزدیک بودن ظهور پیامبری در جزیره‌ی العرب، زمینه را برای پذیرش دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هموار کرد. در انجیل متّی آمده است: «بدین جهت به شما می‌گویم: ملکوت خداوند زود است که از شما گرفته شود و به امتی دیگر واگذار گردد که ثمره‌ی آن را خواهند چشید.»

5. خلأ عقیده و سیاست

عرب پیش از ظهور اسلام در خلأ عقیده و سیاستی که بر اساس فکر و اندیشه باشد زندگی می‌کردند و به تقلید از آبا و اجدادشان بت می‌پرستیدند و سیاسی به لحاظ شرایط اقلیمی گرم سیری و مردمان کوچ نشین آن، کمتر کسی طمع نفوذ در آن منطقه داشت. لذا با آمدن پیامبر اسلام و آوردن دینی که هم بهره عاطفه و هم سهم فکر را در نظر داشت و از سویی با فطرت سلیم منطبق بود، مردم دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفتند.

6. بقایای حنیفیت در عرب

بقایای حنیفیت از قبیل تعظیم کعبه و طواف و وقوف در عرفات و تلبیه و قربانی (هر چند از صورت حقیقی خود به انحراف کشیده شده بودند)، زمینه خوبی برای پذیرش اسلام بود که با رویکرد آسان گیری و رحمت و تسامح و اصل کرامت انسانی و رفق و مدارا، (54) بازسازی حنیفیت محسوب می‌شد.

انگیزه‌ها و هدف‌های جنگ‌ها

همیشه این شبهه مطرح بوده است که اگر اسلام و آموزه‌های دینی خواهان صلح و امنیت‌اند، این همه جنگی که در صدر اسلام و در عصر حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق افتاده است، چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟!
اینک به بررسی اجمالی برخی از مهم‌ترین اهداف می‌پردازیم:
1. دفع دشمنان: خداوند متعال می‌فرماید: «وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَ لاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ‌» (55) و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند، جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد.
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ» (56) به کسانی که مظلومانه مورد تهاجم قرار می‌گیرند، اجازه دفاع داده شده و خداوند بر یاری آنان تواناست. همان‌ها که به ناحق از خانه و کاشانه خود رانده شدند [و گناهی نداشتند] جز آن که می‌گفتند: پروردگار ما خدای یکتاست و اگر خداوند [ظلم و تجاوز] بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، صومعه‌ها و کنیسه‌ها و کلیساها و مساجدی که نام خداوند در آنها بسیار برده می‌شود، ویران می‌گردد و قطعاً خداوند کسی که [دین] او را یاری کند، یاری می‌دهد، زیرا خداوند نیرومند و شکست ناپذیر است.
پس قتال در اسلام، همان دفاعی است که به سبب آن، حقوق مشروع انسان‌ها محفوظ می‌ماند و در عین حال، دفاع مانند نهی از تعدی به حقوق دیگران مطلق نیست، بلکه محدود است به این که قبل از دعوت به حق، وارد کارزار نشوند، شروع کننده نباشند، زنان و کودکان را به قتل نرسانند و پس از تسلیم دشمن، دنبال بهانه نباشند و تا آخر به دنبال دشمن نروند و ...
2. دفاع از مستضعفان و یاری مظلومان: خداوند متعال می‌فرماید: «وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً» (57) چرا در راه خدا و [در راه] مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران] تضعیف شده‌اند، پیکار نمی‌کنید؟! همان افراد [ستمدیده‌ای] که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود برای ما سرپرستی و یار و یاوری قرار ده.
3. جنگ با پیمان شکنان: «أَ لاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌» (58) آیا با گروهی که پیمان‌های خود را شکستند و به اخراج پیامبر تصمیم گرفتند، پیکار نمی‌کنید؟! در حالی که آنان نخستین بار [پیکار با شما را] آغاز کردند. آیا از آن‌ها می‌ترسید؟! با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید.
4. پیش گیری از فتنه: خداوند متعال می‌فرماید: «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ‌» (59) و با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‌ای نباشد و دین از آنِ خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست.
«وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْخَائِنِینَ‌» (60) و اگر از قومی [که با آنان پیمان بسته‌ای] بیم خیانت [در پیمان] داری، [پیمانشان را] به سویشان بیفکن [و لغو آن را به ایشان اعلام کن] تا شما و آنان [در آگاهی از لغو پیمان] یک سان باشید [و بدان که اگر به آنان اعلام نکنی مرتکب خیانت شده ایت] و خداوند خیانت کاران را دوست نمی‌دارد.
علامه شلتوت می‌گوید: «همان طور که قرآن برای برقراری صلح و امنیت به تدارک نیرو دستور می‌دهد تا شر تجاوزکاران از سر مظلومان کوتاه گردد و می‌فرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»، (61) از راه‌های مسالمت آمیزی نیز وارد می‌شود که مشکلات بشری ناشی شده از طبایع سرکش و طغیان گرشان را حل«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ‌ *.وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ‌»؛ (62) و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر پیکار کنند، میان آنان صلح و سازش برقرار سازید. پس اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری ستم کرد و تعدی نمود، با آن گروهی که ستم می‌کند، بجنگید تا به فرما خدا بازگردد و حکم او را گردن نهد. پس اگر بازگشت و حکم خدا را گردن نهاد، میان آن دو گروه صلحی عادلانه برقرار کنید، بدین طریق که اگر گروه تجاوزگر خونی ریخته یا حقی را پایمال کرده، حکم خدا را در درباره‌اش اجرا کنید و همواره به عدالت رفتار نمایید، چرا که خدا دادگران را دوست می‌دارد. همه مؤمنان (چه آنان که با یکدیگر درستیزند و چه غیر آنان) جز این نیستند که با یکدیگر برادرند. پس بر شما فرض است که میان آن دو گروه از برادرانتان که با یکدیگر درستیزند صلح و سازش برقرار کنید و همگان تقوای الهی را رعایت کنید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید. پس خدا خواهان صلح و برچیدن نزاع‌هاست و همین است مرام اسلام و دینی که وجدان و ایمان با هم در آن قضاوت می‌کنند. در این آیین مجوز دشمنی و دشمن تراشی نیست.» (63)

معاهدات از نظر اسلام

اسلام، روابط میان مردم را بر مبنای اصل صلح و تفاهم قرار داده است و جنگ را تنها راه باقی مانده برای رویارویی با پدیده‌ای نادر می‌داند که از طریق گفت و گو و منطق و موعظه حل و فصل نمی‌شود. هرگاه جنگی روی داد و یکی از طرفین، خواهان آتش بس و مصالحه شدند، بر طرف دیگر واجب است که برای جلوگیری از خون ریزی و ویرانی به صلح پاسخ مثبت بدهد، زیرا خداوند متعال می‌فرماید:
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‌ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ* وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌»؛ (64) شما مؤمنان باید برای مقابله با کافرانی که پیرامون شمایند، آنچه در توان دارید از نیروی رزمی و اسبان بسته (آماده نبرد) فراهم آورید تا بدین وسیله کسانی را که دشمن خدا و دشمن شمایند، بترسانید [و اندیشه هجوم به مسلمانان را از آنان سلب کنید] و نیز برای مقابله با دشمنان دیگری که غیر از اینانند و شما از آنان بی‌خبرید و خدا به وجودشان آگاه است، نیروی رزمی آماده کنید و بدانید که هر چیزی را در راه خدا هزینه کنید، بی‌کم و کاست به شما بازگردانده می‌شود و بر شما ستم نخواهد شد و اگر به صلح تمایل داشتند تو نیز بدان روی آور، و بر خدا توکل کن و بیم نیرنگشان را نداشته باش که او شنونده سخن بندگان و دانا به اندیشه‌های آنان است.
در راستای توصیه‌ی فوق (صلح و آتش بس)، دین اسلام جهت دوام صلح و امنیت به مسلمانان حق می‌دهد که هرگونه صلاح می‌دانند با طرف مقابل مذاکره صلح و قرارداد انعقاد کنند. هم چنین به آن‌ها حق می‌دهد که در جهت عقد قراردادهای نظامی و دفاع مشترک در برابر دشمنان مشترک و برای تأمین مصالح بر هر کیفیتی که باشد، با آنان گفت و گو و صلح کنند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز استقرار در مدینه با اهل کتاب قراردادهای سیاسی و نظامی برای رویارویی با دشمنان مشترک بر اساس آزادی انتخاب دین و عقیده و محافظت از صلح و امنیت انعقاد کرد که «صلح حدیبیه» از آن موارد است. طبیعی است که طرفین معاهده و مصالحه، مطابق شروط معاهده باید به تعهدات خویش وفادار و پای بند باشند که این تعهد به وفاداری در آیات 3 و 4 سوره توبه، 55، 56 و 58 سوره انفال آمده است.
اما شرط‌های معاهده عبارتند از:
الف. مواد توافق نباید با احکام ثابت و نصوص قطعی الدلاله اسلامی تضاد داشته باشد: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر شرطی که با کتاب خداوند در تضاد باشد، مردود است.»
ب. طرفین معاهده باید از مواد مندرج در آن راضی باشند. وقتی که در عقد و معاملات کالایی، رضایت طرفین شرط است «الا تکون تجارة عن تراض منکم»؛ مگر آن که به صورت تجاری و همراه با رضایت [طرفین] شما باشد) (65)، پس هر گونه عقد و پیمانی که بر اساس زور و زیر حملات سنگین تانک‌ها و موشک‌ها و ... باشد، هیچ ارزشی ندارد. در مورد معاهداتی که با مرگ و زندگی و عزت و ذلت ملتی سر و کار دارند، شرط رضایت طرفین در اولویت قرار دارد.
ج. مطالب اساسی و هدف‌های معاهدات باید کاملاً روشن باشند و هیچ زمینه‌ای برای تأویل و تفسیر و بازی با الفاظ برای هیچ کس باقی نگذارند. در خصوص جلوگیری از همین امور است که خداوند متعال می‌فرماید:
«وَ لاَ تَتَّخِذُوا أَیْمَانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌»؛ (66) و سوگندهای خود را دست آویز نیرنگ در میان خود قرار ندهید که گامی که بر ارزش‌های الهی و انسانی استوار بوده است، پس از استواری‌اش می‌لغزد و شما بدین سبب که از راه خدا بازمانده‌اید، در دنیا ناگواری می‌چشید و تیره بخت می‌شوید و در آخرت نیز عذابی بزرگ خواهید داشت.
آثار صلح عبارت است از پایان یافتن کامل جنگ بین طرفین، مبادله‌ی اسرا و مجروحان، رفع کامل اختلافات با تعیین خط مرزی، امکان رفت و آمد (ترانزیت) اتباع طرفین در خاک یکدیگر و ... . (67)

مقایسه‌ای بین قانون اسلام و قوانین بین‌المللی در جنگ

دین اسلام اگرچه جنگ را در مواردی مباح دانسته، ولی آن را با دیواری محکم از رحمت و عطوفت و انسانیت محصور کرده است که تمدن قرن حاضر، نه تنها به آن نرسیده، بلکه به آن نزدیک هم نشده است. به دشمنان اسلام که با قلم‌های مغرضانه خویش دین اسلام را دین جنگ و ترور و خشونت می‌دانند، باید گفت: نگاهی دوباره به تاریخ اسلام بیندازند و نظری دقیق و موشکافانه به جنگ‌های صلیبی بیفکنند که چگونه مسیحیان جهت گسترش مسیحیت، خون میلیون‌ها مسلمان بی‌گناه را ریختند، تا جایی که «رائول دوکان» وقایع نگار غربی می‌گوید: «در مقره جنگ جویان ما، بزرگ سالان کافر، مسلمانان را در دیگ جوشاندند و کودکان را به سیخ کشیدند و روی آتش کباب کردند و خوردند و در سال 1099 میلادی که بیت المقدس به تصرف صلیبی‌ها درآمد، تنها در بیت المقدس بیش از شصت هزار نفر را کشتند.» (68)
1. قانون بین‌المللی می‌گوید: هر دولتی که به اعلان جنگ علیه دولت دیگری ناچار شد، بر آن واجب است که قبل از شروع جنگ در مدت و ضرب العجل معینی به دولت مذکور اعلام جنگ و به او اعلام خطر کند تا آن دولت هم احتیاط‌های لازم را به عمل آورد. هدف از این اعلان جنگی، جلوگیری از خسارت بیشتر و پرهیز از ظلم و حیله و غافل گیر کردن طرف است. شریعت اسلام می‌گوید: بر مسلمانان واجب است که قبل از شروع جنگ با کفار، دعوت اسلام را به آنان ابلاغ کنند و تاریخ نیز ثابت کرده است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با هیچ قوم و ملتی قبل از این که دعوت اسلام را به آنان ابلاغ کند به جنگ نپرداخته است و عین این کار را هم به فرماندهانش دستور می‌داد. در صحیح مسلم آمده است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به برخی از فرماندهانش فرمود: «اذا لقیت عدوک من المشرکین، فادعهم الی احدی ثلاث فایتهن اجابوک فاقبل منهم، الاسلام، اوالجزیه او القتال»؛ هرگاه با دشمن مشرک خود روبه رو شدی، [قبل از شروع جنگ] او را به انتخاب یکی از سه چیز دعوت کن؛ هر یک از آن‌ها را قبول کرد، آن را از او بپذیر: اول پذیرفتن دین اسلام را به او پیشنهاد کن، اگر آن را انتخاب نکرد، پرداخت جزیه را از او بخواه و اگر آن را هم نپذیرفت، آن گاه با او بجنگ. (69)
2. مطابق قانون بین‌المللی، دام داران، کشاورزان، پیشه وران و ... که در جنگ شرکت ندارند، جزو جنگ جویان به حساب نمی‌آیند. پس نباید اذیت و آزاری به آنان برسد، زیرا صفت جنگ جو مختص کسانی است که در جنگ شرکت دارند.
شریعت اسلام عین این مطلب را تأیید کرده و در چهارده قرن پیش اعلام نموده است: «وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَ لاَ تَعْتَدُوا»؛ (70) در راه خدا با کافرانی بجنگید که علیه شما می‌جنگند و از حد اعتدال تجاوز نکنید و منحرف نشوید.
یکی از انحراف‌ها و تجاوزهایی که خداوند از آن نهی فرموده است، کشتن و آزار کسانی است که در جنگ شرکت ندارند؛ مانند زن و بچه‌های دشمنان و مریضان و پیران و رهبران دینی آنان و ... «رباح بن ربیعه» روایت می‌کند: «در یکی از غزوه‌ها همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحابش از کنار لاشه زنی که کشته شده بود گذشتند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جلوی آنان ایستاد و با تعجب گفت: (ما کانت هذه لتقاتل اثم نظر فی وجوه اصحابه و قال لأحدهم: الحق بخالدبن الولید و لا یقتلن ذریة و لا عسفا، و لا امراه)؛ (71) این زن که جنگ جو نبوده است نمی‌بایستی کشته می‌شد، سپس به سوی اصحابش نگاه کرد و به یکی از آنان گفت: برو به خالدبن ولید بگو به هیچ وجه نباید بچه‌ها و کارگران و زنان را بکشد.
هنگامی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را آماده بیرون رفتن برای جنگ می‌کرد، به لشگریان خود گفت: «لاتقتلنّ امرأه، و لا صغیراً ضرعاً و لا کبیراً فانیاً، و لا تحرقنّ نخلا و لا تقلعن شجراً و لا تهدموا بیتا»؛ (72) زن‌ها، بچه‌های ضعیف و مردان پیر و فرتوت را نباید به قتل برسانید. درخت‌های خرما را آتش نزنید و آن‌ها را قطع و خانه‌ها را ویران نکنید.
از ابن عباس روایت شده است که هر وقت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لشکریان خود را به سوی دشمن می‌فرستاد به آنان می‌گفت: «و لا تقتلوا اهل الصوامع» راهبان و عابدان را که در دیرها هستند نکشید.
3. مطابق قانون بین‌المللی، زخمی‌های جنگی نباید کشته شوند و نباید با حیله، دشمن را عذاب داد و او را غافل گیرانه از پای درآورد و نیز نباید بمب‌ها و نارنجک‌ها و اسلحه‌هایی که عذاب بیشتری دارند برای کشتن افراد به کار گرفته شوند هم چنین مسموم کردن چاه‌های آب و جویبارها و خوراک و طعام‌ها منع و سفارش شده است که جنازه به کشتگان بی‌احترامی نشود، و مثله نگردند و بینی و لب و گوش آنان نباید بریده شود و احترام جنازه کشتگان از هر قوم و ملیتی که باشند، لازم است.
اسلام هم تأکید دارد که نباید هیچ یک از کارهای فوق در جنگ از مسلمانان صادر شود. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه فرمانده‌ای را بر لشکری یا گروهی تعیین می‌کرد به او سفارش می‌نمود که از خدا پروا داشته باشد، از عذابش بترسد، پرهیزگار باشد و با مسلمانانی که با او هستند به نیکی و خوبی رفتار کند و بعداً می‌فرمود: «اعزوا باسم الله فی سبیل الله، قاتلوا من کفر بالله، اغزوا و لا تفلو، و لا تغدروا و لا تمثلوا و لا تقتلوا ولیداً»؛ به نام خدا و در راه خدا جهاد کنید و با کسانی که کفر می‌ورزند به جنگ بپردازید، ولی حیله و خیانت نکنید و از قانون اسلام خارج نشوید و غدر و ظلم ننمایید، کشته‌ها را مثله نکنید و بچه‌ها را نکشید». (73) حتی اگر دشمنان، جنازه مسلمانان را مثله کردند، بهتر آن است که مسلمانان در این کار مقابله به مثل نکنند.
اولین خلیفه اسلام به فرمانده خود «اسامه»، توصیه و سفارش کرد که نباید خیانت کنند، به حیله و نیرنگ متوسل شوند، مرتکب جور و ظلم گردند، دشمنان را مثله کنند، بچه‌های کوچک و پیرمردان و زنان را بکشند، درختان خرما را قطع یا آن‌ها را آتش بزنند، درخت‌های مثمر را قطع کنند و نیز نباید گوسفند یا گاو و شتری را مگر به خاطر خوردن گوشت آن‌ها سر ببرند.
4. قانون بین‌المللی می‌گوید که باید با اسیران به خوبی رفتار شود و اذیت و آزار نشوند و نباید آنان را به قتل رساند یا زخمی کرد و نباید با آن‌ها بدرفتاری شود و هرگاه خود را تسلیم کردند، نباید به آن‌ها توهین کرد و تحقیرشان نمود و یا آزادی آنان را پایمال کرد. شریعت اسلام نیز می‌گوید که باید با کلیه اسیران به خوبی و با شیوه پسندیده رفتار شود. قرآن رفتار نیک با اسیران را جزو بِرّ و احسان که نشان ایمان مسلمانان می‌باشد، به حساب آورده است. خداوند متعال از مؤمنانی که با اسیران به خوبی رفتار می‌نمایند، تمجید کرده است و می‌فرماید:
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً»؛ (74) و غذایی را که از شدت احتیاج، آن را دوست می‌داشتند به مسکین و یتیم و اسیر عطا کردند و گفتند: جز این نیست که شما را برای خشنودی خدا اطعام می‌کنیم، نه از شما عوضی می‌خواهیم و نه انتظار سپاس و ثنایی داریم.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحابش را به حسن رفتار و معامله پسندیده با اسیران سفارش می‌کرد و می‌فرمود: «احسنوا اسارهم»؛ اسارت آنان را در نظر بگیرید و به خوبی با ایشان رفتار کنید. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جماعتی از اسیرا منت گذاشته و ایشان را بدون عوض آزاد کرده است؛ برخی را در مقابل فدیه و پرداخت مال و بعضی را در برابر تعلیم دادن به بچه‌های مسلمانان آزاد کرده است. (75)

صلح و احکام اهل بغی

در تعالیم اسلام در مورد عقیده‌ی توحید و یکتاپرستی، مسلمانان مکلف نشدند که آغازگر جنگ با مشرکان باشند، اما به دلیل اهمیت صلح، دین اسلام برای رویارویی با مسلمانان ستمگری که از راه زور و چپاول و سرکوبی، آزادی دیگران را نادیده می‌انگارند، استفاده از ابزار قدرت و فشار را توصیه کرده است. (76)
به دلیل آن که دین اسلام دین رحمت و اخوت است و خواهان استقرار صلح و امنیت در میان آحاد جامعه می‌باشد، برای مجرمان سیاسی که مسلمانند و با توجیهاتی علیه امام یا فرماندار کل جامعه می‌شورند و دیگران را نیز برمی‌انگیزانند، احکامی ویژه دارد که باز هم روح انعطاف پذیر آموزه‌های اسلامی و رأفت و رحمت را در خلال آن احکام مشاهده می‌کنیم. امام مالک، شافعی و احمد بن حنبل برای پیکار اهل عدل با اهل بغی، آغاز جنگ از سوی آنان (اهل بغی) را شرط می‌دانند، هر چند امام ابوحنیفه آن را شرط نمی‌داند، بلکه تجمع و نافرمانی اهل بغی را برای پیکار با آن‌ها کافی می‌داند. دین اسلام به کرامت انسان‌ها و حقوقشان توجه دارد تا جایی که می‌گوید: تا زمانی که اهل بغی از حقی امتناع یا با دستوری مخالفت نکرده‌اند و وجود آن‌ها خطری برای نظام اسلامی و مسلمانان در بر نداشته باشد، نباید پیش از شورش آن‌ها متعرضشان شد. روش حضرت علی (علیه السلام) در برخورد با خوارج نیز همین گونه بود که ابتدا بر خوارج نهروان فرماندهی را تعیین کرد و آن‌ها پس از مدتی که از فرمانده اطاعت کردند، او را به قتل رساندند. حضرت کسی را نزد خوارج فرستاد تا قاتل فرمانده را تسلیم وی کنند، ولی آنان از این کار خودداری کردند و گفتند: ما همه قاتلیم. آن گاه حضرت علی (علیه السلام) با آنان وارد نبرد شد (77) و حتی بعد از شکست آن‌ها دستور تعقیبشان را صادر نکرد و خطاب به آنان فرمود: شما بر ما سه حق دارید: 1. مانع حضور شما در مسجد نمی‌شویم؛ 2. تا زمانی که «فیء» و غنایم در اختیار ما باشد، شما را از آن بی‌بهره نخواهیم کرد؛ 3. پیش از شما دست به شمشیر نخواهیم برد و آغازگر جنگ نخواهیم بود. (78)
این است سیره‌ی عادلانه اسلام و توجه مهربانانه تربیت یافتگان این مکتب به کرامت و حقوق انسانها. در خلال شورش و پس از شورش اهل بغی، ولی امر مسلمانان باید به قصد دفع شورشیان، نه کشتن و نابودی آن‌ها پیکار کند و با کسانی که با او رودررو هستند، بجنگد و از تعقیب کسانی که فرار کرده‌اند، خودداری کند. هم چنین نباید مجروحان، اسیران و کسانی را که سلاح بر زمین نهاده‌اند، بکشد یا اموالشان را مصادره کند و یا زنان و فرزندانشان را به اسارت برد. (79)
پس از پایان یافتن جنگ، ولی امر باید اموال اهل بغی را که در دست اهل عدل است به آنها بازگرداند و اموالی که در غیر میدان جنگ از بین رفته، تلف کننده ضامن آن است. اهل بغی ضامن اموال و نفوسی نیستند که در غوغای جنگ از بین برده‌اند، ولی در برابر اموال و نفوسی که در غیر حالت جنگ از بین برده‌اند، ضامن و مسئولند و این عقیده، عقیده‌ی راجح است. (80)

نتیجه گیری

در اسلام، خداوند نام‌های نیکویی دارد که از جمله زیباترین آن‌ها دو نام «رحمان» و «رحیم» است. رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته و رحمت الهی، تمام هستی را پر کرده است، تا جایی که مذمت شده‌اند آنانی که از روح و رحمت خداوند ناامید می‌شوند و دیگران را هم ناامید می‌کنند. پیامبر اسلام نیز با صفت رحمت و رأفت معرفی شده‌اند.
حال در آیینی که پروردگارش سرچشمه رحمت و پیامبر آن مصداق بارز و کامل مهرورزی و عطوفت می‌باشد، بی‌انصافی نیست که مسلمانان، طرفی از رحمت و رأفت برنگیرند و در انظار جهانیان به تعصب و ترور و خشونت و غضب شناخته شوند. هم چنین هر روز به دلیل سهل انگاری‌هایشان، آیین مسیحیت به عنوان مسلک صلح و دوستی به رخشان کشیده شود و از سویی، تعصب و خامی و جنگ افروزی و خشونت ورزی و تکفیر و عملیات انتحاری‌شان چونان پتکی مهلک بر سر اسلام و قرآن کوبیده شود. از آن بدتر، به سبب شیوه برخورد نادرست ما، دشمنان از شخصیت پیامبر رحمت (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین) (81) سوء استفاده کنند و کاریکاتورهای مستهجن و توهین آمیز و فیلم‌های مضحک و مسخره عرضه کنند و جهانیان پیامبری را که نامش نام جمله انبیا بود و آنچه همه خوبان داشتند، او به تنهایی داشت، در جایگاهی پایین‌تر از موسی و عیسی و ... بنشانند.
آیا وقت آن نرسیده است که ما مسلمانان بیدار شویم و باری دیگر با ارزش‌هایی مثل رحمت و صلح و آشتی، قرآن و پیامبرمان را به جهانیان معرفی کنیم؟ آیا سپیده دم چنین آرزویی رخ از نقاب بیرون نکشیده است؟! آیا با گستردگی رحمت الهی و آموزه‌های صلح آمیز قرآنی و نگاه محبت آمیز نبوی به جامعه انسانی، اگر بازهم در میان آحاد امت اسلامی شاهد قتل و غارت و چپاول باشیم، نباید به ایمانمان شک کنیم و بیم آن داشته باشیم چونان که ادعای ایمان از اعراب روزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نفی شد، از ما هم نفی شود؟ «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ». (82)
بنابراین در قرآن حق باید پناه برد، و دگرباره تجدید ایمان کرد. و با آموزه‌های گهربار آن تجدید میثاق نمود تا بار دیگر شاهد مجد و عظمت اسلام و مسلمانان باشیم، زیرا عظمت و عزت از دست رفته، جز در سایه تفاهم و تعاون توأم با رحمت و رأفت ممکن نیست. اگر مشاجره‌ها و اختلاف‌های کوچک اصلاح نشود، ریشه عداوت تدریجاً در دل‌ها نفوذ می‌کند و ملت متحد به جمعی پراکنده، زبون و ضعیف مبدل خواهد شد، تا جایی که بیم آن می‌رود که اصل موجودیت اسلام و قرآن به خطر بیفتد.
حسن ختام و رحیق مختوم این مقاله، کلام حکیمانه سیدنا علی (علیه السلام) است که به مالک اشتر فرمود:
«هرگز صلحی را که از سوی دشمن پیشنهاد می‌شود و رضای خدا در آن است رد مکن، زیرا در صلح برای سپاه تو آسایش و تجدید قوا و برای خودت آرامش از اندوه و غم‌ها و برای ملت مایه‌ی امنیت است.» (83)

پی‌نوشت‌ها:

1. محقق و مدرس حوزه علمیه اهل سنت تربت جام.
2. اسراء، آیه 70.
3. حجرات، آیه 10.
4. حافظ شیرازی (رح).
5. نور، آیه 22؛ تغابن، آیه 14؛ حجر، آیه 85؛ زخرف، آیه 89.
6. رعد، آیه 22؛ نحل، آیه 46.
7. آل عمران، آیه 159.
8. طه، آیه 44.
9. صحیح البخاری، ج1، ص 25.
10. هیثمی، مجمع الزوائد، ج8، ص 244.
11. الاصول من الکافی.
12. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 532.
13. صالح، عضیمه، معناشناسی واژگان قرآن، ص 257.
14. سیدشریف، جرجانی، التعریفات، ذیل کلمه «رحمت».
15. احمدبن محمد، برقی، المحاسن، ص 263.
16. اسراء، آیه 23.
17. فتح، آیه 29.
18. احمد، شرباصی، دایره المعارف اخلاق قرآنی، ص 158.
19. مصطفی، سباعی، جامعه توحیدی اسلام و عدالت اجتماعی، ص 228.
20. محمد فواد، عبدالباقی، اللولو و المرجان، ج3، ص 152.
21. محمدبن اسماعیل، بخاری، الجامع الصحیح البخاری، کتاب الایمان، حدیث شماره 30.
22. محمد فواد، عبدالباقی، پیشین، ج3، ص 148.
23. صحیح بخاری و نهج البلاغه به نقل از کتاب دایره المعارف اخلاق قرآنی، ص 160.
24. رک. محمد فؤاد عبدالباقی، همان، ج3، ص 151.
25. علی تقی زاده، اکبری، جهاد در آئینه قرآن، ج1، ص 231.
26. اصول کافی، ج5، ص 36.
27. ابوبکر بیهقی، السنن الکبری، ج9، ص 91.
28. اصول کافی، ج5، ص 28.
29. توبه، آیه 6.
30. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 67، باب 20، کتاب جهاد.
31. اصول کافی، ج5، ص 31.
32. تصنیف غررالحکم به نقل از: علی اصغر رضوانی، اسلام شناسی پاسخ به شبهات، ص 279.
33. کافی، ج5، ص 35 (به نقل از اسلام شناسی پاسخ به شبهات، ص 279).
34. محمود شلتوت، اسلام آئین زندگی، ص 629.
35. انفال، آیه 1 و حجرات، آیه 9.
36. فصلت، آیه 34.
37. شیخ الطبرسی، مجمع البیان، ج2، ص 365 .
38. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج2، ص 81.
39. یونس، آیه 99.
40. محمود شلتوت، همان، ص 626.
41. محمد ابوزهره، معجزه بزرگ پژوهشی درعلوم قرآنی، ص 617.
42. انفال، آیه 1.
43. ابن ابی جمهور احسائی، عوالی الثالی، ج1، ص 128.
44. ابوبکر جصاص، احکام القرآن، ج5، ص 290.
45. رک. تفسیر نمونه، ج7، ص 84، ذیل آیه 1 انفال.
46. اصول کافی، باب اصلاح ذات البین، حدیث 2 (به نقل ازکتاب قرآن و حقوق، ص 251).
47. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، پیام قرآن، ج10، ص 371.
48. انفال، آیه 61.
49. نساء، آیه 90.
50. حجرات، آیه 9.
51. نساء، آیه 128.
52. حسین عباس نژاد، قرآن و حقوق، ص 248-250 با اختصار.
53. فخرالدین حجازی، سه سخن، ص 94.
54. ر.ک. علی اصغر رضوانی، اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، ص 295-300.
55. بقره، آیه 190.
56. حج، آیات 39 و 40.
57. نساء، آیه 75.
58. توبه، آیه 13.
59. بقره، آیه 193.
60. انفال، آیه 58.
61. انفال، آیه 60.
62. حجرات، آیه 9 و 10.
63. محمود شلتوت، سیری در تعالیم اسلام، ص 77 و 78.
64. انفال، آیه 60 و 61.
65. نساء، آیه 29.
66. نحل، آیه 94.
67. شلتوت محمود، اسلام آیین زندگی، ص 629 – 629 با اختصار؛ وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج6، ص 4340-4360. آلوسی بغدادی، روح المعانی، ذیل آیه 29 نساء.
68. ر.ک. علی اصغر رضوانی، اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، ص 302 (به نقل از کتاب جنگ‌های صلیبی از دیدگاه شرقیان، ص 61).
69. صحیح مسلم، ج5، ص 140.
70. بقره، آیه 190.
71. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج2، ص 122.
72. ابوبکر بیهقی، السنن الکبری، ح2، ص 7.
73. ر.ک. صحیح مسلم، ح5، ص 140 (به نقل از کتاب روح الدین الاسلامی، ص 690).
74. انسان، آیه 8و 9.
75. مطالب عنوان مقایسه قانون اسلام و قوانین بین المللی از: عبدالفتاح عفیف طباره، روح الدین الاسلامی، ص 687-692 با اختصار.
76. آیات 9 و 10 سوره حجرات «احکام بغاه» را مطرح نموده است.
77. عبدالقادر عوده، حقوق جنایی اسلام براساس مذاهب پنج گانه، ج1، ص 142-146.
78. یوسف قرضاوی، فقه سیاسی، ص 213.
79. سیدقطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج6، ص 3343.
80. آلوسی بغدادی، تفسیر روح المعانی، ج26، ص 150.
81. انبیاء، آیه 107.
82. حجرات، آیه 14.
83. سیدعلی نقی فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 1027 نامه 53، بند 74.

منابع :
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج26، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت – لبنان 1405.
4. ابوزهره، محمد، معجزه بزرگ، ترجمه محمود ذبیحی، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، 1379.
5. انصاری، محمدعلی، تفسیر سوره حجرات، بیان هدایت نور، مشهد. 1386
6. بخاری، محمدابن اسماعیل، مختصر صحیح البخاری، عبدالقادر ترشابی، ج1، حرمین، زاهدان. 1382
7. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالفکر، بیروت-لبنان.1401
8. برقی، احمدبن محمد ابن خالد، المحاسن، دارالکتب الاسلامیة، تهران 1370هـ.
9. تقی زاده اکبری، علی، جهاد در آیینه قرآن، زمزم هدایت، قم. 1383
10. حجازی، فخرالدین، سه سخن، بعثت، تهران [بی تا].
11. خرم شاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، دوستان و ناهید، تهران 1377.
12. راغب اصفهانی، حسین ابن محمد، المفردات فی غریب القرآن، آرایه [بی جا]، 1387.
13. رضوانی، علی اصغر، اسلام شناسی و پاسخ به شبهات: دفاع از اسلام و پیامبر، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم 1384.
14. زحیلی، وهبة، الفقه الاسلامی و ادلته، دارالفکر المعاصر، دمشق. 1997
15. سابق، سید، فقه السنة، دارالکتاب العربی، بیروت – لبنان [بی تا].
16. سباعی، مصطفی، جامعه توحیدی اسلام و عدالت اجتماعی، ترجمه علی محمد حیدری، حکمت، [بی جا] 1357.
17. شرباصی، احمد، دایرة المعارف اخلاق قرآنی، ترجمه محمد بهاءالدین الحسینی، تازه نگاه، سنندج. 1379
18. شلتوت، محمود، اسلام، آیین زندگی، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، احسان، تهران. 1382
19. ـــ ، سیری در تعالیم اسلام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، شرکت سهامی انتشار، تهران. 1361
20. عباس نژاد، محسن، قرآن و حقوق، بنیاد پژوهش‌های قرآنی حوزه و دانشگاه، مشهد. 1385.
21. عبدالباقی، محمد فؤاد، ترجمه فارسی اللؤلؤ و المرجان: احادیث مشترک صحیح مسلم و بخاری، احسان، تهران. 1386
22. عضیمه، صالح، معناشناسی واژگان قرآن، حسین سیدی، شرکت به نشر، مشهد. 1380
23. عفیف طبّاره، عبدالفتاح، روح الدین الاسلامی، ابوبکر حسن زاده، نشر سقز (محمدی)، قم. 1370
24. عوده، عبدالقادر، حقوق جنائی اسلام بر اساس مذاهب پنج گانه و مقایسه آن با حقوق عرفی، اکبر غفوری، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد. 1373
25. قرضاوی، یوسف، فقه سیاسی، عبدالعزیز سلیمی، احسان، تهران. 1379
26. سید قطب، فی ضلال القرآن، ج6، دارالشروق، قاهره. 1429
27. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار: الجامعه لدرر الأخبار الائمة الاطهار، مؤسسه الوفاء، بیروت – لبنان. 1403
28. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج2، دارالکتاب الاسلامیة، تهران. 1375.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول