نگاه مقایسه‌ای به فرجام‌شناسی دکترین مهدویت و نظریه برخورد تمدنها

جوهره اصلی دکترین مهدویت نگاه روشن و امید بخش نسبت به آینده‌ی انسان و جهان است. مباحثی همچون " آخرالزمان" ، "عصر ظهور" و "حکومت جهانی" از محوهای اصلی دکترین مهدویت است که طبق آن فرجام جهان با ظهور مهدی موعود دستخوش دگرگونی خواهد شد. ایشان در عصری ظهور خواهد کرد که جهان از ظلم و فساد درمانده شده باشد تا این که با ظهورشان و با تشکیل حکومت جهانی ریشه فساد و تباهی و ستم خشکانده شود و به جای آن نهال‌هایی از عدالت و محبت فراگیر، کاشته شود.
در نظریه "برخورد تمدنها" که توسط هانتینگتون در سال 1993 طرح شد، نگاه ایشان به آینده جهان بدبینانه است. به پندار او بالاخره برخورد تمدنها در آینده، تمدن لیبرال دمکراسی غرب را در جهان فراگیر خواهد کرد. از دیدگاه هانتینگتون درگیری اصلی در آینده میان تمدنهای اسلام و کنفوسیوس از یک طرف و تمدن غرب خواهد بود. وی تمدن اسلام را خشن و خونین توصیف می‌کند.
با مقایسه‌ی فرجام‌شناسی در دکترین مهدویت و نظریه برخورد تمدنها در می‌یابیم که میان دو دیدگاه در رابطه با فرجام جهان فاصله بسیار وجود دارد. در حالی که در دکترین مهدویت، فرجام جهان مبتنی بر آموزه‌های الهی و وحیانی ترسیم می‌شود، نظریه‌ی برخورد هانتینگتون برخواسته از مبانی بشری و عقلانیت محض است و در حالی که دکترین مهدویت فرجام جهانی را با جهانی شدن دین اسلام و فراگیر شدن عدالت توسط « مهدی (عج) » نوید می‌دهد، نظریه برخورد تمدنها، نگاهی خصمانه به اسلام و تمدن آن دارد و در نهایت تمدن اسلام را در آینده مقهور تمدن غرب و محصول لیبرال دمکراسی آن پیش‌بینی می‌کند.

خصلت آینده‌نگری در انسان او را مجاب می‌کند که تنها به گذشته و حالش نیندیشده و بی‌صبرانه می‌خواهد بداند که سرنوشت او در جهان به کجا ختم می‌شود. انسانها در عین تمایزات جغرافیایی، خونی و... دارای تمایزات فکری نیز هستند. در واقع اساس اندیشه‌ی بخشی از بشریت در کلیت اندیشه‌ای جای می‌گیرد که حکم مکتب فکری را برای آنها پیدا کرده است.
هریک از این مکاتب نگاه خاص و بعضا متفاوتی نسبت به انسان و سرنوشت او دارند. در یک تقسیم کلی و کلان دو مکتب الهی و مادی مکاتبی هستند که نگاه ویژه و متضادی نسبت به آفرینش انسان و جهان، هدف از آفرینش و در نهایت پایان تاریخ انسان و جهان دارند. مکاتب الهی و مادی هریک به مکتب‌ها و نظریه‌های خردتری منشعب می‌شوند که هرکدام از جنبه‌ها و با نگرشهای خاص گذشته و آینده انسان و جهان را تفسیر می‌کنند.
بداهتا و اجمالا «دکترین مهدویت» به عنوان نحله‌ای از مکتب الهی و نظریه‌ی «برخورد تمدنها» با مبانی سودمحورِ انسان‌مدارانه به عنوان نماینده‌ای از مکتب مادی هستند که هریک با منظومه‌های فکری ویژه‌شان فرجام جهان را به شیوه متفاوتی ترسیم می‌کنند. « دکترین مهدویت» به عنوان یک نظریه و نگرش اعتقادی پذیرفته شده توسط فرقه‌ها و نحله‌های مذهبی و کلامی دینی روشن و خوشبینانه‌ای از آینده به معتقداتش ارایه می‌دهد و آینده‌ی جهان را پیروزی حق بر باطل و چیرگی خوبیها بر بدیها می‌داند که نهایتا ناملایمات و شرور از جهان رخت بر خواهد بست.
در مقابل نظریه‌های سیاسی مانند نظریه «برخورد تمدنها» که در سالیان اخیر خلق شده‌اند و چند صباحی هم مورد توجه قرار گرفته‌اند، با مبانی و بسترهای مادی و برخواسته از اندیشه اومانیستی تمدن غرب، آینده‌ی جهان را آینده‌ای پر از برخورد و درگیری می‌پندارند که البته به اذعان بسیاری از این نظریه‌پردازان، پیروزی نهایی با اردوگاه غربیان خواهد بود. هرچند که از منظر هانتینگتون خالق نظریه برخورد تمدنها، آینده جهان را برخورد و سپس پیروزی تمدنی - فرهنگی تعیین خواهد کرد و نه برخورد قدرتها و ایدئولوژیها.
به باور ما هم اساس نظریه برخورد تمدنها ناصواب و ناامید کننده است و هم پیش‌بینی‌ای که از آینده‌ی جهان و پیروزی لیبرال دمکراسی غرب ارایه می دهد. بنابراین این نظریه‌ی جنجال برانگیز و مفروضات آن در رابطه با آینده جهان را در این نوشتار در کنار فرجام‌شناسی دکترین مهدویت به عنوان یکی از استوانه‌های اعتقادی شیعه، مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهیم. بحث در این تحقیق بر محور این سوال اصلی خواهد چرخید که دکترین مهدویت در اندیشه شیعه با نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون آینده و فرجام تاریخ انسان و جهان را چگونه ارزیابی نموده و چه تمایزاتی با هم دارند؟
در پاسخ به این سوال پیش‌بینی می‌کنیم که این فرضیه را اثبات و حداقل تایید کنیم که این دو نگرش نسبت به آینده جهان از دو مکتب فکری متضادی برخواسته‌اند و لذا فرجام جهان و انسان را به صورت متفاوتی تبیین می‌کنند. بدیهی است حقانیت دکترین مهدویت و آموزه‌های برخواسته از آن در رابطه با فرجام جهان و ناپختگی و تضادهای درونی نظریه‌ی برخورد تمدنها از مفروضات تحقیق خواهند بود.

فرجام‌شناسی: (endism): در لغت بر وزن و معنی انجام که به معنای انتها و آخر باشد.[1] اما در اصطلاح اعتقاد به اینکه بعضی شیوه‌های قدیمی جهان، بعضی الگوهای رفتاری قدیمی و بعضی نهادها به پایان خود رسیده‌اند و به جای آنها چیزهای تازه‌ای پدید آمده‌اند. پایان‌باوری، بخشی از سرخوردگی در غرب نسبت به سیاست، تفکرات عصر روشنگری و مدرنیته است...در دهه‌های اخیر احساسات ضد سیاسی به صورت آخرالزمانی جلوه کرده به طوری که تقریبا همه چیز و بویژه پایان ایدئولوزی، پایان تاریخ، پایان فرمانروایی و پایان دولت تک‌ملیتی را اعلام کرده است.[2]
دکترین مهدویت (doctorine mahdism): اصول و قواعدی که در هریک از شاخه‌های علوم و یا در میان پیروان یک آیین مورد تصدیق و اعتقاد باشد[3] در تعریف یگر ؛ مجموعه‌ای از عقاید که دستگاهی از نظریات دینی، فلسفی یا سیاسی را تشکیل می‌دهد.[4].
از منظر اصطلاح‌شناسی کلمه "دکترین" در علوم متفاوت، دارای معنا و کاربردهای جداگانه‌ای است، گاه در علوم سیاسی به کار می‌رود و به معنای طرح و مدل یا یک اصل سیاسی است... در ادیان و مذاهب از واژه دکترین آموزه‌های مذهبی و کلامی اراده می‌گردد که بنیادین و اصیل، امر بدیهی و فوق چون و چرا، دارای مبنای استوار در متون دینی، مورد اعتقاد مومنان و مدارای جنبه علمی راهبردی باشد، مانند «دکترین بودا»، «دکترین مایا» یا «دکترین مهدویت».[5]
گاه به اندیشه مهدویت در اسلام، دکترین مهدویت می‌گویند و در دایرة‌المعارفهای "ویکی پیدیا" و "لینوکس" چنین تعریف شده است: « اغلب دکترین در باره مجموعه اعتقادت دینی و اعتقادی که از سوی کلیسا مطرح شده به کار می‌رود.»[6] بنابراین در اندیشه شیعه که مهدویت به عنوان یک استوانه اعتقادی به شمار می‌رود، دکترین عبارت است از: «نظریه جامع و کامل برای تشکیل جامعه‌ای مطلوب و تفسیری راهبردی از حوزه‌های مختلف زندگی انسان.»[7]
تمدن(civilization): واژه‌ و مفهوم‌شناسی "تمدن" واقعا معرکه ‌آراست. تعاریف رنگارنگ و متعددی که از این مفهوم به عمل آمده، موجی از حیرانی را پدید می‌آورد و البته که برداشت مفهومی قدر مقدوری را نیز از این اصطلاحِ کثیرالاستعمال مشکل می‌کند. در این جا چند تعریف را از دیدگاه اندیشمندان اسلامی و غربی می‌آوریم تا ادعای فوق را مستدل کرده باشیم؛
دهخدا: «تخلق، اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت خلافت انس و معرفت است.»[8]
رضا داوری: «تمدن مجموعه آداب و رسوم سنتی و رفتار و کردار و فنون و صنایعی است که با تعلق به اصول و مبانی تفکر و فرهنگ بسط می‌یابد»[9].
ویل دورانت: «تمدن را می‌توان به شکلی کلی آن، عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می‌شود و جریان پیدا می‌کند. در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی را می‌توان تشخیص داد که عبارتند از: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنتی ، اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر.»[10]
فیلیپ جی آدلر: «تمدن فرهنگ توسعه یافته و پیچیده‌ای است که معمولا با دست آوردهای خاص، مثل کشاورزی، زندگی شهری، کار تخصصی و نظام نوشتاری همراه است.»[11]
همان طور که پیداست هریک از تعاریف فوق از جنبه و زاویه‌ی خاصی به تمدن نگریسته‌اند. «شهری شدن»، « مجموعه آداب و رسوم»، « پدیده‌های مهم »، « نوعی نظم اجتماعی» و « فرهنگ توسعه یافته» نقاط ثقل این تعاریف را تشکیل می‌دهند. به نظر می‌رسد که تعریف ویل دورانت هر چند طولانی تراست اما جنبه‌هایی مهمتر و بیشتری از تمدن که ما علی الاطلاق در خصوص «برخورد تمدنها» از آن بحث خواهیم کرد را در بر می‌گیرد.

فلسفه تاریخ یعنی قبول و تصور یک یا چند قانون در سیر امور تاریخ حیات بشر.[12] شهید مطهری "فلسفه تاریخ" را این طور تعریف کرده است: « فلسفه تاریخ یعنی علم به تحولات و تطورات جامعه‌ها، از مرحله‌ای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات وتحولات. به عبارت دیگر: علم به شدن جامعه‌ها، نه بودن آنها.»[13] فلسفه تاریخ اگر بر یک مدار و به صورت پیوسته و رو به جلو حرکت کند، فرجامی نیز برای آن قابل تصویر است. همان گونه که گفته شده است تاریخ انسان و جهان همانند کهنه کتابی می‌ماند که اوراقی از ابتدای آن حذف شده و پیوسته اوراقی بر آن اضافه می‌شود.
اما این که بلاخره این کتاب کی تکمیل خواهد شد، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. «این سخن (پایان تاریخ) به آن معنا نیست که سیر طبیعی زاد و ولد مرگ و میر متوقف خواهد شد، یا دیگر وقایع مهمی اتفاق نخواهد افتاد؛ بلکه منظور این است که احتمالا دیگر تحول مهمی در نهادهای اساسی و اصولی جاری، پدیدار نخواهد شد.»[14] به طور کلی دو نگرش کلان و کلی نسبت به فرجام تاریخ جهان و انسان وجو دارد؛ «نگرش بدبینانه به فرجام تاریخ» و « نگرش خوشبینانه به آینده» را می‌توان از نگرشهای اصلی در آینده شناسی دانست. بدون تردید سخن از عصر طلایی و نجات بخشی، آموزه‌ای به شمار می‌رود که نگاهی به سرانجام تاریخ بشری دارد.[15]
ریشه‌یابی و مبناتراشی این دو نگرش نشان می‌دهد که نگرش اول مبتنی و استوار بر آموزه‌های غیرالهی است. آن مبانی و اصولی که با ایدئولوژی انسان مدارانه به حقیقت انسان و جهان و عاقبت آن نگاه می‌کند. سرآمد این دسته از تاویل‌ها و تفسیرها از فرجام تاریخ و آینده انسان و جهان نگرش سکولاریستی و لیبرالیستی غربی است که هست و بود آن را اومانیسم شکل می‌دهد. در این نوع نگرش دست ماورایی و الهی از مدیریت و تعیین سرنوشت فرجام جهان کوتاه است. این انسان است که با عقلانیت ابزاری و پیش ساخته، سرنوشت خود و تاریخ را رقم می‌زند.
اما در نگرش الهی که دین اسلام سرآمد و سردمدار آن است، آفریننده، نگهدارنده و به فرجام رساننده جهان خداوند است. هموست که جهان را با شگفتیهای بی‌شمارش آغاز نموده و به سرانجام خواهد رساند. به لحاظ فرجام انسانی؛ « از دیدگاه اسلام حرکت و مسیر تاریخ به سوی عبودیت و حاکمیت ارزشها و متعالی شدن انسان است و اگر غیر از این می‌بود، حرکت تاریخ امری لغو و پو چ می‌نمود، هرچند در این حرکت فراز و فرودها، موانع وچالشهایی وجود داشته باشد.» [16]
"مک آیور"، نویسنده‌ی کتاب "جامعه و تاریخ" و اسلام شناس غربی آینده بشری را بر اساس جهان بینی اسلامی این گونه تشریح می‌کند: « اسلام بر اساس این بینش آینده جوامع بشری را نیز تفسیر می‌کند. بنابراین نظریه اصالت فطرت و یگانگی فطری انسانها، این که وجود اجتماعی انسان و زندگی جمعی او در جامعه وسیله‌ای است که فطرت نوعی انسان آن را برای وصول به کمال نهایی خود انتخاب کرده است و حرکت آینده جوامع و تمدنها و فرهنگها را به سوی یگانگی و ادغام می‌داند و با رشد انسان و بارور شدن استعدادهای وی و به فضیلت رساندن همه ارزشهای امکانی او، رسیدن به جامعه واحد تکامل یافته را مرحله نهایی زندگی اجتماعی بر می‌شمارد.»[17]
در بینش اسلام جامعه بشری مجموعه‌ای به هم پیوسته و واحد است که در فطرت و تفکر و هدف همگون هستند، سرنوشت مشترک و واحدی در انتظار همه‌ی آنان است و تمامی اختلافها، تفرقه‌ها و پراکندگی‌ها، عرضی و ناشی از خصلتهای منفی و به دور از مقام و منزلت بشری است. از دیدگاه اسلام تاریخ جهان رو به تکامل بوده است و هرچه جهان رو به جلو حرکت کرده بر جامعیت آن در عرصه‌های مادی و معنوی افزوده شده است و جهان می‌رود که در همه‌ی ابعاد کلیت یکپارچه‌اش را بدست آورد.
شهید مطهری در این باره معتقد است: «تحول و تکامل تاریخ تنها جنبه فنی وتکنیکی و ابزاری و آنچه بدان تمدن‌ها نام می‌دهند، ندارد، گسترده و همه جانبه است؛ همه شئون معنوی و فرهنگی انسان را در بر می‌گیرد و در جهت آزادی انسان از وابستگی‌های محیطی و اجتماعی است.»[18]
در اندیشه شیعی همانند بسیاری از نحله‌های کلامی و مذهبی اما به مراتب قوی‌تر از آنها، مهدویت جایگاه رفیعی دارد. در این نگرش مهدویت در ادامه و منتهی‌الیه همان خط سیری است که نگاه الهی و ماورایی نسبت به آینده‌ی انسان دارد. مهدویت آخرین ورق کتاب فلسفه‌ی تاریخ و نتیجه‌ی آن است. اندیشه‌ی مهدویت نه یک دیدگاه صرف تعبدی بلکه اندیشه‌ای منطقی و عقلانی نیز هست. خصوصا از دیدگاه شیعیان اصل غیبت و انتظار فرج و ظهور حضرت مهدی(عج) همانند دیگر اصول و ضروریات دین پذیرفته شده است و حقانیت این اندیشه نیز به اثبات رسیده است. « مهدویت فرجام متعالی و شکوهمند آینده جهان و سرمنزل متعالی و متکامل تاریخ بشری است. «مهدویت» پیش‌بینی وحیانی هدف و مقصود تاریخ و پایان حرکت متلاطم و پرفراز و نشیب آن است. مهدویت تحقق معناداری، غایت‌مندی تاریخ، باور به سرنوشتی روشن و محتوم است.»[19]
به ادعای معتقدین مهدویت، در فرهنگ شیعی، مهدویت فلسفه واقعی تاریخ و سرانجام حرکت آن است. لذا باید این اندیشه و نگرش به دقت و روشنی بحث و تفهیم شود. چرا که « هیچ یک از فلسفه‌های نظری تاریخ نتوانسته‌اند به طور جامع و دقیق به تفسیر و تبیین تاریخ بپردازند و از کشف هدف و مقصد واقعی آن ناتوان مانده‌اند؛ اما اندیشه متعالی مهدویت می‌تواند بیانگر تفسیر و تحلیل واقعی و یقینی روند تاریخ و شناخت سرمنزل و مسیر درست آن باشد. در واقع شرح فلسفه تاریخ از دیدگاه اسلام، جز با بررسی و تبیین درست "آموزه مهدویت" امکان ندارد.»[20]
علامه طباطبایی آینده جهان را نه در دست حکومتها و قدرتها وتحولات اجتماعی و سیاسی در سطح جهان می‌داند، و نه فرجام جهان را جبری می‌داند، بلکه جهان را صرفا با ظهور حضرت مهدی (عج) در آخرالزمان دارای فلسفه و آینده می‌داند: « به حکم ضرورت آینده جهان روزی را در بر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشری پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، همزیستی نماید و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال شوند. البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان خواهد بود. رهبر چنین جامعه‌ای منجی جهان بشری و به لسان روایات مهدی (عج) خواهد بود.»[21]
یکی از روایات مورد اشاره علامه، روایتی از امام باقر(ع) است که در آن آغاز و انجام جهان این طور تشریح شده است: « ایهالناس! این تذهبون و این یراد بکم! بنا هدی الله اولکم و بنا یختم آخرکم، فان لم یکن لکم ملک معجل، فان لنا ملکا موجلا و لیس بعد ملکنا ملک لانا اهل العاقبة»[22]

"برخورد تمدنها" عنوان نظریه‌ای است که درسال 1993 توسط هانتینگتون استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد آمریکا مطرح شد. اولین نکته‌ای که او یادآوری نموده، به پایان رسیدن جنگ ایدئولوژیها، بویژه با فروپاشی شوروی در اوایل دهه 1990 است. نکته دوم نظریه‌ی‌ وی، تضعیف ناسیونالیسم، دومین نیروی مهمی است که تعیین کننده برخوردهای صدوپنجاه سال گذشته بوده است.
سومین نکته او آن است که نوعی احیای جدید ناسیونالیسم وجود دارد که بیشتر در قالب تمدنهای بزرگی است که تا کنون حاکم بر تاریخ بوده است و فرهنگ و دین مهمترین عناصر آن شمرده می‌شود. به نظر وی در آینده آنچه که در عرصه برخورد بین مردم جهان خواهد بود، واحدهای بزرگ تمدن است. به نظر وی اصولا دنیا به سوی تمدن واحد پیش نمی‌رود، امکان برخورد بین این تمدنها وجود دارد و جلوگیری از چنین برخوردهایی نیز امکان ندارد. وی هم چنین به احتمال نزدیکی و ارتباط تمدنهای اسلامی و کنفوسیوسی و برخورد آنها با تمدن غربی اشاره کرده و هشدار داده است.[23]
"مک لوهان" صاحب نظریه‌ی "دهکده جهانی"، فوکویاما نظریه پرداز "پایان تاریخ"، آلوین تافلر صاحب نظریه و کتاب "موج سوم" و ساموئل هانتینگتونِ مورد بحث، نظریه‌پردازانی هستند که در باب فلسفه‌ی تاریخ و فرجام جهان نظریه پردازی کرده‌اند که اتفاقا این دیدگاهها در جوامع مبتنی بر انسان‌مداری غرب خریداران بسیاری دارد.
« دیدگاههای این افراد با وجود اختلافات جزیی در تحلیل پایان تاریخ و سرنوشت بشر با وجود تفاوت‌های ظاهری، در اصل نظریه باطن و ریشه‌ای یکسان دارد؛ یعنی در همه این نظریه‌ها پایان جهان از آنِ لیبرال دمکراسی دانسته شده است. از نظر اینان لیبرال دمکراسی یگانه قبله‌گاه بشر خواهد بود و همه انسان‌ها به آستان آن سر خواهند سایید. در این اندیشه موعود، شخص خاصی نیست، بلکه موعودی که قرار است، لیبرال دمکراسی را در تمام جهان حاکم کند و برای تمام انسانها رهایی بخش باشد، ایالات متحده آمریکاست.»[24]
هانتینگتون با استفاده از مطالعات "توین بی" در رابطه با رشد و افول و ظهور تمدنها سعی می‌کند که تحولات جهانی امروز را به زبان تمدن ترجمه کند. مطابق تئوری وی صحنه جهانی به میدان رقابت سه تمدن تبدیل خواهد شد؛ تمدن اسلامی، تمدن غربی و تمدن کنفوسیوسی. آن گاه این تمدنها را از لحاظ قدرت، نفوذ و تحرک مورد ارزیابی قرار می‌دهد. پیش‌بینی او این است که بین تمدن اسلامی و کنفوسیوسی قرابت و ارتباط به وجود می‌آید...اما پیروزی تمام عیار با تمدن غرب است.
برای آنکه کلام هانتینگتون را در خصوص نظریه‌اش خوب درک کنیم، خوب است که بدون واسطه سخنان او را بشنویم. هانتینگتون نظریه‌ی برخورد تمدنها را با این فرضیه مطرح می‌کند: « تفاوتهای موجود بین تمدنهای گوناگون، واقعی و مهم است. خود آگاهی تمدنی رو به افزایش است. برخورد تمدنها عالی‌ترین نوع برخورد در سطح جهان، جای برخوردهای ایدئولوژیکی و دیگر انواع درگیریها را خواهد گرفت... کانون در گیری در آینده‌ی بسیار نزدیک، بین غرب و چند کشور اسلامی - کنفوسیوسی خواهد بود.»[25]
هانتینگتون بطور کلی ایده‌ی جنگ تمدنها را با ذکر چند دلیل مستدل می‌کند؛ نخست آنکه وجود اختلاف میان تمدنها نه تنها واقعی بلکه اساسی است.
دوم؛ بر ویژگیهای و تفاوتهای فرهنگی نمی‌توان سرپوش گذاشت. از این رو آنها دشوارتر از مسایل اقتصادی و سیاسی، حل و فصل می‌شوند. مذهب حتی بیش از نژاد، افراد را از هم متمایز می‌سازد. یک نفر می‌تواند نیمه فرانسوی و نیمه عرب باشد یا حتی تابعیت مضاعف داشته باشد، ولی نیمه مسیحی و نیمه مسلمان بودن او دشوار است.
سوم؛ منطقه‌گرایی اقتصادی در حال رشد است که اهمیت آن در آینده‌ بیشتر آشکار می‌شود.
در نتیجه؛ هنگامی که مردم، هویت خود را بر مبنای قومیت یا مذهب تعریف می‌کنند، در روابط خود با افراد وابسته، به مذاهب یا قومیتهای دیگر، احتمالا "ما" را در مقابل " دیگران" می‌بینند.[26]
اما اینکه آیا این دلایل به اندازه کافی نظریه «جنگ تمدنها» را توجیه می‌کند یا خیر، جای جرح و تعدیل آن نیست. اما این دیدگاه تأثیرات شگرفی را خصوصا بر اذهان سیاستمداران غربی گذاشت و از سوی دیگر و از آنجا که نوک پیکان این نظریه متوجه مسلمانان و کشورهای اسلامی بود، حساسیت‌های بسیاری را در سطح جهان اسلام بر انگیخت.
«مقارن با طرح و اشاعه‌ی نظریه‌ی هانتینگتون و شاید متأثر از آن، تبلیغات گسترده‌ای در غرب نسبت به بنیادگرایی اسلامی و خطر مسلمانان و نیز خطر اتحاد سبز و زرد( تمدن اسلامی و کنفوسیوس) بر ضد غرب راه افتاد و به دنبال آن محدودیت‌ها و تضییقات بیشتری از جانب دولتهای غربی متوجه مسلمانان شد.»[27]
اما چرا هانتینگتون از میان دیگر تمدنهای بزرگ جهان بر روی تمدن اسلامی بیشترین تأکید را می‌کند و در واقع حریف نخست تمدن غرب در میدان کاروزار تمدنها را تمدن اسلامی می پندارد؟ هانتینگتون در آثاری که پس از انتشار نظریه‌ی برخورد تمدنها پدید آورده است، شاخصه‌هایی را برای دین و تمدن اسلامی شناسایی می‌کند که به زعم او برای شعله‌ور شدن جنگ میان تمدنها کافی است.
او درجایی می‌نویسد: « مشکل اصلی غرب این است که اسلام تمدنی متفاوت است که مردم آن به برتری فرهنگشان معتقد و به ضعف قدرتشان واقف می‌باشند. غرب به عنوان تمدنی متفاوت است که مردم آن به فرهنگ جهانی معتقدند و باور دارند که می‌توانند فرهنگ خود را در سراسر جهان اشاعه دهند. این مسایل درگیریهای میان اسلام و غرب را دامن می‌زند».[28]
بر خلاف اخلاف همفکر هانتینگتون در دنیای غرب که بنیادگرایی اسلامی را خطر بالقوه و بالفعل برای غرب و تمدن مبتنی بر اومانیسم، سکولاریسم و نظام لیبرال دمکراسی آن می‌دانند، شخص هانتینگتون بنیادگرایی در جهان اسلام را بی‌خطر دانسته بلکه مشکل را در آموزه اصلی تمدن اسلامی می‌داند که پیروان دیندارش از لحاظ فرهنگی خود را برتر می‌دانند: « مشکل ریشه‌ای غرب بنیادگرایی اسلامی ‌نیست، خود اسلام است، یعنی تمدنی متفاوت که مردمانش به برتری فرهنگ خود ایمان دارند».[29]
هانیتگتون در جای دیگر کوشش می‌کند که اگر در آینده پیش بینی«جنگ تمدنها» به وقوع پیوست، گناه آن را به گردن مسلمانان و تمدن اسلامی بیندازد چرا که به پندار او مسلمانان در پذیرش یا رد کلیت تمدن غربی رویکرد واحدی ندارند و برگرفتن بخشی از مظاهر تمدن غربی مانند مدرنیته و ابطال بخشی دیگر مانند ایدئولوژیها و فرهنگ غربی، آنان را خواه ناخواه به نمایندگی از تمدن اسلامی با تمدن یک دست غرب به اصطکاک خواهد انداخت.
او می‌نویسد: «باززایی اسلام با گستره و عمقی که دارد تازه‌ترین مرحله در روند تطبیق تمدن اسلامی با غرب است، تلاش که راه حل را نه در ایدئولوژی های غربی، بلکه در اسلام جستجو و تجسم می‌کند. پذیرش مدرنیته، نفی فرهنگ غربی و تعهد دوباره اسلام به عنوان راهنمای زندگی در جهان مدرن است»[30].
نظریه‌ی «برخورد تمدنها» واکنش بسیاری را بر انگیخت و بسیاری از اندیشمندان اسلامی و غربی آن را مورد انتقاد قرار دادند و قابل بازبینی دانستند که موجب شد شخص هانتینگتون به سمینارهای علمی بسیاری دعوت شود و به سوالات بسیاری پاسخ دهد که در نهایت این نظریه توسط هانتینگتون مورد تعدیل قرار گرفت.
به نظر می‌رسد که این دست دیدگاهها مبتنی بر اندیشه فایق لیبرالیسم در قرن اخیر جهان غرب است. همان گونه که "پوپر" در کتاب معروف "جامعه باز و دشمنانش"، لیبرالیسم را تنها راه حل سیاسی در جهان معاصر می‌داند و پیرو آن جامعه‌ی آمریکا را آزادترین و دمکرات‌ترین کشور معرفی می‌کند.[31] ساموئل هانتینگتون اندیشمند، نظریه‌پرداز و استراتژیستی است که در همین ایالات متحده که پوپر آن را تمجید می‌کند، پرورش یافته است. این استاد دانشگاه نظریه‌ی «برخورد تمدنها» را به صورت پیش بینانه در رابطه با آینده جهان ارایه کرد.
به باور او پایان جنگ سرد آغازی برای دوران جدید "برخورد تمدنها" است. در فرضیه‌ی او نقطه اصلی برخوردها در آینده نه رنگ ایدئولوژیکی دارد و نه بوی اقتصادی. به پنداشت او در حقیقت اکنون نوبت به جنگ تمدنها و فرهنگها رسیده است؛ که در اوج آن، جنگ تمدنی اسلام و غرب جای دارد. البته هانتینگتون خود با تردید و تامل بسیار، آینده‌ی جهان را به نفع تمدن غرب و اندیشه لیبرالیستی آن می‌داند: « غرب در حال حاضر قوی‌ترین تمدنهاست و در سالهای آینده نیز قوی‌ترین تمدنها خواهد ماند، اما قدرت غرب نسبت با تمدنهای دیگر در حال افول است. در همان حال که غرب بر ارزش‌های خود پافشاری می‌کند و تلاش دارد که منافع خود را حفظ کند، جوامع غیرغربی بر سر یک دوراهی قرار گرفته‌اند، بعضی جوامع غیرغربی تلاش می‌کنند تا غرب را سرمشق قرار داده با آن هم رنگ شوند یا به آن بپیوندند، اما جوامع کنفوسیوسی و اسلامی می‌خواهند قدرت اقتصادی و نظامی خود را افزایش دهند تا در برابر غرب مقاومت کرده، با آن به تعادل برسند.»[32]

فرجام‌شناسی در دکترین مهدویت سرانجام حرکتی است که سرآغاز آن با غیبت حضرت مهدی (عج) آغاز شده است. به پندار مهدی باوران، -خصوصا در اندیشه شیعه- جهان برای همیشه در ظلم و فساد به سرنخواهد برد و روزگاری فرا خواهد رسید که نجات بخش جهان و انسانیت از راه خواهد رسید و تمام ناملایمات و نابسامانیها را از جهان خواهد زدود. بنابراین فرجام شناسی رکنی از ارکان فرهنگ مهدویت است که به مجموعه‌ای از نگرشها و هنجارهای مربوط به ظهور منجی موعود از سلاله پاک پیامبر اسلام(ص) اطلاق می‌شود. فرهنگ مهدویت ریشه در تاریخ بشر دارد و بر فرجام آن جوانه خواهد زد.
قرآن کریم پایان و انجام جهان را از آنِ صالحان می‌داند: «ان الارض یرثها عبادی الصالحون»(انبیا 21/105) و آنانی را که در دنیا به استضعاف کشیده شده‌اند، پیشوایان انسانها و وارثان زمین می‌انگارد: «نرید ان نمن علی‌الذین استضعفوا فی‌الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین»( قصص 28/ 5)
و تمام این تغییرات را از مصادیق وعده خودش مبنی بر پیروزی حق بر باطل بر می‌شمرد: قل جاء الحق و زهق‌الباطل، ان الباطل کان زهوقا( اسراء 7 / 81)
قل جاء الحق و ما یبدء الباطل و ما یعید( سباء 32/ 33)
بنابراین در اندیشه شیعه و دیگر باورمندان دکترین مهدویت، همانگونه که تاریخ جهان با مشیت الهی آغاز شد، با مشیت الهی به پایان خواهد رسید و مشیت الهی در خصوص پایان جهان اینگونه تعلق گرفته است که پس از مدت‌های مدید، جهان و بشریتِ خسته و درمانده از ناملایمات و مشکلات بیرونی و درونی را با ظهور منجی، نجات بخشد.
در مکتب شیعی منجی کل جهان و بشریت کسی نیست جز دوازدهمین امام معصوم(ع) غایب که روزگاری با اراده خداوند در میان جامعه علنا باز خواهد گشت و رسالت نجات بخشی‌اش را آغاز خواهد نمود. "هانری کربن" ایران شناس و اسلام شناس غربی، یکی از مولفه‌های بنیادین که در اندیشه شیعه برای او جلب توجه می‌کند را مساله "مهدویت" می‌داند. وی آن را از محوری‌ترین عناصر اعتقادی حکمت شیعی تلقی می‌کند. از دیدگاه کربن، مهدویت به معنای تفسیر باطن دین و ظهور امام و احیای دوباره انسان‌ها می‌باشد.
وی می‌گوید: « ظهور امام عین تجدید حیات آنان است و معنای عمیق اندیشه شیعی غیبت و ظهور امام نیز جز این نیست.» [33]
اینک فرجام‌شناسی در دکترین مهدویت را در اندیشه شیعه، حول چند محور مورد تحلیل و تفسیر قرار می‌دهیم:

"آخرالزمان" در اصطلاح متداول میان علمای شیعه و بر طبق روایات معصومین (ع) اشعار به دوره‌ا‌ی دارد که با ظهور و قیام حضرت حجت آغاز می‌شود. دورانی که پایانی بر تاریکیها و انحرافات و آغازی بر روشناییها و هدایتهاست. به گفته‌ی آیت‌الله موسوی بجنوردی « آخرالزمان حکایت از عصری می‌کند که مهدی موعود در آن ظهور می‌کند و تحولات ویژه‌‌ای در جهان رخ می‌دهد».[34]
"آخرالزمان" در ادبیات معتقدین به مهدویت کاربرد فراوان دارد. معمولا آنانی که برای جهان فرجام الهی قایلند، دورانی را به عنوان حد فاصل زندگی دنیوی و اخروی تحت عنوان آخرالزمان می‌شناسند. در معارف ارزشمند اسلامی و شیعی این اصطلاح در دو معنای کلی به کار رفته است:
1- مدت زمانی طولانی که با ولادت پیامبر(ص) آغاز و با شروع رستاخیز بزرگ پایان می‌یابد. از این رو آن پیامبر الهی را پیامبر آخرالزمان نامیده‌اند.
2- مدت زمانی که با ولادت واپسین جانشین پیامبر اسلام (ص) حضرت مهدی(ع) مقارن شده و زمان غیبت و ظهور را در بر گرفته، با شروع قیامت به انجام می‌رسد. آخرالزمان خود به دو دوران تقسیم می‌شود: دوران نخست که در آن انسان به مراحل پایانی انحطاط اخلاقی می‌رسد. فساد اخلاقی و ستم همه جوامع را فرا می‌گیرد و واپسین امیدهای بشری به ناامیدی می‌گراید. دوران بعد، عصر تحقق وعده‌های الهی به پیامبران و اولیای خداست و با قیام مصلح جهانی آغاز می‌شود.[35]
اما برخی آخرالزمان را صرفا دوران نیکیها و هدایتها تفسیر نمی‌کنند بلکه در درون همین دوران مرحله‌ای را متذکر می‌شوند که ضلالت، ستم و فساد به حد نهایی رسیده و جهان در جهالت‌ها و تاریکیها فرو رفته باشد به طوری که ایجاد کوچکترین روزنه امیدی توسط انسانها برای خارج شدن از این باتلاق، ممکن نباشد. به اعتقاد یکی از نویسندگان دکترین مهدویت؛ « دوران نخست که انسان به مراحل پایانی انحطاط اخلاقی می‌رسد، فساد اخلاقی و ستم همه جوامع بشری را فرا می‌گیرد و واپسین امیدهای بشری به ناامیدی می‌گر‌اید(عصر پیشا ظهور) ، دوران دوم؛ عصر تحقق وعده‌های الهی به پیامبران و اولیای خداست و با قیام حضرت مهدی(عج) آغاز می‌شود.( عصرپساظهور)».[36]
اصطلاح "آخرالزمان" در فرهنگ اغلب ادیان بزرگ نیز به چشم می‌خورد و در ادیان ابراهیمی از برجستگی و اهمیت ویژه‌‌ای برخوردار است. این اصطلاح معمولا به روزگار پایانی دنیا و رویدادهایی گفته می‌شود که ممکن است در این بخش از زندگی دنیوی به وقوع بپیوندد.
ادیان بزرگ در باره آن پیشگویی‌هایی کرده‌اند، برای مثال در انجیل آمده است: « و این را بدان که اوقات صعب در زمان به آخر خواهد رسید. زیرا که خواهند بود مردم خود پرست و زرپرست و مغرور و متکبر و کفرگو و نافرمانی والدین و حق ناشناس و بی‌دین و بی الفت و بی‌وفا و خبث کننده و بی‌پرهیز و بی حلم و با خوبان بی‌اعتنا و خائن و کم حوصله و عبوس کننده و عیش را بر خدا ترجیح می‌دهند».[37]
قرآن کریم در آیاتی چند به آخرالزمان اشاره نموده است؛ در سوره واقعه در چند آیه کلمه"آخرین" در توصیف جماعت انسانها در دنیا آمده است از جمله: « ثلة من الاخرین»( واقعه، 56/40)
علامه طباطبایی در تفسیر "آخرین" می‌فرمایند: «از آیات استفاده می‌شود که جماعت بسیاری از آیندگان همانند عده ای از گذشتگان از اصحاب یمین خواهند بود»[38]
"آخرالزمان" اصطلاحی است که در فرهنگ سخنان معصومین(ع) نیز جایگاه رفیعی دارد. روایات و عبارات متنوعی در رابطه با آخرالزمان از لسان معصومین(ع) نقل شده ‌است که جملگی اشاره به دوران ظهور حضرت مهدی(عج) دارد. دورانی که با عدالت فراگیر در برابر ظلم فراگیر آغاز می‌شود:
پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «لاتذهب الدنیا حتی یلی امتی رجل من اهل بیتی یقال له المهدی(عج)».[39]
امام علی(ع) :«بنا یفتح الامر و بنا یختم، بنا استنقذالله الناس فی الاول الزمان و بنا یکون العدل فی آخرالزمان.»[40]
به هر حال در هر نگرشی آخرالزمان پایان خوشی برای جهان خواهد بود. دورانی که معنویت و اخلاق الهی و انسانی بر جهان سیادت خواهد کرد و فرجام اندیشه‌های غیرالهی و مادی جز انقیاد و تسلیم در برابر قدرت معنویت نخواهد بود. لهذا «آنچه بلوک مادی و سرمایه‌داری را به زانو در می‌آورد، قدرت معنوی است که هم بر ایدئولوژی استکباری آن چیره شود و هم قدرت مادی آن را به بازی بگیرد. رهبر این قدرت معنوی بی‌شک باید یک فرد الهی باشد تا فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی امروز جهان، رهبری مبارزه با استکبار جهانی را بر عهده گیرد و به اقامه‌ی قسط و عدل مبادرت نماید. این رهبر الهی کسی نیست جز آن منجی موعود که همه ادیان الهی و نیز برخی ادیان غیرالهی ظهور او را در آخرالزمان به عنوان تنها برپاکننده عدل، به پیروان خود وعده‌ داده‌اند»[41].

" عصر ظهور" اصطلاح موازی با آخرالزمان است که در دکترین مهدویت دارای مقام است. عصر ظهور از زمانی خبر می‌دهد که مهدی موعود به اذن خداوند از لفاف غیبت خارج شود و رسالت جهانی‌اش مبنی بر محو ظلم و بی‌عدالتی در جهان و احیای شریعت اسلام و اجرای عدالت فراگیر را آغاز کند. در فرهنگ مهدویت شیعه، توصیفات بسیاری توسط معصومین (ع) و علمای بزرگ شیعه از عصر ظهور صورت گرفته است. مطلبی که قاطبه‌ی نظریه پردازان مهدویت به آن معتقدند.
این عصر زمانی محقق خواهد شد که جهان در نهایت سیه‌روزی قرار بگیرد و ظلم و ضلالت جامعه‌ی انسانی را فرا گرفته باشد. در چنین هنگامه‌ای مهدی موعود به صحنه‌ی اجتماع باز خواهد گشت و با نیروی الهی گذشته‌ی نکبت بار را جبران و برای آینده برنامه‌های عدالت گستر را به اجرا خواهد گذاشت. پیامبراکرم (ص) در روایتی می‌فرمایند در زمان ظهور : «زمین پر از ستم و بیداد می‌گردد، تا آنکه ترس و اندوه در هر خانه‌ای وارد شود.»[42]
«زمانی خواهد آمد که فرمانروایان ستم پیشه، فرماندهان خیانتکار، قاضیان فاسق و وزیران ستمگر می‌گردند.»[43]
در واقع عصر ظهور سرآغاز حرکتی اصلاحی است که مهدی منتظر رهبری آن را برعهده خواهد داشت و گستره‌ی این حرکت به پهنا و ژرفای جهان خواهد بود. نقطه‌ی اوج و متعالی این حرکت به همراه قیام همه جانبه‌ای خواهد بود که امام (عج) رهبری گروه حق را بدست می‌گیرد و با تمام توان به جنگ نهایی با جبهه‌ی کفر و باطل می‌پردازد و در تحقق وعده‌های حتمی الهی، پیروز می‌شود و تاریخ به شکوهمندترین فرجام خود خواهد رسید»[44]
در رابطه با ویژگیها، شرایط و ظهور حضرت و تکالیف منتظران در رابطه با دکترین مهدویت در فرهنگ اعتقادی شیعه بسیار پرداخته‌ شده است. احادیث و روایاتی که در خصوص شرایط و معدات ظهور حضرت و کارکردهای عصر ظهور وارد شده است، دایرة المعارف مهمی را در رابطه با عصر ظهور خلق کرده‌اند. علما و اندیشمندان اسلامی نیز به شایستگی در رابطه با اصطلاح"عصر ظهور" که در واقع ظهور روشنایی و نیکیها و غروب سیاهیها و بدیهاست، پرداخته‌اند که از مجموع آنها این نتیجه بدست می‌آید که عصر ظهور در ادبیات دکترین مهدویت ترسیم و تصویری از پایان تاریخ و جهان است. دورانی که تاریخ و جهان هرگز به عقب و گذشته‌ی تلخ و تاریک باز ‌نمی‌گردد.
عصری که پیروزی حق بر باطل و چیرگی مستضعفین بر مستکبرین است. زمانی که جهان یکدست و حکومتی جهانی تشکیل خواهد شد تا همه آمال بشریت را محقق کند. حکومتی که رهبری آن را حضرت حجت(عج) بدست خواهد داشت و با صبغه الهی به رتق و فتق مسایل جهان خواهد پرداخت.

آنانی که در رابطه با جهانی شدن تحقیق نموده‌اند، دست‌مایه‌های ارزشمندی برای درک و تفهیم قیام جهانی و تشکیل حکومت جهانی حاصل نموده‌اند. در واقع جهانی شدن در تمام ابعاد خصوصا در زمینه‌ی حکومت واحد جهانی به تشریح بعد جهانی حکومت مهدی (عج) در چارچوب دکترین مهدویت مساعدت زیادی می‌کند. « اگر مراد از جهانی شدن فرایند گسترش تکنولوژی ارتباطی باشد و بدان به مثابه وضعیتی سخت افزاری و ابزاری نگریسته شود که با محتوا و نرم افزار خود رنگ می‌گیرد، چنین قرائتی می‌تواند با مهدویت اسلامی، سازگار بلکه مستلزم باشد.»[45]
قبل از پدیده جهانی شدن، اندیشمندان و تشریح کنندگان فرهنگ مهدویت برای تبیین و تفهیم قیام حکومت جهانی مهدی منتظر باید تلاش بسیاری را به خرج می‌دادند تا حقیقت فراگیری مهدویت را مستدل کنند. چرا که وضعیت جهان به گونه‌ای بود که قطب‌های قدرت بزرگ و کوچک بسیاری به مانند جزیره‌های مجزا از هم قرار داشتند که میزان ارتباط و تعاملات میان آنان بسیار محدود بود. اما «امروز به مدد جهانی شدن تصور ابعاد جهان شمول و فراگیر فرج آسان گشته است.... اینک در شرایط جهانی شدن فهم ارتباط مستقیم و فراگیر در عرصه‌ی جهانی حتی فراتر از کره زمین، به مدد تکنولوژی‌های ارتباطی چندان مشکل نیست.»[46]
در نگاهی کلان و بر اساس دیدگاههای مسلمانان به آینده، می‌توان نتایج مشترک اعتقادی مسلمانان را در باره آینده شناسایی کرد. «اعتقاد به تحقق حکومت جهانی اسلامی به رهبری حضرت مهدی (عج) از سلاله‌ی پاک پیامبر اسلام یکی از این مسلمات است. چنین حکومتی بر محوریت رهبری دینی استوار است، رهبری دینی در آن نقش اساسی دارد و مبنای این حکومت هم قوانین شرعی خواهد بود»[47]
در نگاه شیعه حکومت جهانی مهدی موعود همانند اصل مهدویت، امری محتوم و قطعی است و اساسا فلسفه‌ی غیبت حضرت مهدی(عج) و ظهور آن حضرت مبتنی بر دیدگاه فرج جهانی است که وظیفه تحقق وعده خداوند مبنی بر فراگیر شدن دین و قوانین شریعت اسلام را بر عهده خواهد داشت. امری که جز با تشکیل حکومتی به گستردگی جهان، امکان پذیر نیست.
بر اساس این دیدگاه و با ظهور امام غایب جهان « اسلام به عنوان تنها دین حق و کامل و دارای شریعت جامع، مقبول همگان خواهد شد. در آن زمان ستمگران و جباران از مسند قدرت به زیر کشیده می‌شوند. پس از آن حکومت جهانی اسلام با زعامت و رهبری امام معصوم و عادل بر پا شده و عدالت بر بنیاد دیانت و اخلاق در مقیاسی جهانی اجرا می‌گردد.»[48]
تشکیل حکومت جهانی بواسطه‌ی مهدی موعود در واقع تحقق وعده خداوند است که اسلام را دین جهانی می‌داند؛
«ان الدین عندالله الاسلام»(آل عمران3/19) و برای تحقق آن صالحان را به عنوان مجریان و میراث‌دار فرجام جهان معرفی می‌کند؛ «ان الارض یرثها عبادی الصالحون»( انبیا 21/ 105)
فرهنگ احادیث اهل بیت(ع) در رابطه با خصیصه‌ی فراگیر بودن قیام و حکومت مهدی بسیار غنی است. رسول اکرم(ص) در این زمینه فرموده‌اند: «یفتح الله تعالی ذکره یدیه مشارق الارض و مغاربها.»[49]
امام باقر(ع) دولت حضرت مهدی (ع) را آخرین دولت و در واقع دولت آرزوها و دولتی منحصر به فرد می‌داند: «دولتنا آخرالدول و لن یبق اهل بیت لهم دولة الا ملکوا قبلنا لئلا یقولوا اذا راو سیرتنا اذا ملکنا سرنا مثل سیرة هولاء و هو قول الله عز وجل: "والعاقبة للمتقین"( اعراف، 7/128)»[50]
همین طور در منابع روایی اسلامی ( به ویژه شیعی) از ویژگیی و اختیارات و عملکردهایی یاد شده است که آنها جز با تشکیل حکومت واحد جهانی محقق نخواهد شد. خصوصا این ویژگی که حضرت مهدی ظلم و جور را ریشه‌کن می‌کند و عدالت و دین حق را در سطح جهان برای همیشه مستقر می‌کند. امام باقر(ع) خصوصیات حکومت جهانی حضرت را این طور بیان می‌کند: « القائمنا منصور بالرعب، موید بالنصر تطوِ له الارض و تظهر الکنوز، یبلغ سلطانه المشرق والمغرب و یظهر الله عز وجل به دینه کله و لو کره المشرکون»[51]
طبق روایات حکومت جهانی تا فرا رسیدن رستاخیز جاودانه خواهد بود و در طول دوران و در ظل این حکومت، بشریت دورانی از آرامش روحی همراه با معنویت، رفاه و بهره‌وری را تجربه خواهند کرد. دولت جهانی مهدی(عج) علاوه بر جهانگیر شدن دین و تمدن اسلامی و فراهم شدن کامل زمینه‌ی عروج معنوی انسانها، کارکردهای بیرونی یک دولت همانند گسترش دانش و صنعت، تامین امنیت همه جانبه، پرداختن به مسایل اقتصادی و معیشتی شهروندان و فراهم‌آوری امکانات بهداشتی و درمانی با عنایت و فضل الهی را نیز خواهد داشت که بر اساس روایات در تمام ابعاد کارنامه‌ای درخشان از خود به جای خواهد گذاشت.[52]
به هرحال در دکترین مهدویت فرجام جهان به تشکیل حکومت جهانی توسط منجی الهی ختم خواهد شد و این حکومت تا دمیده شدن شیپور قیامت پایدار خواهد ماند. به عبارت دیگر« جهانی شدن این حکومت به معنای جهانی شدن فضیلت‌ها، عدالت‌ها، نیکی‌ها، برابریها و معنویت‌ها خواهد بود و مردم فرصتی خواهند یافت خوب بیندیشند، خوب زندگی کنند؛ حکمت و دانش واقعی بیاموزند؛ یکدیگر را دوست بدارند؛ به حق همدیگر تجاوز نکنند؛ توحید محور و اخلاق گرا باشند و جامعه‌ای عاری از فساد و تباهی تشکیل دهند.»[53]

پیش از هرسخنی باید گفت که قرار دادن فرجام‌شناسی دکترین مهدویت و نظریه‌ی برخورد تمدنها را در یک فضای سنجش، به دلیل مبانی متضادی که دارند، شایسته و بایسته نیست. چرا که راه این دو دیدگاه از سرچشمه - یعنی مبنای الهی داشتن و غیرالهی داشتن- ، کاملا از هم جداست. تنها وجه مشترکی که برای این دو دیدگاه می‌توان تراشید این است که هم دکترین مهدویت در فرهنگ اعتقادی شیعه و هم نظریه‌ی برخورد تمدنهای هانتینگتون به نوعی اشعار به فرجام تاریخ و آینده‌ی جهان دارند.
در دکترین مهدویت فرجام جهان در آخرالزمان با عصر ظهور حضرت مهدی(عج) و تشکیل حکومت جهانی توسط آن حضرت شکل خواهد گرفت اما در نظریه لیبرالیستی و اومانیستی هانتینگتون، آینده‌ی جهان دژم و پر است از جنگ و جدال و آن هم میان فرهنگها و تمدنها. به باور او هرچند تمدن قدرتمند اسلام با همکاری تمدن کنفوسیوس چینی، برای غربیان به سردمداری ایالات متحده مشکل آفرین هستند اما پیروزی نهایی از آن تمدن غرب خواهد بود و جهان خواه ناخواه و روزگاری زیر چتر تمدن غرب قرار خواهد گرفت اما تا آن زمان درگیریهای تمدنی به شدت ادامه خواهد داشت که از دیدگاه او یک پای ثابت آن تمدن اسلام خواهد بود، همان گونه که گذشته چنین چیزی را نشان داده است: « کشورهای مسلمان در بحرانهای بین‌المللی هم از خود تمایل نشان داده‌اند. از مجموع 142 بحران بین‌ سالهای 1928 تا1979 در آن در گیر بوده‌اند، در 76 مورد به خشونت متوسل شده‌اند.»[54]
حساسیت هانتینگتون نسبت به تمدن اسلام، صبغه‌ی تاریخی‌تری نیز دارد، هنگامی که به گذشته‌های دور نظر می‌کند: «اسلام تنها تمدنی است که بقای غرب را با تهدید مواجه کرده است و دست کم دو بار در این امر موفق بوده است.»[55]
با توجه به تاکیدات فوق بسیاری از اندیشمندان و متفکران معتقدند که هانتینگتون نه در مقام یک اندیشمند بلکه در مقام یک استراتژیست دولتی، نظریه‌ی برخورد تمدنها را با تاکید بر تمدن اسلام و کشورها و ملتهای اسلامی طرح کرده است. لذا اساسا طرح این نظریه را مخدوش و غیرعلمی می‌دانند: « قصور غرب در تبیین یک استراتژی مناسب در مواجهه با اسلام، حاکی از وجود جریانی مرگبار در غرب است. دلیل آن ناتوانی در شناخت و مطابق دادن خود با تغییراتی است که در اهمیت نسبی تمدنها بوجود آمد»[56]
همین طور "جیمز کورث" به شدت از این نظریه انتقاد کرده و گفته است که اگر قرار باشد برخوردی صورت بگیرد، برخورد درون تمدنی خواهد بود نه میان تمدنی: « غرب آبستن مهمترین تحولات است و برخورد واقعی نیز در درون تمدن غرب بویژه آمریکا صورت خواهد گرفت... در درون تمدن غرب ما شاهد برخورد غرب و فراغرب خواهیم بود.»[57]
به هر حال انتقادها از هانتینگتون در داخل و خارج آمریکا آن قدر زیاد صورت گرفت، تا این که او را مجبور به عقب‌نشینی کرد و ادعا نمود؛ « من صرفا فرضیه محتملی را که در مورد سیر احتمالی مسایل جهانی وجود دارد، تشریح کرده‌ام نه پیش بینی قطعی رخدادهای جهان را ».[58]
اما چرا هانتینگتون در تشریح نظریه‌ی برخورد تمدنها، روی تمدن اسلام بیش از اندازه تأکید می‌کند؟ به نظر می‌رسد که او و طرفدارانش در این نظریه، ادعای جهانی بودن دین و تمدن اسلام را درک کرده و جدی گرفته‌اند و حال آنکه دیگر ادیان و تمدنها چنین آرمانهایی ندارند. « طرح کلی اندیشه پارادایم در نظریه "رویارویی تمدنها" ، اگر چه ظاهرا نظریه "مک لوهان" ( نظریه پرداز دهکده جهانی در سال1910 م) و پیرو آن سیاست یاد شده را مورد حمله قرار می‌داد و با دلایلی که همراه داشت، نظام نوین جهانی را به باد انتقاد می‌گرفت، اما چنان که در متن مقاله آمده و نیز شواهدی که به آنها استناد گردیده است، طرح این نظریه اجتهادی- علمی، در واقع هشداری به دولتمردان آمریکایی نسبت به خطر جهانگیر شدن تمدن اسلامی بویژه ایرانی و در پی آن نابودی تمدن و فرهنگ غربی است و در حقیقت هر دو نظریه همانند دو تیغه‌ی یک قیچی عمل می‌کنند».[59]
هانتینگتون در جای دیگر کتاب از باززایی اسلام و بازگشت به دوران شکوهمندش سخن می‌گوید. امری که تحمل آن را برای غربیها سخت است: « باززایی اسلام با گستره و عمقی که دارد تازه‌ترین مرحله در روند تطبیق تمدن اسلام با غرب است، تلاشی که راه حل را نه در ایدئولوژی های غربی، بلکه در اسلام جستجو می‌کند و تجسم کننده‌ی پذیرش مدرنیته، نفی فرهنگ غرب و تعهد دوباره اسلام به عنوان راهنمای زندگی در جهان مدرن است».[60]
وی هنگام لیست کردن دلایل نظریه، علاوه بر دلایل؛ رشد جمعیت مسلمانان ، فروپاشی کمونیسم و تماس فزاینده با غرب ، از دو دلیل اصلی؛ 1- باززایی اسلام به مسلمانان اعتماد به نفس داده است،2- تلاش همزمان غرب برای جهانی کردن بنیادها و ارزشهای خود و دخالت در امور مسلمانان، نارضایتی‌ها را افزایش داده ‌است، به تفصیل صحبت می‌کند.[61]
در کنار این دلایل او به زعم خود شواهد تاریخی نیز می‌آورد و چنین القا می‌کند که همانگونه که اسلام با تیغه‌ی شمشیر گسترش یافت، با خونریزی و شمشیر نیز جهانی خواهد شد؛
« دو سوم تا سه چهارم جنگ‌‌های بین تمدنی، میان مسلمانان و غیرمسلمانان واقع شده است. مرزهای اسلام خونین است ودرونه آن هم نمی‌تواند جز این باشد»[62]
«اسلام از آغاز دین شمشیر بوده و شرافت‌های نظامی را پاس داشته است. اصل اسلام از قبایل چادرنشین بدوی و جنگجو بوده است و این امر باعث شد که خشونت با بنیاد اسلام عجین شود.[حضرت] محمد(ص) خود به عنوان جنگجویی سرسخت و فرمانده نظامی ماهر شناخته شده است.»[63]
در خصوص اتهامات و دیدگاههای هانتینگتون نسبت به تمدن اسلام و مسلمانان فرصتی برای نقد نیست. این نظریه از درون پر از تضاد است. خصوصا ادعا و حمله‌هایی که او گاه و بیگاه به تمدن اسلام نموده است و تصویری که از فرجام جهان ارایه کرده است به سادگی ابطال پذیر است. عبارت "مرزهای خونین اسلام " و "دین شمشیر بودن اسلامِ" او، بی‌نزاکتی و خارج از عرف اندیشمندانه است.
همانگونه که فواد عجمی از اساتید دانشگاههای آمریکا می‌نویسد: « هانتینگتون شعار "مرزهای اسلام خونین است" را از شعارهای صدام در جنگ اول خلیج فارس به عاریت گرفته است. در واقع جنگ خلیج فارس برای صدام و هانتینگتون یک جنگ تمدنی بود.»[64]
بنابراین هانتینگتون؛ در کتاب «برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی» پیوسته میان جایگاه یک استاد دانشگاه و متفکر و میان جایگاه یک استراتژیست در رفت و آمد است و همین مسئله باعث شده است که دیدگاه او کم عمق، ناپایدار و مملو از تناقض‌گویی از آب در بیاید.
به طوری که مترجم همین کتاب در مقدمه خواننده را از این موضوع آگاه می‌کند: « هانتینگتون استراتژیست، تمدن و فرهنگ را زیر نور افکن مسایل استراتژیست قرار می‌دهد و این دو مفهوم را به شدت سیاسی می‌کند. در نتیجه در عین حال که مدافع برخورد تمدنها نیست، در دامچاله برخورد فرو می‌افتد.»[65]
به هرحال هانتینگتون در لفافه‌ی نظریه "برخورد تمدنها" آینده و چشم‌انداز جهان را پس از مدتی جنگ و درگیری فرهنگی و تمدنی از آنِ تمدن سرمایه‌داری ولیبرالیستی غرب می‌داند که به باور او روزگاری جهانیان یکپارچه به کاروان تمدن غرب ملحق خواهند شد، همانگونه که تمدن ژاپنی و تا حدودی تمدنهای آمریکای لاتین و پروتستانیسم روسی و اروپای شرقی چنین کرده‌اند.
اما پیشتر متذکر شدیم که در دکترین مهدویت آینده و فرجام جهان صورت دیگری دارد و اساسا فضای اندیشیدن میان دکترین مهدویت و نظریه برخورد تمدنها متفاوت است چرا که این دو دیدگاه اصولا وجه اشتراکی ندارند و در یک منظومه فکری نمی‌گنجند. « در دکترین مهدویت اصلی‌ترین مبنای نظری حکومت حضرت مهدی(عج) توحید و خدا محوری است. توحید ریشه‌ی درخت حکومت مهدوی به شمار می‌رود. دیگر تعالیم اعتقادی و علمی، شاخ و برگ و میوه‌های آن هستند... اما اومانیسم اصلی‌ترین و محوری‌ترین ایده و پایه‌ی تمدن غرب است. در این دیدگاه انسان محور تعیین ارزشها و بایسته‌های اجتماعی به شمار می‌رود و باید و نبایدهای زندگی اجتماعی و فردی را تعیین می‌کند.»[66]
بنابراین از ابتدا راه دو دیدگاه از هم جداست چرا که دکترین بر بنیان‌های وحیانی و الهی استوار است اما نظریه‌ی برخورد، نشات گرفته از اندیشه‌‌ی اومانیستی و عقلانی محض و خارج از محدوده اراده خداوندی است. در کنار هم قرر دادن و مقایسه دکترین و نظریه تنها این ویژگی را دارد که وجاهت و استواری اندیشه مهدویت را در برابر اندیشه ضد دینی (اسلامی) برخورد تمدنها،آشکار می‌کند. هرچند که عده‌ای طور دیگری فکر می‌کنند: « سزاوار است در عصر جدید، دکترین مهدویت، به عنوان مدل و الگوی منحصر به فرد ادیان به ویژه اسلام، در کنار تئوریهای افرادی چون مک لوهان، آلوین تافلر، فوکویاما و دیگران مطرح گردد... دکترین مهدویت را نباید به عنوان یک تئوری صرفا مذهبی مطرح نمود بلکه آن را در کنار تئوریهای جهان و دوشادوش نظریه‌های بزرگ نظریه پردازان آورد»[67]
تِز "برخورد تمدنها" از لحاظ سیاسی متکی بر لیبرالیستی و از لحاظ اقتصادی بر سرمایه‌داری استوار است. هانتینگتون و هم قطارانش پنداشته‌اند که این ویژگیهای تمدن غرب - علی رغم مخاطراتی که تمدن اسلام برای آنها دارد- روزی فراگیر خواهد شد و نظام جهان تک قطبی خواهد شد که محور آن تمدن غرب به سرکردگی ایالات متحده خواهد بود، در حالیکه در حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) نظام تک قطبی معنا و مفهوم دیگری دارد. « در این نظام هیچ قطب حاکم و یا مسلط بر جهان وجود نخواهد داشت. بلکه هر قدرتی با توجه به رشد اخلاقی و پیشرفت در تمدن و رفتار اجتماعی نقش ایفا خواهد کرد. مردم جهان در یک زندگی مسالمت‌آمیز و بدون تبعیض و برخوردار ادامه زندگی خواهند داد. کشورها از هرگونه دخالت در امور داخلی یکدیگر و کارشکنی نسبت به تصمیمات یکدیگر پرهیز خواهند کرد.»[68]
در این نظام که به صورت تک نظام جهانی خواهد بود و دین و قوانین شریعت اسلام در پهنه‌ی جهان گسترش خواهد یافت، امت به جای دولت، اقتدارات یک طرفه و ملی محدود به وجود جغرافیایی و رهبری مستضعفان نیز در جهان در شکل امامت جهانی خواهد بود و امت در یک حرکت هم‌گون با هدفهای مشخص برای بارورکردن ارزشهای متعالی بشری در یک مسیر بدون وقفه در تلاش خواهند بود. اگر به شرایط کنونی نگاه کنیم باید مانند هانتینگتون بیندیشیم اما اگر عاقبت اندیشانه و ارزشی فکر کنیم، نباید آینده و فرجام جهان را همانند حال در دامان تمدن غیرالهی و انسان محور غرب جستجو کنیم. همانگونه که "الن دوبنوآ" معتقد است: « ملت‌ها و فرهنگ‌ها عوامل راستین تاریخ هستند. سرمایه‌داری دموکراتیک، اینک صاحب بلامنازع میدان است. اما اشتباهی بزرگ است که فکر کنیم برای همیشه می‌تواند صحنه را کنترل کند و با پیروزیش تاریخ متوقف خواهد شد.»[69]
نکته قابل ذکر آنکه بر اساس روایات مهدویت، در عصر ظهور و حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) تعاملاتی میان حضرت و غربیان نیز صورت خواهد گرفت. طبق روایات وارده هنگام ظهور حضرت در آخرالزمان پیمان صلحی میان ایشان و غربیان به مرکزیت روم منعقد خواهد شد که هدف امام (عج) ایجاد بستری مناسب برای فعالیت‌های خود و برنامه‌های حضرت مسیح است تا او بتواند به شکل طبیعی در هدایت ملل غربی گام بردارد و تحولی در عقاید و سیاست‌های آنها بوجود آورد و انحرافات حکومت‌ها را برملا سازد. از روایات مربوط به این قرارداد می توان فهمید؛ بین این صلح و صلح حدیبیه که پیامبر گرامی با قریش منعقد کرد، شباهت زیادی وجود دارد. اما در مرحله‌ی دوم پیروزی نهایی به نفع یاوران مهدی(عج) رقم خواهد خورد و شکست غربیها بدست حضرت در فلسطین و شام تاثیر فراوانی بر ملل غرب وآینده آن خواهد گذاشت و بی‌تردید نفوذ کلام، در دنیای غرب، متعلق به مسیح، مهدی و موج افکار اروپا پشتیبان آن دو بزرگوار خواهد بود. و این گونه وعده‌های خداوند مبنی بر پیروزی مستضعفین بر مستکبرین، حق بر باطل، جهان‌گیر شدن شریعت اسلامی و تشکیل حکومت جهانی بدست مهدی(عج) تحقق خواهد پذیرفت.[70]

از مجموع آنچه گذشت می‌توان چنین نتیجه گرفت که فرجام‌شناسی جهان از دیدگاه دکترین مهدویت با اعتباریاتی که هانتینگتون در قالب نظریه‌ی "برخورد تمدنها" ارایه می‌دهد، در دو فضای مجزا و در قالب اندیشه‌ای متفاوت قابل بررسی هستند. دکترین مهدویت بر اساس و بنیان الهی پایان جهان را روشن می‌بیند که در آن نیکیها، عدالت و حق بر بدیها، ظلم و باطل چیره خواهد شد. بر اساس نظریه‌ی مهدویت تحقق این وعده‌های الهی توسط دوازدهمین امام معصوم(ع) در عصر ظهور و با تشکیل حکومت جهانی صورت خواهد گرفت و طبیعتا قدرتها و قطب‌های کنونی و اندیشه‌های مبتنی بر عقلانیت انسان‌مدار، نظیر نظریه‌ی "برخورد تمدنها"ی هانتینگتون، در اندیشه‌های اسلام حقیقی و حکومت جهانی استحاله خواهند شد.
اما هانتینگتون در نظریه‌ی "برخورد تمدنها" با مواضع ضد اسلامی عیانی که نسبت به تمدن و فرهنگ ریشه‌دار مسلمانان می‌گیرد، سعی می‌کند آینده را در آیینه‌ی شکست دیگر تمدنها، خصوصا تمدن اسلامی ببیند. در واقع می‌توان گفت که عصاره‌ی اندیشه‌ی هانتینگتون در سیمای نظریه‌ی"برخورد تمدنها" ، ضدیت و عناد آشکار با اندیشه‌ی دینی و تمدن اسلامی است که دکترین مهدویت و نگاه فرجام‌شناسانه آن، جزیی از این اندیشه و تمدن دینی است. به طور کلی برداشت و چشم‌اندازهایی که هانتینگتون در قالب این نظریه از آینده و فرجام جهان ارایه می‌دهد، آن قدر خام و پر تناقض و تضاد است که با انتشار آن در سال 1993 افکار عمومی و انتقادات بی‌شمار اندیشمندان را در سطح جهان علیه خود برانگیخت و با طرح "گفتگوی تمدنها" توسط سید محمد خاتمی در سال 1998 و استقبال چشمگیر جامعه جهانی از این ایده، نظریه‌ی برخورد تمدنها از اعتبار افتاد تا جاییکه هانتینگتون خود از گفتگو حمایت کرد و به قضاوتهای اشتباه گذشته‌اش نسبت به تمدن اسلامی اعتراف نمود. این نوشتار را با نقل این اعتراف‌نامه به پایان می‌بریم: « تمدن اسلامی تا بحال پابرجا مانده و این دلیلی بر امکان بازگشت مجدد مسلمانان برای رهبری جهان است. در کتابم به نام "برخورد تمدنها" گفته بودم، بی‌گمان قضیه‌ی اسلام یکسره خواهد شد و کار این تمدن به پایان خواهد رسید، اما اکنون پس از مشاهدات وملموسات، دریافتم که نظریه‌ی پیشین من در مورد اسلام و تمدن اسلامی که آن را پایان یافته می‌دانستم اشتباه بوده است. من اکنون باور دارم که تمدن اسلامی، تمدنی ماندگار و پایاست.»[71]

پی‌نوشتها:

[1] - دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، ج31، دانشگاه تهران، 1341 ش، ص 126
[2] - فرهنگ علوم سیاسی، علی‌آقابخشی، مینو افشاری راد، نشر چاپار، تهران،1383 ش، چ اول، ص 215
[3] - همان، ص195
[4] - کارگر، رحیم، جستارهایی در مهدویت، مرکز تخصصی مهدویت، قم، 1368ش، چ اول، ص 43
[5] - موسوی گیلانی، سید رضی، دکترین مهدویت، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، قم 1384ش، چ اول ص 58-59
[6] - به نقل از: بهروز لک، غلامرضا، سیاست و مهدویت، حکمت رویش، قم، 1384ش، چ اول، ص 82
[7] - فصلنامه انتظار، ش 16، ص 30
[8] - دهخدا، علی اکبر، همان، ص 942
[9]- داوری، رضا، شمه‌ای از تاریخ غربزدگی ما، نشر سروش ، تهران، 1363ش، ص 37
[10] - دورانت، ویل، تاریخ تمدن، (مشرق زمین گهواره تمدن)، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1382ش،چ نهم، ص3
[11] - جی آدلر، فیلیپ، تمدنهای عالم، ترجمهَ محمد حسین آریا، ج1، امیرکبیر، تهران، 1383ش، چ اول، ص27
[12] - آراسته خو، محمد، فرهنگ اصطلاحات علمی- اجتماعی، چاپخش، تهران، 1381ش، ص 727
[13] - مطهری،مرتضی، جامعه و تاریخ، صدرا، بی‌تا، ص 353
[14] - غنی‌نژاد، موسی، مقاله «پایان تاریخ و آخرین انسان»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش 63-64، ص22
[15] - بهروزلک، غلامرضا، همان، ص 165
[16] - کارگر، رحیم، جستارهایی در مهدویت، همان، ص 45
[17] - به نقل از: اندیشه حوزه، ش5 ، مقاله« آینده جهان ومدلهای پیشنهادی»، غلام نبی گلستانی، ص 174
[18] - مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی، صدرا، قم، 1374ش، چ پانزدهم، ص 36
[19] - کارگر، رحیم، جستارهایی در مهدویت، همان، ص 43
[20] - همان، ص 43
[21] - طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374ش، چ اول، ص 308
[22] - کلینی، ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش، ص 471، ح 6
[23] - آقابخشی، علی- افشاری راد، مینو، همان، ص 101
[24] - اسلامیه، حمیدرضا، دکترین مهدویت و پایان تاریخ از منظر رنه گنون، مجموعه آثار دومین همایش بین المللی دکترین مهدویت، موسسه آینده روشن، 1385ش، چ اول، ص 26
[25]- هانتینگتون، ساموئل، نظریه‌ی برخورد تمدنها، ترجمه مجتبی امیری، دفترمطالعات سیاسی و بین المللی، 1357ش، چ‌دوم، ص 31
[26] -اسحاقی، سید حسین، اصالت جاوید، همان،ص 17
[27] - حیدرنیا، محمد حسین، مقاله« مدخل گفتگوی تمدنها» ، کتاب ماه، 25اسفند1377ش، ص 25
[28] - هانتینگتون، ساموئل، تمدنها و نظام بازسازی جهانی، ترجمه مینو احمد سرتیپ، کتا سرا، تهران، 1380ش،چ اول،ص 183
[29] - هانتینگتون، ساموئل،اسلام و غرب از درگیری به گفتگو، سمینار اسلام سیاسی و غرب، قبرس، 1998م،
[30] - هانتینگتون ، ساموئل، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمد علی حمید رفیعی، دفتر نشر پژوهشهای فرهنگی ، تهران 1378ش، چ اول، ص 174
[31] - پوپر، کارل، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه عزت‌الله فولادوند، خوارزمی، تهران، 1376ش، چ دوم، ص 310-380
[32] - هانتینگتون، ساموئل، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، همان، ص 39
[33] - کربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه سید جواد طباطبایی، کویر، تهران، 1377ش، چ دوم، ص 105
[34] - موسوی بجنوردی، کاظم، دائرة المعارف اسلامی، ج1، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1374ش، ص134
[35] - سلیمیان ، خدا مراد، فرهنگ نامه مهدویت، بنید فرهنگی حضرت مهدی(ع) ، قم، 1383ش، چ اول، ص 16
[36] - کارگر، رحیم، آینده جهان(دولت و سیاست در اندیشه مهدویت)، بنیادفرهنگی مهدی موعود، تهران، 1383ش، چ اول ، ص 64
[37] - کتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانی، نامه دوم پولس حواری به تیموتیوس، ، باب سوم
[38] - طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 19، اسماعیلیان،قم، 1394ق، ص124
[39] - کتاب الغیبه، شیخ طوسی، (ابی عبدالله محمد بن ابراهیم) ، مکتبه الصدوق، 1379ق، ص 182، حدیث 141
[40] - کامل، سلیمان ، یوم الخلاص(روزگار رهایی)، ج 2، ترجمه علی اکبرمهدی پور، آفاق، تهران، 1376، چ سوم، ص 595، ح 766
[41] - حصاری، علی اکبر، به سوی حکومت جهانی امام مهدی(عج)، بوستان کتاب، قم، 1381ش، چ اول، ص 94
[42] - علاء الدین علی معروف به متقی هندی، کنزالعمال، ج 14، موسسه الرساله، بیروت، بی تا، ص 84
[43] - شجری، یحیی بن حسین، امالی الشجری، عالم الکتب، بیروت، بی تا، ص 228
[44] - کارگر، رحیم، جستارهایی در مهدویت، همان، ص 48
[45] - بهروزلک، غلامرضا، همان، ص 141
[46] - همان، ص 170
[47] -همان، ص 82
[48] - سلیمیان، خدامراد، همان، ص 137
[49] - صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1395ق، ص 398
[50] - کتاب الغیبة، شیخ طوسی،همان، ص 472 ح 493
[51] - صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، ، کمال‌الدین و تمام النعمه، همان، ج 1 ص331 ، ح 16
[52] - ر.ک: طبسی، نجم‌الدین، نشانه‌هایی از دولت موعود، بوستان کتاب، قم، 1385ش، چ اول، ص 225ش، تا 269
[53] - کارگر، رحیم، جستارهایی در مهدویت، همان، ص 217
[54] - هانتینگتون، ساموئل، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، همان، 413
[55] - همان، ص 335
[56] - محبونانی، کیشور، مقاله « انحطاط غرب» ، نظریه برخورد تمدنها هانتینگتون و منتقدانش، همان، ص 203
[57] - به نقل از : همان ، ص 23(پاورقی)
[58] - همان، ص 81
[59] - پژوهنده، محمد حسین، مقاله «تقابل فرهنگها و تهاجم فرهنگی»، مجله اندیشه حوزه، سال دوم، شماره چهارم، بهار1375ش، ص 90
[60] - هانتینگتون،ساموئل، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، همان ، ص 174
[61] - همان، ص 337
[62] - همان،ص 412
[63] - همان،ص 421
[64] - همان، ص 278
[65] - همان، مقدمه مترجم
[66] - معین‌الاسلام، مریم، مقاله«برون‌دادهای اقتصادی، فرهنگی و...» مجموعه آثار دومین همایش بین‌المللی دکترین مهدویت، همان، ص83و84
[67] -موسوی گیلانی، سید رضی، همان، ص 139و140
[68] -گلستانی، غلام‌نبی، مقاله «آینده جهان و مدلهای پیشنهادی»، اندیشه حوزه، ش5، تابستان 1375، ص 169
[69] - به نقل از: سلیمی، حسن، «فرهنگ‌گرایی، جهانی شدن و حقوق بشر»، وزارت خارجه، تهران، 1382ش، چ اول، ص 126
[70] - ر.ک: الکورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه مهدی حقی، امیر کبیر، تهران، 1385ش، ج اول، ص 327- 333
[71] - قانع بصری، محسن، مقاله «هانتینگتون: تغیر عقید داده‌ام»، مجله « فکرنو»، ش اول، ص 7

منبع:کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت