دل نوشته هایی درميلاد امام هادى( عليه‏السلام)

نويسنده:روح الله حبيبيان

خبر به سرعت در خانه‏هاى اطراف پيچيد و در اندك زمانى، در خانه‏هاى مدينه نيز؛ مگر از «صريا» تا مدينه چه‏قدر فاصله است؟
چيزى نگذشت كه شادى و سرور، همه مدينه را فرا گرفت. چه صورت‏هايى كه به سجده شكر، بر خاك نيفتاد و چه اشك‏هايى كه از شوق، بر گونه‏ها نغلتيد! ولى شادى هيچ‏كس به اندازه «سمانه» نبود. زنى با فضيلت كه در عبادت و پارسايى، شهره زمانه بود. اكنون كودكى را در آغوش خويش دارد كه مى‏داند خليفه خدا بر روى زمين خواهد بود و نام آسمانى‏اش، جاودانه خواهد ماند.
اندكى بعد، سمانه كودك خويش را از آغوش جوادالائمه، همسر گرامى‏اش باز پس‏گرفت و بر گونه‏هاى كوچكش بوسه زد و گفت: درود خدا بر «على» كوچك كه «هادى» خلق به سوى هدايت و رستگارى است!

سنت ديرينه الهى همين بوده و هست؛ اين را فرشتگان مقرب بارگاه حق خوب مى‏دانند و زمين در طول عمر درازش، با همه وجود آن را دريافته؛ سنت خداوند چنين است كه هرگاه ظلم و جور و تباهى فراگير شد و راهزنان طريق حقيقت، شاهراه هدايت را با بى‏راهه‏هاى ضلالت و گمراهى از نظرها دور كردند، از پس پرده غيبت، هدايت‏گرى ديگر ظهور مى‏كند تا زمين هيچ‏گاه از حجت حق خالى نماند و هماره مشتاقان وادى نور را دست‏گير باشد؛ امشب، آسمان مدينه نور باران است و نداى آسمانيان در همه عالم طنين‏انداز است كه «هادى آمد».

رزيتا نعمتى
امروز، وقتى آفتاب جمال تو طلوع كند، خورشيدِ زيارت جامعه كبيره از افقِ جانت سر خواهد زد. هادى، نامى است كه عصاره معناى توست.
اى امام اسرار پنهان عشق! وقتى در جاده عشق قدم مى‏گذارى، سرنوشتت را پل‏هاى پشت سر معلوم خواهند كرد كه تو، بقيه نور معصوم امامتى.

اى امام هدايت و روشنى! ميلاد تو، جاده‏ها را بى‏طاقت مى‏كند تا با همه رگ‏هايشان، نبض قدم‏هاى تو را انتظار بكشند. تو سر مى‏رسى، تا قلب‏ها در سايه‏سار بلند نام تو آرام گيرند.
اگر چه شهر، در پيله تاريك خود فرو رفته بود، اما شوق آمدن تو، كوچه‏هاى بنى‏هاشم را به تپش واداشت تا در مژده ديدار صبر مجسم، به ادامه ريسمان نجات چنگ بزنند.
گرچه يوسفِ جمالِ تو را در اسارتگاه‏ها پنهان كنند، وعده «اِنَّ اللّه تُعِّزُ مَنْ تشاء و تُذِّل مَنْ تشاء»، سرود زندگى تو خواهد بود، اى نور هدايت.

اى قتيل عشق! آن هنگام كه پا به جهان گذاشتى، گل‏ها ـ دسته‏جمعى سپيدى را از روحت آموختند و سرخى را از پايانت و زردى را از رخسار شب‏زنده‏دارت. امروز، آسمان، شعر تازه‏اى سروده است: اى پنجره‏هاى بسته! با ياد ذريه زهرا روزه را باز كنيد تا آسمان، زمين را لمس كند.
هرچند مى‏خواهند طراوت‏بارانى امامتش را پنهان كنند؛ ولى اين اقيانوس را سدّ سنگ‏ريزه‏هاى كفر، مسدود نخواهد كرد.

آمدى؛ آن هنگام كه عباسيان، در انديشه‏اى عبث غوطه مى‏خوردند و زنجيرهايى را براى بريدن نفس، در خيال خود مى‏بافتند. ناگهان درهاى آسمان، به روى زمين گشوده شد و مژده رسيدنت، همچون زلال چشمه‏اى، در خانه‏اى محقر فوران كرد. تو از شكوه يقين آمده‏اى تا در تاريك‏ترين شب‏هاى تاريخ، تيرگى غبار اندوه را از قلب‏هاى مؤمنان بزدايى. سامرا، آغوش گشود تا قدم‏هاى تو را بوسه بزند.
واحيرتا! كه در هر گوشه آسمان آل زهرا، صيادى به كمين نشسته است تا كبوترى از شما را اسير كند؛ اما معجزه عشق، فراگيرتر از آن است كه رؤياى پر گشودن در هواى شما را از آسمان نگاهمان بگيرد.

با دلى از آينه و تن‏پوشى از نسيمِ علم و عرفان و آتشفشانى به لب، بر اهل زمين خوش آمدى.
اى بهشت سامرا! چه خوش است آرامشِ ماندن زير چتر ولايت تو، در صبحى كه چون آفتاب سپيده دم، برآيى!

منسيه عليمرادى
مولودى از نيمه ذى‏حجه مى‏آيد و آسمان، رخت آبى‏اش را با پشته‏هاى سپيد ابر مى‏آرايد و صبحگاهان، خميازه گل‏ها را كه با لبان ظريف گلبرگ‏هاشان رو به روى جويبار زلال مى‏كشند، با بشارتى نو، به گلخنده‏اى شيرين مبدل مى‏كند.
گل سرخ، ده گلبرگ خوش‏رنگ را شبنم مى‏زند.
ماهى‏هاى قرمز، ده حباب طلايى در آب مى‏فرستند.
شب‏بوها، ده شب از عطر دل‏انگيزشان را به مهتاب مى‏دهند.
پرستوها بر ده شاخه بلوط، گل رُز مى‏آويزند.
و اقاقى‏ها، آرام مى‏شمارند؛ اولين، دومين... دهمين، آرى دهمين ستاره مى‏آيد.

ما را بياموز ورقى از درس استقامت خويش، در لحظه‏هاى تنهايى؛ زمانى كه در محله عسكرها، شبت را به نماز و استغفار و روزت را به روزه و دست‏گيرى از ديگران مى‏گذرانيدى. راستى، متوكل چرا زبان از كام «ابن سكّيت» بيرون كشيد؟
چرا هميشه شب از سياهى خويش مى‏گريزد و خويش را به زور تدليس، به رنگ روز و روشنىِ خورشيد مى‏بيند؟
گويا اين خودستايى براى سبكْ‏شأنان مرسوم است و مرض ناعلاج صاحبان كوشك‏هاى طاق بر آسمان چسبيده است، كه زبان‏ها مى‏برند و پيكرها آتش مى‏زنند.
امام هادى عليه‏السلام : «اَلْعجبُ صارفٌ عَنْ طَلَبِ العِلْمِ، داعٍ إِلَى الغَمْطِ و الْجَهْل؛ خودپسندى، آدمى را از دانش‏جويى باز مى‏دارد و به ناسپاسى و انكار حق وامى‏دارد».

نجمه زارع
درست مثل ستاره در یک شب مهتابی! چه درخشش زلالی!
زلال می‏آید و شفاف می‏رود. رد می‏شود؛ مثل گذر باد بهار در گیسوان شاخه‏ها!
ولی این نسیم آسمانی قصد توقف دارد؛ توقفی در لایه‏های باور زمین. این عزیزترین و گرانبهاترین هدیه خدا به جواد الائمه علیه‏السلام است.
فرشتگان از عالم بالا، به خاک‏بوسی قدوم نوزادی می آیند که بی‏کرانگی‏اش در اتصال به خانواده عصمت آشکار است. فوج فوج ملائکه؛ دسته دسته گل؛ باران باران، طراوت؛... اما مردم چه می‏دانند چه اتفاقی در خانه جواد الائمه علیه‏السلام در حال وقوع است؟!
مردم همین قدر می‏بینند و می‏دانند که امشب کودکی از آل علی علیه‏السلام به جهان پا می‏گذارد. همین قدر می‏فهمند که پدر در گوشش اذان و اقامه خوانده است. همین اندازه درک می‏کنند که نامش علی علیه‏السلام است و لقبش هادی.
اما چه کسی شعف آسمانیان را لمس می‏کند؟ چه کسی اشتیاقی را که در سینه امام نهم علیه‏السلام موج می‏زند، درک می‏کند؟!
چه کسی می‏فهمد که خدا بر زمین منّت نهاده و ارزشمندترین هدیه‏های عالم امکان را به خاک ارزانی داشته است.

شب صبح می‏شود؛ در حالی که موازنه هستی دگرگون شده است، در حالی که تعدیل جهان تغییر کرده است. چگونه تغییر نکند، وقتی امامی به عرصه زمین پا گذاشته است؟ چه‏طور ثابت بماند، وقتی میزان حلول کبریا در زمین دو چندان شده است.
پدر لبخند می‏زند؛ امّا در پس این تبسّم روشن، عالمی از دلواپسی و اندوه نهفته است. صدای خاموش پدر در تار و پود زمان رسوخ کرده است. می‏پرسد از آفرینش که آیا مردم دنیا، قدردان این موهبت قدسی خواهند بود؟ آیا خلیفه‏های وقت، مجال انتشار فضیلت‏هایش را در اهل زمین خواهند داد؟ آیا مردم، مجال بهره‏گیری از وجود لایزالش را دارا خواهند بود؟!

شب بزرگی است؛ اگر زمین آن را دریابد. مهم این است که نگاه عرش، بر خاک گسترده‏تر شده است. مهم این است که رحمت پروردگار، در شب رویش امام دهم، فراگیری فیض آسمان را مژده می‏دهد.
و او آن‏قدر برکت و نور است که در انتظار درک مردم نخواهد نشست. او می‏آید تا «هدایت» را بر نفوس اهل زمین به ارمغان آورده باشد. می‏آید تا آمدن خود را به عالم تبریک گفته باشد.

میثم امانی
پرستوها برگشته‏اند و ابرهای حجاز، بارش آغاز کرده‏اند در دهمین جشن شکوفایی زمین.
امروز، سکه دولت به نام تو می‏زنند که زبانت، زبان «علی بن ابی‏طالب» است و امتداد رسالت آسمانی‏ات، به خطبه‏های غدیر ختم می‏شود.
تو از پشت سال‏ها رنج و خفقان آمده‏ای؛ از پشت سال‏ها سکوت و تهدید، از پشت سال‏های بی‏پناهی شیعیان.
صدای سم اسب‏های کربلا، در رنج‏نامه‏های زندگی‏ات هست و حنجره‏ات گواهی می‏دهد به زخم‏های هجرت.
شانه‏هایت، پر از پشته‏های عدالت است که باید ببخشی و در دست‏هایت نامه‏های رسالت است که باید بخوانی.
تو را پیشاپیش صبح فرستاده‏اند تا چشم‏های خواب‏آلود را بیدار کنی و بشارت دهی به دولت عشق.

فصل، فصل آمایش بوستان‏هاست. نوبت از آنِ توست که بتابی و آفتاب‏گردان‏ها همه به سوی تو برگردند.
نوبت از آنِ توست که بتابی با انوار دانش؛ تا سایه‏های تردید، بگریزند، تا تیرگی‏های جهل فرو بمیرند، تا یخ‏های پندار آب شوند و شعله‏های یقین جان بگیرند. فصل، فصل فرسایش اندیشه‏هاست.
نوبت از آن توست که توشه‏های معرفت را به دوش بگیری و در مزرعه عشق، بذرهای هدایت بکاری تا خوشه‏های حکمت بروید.
باغ دل‏ها آماده شده است برای شکوفان شدن؛ تنها تو باید بیایی و هرزه‏های وسوسه و آفت‏های ضلالت را بزدایی.
قرآن، با منطق گویای تو به زبان خواهد آمد. ایمان، در مکتب تو آموزش خواهد دید و اسلام، حیاتی تازه خواهد گرفت در مدرسه تعلیم و تربیت تو!

نزهت بادی
توفان‏زدگان اقیانوس ناآرام دنیا آنچنان سردرگم امواج سهمگین عادات و تعلقات روزمره‏اند که چشمانشان در جست‏وجوی نوری است که آنها را به سوی ساحل امن، هدایت کند. در این ظلمتکده دنیا، تولد نوری از انوار الهی، چشم همه گم‏شدگان را روشن می‏کند؛ آن هم کسی که هدایت‏بخشی و راهنمایی، آنقدر در او به کمال و تمامیت رسیده است که او را «هادی» گفته‏اند.
ای هادی امت! غرق‏شدگان وحشت‏زده در دریای بی‏ایمانی، دست نیاز به سوی تو دراز می‏کنند و موطن امن خویش را در این دهشتناکی عالم، در وجود تو می‏یابند تا به امن‏ترین ساحل‏ها، پهلویشان دهی؛ چرا که ذکر نام تو، ذکر همان پروردگاری است که یادش، دل‏های بی‏قرار و ناآرام را نجات می‏بخشد.
ما گرفتاران فرورفته در عمق دریای گناه، سکان وجودمان را به دستان هدایت‏گر تو می‏سپاریم تا کشتی شکسته وجودمان را به کرانه یاد خدا سُکنی دهی.
این دست نیاز ما و این دست راهنمای تو!
«مدینه» آرام آرام می‏شکفد در خویش؛ طفل، سرشار از عطری نافراموش، در دست‏های مشتاق «سمانه» است، لبخندها بر لب‏ها می‏نشیند.
دقیقه‏های گذرنده می‏ایستند تا شادی این لحظات را زیرپوست شهر احساس کنند.
دهمین ستاره در جاده‏های نیمه شبان تاریخ، درخشیدن گرفته است.
دریچه تنهایی «سمانه» بسته شده تا کوچه‏ها و دریچه‏ها، روبه‏روی شادی‏اش دف زنان و کل‏کشان، خورشید را میهمانِ خانه‏اش کنند.

قلب مشتاق جهان، در سینه ستبر مدینه تپیدن گرفته است.
«نیمه ذی‏الحجه» است و ملائک مشتاق به خاک آمده‏اند تا قدم‏های آسمانی دهمین بهار از راه آمده را بوسه‏باران کنند. ملائک آمده‏اند تا مژده آمدنش را پیرامون کعبه طواف کنند. تمام اشیا در پوست خویش نمی‏گنجند. هوای سالخورده مدینه، بوی شکفتن گرفته است.

سمانه لبخند می‏زند؛ مثل لبخندهای زهرا علیهاالسلام . کودکی با چشم‏هایی از باران آمده است تا سیاهی‏ها را بشوید و با چشم‏هایی از باران می‏رود تا اشتیاقش را برای دیدن جدّش پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، این‏گونه نشان دهد. کودکی که دهمین اتفاق سبزِ زمین خواهد بود؛ دهمین ستاره در شب‏های بی‏هنگام و عمیق تاریخ.

دهمین چراغ روشن هدایت آمده است؛ بلند و پایدار، ایستاده بر پیشانی جبروت؛ آن‏چنان استوار که زانوان عصیان دشمنان را درهم فرو ریخته است.
سمانه، چنان بی‏تاب آمدنش بود که دقایق، درهم می‏تنیدند و تندتر می‏کوبیدند.
باران نور، شدت گرفته است «مدینه» خیره مانده است. طنین شوقناک ملائک، آسمان را لبریز کرده است. زمین در شکوفه می‏غلتد ـ شادیِ منتظران و هراس بیمناکان.
پیشوای دهم آمد و ترس در چشم‏های متوکل، نشست. آمد و سمانه از آمدنش چنان شاد است که صدای فاطمه علیهاالسلام را به شادباش آمدنش، نزدیک‏تر می‏شنود.

آقا! پرچم سبز امامت را بر منابر آویخته‏ای، صدایت، آهنگ رسای حقیقت است و هدایت، نفس‏های سرشار از نور.
«مدینه» ایستاده است تا از پشت دسیسه‏های متوکل، طعم کلامت را بچشد.
در معرض صاعقه‏های بی‏رحم شقاوت ایستاده‏ای و خم به ابرو نمی‏آوری. آمدنت را ستاره‏ها به تماشا نشسته‏اند. آمدنت را «مدینه» در فرازها جشن گرفت و ملائک در زاویه‏های آسمان شور گرفتند ـ آمدنت را در فرادست، خداوند به چشمان مشتاق علی علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام بشارت داد. آمدنت را در باغستان‏های ملکوت، پرنده‏ها ترانه خواندند؛ درست نیمه ذی‏الحجه، آن‏گاه که «سمانه» قنداقه‏ات را در دست‏های پدر نهاد تا شوق را در چشم‏هایش خیره شود.

سید علی اصغر موسوی
مدینه است و شادمانی‏های خانه حضرت جواد(علیه السلام).
مدینه است و طلوع خورشیدی دیگر در خانه امامت.
مدینه است و شکوفایی دهمین بهار ولایت؛ بهاری که از شکوفه‏های آسمانی‏اش، «هدایت» می‏شکفد و «هادی» امت را به تماشاگران عالم لاهوت معرفی می‏کند.
تبارک الله از حضور دهمین حجت خداوند در زمین!
تبارک الله از حضور آسمانی فرزندی از فرزندان حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله !
تبارک الله از حضور خورشید پرفروغ هدایت!
می‏آید؛ هم‏نام مولایی که مجموع صفات الهی است. اصل و فرع تمام اوصاف حسنه!
«علی» است؛ همانند نیایش. در شجاعت و غیرت، در کمال و کرامت، در عبادت و تسبیح، در مناعت وجود!
او ادامه انبیاست. تبلور اندیشه‏های الهی در عصر خویش است. می‏آید؛ اشراق آدم علیه‏السلام در نگاه؛ صداقت نوح علیه‏السلام در زبان؛ ایمان ابراهیم علیه‏السلام در دل. شهود موسی علیه‏السلام در بیان، قدرت عیسی علیه‏السلام در نفس، نور محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جبین.
می‏آید؛ بلاغت علی علیه‏السلام در بیان، صداقت زهرا علیهاالسلام در زبان، کرامت حسن علیه‏السلام در نفس، شهامت حسین علیه‏السلام در دل، عبادت سجاد علیه‏السلام در جبین؛ شرافت باقر علیه‏السلام در وجود، صلابت جعفر علیه‏السلام در ضمیر، نجابت کاظم علیه‏السلام در شأن، سخاوت جواد علیه‏السلام در جود.
می‏آید تا از مدینه تا سامرا، مسیر تازه‏ای از جاده‏های هدایت را فراراه گمگشتگان بگشاید.
می‏آید تا آیینه‏ای از پرتو طور، در تجلی‏گاه سامرا باشد.
می‏آید تا «متوکلین» گم کرده مسیر «توکل» را، سیر الی الله بیاموزد.
می‏آید تا با چلچراغ هدایت خویش، آدمیان را از اشراقی دیگر در شناخت معبود، آگاه سازد.
می‏آید علی‏وار، برای رهایی امت از قید و بردگی، از قید کج‏اندیشی عباسیان. از قید جهل.
صلوات و درود خداوند بر تو باد، ای برگزیده خداوند برای هدایت بشر!
صلوات و درود خداوند بر تو باد ای ولی خداوند در زمین!
صلوات و درود خداوند بر تو باد ای وارث علم انبیا و اولیای الهی!
صلوات و درود خداوند بر تو باد ای وارث ولایت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و علی علیه‏السلام !
صلوات و درود خداوند بر تو باد، ای وارث کرامت حسن علیه‏السلام ، شهامت حسین علیه‏السلام ، عبادت سجاد علیه‏السلام ، فقاهت باقر علیه‏السلام ، صداقت صادق علیه‏السلام ، نجابت کاظم علیه‏السلام ، رضایت رضا و سخاوت جواد! صلوات و درود خداوند بر تو باد ای خورشید هدایت، ای هادی ره گم کردگان، به سوی حق! حضرت ابالحسن، علی بن محمد هادی!
صلوات و درود خداوند بر تو باد، مادام که خورشید برمی‏آید و آسمان آبی‏ست. مولاجان! بی‏پناهیم؛ ما را در پناه نام هدایت‏گسترت گیر!

روزبه فروتن پی
از فرش تا عرش، امتدادِ فرشته است و نور... .
...و مدینه، چشم به راهِ طلوعِ دهمین خورشید، لحظه‏ها را می‏شمارد.
امشب، دلِ شب، چلچراغی درخشان در آسمانِ مدینه است. امشب، حرم آسمان، چراغانی‏ست.
ستاره‏ها، فانوس‏هایی روشن در دستِ فرشتگان، و ماه، روشن‏ترین آیینه بر طاقچه آسمان است امشب.
امشب، فرشتگان بر خانه خورشید نُهُم، سبد سبد گلِ بهشتی می‏پاشند.
امشب، نوزادِ مبارکی به دنیا می‏آید تا خورشیدِ هدایتِ انسان به ملکوت شود.
او می‏آید تا پرچمدار علم مکتب جعفری باشد.
او می‏آید تا با نورِ دانش، ظُلمت «متوکل عباسی» را بشکافد.
او می‏آید تا خون خدا را در شریان جهان مرده جاری کند. او می‏آید تا آسمان را چون کوله‏باری سبز بر دوش گیرد و رسالت هزاران ساله دین را به مقصد برساند.
خورشید دهم، می‏آید تا پدر خورشید یازدهم و نیای گل نرگس باشد.
امشب، مدینه در باغی از عطر گُل محمدی جاری‏ست.
شانه‏های شهر، خیس باران گُل و ستاره است.
از هفت آسمان، صدای دَف می‏بارد.
و آوای تهنیت فرشتگان در ملکوت شب شنیدنی‏ست.

حمزه کریم خانی
سلام بر نور، بر روشنایی، بر دهمین خورشید!
سلام بر تابناک‏ترین ودیعه الهی در زمین، بر مجد و شرافت، بر پاکی و عزت!
سلام بر او که یادگار فضیلت و پارسایی، سخاوت و پاکیزگی بود!
نخل‏های هدایت از برکت دستانش ثمربخش بود و سَحَر از دیدن قامت زیبایش تبسم بر لب داشت.
دست‏های حاجتمندان، بی‏آنکه سرشار باشند، از درگاهش دور نمی‏شد و همگان در برابر شکوهش فروتن بودند.
باران رحمت آگاهی را بر سر و قلب مردمان جاری می‏کرد و مؤمنان از پیشگاه همتش نیرو می‏گرفتند.
آن‏گاه که ناباوران و دشمنان به شکستن قداست و شکوهش می‏اندیشیدند، خود، می‏شکستند و فرو می‏ریختند!
او خواب تاریک‏دلان را برمی‏آشفت و پرچم توحید را در بلندترین قله‏های حیات برمی‏افراشت.
او چراغ فروزان هدایت بود و یاور و راهنمای همیشه امت؛ کتاب دانایی و پارسایی و زهد را به هم درآمیخته بود و از مدینه تا سامرا، نور و روشنایی ریخته بود.
میلاد خجسته و پرفروغش مبارک باد!

روزبه فروتن پی
خورشید دهم، افق، مدینه، نور
آوای فرشتگان، دف و تنبور
امشب، دف ماه؛ در دو دست عشق
امشب، هستی؛ سیاهْ مستِ عشق
امشب، هستی؛ رکوع خواهد کرد
خورشید دهم طلوع خواهد کرد
جدّ گل نرگس است این مولود
یاری ده مفلس است این مولود
نور ازلی‏ست این که می‏آید
از نسل علی علیه‏السلام ست این که می‏آید
می‏آید تا امامِ جان باشد
هادی علیه‏السلام هدایت جهان باشد
می‏آید آسمان شود دین را
پرواز دهد تُرَنگِ آمین را
او در دل جهل، نور خواهد کاشت
شب از دل او هراس خواهد داشت
جهلی که از آن جهان به زنجیر است
در پرتو علم او زمین‏گیر است
نوری‏ست که ریشه‏کن کند ظلمت
می‏آید تا کفن کند ظلمت
حیران شده خاندانِ عباسی
انگشت به لب، کسانِ عباسی:
ـ کاین نورِ شگفت، از کجا آمد؟!
انگار که از دلِ خدا آمد
کم مانده از او تَلَف شود ظلمت!
قربانیِ نور و دف شود ظلمت!
پاییز دلِ خلیفه شد ویران!
از جلوه این بهارِ بی‏پایان
این کیست که نور مُطلقش یار است؟!
یاری بکنید! ظلم، بر دار است!
گفتند؛ ولی نور؛ تلاطم کرد
ظلمت، سر و جانِ خویش را گم کرد
شب، باطل شد، دلِ جهان آمد
خورشیدِ دهم از آسمان آمد
او آمد و جانِ خانه روشن شد
چشمِ پدر و «سمانه» روشن شد.
«امشب، شبِ تهنیت، شبِ شادی»
امشب، شبِ ارتقای آزادی

سید علی‏اصغر موسوی
گلاب و عود و اسپند بیاورید، سیب‏های سرخ را در سینی‏ها بچینید! بیارایید اینک کوچه‏هاتان را؛ بیارایید باغ و بوستان‏ها را! بیارایید دل‏های همیشه سبز باور را؛ بیارایید،به گُلخند تبسّم‏ها؛ به لطف آیه‏های آبیِ شادی! بیارایی با عطر گل‏های محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله !
کسی می‏آید از آن سوی آیینه! کسی می‏آید از ژرفای انوار الهی!
می‏آید، شُکوهِ ماندگار امامت؛ می‏آید، صداقت انوار ولایت؛ می‏آید، چلچراغ همیشه روشن هدایت! می‏آید، عبای رسالت بر دوش، شمشیر عدالت بر کف، سرود کرامت بر لب، شور شهادت در دل و نور عبادت بر پیشانی.
می‏آید، صداقت صادق علیه‏السلام در جان، نجابت کاظم علیه‏السلام بر چهره، تبسّم رضا علیه‏السلام بر لب، و سخاوت محمد علیه‏السلام در دست! دستی که برای همیشه حبل المتین مسکینان خواهد شد. می‏آید تا کهکشانی از نور هدایت، فرا راه گم کردگان راه، بیفروزد.
می‏آید تا زمین با وجود نورانی‏اش، به ملکوت لا یتناهی فخر بفروشد.
می‏آید تا بی‏پناهان را پناه، دردمندان را شفا، عاشقان را سعادتِ نجات، و عارفان را غایت کمال باشد! می‏آید با آغوشی از عطر کوچه‏های بهشت، تا با توسّل به نام و یادش، مشام جان‏ها آرام گیرد. می‏آید با آغوشی از گل‏های تبسّم، تا «مدینة النبی» دوباره آکنده از عطر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شود.
مدینه! مبارکت باد! مبارکت باد، لحظه‏های سبز ولادت! اینک به خود ببال که خورشید را به میهمانی آورده‏ای. به خود ببال که اینک تمام آسمان مهمان توست.
مدینه! به خود ببال که اینک عرش به خاک گران بهای تو رشک می‏برد. کسی را که به دامان گرفته‏ای، امام هدایت، فخر عالم امکان، «علی بن محمد النقی علیه‏السلام » است؛ سرور مردمان و افتخار تمام اولیاء اللّه!
مدینه! خوش به دامان گرفته‏ای، گوهری را که در تمام هستی، بی‏همتاست؛ و غربت نوازِ دل غریبان؛ آرامش دل یتیمان؛ خلوت فروز سینه بی‏پناهان؛ و فروغ دیده دردمندان است!
مدینه! دیگر بار، خورشیدی از منظومه «کوثر» را به دامان گرفته‏ای، خورشیدی که انوار الهی‏اش از «سامرّا» تا شرق و غرب عالم سایه خواهد افکند و درماندگان طریق سعادت را به رستگاری رهنمون خواهد شد.
مولا جان! یا ابالحسن علیه‏السلام ! سلامت باد!
سلامت باد، هر لحظه‏ای که با یاد خدا به سر می‏بریم!
سلامت باد، در ذکر و تشهّد؛ در رکوع و سجود، در قنوت و سلام!
سلامت باد، در توسّل و کُمیل، در «یس» و «کوثر»، در عطر لحظه‏های «قدر»، و «الرحمن»!
سلامت باد، در لحظه لحظه‏ای که نفس می‏کشیم و در سایه شما اهل بیت علیهم‏السلام ، سرافرازترین مردمان زمینیم! سرافراز از پاکیِ جسم و جان، و زلالی روح و روان!
مولا جان! علی بن محمد علیه‏السلام ! سلام و درود خداوند بر لحظه‏ای که خاک «مدینه»، بوسه بر قدمت زد، و لحظه‏ای که تربت «سامرّا» تن شریفت را در آغوش گرفت!
درود خداوند بر لحظه‏ای که دیگر بار، مبعوث خواهی شد و در آستان قرب الهی، ما شرمندگان آستان آسمانی‏ات را، شفاعت خواهی کرد!

سیدعلی‏اصغر موسوی
بشارت باد گام‏هایت را، بشارت باد حضورت را، ای چلچراغ فروزان فرا راه انسان! و بشارت باد، خورشید و ماه و ستاره‏ها را: فراوانیِ عشق.
بشارت باد آمدنت را، ای «تبسّم نور»، ای ترنّم شور!
سبکبال، خیالم را پرواز می‏دهم و شمیم یادت در تمام غزل‏هایم می‏پیچد.
قلم و دفتر، زمان و مکان و حتی نفسم، عطر گل می‏گیرد؛ عطر مدینه و سامرّا. امروز، با نام تو آغاز شده است، ای زیباترین مولودی که مشرق نگاهت چلچراغ هدایت شد!
ای صداقت سپیده در نگاه یلداییان و ای نجابت محض! سوگند به نجابت و صداقتت، که چلچراغ هدایتت، روشن‏ترین خواهد ماند.
خوشا دامانی که آکنده از عطر تو گشت و چهره‏ای که لبریز از تبسّم تو شد!
خوشا دردی! که درمانش تو باشی خوشا راهی! که پایانش تو باشی
خوشا چشمی! که رخسار تو بیند خوشا مُلکی! که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی خوشا جانی! که جانانش تو باشی
آسمان از حضور فرشتگان سرشار است و خانه‏ی امام جواد علیه‏السلام ، از انوار ولایت لبریز.
عطر گل‏های بهشتی، مشام محله را پر کرده است و اشتیاق زیارت، به نگاه‏ها التهاب بخشیده و فرشتگان، بشارت این مولود را به سراسر گیتی می‏رسانند. در تبسّم خورشید، در هیجان اقیانوس‏ها و دریاها، در ترنّم رود، در رقص گل‏ها و پرنده‏ها و حتی در مضامین بکر تمام قصیده‏ها و غزل‏ها، عشقی و شوری نهفته است، که نشانه‏ی عشق به مولاست؛ مولایی که ناگوارترین لحظه‏ها را با مردمان «بی‏توکّل» پشت سر گذاشت؛ مولایی که تمام موجودات عالم، ستایشش می‏کردند و اخلاق نیکویش، چون پرتوِ نور، سرشار از مهربانی بود.
دوست و دشمن، در سایه‏ی عنایتش، هدایت می‏شدند و چشمه‏سار امامتش، آیینه‏ی تمام نمای حقیقت بود. اگر نبود خورشید قامتش، شب پرستانِ سیاه جامه‏ی عباسی، تمام اندیشه‏های روشن را، با مُرکّب جهل آلوده می‏کردند.
... و امروز، همراه با انتظار سبز خود و تمام آرزوهای فراموش ناشدنی، لبریز از عشق، به شادمانیِ میلادش می‏نشینیم؛ چشم شیعیان روشن!

* ولادت دهمین گلبرگ آسمانی، آیینه‏ی عصمت، هادی امّت، اسوه‏ی مجد و شرافت، نیای انسانیت، نای پرخروش ولایت، ناخدای کشتی هدایت، حضرت امام هادی علیه‏السلام بر پیروان ولایت خجسته باد!
* طلوع ستاره‏ی تابناک ولایت، خورشید عدالت، فرزند ایمان، پدر دریای بی‏پایان، مهبط انوار رحمان، مفسر بزرگ آیه‏های قرآن، حضرت امام علی النقی علیه‏السلام تهنیت باد!
* میلاد امام پاکی و روشنایی، ستاره‏ی راهنمای بشریت، گنجینه‏ی ارزشمند کرامت، قله‏ی بلند فضیلت، گلبرگ درخت رحمت، برگزیده‏ی خداوند سرمد، حضرت امام هادی علیه‏السلام تهنیت باد!
* میلاد باسعادت پاکیزه‏ترین خلق خدا، معدن لطف و صفا، موج بلند دریای رسالت، گستره‏ی عظیم ولایت، پیشوای «متوکل» ستیز، پناه درماندگان، حضرت امام علی النقی بر عاشقان سیره‏اش مبارک باد!
* خجسته ميلاد بزرگ مشعل‏دار هدايت حضرت امام هادى عليه‏السلام بر پويندگانِ راه حق مبارك باد.
* ميلاد دهمين منظومه كهكشان هستى، طلايه‏دار پاكى و هدايت، امام على‏النقى عليه‏السلام گرامى باد.
ماهنامه گلبرگ، ش45
ماهنامه گلبرگ، ش57
ماهنامه گلبرگ، ش80
ماهنامه گلبرگ، ش92
ماهنامه گلبرگ، ش104