دل نوشته هایی درميلاد امام هادى( عليهالسلام)
دل نوشته هایی درميلاد امام هادى( عليهالسلام)
خبر به سرعت در خانههاى اطراف پيچيد و در اندك زمانى، در خانههاى مدينه نيز؛ مگر از «صريا» تا مدينه چهقدر فاصله است؟
چيزى نگذشت كه شادى و سرور، همه مدينه را فرا گرفت. چه صورتهايى كه به سجده شكر، بر خاك نيفتاد و چه اشكهايى كه از شوق، بر گونهها نغلتيد! ولى شادى هيچكس به اندازه «سمانه» نبود. زنى با فضيلت كه در عبادت و پارسايى، شهره زمانه بود. اكنون كودكى را در آغوش خويش دارد كه مىداند خليفه خدا بر روى زمين خواهد بود و نام آسمانىاش، جاودانه خواهد ماند.
اندكى بعد، سمانه كودك خويش را از آغوش جوادالائمه، همسر گرامىاش باز پسگرفت و بر گونههاى كوچكش بوسه زد و گفت: درود خدا بر «على» كوچك كه «هادى» خلق به سوى هدايت و رستگارى است!
سنت ديرينه الهى همين بوده و هست؛ اين را فرشتگان مقرب بارگاه حق خوب مىدانند و زمين در طول عمر درازش، با همه وجود آن را دريافته؛ سنت خداوند چنين است كه هرگاه ظلم و جور و تباهى فراگير شد و راهزنان طريق حقيقت، شاهراه هدايت را با بىراهههاى ضلالت و گمراهى از نظرها دور كردند، از پس پرده غيبت، هدايتگرى ديگر ظهور مىكند تا زمين هيچگاه از حجت حق خالى نماند و هماره مشتاقان وادى نور را دستگير باشد؛ امشب، آسمان مدينه نور باران است و نداى آسمانيان در همه عالم طنينانداز است كه «هادى آمد».
رزيتا نعمتى
امروز، وقتى آفتاب جمال تو طلوع كند، خورشيدِ زيارت جامعه كبيره از افقِ جانت سر خواهد زد. هادى، نامى است كه عصاره معناى توست.
اى امام اسرار پنهان عشق! وقتى در جاده عشق قدم مىگذارى، سرنوشتت را پلهاى پشت سر معلوم خواهند كرد كه تو، بقيه نور معصوم امامتى.
اى امام هدايت و روشنى! ميلاد تو، جادهها را بىطاقت مىكند تا با همه رگهايشان، نبض قدمهاى تو را انتظار بكشند. تو سر مىرسى، تا قلبها در سايهسار بلند نام تو آرام گيرند.
اگر چه شهر، در پيله تاريك خود فرو رفته بود، اما شوق آمدن تو، كوچههاى بنىهاشم را به تپش واداشت تا در مژده ديدار صبر مجسم، به ادامه ريسمان نجات چنگ بزنند.
گرچه يوسفِ جمالِ تو را در اسارتگاهها پنهان كنند، وعده «اِنَّ اللّه تُعِّزُ مَنْ تشاء و تُذِّل مَنْ تشاء»، سرود زندگى تو خواهد بود، اى نور هدايت.
اى قتيل عشق! آن هنگام كه پا به جهان گذاشتى، گلها ـ دستهجمعى سپيدى را از روحت آموختند و سرخى را از پايانت و زردى را از رخسار شبزندهدارت. امروز، آسمان، شعر تازهاى سروده است: اى پنجرههاى بسته! با ياد ذريه زهرا روزه را باز كنيد تا آسمان، زمين را لمس كند.
هرچند مىخواهند طراوتبارانى امامتش را پنهان كنند؛ ولى اين اقيانوس را سدّ سنگريزههاى كفر، مسدود نخواهد كرد.
آمدى؛ آن هنگام كه عباسيان، در انديشهاى عبث غوطه مىخوردند و زنجيرهايى را براى بريدن نفس، در خيال خود مىبافتند. ناگهان درهاى آسمان، به روى زمين گشوده شد و مژده رسيدنت، همچون زلال چشمهاى، در خانهاى محقر فوران كرد. تو از شكوه يقين آمدهاى تا در تاريكترين شبهاى تاريخ، تيرگى غبار اندوه را از قلبهاى مؤمنان بزدايى. سامرا، آغوش گشود تا قدمهاى تو را بوسه بزند.
واحيرتا! كه در هر گوشه آسمان آل زهرا، صيادى به كمين نشسته است تا كبوترى از شما را اسير كند؛ اما معجزه عشق، فراگيرتر از آن است كه رؤياى پر گشودن در هواى شما را از آسمان نگاهمان بگيرد.
با دلى از آينه و تنپوشى از نسيمِ علم و عرفان و آتشفشانى به لب، بر اهل زمين خوش آمدى.
اى بهشت سامرا! چه خوش است آرامشِ ماندن زير چتر ولايت تو، در صبحى كه چون آفتاب سپيده دم، برآيى!
منسيه عليمرادى
مولودى از نيمه ذىحجه مىآيد و آسمان، رخت آبىاش را با پشتههاى سپيد ابر مىآرايد و صبحگاهان، خميازه گلها را كه با لبان ظريف گلبرگهاشان رو به روى جويبار زلال مىكشند، با بشارتى نو، به گلخندهاى شيرين مبدل مىكند.
گل سرخ، ده گلبرگ خوشرنگ را شبنم مىزند.
ماهىهاى قرمز، ده حباب طلايى در آب مىفرستند.
شببوها، ده شب از عطر دلانگيزشان را به مهتاب مىدهند.
پرستوها بر ده شاخه بلوط، گل رُز مىآويزند.
و اقاقىها، آرام مىشمارند؛ اولين، دومين... دهمين، آرى دهمين ستاره مىآيد.
ما را بياموز ورقى از درس استقامت خويش، در لحظههاى تنهايى؛ زمانى كه در محله عسكرها، شبت را به نماز و استغفار و روزت را به روزه و دستگيرى از ديگران مىگذرانيدى. راستى، متوكل چرا زبان از كام «ابن سكّيت» بيرون كشيد؟
چرا هميشه شب از سياهى خويش مىگريزد و خويش را به زور تدليس، به رنگ روز و روشنىِ خورشيد مىبيند؟
گويا اين خودستايى براى سبكْشأنان مرسوم است و مرض ناعلاج صاحبان كوشكهاى طاق بر آسمان چسبيده است، كه زبانها مىبرند و پيكرها آتش مىزنند.
امام هادى عليهالسلام : «اَلْعجبُ صارفٌ عَنْ طَلَبِ العِلْمِ، داعٍ إِلَى الغَمْطِ و الْجَهْل؛ خودپسندى، آدمى را از دانشجويى باز مىدارد و به ناسپاسى و انكار حق وامىدارد».
نجمه زارع
درست مثل ستاره در یک شب مهتابی! چه درخشش زلالی!
زلال میآید و شفاف میرود. رد میشود؛ مثل گذر باد بهار در گیسوان شاخهها!
ولی این نسیم آسمانی قصد توقف دارد؛ توقفی در لایههای باور زمین. این عزیزترین و گرانبهاترین هدیه خدا به جواد الائمه علیهالسلام است.
فرشتگان از عالم بالا، به خاکبوسی قدوم نوزادی می آیند که بیکرانگیاش در اتصال به خانواده عصمت آشکار است. فوج فوج ملائکه؛ دسته دسته گل؛ باران باران، طراوت؛... اما مردم چه میدانند چه اتفاقی در خانه جواد الائمه علیهالسلام در حال وقوع است؟!
مردم همین قدر میبینند و میدانند که امشب کودکی از آل علی علیهالسلام به جهان پا میگذارد. همین قدر میفهمند که پدر در گوشش اذان و اقامه خوانده است. همین اندازه درک میکنند که نامش علی علیهالسلام است و لقبش هادی.
اما چه کسی شعف آسمانیان را لمس میکند؟ چه کسی اشتیاقی را که در سینه امام نهم علیهالسلام موج میزند، درک میکند؟!
چه کسی میفهمد که خدا بر زمین منّت نهاده و ارزشمندترین هدیههای عالم امکان را به خاک ارزانی داشته است.
شب صبح میشود؛ در حالی که موازنه هستی دگرگون شده است، در حالی که تعدیل جهان تغییر کرده است. چگونه تغییر نکند، وقتی امامی به عرصه زمین پا گذاشته است؟ چهطور ثابت بماند، وقتی میزان حلول کبریا در زمین دو چندان شده است.
پدر لبخند میزند؛ امّا در پس این تبسّم روشن، عالمی از دلواپسی و اندوه نهفته است. صدای خاموش پدر در تار و پود زمان رسوخ کرده است. میپرسد از آفرینش که آیا مردم دنیا، قدردان این موهبت قدسی خواهند بود؟ آیا خلیفههای وقت، مجال انتشار فضیلتهایش را در اهل زمین خواهند داد؟ آیا مردم، مجال بهرهگیری از وجود لایزالش را دارا خواهند بود؟!
شب بزرگی است؛ اگر زمین آن را دریابد. مهم این است که نگاه عرش، بر خاک گستردهتر شده است. مهم این است که رحمت پروردگار، در شب رویش امام دهم، فراگیری فیض آسمان را مژده میدهد.
و او آنقدر برکت و نور است که در انتظار درک مردم نخواهد نشست. او میآید تا «هدایت» را بر نفوس اهل زمین به ارمغان آورده باشد. میآید تا آمدن خود را به عالم تبریک گفته باشد.
میثم امانی
پرستوها برگشتهاند و ابرهای حجاز، بارش آغاز کردهاند در دهمین جشن شکوفایی زمین.
امروز، سکه دولت به نام تو میزنند که زبانت، زبان «علی بن ابیطالب» است و امتداد رسالت آسمانیات، به خطبههای غدیر ختم میشود.
تو از پشت سالها رنج و خفقان آمدهای؛ از پشت سالها سکوت و تهدید، از پشت سالهای بیپناهی شیعیان.
صدای سم اسبهای کربلا، در رنجنامههای زندگیات هست و حنجرهات گواهی میدهد به زخمهای هجرت.
شانههایت، پر از پشتههای عدالت است که باید ببخشی و در دستهایت نامههای رسالت است که باید بخوانی.
تو را پیشاپیش صبح فرستادهاند تا چشمهای خوابآلود را بیدار کنی و بشارت دهی به دولت عشق.
فصل، فصل آمایش بوستانهاست. نوبت از آنِ توست که بتابی و آفتابگردانها همه به سوی تو برگردند.
نوبت از آنِ توست که بتابی با انوار دانش؛ تا سایههای تردید، بگریزند، تا تیرگیهای جهل فرو بمیرند، تا یخهای پندار آب شوند و شعلههای یقین جان بگیرند. فصل، فصل فرسایش اندیشههاست.
نوبت از آن توست که توشههای معرفت را به دوش بگیری و در مزرعه عشق، بذرهای هدایت بکاری تا خوشههای حکمت بروید.
باغ دلها آماده شده است برای شکوفان شدن؛ تنها تو باید بیایی و هرزههای وسوسه و آفتهای ضلالت را بزدایی.
قرآن، با منطق گویای تو به زبان خواهد آمد. ایمان، در مکتب تو آموزش خواهد دید و اسلام، حیاتی تازه خواهد گرفت در مدرسه تعلیم و تربیت تو!
نزهت بادی
توفانزدگان اقیانوس ناآرام دنیا آنچنان سردرگم امواج سهمگین عادات و تعلقات روزمرهاند که چشمانشان در جستوجوی نوری است که آنها را به سوی ساحل امن، هدایت کند. در این ظلمتکده دنیا، تولد نوری از انوار الهی، چشم همه گمشدگان را روشن میکند؛ آن هم کسی که هدایتبخشی و راهنمایی، آنقدر در او به کمال و تمامیت رسیده است که او را «هادی» گفتهاند.
ای هادی امت! غرقشدگان وحشتزده در دریای بیایمانی، دست نیاز به سوی تو دراز میکنند و موطن امن خویش را در این دهشتناکی عالم، در وجود تو مییابند تا به امنترین ساحلها، پهلویشان دهی؛ چرا که ذکر نام تو، ذکر همان پروردگاری است که یادش، دلهای بیقرار و ناآرام را نجات میبخشد.
ما گرفتاران فرورفته در عمق دریای گناه، سکان وجودمان را به دستان هدایتگر تو میسپاریم تا کشتی شکسته وجودمان را به کرانه یاد خدا سُکنی دهی.
این دست نیاز ما و این دست راهنمای تو!
«مدینه» آرام آرام میشکفد در خویش؛ طفل، سرشار از عطری نافراموش، در دستهای مشتاق «سمانه» است، لبخندها بر لبها مینشیند.
دقیقههای گذرنده میایستند تا شادی این لحظات را زیرپوست شهر احساس کنند.
دهمین ستاره در جادههای نیمه شبان تاریخ، درخشیدن گرفته است.
دریچه تنهایی «سمانه» بسته شده تا کوچهها و دریچهها، روبهروی شادیاش دف زنان و کلکشان، خورشید را میهمانِ خانهاش کنند.
قلب مشتاق جهان، در سینه ستبر مدینه تپیدن گرفته است.
«نیمه ذیالحجه» است و ملائک مشتاق به خاک آمدهاند تا قدمهای آسمانی دهمین بهار از راه آمده را بوسهباران کنند. ملائک آمدهاند تا مژده آمدنش را پیرامون کعبه طواف کنند. تمام اشیا در پوست خویش نمیگنجند. هوای سالخورده مدینه، بوی شکفتن گرفته است.
سمانه لبخند میزند؛ مثل لبخندهای زهرا علیهاالسلام . کودکی با چشمهایی از باران آمده است تا سیاهیها را بشوید و با چشمهایی از باران میرود تا اشتیاقش را برای دیدن جدّش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، اینگونه نشان دهد. کودکی که دهمین اتفاق سبزِ زمین خواهد بود؛ دهمین ستاره در شبهای بیهنگام و عمیق تاریخ.
دهمین چراغ روشن هدایت آمده است؛ بلند و پایدار، ایستاده بر پیشانی جبروت؛ آنچنان استوار که زانوان عصیان دشمنان را درهم فرو ریخته است.
سمانه، چنان بیتاب آمدنش بود که دقایق، درهم میتنیدند و تندتر میکوبیدند.
باران نور، شدت گرفته است «مدینه» خیره مانده است. طنین شوقناک ملائک، آسمان را لبریز کرده است. زمین در شکوفه میغلتد ـ شادیِ منتظران و هراس بیمناکان.
پیشوای دهم آمد و ترس در چشمهای متوکل، نشست. آمد و سمانه از آمدنش چنان شاد است که صدای فاطمه علیهاالسلام را به شادباش آمدنش، نزدیکتر میشنود.
آقا! پرچم سبز امامت را بر منابر آویختهای، صدایت، آهنگ رسای حقیقت است و هدایت، نفسهای سرشار از نور.
«مدینه» ایستاده است تا از پشت دسیسههای متوکل، طعم کلامت را بچشد.
در معرض صاعقههای بیرحم شقاوت ایستادهای و خم به ابرو نمیآوری. آمدنت را ستارهها به تماشا نشستهاند. آمدنت را «مدینه» در فرازها جشن گرفت و ملائک در زاویههای آسمان شور گرفتند ـ آمدنت را در فرادست، خداوند به چشمان مشتاق علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام بشارت داد. آمدنت را در باغستانهای ملکوت، پرندهها ترانه خواندند؛ درست نیمه ذیالحجه، آنگاه که «سمانه» قنداقهات را در دستهای پدر نهاد تا شوق را در چشمهایش خیره شود.
سید علی اصغر موسوی
مدینه است و شادمانیهای خانه حضرت جواد(علیه السلام).
مدینه است و طلوع خورشیدی دیگر در خانه امامت.
مدینه است و شکوفایی دهمین بهار ولایت؛ بهاری که از شکوفههای آسمانیاش، «هدایت» میشکفد و «هادی» امت را به تماشاگران عالم لاهوت معرفی میکند.
تبارک الله از حضور دهمین حجت خداوند در زمین!
تبارک الله از حضور آسمانی فرزندی از فرزندان حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله !
تبارک الله از حضور خورشید پرفروغ هدایت!
میآید؛ همنام مولایی که مجموع صفات الهی است. اصل و فرع تمام اوصاف حسنه!
«علی» است؛ همانند نیایش. در شجاعت و غیرت، در کمال و کرامت، در عبادت و تسبیح، در مناعت وجود!
او ادامه انبیاست. تبلور اندیشههای الهی در عصر خویش است. میآید؛ اشراق آدم علیهالسلام در نگاه؛ صداقت نوح علیهالسلام در زبان؛ ایمان ابراهیم علیهالسلام در دل. شهود موسی علیهالسلام در بیان، قدرت عیسی علیهالسلام در نفس، نور محمد صلیاللهعلیهوآله در جبین.
میآید؛ بلاغت علی علیهالسلام در بیان، صداقت زهرا علیهاالسلام در زبان، کرامت حسن علیهالسلام در نفس، شهامت حسین علیهالسلام در دل، عبادت سجاد علیهالسلام در جبین؛ شرافت باقر علیهالسلام در وجود، صلابت جعفر علیهالسلام در ضمیر، نجابت کاظم علیهالسلام در شأن، سخاوت جواد علیهالسلام در جود.
میآید تا از مدینه تا سامرا، مسیر تازهای از جادههای هدایت را فراراه گمگشتگان بگشاید.
میآید تا آیینهای از پرتو طور، در تجلیگاه سامرا باشد.
میآید تا «متوکلین» گم کرده مسیر «توکل» را، سیر الی الله بیاموزد.
میآید تا با چلچراغ هدایت خویش، آدمیان را از اشراقی دیگر در شناخت معبود، آگاه سازد.
میآید علیوار، برای رهایی امت از قید و بردگی، از قید کجاندیشی عباسیان. از قید جهل.
صلوات و درود خداوند بر تو باد، ای برگزیده خداوند برای هدایت بشر!
صلوات و درود خداوند بر تو باد ای ولی خداوند در زمین!
صلوات و درود خداوند بر تو باد ای وارث علم انبیا و اولیای الهی!
صلوات و درود خداوند بر تو باد ای وارث ولایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام !
صلوات و درود خداوند بر تو باد، ای وارث کرامت حسن علیهالسلام ، شهامت حسین علیهالسلام ، عبادت سجاد علیهالسلام ، فقاهت باقر علیهالسلام ، صداقت صادق علیهالسلام ، نجابت کاظم علیهالسلام ، رضایت رضا و سخاوت جواد! صلوات و درود خداوند بر تو باد ای خورشید هدایت، ای هادی ره گم کردگان، به سوی حق! حضرت ابالحسن، علی بن محمد هادی!
صلوات و درود خداوند بر تو باد، مادام که خورشید برمیآید و آسمان آبیست. مولاجان! بیپناهیم؛ ما را در پناه نام هدایتگسترت گیر!
روزبه فروتن پی
از فرش تا عرش، امتدادِ فرشته است و نور... .
...و مدینه، چشم به راهِ طلوعِ دهمین خورشید، لحظهها را میشمارد.
امشب، دلِ شب، چلچراغی درخشان در آسمانِ مدینه است. امشب، حرم آسمان، چراغانیست.
ستارهها، فانوسهایی روشن در دستِ فرشتگان، و ماه، روشنترین آیینه بر طاقچه آسمان است امشب.
امشب، فرشتگان بر خانه خورشید نُهُم، سبد سبد گلِ بهشتی میپاشند.
امشب، نوزادِ مبارکی به دنیا میآید تا خورشیدِ هدایتِ انسان به ملکوت شود.
او میآید تا پرچمدار علم مکتب جعفری باشد.
او میآید تا با نورِ دانش، ظُلمت «متوکل عباسی» را بشکافد.
او میآید تا خون خدا را در شریان جهان مرده جاری کند. او میآید تا آسمان را چون کولهباری سبز بر دوش گیرد و رسالت هزاران ساله دین را به مقصد برساند.
خورشید دهم، میآید تا پدر خورشید یازدهم و نیای گل نرگس باشد.
امشب، مدینه در باغی از عطر گُل محمدی جاریست.
شانههای شهر، خیس باران گُل و ستاره است.
از هفت آسمان، صدای دَف میبارد.
و آوای تهنیت فرشتگان در ملکوت شب شنیدنیست.
حمزه کریم خانی
سلام بر نور، بر روشنایی، بر دهمین خورشید!
سلام بر تابناکترین ودیعه الهی در زمین، بر مجد و شرافت، بر پاکی و عزت!
سلام بر او که یادگار فضیلت و پارسایی، سخاوت و پاکیزگی بود!
نخلهای هدایت از برکت دستانش ثمربخش بود و سَحَر از دیدن قامت زیبایش تبسم بر لب داشت.
دستهای حاجتمندان، بیآنکه سرشار باشند، از درگاهش دور نمیشد و همگان در برابر شکوهش فروتن بودند.
باران رحمت آگاهی را بر سر و قلب مردمان جاری میکرد و مؤمنان از پیشگاه همتش نیرو میگرفتند.
آنگاه که ناباوران و دشمنان به شکستن قداست و شکوهش میاندیشیدند، خود، میشکستند و فرو میریختند!
او خواب تاریکدلان را برمیآشفت و پرچم توحید را در بلندترین قلههای حیات برمیافراشت.
او چراغ فروزان هدایت بود و یاور و راهنمای همیشه امت؛ کتاب دانایی و پارسایی و زهد را به هم درآمیخته بود و از مدینه تا سامرا، نور و روشنایی ریخته بود.
میلاد خجسته و پرفروغش مبارک باد!
روزبه فروتن پی
خورشید دهم، افق، مدینه، نور
آوای فرشتگان، دف و تنبور
امشب، دف ماه؛ در دو دست عشق
امشب، هستی؛ سیاهْ مستِ عشق
امشب، هستی؛ رکوع خواهد کرد
خورشید دهم طلوع خواهد کرد
جدّ گل نرگس است این مولود
یاری ده مفلس است این مولود
نور ازلیست این که میآید
از نسل علی علیهالسلام ست این که میآید
میآید تا امامِ جان باشد
هادی علیهالسلام هدایت جهان باشد
میآید آسمان شود دین را
پرواز دهد تُرَنگِ آمین را
او در دل جهل، نور خواهد کاشت
شب از دل او هراس خواهد داشت
جهلی که از آن جهان به زنجیر است
در پرتو علم او زمینگیر است
نوریست که ریشهکن کند ظلمت
میآید تا کفن کند ظلمت
حیران شده خاندانِ عباسی
انگشت به لب، کسانِ عباسی:
ـ کاین نورِ شگفت، از کجا آمد؟!
انگار که از دلِ خدا آمد
کم مانده از او تَلَف شود ظلمت!
قربانیِ نور و دف شود ظلمت!
پاییز دلِ خلیفه شد ویران!
از جلوه این بهارِ بیپایان
این کیست که نور مُطلقش یار است؟!
یاری بکنید! ظلم، بر دار است!
گفتند؛ ولی نور؛ تلاطم کرد
ظلمت، سر و جانِ خویش را گم کرد
شب، باطل شد، دلِ جهان آمد
خورشیدِ دهم از آسمان آمد
او آمد و جانِ خانه روشن شد
چشمِ پدر و «سمانه» روشن شد.
«امشب، شبِ تهنیت، شبِ شادی»
امشب، شبِ ارتقای آزادی
سید علیاصغر موسوی
گلاب و عود و اسپند بیاورید، سیبهای سرخ را در سینیها بچینید! بیارایید اینک کوچههاتان را؛ بیارایید باغ و بوستانها را! بیارایید دلهای همیشه سبز باور را؛ بیارایید،به گُلخند تبسّمها؛ به لطف آیههای آبیِ شادی! بیارایی با عطر گلهای محمد صلیاللهعلیهوآله !
کسی میآید از آن سوی آیینه! کسی میآید از ژرفای انوار الهی!
میآید، شُکوهِ ماندگار امامت؛ میآید، صداقت انوار ولایت؛ میآید، چلچراغ همیشه روشن هدایت! میآید، عبای رسالت بر دوش، شمشیر عدالت بر کف، سرود کرامت بر لب، شور شهادت در دل و نور عبادت بر پیشانی.
میآید، صداقت صادق علیهالسلام در جان، نجابت کاظم علیهالسلام بر چهره، تبسّم رضا علیهالسلام بر لب، و سخاوت محمد علیهالسلام در دست! دستی که برای همیشه حبل المتین مسکینان خواهد شد. میآید تا کهکشانی از نور هدایت، فرا راه گم کردگان راه، بیفروزد.
میآید تا زمین با وجود نورانیاش، به ملکوت لا یتناهی فخر بفروشد.
میآید تا بیپناهان را پناه، دردمندان را شفا، عاشقان را سعادتِ نجات، و عارفان را غایت کمال باشد! میآید با آغوشی از عطر کوچههای بهشت، تا با توسّل به نام و یادش، مشام جانها آرام گیرد. میآید با آغوشی از گلهای تبسّم، تا «مدینة النبی» دوباره آکنده از عطر پیامبر صلیاللهعلیهوآله شود.
مدینه! مبارکت باد! مبارکت باد، لحظههای سبز ولادت! اینک به خود ببال که خورشید را به میهمانی آوردهای. به خود ببال که اینک تمام آسمان مهمان توست.
مدینه! به خود ببال که اینک عرش به خاک گران بهای تو رشک میبرد. کسی را که به دامان گرفتهای، امام هدایت، فخر عالم امکان، «علی بن محمد النقی علیهالسلام » است؛ سرور مردمان و افتخار تمام اولیاء اللّه!
مدینه! خوش به دامان گرفتهای، گوهری را که در تمام هستی، بیهمتاست؛ و غربت نوازِ دل غریبان؛ آرامش دل یتیمان؛ خلوت فروز سینه بیپناهان؛ و فروغ دیده دردمندان است!
مدینه! دیگر بار، خورشیدی از منظومه «کوثر» را به دامان گرفتهای، خورشیدی که انوار الهیاش از «سامرّا» تا شرق و غرب عالم سایه خواهد افکند و درماندگان طریق سعادت را به رستگاری رهنمون خواهد شد.
مولا جان! یا ابالحسن علیهالسلام ! سلامت باد!
سلامت باد، هر لحظهای که با یاد خدا به سر میبریم!
سلامت باد، در ذکر و تشهّد؛ در رکوع و سجود، در قنوت و سلام!
سلامت باد، در توسّل و کُمیل، در «یس» و «کوثر»، در عطر لحظههای «قدر»، و «الرحمن»!
سلامت باد، در لحظه لحظهای که نفس میکشیم و در سایه شما اهل بیت علیهمالسلام ، سرافرازترین مردمان زمینیم! سرافراز از پاکیِ جسم و جان، و زلالی روح و روان!
مولا جان! علی بن محمد علیهالسلام ! سلام و درود خداوند بر لحظهای که خاک «مدینه»، بوسه بر قدمت زد، و لحظهای که تربت «سامرّا» تن شریفت را در آغوش گرفت!
درود خداوند بر لحظهای که دیگر بار، مبعوث خواهی شد و در آستان قرب الهی، ما شرمندگان آستان آسمانیات را، شفاعت خواهی کرد!
سیدعلیاصغر موسوی
بشارت باد گامهایت را، بشارت باد حضورت را، ای چلچراغ فروزان فرا راه انسان! و بشارت باد، خورشید و ماه و ستارهها را: فراوانیِ عشق.
بشارت باد آمدنت را، ای «تبسّم نور»، ای ترنّم شور!
سبکبال، خیالم را پرواز میدهم و شمیم یادت در تمام غزلهایم میپیچد.
قلم و دفتر، زمان و مکان و حتی نفسم، عطر گل میگیرد؛ عطر مدینه و سامرّا. امروز، با نام تو آغاز شده است، ای زیباترین مولودی که مشرق نگاهت چلچراغ هدایت شد!
ای صداقت سپیده در نگاه یلداییان و ای نجابت محض! سوگند به نجابت و صداقتت، که چلچراغ هدایتت، روشنترین خواهد ماند.
خوشا دامانی که آکنده از عطر تو گشت و چهرهای که لبریز از تبسّم تو شد!
خوشا دردی! که درمانش تو باشی خوشا راهی! که پایانش تو باشی
خوشا چشمی! که رخسار تو بیند خوشا مُلکی! که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی خوشا جانی! که جانانش تو باشی
آسمان از حضور فرشتگان سرشار است و خانهی امام جواد علیهالسلام ، از انوار ولایت لبریز.
عطر گلهای بهشتی، مشام محله را پر کرده است و اشتیاق زیارت، به نگاهها التهاب بخشیده و فرشتگان، بشارت این مولود را به سراسر گیتی میرسانند. در تبسّم خورشید، در هیجان اقیانوسها و دریاها، در ترنّم رود، در رقص گلها و پرندهها و حتی در مضامین بکر تمام قصیدهها و غزلها، عشقی و شوری نهفته است، که نشانهی عشق به مولاست؛ مولایی که ناگوارترین لحظهها را با مردمان «بیتوکّل» پشت سر گذاشت؛ مولایی که تمام موجودات عالم، ستایشش میکردند و اخلاق نیکویش، چون پرتوِ نور، سرشار از مهربانی بود.
دوست و دشمن، در سایهی عنایتش، هدایت میشدند و چشمهسار امامتش، آیینهی تمام نمای حقیقت بود. اگر نبود خورشید قامتش، شب پرستانِ سیاه جامهی عباسی، تمام اندیشههای روشن را، با مُرکّب جهل آلوده میکردند.
... و امروز، همراه با انتظار سبز خود و تمام آرزوهای فراموش ناشدنی، لبریز از عشق، به شادمانیِ میلادش مینشینیم؛ چشم شیعیان روشن!
* ولادت دهمین گلبرگ آسمانی، آیینهی عصمت، هادی امّت، اسوهی مجد و شرافت، نیای انسانیت، نای پرخروش ولایت، ناخدای کشتی هدایت، حضرت امام هادی علیهالسلام بر پیروان ولایت خجسته باد!
* طلوع ستارهی تابناک ولایت، خورشید عدالت، فرزند ایمان، پدر دریای بیپایان، مهبط انوار رحمان، مفسر بزرگ آیههای قرآن، حضرت امام علی النقی علیهالسلام تهنیت باد!
* میلاد امام پاکی و روشنایی، ستارهی راهنمای بشریت، گنجینهی ارزشمند کرامت، قلهی بلند فضیلت، گلبرگ درخت رحمت، برگزیدهی خداوند سرمد، حضرت امام هادی علیهالسلام تهنیت باد!
* میلاد باسعادت پاکیزهترین خلق خدا، معدن لطف و صفا، موج بلند دریای رسالت، گسترهی عظیم ولایت، پیشوای «متوکل» ستیز، پناه درماندگان، حضرت امام علی النقی بر عاشقان سیرهاش مبارک باد!
* خجسته ميلاد بزرگ مشعلدار هدايت حضرت امام هادى عليهالسلام بر پويندگانِ راه حق مبارك باد.
* ميلاد دهمين منظومه كهكشان هستى، طلايهدار پاكى و هدايت، امام علىالنقى عليهالسلام گرامى باد.
ماهنامه گلبرگ، ش45
ماهنامه گلبرگ، ش57
ماهنامه گلبرگ، ش80
ماهنامه گلبرگ، ش92
ماهنامه گلبرگ، ش104
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}