دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(1)
دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(1)
دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(1)
اقیانوسی به وسعت ازل و ابد
یک روز دلم به جشنِ مولا علیهالسلام میرفت
در عیدِ غدیرِ خُم به صحرا میرفت
هر کوه که در برابر میدیدم
چون دستِ علی علیهالسلام بود که بالا میرفت
غدیر، برکه نیست؛ دریایی است که از دلش، اقیانوسی به وسعتِ ازل و ابد وَ به عمقِ تاریخِ درد، سر برآورده است.
غدیر، سر آغاز رسالتِ آسمانی تمام پیامبران خداست.
درختِ دین، در غدیر است که سر به ملکوت میساید.
امامتِ دوازده خورشید، در روشنِ چشمهای غدیر، طلوع کرده است.
اینک، دستِ تمامتِ اسلام است که بالا میرود.
اینک، دستِ نورانیِ قرآنِ ناطق است که تا عرش خدا اوج میگیرد.
اینک، زمین است که به آسمان میبالَد
اینک، خورشید است که بر تابشِ خود بر علی علیهالسلام ، به زمین فخر میکند.
و اینک این کلماتِ آسمانی، از ملکوتِ کلامِ پیامبر علیهالسلام منتشر میشود که:
«هر که را من مولا و سرپرستِ اویم، پس علی علیهالسلام نیز مولا و سرپرست اوست؛ خدایا! دوست بدار هر که او را دست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد».
علی علیهالسلام ، آن نورِ اَزَلی است که پیش از آفرینشِ جهان، در رگانِ هستی، جاری بود.
علی علیهالسلام ، آن هدایتکننده بزرگِ بهشت است که اگر دستهای بیعت، با او راستین بودند، کام زمین، در عطش عدالت نمیسوخت.
اگر جهان، قدر غدیر را میدانست، اکنون آسمانها آرزو میکردند که ای کاش لحظهای به جای این کُره خاکی باشند!
هجدهم ذیحجه سالِ دهمِ هجری، روزیست که هستی، تمامتِ خود را به غدیر بخشید.
این عید بزرگ بر شما مبارک باد.
آفتاب ولایت
امروز از غدیر خم آفتابی طلوع کرد که نه بر همه زمین، که بر همه خلقت تا دورترین ذرّات آن تابید. آفتابی که گرمایش حیات آفرینش بودو نورش مایه بیداری جانها. آفتابی که طلوع کرد و هرگز به غروب فرو نخواهد نشست. آفتابی که نورش در عمق جان مینشیند و شور پرواز میدهد. آفتابی که در پرتو نورش تا بهشت میتوان رفت. آفتابی که بهشت هم در انتظارش روز شماریها کرد.
و امروز ما روز طلوع آن آفتاب را گرامی میداریم. مبارک باد طلوع آفتاب ولایت بر همه آنان که عاشق ولایتند.
سلام بر صاحب غدیر
بارش رحمت الهی
ذکر روز غدیر
شکست شیطان
نسیم حیات
اسلام ولایی
ولایت، لطف الهی
تجلّی عدالت و امامت
همایش سبز ولایت
نوری سبز، از عمق کهکشانها درخشیدن گرفته بود و مثل ابر دلانگیز بهاری، بر بیکرانههای آسمان گسترده میشد.
زمین در بُهت نوروزی شگفت، خود را میآراست و آسمان غوغاییترین روز خویش را در ازدحام فرشتگان نظاره میکرد.
جشنی بینظیر در راه بود، جشنی که عطر دلانگیز نوروز را، لحظه لحظه، به مشام آسمانیان میرسانید و آنها را از رستاخیز زمین، شگفت زده میکرد.
حتی تمام پیامبران، نشسته بر ارّابههای نور، از آسمان، راهیِ سرزمین «حجاز» بودند تا در جشن بزرگ و بیهمانندِ «ولایت» شرکت کنند. یعنی همان حلقه اتصال نبوّت و امامت؛ یعنی همان ادامه راه انبیاء؛ یعنی آغازی زیبا و بشکوه، در مسیر هدایت مردم؛ یعنی تحقق حکومت صالحان بر زمین؛ یعنی کاملترین عیار، در امتحان اهل تقوا.
نخستین جشن ولایت، در مکانی برپا میشد که تشنگانِ بیشماری، به دنبال اکسیر اعظم معرفت بودند تا از زلال آسمان کوثرش، بهرهمند شوند.
چه مکانی شایستهتر از «غدیر خم» تا خمار آلودگان عشق الهی را از خمّ محبت بنوشاند؟! باز هم مثل همیشه، جبریل علیهالسلام بود و پیشگاه ادب مصطفوی صلیاللهعلیهوآله ؛ این بار پیامی آورده بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، سالها انتظارش را میکشید. زمان، زمان امتحان بود، امتحانی سخت و شیرین برای هر آنچه لاهوتی و ناسوتی است. باید ذر ذره هستی به فراخوانِ فخر کاینات، اشرف مخلوقات، حضرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله لبیک میگفتند! به انتخاب حجّتی که حتی عرش الهی، برابر قامت دلارایش عاجزانه، تواضع و فروتنی میکند!
مردی که فراتر از پندارهای بشری و فراتر از تمام معیارهای ظاهری انسان خاکی است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود تا جایگاهی فراهم کنند تا حتی کوتهبینترین انسانها، قامت آسمانی و دلانگیز حضرت را ببینند؛ تا آنگاه که دست نورانی حضرت، امانت ولایت را به دستان با کفایت امامت میسپارد، همه شاهد باشند. همه شاهد باشند که چگونه در ازدحام انوار سبز الهی «نورِ ولایت» راه به دلهای مؤمن میگشاید و نامِ نامیِ «علی علیهالسلام » را برای همیشه، بر سینه عاشقانش حکّ میکند، و جدایی ناپذیریِ «امام» از «امت» را نوید میدهد.
اینک دستهای توانمند علی علیهالسلام ، به بلندای حقیقت، بر فراز تمام نگاهها به احتراز درآمده است تا محرومان تاریخ به عدالت الهی ایمان بیاورند.
به دستی ایمان بیاورند که در هم شکننده غرورِ عُتبه و ولید و عَمرو و مرحب است. به دستی ایمان بیاورند که گشاینده در خیبر است و مشکل گشای تمام گرفتاریها. به دستی ایمان بیاورند که با مهربانی، لقمه برای یتیمان خواهد گرفت. به دستی ایمان بیاورند که برای همیشه، بازوی توانای محرومان خواهد بود.
... صدای محبوب قلوب عارفان، حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآله در سراسر هستی طنین میاندازد: «مَنْ کُنْتُ مَولاهْ، فَهذا عَلیٌّ مَولاهْ» آی مردم! اینک این دست مولای شماست، این همان وعده عظیم الهی است؛ این همان «نَبأُ العظیم» و «آیتُ الکبری»ست؛ این همان تصویر روشنِ إِنَّمَا وَلیِّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... در قاب قرآن است؛ این همان تفسیر آسمانیِ «والفجر» و «و العادیات» است؛ این همان آیینه تمام نمای اولیای الهی است؛ آیینه حقیقت نمای خَلیفةُ اللّه فِی الاَرض؛ ... آنگاه، دستهای پیامبر صلیاللهعلیهوآله به دعا گشوده میشود:
الهی! دوستش بدار، آن که علی را دوست خواهد داشت و دشمن بدار، هر که با او دشمنی خواهد کرد! یاریاش کن، کسی که او را یاری خواهد کرد و وا بگذار، هر که او را، وا خواهد گذاشت! آمینِ فرشتگان، در ذره ذره هستی انعکاس مییابد و پیامبر صلیاللهعلیهوآله خشنود از ادای رسالتش، با نگرانی به آینده مینگرد؛ آیندهای که اطمینان بخش به نظر نمیرسد. هلهله مردمان، شادی زمین و آسمان را باهم پیوند میدهد و دستها از همه سو، به بیعت با ولایت گشوده میشود، ...
امّا کسی هست و خوب میداند که جز اندکی، این دستهای ریاکار، به زودی بیعت خواهند شکست.
سالها صبر و سکوت
صحرا در پوست خویش نمیگنجد. برکه اشک شوق میریزد و جریان اشتیاقش را موج میزند. دستهای آفتاب و ماه در هم فرو میرود، آسمان از شوق، دستی بر پیشانی میکشد. ستارهها بر مدار دستهای قد کشیده میچرخند، بهار پشت پنجرهها دف میگیرد. بهار پشت پنجرهها ایستاده است، کل میکشد و دست میافشاند.
تبریک میگویند و با برق چشمهای کینهتوزشان خنجرهای کهنه دشمنی را تیز میکنند. نگاه میکنند و در زوایای شب، به دنبال روزنهای میگردند تا خشم دیر سالشان را فریاد بزنند. همچنان دستهای آفتاب و ماه در هم فرو رفته است و در آسمان میدرخشد، همچنان کوهی از صبر زیر بار سالها نامردمی، آن چنان استوار ایستاده است که پژواک صدایش را آسمان نیز میشنود.
درهای بسته تاریخ نعره میزنند و سر بر قفلهای زنگ زده میکوبند. صحرا دو زانو نشسته و پلکهای حیرت خویش را آن چنان گشوده که از چشمهایش خورشید مذاب جاری است. صدای زنگ شتران مست، صحرا را میلرزاند. همهمهها فروکش میکند؛ قافله زیر سایه خورشید نفس تازه میکند؛ ریگزارهای سوخته بوی حادثهای شگفت میدهند و این در دستهای به هم پیوسته آفتاب و ماه تکمیل میشود.
دستها پیش میآیند، تبریک میگویند. دستها میکوشند تا به آسمان برسند. دستها در زیر آستین خویش، نفاق میپرورانند. دستها دستهای شیطانی است که در مشت، حنجر میفشرد.
چشمها لبخند میزنند، نظاره میکنند و فراموش میکنند. چشمها پلک میزنند و خواب آشوبانگیزِ سالها کفر خویش را مزمزه میکنند. چشمها آنچه میبینند، کتمان میکنند، همچنان ملائک بر تف ریگزارها بال گستردهاند، دستهای آفتاب و ماه در هم میپیچد و تا آسمان هفتم قد میکشد؛ حادثه اتّفاق میافتد و آن سوتر سالها صبر و سکوت در حنجره ماه نطفه میبندد.
دست در دست خدا
ولایت امیر المؤمنین علیهالسلام ، چشمه حیات لازَمان و لا مکانی است که در جوشش همواره خویش، هیچ کس را از آن بیعت تاریخی محروم نمیکند.
از رحمت خدا دور است هرکه این باب فیض الهی را بر مشتاقان حق ببندد و نعمت ولایت را از آنان دریغ نماید.
آن منبری که در غدیر خم ساخته شد تا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بر فراز آن دست علی علیهالسلام را در دست خویش بفشارد، تندیس اهورایی پیوند ولایت به نبوت بود که هنوز در عرصه تاریخ ماندگار است و انعکاس آن صدای ملکوتی حضرت خاتم که آیه حقانیّت وجود امیر المؤمنین علیهالسلام را قرائت فرمود، هر لحظه در گوشهای زمانه تکرار میشود.
یاران! شتاب کنید، مبادا از میوههای آسمانی این شاخه طوبی دستمان کوتاه بماند که درخت ولایت، ریشه در بوستان وحی دارد و شاخ و برگ در آسمانها گسترده است.
میدانم توانی بسیار باید دستمان را که بتواند با دستِ خدا بیعت کند و آن همه عظمت را در خویش بفشارد؛ ولی هراسی به دل راه ندهید! بگذارید دستمان زیر فشار قدرت علی علیهالسلام بشکند؛ اما بیعتمان استوار بماند!
دریاترین برکه
این بار هم، سفری دیگر، چونان گذشته، و بازگشتی دوباره از آخرین سفر، بیشباهت به گذشته؛ حجة الوداع، برکه نزدیک است و حقیقت نزدیکتر، در چند قدمی.
سیل کاروانیان، خاک سوزانِ حجاز را در مینوردند.
تاریخ سالخورده حجاز، گرد زمان بر پلکهایش، با چشمهای نیمه باز انتظار حماسهای دیگر را میکشد و باز هم...
امین وحی از پس پردههای غیب، از ورای ابرهای کبودِ آسمان حجاز، از جانب او...
امّا این بار با سبزترین پیام، با زلالترین نزول میآید «یا ایها الرّسول بلِّغ ما اُنزل إِلَیْکَ من ربک»
زبان بلیغ رسول در آشوب میافتد و باز هم پیامی سبز، حجم وجودش را پر میکند؛ یا ایها الرّسول بلِّغ ما انزل إِلَیْکَ من ربک» سخت در اندیشه است که چگونه و این بار... پیام دوباره، کاخ اندیشهاش را فرو میریزد.
«فَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رسالتَه»، دل آشوبهاش، زدوده میشود و... به خواست رسول، قافله میایستد، درست کنار غدیر، دریاترین برکه، حماسیترین جایگاه تاریخ.
اینبار حقیقت دین، در قلب صحراهای حجاز، از ورای جحاز شترانی که تا چندی پیش راه به سوی مدینه میبردند، بر دیوارههای زمان طنین افکن میشود.
نوای «من کُنتُ مولاهُ، فهذا علیٌ مولاه» در گوش زمان میپیچد.
«الهم والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛ بارالها، آن کس را که دوستیاش کند، دوست باش و آن کس را که با او دشمنی کند، دشمن شو و آن کس را که یارش باشد، یاری کن و آن که او را خواری خواهد، خوار ساز.»
این بار امانت خدا و رسالت رسول، بر دوش علی فرود میآید و علی پا بر جای نبی میگذارد.
علی که امام عشق است و «حقیقتی بر گونه اساطیر» و افسوس که تنها پنج بهار با خنکای عدالت شکفت و افسوس که کوفه نشینانِ بیکفایت دچار کفر شدند و قلب دریاییاش را شکستند.
روزهای طعنه و تبعید
گردن کشان کوچه و بازار، شب به خیر!
دشنامهای از در و دیوار، شب به خیر!
امروز سمت قافله فریاد میکشم
ای بغض تا همیشه تلنبار، شب به خیر!
من ایستادهام که خداحافظی کنم
یاران یک مکان ـ مثلاً غار ـ شب به خیر!
ای روزهای طعنه و تبعید، روز خوش!
شبهای مهربان بیافطار، شب به خیر!
زهرای من ستاره بیمادرِ پدر
دردانه همیشه گرفتار، شب به خیر!
دیگر فرشتهها پدرت را صدا زدند
تا چند ماه بعد به ناچار، شب به خیر!
نیاز هر کوفه
باران گرفت و چتر تماشا که باز شد
از هر گلی به سوی تو دستی دراز شد
چشمان توست در همه جا موج میزند
در چشم تو شکوه خدا موج میزند
چشمت اگر اشاره کند بیقرار و مست
دریا بدون چون و چرا موج میزند
در آسمان خشک و تَرَک خورده غدیر
فوج پرندههای رها موج میزند
از پشت شانههای تو از پشت کوه نور
خورشیدی فضای مرا موج میزند
صحرا به دستهای تو اصرار میکند
دریا در التماس دعا موج میزند
وقتی به آفتابی تو خیره میشوم
در نقرهای اشک، طلا موج میزند
باران گرفت و چتر تماشا که باز شد
از هر گلی به سوی تو دستی دراز شد
«اَتْمَمْتُ نعمتی»، و به شکرانهاش همه
«حَیّ علی الصلوة» که وقت نماز شد
دریای چاک خورده ز سطح نگاه تو
با آستین پیرهنت، هم تراز شد
دستت نیاز هر شب اندوه کوفه بود
دستی به غیر دست تو کی چاره ساز شد
باران گرفت و چتر تماشا که باز شد
از هر گلی به سوی تو دستی دراز شد
مولا تویی که منتظرت هیچ کس نبود
جز ابر و ماه و چاه، به جز آبشار و رود
مولا تویی که عشق چو نام تو را شنید
نام تو را به خاطر عشق تو برگزید
مولا تویی که از نفست دم نمیزنی
حرفی خلاف گفته خاتم نمیزنی
مولا تویی که هیچ مردّد نمیشوی
هرگز ز روی حق کسی رد نمیشوی
هرگز برای صبح نگاهت غروب نیست
در چشمهای تو اثری از رسوب نیست
نامت علی است، شهرتت امّا نگفتنی است
صدها هزار در دلِ دریا نگفتنی است
در ذهن ذرهها همه نام تو جاری است
موسیقی ملایم گام تو جاری است
آب است روشنایی و چشمان تو ترند
فانوسهای در جریانی شناورند
آیینهدار اشک تو ماه است و آفتاب
گرد و غبار گام تو آیینه گسترند
شبها گم است صورت تو در ستارهها
تا مردم از نگاه تو سر در نیاورند
وقتی به آسمان غزل بال میدهی
گنجشکهای شعر من از جای میبرند
مینوشد از نگاه تو پی در پی آفتاب
تا کی ستاره گریه کند، تا کی آفتاب
ای نقطه شروع پریدن بدون بال
ای خالِ آسمانی و ای آسمان خال
میخواهمت برای تماشا هزار چشم
تا بنگرم شکوه تو را با هزار چشم
باران گرفت و چتر تماشا که باز شد
از هر گلی به سوی تو دستی دراز شد
آواز علویات در همه جا پیچید
برکه در برکه، آواز بلند علویات پیچید و نگاه کویرآلودگان را به جاری شدن فراخواند. آسمانها، دف زنان و هلهله کنان، سروری زمین را ستاره پاشیدند.شانههایت با کدام کوه نسبت داشت که اینچنین شگفت، قلههای عدالت را پرچم کوبیدی؟ درختان، قامت هاشمیات را به احترام ایستادهاند؛ همچنان که تاریخ، ثانیههای بیرمقش را با نام تو برمیخیزد.
بایستید!... دین کامل شد
نخستین بارقه امامت
علی آمد تا توفانهای حریص، حریم سبز درختان را به بازی نگیرند. آمد تا عدالت در پشت حصارهای تبعیض، به فراموشی سپرده نشود. او به کودکانی میاندیشید که گرسنه نان محبتاند و به دخترانی که نگران روزهای آینده، سرنوشتشان را بغض کردهاند.
روحش را به مساحت رنجهای مردم وسعت داده بود.
او آمد؛ با مهر ولایتی که همچنان بر پیشانی زمین میدرخشد.
برکه، سوگند میخورد به امامت تو
من بهتر از سیبها و یاسها تو را میشناسم؛ چنانکه غدیر تو را میشناسد. برکه، دو زانو در مقابل تو آینه میشود. باد، گیسوی صحرا را شانه میزند. صدای گرامی پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بادها تا دل دورترین کوهها میبرد؛ «مَن کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌّ مَولاهُ» صدا، عطر امامت توست که جهان میشنود. برکه سوگند میخورد به امامت تو. همه رودها میآیند تا با دریای امامت تو پیوند بخورند. همه اقیانوسها، غبطه میخورند به برکهای که با دستان امامت تو وضو میکند.
آغاز امامت تو...
بلندبالا ایستادهای
تو ایستادهای؛ بلند، بالا، بلند بالا ایستادهای؛ چونان سروی که آسمان را بر دوش میکشد. خورشید و ماه بر شانههایت و ستارهها در چشمانت. دعا کن در زمانهای که چشمهای روشنتر و گرمتر از خورشید تو شروع میشود، شب در مجاورت مدینه خانه نگیرد.
جشن تولد غدیر
کاش رفتگان تاریخ هم برمیگشتند! کاش آیندگان را مجال وصالی بود؛ شاید ما غربتنشینان شهر غیبت هم شاهد میشدیم؛ آنگاه که محمد با گلوی خسته از گذر سالها، مرتضی را تصنیف کرد.
یاد دارم عشق، سالهای سال برای غدیر، جشن تولد میگرفت و امامت از دستان حقیقت باران، هدیه تولد میستاند. یادم میآید کودکی افکار بکرم که دل به بازی بادکنکی میدادم و از درک عظمت غدیر غافل بودم و حالا میفهمم که چگونه مردمان مدینه، غدیر در یادشان ماند و علی از یادشان رفت.
کودکان به حج رفته مدینه از غدیر، تبریک و شادباشی شناختند و علی ماند و مسئولیت این قوم و علی ماند مولاییِ مردمی کمحافظه.
همه جا را چراغانی کنید!
نکند خبر امامت ابوتراب، لای ورقهای تاریخ، خاک بخورد! همه جا را چراغانی کنید؛ هر چراغی که به شکرانه برمیافروزید، آیهای از حقانیت علی خواهد شد.
خاطرهای برای تشیع
غدیر، خاطره تشیع است که نیمه شبها و سحرگاهان، ذکر نام علی و فرزندانش را تداعی میکند.
قرارگاه غدیر
چقدر روشن بود راهی که میرفتند! انگار قلبهاشان یکی شده بود!
پاهایشان، آنها را به سوی قرارگاهی میکشاند؛ قرارگاهی در گوشهای از برهوتِ دنیا؛ غدیرخم را میگویم.
آن برکهای که همیشه بوی تنهایی میداد، اینک زمینه رشدِ ایمان و اتحاد شده بود!
اینبار سکوت اندوهبارش را با فریاد «هر که من مولای اویم پس این علی مولای اوست» میشکست!
اینبار، هویتِ خود را میان آن تجمع عظیم انسانی پیدا میکرد!
دستهای بیعت
و اینک دستهایی که برای بیعت با عشق و بیداری و اتحاد، گره خوردهاند تا فریادِ یا محمد و یا علی را با شیوایی و رسایی هرچه تمامتر، در گوش آسمان سردهند... !
خداوند، دین را با علی علیهالسلام کامل کرد
دین، چیزی کم داشت و فاصلهاش تا کامل شدن، علی علیهالسلام بود...
وقتی دستان محمد صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام در آسمان اوج گرفت و به هم رسید، برکه کمجان غدیر، اشک شوق جاری کرد.
غدیر، همه همهمهها را میشنید: «بیعت میکنیم با دلهای خود و جانهای خود و دست و زبان خود...»
گیسوان بلند نخلستانها در هوای علی علیهالسلام وزیدن گرفت. گل از روی گل شکفت و دلهای خسته و بیرمق روزگار، سرشار از شادمانی شد.
ولایت
نسیم، در گوش آسمان زمزمه میکرد:
«هر کس من پیشوای اویم، علی علیهالسلام پیشوای اوست...»
جبرئیل فرود آمد. بوی خوش پیامش، زمین را عطرآگین کرد. خدا او را با عهد بزرگی فرستاده بود؛ عهد ولایت.
هیچگاه زمین بیحجت نمیماند...
من کنت مولاه فهذا علی مولاه
کدام وحی نازل شده که پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، هیجان را با نفسهایش در هوا میپراکند؟
شقیقههای رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله کدام شگفتی را عرق کرده است که حتی صحرا، سراپا گوش ایستاده تا نازل شود شکوفههای کلام از دهان مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله . تا بهار را بشنود.
قافله از رفتن باز میماند، دست بلند پیامبر صلیاللهعلیهوآله را که فرمان ماندن میدهد.زینها بر هم سوار میشوند تا آفتاب.
برکه، هیجان را زانو زده است. پیامبر، هیجان را بالا میرود تا نفس در سینهها حبس شود؛ نکند قبله عوض شده باشد!... نکند معجزهای در راه!... نکند!...دستی تکان میدهد تا سکوت پر بگیرد و پروانههای کلام را بر لبها بنشاند و خاطرهای پریشان را آرام کند.
لب وامیکند پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حروف نام (علی علیهالسلام )، همچون پروانههایی زیبا، فضا را پر میکنند. تا برکه موج بزند سراسر لبخندهای دیرسالش را.
علی علیهالسلام در کنار پیامبر صلیاللهعلیهوآله ایستاده؛ عکسشان در برکه تصویر میکند یکی بودن را.
سه بار دشت تکرار میکند صدای رسای پیامبر صلیاللهعلیهوآله را که سه بار در برکه همیشه شاهد مظلومیت، برکه همیشه گواه غدیر موج میزند «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».
سنگریزههای بیابان، سه بار تکرار میکنند. باد، سه بار پژواک میکند در هر چه کوه است.
حجاز قسم میخورد سه بار، این کلمات ملکوتی را هیجان، کل میکشد این شادی بهنگام را، این شوق بیپایان را، این خبر شادباش را.
برکه میرقصد؛ همچون اشکهایی که از خوشحالی بر گونههای اسلام میرقصید. آفتاب، هلهله میکند برکه خوشبخت غدیر را که به تماشای تبریک این فرخنده روز نشسته است. دست دادن مسلمانان با علی علیهالسلام جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآله و وصی خدا را.
منابع:
ماهنامه اشارات، ش57
ماهنامه اشارات، ش80
ماهنامه اشارات، ش92
ماهنامه اشارات، ش104
ماهنامه گلبرگ، ش13
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}