احتجاج‌ امام‌ علي‌(علیه السلام‌) به‌ آية‌ ولايت‌

نويسنده: سيدمحمد مرتضوي‌

مقدمه‌

شيعه‌ در التزام‌ و پيروي‌ از مكتب‌ اهل‌بيت‌(ع‌) از استدلال‌ به‌ كتاب‌، سنت‌ و عقل‌ بهرة‌ وافري‌ جسته‌ است‌ و از جمله‌ آياتي‌ كه‌ شيعه‌ بر امامت‌ بلافصل‌ اميرالمؤمنين‌(ع‌) به‌ آن‌ استدلال‌ و ادعاي‌ اجماع‌ كرده‌، آية‌ زير است‌:
إنّما وليّكم‌ الله و رسوله‌ والذين‌ آمنوا الذين‌ يقيمون‌ الصلوة‌ و يؤتون‌ الزكوة‌ و هم‌ راكعون‌. 1
جز اين‌ نيست‌ كه‌ وليّ شما خداست‌ و رسول‌ او و مؤمناني‌ كه‌ نماز به‌پا مي‌دارند و همچنان‌ كه‌ در ركوعند انفاق‌ مي‌كنند.
گذشته‌ از اجماع‌ شيعه‌ بر نزول‌ اين‌ آيه‌ دربارة‌ امام‌ علي‌(ع‌)، ادعاي‌ اجماع‌ امت‌ اسلامي‌ نيز بر اين‌ مسئله‌ شده‌، كه‌ در جاي‌ خود آمده‌ است‌.
استدلال‌ شيعه‌ به‌ اين‌ آيه‌ بر مقدماتي‌ استوار است‌. يكي‌ از آن‌ مقدمات‌ كه‌ نقشي‌ اساسي‌ در استفادة‌ خلافت‌ بلافصل‌ حضرت‌ امير(ع‌) از اين‌ آيه‌ دارد نزول‌ اين‌ آيه‌ دربارة‌ آن‌ حضرت‌ است‌. ولي‌ مخالفان‌ مكتب‌ اهل‌بيت‌(ع‌) كه‌ از دلالت‌ قوي‌ اين‌ آيه‌ بر حقانيت‌ اين‌ مكتب‌ به‌ هراس‌ افتاده‌اند براي‌ تضعيف‌ استدلال‌ شيعه‌ شبهاتي‌ را متوجه‌ اين‌ استدلال‌ كرده‌اند؛ از جمله‌ اينكه‌ اگر اين‌ آيه‌ دربارة‌ حضرت‌ علي‌(ع‌) نازل‌ شده‌ بود و مقصود امامت‌ آن‌ حضرت‌ بود، بر ايشان‌ واجب‌ بود كه‌ اين‌ مسئله‌ را آشكارا اعلام‌ و در منازعات‌ سياسي‌ به‌ آن‌ احتجاج‌ كند كه‌ در اين‌ مقاله‌ در صدد بررسي‌ اين‌ مسئله‌ از منابع‌ فريقين‌ مي‌باشيم‌.

استدلال‌ نكردن‌ امام‌ علي‌(ع‌) به‌ آيه‌!

مخالفان‌ مكتب‌ اهل‌بيت‌ گفته‌اند:
انّه‌ لو سلّم‌ ذلك‌، كان‌ الواجب‌ علي‌ الامام‌ أن‌ يجهر بدعوي‌ الولاية‌ بذلك‌ المعني‌، حتّي‌ يبرأ من‌ مواجب‌ أمانة‌ الله و رسوله‌ و استمرار الحذر نحو قريب‌ من‌ خمسة‌ و عشرين‌ سنة‌ لايناسب‌ شهامة‌ ذلك‌ الاسد الغيور ولا غيره‌ من‌ المسلمين‌ الكرام‌.
اگر اين‌ مطلب‌ را بپذيريم‌ [كه‌ اين‌ آيه‌ در شأن‌ علي‌(ع‌) نازل‌ شده‌ و ولايت‌ در اينجا به‌ معناي‌ رياست‌ و سرپرستي‌ است‌] بر امام‌ واجب‌ بود كه‌ آشكارا دعوي‌ ولايت‌ ـ به‌ اين‌ معنا ـ كند. تا ذمة‌ او از اداي‌ امانت‌ واجب‌ خدا و رسول‌ او بري‌ شود. اما اينكه‌ او بيست‌ و پنج‌ سال‌ از طرح‌ اين‌ مطلب‌ پرهيز كند، با شهامت‌ آن‌ شير غيرتمند و ديگر مسلمانان‌ صدر اسلام‌ تناسب‌ ندارد.
اين‌ شبهه‌ در شماري‌ از منابع‌ آمده‌ است‌. 2
قبل‌ از پاسخ‌ اين‌ شبهه‌ ضمن‌ پذيرش‌ بخشي‌ از سخنان‌ اين‌ افراد كه‌ اگر چنين‌ بود مي‌بايست‌ صحابه‌ احتجاج‌ مي‌كردند، ما اين‌ مسئله‌ را به‌ چند دليل‌ مي‌پذيريم‌ كه‌ مي‌بايست‌ در برابر حكومت‌ ابوبكر مقاومت‌ مي‌شد؛ زيرا:
1. نبي‌ اكرم‌(ع‌) با انديشة‌ ديني‌ مسلمانان‌ را طوري‌ تربيت‌ كرده‌ بود كه‌ در برابر هر خلافي‌ مقاومت‌ كنند و به‌ اعتراض‌ برخيزند. اين‌ روحيه‌ مي‌طلبيد كه‌ در برابر حكومت‌ ابوبكر مقاومت‌ كنند.
2. فضائل‌ بعضي‌ از صحابة‌ رسول‌ خدا(ع‌) همانند امام‌ علي‌(ع‌)، سلمان‌ فارسي‌، عمار ياسر و خزيمة‌ بن‌ ثابت‌ براساس‌ آنچه‌ در منابع‌ اهل‌ سنت‌ آمده‌، نسبت‌ به‌ ابوبكر به‌ مراتب‌ بيشتر است‌، به‌ طوري‌ كه‌ اصلاً قابل‌ مقايسه‌ نيستند.
در پاسخ‌ اين‌ سؤال‌ بايد گفت‌: اين‌ اعتراضها در منابع‌ شيعه‌ فراوان‌ يافت‌ مي‌شود، ولي‌ در منابع‌ اهل‌ سنت‌ از آنها ذكري‌ نيست‌، يا بسيار كم‌رنگ‌ است‌ و اين‌ نيز بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ حذف‌ و تحريف‌ حقايق‌ شامل‌ آنها شده‌ است‌ و متأسفانه‌ محدثان‌ و مورخان‌ و مفسران‌ اهل‌ سنت‌ در كتب‌ خود آنچه‌ خواسته‌اند آورده‌اند، نه‌ آنچه‌ واقعيت‌ داشته‌ است‌؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ ذهبي‌ مورخ‌ مشهور اهل‌ سنت‌ در شرح‌ حال‌ محمد بن‌ جرير طبري‌ مي‌گويد:
جمع‌ طرق‌ حديث‌ غدير خم‌ في‌ أربعة‌ أجزاء رأيت‌ شطره‌ فبهرني‌ سعة‌ رواياته‌ و جزمت‌ بوقوع‌ ذلك‌.
او روايات‌ حديث‌ غدير خم‌ را در چهار جلد گردآوري‌ كرده‌ است‌ كه‌ من‌ بخشي‌ از آن‌ را ديدم‌ و از گستردگي‌ روايات‌ آن‌ مبهوت‌ شدم‌ و يقين‌ پيدا كردم‌ كه‌ چنين‌ حادثه‌اي‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌! 3
در حالي‌ كه‌ همين‌ طبري‌ در كتاب‌ خود كه‌ يكي‌ از منابع‌ مهم‌ تاريخي‌ به‌ شمار مي‌آيد، حتي‌ يك‌ كلمه‌ دربارة‌ اين‌ حادثه‌ مهم‌ ننوشته‌ است‌؟!
بنابر اين‌ ذكر نكردن‌ حادثه‌اي‌ از حوادث‌ تاريخ‌ اسلام‌ در منابع‌ اهل‌ سنت‌ نمي‌تواند به‌ اين‌ معني‌ باشد كه‌ اين‌ حادثه‌ اتفاق‌ نيفتاده‌ است‌. بگذريم‌، اما پاسخ‌ شبهه‌ ـ استدلال‌ نكردن‌ امام‌ علي‌(ع‌) به‌ آيه‌ ـ را بايد در منابع‌ هر دو گروه‌ مورد بررسي‌ قرار داد:

الف‌) منابع‌ اهل‌ سنت‌

گرچه‌ با توجه‌ به‌ مسائل‌ يادشده‌ از اين‌ نوع‌ اعتراضها در منابع‌ اهل‌ سنت‌ كمتر سخني‌ به‌ ميان‌ آمده‌، ولي‌ حقايق‌ هميشه‌ و براي‌ همه‌كس‌ پنهان‌ نمي‌ماند و خداوند براي‌ اتمام‌ حجت‌ عده‌اي‌ را وا مي‌دارد كه‌ حقايق‌ را بيان‌ كنند. اكنون‌ به‌ چند نمونه‌ از استدلال‌ امام‌ علي‌(ع‌) به‌ اين‌ آيه‌ در منابع‌ اهل‌ سنت‌ اشاره‌ مي‌كنيم‌:
1. حافظ‌ سليمان‌ بن‌ ابراهيم‌ قندوزي‌ حنفي‌، مؤلف‌ ينابيع‌ المودة‌ در باب‌ 38 كتاب‌ خود نقل‌ مي‌كند:
در دوران‌ خلافت‌ عثمان‌ روزي‌ جمعي‌ از مهاجران‌ و انصار در مسجد نشسته‌ بودند و اميرالمؤمنين‌(ع‌) در ميان‌ آنان‌ بود. هركس‌ دربارة‌ خود سخن‌ مي‌گفت‌ و آن‌ حضرت‌ ساكت‌ بود. وقتي‌ بيان‌ فضائل‌ آنان‌ به‌ پايان‌ رسيد، رو به‌ امام‌ گفتند:
يا أباالحسن‌ تكلّم‌. فقال‌: يا معشر قريش‌ والانصار أسئلكم‌ ممّن‌ أعطاكم‌ الله هذا الفضل‌، أبأنفسكم‌ أو بغيركم‌؟ قالوا: أعطانا الله و منّ علينا بمحمد صلّي‌الله عليه‌وآله‌... .
اي‌ ابوالحسن‌ سخن‌ بگو! آن‌ حضرت‌ فرمود: اي‌ گروه‌ قريش‌ و انصار، از شما مي‌پرسم‌ اين‌ فضائل‌ را خداوند به‌ سبب‌ خودتان‌ به‌ شما داده‌ است‌ يا به‌ واسطة‌ ديگري‌؟ گفتند: خداوند به‌ واسطة‌ محمد(ص‌) بر ما منت‌ نهاد و اين‌ فضائل‌ را به‌ ما عطا كرد.
سپس‌ حضرت‌ بخشي‌ از آياتي‌ را كه‌ دربارة‌ خودش‌ نازل‌ شده‌ بود بيان‌ مي‌كند و از آنان‌ اقرار مي‌گيرد كه‌ اين‌ آيات‌ درباره‌ او نازل‌ شده‌ است‌. آنگاه‌ فرمود:
أنشدكم‌ بالله أتعلمون‌ حيث‌ نزلت‌ «إنّما وليّكم‌ الله و رسوله‌ والذين‌ آمنو الذين‌ يقيمون‌ الصلوة‌ و يؤتون‌ الزكاة‌ و هم‌ راكعون‌ و...» أمر الله عزّوجلّ نبيّه‌ أن‌ يعلمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ يفسّر لهم‌ من‌ الولاية‌ كما فسّر لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زكاتهم‌ و حجّهم‌ فنصبني‌ للناس‌ بغدير خم‌. 4
شما را به‌ خدا سوگند مي‌دهم‌ آيا مي‌دانيد هنگامي‌ كه‌ آية‌ «انّما وليكم‌ الله و...» و آيات‌ ديگر نازل‌ شد خداوند پيامبرش‌ را مأمور كرد كه‌ متوليان‌ امور امت‌ را به‌ آنان‌ معرفي‌ كند و ولايت‌ براي‌ آنان‌ شرح‌ داده‌ است‌. به‌ دنبال‌ اين‌ مسائل‌ رسول‌ خدا(ص‌) در غدير خم‌ مرا به‌ امامت‌ مردم‌ نصب‌ كرد.
2. محدث‌ حافظ‌ ابراهيم‌ بن‌ محمد جويني‌ مؤلف‌ كتاب‌ فرائد السمطين‌ في‌ فضائل‌ المرتضي‌ والبتول‌ والسبطين‌ در كتاب‌ همين‌ جريان‌ را با تفصيل‌ بيشتري‌ نقل‌ كرده‌ است‌. او مي‌نويسد:
در دوران‌ خلافت‌ عثمان‌ روزي‌ در مسجد ميان‌ انصار و مهاجران‌ دربارة‌ فضائل‌ هر يك‌ بحث‌ در گرفت‌. در اين‌ مناظره‌ كه‌ حدود دويست‌ تن‌ از سران‌ دو گروه‌ حضور داشتند و از صبح‌ تا ظهر به‌ طول‌ انجاميد، قريش‌ تمام‌ فضائلي‌ را كه‌ از رسول‌ خدا(ص‌) دربارة‌ آنان‌ بيان‌ شده‌ بود نقل‌ كردند. از سران‌ مهاجران‌ در جلسه‌، افرادي‌ مثل‌ عبدالرحمان‌ بن‌ عوف‌، طلحه‌، زبير، مقداد، ابوذر، هاشم‌ بن‌ عتبه‌، عبدالله بن‌ عباس‌ و عبدالله بن‌ جعفر حضور داشتند و پس‌ از آن‌ انصار نيز خدمات‌ خود به‌ اسلام‌ و پيامبر و نقش‌ خود را در گسترش‌ اسلام‌ و حمايت‌ از مسلمانان‌ بيان‌ كردند كه‌ از جملة‌ سران‌ اين‌ گروه‌ نيز افرادي‌ مانند: ابيّ بن‌ كعب‌، زيد بن‌ ثابت‌، ابو ايوب‌ انصاري‌، ابو هيثم‌ بن‌ تيّهان‌، قيس‌ بن‌ سعد بن‌ عباده‌، جابر بن‌ عبدالله، انس‌ بن‌ مالك‌ و زيدبن‌ ارقم‌ حضور داشتند.
پس‌ از پايان‌ گفت‌وگو آنان‌ از امام‌ تقاضا كردند ايشان‌ سخن‌ بگويد. امام‌ نيز پس‌ از ذكر آياتي‌ از قرآن‌ از جمله‌ آية‌ «انّما وليكم‌الله و...» مي‌فرمايد:
قال‌ الناس‌: يا رسول‌الله خاصة‌ في‌ بعض‌ المؤمنين‌ أم‌ عامة‌ لجميعهم‌. فأمر الله عزّوجلّ نبيّه‌ صلّي‌الله عليه‌وآله‌ أن‌ يعلّمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ يفسّر لهم‌ من‌ الولاية‌ ما فسّر لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زكاتهم‌ و حجّهم‌ فنصبني‌ للناس‌ بغدير خم‌. 5
مردم‌ پرسيدند: «اي‌ رسول‌ خدا(ص‌) آيا اين‌ آيات‌ دربارة‌ بعضي‌ از مؤمنان‌ نازل‌ شده‌ است‌، يا اين‌كه‌ شامل‌ همه‌ مي‌شود» آنگاه‌ خداوند رسولش‌ را مأمور كرد تا متوليان‌ امور امت‌ را به‌ آنان‌ بشناساند و ولايت‌ را براي‌ آنان‌ شرح‌ دهد، همان‌طور كه‌ نماز و زكات‌ و حج‌ آنان‌ را شرح‌ داده‌ است‌؛ پس‌ رسول‌ خدا(ص‌) مرا در غدير خم‌ به‌ عنوان‌ امام‌ مردم‌ منصوب‌ كرد.

حديث‌ مناشده‌ 6 يوم‌ الشوري‌

هنگامي‌ كه‌ عمر در آستانة‌ مرگ‌ قرار گرفت‌؛ شش‌ تن‌ را براي‌ تعيين‌ رهبر برگزيد و به‌ آنان‌ سه‌ روز مهلت‌ داد تا تكليف‌ رهبري‌ امت‌ را مشخص‌ كنند. 7 از جمله‌ اين‌ افراد امام‌ علي‌(ع‌) بود. به‌طور طبيعي‌ هر يك‌ از اين‌ افراد مدعي‌ رهبري‌ امت‌ بودند و در صدد اثبات‌ صلاحيت‌ خود براي‌ اين‌ كار برآمدند. از اين‌ رو اميرالمؤمنين‌(ع‌) كه‌ شايسته‌ترين‌ فرد براي‌ اين‌ كار بود به‌ بيان‌ امتيازات‌ خود در آن‌ جمع‌ پرداخت‌ كه‌ به‌ حديث‌ «مناشدة‌ يوم‌ الشوري‌» مشهور است‌. اين‌ حديث‌ را هم‌ اهل‌ سنت‌ روايت‌ كرده‌اند و هم‌ شيعه‌. اين‌ حديث‌ در منابع‌ شيعه‌ بيش‌ از ده‌ صفحه‌ مي‌باشد كه‌ امام‌ در آن‌ به‌ آية‌ «إنّما» چنين‌ استدلال‌ مي‌كند:
نشدتكم‌ بالله هل‌ فيكم‌ أحد أدّي‌ الزكاة‌ و هو راكع‌ غيري‌؟ قالوا: لا. 8
شما را به‌ خدا سوگند مي‌دهم‌ آيا در ميان‌ شماجز من‌ كسي‌ هست‌ كه‌ در حال‌ ركوع‌، زكات‌ پرداخت‌ كرده‌ باشد؟ گفتند: نه‌.
اين‌ حديث‌ در منابع‌ اهل‌ سنت‌ بسيار متفاوت‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌ بعضي‌ از آنها اشاره‌ مي‌كنيم‌:
1. ابن‌ حماد عقيلي‌: وي‌ از اين‌ حديث‌ حدود دو صفحه‌ را نقل‌ و بقيه‌ را حذف‌ كرده‌ است‌ و سپس‌ از قول‌ ابن‌ مغيرة‌ نقل‌ مي‌كند:
و هذا حديث‌ لا أصل‌ له‌ عن‌ علي‌(ع‌). 9
اين‌ حديث‌ از علي‌(ع‌) پايه‌اي‌ ندارد.
محقق‌ اين‌ كتاب‌ نيز در پاورقي‌ مي‌گويد:
حاشا أميرالمؤمنين‌ من‌ قول‌ هذا. 10
هرگز اميرالمؤمنين‌(ع‌) چنين‌ سخني‌ را نمي‌گويد!
همان‌طور كه‌ ملاحظه‌ مي‌كنيد ابن‌ مغيره‌ ادعاي‌ جعلي‌ بودن‌ حديث‌ را دارد، بدون‌ اين‌كه‌ سندي‌ ارائه‌ كند و دكتر عبدالمعطي‌ امين‌ نيز صدور اين‌ سخن‌ را از امام‌ بعيد مي‌داند. اكنون‌ سؤال‌ اين‌ است‌ كه‌ چرا با اين‌ حديث‌ چنين‌ برخورد كرده‌اند و بدون‌ ارائه‌ هيچ‌ سندي‌ آن‌ را كنار گذاشته‌ يا حذف‌ كرده‌اند و يا در صدد تضعيف‌ راوي‌ آن‌ برآمده‌اند.
به‌ نظر ما علت‌ اين‌ كار در مقدمة‌ كلام‌ اميرالمؤمنين‌(ع‌) و ذهنيت‌ اهل‌ سنت‌ نسبت‌ به‌ صحابه‌ به‌ خصوص‌ خلفا مي‌باشد؛ زيرا اميرالمؤمنين‌(ع‌) در مقدمه‌ اين‌ مناشده‌ چنين‌ مي‌فرمايد:
بايع‌ الناس‌ ابابكر و أنا والله أولي‌ بالامر و أحقّ به‌ منه‌، فسمعت‌ و أطعت‌ مخافة‌ أن‌ يرجع‌ الناس‌ كفاراً يضرب‌ بعضهم‌ رقاب‌ بعض‌ يالسيف‌، ثم‌ بايع‌ أبوبكر لعمر و أنا والله أحقّ بالامر منه‌، فسمعت‌ و أطعت‌ مخافة‌ أن‌ يرجع‌ الناس‌ كفاراً، ثم‌ أنتم‌ تريدون‌ أن‌ تبايعوا لعثمان‌... . 11
مردم‌ با ابوبكر بيعت‌ كردند، در حالي‌ كه‌ به‌ خدا سوگند من‌ از او سزاوارتر به‌ خلافت‌ بودم‌، ولي‌ از ترس‌ اينكه‌ مبادا مردم‌ به‌ دوران‌ كفر باز گردند و با شمشير گردن‌ يكديگر را بزنند، شنيدم‌ و اطاعت‌ كردم‌. بعد از آن‌ ابوبكر براي‌ عمر از مردم‌ بيعت‌ گرفت‌، در حالي‌ كه‌ به‌ خدا سوگند من‌ از او سزاوارتر به‌ خلافت‌ بودم‌، ولي‌ از ترس‌ اينكه‌ مبادا مردم‌ كافر شوند، شنيدم‌ و اطاعت‌ كردم‌ و اكنون‌ نيز تصميم‌ داريد با عثمان‌ بيعت‌ كنيد... .
بدين‌ سان‌ حضرت‌ عملكرد صحابه‌ را در تعيين‌ ابوبكر و عملكرد ابوبكر را در تعيين‌ عمر و عملكرد اصحاب‌ شوري‌ را در تعيين‌ عثمان‌ مورد نقد قرار داده‌ و آن‌ را تخطئه‌ كرده‌ است‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ با ذهنيت‌ اهل‌ سنت‌ نسبت‌ به‌ خلفا و صحابه‌ سازگاري‌ ندارد. از اين‌ رو در صدد تضعيف‌ راوي‌، يا تقطيع‌ و يا حذف‌ كلي‌ روايت‌ يادشده‌ برآمده‌اند.
2. ابن‌ حجر عسقلاني‌ يك‌ صفحه‌ از اين‌ حديث‌ را از قول‌ ابن‌ حماد عقيلي‌ نقل‌ مي‌كند و سپس‌ مي‌گويد:
فذكر الحديث‌ فهذا غير صحيح‌ و حاشا اميرالمؤمنين‌ من‌ قول‌ هذا انتهي‌. 12
اين‌ حديث‌ را ابن‌ حماد نقل‌ كرده‌ و اين‌ حديث‌ صحيح‌ نيست‌ و هرگز اميرالمؤمنين‌ چنين‌ سخني‌ نمي‌گويد.
3. ذهبي‌ نيز همين‌ مقدار مختصر را از ابن‌ حماد عقيلي‌ نقل‌ مي‌كند و همچنان‌ درباره‌ حديث‌ قضاوت‌ مي‌كند كه‌ اين‌ صحيح‌ نيست‌ 13 ، بدون‌ اين‌كه‌ براي‌ سخن‌ خود دليلي‌ ارائه‌ كند.
4. ابن‌ مغزلي‌ مقدمة‌ سخن‌ امام‌ را نياورده‌، ولي‌ بقيه‌ حديث‌ را حدود چهار صفحه‌ نقل‌ كرده‌ است‌ بدون‌ آنكه‌ آن‌ را رد كند. 14
6. خطيب‌ خوارزمي‌ نيز حدود سه‌ صفحه‌ از اين‌ مناشده‌ را از طرق‌ مختلف‌ نقل‌ مي‌كند بدون‌ آنكه‌ آن‌ را رد كند. 15
6. گنجي‌ شافعي‌ نيز حدود يك‌ صفحه‌ از اين‌ منا شده‌ را آورده‌ است‌. البته‌ او تنها به‌ بخشي‌ از حديث‌ كه‌ دربارة‌ جريان‌ ردالشمس‌ است‌ استدلال‌ كرده‌ است‌.16
7. جويني‌ مؤلف‌ فرائد السمطين‌ نيز حدود سه‌ صفحه‌ از اين‌ مناشده‌ را آورده‌ است‌ بدون‌ آن‌كه‌ آن‌ را رد كند. 17
8. ابن‌ عساكر مؤلف‌ كتاب‌ تاريخ‌ مدينة‌ دمشق‌ نيز حدود سه‌ صفحه‌ از اين‌ مناشده‌ را آورده‌ است‌ بدون‌ آن‌كه‌ آن‌ را ردكند. 18
چنان‌كه‌ ملاحظه‌ مي‌كنيد، در ميان‌ اهل‌ سنت‌ نيز افرادي‌ هستند كه‌ احتجاج‌ امام‌ علي‌(ع‌) را به‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ دربارة‌ خودش‌ نقل‌ كرده‌ باشند. گذشته‌ از آن‌كه‌ چندين‌ نفر مناشدة‌ يوم‌ الشوري‌ را نقل‌ كرده‌اند كه‌ با آنچه‌ در منابع‌ شيعه‌ آمده‌ يكسان‌ است‌، ولي‌ وقتي‌ مناشده‌ در مقام‌ اثبات‌ برتري‌ امام‌ بر خلفا پيش‌ مي‌آيد آن‌ را نقل‌ نكرده‌اند و عده‌اي‌ هم‌ با اين‌ اتهام‌ كه‌ اين‌ روايت‌ جعلي‌ است‌ بدون‌ ارائه‌ دليلي‌ از نقل‌ مناشده‌ خودداري‌ كرده‌اند و برخي‌ نيز با اين‌ توهم‌ كه‌ بعيد است‌ امام‌ علي‌(ع‌) نسبت‌ به‌ خليفة‌ اول‌ و دوم‌ چنين‌ سخني‌ بگويد تمام‌ مناشده‌ را نقل‌ نكرده‌اند و گروهي‌ نيز با اتهام‌ ضعف‌ راوي‌ از نقل‌ آن‌ پرهيز كرده‌اند؛ در حالي‌ كه‌ اين‌گونه‌ نيست‌. به‌ هر حال‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ اين‌ حقيقت‌ اثبات‌ شود كه‌ امام‌ علي‌(ع‌) به‌ نزول‌ آيه‌ احتجاج‌ كرده‌ است‌ در منابع‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ شواهدي‌ يافت‌ مي‌شود.

ب‌) منابع‌ شيعه‌

استدلال‌ امام‌ به‌ آية‌ «إنّما وليّكم‌الله...» در منابع‌ شيعه‌ بسيار زياد آمده‌ است‌ كه‌ به‌ بعضي‌ از آنها اشاره‌ مي‌كنيم‌:

1. مناشدة‌ يوم‌الشوري‌

همان‌طور كه‌ پيشتر بيان‌ كرديم‌، در جلسة‌ شوري‌ كه‌ هر يك‌ از اعضا كه‌ ادعاي‌ صلاحيت‌ رهبري‌ دارند طبيعي‌ است‌ كه‌ در صدد معرفي‌ و بيان‌ شايستگيهاي‌ خود برآيند. اين‌ مسئله‌ طبيعي‌ وقتي‌ با وظيفة‌ ديني‌ همراه‌ شود انگيزة‌ آن‌ دو چندان‌ مي‌شود. از اين‌ رو امام‌ علي‌(ع‌) كه‌ بيان‌ شايستگيهاي‌ فردي‌ خود را براي‌ بازگرداندن‌ حكومت‌ اسلامي‌ به‌ مسير خود وظيفه‌ الهي‌ مي‌دانست‌ در صدد بيان‌ شايستگيها و امتيازات‌ خانوادگي‌، فردي‌، سياسي‌، مبارزاتي‌، علمي‌ و... خود برآمد كه‌ در منابع‌ هر دو گروه‌ يعني‌ شيعه‌ و اهل‌ سنت‌ يافت‌ مي‌شود. در اين‌ حديث‌ حضرت‌ در دو جا به‌ نزول‌ آيه‌ «انّما» دربارة‌ خود استدلال‌ كرده‌ است‌:
الف‌) در موردي‌ حضرت‌ خطاب‌ به‌ اهل‌ شورا مي‌فرمايد:
فهل‌ فيكم‌ أحد سمّاه‌ الله عزّوجلّ في‌ عشر آيات‌ من‌ القرآن‌ مؤمناً غيري‌؟ قالوا: أللّهمّ لا. 19
آيا در ميان‌ شما به‌جز من‌ كسي‌ هست‌ كه‌ خداوند در ده‌ آيه‌ از آيات‌ قرآن‌ او را مؤمن‌ ناميده‌ باشد؟ گفتند: به‌ خدا سوگند نه‌.
ب‌) در موردي‌ در اين‌ مناشده‌ حضرت‌ خطاب‌ به‌ اهل‌ شورا مي‌فرمايد:
فهل‌ فيكم‌ احد آتي‌ الزكاة‌ و هو راكع‌ و نزلت‌ فيه‌ إنّما وليّكم‌ الله و رسوله‌ والذين‌ آمنو الذين‌ يقيمون‌ الصلوة‌ و يؤتون‌ الزكوة‌ و هم‌ راكعون‌ غيري‌؟ قالوا: أللّهمّ لا. 20
آيا در ميان‌ شما به‌ جز من‌ كسي‌ هست‌ كه‌ در حال‌ ركوع‌ زكات‌ داده‌ باشد و خداوند آية‌ «إنّما وليكم‌ الله...» را دربارة‌ او نازل‌ كرده‌ باشد؟ گفتند: به‌ خدا سوگند نه‌.

2. مناشده‌ با ابوبكر

با توجه‌ به‌ نكاتي‌ كه‌ پيشتر درباره‌ تربيت‌ امت‌ توسط‌ رسول‌ خدا(ص‌) بيان‌ شد، طبيعي‌ بود كه‌ در برابر به‌ قدرت‌ رسيدن‌ ابوبكر مقاومت‌ و اعتراضهايي‌ صورت‌ گيرد؛ از جمله‌ اين‌ اعتراضها را خود حضرت‌ امير(ع‌) انجام‌ داده‌ است‌. بعد از به‌ قدرت‌ رسيدن‌ ابوبكر، وي‌ تلاش‌ مي‌كرد با امام‌ علي‌(ع‌) با چهره‌اي‌ بشاش‌ و خندان‌ روبه‌رو شود، ولي‌ حضرت‌ امير(ع‌) برعكس‌ هميشه‌ با چهره‌اي‌ گرفته‌ و عبوس‌ با او برخورد مي‌كرد كه‌ اين‌ وضع‌ براي‌ ابوبكر قابل‌ تحمل‌ نبود، تا اينكه‌ روزي‌ به‌ خانة‌ حضرت‌ آمد و از مسائل‌ پيش‌آمده‌ عذرخواهي‌ كرد و در صدد توجيه‌ رفتار خود برآمد. حضرت‌ با نقد رفتار ابوبكر از وي‌ اعتراف‌ گرفت‌ كه‌ شايستگي‌ اين‌ كار را ندارد، بلكه‌ خود شايسته‌ سرپرستي‌ امت‌ است‌. بدين‌سان‌ حضرت‌ با بيان‌ شايستگيهاي‌ خود به‌ نزول‌ آية‌ «انّما» دربارة‌ خود استدلال‌ مي‌كند و مي‌فرمايد:
أنشدك‌ بالله إلي‌ الولاية‌ من‌ الله مع‌ ولاية‌ رسول‌الله صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌ في‌ آية‌ زكاة‌ الخاتم‌ أم‌ لك‌؟ قال‌: بل‌ لك‌.21
تو را به‌ خدا سوگند مي‌دهم‌ آيا در آية‌ پرداخت‌ انگشتري‌ به‌ عنوان‌ زكات‌، ولايت‌ من‌ همراه‌ با ولايت‌ رسول‌ خدا(ص‌) از طرف‌ خداوند مطرح‌ شده‌ است‌ يا ولايت‌ تو؟ ابوبكر گفت‌: بلكه‌ ولايت‌ تو.

3. مفاخرة‌ قريش‌

از جمله‌ مواردي‌ كه‌ حضرت‌ امير(ع‌) به‌ نزول‌ آية‌ «إنّما» دربارة‌ خود احتجاج‌ كرده‌، جريان‌، مفاخرة‌ مهاجران‌ و انصار است‌. پيشتر اين‌ جريان‌ و احتجاج‌ آن‌ حضرت‌ به‌ اين‌ آيه‌ را از منابع‌ اهل‌ سنت‌ نقل‌ كرديم‌. اين‌ جريان‌ در منابع‌ شيعه‌ نيز ذكر شده‌ است‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ فرمود:
فانشدكم‌ بالله أتعلمون‌ حيث‌ نزلت‌ «إنّما وليّكم‌ الله و رسوله‌ والذين‌ آمنوا الذين‌ يقيمون‌ الصلوة‌ و يؤتون‌ الزكوة‌ و هم‌ راكعون‌» قال‌ الناس‌: يا رسول‌الله أخاصة‌ في‌ بعض‌ المؤمنين‌ أم‌ عامة‌ لجميعهم‌، فأمر الله عزّوجلّ نبيّه‌ أن‌ يعلمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ يفسّر لهم‌ من‌ الولاية‌ ما فسّر لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زكاتهم‌ و صومهم‌ و حجّهم‌ فنصبني‌ للناس‌ علماً بغدير خم‌. 22
شما را به‌ خدا سوگند آيا مي‌دانيد هنگامي‌ كه‌ آية‌ «انّما وليّكم‌الله و...» نازل‌ شد، مردم‌ از رسول‌ خدا(ص‌) پرسيدند: آيا اين‌ آيه‌ به‌ عده‌اي‌ از مؤمنان‌ اختصاص‌ دارد، يا شامل‌ همة‌ مؤمنان‌ مي‌شود؟ پس‌ خداوند پيامبر را مأمور كرد كه‌ متوليان‌ امور مؤمنان‌ را به‌ آنان‌ بشناساند و همان‌طور كه‌ نماز، زكات‌ و حج‌ آنان‌ را براي‌ ايشان‌ بيان‌ كرده‌ است‌ ولايت‌ را نيز شرح‌ دهد. در پي‌ اين‌ مسائل‌ پيامبر مرا در غدير خم‌ به‌ عنوان‌ راهنما براي‌ مردم‌ منصوب‌ كرد.
4. مذاكره‌ با مهاجران‌ و انصار
در جريان‌ تشكيل‌ شورا از يك‌ سو حدود پانزده‌ سال‌ از ارتحال‌ رسول‌ خدا(ص‌) گذشته‌ بود و نسل‌ جديد مسلمانان‌ عصر نزول‌ قرآن‌ را درك‌ نكرده‌ بودند. از سوي‌ ديگر، تبليغات‌ يك‌ سوية‌ حكومت‌ در طول‌ اين‌ دوران‌ و جلوگيري‌ از تدوين‌ و نشر حديث‌ رسول‌ خدا(ص‌) و عوامل‌ ديگر سبب‌ شده‌ بودند نسل‌ جديد از حوادث‌ صدر اسلام‌ و مدافعان‌ واقعي‌ اسلام‌ و رسول‌ خدا(ص‌) بي‌اطلاع‌ باشند. در چنين‌ شرايطي‌ حضرت‌ در صدد معرفي‌ خود و دفاع‌ از حق‌ خويش‌ برآمد و در جمع‌ مهاجرين‌ و انصار كه‌ بيشتر آنان‌ را نسل‌ جديد تشكيل‌ مي‌دادند حاضر شد و در يك‌ سخنراني‌ فرمود:
لقد علم‌ المست

پي نوشت :

* برگرفته‌ از: فصلنامه‌ مشكوة‌، شماره‌ 80، پاييز 1382.
1 .سوره‌ مائده‌(5)، آيه‌ 55.
2 .از جمله‌ بنگريد به‌: نظام‌الدين‌ حسن‌ بن‌ محمدبن‌ الحسين‌ النيشابوري‌ القمي‌، غرائب‌ القرآن‌ و رغائب‌ الفرقان‌، ج‌4، ص‌284؛ امير عبدالعزيز، التفسير الشامل‌، ج‌2، ص‌977؛ عبدالكريم‌ محمدالمدرس‌ ، مواهب‌ الرحمن‌ في‌ تفسير القرآن‌، ج‌3، ص‌167؛ الفخرالرازي‌، التفسير الكبير، ج‌12، ص‌28.
3 .ذهبي‌، سير أعلام‌ النبلاء، ج‌14، ص‌277.
4 .سليمان‌ بن‌ ابراهيم‌ القندوزي‌، ينابيع‌ المودة‌، باب‌ 83 ، ص‌114.
5 .ابراهيم‌ بن‌ محمد بن‌ المؤيد الجويني‌، فرائد السمطين‌، ج‌1، باب‌ 58، ص‌312.
6 .«مناشده‌» به‌ معناي‌ پرسيدن‌ از ديگري‌ به‌ همراه‌ قسم‌ دادن‌ به‌ اوست‌.
7 .ابوجعفر محمدبن‌ جريرالطبري‌، تاريخ‌ الطبري‌، ج‌3، ص‌29؛ ابن‌اثير، الكامل‌ في‌التاريخ‌، ج‌3، ص‌67.
8 .احمد بن‌ علي‌ بن‌ ابي‌طالب‌ الطبرسي‌، الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌196.
9 .ابو جعفر محمد بن‌ عمرو بن‌ موسي‌ العقيلي‌، الضعفاء الكبير، ج‌1، ص‌211.
10.همان‌، ص‌212.
11.شهاب‌الدين‌ ابي‌ الفضل‌ احمد العسقلاني‌، لسان‌ الميزان‌، ج‌2، ص‌157؛ شمس‌الدين‌ محمدبن‌ احمد الذهبي‌، ميزان‌ الاعتدال‌، ج‌2، ص‌178.
12.همان‌، ج‌2، ص‌157.
13.ميزان‌ الاعتدال‌، ج‌2، ص‌178.
14.علي‌ بن‌ محمدالخطيب‌ الواسطي‌، مناقب‌ علي‌بن‌ ابي‌طالب‌، ص‌112.
15.الحافظ‌ ابوالمؤيّد الموفق‌ بن‌ احمد أخطب‌ خوارزم‌، المناقب‌، ص‌313.
16.محمدبن‌ يوسف‌ بن‌ محمدالقرشي‌ الگنجي‌، كفاية‌ الطالب‌، ص‌386.
17.فرائد السمطين‌، ج‌1، ص‌319.
18.ترجمة‌ الامام‌ علي‌ بن‌ ابي‌طالب‌ من‌ تاريخ‌ مدينة‌ دمشق‌، ج‌3، ص‌113.
19.محمدبن‌ الحسن‌ الطوسي‌، ألامالي‌، ج‌2، ص‌159؛ حسن‌ بن‌ ابي‌الحسن‌ الديلمي‌، إرشاد القلوب‌، ج‌2، ص‌86 ؛ بحارالانوار، ج‌31، الحسن‌ الطوسي‌، ص‌333؛ ألاحتجاج‌، ج‌1 ، ص‌197.
20.محمد بن‌ الحسن‌ الطوسي‌، ألامالي‌، ج‌2، ص‌162؛ الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌197؛ جمال‌الدين‌ يوسف‌ بن‌ حاتم‌ الشافي‌، الدررالنظيم‌، ص‌332؛ السيد هاشم‌ البحراني‌، غاية‌ المرام‌، ج‌2، ص‌20؛ إرشاد القلوب‌، ج‌2، ص‌89؛ بحارالانوار، ج‌31، ص‌332؛ ميرزا حبيب‌الله الهاشمي‌ الخوئي‌، منهاج‌ البراعه‌ في‌ شرح‌ نهج‌البلاغه‌، ج‌2، ص‌363، ج‌3، ص‌89.
21.ابوجعفر محمدبن‌ علي‌ بن‌ بابويه‌ (شيخ‌ صدوق‌)، الخصال‌، باب‌ الاربعين‌ و مافوق‌، ج‌2، ص‌327؛ بحارالانوار، ج‌29، ص‌7؛ الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌161.
22.الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌213؛ بحارالانوار، ج‌1، ص‌410.
23.الخصال‌، ابواب‌ السبعين‌ و مافوقه‌، ص‌1701؛ بحارالانوار، ج‌31، ص‌445.
24.سوره‌ سباء(34)، آيه‌ 46.
25.الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌379.
26.همان‌، ج‌1، ص‌232.

منبع:ماهنامه موعود