واقعه غدير يا اكمال دين
واقعه غدير يا اكمال دين
مراسم حج به پايان رسيد و پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) راه مدينه را, در حالى كه گروهى انبوه او را بدرقه مى كردند و جزكسانى كه در مكه به او پيوسته بودند همگى در ركاب او بودند, در پيش گرفت . چون كاروان به پهنهء بى آبى به نام <غديرخم > رسيد كه در سه ميلى <جحفه > قرار دارد, پيك وحى فرود آمد و به پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان توقف داد.پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز دستور داد كه همه از حركت باز ايستند و بازماندگان فرا رسند.
كاروانيان از توقف ناگهانى و به ظاهر بى موقع پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در اين منطقهء بى آب , آن هم در نيمروزى گرم كه حرارت آفتاب بسيار سوزنده و زمين تفتيده بود, درشگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسيده است ودر اهميت فرمان همين بس كه به پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مأموريت داده است كه در اين موقع نامساعد همه را از حركت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ كند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آيهء زير نازل شد:
<يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس > (مائده : 67
<اى پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم), آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانى رسالت خداى را بجانياورده اى ; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند>.
دقت در مضمون آيه ما را به نكات زير هدايت مى كند:
اولاً: فرمانى كه پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) براى ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطير و عظيم بود كه هرگاه پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) (بر فرض محال )در رساندن آن ترسى به خود راه مى داد و آن را ابلاغ نمى كرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود, بلكه با انجام اين مأموريت رسالت وى تكميل مى شد.
به عبارتى ديگر, هرگز مقصود از <ما انزل اليك > مجموع آيات قرآن و دستورهاى اسلامى نيست . زير ناگفته پيداست كه هرگاه پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) (صلی الله علیه و آله و سلم ) مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نكند رسالت خود را انجام نداده است و يك چنين امربديهى نياز به نزول آيه ندارد. بلكه مقصود از آن , ابلاغ امر خاصى است كه ابلاغ آن مكمل رسالت شمرده مى شود و تاابلاغ نشود وظيفهء خطير رسالت رنگ كمال به خود نمى گيرد. ينابراين , بايد مورد مأموريت يكى از اصول مهم اسلامى باشد كه با ديگر اصول و فروع اسلامى پيوستگى داشته پس از يگانگى خدا و رسالت پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مهمترين مسئله شمرده شود.
ثانياً: از نظر محاسبات اجتماعى , پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) احتمال مى داد كه در طريق انجام اين مأموريت ممكن است از جانب مردم آسيبى به او برسد و خداوند براى تقويت ارادهء او مى فرمايد: <و الله يعصمك من الناس >.
اكنون بايد ديد از ميان احتمالاتى كه مفسران اسلامى در تعيين موضوع مأموريت داده اند كدام به مضمون آن نزديكتر است .
محدثان شيعه و همچنين سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند كه آيه در غدير خم نازل شده است و طى آن خدا به پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مأموريت داده كه حضرت على (علیه السلام ) را به عنوان <مولاى مؤمنان > معرفى كند.
ولايت و جانشينى امام پس از پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از موضوعات خطير و پر اهميتى بود كه جا داشت ابلاغ آن مكمل رسالت باشد و خوددارى از بيان آن , مايهء نقص در امر رسالت شمرده شود.
همچنين جا داشت كه پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گرامى , از نظر محاسبات اجتماعى و سياسى , به خود خوف و رعبى راه دهد, زيراوصايت و جانشينى شخصى مانند حضرت على (علیه السلام ) كه بيش از سى و سه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى كه ازنظر سن و سال از او به مراتب بالاتر بودند بسيار گران بود. گذشته از اين , خود بسيار از بستگان همين افراد كه دور پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) (صلی الله علیه و آله و سلم ) را گرفته بودند در صحنه هاى نبرد به دست حضرت على (علیه السلام ) ريخته شده بود و حكومت چنين فردى برمردمى كينه توز بسيار سخت خواهد بود.
به علاوه , حضرت على (علیه السلام ) پسر عمو و داماد پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و تعيين چنين فردى براى خلافت در نظر افراد كوته بين به يك نوع تعصب فاميلى حمل مى شده است .
ولى به رغم اين زمينه هاى نامساعد, ارادهء حكيمانهء خداوند بر اين تعلق گرفت كه پايدارى نهضت را با نصب حضرت على (علیه السلام ) تضمين كند و رسالت جهانى پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خويش را با تعيين رهبر و راهنماى پس از او تكميل سازد.
اكنون شرح واقعهء غدير را پى مى گيريم :
آفتاب داغ نيمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمين غدير خم به شدت مى تابيد و گروه انبوهى كه تاريخ تعداد آنهارا از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار ضبط كرده است در آن محل به فرمان پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خدا فرود آمده بودند و در انتظارحادثهء تاريخى آن روز به سر مى بردند, در حالى كه از شدت گرما رداها را به دو نيم كرده , نيمى بر سر و نيم ديگر را زيرپا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس , طنين اذان ظهر سارسر بيابان را فرا گرفت و نداى تكبير مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده كردند و پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز ظهر را با آن اجتماع پرشكوه , كه سرزمين غدير نظير آن را هرگز به خاطرنداشت , بجا آورد و سپس به ميان جمعيت آمد و بر منبر بلندى كه از جهاز شتران ترتيب يافته بود قرار گرفت و باصداى بلند خطبه اى به شرح زير ايراد كرد:
<ستايش از آن خداست . از او يارى مى خواهيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مى كنيم و از شر نفسهاى خويش وبدى كردارهايمان به خدايى پناه مى بريم كه جز او براى گمراهان هادى و راهنمايى نيست ; خدايى كه هر كس راهدايت كرد براى او گمراه كننده اى نيست . گواهى مى دهيم كه خدايى جز او نيست و محمد بندهء خدا و فرستاده ءاوست .
هان اى مردم , نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم . و من مسئولم و شما نيز مسئول هستيد. دربارهء من چه فكر مى كنيد؟
ياران پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: گواهى مى دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ كردى و نسبت به ما خير خواهى و نصيحت كردى و دراين راه بسيار كوشيدى خداوند به تو پاداش نيك بدهد.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، وقتى مجدداً آرامش بر جمعيت حكم فرما شد, فرمودند:
آيا شما گواهى نمى دهيد كه جز خدا, خدايى نيست و محمد بندهء خدا و پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اوست ؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخير بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانى را كه در خاك پنهان شده اند زنده خواهد كرد؟
ياران پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: آرى , آرى , گواهى مى دهيم .
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه دادند:
من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم ; چگونه با آنها معامله خواهيد كرد؟ ناشناسى پرسيد: مقصود ازاين دو چيز گرانبها چيست ؟
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
ثقل اكبر كتاب خداست كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست . به كتاب او چنگ بزنيدتا گمراه نشويد. و ثقل اصغر عترت و اهل بيت من است . خدايم به من خبر داده كه دو يادگار من تا روز رستاخير از هم جدا نمى شوند.
هان اى مردم , بر كتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و از آن دو عقب نمانيد تا نابود نشويد.
در اين موقع پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دست حضرت على (علیه السلام ) را گرفت و بالا برد, تا جايى كه سفيدى زير بغل او بر همهء مردم نمايان شد و همه حضرت على (علیه السلام ) را در كنار پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ديدند و او را به خوبى شناختند و دريافتند كه مقصود از اين اجتماع مسئله اى است كه مربوط به حضرت على (علیه السلام ) است و همگى با ولع خاصى آماده شدند كه به سخنان پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گوش فرا دهند.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
هان اى مردم , سزاوارترين فرد بر مؤمنان از خود آنان كيست ؟
ياران پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ دادند: خداوند و پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) او بهتر مى دانند.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه دادند:
خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها اوز خودشان اولى و سزاوارترم . هان اى مردم , <هر كس كه من مولا و رهبر او هستم , على (علیه السلام ) هم مولا و رهبر اوست >.
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) اين جمله آخر را سه بار تكرار كرد و سپس ادامه داد:
- بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او, پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اين جمله را چهار بار تكرار كرد.
پروردگارا, دوست بدار كسى را كه على (علیه السلام ) را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه على (علیه السلام ) را دشمن بدارد. خدايا, ياران على (علیه السلام ) را يارى كن و دشمنان او را خوار و ذيل گردان . پروردگارا, على (علیه السلام ) را محور حق قرار ده .
سپس افزود: لازم است حاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين امر مطلع كنند.
هنوز اجتماع با شكوه به حال خود باقى بود كه فرشتهء وحى فرود آمد و به پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داد كه خداوند امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت .
اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً> (سورهء مائده , آيهء 3.
در اين لحظه , صداى تكبير پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بلند شد و فرمودند:
خدا را سپاسگزارم كه دين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيد و از رسالت من و ولايت على (علیه السلام ) پس ازمن خشنود شد.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از جايگاه خود فرود آمد و ياران او, دسته دسته , به حضرت على (علیه السلام ) تبريك مى گفتند و او را مولاى خود ومولاى هر مرد و زن مؤمنى مى خواندند. در اين موقع حساس بن ثابت , شاعر رسول خدا, برخاست و اين واقعهء بزرگ تاريخى را در قالب شعرى با شكوه ريخت و به آن رنگ جاودانى بخشيد. از چكامهء معروف او فقط به ترجمهء دو بيت مى پردازيم :
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت على (علیه السلام ) فرمودند: برخيز كه من تو را به پيشوايى مردم و راهنمايى آنان پس از خود برگزيدم . هر كس كه من مولاى او هستم , على (علیه السلام ) نيز مولاى او است . مردم ! بر شما لازم است از پيروان راستين و دوستداران واقعى على (علیه السلام ) باشد.
فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له اتباع صدق مواليا
آنچه نگارش يافت خلاصهء اين واقعهء بزرگ تاريخى بود كه در مدارك دانشمندان اهل تسنن وارد شده است . دركتابهاى شيعه اين واقعه به طور گسترده تر بيان شده است . مرحوم طبرسى در كتاب احتجاج خطبهء مشروحى از پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل مى كند كه علاقه مندان مى توانند به آن كتاب مراجعه كنند.
واقعهء غدير هرگز فراموش نمى شود
ارادهء حكيمانهء خداوند بر اين تعلق گرفته است كه واقعهء تاريخى غدير در تمام قرون و اعصار, به صورت زنده دردلها و به صورت مكتوب در اسناد و كتب , بماند و در هر عصر و زمانى نويسندگان اسلامى در كتابهاى تفسير و حديث و كلام و تاريخ از آن سخن بگويند و گويندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه دربارهء آن داد سخن دهند و آن را ازفضايل غير قابل انكار حضرت على (علیه السلام ) بشمارند. نه تنها خطبا و گويندگان , بلكه شعرا و سرايندگان بسيارى از اين واقعه الهام گرفته اند و ذوق ادبى خود را از تأمل در زمينهء اين حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولايت مشتعل ساخته اند و عاليترين قطعات را به صورت هاى گوناگون و به زبانهاى مختلف از خود به يادگار نهاده اند.
از اين جهت , كمتر واقعهء تاريخى همچون رويداد غدير مورد توجه دانشمندان , اعم از محدث و مفسر و متكلم وفيلسوف و خطيب و شاعر و مورخ و سيره نويس , قرار گرفته است و تا اين اندازه دربارهء عنايت مبذول شده است .يكى از علل جاودانى بودن اين حديث , نزول دو آيه از آيات قرآن كريم دربارهء اين واقعهء است و تا روزى كه قرآن باقى است اين واقعهء تاريخى نيز باقى خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد.
جامعهء اسلامى در اعصار ديرينه آن را يكى از اعياد مذهبى مى شمرده اند و شيعيان هم اكنون نيز اين روز را عيدمى گيرند و مراسمى را كه در ديگر اعياد اسلامى بر پا مى دارند در اين روز نيز انجام مى دهند.
از مراجعه به تاريخ به خوبى استفاده مى شود كه روز هجدهم ذى الحجة الحرام در ميان مسلمانان به نام روز عيدغدير معروف بوده است , تا آنجا كه ابن خلكان دربارهء مستعلى (علیه السلام ) بن المستنصر مى گويد: در سال 487هجرى در روز عيدغدير كه روز هجدهم ذى الحجة الحرام است مردم با او بيعت كردند . و العبيدى دربارهء المستنصر بالله مى نويسد: وى در سال 487هجرى , دوازده شب به آخر ماه ذى الحجه باقى مانده بود كه درگذشت . اين شب همان شب هجدهم ذى الحجه , شب عيد غدير است .
نه تنها ابن خلكان اين شب را شب عيد غدير مى نمامد, بلكه مسعودى و ثعالبى نيز اين شب را از شبهاى معروف در ميان امت اسلامى شمرده اند.
ريشهء اين عيد اسلامى به خود روز غدير باز مى گردد, زيرا در آن روز پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به مهاجرين و انصار, بلكه به همسران خود, دستور داد كه بر على (علیه السلام ) وارد شوند و به او در مورد چنين فضيلت بزرگى تبريك بگويند. زيد بن ارقم مى گويد: نخستين كسانى از مهاجرين كه با على (علیه السلام ) دست دادند ابوبكر, عمر, عثمان , طلحه و زبير بودند و مراسم تبريك وبيعت تا مغرب ادامه داشت .
در اهميت اين رويداد تاريخى همين اندازه كافى است كه صدو ده نفر صحابى حديث غدير را نقل كرده اند. البته اين مطلب به معنى آن نيست كه از گروه زياد تنها همين تعداد حادثه را نقل كرده اند, بلكه تنها در كتابهاى دانشمندان اهل تسنن نام صدو ده تن به چشم مى خورد. درست است كه پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفرى القاء كرد, ولى گروه زيادى از آنان از نقاط دور دست حجاز بودند و از آنان حديثى نقل نشده است . گروهى از آنان نيزكهاين واقعه را نقل كرده اند تاريخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج كرده به دست ما نرسيده است .در قرن دوم هجرى ، كه عصر <تابعان > است ، هشتاد و نه تن از آنان ، به نقل اين حديث پرداخته اند.
راويان حديث در قرنهاى بعد همگى از علما و دانشمندان اهل تسنن هستند و سيصد و شصت تن از آنان اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند و گروه زيادى به صحت و استوارى آن اعتراف كرده اند.
در قرن سوم نود و دو دانشمند, در قرن چهارم چهل و سه , در قرن پنجم بيست و چهار, در قرن ششم بيست , درقرن هفتم بيست و يك , در قرن هشتم هجده , در قرن نهم شانزده , در قرن دهم چهارده , در قرن يازدهم دوازده ,در قرن دوازدهم سيزده , در قرن سيزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بيست دانشمند اين حديث را نقل كرده اند.
گروهى نيز تنها به نقل حديث اكتفا نكرده اند بلكه دربارهء اسناد و مفاد آن مستقلاً كتابهايى نوشته اند.طبرى , مورخ بزرگ اسلامى , كتابى به نام <الولاية فى طريق حديث الغدير> نوشته , اين حديث را از متجاوز از هفتادطريق از پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده است .
ابن عقده كوفى در رسالهء <ولايت > اين حديث را از صد و پنج تن نقل كرده است .
ابوبكر محمد بن عمر بغدادى , معروف به جعانى , اين حديث را از بيست و پنج طريق نقل كرده است .تعداد كسانى كه مستقلاً پيرامون خصوصيات اين واقعهء تاريخى كتاب نوشته اند بيست و شش نفر است .
دانشمندان شيعه دربارهء اين واقعهء بزرگ كتابهاى ارزنده اى نوشته اند كه جامعتر از همه كتاب تاريخى <الغدير> است كه به خامهء تواناى نويسندهء نامى اسلامى علامهء مجاهد مرحوم آيت الله امينى نگارش يافته است و در تحرير اين بخش از زندگانى امام (علیه السلام ) از اين كتاب شريف استفاده فراوانى به عمل آمد.
پینوشتها:
1- جحفه در چند ميلى <رابغ > بر سه راه مدينه واقع است و يكى از ميقاتهاى حجاج است .
2- مرحوم علامهء امينى نام و خصوصيات اين سى تن را در اقر نفيس خود <الغدير> (ج 1 ص 196ا 209 به طور مبسوطبيان كرده است . كه در ميان آنان نام افرادى مانند طبرى , ابو نعيم اصفهانى ت , ابن عساكر, ابواسحاق حموينى , جلال الدين سيوطى به چشم مى خورد و از ميان صحابهء پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از ابن عباس و ابو سعيد خدرى و براء بن عازب نام برده شده است .
3- فقال له قم يا على (علیه السلام ) فاننى رضيتك من بعدى اماماً و هادياً
4- خصوصاً بر اعرابى كه همواره مناصب مهم را شايستهء پيران قبايل مى دانستند و براى جوانان , به بهانهء اينكه بى تجربه اند,وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) عتاب بن اسيد را به فرماندارى مكه و اسمامة بن زيد را به فرماندهى سپاه عازم به تبوك منصوب كرد از طرف جمعى از اصحاب و پيروان خود مورد اعتراض قرار گرفت .
5- احتجاج طبرسى , ج 1 صص 84ـ 71 چاپ نجف .
6- آيات 3و 67سورهء مائده .
7و8- وفيات الاعيان , ج 1 ص 60و ج 2 ص 223
9- التنبيه و الاشراف , ص 822
10- ثمار القلوب , ص 511
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}