جامعیت و کمال دین(1)
جامعیت و کمال دین(1)
جامعیت و کمال دین(1)
نويسنده:دکتر احمد بهشتی
الیوم یئسالذین کفروا مندینکم فلاتخشوهم واخشون الیوماکملت لکم دینکم و اتممت علیکمنعمتی و رضیت لکمالاسلام دینا (1)
«امروز کافران از دین شما نومید شدند. از آنها نترسید و ازمن بترسید. امروز دین شما راکامل کردم و نعمتم را بر شماتمام ساختم و به اسلام، بعنواندین شما راضی شدم.»
آن روزی که کفار از دینمسلمانان نومید شدند وامیدهای آنان بر باد رفت، چهروزی بود؟ آن روز، که دین بهکمال و تمامیت رسید و خداوندخشنود شد از اینکه اسلام، دینبشریتباشد، کدامین روز بود؟
آیا روز یاس، همان روز اکمالو اتمام است؟ مفسران کلامالهیپذیرفتهاند که این دو، در یک روزبوده است.
اماآیا روزی که آیه نازل شد،همان روز یاس کفار و اکمال دینو اتمام نعمتبود؟
علامه طباطبایی، مفسربرجسته عالم اسلام، در تفسیرمحققانه خود به نقد نظریات گوناگون،برخاسته و با کنکاشی عمیق در تعیینروز نزول آیه و روز اکمال و اتمام،سرانجام به نظریهای رسیده که درخورتامل است.
1- مقصود از آن روز، روز معینینیست; بلکه مقصود زمانی است که بابعثت پیامبر و دعوت او، اسلام ظهورمیکند و شجره طیبه آن میروید و بهرشد و پویایی میپردازد.
این احتمال درست نیست. زیرا ظاهرآیه، این است که در روز نزول آیه مورد بحث، مسلمانان، دینی داشتهاند که کفاردر انتظار زوال آن بوده و مسلمین از آنهابیم و هراس داشتهاند و این، با آغازظهور اسلام سازگار نیست.
2- مقصود، روز فتح مکه است. چراکه در آن روز خداوند، نیرنگ مشرکانقریش را باطل کرده، و شوکت و صلابتآنها را درهم شکست و بنیان دینشان راویران کرد از این رو امید خود را از دستدادند و دانستند که توان مبارزه با اسلامو جلوگیری از پیشرفت آن را ندارند.
این احتمال با جمله «الیوم اکملتلکم...»، که از سیاق آیه، وحدت «روز»استفاده میشود، سازگار نیست. چرا کهروز فتح مکه، روز اکمال دین و اتمام نعمت نیست، بلکه دین هنوز مراحلیدیگر را طی میکند.
3- مراد از «الیوم»، روز نزول آیهبرائت است که اسلام گسترش یافته وآثار شرک، محو، و آداب و سننجاهلیت فراموش گردید و در اماکنمقدس، هیچ مشرکی دیده نشد و هیچیک از شعایر شرک، در مقابل شعایرتوحیدی خودنمایی نکرد.
اما این نیز به مفهوم اکمال دین و اتمامنعمت نیست.
نزول آیه برائت، به سال نهم هجریمربوط است; (2) حال آنکه پس از نزول آن آیه کریمه، آیات بسیاری در زمینه حلالو حرام نازل گردیده که تا ارتحال جانگداز نبیاکرم(ص) ادامه داشت. درسوره مائده که آخرین سوره نازل شدهبر پیامبر است، همچنان آیات بسیاریدر زمینه حلال و حرام وجود دارد.
4- با توجه به اینکه احتمالاتسهگانه فوق مردود است، این احتمالمیماند که مراد از «الیوم»، همان روزیاست که آیه «الیوم یئسالذین کفروا ...»نازل شده است.
همه مفسران، جملههای: «الیومیئسالذین کفروا» و «الیوم اکملت لکمدینکم ...» را به یکدیگر مربوط میدانند.اگر آن روز، نه روز فتح مکه و نه روزنزول آیه برائت، نبوده است، پس چهبوده است؟! آیا روز عرفه یعنی روز نهمذیالحجه سال دهم هجری؟ مگر درروز عرفه آن سال چه اتفاقی افتاده کهکفار را مایوس کرده و اکمال دین و اتمامنعمت را باعثشده باشد؟!
کفار قریش که در روز فتح مکه (سالهشتم) مایوس شده بودند. کفار عربهم با نزول آیه برائت در سال نهممایوس شدهاند و مراد، یاس همه کفارعالم هم نمیتواند باشد زیرا، قطعا درروز عرفه سال دهم هجرت که مسلماناندر مناسک حج هستند، اتفاقی جهانینیفتاده و کفاری که خارج ازجزیرةالعرب هستند، هنوز دارایشوکتند و از دین و آیین خود مایوسنشدهاند.
پیامبراکرم(ص) پیش از آن،دستورهای فراوانی در زمینه فرایضدینی و از جمله حج صادر فرموده وآنچه در روز عرفه بیان کرده، تنها حکمحج تمتع بوده که آن هم بعد از رحلتآن حضرت مهجور شد. در این صورت،آموزش حج تمتع، نمیتوانسته موجباکمال دین باشد. بعلاوه بیان حکم حج،چه ارتباطی با یاس کفار دارد؟
نمیتوان ادعا کرد که در روز عرفه،بقایای احکام اسلامی نازل شد و دین بابیان احکام باقیمانده، به اکمال و اتمامرسید، زیرا بعد از روز عرفه هم، احکامدیگری همچون آیات مربوط به "کلاله"و "ربا" نازل شده است.
بنابراین بیشک، مراد، روز غدیراست. هجدهم ماه ذیالحجه سال دهمهجری، همان روزی که پیامبر اکرم درمراجعت از سفر حج، در غدیر خم،نزول اجلال فرموده در میان جمعیتانبوه مسلمانان، علی(ع) را به خلافت وامامتبرگزید. این احتمال با روایات همموافق است. اینک جای این سؤال استکه نصب امام و تعیین جانشین پیامبر چه تاثیری در یاس کفار، اکمال دین،اتمام نعمت و خشنودی خدا داشته است؟!
در حقیقتباید روشن شود چهاتفاقی افتاده که چهار خاصیتبسیارمهم و سرنوشتساز دارد:
1 - یاس کفار
کفار برای طرد اسلام از صحنهزندگی مردم، توطئهها کردند، خون دلهاخورده و کشتهها دادند و گرچه دربسیاری میادین، شکستخوردند اماقطعا هنوز مایوس نشده بودند. آنان امیدداشتند که با رحلت پیامبر خدا، امتاسلام متلاشی شده و تعلیمات اسلامیبه فراموشی سپرده شود.
تنها نقطه امید کفار همین بود. ولیاگر خداوند برای دوران پس از رحلتپیامبر، رهبر و امامی بر مردمبگمارد که کار حفظ دین،تدبیر امور و ارشاد امت راهمچون خود پیامبر دنبال کندو بقای حکومت اسلامی درمسیر صحیح، تضمین شود، آخرین امید کفار نیز مبدل بهیاس خواهد شد. در اینصورت ترس از کفار معنیندارد. ولی باید از خداترسید. یعنی مؤمنان باید درامر خلافت کهامید کفار را ازمیان برده،از خدابترسند وکاری نکنند که خدا را به خشم آرند.
2 و 3 - اکمال دین و اتمام نعمت:
اکمال و اتمام از نظر معنی به همنزدیکند. راغب اصفهانی، "کمال" شیءرا، حاصل شدن هدف آن و "تمام" شیءرا، رسیدن آن به حد و مرتبهای میداندکه نیازی به خارج از خود نداشته باشد. (3)
محققان با الهام گرفتن از آیات قرآن،"تمام" و "کمال" را اینگونه تحلیلکردهاند:
برخی از امور به گونهای هستند که بابودن همه اجزا، اثر بر آنها مترتبمیشود و بدون یکی از آنها، مترتبنخواهد شد. مانند روزه، که اگر در یکجزء از اجزای روز، ترک امساک شود،باطل است. در اینجا واژه "تمام" به کارمیبریم. مثل «اتمواالصیام الیاللیل»(الانعام 115) روزه را تا شب به اتمامبرسانید. در مورد اجزای نماز نیزاینگونه است. اگر کسی یک جزء واجباز نماز را عمدا به جای نیاورد، نمازشناقص است و اثری بر آن مترتب نیست.
برخی دیگر، اموری هستند که اثر،وابسته به حصول همه اجزاء در آنهانیست. بلکه هر جزئی، اثری دارد. مانندروزه ماه رمضان که روزه هر روز، اثریدارد و اثر مجموع روزههای یک ماه،مجموعه آثار هر روز است. در اینجا ازواژه "کمال"استفاده میکنیم. مثل: «منلمیجد فصیام ثلاثة ایام فیالحج و سبعة اذ ارجعتم تلک عشرة کاملة» (البقره 196)در این آیه از کسی که پول قربانی ندارد،خواسته شده که سه روز در حج و هفتروز بعد از مراجعت، روزه بگیرد تا دهروز کامل شود.
آنچه در روز غدیر، اتفاق افتاده، دووجهه دارد: هم "کمال دین" و هم "تمام نعمت" است. یعنی دین به منزله یک"کل استغراقی"، تلقی شده و مشتمل بردستورهایی است که هر کدام، هدفخاصی دارد و "هدف مجموع"، مجموعاهداف یکایک دستورها است.اینجاست که حادثه مورد نظر، دستورمهمی بر دستورهای دین افزوده و آن را کامل کرده است. و اگر آن حادثه نبود،دین کامل نشده بود. گو اینکه به قول طبری دستورهای دیگری هم بعد از اینقضیه ممکن است نازل شده باشد، اما آنها در کمال دین نقشی ندارند. ولی اینحادثه خاص، موجب کمال دین است.
و اما نعمت چیست که اگر این حادثهنبود، ناتمام میماند و عینا مانند نماز یا روزهای بود که مکلف، آن را قطعمیکرد و به پایان نمیبرد و اگر این حادثه باشد، همچون نمازی است که«اولهاالتکبیر و آخرهاالتسلیم» و سایر اجزا نیز هر کدام به جای خود است؟
این نعمت، نعمت "ولایت" است.یعنی ولایتخدا، رسول و اولی الامر.پس دین بدون "ولایت"، همچون کالبدی بیروح است و اما ولایت همتنها به ولایتخدا تمام نمیشود و الزاما باید به ولایت رسول پیوند یابد. ولایترسول هم لازم است، اما تمام نیست.زمانی تمام میشود که ولایت اهلبیت(ع) را در پی داشته باشد.
4 - دین پسندیده (رضیت لکم الاسلام دینا):
معلوم میشود آن دینی که از نظرتشریع به کمال نرسیده و از نظر نعمت"ولایت"، تمام نیست، مرضی وپسندیده خدا نیست و به همین جهتاست که به دنبال یاس کفار، اکمال دینواتمام نعمت فرمود: «و رضیتلکمالاسلام دینا» و بدین ترتیب وعدهایکه خدا در سوره نور داده بود، در سورهمائده تحقق یافت:
وعداللهالذین آمنوا منکم و عملواالصالحات لیستخلفنهم فیالارض کمااستخلفالذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهمالذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهمامنا یعبدوننی لایشرکون بیشیئا (4)
«خداوند به آنهایی از شما که ایمانآورده و عمل صالح انجام دادهاند، وعدهدادهاست که آنها را در روی زمین خلیفهکند. همانگونه که پیشینیان آنها را خلیفهکرد و دینشان را که برایشان پسندیدهاست، برای آنها استوار و متمکن سازد وخوف آنها را مبدل به امن کند که مرابپرستند و چیزی شریک من قرارندهند.»
دین، شجره طیبهای است که بهاعتبار "نعمت"، تام و تمام و به اعتبار جنبههای اعتقادی و اخلاقی و فقهی،"کامل" است.
این مطلب، به طور قطع مورد قبولهمه مذاهب اسلامی است. اگر اختلافیدرباره آن باشد در این است که آیا آنچهدین را کامل و نعمت را تمام کرده، قضیهمهم غدیرخم بوده است، یا قضیهایدیگر؟!
بسیار دشوار بلکه محال است کهبگوییم: دین فقط دنیوی یا فقط اخرویاست. چرا که دنیا مقدمه و مزرعهآخرت و آخرت، نتیجه و ثمره دنیاست.و بنابراین، دین نمیتواند دنیوی محضیا اخروی محض باشد.
پس جامعیت دین به این است که همبه دنیای مردم نظر داشته باشد و هم بهآخرت آنان. آن هم نه به گونهای که میاندنیا و آخرت، دیواری به ضخامت دیوارچین قرار دهد و برای هر یک، بدونارتباط به یکدیگری برنامهریزی کند.
به هرحال، هیچ مسلمانی در مسالهجامعیت و کمال دین، بحث کبرویندارد. اما به لحاظ صغروی و مصداقیجای بحث است که مرز دین تاکجاست؟ دین اگر نسبتبه مسایل درونمرزی خود سکوت کرده باشد، هرگزنمیتواند تام و کامل باشد. اما اگر نسبتبه مسایل برون مرزی خود سکوت کند،به تمامیت و جامعیت آن، لطمهای واردنمیشود. گرچه ممکن استبه قاعدهلطف، در مسایل برون مرزی خود نیزوارد شود و راه را بر انسانها بگشاید.چنانکه داود(ع)، زره میبافد و اینصنعت را که به حکم «و علمناه صنعةلبوس» (5) از خدا آموخته، به مردم نیزمیآموزد، یا نوح کشتی میسازد وصنعت کشتیسازی را - اگر نگوییمابداع میکند - رونق میبخشد و زمینهپیشرفت آن را فراهم میسازد. یوسف،مدیریت کشاورزی مصر را بر عهدهمیگیرد و کشوری را با همسایههای آندر قحطسالی هفتساله از خطرگرسنگی و نابودی نجات میبخشد و...
موسی به قارون میگوید: «و ابتغ فیماآتاک الله الدار الآخرة و لاتنس نصیبکمنالدنیا و احسن کما احسنالله الیک» (6)
دین از بشر نمیپذیرد که آخرتخود را به دنیا بفروشد و دنیا را هدفنهائی قرار داده، آخرت را فدای دنیا کندچرا که خداوند فرموده است: «اولئکالذین اشتروا الحیاة الدنیا بالآخرة» (7)
دین، سعادت دنیا و آخرت مردم رامیخواهد و در دعاهای قرآنی آمدهاست که: «ربنا آتنا فیالدنیا حسنة وفیالآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (8)
دنیای منهای آخرت در نظر دین،متاع غرور و کالای فریب است و بههمین جهت فرمود: «و ماالحیاة الدنیا الامتاع الغرور» (9)
از نظر دین، دنیا محل عبور و آخرتمحل استقرار است. علی(ع) فرمود:«انما الدنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار فخذوامن ممرکم لمقرکم و لاتهتکوا استارکم عندمن یعلم اسرارکم و اخرجوا منالدنیاقلوبکم من قبل انتخرج منها ابدانکم». (10)
باید از این دنیا توشه برگرفت ونبایدپیش خدا پردهدری کرد. باید قبل ازخروج بدن، دل را از این دنیا خارج کرد.دنیایی که از آن به عنوان راه آخرت ووسیله رشد و تزکیه و استکمال انسانهامورد استفاده قرار گیرد، درخور ستایشاست، نه در خور مذمت. از این روامیرالمؤمنین(ع) شخصی را که زبان بهمذمت دنیا گشوده بود، ملامت کرد وفرمود: «اتغتر بالدنیا ثم تذمها انالدنیا دارصدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنهاو دار غنی لمن تزود منها و دار موعظةلمناتعظ بها مسجد احبآءالله و مصلیملائکةالله و مهبط وحیالله و متجر اولیاءالله...» (11)
اما دنیایی که هدف باشد (و نه وسیلهرشد و تهذیب و استکمال،) هم خودش بیاعتبار است و هم دارنده آن. از اینروعلی(ع) درباره آنان میفرماید:«یتنافسون فی دنیا دینة و یتکالبون علیجیفة مریحة» (12) بر سر دنیای دون بریکدیگر پیشی گیرند و چون سگها اینمردار گندیده را از هم میربایند.
آری دنیای بیهدف، پست و دنیاست و حکم مردار متعفن دارد ودنیاداران همچون سگان لاشخورند.
موجودی که فرزند این دنیاست و ازراه دنیا متوجه آخرت میگردد، به هیچوجه نمیتواند بیگانه از دنیا باشد،چنانکه بیگانه از آخرت نیست. علم،فرهنگ، تمدن، حکومت، سیاست،اقتصاد، هنر، صنعت، کشاورزی،دامداری، خانواده، اجتماع و فرد، بهاعتباری، در قلمرو دین هستند و طبیعیاست که دین جامع و کامل باید در بابهمه آنها قانون و ضابطه بدهد. بشر درحقوق و اخلاق و عبادات، نیازمند دیناست. درست است که بشر با عقلعملی خود، حسن و قبح افعال و مبانیبسیاری از بایدها و نبایدها را - اگراشعری فکر نکنیم - درک میکند و طبعابه درک مسایلی از اخلاق، عبادات وحقوق نایل میشود. ولی این اندازهبرای اخروی شدن دنیا و برای اینکهجریان زندگی دنیا به سلامت آخرتمنتهی شود، کافی نیست و لذا علاوه برحجتباطن (عقل)، به حجت ظاهر(انبیاء و اولیاء) نیازمندیم.
اگر دین، طرفدار اعتکاف در غار،رهبانیت، زهد خشک صوفیانه،تجردگرایی قلندرانه و گریز از کار وتلاش و اجتماع و سیاست و فلاحت وصنعت بود و زندگی استثنایی وغیرطبیعی مرتاضان را معرفی می کرد، آنگاه حق داشتیم برایدین، مسایل برون مرزی و درون مرزیدرست کنیم و دین جامع و کامل رامحدود به مسایل خاصی درخوررهبانیت، ترک دنیا، تجرد، نفرت و گریزبدانیم.
اما میدانیم که اسلام غیر از ایناست. ریاضت اسلام، روزه واجبرمضان است و اعتکاف مستحب اسلام،سه روز ماندن در مسجد است ورهبانیت آن، جهاد میباشد. چنانکهپیامبر به عثمانبن مظعون که به خاطرمرگ فرزند و از شدت حزن، در کنجخانه عزلت گزیده و به عبادت پرداختهبود فرمود: «یاعثمان انالله تبارک و تعالیلمیکتب علیناالرهبانیة انما رهبانیة امتیالجهادفی سبیلالله» (13) بدینترتیب، هیچ امری ازامور دنیا و هیچ عملی از اعمال بشر درحیات این دنیا، خارج از قلمرو دیننیست. در این موضوع، هیچ فرقی بینمسایل فردی، خانوادگی و اجتماعینیست و صد البته برخی از مسایل بهخاطر اهمیتی که دارند، ضمن اینکه درقلمرو دین هستند، در درجه اول اهمیتقرار دارند.
اصولا نباید فراموش کرد که در قرآنکریم پیامبرگرامی اسلام به عنوان تزکیهکننده و تعلیمدهنده معرفی شده.چنانکه میفرماید: «و یزکیهم ویعلمهمالکتاب و الحکمة» (14) دینمبیناسلام تمام ابعاد وجودی انسانها اززمان انعقاد نطفه - بلکه قبل از آن - تاکودکی، جوانی، پیری، مرگ، پس ازمرگ را مورد توجه قرار داده و با دیدیوسیع، با تعلیم و تزکیه انسان، تماممراحل وجود و همه علل و شرایطتکاملی از جمله اصلاح محیط اجتماعیرا مد نظر قرار داده برای رشد معنوی وتربیت او به نحوی بهتر و پسندیدهتر،برنامهریزی میکند، طبیعی است کهتشکیل حکومت صالح نیز نمیتواند ازمسایل برون دینی باشد. دینی که حتی مساله مضمضه و استنشاق و ازالهموهای زاید و ناخنها و نظافتبدن را ازیاد نبرده، چگونه ممکن است در مسالهحکومت که از اهم مسایل دنیوی واخروی بشر است، ساکت مانده و دمفرو بسته باشد؟! و مگر ساکت ماندهاست؟!
«امروز کافران از دین شما نومید شدند. از آنها نترسید و ازمن بترسید. امروز دین شما راکامل کردم و نعمتم را بر شماتمام ساختم و به اسلام، بعنواندین شما راضی شدم.»
آن روزی که کفار از دینمسلمانان نومید شدند وامیدهای آنان بر باد رفت، چهروزی بود؟ آن روز، که دین بهکمال و تمامیت رسید و خداوندخشنود شد از اینکه اسلام، دینبشریتباشد، کدامین روز بود؟
آیا روز یاس، همان روز اکمالو اتمام است؟ مفسران کلامالهیپذیرفتهاند که این دو، در یک روزبوده است.
اماآیا روزی که آیه نازل شد،همان روز یاس کفار و اکمال دینو اتمام نعمتبود؟
علامه طباطبایی، مفسربرجسته عالم اسلام، در تفسیرمحققانه خود به نقد نظریات گوناگون،برخاسته و با کنکاشی عمیق در تعیینروز نزول آیه و روز اکمال و اتمام،سرانجام به نظریهای رسیده که درخورتامل است.
1- مقصود از آن روز، روز معینینیست; بلکه مقصود زمانی است که بابعثت پیامبر و دعوت او، اسلام ظهورمیکند و شجره طیبه آن میروید و بهرشد و پویایی میپردازد.
این احتمال درست نیست. زیرا ظاهرآیه، این است که در روز نزول آیه مورد بحث، مسلمانان، دینی داشتهاند که کفاردر انتظار زوال آن بوده و مسلمین از آنهابیم و هراس داشتهاند و این، با آغازظهور اسلام سازگار نیست.
2- مقصود، روز فتح مکه است. چراکه در آن روز خداوند، نیرنگ مشرکانقریش را باطل کرده، و شوکت و صلابتآنها را درهم شکست و بنیان دینشان راویران کرد از این رو امید خود را از دستدادند و دانستند که توان مبارزه با اسلامو جلوگیری از پیشرفت آن را ندارند.
این احتمال با جمله «الیوم اکملتلکم...»، که از سیاق آیه، وحدت «روز»استفاده میشود، سازگار نیست. چرا کهروز فتح مکه، روز اکمال دین و اتمام نعمت نیست، بلکه دین هنوز مراحلیدیگر را طی میکند.
3- مراد از «الیوم»، روز نزول آیهبرائت است که اسلام گسترش یافته وآثار شرک، محو، و آداب و سننجاهلیت فراموش گردید و در اماکنمقدس، هیچ مشرکی دیده نشد و هیچیک از شعایر شرک، در مقابل شعایرتوحیدی خودنمایی نکرد.
اما این نیز به مفهوم اکمال دین و اتمامنعمت نیست.
نزول آیه برائت، به سال نهم هجریمربوط است; (2) حال آنکه پس از نزول آن آیه کریمه، آیات بسیاری در زمینه حلالو حرام نازل گردیده که تا ارتحال جانگداز نبیاکرم(ص) ادامه داشت. درسوره مائده که آخرین سوره نازل شدهبر پیامبر است، همچنان آیات بسیاریدر زمینه حلال و حرام وجود دارد.
4- با توجه به اینکه احتمالاتسهگانه فوق مردود است، این احتمالمیماند که مراد از «الیوم»، همان روزیاست که آیه «الیوم یئسالذین کفروا ...»نازل شده است.
همه مفسران، جملههای: «الیومیئسالذین کفروا» و «الیوم اکملت لکمدینکم ...» را به یکدیگر مربوط میدانند.اگر آن روز، نه روز فتح مکه و نه روزنزول آیه برائت، نبوده است، پس چهبوده است؟! آیا روز عرفه یعنی روز نهمذیالحجه سال دهم هجری؟ مگر درروز عرفه آن سال چه اتفاقی افتاده کهکفار را مایوس کرده و اکمال دین و اتمامنعمت را باعثشده باشد؟!
کفار قریش که در روز فتح مکه (سالهشتم) مایوس شده بودند. کفار عربهم با نزول آیه برائت در سال نهممایوس شدهاند و مراد، یاس همه کفارعالم هم نمیتواند باشد زیرا، قطعا درروز عرفه سال دهم هجرت که مسلماناندر مناسک حج هستند، اتفاقی جهانینیفتاده و کفاری که خارج ازجزیرةالعرب هستند، هنوز دارایشوکتند و از دین و آیین خود مایوسنشدهاند.
پیامبراکرم(ص) پیش از آن،دستورهای فراوانی در زمینه فرایضدینی و از جمله حج صادر فرموده وآنچه در روز عرفه بیان کرده، تنها حکمحج تمتع بوده که آن هم بعد از رحلتآن حضرت مهجور شد. در این صورت،آموزش حج تمتع، نمیتوانسته موجباکمال دین باشد. بعلاوه بیان حکم حج،چه ارتباطی با یاس کفار دارد؟
نمیتوان ادعا کرد که در روز عرفه،بقایای احکام اسلامی نازل شد و دین بابیان احکام باقیمانده، به اکمال و اتمامرسید، زیرا بعد از روز عرفه هم، احکامدیگری همچون آیات مربوط به "کلاله"و "ربا" نازل شده است.
بنابراین بیشک، مراد، روز غدیراست. هجدهم ماه ذیالحجه سال دهمهجری، همان روزی که پیامبر اکرم درمراجعت از سفر حج، در غدیر خم،نزول اجلال فرموده در میان جمعیتانبوه مسلمانان، علی(ع) را به خلافت وامامتبرگزید. این احتمال با روایات همموافق است. اینک جای این سؤال استکه نصب امام و تعیین جانشین پیامبر چه تاثیری در یاس کفار، اکمال دین،اتمام نعمت و خشنودی خدا داشته است؟!
در حقیقتباید روشن شود چهاتفاقی افتاده که چهار خاصیتبسیارمهم و سرنوشتساز دارد:
1 - یاس کفار
کفار برای طرد اسلام از صحنهزندگی مردم، توطئهها کردند، خون دلهاخورده و کشتهها دادند و گرچه دربسیاری میادین، شکستخوردند اماقطعا هنوز مایوس نشده بودند. آنان امیدداشتند که با رحلت پیامبر خدا، امتاسلام متلاشی شده و تعلیمات اسلامیبه فراموشی سپرده شود.
تنها نقطه امید کفار همین بود. ولیاگر خداوند برای دوران پس از رحلتپیامبر، رهبر و امامی بر مردمبگمارد که کار حفظ دین،تدبیر امور و ارشاد امت راهمچون خود پیامبر دنبال کندو بقای حکومت اسلامی درمسیر صحیح، تضمین شود، آخرین امید کفار نیز مبدل بهیاس خواهد شد. در اینصورت ترس از کفار معنیندارد. ولی باید از خداترسید. یعنی مؤمنان باید درامر خلافت کهامید کفار را ازمیان برده،از خدابترسند وکاری نکنند که خدا را به خشم آرند.
2 و 3 - اکمال دین و اتمام نعمت:
اکمال و اتمام از نظر معنی به همنزدیکند. راغب اصفهانی، "کمال" شیءرا، حاصل شدن هدف آن و "تمام" شیءرا، رسیدن آن به حد و مرتبهای میداندکه نیازی به خارج از خود نداشته باشد. (3)
محققان با الهام گرفتن از آیات قرآن،"تمام" و "کمال" را اینگونه تحلیلکردهاند:
برخی از امور به گونهای هستند که بابودن همه اجزا، اثر بر آنها مترتبمیشود و بدون یکی از آنها، مترتبنخواهد شد. مانند روزه، که اگر در یکجزء از اجزای روز، ترک امساک شود،باطل است. در اینجا واژه "تمام" به کارمیبریم. مثل «اتمواالصیام الیاللیل»(الانعام 115) روزه را تا شب به اتمامبرسانید. در مورد اجزای نماز نیزاینگونه است. اگر کسی یک جزء واجباز نماز را عمدا به جای نیاورد، نمازشناقص است و اثری بر آن مترتب نیست.
برخی دیگر، اموری هستند که اثر،وابسته به حصول همه اجزاء در آنهانیست. بلکه هر جزئی، اثری دارد. مانندروزه ماه رمضان که روزه هر روز، اثریدارد و اثر مجموع روزههای یک ماه،مجموعه آثار هر روز است. در اینجا ازواژه "کمال"استفاده میکنیم. مثل: «منلمیجد فصیام ثلاثة ایام فیالحج و سبعة اذ ارجعتم تلک عشرة کاملة» (البقره 196)در این آیه از کسی که پول قربانی ندارد،خواسته شده که سه روز در حج و هفتروز بعد از مراجعت، روزه بگیرد تا دهروز کامل شود.
آنچه در روز غدیر، اتفاق افتاده، دووجهه دارد: هم "کمال دین" و هم "تمام نعمت" است. یعنی دین به منزله یک"کل استغراقی"، تلقی شده و مشتمل بردستورهایی است که هر کدام، هدفخاصی دارد و "هدف مجموع"، مجموعاهداف یکایک دستورها است.اینجاست که حادثه مورد نظر، دستورمهمی بر دستورهای دین افزوده و آن را کامل کرده است. و اگر آن حادثه نبود،دین کامل نشده بود. گو اینکه به قول طبری دستورهای دیگری هم بعد از اینقضیه ممکن است نازل شده باشد، اما آنها در کمال دین نقشی ندارند. ولی اینحادثه خاص، موجب کمال دین است.
و اما نعمت چیست که اگر این حادثهنبود، ناتمام میماند و عینا مانند نماز یا روزهای بود که مکلف، آن را قطعمیکرد و به پایان نمیبرد و اگر این حادثه باشد، همچون نمازی است که«اولهاالتکبیر و آخرهاالتسلیم» و سایر اجزا نیز هر کدام به جای خود است؟
این نعمت، نعمت "ولایت" است.یعنی ولایتخدا، رسول و اولی الامر.پس دین بدون "ولایت"، همچون کالبدی بیروح است و اما ولایت همتنها به ولایتخدا تمام نمیشود و الزاما باید به ولایت رسول پیوند یابد. ولایترسول هم لازم است، اما تمام نیست.زمانی تمام میشود که ولایت اهلبیت(ع) را در پی داشته باشد.
4 - دین پسندیده (رضیت لکم الاسلام دینا):
معلوم میشود آن دینی که از نظرتشریع به کمال نرسیده و از نظر نعمت"ولایت"، تمام نیست، مرضی وپسندیده خدا نیست و به همین جهتاست که به دنبال یاس کفار، اکمال دینواتمام نعمت فرمود: «و رضیتلکمالاسلام دینا» و بدین ترتیب وعدهایکه خدا در سوره نور داده بود، در سورهمائده تحقق یافت:
وعداللهالذین آمنوا منکم و عملواالصالحات لیستخلفنهم فیالارض کمااستخلفالذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهمالذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهمامنا یعبدوننی لایشرکون بیشیئا (4)
«خداوند به آنهایی از شما که ایمانآورده و عمل صالح انجام دادهاند، وعدهدادهاست که آنها را در روی زمین خلیفهکند. همانگونه که پیشینیان آنها را خلیفهکرد و دینشان را که برایشان پسندیدهاست، برای آنها استوار و متمکن سازد وخوف آنها را مبدل به امن کند که مرابپرستند و چیزی شریک من قرارندهند.»
چگونگی جامعیت و کمال
دین، شجره طیبهای است که بهاعتبار "نعمت"، تام و تمام و به اعتبار جنبههای اعتقادی و اخلاقی و فقهی،"کامل" است.
این مطلب، به طور قطع مورد قبولهمه مذاهب اسلامی است. اگر اختلافیدرباره آن باشد در این است که آیا آنچهدین را کامل و نعمت را تمام کرده، قضیهمهم غدیرخم بوده است، یا قضیهایدیگر؟!
جامعیت و کمال دین در چیست؟!
بسیار دشوار بلکه محال است کهبگوییم: دین فقط دنیوی یا فقط اخرویاست. چرا که دنیا مقدمه و مزرعهآخرت و آخرت، نتیجه و ثمره دنیاست.و بنابراین، دین نمیتواند دنیوی محضیا اخروی محض باشد.
پس جامعیت دین به این است که همبه دنیای مردم نظر داشته باشد و هم بهآخرت آنان. آن هم نه به گونهای که میاندنیا و آخرت، دیواری به ضخامت دیوارچین قرار دهد و برای هر یک، بدونارتباط به یکدیگری برنامهریزی کند.
به هرحال، هیچ مسلمانی در مسالهجامعیت و کمال دین، بحث کبرویندارد. اما به لحاظ صغروی و مصداقیجای بحث است که مرز دین تاکجاست؟ دین اگر نسبتبه مسایل درونمرزی خود سکوت کرده باشد، هرگزنمیتواند تام و کامل باشد. اما اگر نسبتبه مسایل برون مرزی خود سکوت کند،به تمامیت و جامعیت آن، لطمهای واردنمیشود. گرچه ممکن استبه قاعدهلطف، در مسایل برون مرزی خود نیزوارد شود و راه را بر انسانها بگشاید.چنانکه داود(ع)، زره میبافد و اینصنعت را که به حکم «و علمناه صنعةلبوس» (5) از خدا آموخته، به مردم نیزمیآموزد، یا نوح کشتی میسازد وصنعت کشتیسازی را - اگر نگوییمابداع میکند - رونق میبخشد و زمینهپیشرفت آن را فراهم میسازد. یوسف،مدیریت کشاورزی مصر را بر عهدهمیگیرد و کشوری را با همسایههای آندر قحطسالی هفتساله از خطرگرسنگی و نابودی نجات میبخشد و...
موسی به قارون میگوید: «و ابتغ فیماآتاک الله الدار الآخرة و لاتنس نصیبکمنالدنیا و احسن کما احسنالله الیک» (6)
دین از بشر نمیپذیرد که آخرتخود را به دنیا بفروشد و دنیا را هدفنهائی قرار داده، آخرت را فدای دنیا کندچرا که خداوند فرموده است: «اولئکالذین اشتروا الحیاة الدنیا بالآخرة» (7)
دین، سعادت دنیا و آخرت مردم رامیخواهد و در دعاهای قرآنی آمدهاست که: «ربنا آتنا فیالدنیا حسنة وفیالآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (8)
دنیای منهای آخرت در نظر دین،متاع غرور و کالای فریب است و بههمین جهت فرمود: «و ماالحیاة الدنیا الامتاع الغرور» (9)
از نظر دین، دنیا محل عبور و آخرتمحل استقرار است. علی(ع) فرمود:«انما الدنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار فخذوامن ممرکم لمقرکم و لاتهتکوا استارکم عندمن یعلم اسرارکم و اخرجوا منالدنیاقلوبکم من قبل انتخرج منها ابدانکم». (10)
باید از این دنیا توشه برگرفت ونبایدپیش خدا پردهدری کرد. باید قبل ازخروج بدن، دل را از این دنیا خارج کرد.دنیایی که از آن به عنوان راه آخرت ووسیله رشد و تزکیه و استکمال انسانهامورد استفاده قرار گیرد، درخور ستایشاست، نه در خور مذمت. از این روامیرالمؤمنین(ع) شخصی را که زبان بهمذمت دنیا گشوده بود، ملامت کرد وفرمود: «اتغتر بالدنیا ثم تذمها انالدنیا دارصدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنهاو دار غنی لمن تزود منها و دار موعظةلمناتعظ بها مسجد احبآءالله و مصلیملائکةالله و مهبط وحیالله و متجر اولیاءالله...» (11)
اما دنیایی که هدف باشد (و نه وسیلهرشد و تهذیب و استکمال،) هم خودش بیاعتبار است و هم دارنده آن. از اینروعلی(ع) درباره آنان میفرماید:«یتنافسون فی دنیا دینة و یتکالبون علیجیفة مریحة» (12) بر سر دنیای دون بریکدیگر پیشی گیرند و چون سگها اینمردار گندیده را از هم میربایند.
آری دنیای بیهدف، پست و دنیاست و حکم مردار متعفن دارد ودنیاداران همچون سگان لاشخورند.
قلمروی دین؟!
موجودی که فرزند این دنیاست و ازراه دنیا متوجه آخرت میگردد، به هیچوجه نمیتواند بیگانه از دنیا باشد،چنانکه بیگانه از آخرت نیست. علم،فرهنگ، تمدن، حکومت، سیاست،اقتصاد، هنر، صنعت، کشاورزی،دامداری، خانواده، اجتماع و فرد، بهاعتباری، در قلمرو دین هستند و طبیعیاست که دین جامع و کامل باید در بابهمه آنها قانون و ضابطه بدهد. بشر درحقوق و اخلاق و عبادات، نیازمند دیناست. درست است که بشر با عقلعملی خود، حسن و قبح افعال و مبانیبسیاری از بایدها و نبایدها را - اگراشعری فکر نکنیم - درک میکند و طبعابه درک مسایلی از اخلاق، عبادات وحقوق نایل میشود. ولی این اندازهبرای اخروی شدن دنیا و برای اینکهجریان زندگی دنیا به سلامت آخرتمنتهی شود، کافی نیست و لذا علاوه برحجتباطن (عقل)، به حجت ظاهر(انبیاء و اولیاء) نیازمندیم.
اگر دین، طرفدار اعتکاف در غار،رهبانیت، زهد خشک صوفیانه،تجردگرایی قلندرانه و گریز از کار وتلاش و اجتماع و سیاست و فلاحت وصنعت بود و زندگی استثنایی وغیرطبیعی مرتاضان را معرفی می کرد، آنگاه حق داشتیم برایدین، مسایل برون مرزی و درون مرزیدرست کنیم و دین جامع و کامل رامحدود به مسایل خاصی درخوررهبانیت، ترک دنیا، تجرد، نفرت و گریزبدانیم.
اما میدانیم که اسلام غیر از ایناست. ریاضت اسلام، روزه واجبرمضان است و اعتکاف مستحب اسلام،سه روز ماندن در مسجد است ورهبانیت آن، جهاد میباشد. چنانکهپیامبر به عثمانبن مظعون که به خاطرمرگ فرزند و از شدت حزن، در کنجخانه عزلت گزیده و به عبادت پرداختهبود فرمود: «یاعثمان انالله تبارک و تعالیلمیکتب علیناالرهبانیة انما رهبانیة امتیالجهادفی سبیلالله» (13) بدینترتیب، هیچ امری ازامور دنیا و هیچ عملی از اعمال بشر درحیات این دنیا، خارج از قلمرو دیننیست. در این موضوع، هیچ فرقی بینمسایل فردی، خانوادگی و اجتماعینیست و صد البته برخی از مسایل بهخاطر اهمیتی که دارند، ضمن اینکه درقلمرو دین هستند، در درجه اول اهمیتقرار دارند.
اصولا نباید فراموش کرد که در قرآنکریم پیامبرگرامی اسلام به عنوان تزکیهکننده و تعلیمدهنده معرفی شده.چنانکه میفرماید: «و یزکیهم ویعلمهمالکتاب و الحکمة» (14) دینمبیناسلام تمام ابعاد وجودی انسانها اززمان انعقاد نطفه - بلکه قبل از آن - تاکودکی، جوانی، پیری، مرگ، پس ازمرگ را مورد توجه قرار داده و با دیدیوسیع، با تعلیم و تزکیه انسان، تماممراحل وجود و همه علل و شرایطتکاملی از جمله اصلاح محیط اجتماعیرا مد نظر قرار داده برای رشد معنوی وتربیت او به نحوی بهتر و پسندیدهتر،برنامهریزی میکند، طبیعی است کهتشکیل حکومت صالح نیز نمیتواند ازمسایل برون دینی باشد. دینی که حتی مساله مضمضه و استنشاق و ازالهموهای زاید و ناخنها و نظافتبدن را ازیاد نبرده، چگونه ممکن است در مسالهحکومت که از اهم مسایل دنیوی واخروی بشر است، ساکت مانده و دمفرو بسته باشد؟! و مگر ساکت ماندهاست؟!
پینوشتها:
1) المائده / 3.
2) منتهیالامال، وقایع سال نهم هجری
3) المفردات فی غریبالقرآن: تمم، کمال.
4) النور/ 55.
5) الانبیاء/ 80
6) المقصص، 77.
7) البقره، 86.
8) البقره، 201.
9) آل عمران، 185.
10) نهجالبلاغه، خطبه 203.
11) نهجالبلاغه، حکمت 131.
12) نهجالبلاغه، خطبه 151.
13) سفینةالبحار: رهب.
14) الجمعه/ 2.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}