طبرى و طرق حديث غدير
طبرى و طرق حديث غدير
به كوشش رسول جعفريان مورخ و پژوهشگر تاريخ اسلام، متن عربى كتاب «فضايل على ابن ابى طالب(ع) و كتاب الولاية» طبرى تصحيح و از سوى «انتشارات دليل» روانه بازار نشر شده است. اين كتاب كم حجم، بخشهاى به جاى مانده از كتاب اصلى است كه تا كنون به دست آمده است.
آقاى جعفريان بر اين اثر مقدمه عالمانهاى نگاشتهاند كه در آن به اهميت اين اثر از ديدگاه مورخان و فقيهان و سيرهنويسان بنام اسلام اشاره شده است. بخشهاى مهمى از اين مقدمه با اندكى تلخيص و البته حذف برخى از ارجاعات و اشارات عربى ايشان از نظر شما گراميان مىگذرد.
محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب طبرى آملى(224ـ310) محدث، مفسر، فقيه و مورخ برجسته سنى مذهب قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجرى، شخصيت و عالمى شناخته شده است كه درباره او تحقيقات و مطالعات فراوانى صورت گرفته و نيازى به تكرار آن در اينجا نيست (1) . در مقايسه او و نوشتههايش با آنچه كه از عالمان بغداد اين قرن مىشناسيم، بدون ترديد مىتوان برترى وى را در بيشتر زمينههاى علمى مانند فقه، (2) حديث تفسير و به ويژه تاريخ بر معاصرانش تشخيص داد. به علاوه، در تاريخ تفكر سنى، به لحاظ كثرت تأليفات خوب و ماندنى، تنها مىتوان او را در رديف برخى از بزرگترين مؤلفان سنى مانند خطيب بغدادى، ابن جوزى، شمس الدين ذهبى و ابن حجر قرار داد. نفوذ چشمگير نوشتههاى او، به ويژه دو كتاب تاريخ و تفسير او بر آثارى كه پس از او نگارش يافته، براى شناخت برجستگى او كافى است.
ما درباره معتقدات مذهبى او در جاى ديگرى به تفصيل سخن گفته و شرايط مذهبى ناهنجار حاكم بر بغداد را كه سبب شد تا طبرى در برابر حنابله و افراطيون اهل حديث قرار گيرد شرح دادهايم (3) بدون مطالعه آن مطالب دست كم نمىتوان دليل تمايل طبرى را به نگارش اثرى تحت عنوان كتاب الولايه را كه گردآورى طرق حديث غدير است دريافت.
حنابله بغداد كه دشمنى با امام على عليه السلام را از دوران اموى به ارث برده بودند، به صراحت به انكار فضائل امام مىپرداختند. اين انكار به حدى بود كه خشم ابن قتيبه عالم محدث سنى اهل حديثى را برانگيخت. (4) به علاوه، نگرش حديثى و اخبارى عثمانى مذهبها و اصرارشان بر برخى از احاديث مجعول اما منسوب به پيامبر(ص)، سبب شد تا آنان اجازه كوچكترين تخطى از ظواهر احاديث مزبور را به ديگر دانشمندان دنياى اسلام ندهند. در اين ميان طبرى كه خود را يك سر و گردن بالاتر از همه آنان و حتى احمد بن حنبل مىديد، اين فشار را برنتافت و در زمينههاى مختلف، به مخالفت با اهل حديث پرداخت.
در اين باره كه چرا طبرى كتاب الولايه را تاليف كرده، در عنوان بعدى سخن خواهيم گفت . آنچه در اينجا بايد عرض كنيم اين است كه، بدون ترديد اين اثر كه اصل آن ـ بر حسب اطلاعات موجودـبر جاى نمانده، كتابى است از محمد بن جرير طبرى مورخ معروف بغداد. در اين باره، در كهنترين منابع از يك نسل پس از طبرى تا قرن دهم، نصوص متقنى در اختيار است كه آنها را مرور خواهيم كرد. اين درست است كه يك يا دو طبرى ديگر هم داريم كه يكى از آنها شيعه و صاحب المسترشد (5) و ديگرى نويسنده كتاب دلائل الامامه است، (6) اما احتمال نسبت دادن كتاب طرق حديث غدير به آن عالم شيعه، ناشى از بىاطلاعى از نصوص متقن تاريخى و به كلى ناشى از حدس و گمانهايى غير تاريخى است (7) .
طبق معمول، كتاب طبرى، مانند بسيارى از رسالهها و كتابهاى كهن، داراى چندين نام مختلف شده است. دليلش آن است كه قدما در نقل از اين قبيل كتابها، گاه به اقتضاى موضوع كلى كتاب، نامى را كه خود مىخواستند و آن را مطابق با محتواى كتاب مىديدند، بر آن اطلاق مىكردند.
نكته ديگر آن كه، آنچنان كه از اين نامها بر مىآيد، برخى نام مجموعهاى از مطالب متنوع است كه كنار هم قرار گرفته و برخى ديگر از اين نامها، نام بخشى و فصلى از همان كتاب است كه احيانا به صورت مستقل نيز تدوين شده است. براى نمونه، عنوان فضائل اهل البيت يا مناقب اهل البيت ـ كه ابن طاوس براى كتاب طبرى از آن يا و استفاده كرده ـ نامى كلى است كه حديث الولايه مىتوانسته بخشى از آن باشد، بخشى كه خود به صورت كتابى مستقل نيز در آمده است.
عنوان كتاب الولايةـافزون بر آن كه مكرر توسط استفاده كنندگان از اين اثر بكار رفتهـتوسط ابن شهر آشوب در اثرى كتابشناسانه عنوان شده است. (8) عنوان ديگر الرد على الحرقوصيه در رجال النجاشى آمده و تصريح شده است كه كتابى است از طبرى مورخ عامى مذهب درباره حديث غدير: «له كتاب الرد على الحرقوصية، ذكر طرق خبر يوم الغدير». (9) ابن طاوس نيز تصريح كرده است كه طبرى نام كتابش را الرد على الحرقوصيه گذاشته است. (10) عقيده ابن طاوس بر آن است كه انتخاب اين نام به اين سبب بوده است كه احمد بن حنبل از نسل حرقوص بن زهير، رهبر خوارج بوده و به همين دليل از سوى طبرى اين نام انتخاب شده است. (11) روزنتال اين احتمال را مطرح كرده است كه حرقوص در لغت به معناى مگس يا پشه باشد و به احتمال، طبرى اين تعبر را براى ابوبكر بن ابىداود سجستانى، كه كتاب الولاية را در رد بر او نوشته است، به قصدتحقير او، استفاده كرده است. (12) شايد بتوان اين احتمال را نيز افزود كه اين نام، اشاره به فلسفه نگارش اين اثر دارد كه طبرى آن را در رد بر فردى ناصبى نگاشته است. از آنجا كه خوارج دشمن امام على(ع) بودهاند و حرقوص بن زهير رهبر آنان بوده، طبرى چنين نامى را براى كتاب خود انتخاب كرده تا حنابله افراطى را خارجى و ناصبى مسلك نشان دهد. نه آن كه بحث از نسب احمد در ميان بوده باشد .
عنوان رسالة فى طرق حديث غدير نيز، عنوانى است كه با مضمون كتاب به راحتى سازگار است . (13) در اين ميان، كالبرگ عنوان كتاب الولاية و كتاب المناقب را در دو جا آورده است، در حالى كه خود وى به اين نكته اشاره دارد كه ممكن است كتاب الولايه بخشى از كتاب فضائل يا كتاب مناقب بوده باشد. (14)
آنچه در عمل رخ داده، اين است كه استفاده كنندگان از اين كتاب، گاه نام كتاب فضائل على (ع) يا مناقب را آورده، اما حديث غدير را نقل كردهاند، درست همان طور كه كسانى چون ابن شهر آشوب در مناقب، نام كتاب الولاية را آورده و فضائل را از آن نقل كردهاند. پيداست كه دقتى در اين كار صورت نگرفته است.
اكنون كه بناى جمعآورى نقلهاى برجاى مانده اين كتاب است، بهتر است احاديثى كه از اين كتاب در فضائل اما ـ بجز حديث غدير نقل شده ـ عنوان كتاب فضائل و احاديث غدير هم تحت عنوان كتاب الولاية گرآورى شود.
تا آنجا كه آگاهيم، اين كتاب، در اختيار چندين نفر از مؤلفان، مورخان و محدثان بزرگ اسلامى تا قرن نهم بوده است. (15) فهرست اجمالى نام اين افراد عبارت است از: قاضى نعمان اسماعيلى(م 363) كه بيشترين نقل را از اين كتاب دارد. نجاشى (372ـ450) كه نام را ياد كرده و طريق خود را به آن يادآور شده است. شيخ طوسى (م 460) همين طور.حموى (م 626)كه گزارشى از چگونگى تأليف اين اثر به دست داده است. ابن بطريق (م 600) كه به تعداد طرق نقل حديث غدير در اين كتاب تصريح كرده است. ابن شهر آشوب (م 588) كه او نيز نام اين كتاب را در شرح حال او آورده و در جاى ديگر خبر شمار طرق نقل شده براى حديث غدير در اين كتاب را ارائه كرده و در المناقب، در چندين مورد از آن نقل كرده است. ابن طاووس (م 664) نيز كه هم از آن ياد و هم نقل كرده است. شمس الدين ذهبى (748) كه آن را ديده و چندين حديث از آن نقل كرده است. ابن كثير (م 774) كه كتاب را ديده و چندين روايت نقل كرده است وابن حجر (م 852) كه او نيز كتاب را ديده است.
در واقع اين مطالب به قدرى واضح و روشن است كه نيازى به اثبات آن نيست. گفتنى است كه در سالهاى اخير هيچ كس به اندازه استاد علامه مرحوم سيد عبد العزيز طباطبايى كه عمرش را وقف تحقيق درباره امير المؤمنين و اهل بيت(ع) كرده، به معرفى اين اثر نپرداخت. (16) .
درباره علت تأليف كتاب الولايه از سوى طبرى، در چندين منبع، به آن اشاره شده است. خلاصه ما جرا آن است كه عالمى سجستانى نام ـ فرزند سجستانى صاحب سنن ـ مطلبى در انكار حديث غدير گفت كه سبب تأليف اين اثر از سوى طبرى شد. در متون كلامى شيعه نيز در وقت بحث از غدير به اشكال ابوبكر عبد الله ابن ابى داود سليمان سجستانى اشاره شده و به برخورد طبرى نيز با او اشارت رفته است. از جمله سيد مرتضى در الذخيرة سخن سجستانى را باطل دانسته و به برخورد طبرى با او اشاره مىكند. (17) همو در الشافى با اشاره به اين كه خبر غدير را تمامى راويان شيعه و سنى روايت كردهاند، به عنوان اشكال، از انكار سجستانى ياد كرده است. شريف مرتضى در پاسخ، جداى از آن كه اظهار كرده است كه نظر سجستانى، نظر شاذ و نادرى است، از تبرى بعدى او در مواجه با طبرى، از اين نظرش هم ياد كرده است. (18) در همين منابع، آمده است كه سجستانى اين نسبت را تكذيب كرده و گفته است كه وى نه اصل حديث، بلكه منكر اين شده است كه مسجد غديرخم آن روزگار هم وجود داشته است.
همانگونه كه ذهبى اشاره كرده است، طبرى به دليل تأليف اين اثر، متهم به تشيع گرديد (19) زيرا اهل حديث، حديث غدير را نمىپذيرفتند و اگر هم مىپذيرفتند، اجازه تاليف كتابى در طرق آن را كه مىتوانست دستاويز شيعيان شود، به كسى چون طبرى كه امامى شناخته شده بود، نمىدادند. از همين روست كه شاهديم بخارى كه تنها و تنها روايات موجود در دواير اهل حديث را ارائه مىكند، از ذكر اين حديث با داشتن آن همه طريق خوددارى ورزيده است.
اگر نگارش كتابى ديگر از سوى طبرى را درباره حديث الطير كه صحت آن بىترديد افضل بودن امام على(ع) را بر همه صحابه ثابت مىكند، موردتوجه قرار دهيم، زمينه اتهام تشيع به طبرى روشنتر مىشود. ابن كثير درباره اين كتاب نوشته است: '(و رأيت فيه مجلدا فى جمع طرقه و الفاظه لابى جعفر محمد بن جرير الطبرى المفسر صاحب التاريخ) در ادامه اشاره مىكند كه ابوبكر باقلانى كتابى در تضعيف طرق و دلالت اين روايت در رد بر كتاب طبرى نوشته است . (20)
به هر روى روشن است كه طبرى در شرايطى مانند شرايط بغداد، با تسلطى كه حنابله داشتند، با داشتن تاليفى در حديث غدير و جامعتر از آن، تاليف اثرى در فضائل على بن ابىطالب (ع) مىبايست به تشيع متهم مىگرديد.
كسى كه طبرى را متهم به تشيع مىكرد، سجستانى ـ فرزند سجستانى صاحب سنن ـ بود كه خود متهم به ناصبىگرى بود. به همين دليل، زمانى كه به طبرى خبر دادند سجستانى فضائل على (ع) را روايت مىكند، گفت: تكبيرة من حارس. (21)
ذهبى پس از نقل اين مطلب، از دشمنى موجود ميان آنان سخن گفته است. همو نقلهايى درباره ناصبىگرى او دارد كه البته آن را انكار مىكند. (22) ابن نديم، در شرح حال سجستانى ياد شده اشاره مىكند كه كتاب تفسيرى نوشت، و اين بعد از آن بود كه طبرى كتاب تفسيرش را نوشت. (23) اين هم نشانى از رقابت آنهاستناصبىگرى سجستانى سبب شد تا ابن فرات وزير او را از بغداد به واسط تبعيد كند و تنها وقتى كه قدرى از فضايل امام على را روايت كرد على ابن عيسى او را به بغداد بازگرداند. پس از آن شيخ حنابله شد!
در اينجا پيش از وارد شدن در بحث از روايت غدير در كتاب طبرى، اين پرسش مطرح است كه آيا تنها همين نكته سبب اتهام تشيع به طبرى شده است يا نكته و مطلب ديگرى هم مطرح بوده و اصولا اين كه چرا طبرى، به رغم آن كه در تاريخ و تفسير خود به نقل حديث غدير نپرداخته، يكباره در سالهاى پايانى عمر، به تاليف كتابى درباره طرق حديث غدير و حديث طير كه مىتوانسته عواقب خطرناكى براى او داشته باشد، دست مىزند؟ آيا ممكن است به جز رديه نويسى، تغييرى در بينش مذهبى طبرى رخ داده باشد؟ چنين احتمالى با توجه به شخصيتى كه از طبرى و آثار او مىشناسيم، بعيد مىنمايد، جز آن كه اين مساله زاويه بلكه زواياى ديگرى نيز دارد كه بر ابهام آن مىافزايد.
قصه از اين قرار است كه ابو بكر محمد بن عباس خوارزمى ( 316ـ383) (25) اديب معروف قرن چهارم هجرى كه از شاعران برجسته و پرآوازه دوره آل بويه بوده و از نظر باورهاى مذهبى، فردى شيعه مذهب بوده، (26) به عنوان خواهرزاده طبرى معرفى شده و ضمن شعرى، تشيع خود را مربوط به تشيع دايىهاى خود، يعنى خانواده همين ابن جرير طبرى كرده است.
در جمع بايد گفت، در مقايسه ميان كسانى كه از اين كتاب طبرى مطلبى نقل كردهاند، قاضى نعمان در شرح الاخبار، بيشترين استفاده را برده است. جز آن كه، همانگونه كه گذشت، وى اسناد طبرى را در نقل احاديث، بسان بيشتر موارد كتاب، حذف كرده است. از اين رو، در نقل حديث غدير از كتاب طبرى، روايات نقل شده در آن كتاب را مفصل نياورده زيرا تنها سند آنها متفاوت بوده است. با اين حال تصريح دارد كه طبرى بابى خاص را به روايت غدير اختصاص داده كه در رد بر ابوبكر سجستانى است. سجستانى گفته بود كه در سفر حجة الوداع، على(ع) همراه پيامبر(ص) نبوده و به همين دليل، اساسا روايت غدير نادرست است.
پس از قاضى نعمان، شخصى ديگرى كه از كتاب الولاية طبرى بهره برده بايد به ابن عبد البر اندلسى (368ـ463) اشاره كرد كه در بخش زيباى مربوط به شرح حال امام على(ع) در كتاب الاستيعاب، سه حديث به نقل از طبرى آورده است. (27) البته هيچ تصريحى بر اين مطلب نيست كه وى از كتاب الولايه يا كتاب الفضائل بهره برده باشد، اما به هر روى، طبيعى است كه طبرى اين احاديث را در كتاب فضائل على(ع) خود آورده باشد.
ابو جعفر رشيد الدين محمد بن على معروف به ابن شهرآشوب (م 588) از ديگر كسانى است كه از كتاب الولايه و كتاب المناقب ياد و از آن نقل كرده است.
ابن شهرآشوب در موارد زيادى از كتاب مناقب از كتاب الولايه بهره برده، اما اين كه مستقيم از اين كتاب بهره برده يانه، روشن نيست، آنچه مهم است اين كه نقلهاى او از اين كتاب، بجز اندكى، در منابع ديگر نيامده است. وى كه معمولا در ابتداى جمله، منبع خود را مىآورد، مىنويسد: «حلية ابونعيم و ولاية الطبرى، قال النبى...» (28) يا مىنويسد: «ابن مجاهد فى التاريخ و الطبرى فى الولاية». (29) در يك مورد هم نوشته است: «الطبريان فى الولاية و المناقب» (30) بدون ترديد مقصود او دو كتاب الولايه و المناقب طبرى است. در جاى ديگر: «و الطبرى فى التاريخ و المناقب». (31) از آن روى كه وى در عبارتى مىنويسد طبرى حديث طير را در كتاب الولايه آورده» (32) روشن مىشود كه او عنوان كتاب الولايه را اعم از كتاب فضائل مىدانسته است. وى يك بارهم در متشابه القرآن از تعبير الطبرى فى الولايه ياد كرده است. (33)
نكته ديگر اين كه ابن شهر آشوب، گاه به صراحت از كتاب الولايه و گاه از تاريخ طبرى نقل مىكند، اما در مواردى بدون ياد از كتاب خاصى، حديثى را از وى نقل كرده است طبعا با توجه به اين كه محتواى برخى از اين نقلها فضائل امام على(ع) است، مىتوان حدس زد كه موارد ياد شده نيز از كتاب الولايه است.
ابن طاوس(م 664) از هر دو كتاب طبرى ياد كرده و به نقل مواردى از كتاب مناقب او در كتاب اليقين پرداخته است.
وى مىگويد كه طبرى مناقب را باب باب آورده است، اما اين كه اين تقسيم بندى بابى بر چه اساس بوده است، چندان روشن نيست.
سپس ابن طاوس عبارتى از خطيب بغدادى در ستايش ابن جرير طبرى آورده كه عينا در شرح حال طبرى در تاريخ بغداد (2/162) آمده است. (34) آنگاه با تاكيد بر اين كه اين نقل را آورده تا پايه استدلال خويش را استوار كرده باشد .
سپس متن احاديث را آورده است. ابن طاوس اشاراتى نيز به كتاب الولايه دارد كه در جاى ديگرى به نقل از الطرائف آورديم.
گذشت كه ذهبى در يك مجلد از كتاب دو جلدى طبرى را در طرق حديث غدير ديده و از كثرت طرق ياد شده در آن، حيرت زده شده است. ذهبى كه ـ به احتمال به تقليد از طبرى ـ رساله مستقلى در طرق حديث غدير نوشته، در مواردى، رواياتى از كتاب طبرى نقل كرده است.
گذشت كه ابن كثير نيز از اين كتاب ياد كرده است. وى در دو مورد از كتاب البداية و النهاية از حديث غدير سخن گفته است. نخست در حوادث سال دهم هجرت از آن ياد كرده و برخى از طرق آن را آورده است. (35) دوم در پايان زندگى امير مؤمنان(ع) در ضمن فضائل آن حضرت، برخى از طرق حديث غدير را آورده اما يادى از كتاب طبرى نكرده است. (36)
وى سپس اشاره مىكند به اين كه رسول خدا(ص) در بازگشت از حج در غدير خم، فضيلتى از فضائل امام على(ع) را آشكار ساخت.
سپس اشاره مىكند كه بنا دارد برخى از طرق آن را نقل كند و چنين مىكند. از طرقى كه نقل كرده، بخشى از كتاب طبرى است. از آنچه در كتاب البداية، آمده چنين بر مىكيد كه ابن كثير رساله او را در طرق حديث غدير در اختيار داشته است.
زين الدين على بن يونس عاملى در مقدمه كتاب الصراط المستقيم خود فهرستى از منابعش را به دست داده و از جمله نام كتاب الولاية طبرى را آورده است. (37) در جاى ديگرى نيز، ضمن بر شرمدن آثار سنيان درباره اهل بيت(ع) از كتاب طبرى آغاز كرده مىنويسد: «فصنف ابن جرير كتاب الغدير و ابن شاهين كتاب المناقب...» (38) بر همين قياس نقلهايى از اين كتاب را در كتابش آورده كه به ظن قوى، آنها را از ابن شهر آشوب، ابن طاوس يا منابع ديگر گرفته است. از ميان اين نقلها، يك نقل مفصل از زيد بن ارقم به نقل از كتاب الولاية طبرى دارد كه علامه امينى نيز ظاهرا آن را از بياضى نقل كرد، (39) و البته اين عبارت، در جاى ديگر ديده نشد.
گفتنى است كه وى گاه به صراحت از كتاب الولايه طبرى ياد كرده، گاه از طبرى مطلبى آورده و نامش را در كنار ديگر راويان اهل سنت نهاده كه بايد طبرى مورخ باشد. در برابر از تاريخ الطبرى در چندين مورد ياد كرده (40) همچنان كه از طبرى شيعه و كتابش المسترشد (41) نيز مطالبى آورده است. در مواردى كه تنها به ارائه نام طبرى اكتفا كرده، روشن نيست كه مقصودش كدام طبرى است. (42) در يك مورد نيز از كتاب المناقب طبرى ياد كرده كه مطلب نقل شده درباره ابو بكر (43)
يكى ديگر از كسانى كه به تفصيل رواياتى در فضائل امام على(ع) از طبرى نقل كرده عالم محدث برجسته اهل سنت علاء الدين على مشهور به متقى هندى(م 975) است. وى در بخش فضائل امام على(ع) از كتاب كنز العمال (44) شمار زيادى روايت نقل كرده و در انتهاى آنها نام ابن جرير را نهاده است. متقى هندى در مقدمه كتاب مىگويد: اگر به طور مطلق نام ابن جرير را آورده باشد، مقصودش كتاب تهذيب الاثار اوست، و در صورتى كه از كتاب تفسير يا تاريخ باشد، به اين نكته تصريح كرده است . از آنجا كه روايات انتخاب شده از وى در باب فضائل اهل البيت، به طور يقين در كتاب مناقب اهل البيت(ع) او نيز بوده و بخشى از آنها طرق حديث غدير است. مىتوان اين احاديث را نيز به عنوان بخشى از كتاب فضائل يا كتاب الولاية طبرى دانست. گفتنى است كه تنها برخى از بخشهاى تهذيب الاثار بر جاى مانده و بيشتر اين روايات در بخش موجود چاپ شده نيست .
در دوره اخير علامه امينى(1390 1320 قمرى) در الغدير به اين كتاب عنايت داشته و به نقل از كنز العمال و البداية و النهاية، حديث غدير را به روايت طبرى در الغدير آورده است . (45) استاد مرحوم سيد عبد العزيز طباطبائى (م 1416) نيز كتاب الولايه را در ميان آثارى كه اهل سنت درباره اهل بيت(ع) نگاشتهاند، آوردهاند. (46)
پینوشتها:
1ـ بنگريد: تاريخ الاسلام ذهبى، 310ـ320/279ـ286 در پاورقى آنجا دهها منبع براى شرح حال وى آمده است. نيز لسان الميزان، ج، 757 5، ش 7190 به همين ترتيب مآخذ شرح حال وى از مصادر مختلف فراهم آمده است. سيوطى در رسالهاى كه با عنوان التنبيه بمن يبعثه الله على راس كل مائة نگاشته طبرى را از كسانى دانسته، كه شايسته است فرد برگزيده در آستانه سال 300 هجرى باشد. بنگريد: خلاصه عبقات الانوار، ج 6، ص 94 (قم، 1404) به نقل از رساله ياد شده.
2ـ طبرانى (م 360) محدث بزرگ و صاحب سه معجم صغير، اوسط و كبير، وقتى از طبرى نقل مىكند او را با «الطبرى الفقيه» ياد مىكند: بنگريد: المعجم الكبير،ج 9، ص .292
3ـ بنگريد به مقاله «اهل حديث و كتاب صريح السنة طبرى» در «مقالات تاريخى»، دفتر دوم . و نيز مقاله «نقش احمد بن حنبل در تعديل مذهب اهل سنت» در «مقالات تاريخى» دفتر ششم .
4ـ ابن قتيبه با اشاره به برخورد واكنشى اهل حديث در برابر رافضه كه مقام على(ع) را بيش از حد بالا مىبرند، به كوتاهى آنها در نقل احاديث فضائل امام اشاره كرده مىنويسد آنان او را از ائمة الهدى خارج از جمله ائمه فتن مىدانند و عنوان خلافت را براى او ثابت نمىكنند به بهانه آن كه مردم بر او اجتماع نكردند، اما در عوض يزيد بن معاويه را خليفه مىدانند، چون مردم بر او اجماع كردهاند.
5ـ تحقيق احمد المحمودى، قم، مؤسسة الثقافة الاسلامية لكوشانپور، 1415 (بنگريد به مقدمه مصحح).
6ـ تحقيق قسم الدراسات الاسلامية مؤسسة البعثة، قم، .1413
7ـ بنگريد به : البداية و النهاية، ج 11ـ12، ص 167، ذيل حوادث سال 310، ذريعه، ج 16، ص 35، شرح الاخبار، ج 1، صص 131ـ132 پاورقى. كلبرگ با اشاره به حدث آقا بزرگ در اين كه مقصود از كتاب مناقب اهل البيت كه ابن طاوس آن را به طبرى مورخ نسبت داده، كتابى از طبرى شيعى است مىنويسد: ظاهرا هيچ منبعى حدس آقا بزرگ را تاييد نمىكند. كتابخانه ابن طاوس، ص 398، ش .356
8ـ معالم العلماء (ص 106، ش 715)، و بنگريد: عمدة عيون صحاح الاخبار، ابن بطريق، ص .157
9ـ رجال النجاشى، ص 322، ش .879
10ـ اقبال الاعمال، ج 2، ص 30 (قم 1415).
11ـ الطرائف، ص .142
12ـ كتابخانه ابن طاوس، ص .288
13ـ درباره اطلاعات بيشتر در اين زمينه، بنگريد: كتابخانه ابن طاوس، ص .286
14ـ كتابخانه ابن طاوس، ص 286، ش 171، ص 398 ش .356
15ـ شگفت آن كه فؤاد سزگين (تاريخ التراث العربى، مجلد الاول، ج 1، التدوين التاريخى، ص 168) به هيچ روى متوجه منقولات اين كتاب طبرى نشده و از آن در فهرست كتابهاى طبرى ياد نكرده است. وى تنها در پاورقى همان صفحه، به نقل از بروكلمان و با اشاره به سخن نجاشى، از رساله الرد على الحرقوصيه ياد نموده، بدون آن كه به باقى ماندههاى اين اثر مهم در كتابهاى بعدى اشاره كند.
16ـ الغدير فى التراث الاسلامى، صص 35ـ37، اهل البيت فى المكتبة العربية، صص 661ـ .664
17ـ الذخيرة، ص 442 (تصحيح سيد احمد حسينى اشكورى.) به رغم آن كه در هر دو نسخه كتاب، اين قيد شده كه مقصود ابو بكر فرزند ابن ابىداود سجستانى صاحب سنن است، مصحح تصور كرده كه آن خطاست و نام خود سجستانى را در متن آورده است!
18ـ الشافى فى الامامة، ج 2، ص 264 ( تصحيح سيد عبد الزهراء الخطيب، تهران، مؤسسة الصادق (ع).
19ـ طرق حديث من كنت... ص 62: و اظنه بمثل جمع هذا الكتاب نسب الى التشيع.
20ـ البداية و النهاية، ج 7، ص 390 (دار احياء التراث العربى، 1413).
21ـ تاريخ الاسلام ذهبى 310ـ320، ص .516
22ـ همان، ص .517
23ـ الفهرست، ص 288(تصحيح تجدد).
24ـ بارها نوشتهايم كه اتهام به تشيع با اتهام به رفض متفاوت است. در اين باره به بحثهاى مقدمات كتاب تاريخ تشيع در ايران جلد نخست، مراجعه فرماييد.
25ـ درباره سال تولد وى بنگريد به مقدمه ديوان ابىبكر الخوارزمى، دكتر حامد صدقى ، ص .107
26ـ بنگريد به نامه او به شعيان نيشابور در رسائل الخوارزمى، چاپ بيروت، ص .16 استاد صدقى تمامى عباراتى كه در نوشتههاى او بوى تشيع مىدهد، در مقدمه ديوان ابىبكر الخوارزمى (تهران، ميراث مكتوب، 1376) صص 115ـ117 آورده است.
27ـ المناقب، ج 3، ص .48
28ـ همانجا، ج 3، ص .67
29ـ المناقب، ج 3، ص 70، ج 4 ص .73
30ـ همانجا، ج 3، ص .129
31ـ همانجا، ج 2، ص .282
32ـ متشابه القرآن، (قم، انتشارات بيدار، 1410) ج 2، ص .41
33ـ در جاى ديگرى هم (اليقين باختصاص مولانا على بامير المؤمنين، تصحيح الانصارى، قم، دار الكتاب، 1413، ص 487) نقلهاى ديگرى در ستايش طبرى از سوى علماى اهل سنت آورده است .
34ـ البداية و النهاية، ج 5، صص 227ـ233(بيروت دار احياء التراث العربى، 1412).
35ـ همان، ج 7، صص 383ـ .387
36ـ الصراط المستقيم، ج 1، ص .9
37ـ همانجا، ج 1، ص .153
38ـ الغدير، ج 1، ص 214، بنگريد: الصراط المستقيم، ج 1، ص .301
39ـ الصراط، ج 3، ص 79، 81، .162
40ـ همانجا، ج 1، ص 4، ج 3، ص .255
41ـ همانجا، ج 1، ص 246، در ج 1، ص 261 نام وى را در رديف نويسندگان شيعه مانند ابن بطريق و ابن بابويه آورده كه احتمال آن كه مقصودش طبرى شيعه باشد را تقويت مىكند.
42ـ الصراط، ج 1، ص 233، و اسند ابن جرير الطبرى فى كتاب المناقب الى النبى...
43ـ بيروت، مؤسسة الرسالة، .1409
44ـ درباره كتاب الولاية بنگريد: الغدير، ج 1، ص .152
45ـ الغدير فى التراث الاسلامى، بيروت، دار المؤرخ العربى، 1414) صص 35ـ37، اهل البيت فى المكتبة العربية، (قم، مؤسسة آل البيت ، 1417) صص 661ـ664، ش .852
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}