نویسنده: محمود رامیار




 
كتب فریقین، شیعه و سنی گواهی‌های فراوانی را درباره‌ی موضع علی (علیه السلام) در جمع و تدوین مصاحف توسط عثمان و یارانش نقل كرده‌اند. سید بن طاوس علوی (م664) در كتاب خود (سعدالسعود) می‌گوید: «قرآن را زید بن ثابت زمان ابوبكر جمع نمود، و در این امر اُبیّ بن كعب، عبدالله بن مسعود، سالم مولی ابی حذیفه با او مخالفت كردند. آنگاه عثمان برگشته و قرآن را به رأی و عقیده‌ی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) در مصحف جمع نمود. و عثمان مصحف ابیّ، عبدالله و سالم را گرفته به آب شست... » (1). البته از مخالفت با مصحف ابوبكر جائی سخن گفته نشده و سالم هم در آن موقع زنده نبوده است، ولی خود مطلب حاكی از موافقت علی بن ابی طالب (علیه السلام) با مصحف عثمانی است. علامه‌ی حِلّی (م726) نیز نقل می‌كند كه عثمان، قرآن را به امضاء علی (علیه السلام) رسانده است. (2)
روشن‌تر از این روایاتی است از سُوَید بن غَفلة (یا عطیّه) كه از اصحاب امیرمؤمنان است. (3) این را كتب حدیث اهل تشیع و تسنّن هر دو نقل كرده‌اند. هم در مصاحف ابن ابی داود و عجایب علوم القرآن ابن انباری آمده و هم در مقدمه‌ی تفسیر شهرستانی.
سُوَید به مردم قبیله می‌گفت شنیدم از علی بن ابی طالب كه می‌فرمود: ‌ای گروه مردم! شما را به خدا بپرهیزید از گزافه‌گوئی در كار عثمان و گفتارتان: «سوزاننده‌ی مصاحف. » سوگند به خدا، نكرد آنچه را كه كرد درباره‌ی مصاحف، مگر در برابر ما یاران رسول خدا. او (عثمان) گفت: چه می‌گوئید درباره‌ی این قرائت‌ها؟ به من گفته‌اند كه پاره‌ای از آنان می‌گویند قرائت من از قرائت تو بهتر است. و چه بسا كه این به كفر بینجامد. پرسیدیم: رأی تو چیست؟- گفت: نظر من این است كه مردم بر یك مصحف گرد آیند، تا اختلاف و تشتّتی در میان نباشد. زیرا اگر امروز اختلاف اندك باشد، فردا اختلاف سخت‌تر و سهمگین‌تر خواهد بود. ما گفتیم: رأی تو پسندیده است و به خدا اگر من هم به زمانِ عثمان ولایت می‌داشتم، درباره‌ی مصاحف همان می‌كردم كه عثمان كرد. قوم به سوید گفتند: ترا قسم به خدائی كه جز او خدائی نیست، تو این سخن را از دهان علی بن ابی طالب (علیه السلام) شنیدی؟ سُوَید گفت: قسم به خدائی كه جز او خدائی نیست، من خود این سخن را از علی بن ابی طالب شنیدم. » (4) و یا فرموده: «اگر عثمان چنین نمی‌كرد، مسلماً من می‌كردم. » (5)
ابن اثیر نیز نقل می‌كند: وقتی علی (علیه السلام) هنگام خلافت به كوفه رسید، مردی برخاست و عثمان را سرزنش كرد كه مردم را به یك نسخه از قران واداشته است. علی (علیه السلام) فریاد زد و گفت: خاموش باش! هرچه كرد با مشورت و موافقت ما كرد. من هم اگر جای او بودم چنین می‌كردم و همان راه را می‌پیمودم. (6)
از ابوعبدالرحمن السلمی گفته‌اند كه علی (علیه السلام) در زمان خود مصحف عثمان را قرائت می‌فرمود. (7) علی (علیه السلام) پس از خلافت نیز نهایت مراقبت را در حفظ مصحف مرسوم داشت و برای اینكه به نام اصلاحِ املاء هم كه شده دستی در آن نبرند فرمود: «از این پس قرآن هرگز روی به خزان (خشكی) نیارد و تغییر نپذیرد. » (8)
ببینید چه تأیید زیبا و عمیقی است.
درباره‌ی نظر امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) سخن به گونه‌های مختلف فراوان گفته شده است. در مورد مصحف حضرتش دیدیم كه سخنِ دقیق‌ِ روشنی بدست نیامد. اما درباره‌ی این اظهارنظر و آنچه در حدیث طلحه گذشت، توجه به اختلاف عمیقی بكنیم كه میان مسلمانان به وجود آمد و موجب چه كشتارها و فجایعی كه نگشت. اگر از علی (علیه السلام) در آن روزگار كوچكترین اشاره‌ای به نارضائی نقل می‌شد و از این جمع و ترتیب پشتیبانی نمی‌شد، پایه‌ی چه شقاق و خلاف بزرگی نهاده شده بود. اما علی (علیه السلام) با مآل اندیشی و دوربینی و مصلحت گزینی، و با عقل و خردی كه در اوج تجلی در وی بود، پایان كار را نگریست و باب هر مبحثی را در این مورد یكباره ببست. قرآن اساس اسلام و پایه و بنیان دین است و بسیار روشن است كه اگر در قرآن باب لِمَ و لَمّا و چون و چرا گشاده می‌شد، چه بسا كه دَرِ فتن و محنِ بسیاری گشوده شده بود. منتهی، گاهی اهمیت مطلب از فرط بداهت فراموش می شود. با یك چنین عاقبت اندیشی‌ها بود كه علی بن ابی طالب (علیه السلام) اگر هم خود نظر خاصّی در تدوین قرآن داشته، از آن چشم پوشیده و یكسره آنچه بوده و عین حقیقت و تمام آن هم بوده تأیید فرموده است.

توطئه‌ی سكوت

اما چطور است كه از این همه تأیید و جانبداری و موافقت كمتر سخن گفته می‌شود؟ این «توطئه‌ی سكوت» همه جا در تاریخ قرآن به چشم می‌خورد. نوشته‌های قرآنی موجود در خانه‌ی پیامبر، اساس كارشان بود و در آن سكوت كردند. چیزی نگفتند تا بر ارزش كار خود بیفزایند. آن نوشته‌ها را بردند و اساس قرار دادند و هر دوبار، در دوره‌ی ابوبكر و عثمان، بارها بدان مراجعه كردند، با آن مقابله كردند و از آن سخنی كمتر به میان آوردند. تا تاج افتخار و نشانه‌ی امتیاز را بربایند، ارج و تقرب بیشتری بیابند و رقیب را خلع سلاح كنند.
همین روش را در برخورد با علی (علیه السلام) نیز می‌بینیم. به خوبی پیداست كه حضرت امیر (علیه السلام) از آغاز هماهنگ و همفكر و همكار و تأییدكننده‌ی جریان است. همه جا آنها را تأیید و راهنمایی كرده و همه جا از انها به دفاع برخاسته و كار آنها را به مصلحت جامعه دیده است. اما كمتر سخنی از او است. در گوشه و كنار دورافتاده، در لابلای هزارها سند و متن، جستجوها باید كرد كه با مِنقاشی تیز و دقیق، موئی از میان خروارها خبر، و برگی از توده‌ی انبوه اسناد بیرون كشید. علی (علیه السلام) كه در كوفه با عربِ معترض روبرو است بانگ می‌زند كه خاموش باشید. عثمان هرچه كرد رودرروی ما كرد و به كمك ما كرد. چطور، این خبر در لابلای اخبار تنها در سنن كبراست و دهها كتاب صحاح و سُنن و مَسانید و... از كنار آن و نظایر آن می‌گذرند و به سكوت برگزار می‌كنند. تو گوئی كه اسدالله غالب در وجود نیست و پرورده‌ی خانه‌ی نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و حافظ و جامع كتاب خدا و كاتب وحی، اصلاً در این زمینه‌ها نبوده است.
این توطئه‌ی سكوت در برابر آن همه صلابت شخصی و متانت عقلی و رزانت رائی كه می‌دانیم شگفت آور است. تازه، وقتی هم عثمان برای دفاع از خود ناگزیر از اعتراف است، در برابر سیل اعتراضات مخالفان قرار گرفته و برای دفاع از خود به منبر مسجد رسول خدا بالا رفته، در آن مقام هم به عبارتی كلی و مبهم می گوید: «من در این كار تابع آنها بودم. » (9) «در این كار» ش معلوم است كه صحبت از كار توحید مصاحف است و اتهامش محروم كردن مردم از سایر مصاحف. اما «آنها» كه بودند؟ او تابع كه بود و از چه كسی پیروی كرد؟ چرا نام نیاورد و به اشاره‌ای مجمل و كوتاه بسنده كرد؟ جز این بود كه صحابه را خواستند و مشورت كردند و علی (علیه السلام) در آن میان آنها را تأیید كرده بود؟ چرا نباید این تصریح شود تا باب مشاجره در قرآن باز نشود؟!

پی‌نوشت‌ها:

1. ترجمه‌ی تاریخ قرآن، مرحوم زنجانی ص77، تهران 1317- در آنجا نام سید بن طاوس علی بن محمد نقل شده در صورتی كه علی بن موسی است نگاه كنید: معجم رجال الحدیث آقای خوئی 12: 206، الذریعه 2: 343.
2. تذكرة علامه حلی، باب قرائت.
3. او از اصحاب امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. (معجم رجال الحدیث آقای خوئی 8: 326 و 327، سفینة البحار 1: 671). ولی در اینكه صحابی و یا تابعی بوده خلاف است (اصابه2: 100، 118، تهذیب التهذیب 4: 278).
4. این حدیث به گونه‌های مختلفی ‌(مختصر یا مفصل) نقل شده است: مصاحف22، اتقان1: 210، نوع18، مقدمتان 45، 46، مناهل العرفان1: 255، ابوشامه54، سنن الكبری2: 42.
5. النشر1: 8، 32، مصاحف 12، 23، ابوشامه53، مناهل العرفان1:‌ 255.
6. كامل3: 112، ترجمه 3: 184.
7. ابوشامه 68 و 69.
8. مجمع البیان 9: 218، «ان القران لا یهاج الیوم و لا تحویل» یا «ولا یحرك»
9. «و انما انا فی ذلك تابع لهؤلاء» تاریخ طبری1: 2952.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم