جنگى براى تاءمين منافع آمريكا

نويسنده:رابرت فيسك
مـقـاله زيـر را رابـرت فـيـسك ، روزنامه نگار معروف انگليسى كه سال ها در افغانستان ماءموريت روزنامه نگارى داشته ، نوشته است . او عـنـوان مـقاله خود را كه در شماره 25 سپتامبر (3 مهر ماه جارى ) روزنـامـه مـعروف اينديپندنت چاپ شده (اين جنگ عليه ترور نيست ، جـنـگى بر ضد دشمنان آمريكاست ) انتخاب كرده ، اما (گزارش ) عنوان بالا را براى خواننده ايرانى مناسب تشخيص داد.
اين مقاله ترديدهاى شايان توجهى را مورد بررسى قرار داده است .
از مـا خـواسـتـه شـده است از جنگى حمايت كنيم كه به نظر مى رسد اهداف آن همان قدر كه غلط انداز است ، محرمانه نيز هست .
هـنـگـامـى كـه من به عنوان روزنامه نگار در افغانستان به سر مى بـردم و رويـدادهـاى اشـغال اين كشور به وسيله شوروى را پوشش مـى دادم ، گـاهـى بـا اتـومـبـيـل و از طـريـق جلال آباد، به پاكستان مى رفتم و براى استراحت در پيشاور اقامت مـى كـردم . در هـتـل قـديـمـى و غـار مـانـنـد (ايـنـتـر كـنتينانتال )، من مقاله هاى خود را با يك دستگاه كهنه تلكس در كنار دفـتـرى كـه بـر روى آن نـوشـتـه شده بود: (رييس حسابدارى ) پـانـچ مـى كـردم . بر روى ديوار كنار اين دفتر قابى وجود داشت كه در آن چهار خط از اشعار كيلينگ نوشته شده بود و من هنوز آن را به خاطر دارم :
درگيرى در يك پاسگاه مرزى
تاختن در يك گردنه تاريك
پنج هزار پوند تحصيلات
با يك تفنگ پنج روپيه اى افغانى به زمين افتاد.
يا، من فكر مى كنم امروز، با اين كلاشينكف اى كى 47 كه در (كتا) سـاخـتـه شـده اسـت ، يـا يـكـى از آن مـوشـك هـاى كـوچـك خوش ظاهر (بـلوپـايـت ) كـه ما در اوايل دهه 80 به وفور به مجاهدين داديم تا بتوانند دشمنان روسى خود و ما را بكشند.
اما من درباره گردنه ها بيشتر فكر كرده ام ، دره هاى عميق و كوه هاى مرتفع ، ديوارهاى صخره اى عمودى به ارتفاع چهار هزار پا، غارها و تـونـل هـاى عـظـيم كه بن لادن از ميان آنها به طرف كوه ها رفته است .
احـتـمالاً در اينجا گودال هايى وجوددارد كه غرب ـ كه هميشه تصور كرده آقاى بن لادن لطف كرده فرار كرده و در آنها پنهان شده است ـ قـصـد دارد كـه او را مـجبور كند تا از آنها خارج شود و اين موضوع به اين دليل است كه اكنون اعتقادى فزاينده ـ كه بر پايه لفاظى هـاى خـود مـا اسـتوار است ـ وجود دارد كه آقاى بن لادن و افراد او در حال فرار هستند، و غرب مشتاق يافتن مكان هاى اختفاى آنهاست .
من اين قدر مطمئن نيستم و ترديد دارم كه آقاى بن لادن در اين لحظه در حـال انـجـام چه كارى است . در حقيقت ، من به هيچ وجه مطمئن نيستم كه ما ـ يعنى غرب ـ در حال انجام چه كارى هستيم . البته اين واقعيت دارد كـه نـاوشـكـن هـا، نـاوهـاى هواپيمابر و بمب افكن هاى سنگين و نـيـروهـاى مـا در مرحله تجمع در منطقه عمومى خليج [فارس ] هستند. نـيـروهـاى ويـژه ما ـ همان طور كه در خاور ميانه گفته مى شود ـ در حـال حـاضـر مـشـغـول صـعـود از ارتـفـاعـات شـمـال افـغـانـسـتـان ، در مـنـطـقـه اى هـسـتـنـد كـه هـنـوز تـحـت كنترل نيروهاى احمد شاه مسعود فقيد است .
امـا مـا دقـيـقـا در نـظـر داريـم چه كارى انجام دهيم ؟ آقاى بن لادن را بـرباييم ؟ به اردوگاه هاى او هجوم بياوريم و همه آنها، آقاى بن لادن و همه افراد شبكه او را ـ الجزايرى ، مصرى ، اردنى ، سورى و اعراب خليج فارس ـ بكشيم ؟
يا اين كه آقاى بن لادن فقط فصل اول حـادثـه جـويى ما در خاور ميانه است ، كه بعداً به عراق براى سرنگونى صدام حسين ، از بين بردن حزب الله در لبنان ، تحقير سـوريـه ، خـوار كـردن ايـران ، اسـتـقـرار مـجـدد يـك رونـد صـلح ريـاكارانه ديگر بين اسراييل و فلسطينى ها، گسترش پيدا خواهد كرد؟
اگـر ايـن پـرسش ها به نظر شما خيال پردازى مى آيد، پس بايد به آنچه از جانب واشنگتن و تل آويو شنيده مى شود، گوش كنيد. در حـالى كـه منابع نيويورك تايمز در پنتاگون مى گويند كه ممكن است صدام در مرحله دوم قرار داشته باشد، اسراييلى ها مى كوشند لبـنـان را بـه يـك يـا دو بـمـب گـذارى ، بـه هـمـراه آشـغـال دانـى كـوچـك عـرفـات كـه در آنـجـا اسـرايـيـلى هـا، (مـيـرابـايـل ديـكـتـو) يكى از كانون هاى بن لادن ، را يافتند، به عنوان كانون ترور جهان معرفى كنند.
اعراب نيز، البته خواستار پايان بخشيدن به تروريسم در جهان هـسـتـنـد. امـا آنـهـا مـايـل هـسـتـند كه چند نام ديگر را به اين فهرست اضـافـه كـنند. فلسطينى ها مايلند ببينند كه نام آقاى شارون به دليـل كـشـتار صبرا و شتيلا ـ يك سلاخى تروريستى بود و متحدين لبنانى اسراييل ، كه توسط ارتش اين كشور آموزش ديده بودند، در سـال 1982 مـرتـكـب آن شـدند ـ در فهرست اسامى تروريست ها قـرار گـيـرد. در آن ماجرا، هزار و هشتصد نفر كشته شدند؛ اين تنها يـك چـهـارم تـعـدادى اسـت كـه در حـمـلات 11 سـپـتـامبر [نيويورك و واشـنـگـتـن ] كشته شدند. سورى هاى شهر (حما) نيز انتظار دارند كـه اسـم رفـعـت الاسـد (بـرادر رييس جمهور فقيد سوريه ) را به دليـل يـك كـشـتـار جـمـعـى كـه تـيـپـى هـاى او درهـمـان سـال در شهر (حما) مرتكب شدند، در فهرست اسامى تروريست ها قرار دهند. در اين قتل عام بيست هزار نفر كشته شدند. اين تعداد بيش ‍ از دو برابر تعداد كشته شدگان در روز 11 سپتامبر است .
لبـنانى ها مايلند آن گروه از افسران اسراييلى را كه تهاجم به لبنان را در سال 1982 طراحى كردند، و در آن هفده هزار و پانصد نـفـر كشته شدند، محاكمه كنند ـ كه اين تعداد نيز بسيار بيشتر از دو بـرابـر آمـار حـملات 11 سپتامبر است . مسيحى هاى سودانى نيز مـايـلنـد ريـيـس جـمـهـور عـمـرالبـشـيـر، بـه دليل قتل عام به دادگاه احضار شود.
امـا هـمـان طـور كـه آمـريـكـايـى هـا مـشـخـص كـرده انـد، آنـهـا بـه دنـبـال دشـمـنـان تـروريـسـت خـود هـستند، نه دوستان تروريست خود (تـروريـسـت هـايـى كه مردم را خارج از حيطه منافع آمريكا سلاخى كرده اند). حتى تروريست هايى كه در آمريكا راحت زندگى مى كنند، امـا بـه آمـريـكـايـى هـا آسـيـبـى نـرسانده اند، در امان هستند. براى مـثـال ، مـى تـوان از شـبـه نـظـامـيـان طـرفـدار اسراييل نام برد كه در سال 1980 در لبنان دو سرباز ايرلندى سـازمـان مـلل را كـشـتـنـد و اكـنـون بـعـد از آن كـه از تل آويو صحيح و سالم خارج شدند، در ديترويت زندگى مى كنند. اگـر (اف . بى . آى ) علاقه مند باشد، ايرلندى ها اسم و آدرس اين افراد را دارند، اما آنها علاقه اى به اين موضوع ندارند.
بـنـابـرايـن از مـا خـواسـتـه نـشـده است كه واقعا عليه (تروريسم جـهـانى ) بجنگيم . از ما خواسته شده است كه عليه دشمنان آمريكا بـجـنـگـيـم . اگـر ايـن بـه مـعـنـاى شكار قاتلينى است كه در پشت وحـشـيگرى هاى نيويورك و واشنگتن قرار دارند، افراد بسيار كمى مـمـكـن اسـت بـه ايـن كـار اعـتـراض كـنـنـد. امـا ايـن سـؤ ال مطرح مى شود كه چرا اين هزاران نفر بى گناه مهم تر و براى تـلاش هـا و شايد كشته شدن ما [در اين راه ] ارزشمندتر هستند ـ تا هـزاران نـفـر بـى گـنـاه ديـگـر. و هـمـيـچـنـيـن يـك سـؤ ال بسيار ناراحت كننده تر مطرح مى شود: آيا منظور اين است كه اين جـنـايـت عـليه بشريت كه در روز 11 سپتامبر در آمريكا رخ داد، به مـحـاكـمـه كـشـيـده شود يا قرار است يك حمله وحشيانه نظامى براى گسترش قدرت سياسى آمريكا در خاور ميانه انجام شود؟
هر كدام از اين دو باشد، از ما خواسته شده است از جنگى حمايت كنيم كه به نظر مى رسد اهداف آن همان قدر كه غلطانداز است ، محرمانه نيز هست . آمريكا به ما گفته است كه اين جنگ با تمام جنگ هاى ديگر متفاوت است . اما به نظر مى رسد كه يكى از تفاوت هاى آن اين است كه ما نمى دانيم با چه كسى و براى چه مدتى جنگ خواهيم كرد.
مـطـمـئنـاً هيچ ابتكار سياسى جديدى ، هيچ مشاركت سياسى واقعى در خـاور مـيـانه ، هيچ عدالت بى طرفانه اى ، احتمالاً در اين نبرد بى پـايان وجود نخواهد داشت . نااميدى و تحقير و رنج مردم خاور ميانه از دلايـل جـنـگ مـا به حساب نمى آيند ـ تنها نااميدى و تحقير و رنج آمريكايى ها و اروپايى ها، دليل آن است .
اما در مورد آقاى بن لادن ، هيچ كس باور نمى كند كه طالبان واقعا از محل اختفاى او اطلاعى ندارد. او در افغانستان است . آيا او واقعا در زمـيـن فـرو رفـتـه اسـت ؟ در زمان جنگ با شوروى او بارها و بارها ظـاهـر مـى شد تا عليه اشغالگران روسى در افغانستان بجنگد و بـه دومـيـن ابـرقـدرت جـهان حمله كند. با شش بار زخمى شدن ، او استاد كمين هاى مرگبار بود، همانطور كه روس ها با شكست خود به ايـن مـساءله پى بردند. اما ـ اگر اين كار آقاى بن لادن بوده است ـ بـه مـعـنى اين نيست كه او دوباره نخواهد جنگيد و او در سرزمين خود خـواهـد جنگيد. گردنه هاى تاريك زيادى وجود دارند كه ممكن است ما در آنـها پيش برويم و تفنگ هاى ارزان قيمت بسيارى وجود دارند كه بـه طـرف مـا شـليك شوند و اين اصلاً يك جنگ از نوع جديد نخواهد بود.