خانواده و سالمندان
خانواده و سالمندان
خانواده و سالمندان
نويسنده: مهرى زينهارى
سالمندان كسانى هستند كه با عمرى تلاش و تجربه به مرحله اى رسيده اند كه نيازمند احترام و محبت هستند. تكريم آنها مصداق تعظيم شعائر اسلامى و موجب تحكيم ارزشها و روابط اجتماعى است. يعنى درست همان طور كه فرزندان در سطوح مختلف سنى نيازهاى روحى متفاوتى دارند و والدين و مربيان در راستاى تربيت و بارورى استعدادهاى آنها بايد از شيوه هاى رفتارى صحيح استفاده كنند, بزرگسالان نيز نيازمند قدردانى و سپاسگزارى از زحمات گذشته خود از سوى فرزندان و اطرافيان مى باشند.
در مكتب اسلام, سالخوردگان و سالمندان از موقعيت و جايگاه ويژه اى برخوردارند. از آنجا كه آنها از احسان و نيكى اطرافيان به خود, خوشحال و از بى توجهى و تحقير شدن توسط ديگران, ناراحت, خشمگين و دلخور مى شوند, روايات اسلامى وارد شده در مورد سالمندان, بر محور همين نياز دور مى زند. در روايتى امام صادق(ع) مى فرمايد:
((بزرگسالان را احترام كنيد.))
و در جاى ديگر رسول خدا (ص) مى فرمايد:
((هر كس كه بزرگسالان ما اكرام نكند و بر خردسالان رحم و محبت نكند, از ما نيست.))
از اين قبيل روايات و دستورات اجتماعى كه در راستاى بهزيستى افراد جامعه اسلامى صادر شده است نتيجه مى گيريم كه عنايت به نيازهاى روانى نسل خردسال, جوان و سالمند جامعه از مهمترين و ضرورى ترين اركان بقاى بناى ارزشهاى عالى انسانى است.
بزرگسالان و كهنسالان, صاحب يك عمر درس و تجربه هستند و با اين كه قدرت و فعاليت و تحرك جوانى را از دست داده اند ولى بر اساس همان تجارب, مسائل را بهتر تجزيه و تحليل مى كنند. لذا مى توانند براى جوانان و ميانسالان, هادى و راهنماى خوبى باشند.
خانمى كه از تجربه و راهنمايى هاى بزرگسالان برخوردار شده بود نقل مى كرد:
...تا آن موقع قدر مادر بزرگم را نمى دانستم و او را به چشم مادر شوهر مادرم و پيرزنى كه دائم از ديگران عيب و ايراد مى گيرد مى نگريستم ولى از زمانى كه خودم از تجربه و راهنمايى او استفاده نموده و اثرش را ديدم متوجه وجود با ارزش او شدم.
مساله از اين جا شروع شد كه مدتى بعد از ازدواج با شوهرم متوجه اختلاف سليقه با خانواده او شدم. دائما نزد همسرم از آنها ايراد مى گرفتم تا جايى كه روابط ما روبه سردى نهاد و حتى رفت و آمد من با آنها بسيار كم شد.
در يكى از تعطيلات, خانواده ام به ديدن ما در شهرستان آمدند و متوجه روابط سرد من با خانواده شوهرم شدند. مادر بزرگم كه به شدت از اين موضوع ناراحت شده بود به من اعتراض كرد و گفت: دخترم! خانواده شوهرت از هر طايفه اى كه هستند, تو نبايد با آنها اين گونه رفتار كنى. يك عروس بايد خود را از خانواده همسرش بداند و نيز آنان را مانند خانواده خودش فرض كند. تو جاى دختر آنها هستى. چرا با آنها بر سر هيچ وپوچ قطع رابطه كرده اى؟ من آن موقع متوجه صحبتهاى مادر بزرگم نشدم بلكه از او طبق معمول ناراحت و رنجيده شدم. ولى بعد از مراجعت آنها و در تنهايى خودم, تصميم گرفتم براى يك بار هم كه شده از تجربه او استفاده كنم. بعد از يك هفته كلنجار با خودم بالاخره تصميم را عملى ساختم و بعد از مدت يك ماه با چند شاخه گل بهمراهى همسرم به ديدن خانواده او رفتم و سعى كردم خود را با آنها سازگار نمايم. آن روز بقدرى از زندگى لذت بردم كه تا آن موقع معنى حسن تفاهم و شيرينى زندگى را درك نكرده بودم. زيرا تازه احساس كرده بودم كه چقدر آنها هم به من علاقمند هستند و بوسيله من رابطه اشان با فرزندشان نيز صميمى تر و گرمتر شده است. بعد از آن همسرم كه نيز متوجه تغيير رفتار من شده بود علت را پرسيد و وقتى من علتش را راهنمايى مادر بزرگم ذكر كردم, بسيار تعجب كرد. تازه متوجه اثرات وجود يك زن كهنسالى كه با تجربه خود زندگى ما را زيرورو كرده بود, شده بودم. به همين جهت به پيشنهاد همسرم به ديدن او رفتيم و از او تشكر و قدردانى كرديم...
پس بايد قدر سالمندان را دانست و قدرشناسى از آنان همان رفتار صحيح و محترمانه و شناخت نيازهاى روحى آنان است و از ضرورى ترين نيازهاى آنان, همان محبت و توجه است. و چه بسا عده اى از آنان حتى نياز مادى نداشته و از وضع مالى خوبى هم برخوردار باشند ولى از نظر محبت و توجه, بسيار نيازمندند. اطرافيان, مردم جامعه بويژه فرزندان, بايد از تلاشها و سرمايه گذاريهاى مادى و معنوى سالمندان در باره نسل و جامعه, سپاسگزارى نمايند. اين امر در عين اين كه بى هزينه و بدون دشوار است, زمينه را براى دلگرمى و شادابى آنها فراهم مى سازد.
بايد توجه داشت كه قدرشناسى هميشه به يك صورت خاص نيست. ممكن است گاهى بصورت احترام و يا سخن گفتن از روى مهر, مشاوره با آنان در امور مختلف زندگى, رفع مشكلات آنها و در مواردى مقدم داشتن آنان بر خود باشد.
رسول خدا(ص) در مورد ارزش معنوى ـ اجتماعى اين گروه مى فرمايند:
((وجود پيران سالخورده باعث بركه و افزايش رحمت و نعمتهاى الهى است.))
شايد عده اى اظهار كنند كه بزرگسالان ما, عصبانى هستند; دائم عرض اندام مى كنند; در همه كارها دخالت كرده و توقعات بيجا دارند.
اين عده افراد را بايد به اين نكته توجه داد كه پيرى امرى است طبيعى كه براى همه پيش خواهد آمد. در اين دوران خواسته ها و توقعات جديدى بوجود مى آيد كه جوانان بايد نسبت به برآوردن آنها عنايت و توجه داشته باشند. در اين راستا صبر و بردبارى را پيشه خود سازند و از هيچ گونه احترام و محبتى نسبت به آنها دريغ ننمايند. دلهايشان را نيازارند و اشكشان را با بى مهرى ها و تندخوييها سرازير نكنند و اشتباهات آنها را به رخ ايشان نكشند, از توهين و تمسخر آنها بپرهيزند, از انتقاد آميخته با سرزنش دورى نمايند كه نه تنها مفيد واقع نمى شود بلكه آنها را در رفتار خود به لجاجت وا مى دارد.
مصيبت بزرگتر, براى سالمندانى است كه در خانواده نيز براى خود جايى نيابند و فرزندان و نوادگان حق ناشناسشان, با سردى و بى مهرى و احيانا با خشونت و تندى با آنان رفتار نمايند و با تحقير و اهانت آنها را از خود طرد كنند, در اين موقع زندگى براى آنان طاقت فرسا و غير قابل تحمل مى گردد. جهان به نظرشان تيره و تار مى شود و در نهايت ممكن است بر اثر شدت فشارهاى روحى و روانى از پا در آيند. عده اى, پدر يا مادر سالخورده و از كار افتاده خود را كه حتى به تنهايى قادر به سخن گفتن, راه رفتن, و... نيست, رها كرده و در اطاقى جداگانه محبوس نموده و يا به آسايشگاه تحويل مى دهند. اينها نمى انديشند كه پدر يا مادرشان به اختيار و انتخاب خود به چنين وضعى نيفتاده اند و شايد كه خود هم روزى گرفتار همين وضع شوند. بياييد لحظه اى به خود آييم و زحمات گذشته آنها را فراموش نكنيم و الا روزى فرزندانمان با ما چنين خواهند كرد. پيامبر اسلام(ص) مى فرمايد:
((بزرگداشت و گراميداشت سالخورده مسلمان, بزرگداشت خداست.))
و از امام سجاد(ع) روايت شده كه فرمود:
((حق سالخورده اين است كه حرمت پيريش را بدارى, اگر سوابق فضيلت در اسلام دارد تجليلش كنى; او را مقدم بدارى; در اختلافات,[ خصمانه] با او روبرو نشوى, در راه رفتن, بر او سبقت نگيرى, پيشاپيش او راه نروى, نادانش نشمارى, اگر رفتار جاهلانه اى كرد تحمل كنى, به مقتضاى سوابق مسلمانى و سالمندى احترامش كنى كه حق سن و سال نيز چون حق اسلام است.))
يكى از عوامل دافعه در اشخاص, خشونت و بدخلقى است. سالمندان به جهت بالا رفتن سن و ضعف بنيه جسمانى, كم حوصله و متوقع مى شوند و در پى آن با كوچكترين حركت و صحبت اطرافشان كه با مذاق آنها خوش نيايد, عصبانى شده و حركت تندى را از خود نشان مى دهند كه اين, عامل فرار و دورى اطرافيان از آنها مى شود. اين سالمندان طاقت مخالفت با خود ندارند. اگر غذايى بر خلاف ميلشان باشد, اگر جوابشان دير داده شود, اگر جابه جايى اثاث منزل موافق طبعشان نباشد, اگر بچه ها بازى كنند و اگر..., فريادشان بلند شده و با ترشرويى و بدخلقى اسباب ناراحتى اطرافيان را فراهم مى كنند. اين حالت خلاف دستورات اخلاقى و اجتماعى اسلام است. امام صادق(ع) مى فرمايد:
((لاتكن فظا غليظا يكره الناس قربك))(6)
((خشن و ترشرو مباش كه مردم از نزديك شدن به تو نا خشنود باشند.))
از اين رو به اين عزيزان توصيه مى شود كه موقعيت اطرافيان خود را دريابند. توقعات خود را در حد معقول نگه دارند و هميشه خوشرو و شاداب و با نشاط باشند و بى جهت بهانه گيرى نكنند.
در مقابل اين گروه از سالمندان, پيرمردان و پيرزنانى هستند كه فرزندان و فرزندزادگان را جمع كرده و با پذيرايى و عيدى و يا تعريف قصه و سرگذشت و بيان تجربه, گرمى بخش خانواده خود مى شوند.
فرزندان و فاميل بايد سالمندان را گرامى بدارند و در همه حال ياور آنها باشند. ولى بزرگسالان بايد وضعيت خانوادگى و اجتماعى فاميل و فرزندان خود را مورد توجه قرار داده و سطح توقعات خود را كاهش دهند. چون پسر و دختر انسان, يك روز مريض است و يك روز گرفتار. يك روز در سفر است و يك روز فراموشكار و دهها مشكل ديگر كه ارمغان زندگى ماشينى امروز است, طبيعى است كه همه اينها موجب كم شدن ارتباطات و معاشرتها مى شود.
به سالمندان سفارش مى كنيم كه اگر سلامتى, راحتى و آرامش فرزندان و نوادگان خود را مى خواهيد توقعات از آنها را كم كنيد و با محبت و خوشرويى دلهاى آنها و بستگان را به خود جلب نماييد كه قطعا نتيجه خواهيد گرفت.
در مكتب اسلام, سالخوردگان و سالمندان از موقعيت و جايگاه ويژه اى برخوردارند. از آنجا كه آنها از احسان و نيكى اطرافيان به خود, خوشحال و از بى توجهى و تحقير شدن توسط ديگران, ناراحت, خشمگين و دلخور مى شوند, روايات اسلامى وارد شده در مورد سالمندان, بر محور همين نياز دور مى زند. در روايتى امام صادق(ع) مى فرمايد:
((بزرگسالان را احترام كنيد.))
و در جاى ديگر رسول خدا (ص) مى فرمايد:
((هر كس كه بزرگسالان ما اكرام نكند و بر خردسالان رحم و محبت نكند, از ما نيست.))
از اين قبيل روايات و دستورات اجتماعى كه در راستاى بهزيستى افراد جامعه اسلامى صادر شده است نتيجه مى گيريم كه عنايت به نيازهاى روانى نسل خردسال, جوان و سالمند جامعه از مهمترين و ضرورى ترين اركان بقاى بناى ارزشهاى عالى انسانى است.
بزرگسالان و كهنسالان, صاحب يك عمر درس و تجربه هستند و با اين كه قدرت و فعاليت و تحرك جوانى را از دست داده اند ولى بر اساس همان تجارب, مسائل را بهتر تجزيه و تحليل مى كنند. لذا مى توانند براى جوانان و ميانسالان, هادى و راهنماى خوبى باشند.
خانمى كه از تجربه و راهنمايى هاى بزرگسالان برخوردار شده بود نقل مى كرد:
...تا آن موقع قدر مادر بزرگم را نمى دانستم و او را به چشم مادر شوهر مادرم و پيرزنى كه دائم از ديگران عيب و ايراد مى گيرد مى نگريستم ولى از زمانى كه خودم از تجربه و راهنمايى او استفاده نموده و اثرش را ديدم متوجه وجود با ارزش او شدم.
مساله از اين جا شروع شد كه مدتى بعد از ازدواج با شوهرم متوجه اختلاف سليقه با خانواده او شدم. دائما نزد همسرم از آنها ايراد مى گرفتم تا جايى كه روابط ما روبه سردى نهاد و حتى رفت و آمد من با آنها بسيار كم شد.
در يكى از تعطيلات, خانواده ام به ديدن ما در شهرستان آمدند و متوجه روابط سرد من با خانواده شوهرم شدند. مادر بزرگم كه به شدت از اين موضوع ناراحت شده بود به من اعتراض كرد و گفت: دخترم! خانواده شوهرت از هر طايفه اى كه هستند, تو نبايد با آنها اين گونه رفتار كنى. يك عروس بايد خود را از خانواده همسرش بداند و نيز آنان را مانند خانواده خودش فرض كند. تو جاى دختر آنها هستى. چرا با آنها بر سر هيچ وپوچ قطع رابطه كرده اى؟ من آن موقع متوجه صحبتهاى مادر بزرگم نشدم بلكه از او طبق معمول ناراحت و رنجيده شدم. ولى بعد از مراجعت آنها و در تنهايى خودم, تصميم گرفتم براى يك بار هم كه شده از تجربه او استفاده كنم. بعد از يك هفته كلنجار با خودم بالاخره تصميم را عملى ساختم و بعد از مدت يك ماه با چند شاخه گل بهمراهى همسرم به ديدن خانواده او رفتم و سعى كردم خود را با آنها سازگار نمايم. آن روز بقدرى از زندگى لذت بردم كه تا آن موقع معنى حسن تفاهم و شيرينى زندگى را درك نكرده بودم. زيرا تازه احساس كرده بودم كه چقدر آنها هم به من علاقمند هستند و بوسيله من رابطه اشان با فرزندشان نيز صميمى تر و گرمتر شده است. بعد از آن همسرم كه نيز متوجه تغيير رفتار من شده بود علت را پرسيد و وقتى من علتش را راهنمايى مادر بزرگم ذكر كردم, بسيار تعجب كرد. تازه متوجه اثرات وجود يك زن كهنسالى كه با تجربه خود زندگى ما را زيرورو كرده بود, شده بودم. به همين جهت به پيشنهاد همسرم به ديدن او رفتيم و از او تشكر و قدردانى كرديم...
پس بايد قدر سالمندان را دانست و قدرشناسى از آنان همان رفتار صحيح و محترمانه و شناخت نيازهاى روحى آنان است و از ضرورى ترين نيازهاى آنان, همان محبت و توجه است. و چه بسا عده اى از آنان حتى نياز مادى نداشته و از وضع مالى خوبى هم برخوردار باشند ولى از نظر محبت و توجه, بسيار نيازمندند. اطرافيان, مردم جامعه بويژه فرزندان, بايد از تلاشها و سرمايه گذاريهاى مادى و معنوى سالمندان در باره نسل و جامعه, سپاسگزارى نمايند. اين امر در عين اين كه بى هزينه و بدون دشوار است, زمينه را براى دلگرمى و شادابى آنها فراهم مى سازد.
بايد توجه داشت كه قدرشناسى هميشه به يك صورت خاص نيست. ممكن است گاهى بصورت احترام و يا سخن گفتن از روى مهر, مشاوره با آنان در امور مختلف زندگى, رفع مشكلات آنها و در مواردى مقدم داشتن آنان بر خود باشد.
رسول خدا(ص) در مورد ارزش معنوى ـ اجتماعى اين گروه مى فرمايند:
((وجود پيران سالخورده باعث بركه و افزايش رحمت و نعمتهاى الهى است.))
شايد عده اى اظهار كنند كه بزرگسالان ما, عصبانى هستند; دائم عرض اندام مى كنند; در همه كارها دخالت كرده و توقعات بيجا دارند.
اين عده افراد را بايد به اين نكته توجه داد كه پيرى امرى است طبيعى كه براى همه پيش خواهد آمد. در اين دوران خواسته ها و توقعات جديدى بوجود مى آيد كه جوانان بايد نسبت به برآوردن آنها عنايت و توجه داشته باشند. در اين راستا صبر و بردبارى را پيشه خود سازند و از هيچ گونه احترام و محبتى نسبت به آنها دريغ ننمايند. دلهايشان را نيازارند و اشكشان را با بى مهرى ها و تندخوييها سرازير نكنند و اشتباهات آنها را به رخ ايشان نكشند, از توهين و تمسخر آنها بپرهيزند, از انتقاد آميخته با سرزنش دورى نمايند كه نه تنها مفيد واقع نمى شود بلكه آنها را در رفتار خود به لجاجت وا مى دارد.
مصيبت بزرگتر, براى سالمندانى است كه در خانواده نيز براى خود جايى نيابند و فرزندان و نوادگان حق ناشناسشان, با سردى و بى مهرى و احيانا با خشونت و تندى با آنان رفتار نمايند و با تحقير و اهانت آنها را از خود طرد كنند, در اين موقع زندگى براى آنان طاقت فرسا و غير قابل تحمل مى گردد. جهان به نظرشان تيره و تار مى شود و در نهايت ممكن است بر اثر شدت فشارهاى روحى و روانى از پا در آيند. عده اى, پدر يا مادر سالخورده و از كار افتاده خود را كه حتى به تنهايى قادر به سخن گفتن, راه رفتن, و... نيست, رها كرده و در اطاقى جداگانه محبوس نموده و يا به آسايشگاه تحويل مى دهند. اينها نمى انديشند كه پدر يا مادرشان به اختيار و انتخاب خود به چنين وضعى نيفتاده اند و شايد كه خود هم روزى گرفتار همين وضع شوند. بياييد لحظه اى به خود آييم و زحمات گذشته آنها را فراموش نكنيم و الا روزى فرزندانمان با ما چنين خواهند كرد. پيامبر اسلام(ص) مى فرمايد:
((بزرگداشت و گراميداشت سالخورده مسلمان, بزرگداشت خداست.))
و از امام سجاد(ع) روايت شده كه فرمود:
((حق سالخورده اين است كه حرمت پيريش را بدارى, اگر سوابق فضيلت در اسلام دارد تجليلش كنى; او را مقدم بدارى; در اختلافات,[ خصمانه] با او روبرو نشوى, در راه رفتن, بر او سبقت نگيرى, پيشاپيش او راه نروى, نادانش نشمارى, اگر رفتار جاهلانه اى كرد تحمل كنى, به مقتضاى سوابق مسلمانى و سالمندى احترامش كنى كه حق سن و سال نيز چون حق اسلام است.))
سخنى با بزرگسالان
يكى از عوامل دافعه در اشخاص, خشونت و بدخلقى است. سالمندان به جهت بالا رفتن سن و ضعف بنيه جسمانى, كم حوصله و متوقع مى شوند و در پى آن با كوچكترين حركت و صحبت اطرافشان كه با مذاق آنها خوش نيايد, عصبانى شده و حركت تندى را از خود نشان مى دهند كه اين, عامل فرار و دورى اطرافيان از آنها مى شود. اين سالمندان طاقت مخالفت با خود ندارند. اگر غذايى بر خلاف ميلشان باشد, اگر جوابشان دير داده شود, اگر جابه جايى اثاث منزل موافق طبعشان نباشد, اگر بچه ها بازى كنند و اگر..., فريادشان بلند شده و با ترشرويى و بدخلقى اسباب ناراحتى اطرافيان را فراهم مى كنند. اين حالت خلاف دستورات اخلاقى و اجتماعى اسلام است. امام صادق(ع) مى فرمايد:
((لاتكن فظا غليظا يكره الناس قربك))(6)
((خشن و ترشرو مباش كه مردم از نزديك شدن به تو نا خشنود باشند.))
از اين رو به اين عزيزان توصيه مى شود كه موقعيت اطرافيان خود را دريابند. توقعات خود را در حد معقول نگه دارند و هميشه خوشرو و شاداب و با نشاط باشند و بى جهت بهانه گيرى نكنند.
در مقابل اين گروه از سالمندان, پيرمردان و پيرزنانى هستند كه فرزندان و فرزندزادگان را جمع كرده و با پذيرايى و عيدى و يا تعريف قصه و سرگذشت و بيان تجربه, گرمى بخش خانواده خود مى شوند.
فرزندان و فاميل بايد سالمندان را گرامى بدارند و در همه حال ياور آنها باشند. ولى بزرگسالان بايد وضعيت خانوادگى و اجتماعى فاميل و فرزندان خود را مورد توجه قرار داده و سطح توقعات خود را كاهش دهند. چون پسر و دختر انسان, يك روز مريض است و يك روز گرفتار. يك روز در سفر است و يك روز فراموشكار و دهها مشكل ديگر كه ارمغان زندگى ماشينى امروز است, طبيعى است كه همه اينها موجب كم شدن ارتباطات و معاشرتها مى شود.
به سالمندان سفارش مى كنيم كه اگر سلامتى, راحتى و آرامش فرزندان و نوادگان خود را مى خواهيد توقعات از آنها را كم كنيد و با محبت و خوشرويى دلهاى آنها و بستگان را به خود جلب نماييد كه قطعا نتيجه خواهيد گرفت.
پي نوشت :
1ـ كافى, ج2, ص165.
2ـ محجه البيضا,ج3, ص365.
3ـ نهج الفصاحه, ص222, كلمه1110.
4ـ كافى, ج2, ص165.
5ـ رساله حقوق امام سجاد(ع), حق شماره43.
6ـ تحف العقول مترجم, ص316.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}