بديع البيان لمعانى القرآن

نويسنده: محمدحسين درايتى
كم‏تر سوره‏اى در قرآن است كه همانند سوره حمد، توجه مفسران را به خود جلب كرده‏ باشد. اين سوره مباركه، به جهات مختلف مورد دقت و بررسى و ژرف ‏نگرى‏هايى قرار گرفته‏است. تأكيد فراوان آيات و روايات در عظمت و فضيلت اين سوره، تلاوت آن در نمازهاى يوميّه و « فاتحه الكتاب» بودن اين سوره، سبب شده تا عالمان و انديشمندان، رساله‏اى مستقلى در تفسير و تبيين اين سوره مباركه نوشته و از ابعاد مختلف و با مسلك‏هاى متفاوت، به بحث و بررسى و تحقيق بپردازند.
ثمره اين همه تلاش، وجود دهها اثر تفسيرى مستقل، بزرگ و كوچك در تفسير اين سوره است. اندكى از اين آثار به زيور طبع آراسته شده و در خدمت شيفتگان قرآن قرار گرفته‏است و بسيارى از آنها مخطوط مانده و از دسترس عموم خارج است.
«بديع البيان» يكى از اين مجموعه است كه اينك به معرفى آن و مؤلفش مى‏پردازيم.

مؤلف اين اثر، حسينعلى خان زنگنه، فرزند شيخ على خان زنگنه است.
از زندگى اين پسر و پدر، اطلاعات گسترده‏اى در دست نيست، تنها به جهت اينكه شيخ على خان زنگنه مدت بيست سال وزير اعظم شاه سليمان صفوى بوده و حسينعلى خان نيز در بعضى از مناصب دولتى حضور داشته‏است، گوشه‏اى از حالات و فضايل آنها در كتاب‏هاى تاريخ و در بعضى از تراجم آمده‏است.
از منابع موجود بدست مى‏آيدكه شيخ على خان زنگنه از قبيله‏اى به همين نام بوده است. اين قبيله به جهت همبستگى و گستردگى و اتحادش، مورد توجه شاهان صفوى قرار گرفته و بزرگان اين طايفه به مناصب دولتى انتخاب مى‏شده‏اند. پدر شيخ على خان «آلوبالوبيگ» در دربار شاه صفى صفوى، منصب ميرآخورى داشته و نيز دو برادر ديگر شيخ على خان، به نام‏هاى نجفعلى خان و شاخرخ خان هركدام به نوبه خود منصب هايى را در دربار پادشاهان صفوى داشته‏اند.
شيخ على خان زنگنه و فرزندش حسينعلى خان، علاوه بر سياست و توانايى در اداره امور مملكت، داراى علم و دانش دينى نيز بوده‏اند.
توانايى و فضل شيخ على خان در امور مملكتى و مدت حضور طولانى او در منصب وزارت اعظمى (1079-1101) زمينه بسيار مناسبى را براى او فراهم آورد تا بتواند خدمات بزرگى را به جامعه عرضه كند. او توانست با به كار بستن برخى از دستورات دينى در اداره مملكت، رايحه‏اى از عطر حكومت اسلامى را در جامعه بپراكند و طعم شيرين خدمت توأم با عدالت را به رعايا بچشاند. آنچه در « تاريخ منتظم ناصرى» (ج‏2،ص 980) آمده در شناساندن يك بعد از شخصيت او مؤثراست:
سنه 1079 هجرى. در ماه ذيحجه اين سال شيخ على خان زنگنه به وزارت اعظم شاه سليمان منصوب گرديد و اعتمادالدوله لقب يافت و سال‏هاى دراز طورى وزارت كرد كه پادشاه و رعيّت همه خشنود بودند و مملكت نظمى به كمال داشت. و مكارم اخلاق شيخ على خان و بلندى همچ‏ت او معروف است. و از صفات او اينكه در تعظيم و تكريم علما و ارباب فضل مبالغتى وافر نمود و شبها در لباس مبدل در محلات گردش مى‏كرد و از اوصاع مملكت خبردار مى‏گرديد و به فقرا و ضعفا و طلاب علوم و ايتام، بذل و بخشش مى‏كرد.
او توانست علاوه بر خدمات شهرسازى و ايجاد بناهاى اسلامى و عمران راهها و فراهم آوردن خدمات رفاهى ديگر، در راه گسترش فرهنگى اسلامى و كمك به عالمان دينى، گام‏هاى بلند و مؤثرى بردارد. او چون خود از علماى دين بود، هم مسايل و مشكلات فكرى - اجتماعى مردم را خوب تشخيص مى‏داد و هم عالمان دين را مى‏شناخت، لذا براى حل مسايل دينى - اجتماعى مردم به عالمان دينى مجال مناسب مى‏داد تا به آنها بپردازند و زمينه بحث علما را در جهت حل بعض مسايل اختلافى فراهم مى‏آورد، همو بود كه توانست در مدت وزارت خود با جمع‏آورى عده زيادى از علما «مؤتمر صلاه الجمعه» را براى اولين بار براه اندازد.
آقا بزرگ تهرانى در «طبقات اعلام الشيعه» (ج 6، ص 524)، به علم و فضل او تصريح كرده و مى‏نويسد:
«على خان زنگنه الوزير 1081-1101 ابن آلوبالوبيگ، كان عالماً فاضلاً»
حسينعلى خان زنگنه، فرزند شيخ على خان نيز مانند پدر، هم از علوم دينى بهره داشت و هم در امور مملكتى صاحب منصب بود.
ميزان بهره علمى او را مى‏توان از همين اثر تفسيرى او، به وضوع يافت. از اين كتاب بدست مى‏آيد كه مؤلف محترم در زمينه‏هاى مختلف علوم اسلامى غور كرده و در بغضى از آن علوم صاحب رأى و مسلك است او به جنبه‏هاى ادبى، تجويدى، روايى، كلامى، فلسفى، عرفانى و حتى بعض از علوم غريبه، مانند نجوم مى‏پردازد و در بعض موارد به كلمات ديگران نقدهاى عالمانه مى‏زند
گرچه از منصب‏هاى او در زمان پدر و بعد از آن اطلاع دقيقى در دست نيست، اما در اصل دخالت او در امور مملكتى ترديدى نيست. خود او در مقدمه تفيسرش - بعد از تقاضا از علما در تذكر لغزش‏هاى احتمالى - به اين نكته اشاره كرده و مى‏نويسد:
هر گاه جمعى كه تمام اوقات خود را صرف فنى از فنون كمالات مى‏نمايند، سالم از غلظ و سهو و نسيان نباشند، معلوم مى‏شود كه سهو و نسيان جمع ديگر - كه متحمّل امور متكاثره متنافيه صورى و معنوى، و دينى و دنيوى‏اند - تا چه مرتبه خواهدبود.
از بعض قراين مى‏توان بدست آورد كه وى مدتى طولانى در منصب ولايت بعضى از شهرها گمارده‏شده‏است. مرحوم آقابزرگ تهرانى در «الذريعه» (ج 5، ص 83و 193) دو اثر از آقا جمال خوانسارى معرفى كرده و اين گونه مى‏نويسد:
«الجبر والاختيار» آقا جمال الدين محمد بن الحسين الخوانسارى (المتوفى 1125)كتبه للامير الوالى حسينعلى خان، يقرب من خمسمائه بيت. «جواب مكتوب الاميرالمعظم حسينعلى خان» فارسى فى المواعظ والاخلاق و حل كثير من مسائل الجبر والاختيار، والقضأ والقدر رداً على الاشاعره ، يزيد على خمسمائه بيت، و هو للمحقق الاَّقا جمال الدين محمد بن آقا حسين الخوانسارى (المتوفى 1125).
از اين عبارتها دو نكته را مى‏توان بدست آورد، اول اينكه حسينعلى خان زنگنه والى و صاحب منصب بوده و در امور مملكتى و اجرائى دست داشته است. دوم: اينكه منصب‏هاى دولتى، وى را از اشتغال به مسايل علمى بازنداشته و او از هر فرصتى براى صرح مسايل علمى- به ويژه مسايل غامض كلامى- استفاده كرده و از آرأ علماى آن زمان سود مى‏برده‏است.
مؤلف محترم علاوه بر «بديع البيان» داراى آثار ديگرى نيز مى‏باشد، در «طبقات اعلام الشيعه» (ج 6، ص 211)، به آثار ديگر او اشاره كرده و مى‏نويسد:
وللمترجم له تأليفات على شرح الخطبه الشقشقيه لا بن الحديد، رد فيها على الشارح فى اعتذاره لعمر بن الخطاب. و قد دوّن هذه التعليقات زين الدين العاملى فى سنْ1101، و توجد ثلاث نسخ من هذه التعليقات فى المكتبه الملّيه بطهر ان تحت رقم 2054 فى مجلد واحد، اثنتان منها بخط زين العابدين المدوّن لها، و ثالثْ بخط ميرباقر الهمدانى/

«بديع البيان»، تفسيرى است به زبان فارسى و مبسوط كه به صورت مزجى، به تفسير سوره فاتحْالكتاب مى‏پردازد. اين تفسير داراى مقدمه‏اى است كه مؤلف بعد از بيان مطالبى درباره اهميت قرآن، به نام خود و نام اثر و روش تفسيرى و كتبى كه از آنها بهره‏مند شده، پرداخته است.
وى درباره نام اثر خود و وجه تسميه آن چنين مى‏نويسد:
و چون بيان معانى آيات شريفه - كه مفسرين در تفاسير خود ايراد نموده‏اند - به اسلوبى بديع و پيرايه‏پذير تحرير گرديده‏بود، لهذا اين كتاب را بعد از تزيّن به زينت اتمام، مسمّى به بديع البيان لمعانى القرآن» نمود.
روش تفسيرى او - آن چنان كه خود در مقدمه، به آن تصريح كرده - آن است كه ابتدا آنچه از كتاب‏هاى تفسير درباره مطلب موردنظر وجود دارد با تصريح به نام مصدر آورده و جمع‏بندى مى‏كند و سپس در مبحثى جداگانه به بررسى رواياتى كه در آن زمينه وارد شده مى‏پردازد، و در انتهاى هر قسمت اگر مطلب جديدى به نظر مؤلف رسيده كه در ساير تفاسير به آن برخورد نكرده و يا توضيح و نقدى نسبت به مطالب مطرح شده دارد، با «مترجم گويد» شروع، و با «انتهاى» به پايان مى‏برد.
وى در پايان هر قسمت تحت عنوان «خلاصه المعنى»، به صورت مختصر و با توجه به مجموعه اقوال مفسران و روايات مأثوره، ترجمه‏اى تفسيرگونه از آيات مورد نظر ارايه مى‏كند.
مؤلف، در مقدمه خويش يازده كتاب را نام مى‏برد كه در تفسيرش از آنها سود برده و براى هر كدام رمزى را تعيين مى‏كند و مطالب نقل‏شده از آن كتابها را با ذكر رمز آنها مشخص مى‏نمايد. او در اين باره مى‏نويسد:
لهذا تفسير مجمع البيان و جوامع الجامع و كشاف و انوار التنزيل و تفسير شيخ ابوالفتوح رازى و منهج الصادقين ملافتح اللّه كاشانى و صافى و نورالثقلين و تفسير الائمّْ فى هدايْ الامّْ كه هر سه از تفاسير متأخرين علماى اماميه - رضوان‏اللّه عليهم اجمعين - و مشتمل اند بر احاديث منسوبه به اهل بيت (ع) كه از كتب اربعه و ساير كتب احاديث در تفسير و تأويل آيات كريمه جابجا نقل نموده‏اند به نوعى كه در تفسير هر آيه اشاره به آن خواهدشد.
البته مؤلف محترم در اين اثر، روايات و مطالب زيادى از كتاب‏هاى ديگر با تصريح به نام مصدر و بدون واسطه نقل مى‏كند كه در مقدمه به آن مصادر اشاره‏اى ندارد، مانند: كافى، تفسير قمى، خصال، علل الشرايع، توحيد صدوق، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، جامع الاخبار و قصص الانبيأ راوندى و بعض كتب ديگر.

يكى از جهاتى كه در اين اثر قابل تأمل و بررسى است، نثر فارسى اين كتاب است. گرچه در ابتدا، نثر كتاب مشكل و مغلق به نظر مى‏رسد، اما رفته رفته آهنگ روانى به خود گرفته و فهم آن آسان‏تر مى‏شود، اما در هر صورت، در مواردى، فهم مطالب و پيداكردن خبر، نياز به دقتى بيشتر دارد. پيچيدگى و كنايه‏گويى مؤلف در برخى موارد، فهم را مشكل كرده كه براى سهولت فهم، گذاردن دقيق علايم سجاوندى، ضرورى است و در بعض موارد، اعراب گذارى كلمات را طلب مى‏كند. استفاده از كلمات مشكل و نامأنوس مانند: طغراى، كرياس، دقيقه رسى و...، ترجمه بعض لغات را ضرورى مى‏نمايد. استفاده از جملات موزون و كنايه گويى، به خصوص در مقدمه، ميزان تسلّط و تبحّر مؤلف را در استخدام كلمات به نمايش مى‏گذارد.
اين اثر فارسى از كلمات و جملات عربى به وفور استفاده شده و در بعض موارد چند جمله - حتى چند سطرى - به عربى بيان شده و عنوان‏هاى كتاب، عربى انتخاب شده است. گرچه اكثر روايات، فارسى بيان شده اما در موارد متعددى عربى آمده و به ترجمه آن اشاره‏اى نشده است.

اما بعد، بر ضماير حاشيه گردانان متون مصاحف معرفت و دانش، و شرح نويسان بطون صحايف بصيرت و بينش- كه همگى، همت والا نهمت بر تحلّى به حليه كمالات علميه و عمليه گماشته، به مراد سواد خوانى كتاب آگاهى، رقم احاطه به علوم و معارف نامتناهى بر بياض قابليت و استعداد نگاشته‏اند - پرتوافكن است كه به مقتضاى خبر صحّت اثر «من أعطاهُ‏اللّه القرآن فرأى أنّ‏أحداً اعطى أفضل مما اعطى، فقد صغر عظيماً و عظّم صغيراً» قرآن مجيد ربّانى، اعظم عطاياى سبحانى، و افضل مواهب آسمانى است كه به حكم «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه» جندانكه ارباب بديع بيان معانى، و اصحاب فصيح زبان سخن‏دانى به رشته رساى عدّو احصا، گلدسته‏بندى عجايب آيات بى‏شمارش نمايند، اندكى از بسيارش انقضا نيابد.

مطالب و موضوعات مطرح شده در اين كتاب در چهار بخش سامان يافته است:
بخش اول: شامل مباحث مقدماتى از قبيل: معنى سوره، از نظر لغت و اصطلاح، بيان اضافه «سوره» به <فاتحه»، عدد آيات اين سوره و اينكه «بسم الله» جز سوره است و تمسك به روايات فراوانى در اين زمينه، جهر به بسمله و تمسك به روايات، اسامى اين سوره و اشاره به شانزده نام و بيان وجه تسميه هر كدام، بيان فضيلت سوره حمد با ذكر رواياتى از عامه و خاصه.
بخش دوم: در تفسير كلمه «استعاذه» است. مطالب اين بخش و هم‏چنين دو بخش ديگر، تحت سه عنوان كلى منظم شده‏است:
1. التفسير بما قاله المفسّرون،
2. التفسير بالاحاديث المرويْ عن الائمّه المعصومين(ع)،
3. خلاصه المعنى
مؤلف محترم، حجم كوچكى از كتاب را به بحث درباره كلمه «استعاذه» اختصاص داده و در آن بعد از بررسى اجمالى كلمات، به بحث درباره كيفيت استعاذه و بيان «مستعاذ به» مى‏پردازد و سپس به رواياتى كه در اين زمينه وارد شد اشاره دارد و در پايان تحت عنوان «خلاصه المعنى» سعى دارد، با توجه به مجموعه اقوال مفسران و روايات مأثوره، ترجمه‏اى آزاد و تفسيرگونه از اين جمله ارايه كند.
بخش سوم: در تفيسر «بسم اللّه الرحمن الرحيم». وى نخست روايات فراوانى را در فضيلت اين آيْ آورده و سپس تحت عنوان «التفسير بما قاله المفسرون» مطالب متنوعى را مطرح كرده‏است. ابتدا به نكات ادبى اين آيه پرداخته و سپس تحت عنوان «مترجم گويد» به تحقيق درباره علت تبرك به اسم «اللّه» پرداخته و چند شبهه و جواب آن را مطرح مى‏كند كه محل تأمل و دقت است. آنگاه به تفسر لفظ «اللّه» پرداخته و بعد از بيان ريشه لغوى و معناى اصطلاحى آن، به مباحثى از قبيل اينكه: «اللّه» صفت است يا عَلَم، فرق «اللّه» و «اله» و... مى‏پردازد.
در ذيل تفسير «الرحمن الرحيم»، به نكاتى چند پرداخته و سپس وجه تقدّم «رحمن» بر «رحيم» را مطرح كرده و مطالبى را از كتب تفسيرى نقل مى‏كند و در چند موضع به كلام بيضاوى خرده گرفته و اشكالاتى را بر او وارد مى‏نمايد و در پايان به صورتى گذرا، به علت تخصيص اين دو صفت «رحمن و رحيم» در بسمله مى‏پردازد.
سپس ذيل عنوان «التفسير بالاحاديث المرويّْ عن الائمّْ المعصومين «ع)»، به بيان رواياتى در اين‏باره مى‏پردازد:
رواياتى در بيان حقيقت اسم
رواياتى در معناى«اللّه» و اينكه اشرف اسمأ الهى است.
رواياتى در رحمت رحمانيه و رحيميّه خداوند.
رواياتى در عدد اسم‏هاى خداوند
بعد از ذكر اين روايات - كه بيشتر آن به مصادر معتبر ارجاع شدهاست - به تحقيقى مبسوط و گسترده، در حقيقت اسمأ الهى، تحت عنوان «مترجم گويد» دست مى‏زند و اين بحث را بعد از 37 صفحه با كلمه «انتهى» به پايان مى‏برد. در اين تحقيق، نخست اسمأ واقع بر مسمّيات را به نه قسم تقسيم كرده، به بيان صفات ذات و صفات فعل مى‏پردازد، سپس به تبيين نود و نه اسم از اسمأ خداوند پرداخته و براى هر يك از اسمأ توضيحى مختصر ارايه مى‏كند، آنگاه به تقسيم صفات به ثبوتى و سلبى، و ثبوتى به ذاتى و فعلى و اضافى مى‏پردازد و در نهايت به توقيفى بودن اسماى الهى و اينكه آيا در اطلاق اسمها بر خداوند، اجازه خاص لازم است، يا اينكه صرف اطلاق آن اسما در روايات، در جواز اطلاق كافى است، مى‏پردازد.
دقت در اين مباحث ميزان خبرگى و مهارت مؤلف را در مسايل علمى، به ويژه مسايل كلامى، به نمايش مى‏گدارد. در مجموع اين بخش يك پنجم حجم كتاب را به خود اختصاص داده‏است.
بخش چهارم: در اين بخش - كه بيش از دو سوم حجم كتاب را به خود اختصاص داده است - به تفسر متن سوره حمد مى‏پردازد. وى همانند بخش‏هاى گذشته، نخست آيات سوره حمد را از ديدگاه مفسران، بررسى كرده‏است و تحت عنوان «التفسير بما قاله المفسرون» نكات فراوانى را از ساير تفاسير نقل كرده و نقد، توضيح و تعليقه‏هاى فراوانى را نيز به اقوال جمعى از آنان وارد نموده و در موارد متعددى به نكات جديدى نيز اشاره دارد.
مؤلف در فصل ديگرى تحت عنوان «التفسير بالاحاديث المرويْ عن الائمّْالمعصومين (ع)»، به بررسى رواياتى كه در زمينه سوره حمد وارد شده، پرداخته و روايات متعددى را در فضيلت و تبيين و تفسير جملات و كلمات سوره حمد ذكر مى‏كند.
بحثى در شناخت جهان و عوالم ديگر
مفسّر گرانقدر سپس تحت عنوان «مترجم گويد»، به تحقيقى گسترده و بلند دامن، در زمينه عوالم ديگر، پرداخت است. اين بحث كه يك پنجم حجم كتاب را به خود اختصاص داده‏است، ميزان علاقه و تبحر مؤلف را به اين گونه مباحث نشان مى‏دهد.
در اين قسمت، نخست چهار فايده براى شناخت جهان و كيفيت آفرينش آن بر مى‏شمرد و بعد از آن، تحقيق خود را از دو منظر پى مى‏گيرد: اوّل از نظر علماى طبيعى و دوم از منظر روايات.
در قسمت اول بحث، با اين تعبير كه «طلوع نيّر اوّل را چند بارقه است» در هفت فصل - يا به تعبير او در هفت «بارقه»- مطالب را دسته‏بندى مى‏كند:
بارقه اولى: در كرويت زمين و فاصله آن با ساير كرات،
بارقه ثانيه: در قطر افلاك،
رابقه ثالثه: در حجم جرم افلاك،
بارقه رابعه: در دائره محيطه افلاك،
بارقه خامسه: در كميت اجرام كواكب،
بارقه سادسه: در قطر سيارات هفتگانه قمر، عطارد، زهره، شمس، مريخ، مشترى، زحل
بارقه سابعه: در مقدار سير افلاك در يك شبانه‏روز
در قسمت دوم بحث كه به بررسى روايات اختصاص دارد، با اين تعبير كه«شروق نيّر اعظم ثانى را چند اشراق است» در هفت قصل - يا به تعبير او، در هفت «اشراق» - به بررسى و جمع‏بندى روايات پرداخته است:
اشراق اوّل: در ذكر رواياتى است كه دلالت دارد بر اينكه، به جهت كثرت و پيچيدگى مخلوقات، عقل نسبت به ادراك مراحل آن، لرزان و از دريافت حقيقت آن، عاجز و حيران است و سپس روايات فراوانى را مى‏آورد كه مشعر به آن است كه عالم‏هاى ديگر و خلق ديگرى در محل ديگرى از اين جهان، وجود دارد كه انسانها نسبت به آنها بى اطلاع‏اند.
روايات اين قسمت از: روضه كافى، خصال صدوق، جامع الاخبار، قصص الانبيأ، راوندى، بصائر الدرجات و كتاب خطب أميرالمؤمنين نقل شده است.
اشراق ثانى: در ذكر رواياتى است كه از موجود بودن آسمانها و زمين‏هاى ديگر، غير از اين آسمان و زمين حكايت دارد.
احاديث اين قسمت، غير از يك مورد كه از روضه كافى است، بقيه از بصائر الدرجات است.
اشراق ثالث: در بيان احاديثى است كه دلالت دارد بر اينكه بالاى هر آسمانى، زمينى است به غير از اين زمين، و در آسمانها دريا وجود دارد.
روايات اين قسمت از كتابهاى: تفسير قمّى، روضْ كافى، قصص الانبيأ، راوندى، علل الشرايع و توحيد صدوق، ذكر شده‏است.
اشراق رابع: در ذكر رواياتى است كه بر عدم اتصال آسمانها به يكديگر و مقدار حجم افلاك و نام‏هاى آنها، دلالت دارند.
احاديث اين اشراق از كتابهاى: كافى، تفسير قمى، عيون الاخبار الرضا(علیه السلام) نقل شده‏است.
اشراق خامس: در ذكر رواياتى است كه در توصيف عرش و كرسى وارد شده و محيط و محاط بودن هر يك نسبت به ديگرى را دلالت دارد. مؤلف محترم در اين قسمت، ضمن بحث درباره حقيقت عرش، به نظريه‏هاى متعددى اشاره دارد، وى بعد از جمع‏بندى، آنها را به نه قول برگردانده و ادلّه هر قول را تبيين و نسبت به بعضى از آنها ايراد مى‏نمايد.
روايات اين قسمت از كافى و توحيد صدوق نقل شده است.
اشراق سادس: رواياتى است كه دلالت بر عظمت خورشيد و ماه و ساير كواكب دارد. روايات اين قسمت از: تفسير قمى، كافى، و عيون اخبار الرضا(علیه السلام) نقل شده‏است.
اشراق سابع: در ذكر رواياتى است كه به تعبير مؤلف «در جزالت و جسامت و عظمت و قوت و قدرت و غرابت صورت و تعدد و كثرت ملائكه» وارد شده است و همچنين، چند روايت در حقيقت روح.
بعد از اين بحث طولانى درباره عظمت جهان، به رواياتى استناد مى‏جويد كه بر عجز و شكسته بالى انسان دلالت دارد/
مؤلف در ادامه، حديثى طولانى از امام حسن عسكرى(علیه السلام) را آورده كه حضرت بعد از تذكر به وجوب حمد بخاطر برترى امت محمّد(صلی الله علیه واله) بر ساير امّتها، به تفسير تمام فقرات سوره حمد مى‏پردازد.
وى در پايان رواياتى را آورده كه «صراط مستقيم» را به ولايت اهل بيت و معرفت اميرالمؤمنين و ولايت آن حضرت، و «غيرالمغضوب عليهم» و «ضالين» را به ناصبان و دشمنان ايشان و جمعى كه معرفت به امام حق ندارند و از ايشان پيروى نمى‏كنند، تفسير كرده‏است.
مؤلف، در دوصفحه پايانى، تحت عنوان «خلاصه المعنى» با توجه به مجموعه روايات و اقوال مفسران، به صورت خلاصه اين سوره را ترجمه و تفسير كرده و اين گونه كتاب را به پايان مى‏برد.

بعد از تتبع و جست و جوى كامل در فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه‏هاى ايران، به پنج نسخه از اين اثر دست يافتيم كه به ترتيب اهميت و اولويت ذكر مى‏شود:
1. نسخه كتابخانه آستان قدس رضوى، به شماره 7466، 122برگ، كامل، نسخه در حيات مؤلف نوشته شده و حاشيه‏نويسى از مؤلف دارد، در ذيقعده 1096 محمد نصير بن محمد تقى قمى آن را تصحيح كرده است.
2. نسخه كتابخانه ملك، به شماره 176، 207برگ، كامل، اين نسخه نيز در حيات مؤلف تحرير شده و حاشيه‏نويسى از مؤلف دارد، تاريخ تحرير 1098 است.
3. نسخه كتابخانه مسجد اعظم، به شماره 340، 228برگ، كامل، تحرير سده 12.
4. نسخه كتابخانه مسجد اعظم، به شماره 3201، 186برگ، كامل، تحرير سده 12.
5. نسخه كتابخانه آيت الله مرعشى، به شماره 1628، 100برگ، ناقص از اوّل، تحرير در عصر مؤلف، حاشيه نويسى از مؤلف دارد.
در فهرست كتابخانه آيت الله مرعشى، اين اثر، به اشتباه به «شيخ محمد بن على بن خاتون‏آبادى» نسبت داده شده‏است كه علت اين اشتباه، افتادگى چند صفحه‏اى از آغاز مى‏باشد.
لازم به تذكر است كه از اين اثر، نامى در «الذريعه» نيامده و در فهرست نسخه‏هاى خطى فارسى، به اهتمام منزوى (ج‏1، ص‏8)، به اشتباه «بدايع البيان» معرفى شده و تنها به يك نسخه آن اشاره شده‏است.
منبع:بينات