سهروردي و عالم خيال
سهروردي و عالم خيال
در واقع شيخ اشراق علاوه بر صور خيالي و قوه خيال كه يكي از قواي باطني و مورد قبول مشائيان است، از امر ديگري به نام عالم مثال يا خيال سخن ميگويد.
يك موجود مثالي، موجودي است كه در عين اين كه از كم و كيف و همچنين ساير اعراض برخوردار است، از ماده مجرد است. (1) در اين مقاله نويسنده به تبيين مقصود سهروردي از عالم خيال پرداخته است.
شيخ شهاب معتقد است گذر از عالم محسوس به عالم معقول بدون واسطه امكانپذير نيست. پس بايد عالمي ميان اين دو عالم باشد كه هم از خواص محسوسات بهرهاي برده باشد و هم از خواص معقولات. او اين عالم مياني را مثال يا خيال مينامد كه در مراتب معرفتي، منطبق بر ادراك خيالي، مابين ادراك حسي و ادراك عقلي است.
ميتوان گفت سهروردي صور خيالي را صور قائم به ذات دانسته و آنها را از نوع صور منطبعه و داراي مكان و محل نميداند، بلكه اين صور را در جهان خارج از نفس موجود به شمار ميآورد. به زعم او، صور خيالي نه در عالم ذهناند و نه در عالم عين، بلكه در عالم مثال يا خيال منفصل جاي دارند. (2) اين امر نگاه ما را به نظريات محيالدين ابن عربي، پدر عرفان نظري اسلامي معطوف ميدارد و متذكر ميشود كه در اعتقاد به عالم مثال، تقدم با سهروردي است و ابنعربي در اين باب خلف او به شمار ميآيد.
نزد ابن عربي، عالم خيال، مرتبهاي از مراتب هستي و عالمي است حقيقي كه صور اشياء در آنجا موجودند، به گونهاي كه به لحاظ لطافت و زمختي بينابيناند؛ يعني بين روحانيت محض و ماديت صرف قرار دارند. چنين عالمي را ابن عربي، عالم خيال مطلق يا منفصل مينامد. او از عالمي به نام عالم خيال مقيد يا متصل كه مرادش همان عالم خيال انساني است نيز سخن ميگويد. مثال مقيد همان خيال آدمي است كه به گفته حكما، يكي از قواي مدركه باطني انسان محسوب ميشود و در حكم خزانه صور حسي است. عالم خيال مقيد چيزي نيست، جز آيينهاي در عقل انساني كه صور عالم مثال مطلق در آن منعكس ميشود؛ پس مخيله قوهاي است كه انسان را به عالم مثال مرتبط ميكند. (3)
شهابالدين سهروردي، علت وجودي عالم خيال را برخي از عقول متكافئه كه آنها را عقول عرضيه مينامد، به شمار آورده است. در عالم مثال، صور جوهريه تمثل پذيرفته و با شكلهاي گوناگون ظاهر ميشوند، چراكه اختلاف اشكال و تفاوت هيات در عالم خيال يا مثال، به وحدت شخصيه يك فعليت جوهر لطمه وارد نميآورد. مثلا وقتي گروهي از اشخاص در باره يك شخصيت تاريخي به بررسي ميپردازند، تصورات آنان نسبت به اين شخصيت تاريخي، يكسان و يكنواخت نيست؛ ولي اين مساله نيز مسلم است كه همه اين اشخاص درباره يك شخصيت تاريخي معين سخن گفته و تصورات گوناگون آنان به وحدت شخصي اين شخصيت تاريخي لطمه وارد نميآورد. پس صور مختلف و اشكال گوناگون يك شيء با وحدت جوهري آن منافي نبوده و يك شيء ميتواند با صور متفاوت تمثل يابد. (4)
شيخ اشراق، آنجا كه از سرنوشت ارواح و نفوس بشري پس از جدايي از بدن سخن ميگويد، به صور معلقه اشاره ميكند و جايگاه نفوس مياني را همان مثل معلقه ميداند و تصريح ميكند كه اين صور يا مثل معلقه، ديگر آن مثل افلاطوني معروف نيستند. در واقع بهرغم سهروردي، صور معلقه همان عالم مثال است. عين عبارات سهروردي در اين باب چنين است: «صور معلقه، مثل افلاطوني نيستند، زيرا مثل افلاطوني، نوري ثابت در جهان انوار عقلي ميباشند، اما اين مثل معلقه كه در عالم اشباح مجردهاند (و از جهت مراتب وجودي پايينتر از مرتبه عقول جاي گرفتهاند)، برخي ظلماني و برخي نورانياند.»(5) بايد توجه داشت كه سهروردي مثل معلقه را در مقابل اجرام آسماني ابن سينا مطرح ميكند كه نفوس ناقص به آن وابسته ميشوند، چراكه وي نفوس بشري را پس از جدايي از بدن 3 قسم ميداند:
1 - نفوس پاك و منزه از ماديات كه به عالم انوار راه مييابند.
2- نفوس مياني كه در علم و عمل هر دو كامل نبوده، اما در يكي از آنها به كمال رسيدهاند كه به عالم مثل معلقه (عالم خيال) راه مييابند.
3 - نفوس بدبختان كه در علم و عمل هر دو ناقصاند و به سايه مثل معلقه يا جهنم راه مييابند. (6)
شيخ شهيد، سهروردي، عالم مثال را يكي از عوامل چهارگانه خود نيز معرفي ميكند و ميگويد: «شخصا تجربههاي درستي دارم كه 4 عالم داريم: عالم انوار قاهره (عقول)، عالم انوار مدبره (نفوس)، عالم برازخ (اجسام) و عالم صور معلقه (عالم خيال).»(7) سعه وجودي عالم مثال در نگاه شيخ شهاب الدين بسيار است، چراكه وي معتقد است: «جن و شيطان از همين نفوس و مثل معلقه (عالم خيال) پديد ميآيند. خوشبختي وهمي نيز در همين عالم است. اين مثل گاهي از بين ميروند و گاهي از نو پديد ميآيند، چنان كه تصوير آيينهها و صورتهاي خيالي چنيناند. گاهي نفوس آسماني صور معلقه را ايجاد ميكنند تا براي اهل صفا جلوهگاه آنها باشند و چون اين گونه مشاهده شدهاند و مشاهده آنها به حس مشترك هم نسبت داده نشده است، خود بر اين امر دلالت ميكند كه فقط در ابصار است كه روبهرو شدن رائي با مرئي شرط است، نه در هر نوع مشاهدهاي.»(8)
سهروردي همچنين از عالم مثال، در برابر اقاليم هفتگانه معروف قدما، به اقليم هشتم تعبير ميكند(9) كه قوه دريافتكننده صور اين عالم يا محل ظهور اين صور، نيروي خيال انسان است. (10) (اين قوه كاركردي دوگانه دارد، يعني اگر از جنبه الهي نفس مدد گيرد، انسان را به عالم مثال و مشاهده صور مثالي رهنمون ميشود و اگر گرفتار ماديات شود، حاصل آن توهمات و خوابهاي پريشان است.) شيخ اشراق معتقد است كه جابلق و جابرص و هور قليا در اقليم هشتم يا عالم مثال قرار گرفته و شهرهاي عالم مثال به شمار ميروند.
جابلق و جابرص شهرهاي عالم عناصر مثل معلقهاند و هور قليا از عالم افلوك مثل معلقه است. (11) سهروردي عالم هور قليا (عالم افلاك مثالي) را عالم عجايب و غرايب دانسته (12) و براي عالم افلاك مثالي اصوات و نغمههاي متنوعي قائل است و اعتقاد دارد اصوات و نغمات عالم افلاك مثالي، مشروط به شرايط اصوات عالم مادي نيست. وي معتقد است وجود صدا در عالم مادي مشروط به تموج هوا است، اما اصوات عالم افلاك مثالي، مشروط به تموج هوا نيستند، مانند رنگهاي ستارگان كه مشروط به شرايط رنگ در عالم مادي نيستند.
شيخ اشراق عقيده دارد اصوات بسيار بلندي كه اهل مكاشفه ميشنوند، ناشي از تموج هوا نيست، زيرا تموج هوا با اين شدت بر اثر اصطكاك در مغز غيرقابل تصور است، بلكه آن صورت مثالي صوت است كه خودش واقعا يك صوت و حقيقي است. وي همچنين هيچ آهنگي را لذتبخشتر از آهنگ افلاك و هيچ شوقي را به درجه شوق آنها نميداند. (13) سهروردي بر اين عقيده است كه صوت مثالي در مقام جابلقا و جابرصا (عناصر عالم خيال) تحقق نميپذيرد، بلكه تنها در عالم هور قليا محقق ميشود كه وقتي سالك به آن مقام واصل ميشود، از روحانيت افلاك و آنچه در آن است، آگاه ميشود.
اين حكيم اشراقي عقيده دارد سامعه افلاك محتاج به گوش نبوده و باصره افلاك نيز مشروط به چشم نيست و همچنين شامه افلاك، يعني همه اين حواس بدون احتياج به ابزار و آلات ظاهري، در عالم افلاك مثالي موجود هستند. در واقع، سهروردي از طريق قاعده امكان اشرف براي عالم افلاك مثالي به حواسي قائل گشته كه مشروط و محتاج به آلات جسماني نيستند. (14)
اگر كسي از خواب بيدار شود، بدون هيچ حركتي از عالم مثال جدا ميشود، همين طور كسي هم كه ميميرد بدون حركت، از اين دنيا به دنياي ديگر منتقل ميشودسهروردي براي اين كه ثابت كند بجز عالم مادي، عالم ديگري به نام عالم مثال نيز وجود دارد، به نيروي سالكان اشاره ميكند و ميگويد: «ارواح سالكان در مراحل رهايي از قيد و بند بدن مادي جايگاهي دارند كه ميتوانند به هر گونه كه بخواهند، مثل و صور قائم به ذات بيافرينند. اين مقام را مقام كن (باش) مينامند.»(15)
وي معتقد است در مقام «كن»، سالكان به هر صورتي كه فرمان دهند كه باش، آن صورتها به وجود خواهند آمد و هر كه اين مقام را دريابد، به يقين ميداند كه جز عالم مادي، عالم ديگري نيز وجود دارد كه مقام مثل معلقه (عالم مثال) است، چنان كه در جايي ديگر در باب نيروي سالكان تصريح ميكند: «حكيم متاله كسي است كه بدن او هم چون پيراهني براي اوست كه زماني آن را كنار نهاده و زمان ديگر به كار ميگيرد. هيچ انساني نميتواند در زمره حكما در آيد و از ايشان دانسته شود، مگر آن كه به خميره مقدس سلوك دست يابد و پوشش بدن را گاهي به كار گيرد و گاه كنار نهد. اگر بخواهد به عالم نور عروج كند يا به هر صورتي كه اراده كند، در آيد... نفس انسان نيز كه از جوهر قدسي تشكيل شده است، آن گاه كه از عالم نور منفعل شود و لباس اشراق بپوشد، همچون نور تاثير ميكند و منفعل ميسازد، اشاره ميكند و شيء با همان اشاره او، وجود مييابد و تصور ميكند و شيء بر حسب تصور او واقع ميشود.»(16)
اين كه چيزي بر حسب تصور حكيم به وقوع ميپيوندد و از عالم ذهن به عالم عين منتقل ميشود، ما را دو باره به ياد خلف سهروردي، ابن عربي مياندازد كه معتقد بود عارف به هرچه همت گمارد، آن چيز تحقق خارجي پيدا ميكند و واقع ميشود. لازمه همت، توجه و تمركز تام عارف نسبت به مورد خاصي است كه اداره ميكند يا بر آن همت ميگمارد. (17) چنان كه مشاهده ميشود، در باب همت حكيم در مقام كن نيز تقدم با سهروردي است.
سهروردي معتقد است آنچه انسان در خواب ميبيند، مانند كوه و دريا و زمين و صوت و غيره، همگي مثل و صور قائم به ذاتند كه در محل خاصي قرار ندارند. همچنين وي در باب اين كه عالم خيال، عالمي مادي نيست، ميگويد: «اگر كسي از خواب بيدار شود، بدون هيچ حركتي از عالم مثال جدا ميشود، همينطور كسي هم كه ميميرد، بدون حركت، از اين دنيا به دنياي ديگر منتقل ميشود.»(18)
اما صدرالدين شيرازي، ديگر خلف سهروردي هم مانند او به وجود عالم خيال كه يك عالم مجرد مقداري است، اعتراف كرده، ولي اولا صور خيالي را در نفس موجود دانسته و براي آنها در عالم خارج تحققي نيست، در مقابل سهروردي كه وجود صور خيالي را مستقل از نفس قبول دارد و ثانيا صور مشهود در آينه را جز سايه صور محسوسه، چيز ديگري نميداند، برخلاف سهروردي كه صور مشهود در آينه را از جمله موجودات عالم خيال ميداند.
پي نوشت :
1 - ابراهيمي ديناني، غلام حسين، شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، موسسه انتشارات حكمت، تهران، چاپ پنجم، 1379، ص 363.
2 - قطبالدين شيرازي، محمود بن مسعود كازروني، شرح حكمه الاشراق سهروردي، به اهتمام عبدالله نوراني و مهدي محقق، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، تهران، چاپ اول، 1383، ص 450.
3 - تعليقات ابوالعلاء عفيفي بر فصوص الحكم ابن عربي، انتشارات الزهرا، تهران، چاپ سوم، 1380، صص 75 74.
4- شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، ص 364.
5 - شرح حكمه الاشراق سهروردي، ص 489.
6 - سهروردي، شهابالدين يحيي، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، جلد دوم، تصحيح و مقدمه هانري كربن، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، چاپ سوم، 1380، صص 30 229.
7 - همان، ص 232.
8 - همان، صص 4 232.
9 - همان، ص 254.
10 - همان، ص 212.
11 - شرح حكمهالاشراق سهروردي، ص531.
12 - مجموعه مصنفات شيخ اشراق، جلد دوم، ص 254.
13 - همان، صص 2 241.
14 - شرح حكمهالاشراق سهروردي، ص 514.
15 - مجموعه مصنفات شيخ اشراق، جلد دوم، ص242.
16 - سهروردي، شهابالدين يحيي، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، جلد اول (المشارع و المطارحات)، تصحيح و مقدمه هانري كربن، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، چاپ سوم، 1380، ص 503.
17 - ابنعربي، محيالدين محمدبنعلي، فصوصالحكم، تصحيح و تعليقات ابوالعلاء عفيفي، انتشارات الزهرا، تهران، چاپ سوم، 1380، ص 129.
18 - همان، ص 241
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}