در طلب رهايى و رستگارى
در طلب رهايى و رستگارى
در طلب رهايى و رستگارى
نويسنده: حميد رضا فرزاد
مهاتما گاندى در ۱۸۶۹ در ايالت گجرات هند به دنيا آمد. پس از گذراندن يك دوره معمولى در مدرسه، در ۱۸۸۸ به لندن رفت تا در رشته وكالت تحصيل كند در حالى كه همسر جوان و درس نخوانده اش را همراه خود نبرد. آنها هر دو در سيزده سالگى با هم ازدواج كرده بودند. مهاتما كه اينك وكيلى كارآزموده شده بود پس از چندى كار عملى، در سال ۱۸۹۳ رهسپار آفريقاى جنوبى شد تا به عنوان مشاور حقوقى در يك بنگاه تجارى هندى كار كند. بيست و يك سال اقامت در آن كشور نقطه عطفى در زندگى اش بود. نابرابرى هاى نژادى كه بر او و هموطنانش روا داشته مى شد او را كه تا آن زمان وكيلى كم رو و خجالتى بود به يك رهبر شجاع و الهامبخش بدل كرد. گاندى با اين اعتقاد كه خشونت بد است و بحث هاى عقلى غالباً تأثيرى ندارد، چيزى كه از تجربه هاى تلخش آموخته بود، روش جديدى در مقاومت دور از خشونت پروراند و آن را satyagraha ناميد. او با استفاده از اين روش موفقيت هايى در حفظ حقوق مردمش در برابر تبعيض نژادى به دست آورد. گاندى همچنين در مورد دين خود عميقاً به تأمل مى پرداخت و با دوستان يهودى و مسيحى اش تعامل مى كرد. او نگرش متمايزى راجع به زندگى پروراند بر پايه آنچه در دين خود و اديان ديگر ارزشمندمى يافت.
گاندى عاقبت در ۱۹۱۵ به هند بازگشت. پس از سفر به همه نقاط كشور كه براى آشنايى با موقعيت سياسى و اقتصادى آن بود، غرق سياست شد و ديرى نگذشت كه رهبر بى چون و چراى نهضت استقلال هند شد. او تقريباً يك تنه كنگره ملى هند را كه تا آن زمان تا حد زيادى غيرمؤثر و كم قدرت بود به يك نهاد سياسى قدرتمند تبديل كرد، بسيارى از گروه هايى را كه تا آن زمان كنار گذاشته شده بودند از جمله زنان و بازرگانان و جوانان و جز اينها را وارد عرصه كرد و آن را به صورت يك بنيان واقعاً ملى بدل كرد. چندين حركت مقاومت منفى (satyagrahas) يا به دور از خشونت عليه حاكمان استعمارگر را رهبرى كرد. برخى از كارهايى كه در اين راه انجام شد عبارت بود از همكارى نكردن با حكومت، تحريم كالاهاى انگليسى ونافرمانى مدنى. هند عاقبت در سال ۱۹۴۷ به استقلال رسيد. به خاطر نقش اساسى كه در كسب استقلال هند داشت او را «پدر ملت» نام نهادند. در اين برهه ميان هندوها ومسلمانان هند نزاع هاى خشونت آميزى شكل گرفت. گاندى اگر چه اين نزاع ها سخت فرسوده اش كرده بود همه اقتدار اخلاقى عظيمش را براى مبارزه با آن به كار گرفت و به كنترل و محدود كردن آن كمك بسيار كرد. اما در ۱۹۴۸ به دست يك هندوى افراطى و كوته فكر كه فكر مى كرد گاندى نسبت به مسلمانان بيش از حد نرمى و مدارا به خرج مى دهد ترور شد.
از آنجا كه گاندى اعتقاد داشت كه استقلال سياسى بدون يك تغيير اجتماعى و اخلاقى اساسى در كشور هيچ معنايى ندارد در كنار مبارزه سياسى برنامه جامع وفراگيرى طراحى كرد كه شامل مبارزه با نظام طبقاتى كاست، ازدواج دركودكى و ساير آداب نامناسب اجتماعى، تقويت هماهنگى و وفاق ميان پيروان اديان، توجه به زبان هاى محلى، حذف عمل نجس انگارى (در نظام كاستى طبقات بالا، طبقات زيرين اجتماعى را نجس مى شمردند و از تماس با آنها پرهيز مى كردند) و پى ريزى اعتماد و همدلى فرهنگى و عادت به همكارى و تعاون اجتماعى در ميان همه اقشار مردم مى شد.
گاندى كه خود از پيروان آيين هندو بود يك جهتگيرى فعال و اجتماعى به اين آيين بخشيد و روح تعاون و همكارى اجتماعى را در آن تقويت كرد. او در اين را ه به تعبير بهيكهو پار كه كه نوشته اش درباره گاندى يكى از منابع اين گفتار است از ساير سنت هاى دينى و فرهنگى بهره گرفت و نمونه اى الهامبخش از گفت وگوى اصيل بين اديان وتمدن ها عرضه كرد. او همچنان به روش satyagraha كه در آفريقاى جنوبى كشف كرده بود پايبند ماند و به بسط و گسترش چيزى پرداخت كه «دانش جديد عدم خشونت» و «جراحى و درمان روح» مى ناميدش كه درنظرش بزرگترين يارى ها را به انديشه اخلاقى و عمل سياسى مى رساند. اين روش، راهى بود براى رسيدن به روح فرد مخالف و فعال كردن انسانيتى كه با ديگران در آن شريك بود.
گاندى در عين حال كه در جبهه اجتماعى، اقتصادى، دينى و سياسى مبارزه مى كرد همزمان در يك نبرد حتى سخت تر درگير بود: او مصمم بود كه به moksha (رستگارى و نجات غايى) وصول يابد پس كوشيد بر همه حواس و تمايلات و تعلقاتش تسلط يابد. به عقيده او تقرب به «وجود مطلق» (absolute) و معصوميت كودكى ممكن است.
انديشه اخلاقى و سياسى مهاتما گاندى مبتنى بر يك متافيزيك دينى بود. به عقيده او، عالم هستى تحت نظام بخشى يك اصل يا عقل (Intelligence) برين كه او آن را Satya (حقيقت) يا خدا مى ناميد قرار دارد. حقيقت (Satya) يا خدا در همه موجودات زنده و بالاتر از همه در انسان ها ـ به شكل نفس (Soul) يا روح خودآگاه حضور دارد. از آنجا كه همه انسان ها از وجود الهى بهره مندند، «نهايتاً واحد و يگانه» هستند و نه موجوداتى كه صرفاً از لحاظ اجتماعى با هم برابر باشند. فقط محبت شكل مناسب ارتباط ميان آنهاست. محبت «قانون وجود ما» است، قانون «نوع بشر». محبت از لحاظ ايجابى متضمن توجه و علاقه مندى نسبت به ديگران و تلاش براى «زدودن هر اشكى از هر چشمى» است و از لحاظ سلبى نيز متضمن آهيمسا يا پرهيز از خشونت و آسيب رساندن به موجودات. كل انديشه اجتماعى و سياسى گاندى، از جمله نظريه اش راجع به Satyagraha، جهد و كوششى بود درجهت گسترش دادن اصل محبت در همه عرصه هاى زندگى و ترويج شيوه هاى واقعاً غيرخشونت آميز در زندگى شخصى و اجتماعى.
در سطح شخصى، پرهيز از خشونت مستلزم اتخاذ شيوه اى از زندگى است كه هيچ آسيب و زيانى به طبيعت، به خود فرد، و به ساير انسان ها نمى رساند يا حتى الامكان كمترين آسيب ها را به آنها وارد كند. اين شيوه از زندگى نيازمند كمترين خواسته هاست؛ پرهيز از اسراف در استفاده از منابع طبيعى، گياهخوارى مگر وقتى غيرممكن باشد، احترام نهادن به توازن و نظم طبيعت و در پيش گرفتن برنامه اى دقيق و منظم در گسترش صنعت و نظاير اينها. پرهيز از خشونت در زندگى شخصى نيز در گرو غلبه بر خشم و عصبانيت، بدخواهى، كينه و تنفر، حسادت، تنگ نظرى و تعدى است و ارتباط داشتن با ديگران به دور از رقابت ناسالم و بهره كشى. به ديد مهاتما گاندى پرهيز از خشونت (non - violence) در شيوه تفكر نيز تبلور پيدا مى كند كه مستلزم آن است كه فرد ذهنيتى روشن و گشوده داشته باشد و از تحميل اعتقادات خويش به ديگران بپرهيزد. احترام به همنوعان نيازمند احترام به فرديت و يگانگى آنهاست و اين نيز نيازمند آن است كه آنها دنيا را به نحو متفاوتى ببينند و مطابق با باورهاى خودشان زندگى كنند.
در سطح اجتماعى گاندى بر آن بود كه اصل پرهيز از خشونت (كه بعضى ها آن را «عدم خشونت» هم مى نامند) در عرصه سياست و اقتصاد نيز تبلور پيدا مى كند. به عقيده گاندى دولت مدرن «خشونت را به شكلى متمركز» درآورده و به زبان زور و اجبار سخن مى گويد و براى حفظ صلح بومى به اعمال قدرت و فشار توسل مى جويد، درگير جنگ مى شود، دستگاه زندان ها را حفظ مى كند و پشتيبان نظام اقتصادى ناعادلانه است. از آنجا كه انسان ها هنوز به طور كامل رشد نكرده اند و قادر نيستند كاملاً مطابق با مسؤوليت اجتماعى عمل كنند، وجود دولت ضرورى است. هرچند، دولت اگر قرار باشد مانع از رشد و پيشرفت اخلاقى نشود بايد به گونه اى سازمان يابد كه تا حد امكان كمترين زور و فشار را اعمال كند و حتى الامكان بخش بيشترى از زندگى مردم را به سعى و تلاش اختيارى شان واگذارد.
گاندى در مقدمه كتاب زندگينامه خود نوشته اش مى نويسد: «آنچه من در طول زندگى ام همواره در جست وجويش بوده ام رسيدن به شكوفايى و كمال وجودى و ديدار خداوند است، رسيدن به رهايى و رستگارى (Moksha)». اما اين سلوك معنوى چنانكه ديديم اورا مثل بسيارى از زاهدان و مرتاضان هند كه تارك دنيا مى شدند و در دل جنگل ها و خلوتگاه هابه مراقبه و رياضت مى پرداختند به گوشه نشينى و پرهيز از پرداختن به كار اين جهان سوق نداد. براى او بى اعتنايى به اصلاحات اجتماعى كه در تمدن هندى تا عصر حاضر سابقه اى ديرينه داشته است، پذيرفتنى نبود. والتر استيس فيلسوف انگليسى در كتاب عرفان و فلسفه اين موضوع را يكى از دستاوردهاى بزرگ زندگى گاندى مى شمارد. او در اين باره مى نويسد: «راز تأثير و توفيق گاندى در اين است كه هرچند وجهه همتش معنوى بود ـ و از اين لحاظ يك هندى تمام عيار باقى ماند ـ با وجود اين پى برده بود كه در زندگى عادى، كاستن از رنج ـ گرچه نه از بين بردن كامل آن ـ امكانپذير است و از طريق عمل اجتماعى و سياسى مى توان به آن دست يافت. امروزه نه تنها گاندى كه همه ملت هند به اين امر پى برده اند و اين واقعيت كه كاملترين جلوه اش را در زندگى گاندى پيدا كرد بايد يكى از اميدبخش ترين نمونه هاى ائتلاف فلسفه ها و ارزش هاى فكرى شرق و غرب شمرده شود كه همه ما بايد در طلبش باشيم.» استيس در ادامه مى نويسد: «سر عظمت گاندى تاحدى در اين است كه والاترين و بزرگترين و قويترين سجاياى فكرى و اخلاقى شرق و غرب را در شخصيت خويش تلفيق كرده بود.»
رابرت گلدمن در كتاب EINSTEIN S GOD (چاپ پنجم۱۹۹۷) اين سخن انيشتين را خطاب به علاقه مندانش نقل مى كند كه «لطفاً مرا با گاندى مقايسه نكنيد. گاندى كارهاى بزرگى براى بشريت انجام داد، من چه كردم؟ درست است كه برخى قوانين علمى را كشف كرده ام اما خيلى از دانشمندان ديگر هم چنين كرده اند. چيز خارق العاده اى در كار من نيست.» او گاندى را بخاطر ثمرات و دستاوردهايش بسيار مى ستود بويژه فكر و عمل گاندى را در پرهيز از خشونت و پيگيرى راه حل هاى صلح آميز براى جلوگيرى و رفع جنگ و نزاع ميان مردمان. انيشتين اين را بزرگترين دستاورد در قلمرو سياسى در چندسده گذشته نه فقط براى هند بلكه براى كل بشريت مى شمرد.
«آنچه من در طول زندگى ام همواره در جست وجويش بوده ام رسيدن به شكوفايى و كمال وجودى و ديدار خداوند است، رسيدن به رهايى و رستگارى.»
منبع: روزنامه ایران
گاندى عاقبت در ۱۹۱۵ به هند بازگشت. پس از سفر به همه نقاط كشور كه براى آشنايى با موقعيت سياسى و اقتصادى آن بود، غرق سياست شد و ديرى نگذشت كه رهبر بى چون و چراى نهضت استقلال هند شد. او تقريباً يك تنه كنگره ملى هند را كه تا آن زمان تا حد زيادى غيرمؤثر و كم قدرت بود به يك نهاد سياسى قدرتمند تبديل كرد، بسيارى از گروه هايى را كه تا آن زمان كنار گذاشته شده بودند از جمله زنان و بازرگانان و جوانان و جز اينها را وارد عرصه كرد و آن را به صورت يك بنيان واقعاً ملى بدل كرد. چندين حركت مقاومت منفى (satyagrahas) يا به دور از خشونت عليه حاكمان استعمارگر را رهبرى كرد. برخى از كارهايى كه در اين راه انجام شد عبارت بود از همكارى نكردن با حكومت، تحريم كالاهاى انگليسى ونافرمانى مدنى. هند عاقبت در سال ۱۹۴۷ به استقلال رسيد. به خاطر نقش اساسى كه در كسب استقلال هند داشت او را «پدر ملت» نام نهادند. در اين برهه ميان هندوها ومسلمانان هند نزاع هاى خشونت آميزى شكل گرفت. گاندى اگر چه اين نزاع ها سخت فرسوده اش كرده بود همه اقتدار اخلاقى عظيمش را براى مبارزه با آن به كار گرفت و به كنترل و محدود كردن آن كمك بسيار كرد. اما در ۱۹۴۸ به دست يك هندوى افراطى و كوته فكر كه فكر مى كرد گاندى نسبت به مسلمانان بيش از حد نرمى و مدارا به خرج مى دهد ترور شد.
از آنجا كه گاندى اعتقاد داشت كه استقلال سياسى بدون يك تغيير اجتماعى و اخلاقى اساسى در كشور هيچ معنايى ندارد در كنار مبارزه سياسى برنامه جامع وفراگيرى طراحى كرد كه شامل مبارزه با نظام طبقاتى كاست، ازدواج دركودكى و ساير آداب نامناسب اجتماعى، تقويت هماهنگى و وفاق ميان پيروان اديان، توجه به زبان هاى محلى، حذف عمل نجس انگارى (در نظام كاستى طبقات بالا، طبقات زيرين اجتماعى را نجس مى شمردند و از تماس با آنها پرهيز مى كردند) و پى ريزى اعتماد و همدلى فرهنگى و عادت به همكارى و تعاون اجتماعى در ميان همه اقشار مردم مى شد.
گاندى كه خود از پيروان آيين هندو بود يك جهتگيرى فعال و اجتماعى به اين آيين بخشيد و روح تعاون و همكارى اجتماعى را در آن تقويت كرد. او در اين را ه به تعبير بهيكهو پار كه كه نوشته اش درباره گاندى يكى از منابع اين گفتار است از ساير سنت هاى دينى و فرهنگى بهره گرفت و نمونه اى الهامبخش از گفت وگوى اصيل بين اديان وتمدن ها عرضه كرد. او همچنان به روش satyagraha كه در آفريقاى جنوبى كشف كرده بود پايبند ماند و به بسط و گسترش چيزى پرداخت كه «دانش جديد عدم خشونت» و «جراحى و درمان روح» مى ناميدش كه درنظرش بزرگترين يارى ها را به انديشه اخلاقى و عمل سياسى مى رساند. اين روش، راهى بود براى رسيدن به روح فرد مخالف و فعال كردن انسانيتى كه با ديگران در آن شريك بود.
گاندى در عين حال كه در جبهه اجتماعى، اقتصادى، دينى و سياسى مبارزه مى كرد همزمان در يك نبرد حتى سخت تر درگير بود: او مصمم بود كه به moksha (رستگارى و نجات غايى) وصول يابد پس كوشيد بر همه حواس و تمايلات و تعلقاتش تسلط يابد. به عقيده او تقرب به «وجود مطلق» (absolute) و معصوميت كودكى ممكن است.
انديشه اخلاقى و سياسى مهاتما گاندى مبتنى بر يك متافيزيك دينى بود. به عقيده او، عالم هستى تحت نظام بخشى يك اصل يا عقل (Intelligence) برين كه او آن را Satya (حقيقت) يا خدا مى ناميد قرار دارد. حقيقت (Satya) يا خدا در همه موجودات زنده و بالاتر از همه در انسان ها ـ به شكل نفس (Soul) يا روح خودآگاه حضور دارد. از آنجا كه همه انسان ها از وجود الهى بهره مندند، «نهايتاً واحد و يگانه» هستند و نه موجوداتى كه صرفاً از لحاظ اجتماعى با هم برابر باشند. فقط محبت شكل مناسب ارتباط ميان آنهاست. محبت «قانون وجود ما» است، قانون «نوع بشر». محبت از لحاظ ايجابى متضمن توجه و علاقه مندى نسبت به ديگران و تلاش براى «زدودن هر اشكى از هر چشمى» است و از لحاظ سلبى نيز متضمن آهيمسا يا پرهيز از خشونت و آسيب رساندن به موجودات. كل انديشه اجتماعى و سياسى گاندى، از جمله نظريه اش راجع به Satyagraha، جهد و كوششى بود درجهت گسترش دادن اصل محبت در همه عرصه هاى زندگى و ترويج شيوه هاى واقعاً غيرخشونت آميز در زندگى شخصى و اجتماعى.
در سطح شخصى، پرهيز از خشونت مستلزم اتخاذ شيوه اى از زندگى است كه هيچ آسيب و زيانى به طبيعت، به خود فرد، و به ساير انسان ها نمى رساند يا حتى الامكان كمترين آسيب ها را به آنها وارد كند. اين شيوه از زندگى نيازمند كمترين خواسته هاست؛ پرهيز از اسراف در استفاده از منابع طبيعى، گياهخوارى مگر وقتى غيرممكن باشد، احترام نهادن به توازن و نظم طبيعت و در پيش گرفتن برنامه اى دقيق و منظم در گسترش صنعت و نظاير اينها. پرهيز از خشونت در زندگى شخصى نيز در گرو غلبه بر خشم و عصبانيت، بدخواهى، كينه و تنفر، حسادت، تنگ نظرى و تعدى است و ارتباط داشتن با ديگران به دور از رقابت ناسالم و بهره كشى. به ديد مهاتما گاندى پرهيز از خشونت (non - violence) در شيوه تفكر نيز تبلور پيدا مى كند كه مستلزم آن است كه فرد ذهنيتى روشن و گشوده داشته باشد و از تحميل اعتقادات خويش به ديگران بپرهيزد. احترام به همنوعان نيازمند احترام به فرديت و يگانگى آنهاست و اين نيز نيازمند آن است كه آنها دنيا را به نحو متفاوتى ببينند و مطابق با باورهاى خودشان زندگى كنند.
در سطح اجتماعى گاندى بر آن بود كه اصل پرهيز از خشونت (كه بعضى ها آن را «عدم خشونت» هم مى نامند) در عرصه سياست و اقتصاد نيز تبلور پيدا مى كند. به عقيده گاندى دولت مدرن «خشونت را به شكلى متمركز» درآورده و به زبان زور و اجبار سخن مى گويد و براى حفظ صلح بومى به اعمال قدرت و فشار توسل مى جويد، درگير جنگ مى شود، دستگاه زندان ها را حفظ مى كند و پشتيبان نظام اقتصادى ناعادلانه است. از آنجا كه انسان ها هنوز به طور كامل رشد نكرده اند و قادر نيستند كاملاً مطابق با مسؤوليت اجتماعى عمل كنند، وجود دولت ضرورى است. هرچند، دولت اگر قرار باشد مانع از رشد و پيشرفت اخلاقى نشود بايد به گونه اى سازمان يابد كه تا حد امكان كمترين زور و فشار را اعمال كند و حتى الامكان بخش بيشترى از زندگى مردم را به سعى و تلاش اختيارى شان واگذارد.
گاندى در مقدمه كتاب زندگينامه خود نوشته اش مى نويسد: «آنچه من در طول زندگى ام همواره در جست وجويش بوده ام رسيدن به شكوفايى و كمال وجودى و ديدار خداوند است، رسيدن به رهايى و رستگارى (Moksha)». اما اين سلوك معنوى چنانكه ديديم اورا مثل بسيارى از زاهدان و مرتاضان هند كه تارك دنيا مى شدند و در دل جنگل ها و خلوتگاه هابه مراقبه و رياضت مى پرداختند به گوشه نشينى و پرهيز از پرداختن به كار اين جهان سوق نداد. براى او بى اعتنايى به اصلاحات اجتماعى كه در تمدن هندى تا عصر حاضر سابقه اى ديرينه داشته است، پذيرفتنى نبود. والتر استيس فيلسوف انگليسى در كتاب عرفان و فلسفه اين موضوع را يكى از دستاوردهاى بزرگ زندگى گاندى مى شمارد. او در اين باره مى نويسد: «راز تأثير و توفيق گاندى در اين است كه هرچند وجهه همتش معنوى بود ـ و از اين لحاظ يك هندى تمام عيار باقى ماند ـ با وجود اين پى برده بود كه در زندگى عادى، كاستن از رنج ـ گرچه نه از بين بردن كامل آن ـ امكانپذير است و از طريق عمل اجتماعى و سياسى مى توان به آن دست يافت. امروزه نه تنها گاندى كه همه ملت هند به اين امر پى برده اند و اين واقعيت كه كاملترين جلوه اش را در زندگى گاندى پيدا كرد بايد يكى از اميدبخش ترين نمونه هاى ائتلاف فلسفه ها و ارزش هاى فكرى شرق و غرب شمرده شود كه همه ما بايد در طلبش باشيم.» استيس در ادامه مى نويسد: «سر عظمت گاندى تاحدى در اين است كه والاترين و بزرگترين و قويترين سجاياى فكرى و اخلاقى شرق و غرب را در شخصيت خويش تلفيق كرده بود.»
رابرت گلدمن در كتاب EINSTEIN S GOD (چاپ پنجم۱۹۹۷) اين سخن انيشتين را خطاب به علاقه مندانش نقل مى كند كه «لطفاً مرا با گاندى مقايسه نكنيد. گاندى كارهاى بزرگى براى بشريت انجام داد، من چه كردم؟ درست است كه برخى قوانين علمى را كشف كرده ام اما خيلى از دانشمندان ديگر هم چنين كرده اند. چيز خارق العاده اى در كار من نيست.» او گاندى را بخاطر ثمرات و دستاوردهايش بسيار مى ستود بويژه فكر و عمل گاندى را در پرهيز از خشونت و پيگيرى راه حل هاى صلح آميز براى جلوگيرى و رفع جنگ و نزاع ميان مردمان. انيشتين اين را بزرگترين دستاورد در قلمرو سياسى در چندسده گذشته نه فقط براى هند بلكه براى كل بشريت مى شمرد.
«آنچه من در طول زندگى ام همواره در جست وجويش بوده ام رسيدن به شكوفايى و كمال وجودى و ديدار خداوند است، رسيدن به رهايى و رستگارى.»
منبع: روزنامه ایران
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}