مترجم: زهرا هدایت‌منش
منبع:راسخون




 

بازیلیوس درولیاس
ارنست ماخ به خاطر روایت بحث انگیزش از اصل لختی شهرت دارد. اصلی كه آن را در اواخر قرن نوزدهم به عنوان راهی برای معقول‌تر كردن فیزیك نیوتونی مطرح كرد. نیوتون، علی رغم توجیه رفتار عالم با سه قانونش، مفهوم فضای مطلق را به چا گذاشته بود كه خیلی دور از تجربه بشر به نظر می‌رسید. ماخ اصل خودش را در كتاب شرحی انتقادی و تاریخی بر شكل‌گیری مكانیك، كه در آن به تعریف چارچوب‌های لخت پرداخته بود، منتشر كرد. نیوتون چارچوبی را لخت می‌دانست كه نسبت به فضای مطلق ساكن یا با سرعت ثابت در حركت باشد. اما به اعتقاد ماخ در تعریف سیستم‌های لخت باید همه اجرام موجود در عالم را در نظر گرفت. صورت دیگری از اصل ماخ می‌گوید كه لختی معلول همه اجرام موجود در عالم است. ماخ معتقد بود كه فیزیك باید از تجریدات ذهنی مبهم جدا باشد و همیشه به جنبه‌های عینی مرتبط با تجربه بپردازد، تعبیر ماخ از لختی و مردود شمردن فضای مطلق به جانب‌داری از نسبی گری گویای همین دیدگاه اوست. اما معلوم نیست كه ماخ با بیان این عقاید قصد داشته باب نظریه جدیدی برای مكانیك را بگشاید یا صرفاً می‌خواسته است مسئله چارچوب‌های لخت را روشن‌تر كند. چیزی كه می‌دانیم این است كه اندیشه ماخ در میان فلاسفه طبیعی هم عصرش – دست‌كم تا موقع اعتراف اینشتین به تأثیر عمده آن در شكل‌گیری نظریه نسبیت عام – چندان مقبول نیفتاد (اسم ماخ را هم در واقع اینشتین روی این اصل گذاشت). البته اینشتین صرفاً از ماخ تبعیت نكرد؛ اندیشه‌هایش را به اصل ماخ تحمیل كرد و فیزیك‌دان‌های معاصرش را واداشت كه عمدتاً به اصل اینشتین – ماخ یا به عبارتی روایت اینشتین از اصل ماخ علاقه نشان بدهند.
اما متاسفانه اینشتین به خطا گمان كرد كه این اصل در دل نسبیت عام نهفته است و علی رغم تحسین زیادی كه از ماخ و افكار او می‌كرد چیزی جز انتقاد شدید ماخ در این باره نصیبش نشد. با این حال سال‌ها كوشید تا اصل ماخ را به نحوی در نسبیت عام بگنجاند، معتقد بود كه نظریه‌اش سرتاپا ماخی است یا دست‌كم باید به این صورت در بیاید. همین اعتقاد بود كه او را واداشت ثابت كیهان‌شناختی را در معادلاتش بگنجاند، كه البته در این كار هم ناكام ماند.
پافشاری شدید اینشتین بر اصل ماخ موجب شد كه این اصل در اوایل قرن بیستم به اوج مقبولیت‌اش برسد، اگرچه خود اینشتین در اواخر عمرش آن را به كلی كنار گذاشت. امروزه اصل ماخ به خاطر ابهامی كه دارد و به خاطر فرمول‌های مختلفی كه اینشتین در تعبیر آن ارائه كرده به صورت‌های متعددی بیان می‌شود، كه البته هر كدام كم و بیش به نحوی به دیدگاه اصلی ماخ درباره (تعریف) سیستم‌های لخت مربوط است. عجیب نیست كه دیدگاه پژوهشگران امروزی را درباره این اصل و نحوه كاربرد آن را در كارهایشان نمی‌شود به این راحتی‌ها فهمید. این كتاب مبتنی بر كنفرانسی است كه در سال 1993 در توبینگن درباره اصل ماخ بر پا شد. علاوه بر مقالات ارائه شده و نسخه‌های ویرایش شده بحث‌های جاری در كنفرانس، برگرفته‌هایی از مقاله‌های مرتبط به این موضوع از دانشمندان اوایل قرن بیستم هم – مثل ماخ، اینشتین، شرودینگر، پوانكاره، و سایرین – در كتاب آمده است. البته جا واقعاً خالی نظرات مخالفین افكار ماخ ممكن است خواننده بی‌احتیاط را گمراه كند و این تصور را پیش بیاورد كه دانشمندان اندیشه‌های ماخ را بی‌چون و چرا پذیرفته‌اند. با این‌همه، كتاب در امر ارائه یك تصویر عالی از این افكار از دیدگاه‌های متفاوت تاریخ‌دان‌ها، فلاسفه، تجربه‌گرها، و نظریه پردازها توفیق یافته و ارتباط آن‌ها را با تحقیقات جاری در زمینه‌های كیهان‌شناسی، گرانش كوانتومی، و نسبیت عام به وضوح نشان داده است.
مقاله‌های این مقاله‌نامه هم، مثل مجموعه مقالات اغلب كنفرانس‌ها، كیفیت و سطح متفاوتی دارند، اما به طور كلی اكثر آن‌ها (جز مقاله‌های دو سه فصل اول كه به دیدگاه‌های تاریخی موضوع پرداخته‌اند و فهمشان برای خواننده غیر متخصص راحت‌تر است) تخصصی و نسبتاً پیشرفته‌اند و به معلوماتی در زمینه نسبیت عام نیاز دارند. بحث‌های ویرایش شده، با آنكه در مواردی نسبتاً فشرده هستند، جو عمومی كنفرانس را نشان می‌دهند. مؤلفان مقاله‌ها برای جلوگیری از بدفهمی و سردرگمی و كمك به خواننده، روایت خاصی از اصل ماخ را كه مورد نظرشان بوده است ذكر كرده‌اند.
تا امروز تعداد رساله‌های مشروح درباره رهیافت ماخ به مكانیك اندك بوده است. به علاوه اندیشه ماخ هنوز هم جز چارچوب استاندارد تبیین نسبیت عام نیست، اگرچه كار ویلر و ایزنبرگ درباره این موضوع شایسته كنكاش است. این كتاب نمی‌تواند خلأ موجود در نوشتارهای مربوط را به تمامی پر كند، اما می‌تواند مدخل مباحثاتی باشد برای درك بهتر آنچه ماخ آن را عالمی كه فقط یكبار به ما ارزانی شده است توصیف می‌كرد.