برگرفته از درس‌های اخلاق آیت‌الله مکارم شیرازی
تحریر:سیدمحمد عبدالله زاده




 
امام علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «أَولَی النَّاسِ بِالعَفوِ أَقدَرُهُم عَلَی العُقُوبَةِ؛ شایسته‌ترین مردم به عفو، قادرترین مردم به مجازات است». (1)
عفو و گذشت از تقصیر دیگران و نادیده گرفتن خطاهای آنان، یکی از مکارم اخلاق است؛ چون در زندگی اجتماعی کم‌تر کسی دیده می‌شود که حقی از او ضایع نشده و دیگران به نحوی حرمت او را نشکسته باشند؛ چنانچه قرار بر انتقام و معامله به مثل باشد، جامعه هر روز عرصه زد و خورد و انتقام‌گیری است. بر این اساس، ادامه‌ی حیات اجتماعی بر پایه‌ی عفو و گذشت است؛ زیرا اگر همه مردم بخواهند حقوق خویش را بگیرند و از کوچک‌ترین لغزشی چشم‌پوشی نکنند، زندگی بسیار تلخ خواهد شد و روح صفا و صمیمیت از جامعه رخت برخواهد بست.
خداوند متعال در چندین جای قرآن کریم به عفو و نادیده گرفتن اشتباه دیگران دستور می‌دهد. در سوره اعراف، آیه 199 می‌فرماید: «با آن‌ها مدارا کن، عفو و گذشت را شیوه خود ساز و به نیکی‌ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان».
همچنین آیه 134 سوره آل عمران، عفو و گذشت را از ویژگی‌های پرهیزکاران می‌داند.
نیز در آیه 22 سوره نور می‌فرماید: «باید عفو کنید و لغزش‌های دیگران را نادیده بگیرید، آیا دوست نمی‌دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
در تحلیل این حدیث، به چند نکته اشاره می‌کنیم:

نکته‌ی اول:

به عنوان اوّلین نکته باید ملاحظه کرد که جای عفو و جای انتقام کجاست. در سه جا عفو جایز نیست: 1. در حقوق خداوند 2. در مسائل عمومی و حقوق الناس 3. در حقوق شخصی و خصوصی، در صورتی که عفو و گذشت، اثر معکوس داشته باشد و مجرم را در ارتکاب دوباره جرم جریّ و تشویق کند. در این گونه موارد، نباید عفو و چشم پوشی کرد؛ چون روش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) این بود که متجاوز به سنّت الهی را بر اساس آنچه در شرع به عنوان حدود آمده است، مجازات می‌کرد و در این زمینه شفاعت کسی را نمی‌پذیرفت.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: امّ سلمه، همسر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) کنیزی داشت که یک بار دزدی کرد. کسانی که مال آن‌ها دزدی شده بود، خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمدند تا حضرت آن کنیز را مجازات کند. امّ سلمه درباره‌ی کنیز خود نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) شفاعت کرد. حضرت فرمود: «این حدّی از حدود خداست که نباید تعطیل شود.» سپس دست کنیز را بر اساس آنچه به عنوان حدّ سرقت آمده است قطع کرد. (2)
همچنین آورده‌اند که زنی از خاندان اشراف قریش به نام فاطمه سرقت کرد. هنگامی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) دستور داد حدّ الهی را بر او جاری کنند، قبیله‌ی بنی مخزوم از این جریان بشدت ناراحت شدند و سعی کردند به هر وسیله ممکن از اجرای حدّ جلوگیری کنند؛ لذا از اسامة بن زید که مورد توجّه و عنایت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود، خواستند که با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این باره صحبت کند و از آن حضرت عفو سارقه را درخواست نماید.
هنگامی که اسامه با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این باره گفت و گو کرد، حضرت سخت ناراحت شد و فرمود: «آیا درباره‌ی حدی از حدود خدا شفاعت می‌کنی؟!» سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبه‌ای فرمود: «ای مردم! علّت این که ملّت‌های قبل از شما هلاک شدند، این بود که اگر از بین آنان، فرد بلندپایه‌ای دزدی می‌کرد او را مجازات نمی‌کردند؛ امّا اگر از مردم ضعیف و ناتوان کسی دست به سرقت می‌زد، حکم خدا را درباره‌ی او اجرا می‌کردند.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، اگر دخترم فاطمه نیز دست به چنین کاری بزند، حکم خدا را درباره‌ی او اجرا می‌کنم و در برابر قانون خدا، فاطمه‌ی مخزومی با فاطمه‌ی محمدی یکسان است». (3)
امّا در جایی که مجرم به اندازه کافی از گناه خود پشیمان است و در مقام عذرخواهی برآمده است و شواهد مسلّم ساخته که در آینده مرتکب نخواهد شد و یا عفو و گذشت، او را متنبّه می‌کند، جای عفو و گذشت است. نمونه‌اش را در تاریخ فراوان داریم: در جریان فتح مکّه، هنگامی که ابوسفیان و عبدالله بن امیه اظهار ندامت کردند، امام علی (علیه السلام) آنان را این گونه راهنمایی فرمود: چنانچه بروید، در مقابل رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) بنشینید و همان جمله‌ای را که برادران یوسف در مقام عذرخواهی از حضرت یوسف اظهار داشتند، بر زبان جاری کنید؛ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) شما را خواهد بخشید. آن‌ها خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمدند و گفتند: «تَاللهِ لَقَد آثَرَکَ اللهُ عَلَینَا وَ إِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ)؛ به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری داد و ما سخت در اشتباه بودیم». (4) سپس از حضرت تقاضای عفو کردند. حضرت متقابلاً این آیه را تلاوت کرد و از خطای آن‌ها درگذشت: «(لَا تَثرِیبَ عَلَیکُم الیَومَ یَغفِرُ اللهُ لَکُم وَ هُوَ أَرحَمُ الرَّاحِمِینَ)؛ امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. خداوند شما را می‌بخشد و او مهربان‌ترین مهربانان است». (5)
مورد دیگر: هنگامی که مسلمانان مکّه را فتح کردند و خواستند وارد شهر شوند، شخصی به نام سعد بن عباده که فرمانده سپاه بود شعار می‌داد:

«الَیَومُ یَومُ الملَحَمَة *** اَلیَومُ تُستَحَلُّ الحُرُمَة؛

امروز روز جنگ و نبرد است؛ امروز زن‌ها اسیر می‌شوند».
وقتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) از این شعار باخبر شد؛ آثار ناراحتی بر وجود مبارکش ملاحظه گردید؛ لذا به حضرت علی (علیه السلام) فرمود که پرچم را از سعدبن عباده بگیرد و سپس سعد او را از مقام فرماندهی عزل کرد. آن گاه حضرت فرمود: «بَلِ الیَومُ یَومُ المَرحَمَة؛ امروز روز جنگ نیست، بلکه روز رحمت و بخشش است». (6)
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بعد از این ماجرا، فرمان عفو عمومی را صادر کرد و فرمود: «إِذهَبُوا فَأَنتُمُ الطُّلَقاء؛ بروید دنبال زندگی خود، همه‌ی شماها آزادید». (7)
صدور فرمان عفو عمومی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، سبب بیداری مخالفین شد و آنان به شخصیّت آن حضرت و آموزه‌های اسلام آگاه شدند.

نکته‌ی دوم:

اولویّتی که امام در خصوص عفو کننده، در شرایط قدرت بر انتقام فرمود؛ بر کدام پایه استوار است؟ در این زمینه سه نکته را می‌توان بیان کرد:
1. دلیل اولویت این است که شخصی که قدرتش بیش‌تر است، نیازش به مجازات کم‌تر است؛ چون گاهی عقوبت به آن دلیل است که شخص بیم آن دارد که آن‌ها در آینده بر او مسلط شوند؛ لذا امروز باید از آنان زهر چشم بگیرد.
2. کسی که تواناتر است، اگر مقصّر را عفو کند، دارای صفا و رحمت بیش‌تری است؛ زیرا او می‌توانست با یک اشاره فرد خاطی را بیچاره کند؛ ولی او را عفو کرد؛ لذا این عفو شایسته‌تر از عفو افراد معمول است و در دل و جان عفو کننده هم اثر بیش‌تری می‌گذارد. معلوم می‌شود که او آدمی است که بر اعصاب خود مسلط است و تهذیب نفس کرده است.
3. تأثیر اجتماعی عفو در شرایط بهره‌مندی از قدرت عمیق‌تر است. شخصی که در صدر جامعه قرار گرفته است، اگر از مجرم خودش صرف نظر کند، خیلی اثر می‌گذارد. امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: «مواظب دشمنت [ابن ملجم] باش، شکمش را سیر و بدنش را محکم کن. پس، اگر مُردم او را به من ملحق کن تا نزد پروردگارم با او احتجاج کنم واگر زنده ماندم، یا او را می‌بخشم یا قصاص می‌کنم». (8)
عفو و گذشت از نکات مهم اخلاقی است که شایسته هر مؤمن می‌باشد. و مؤمن نباید کینه توز باشد، یا فوراً هر خطایی را پاسخ بدهد؛ مثلاً اگر روزی به همسایه نیاز داشت؛ امّا همسایه نیازش را برطرف نکرد، در صورت نیاز متقابل همسایه؛ نباید انتقام بگیرد و مقابله به مثل کند، بلکه با پاسخ مثبت دادن به او؛ همسایه‌اش شرمنده خواهد شد.
سه فرضی که گفته شد، عفو کردن را در هنگام بهره مندی از قدرت توجیه مقبولی می‌نماید.
نکته‌ای که به تناسب می‌توان بحث کرد، توجّه به اصل «تغافل» است که از مهم‌ترین اصول اخلاقی و دارای آثار درخشان تربیتی است و از نظر روان شناسی و جامعه شناسی، نقش بسزایی در آرامش روانی جامعه دارد.
تغافل به آن معناست که شخصی چیزی را می‌داند و از آن آگاه است، ولی از روی مصلحت، خود را غافل و بی خبر نشان می‌دهد و به گونه‌ای برخورد می‌کند که طرف مقابل تصور می‌کند که او از موضوع بی خبر است. همان مثلی که عبارت آن این است: «شتر دیدی؛ ندیدی».
در جامعه، به نحوی با افراد مختلف از حسود، مغرض، بی بند و بار، بی دین و بهانه جو، روبه رو هستیم و اگر بنا باشد در هر موضوعی به طور مستقیم وارد شویم و اصل قضیه را واکاوی و جست و جو نماییم، آسایش زندگی ما به هم می‌خورد. در صورتی که اگر اصل تغافل را رعایت کنیم و با صبر و تحمل و تدبیر امور کم اهمیّت را رها کنیم و از شدت وحدّت امور مهم بکاهیم و قضایا را غیرمستقیم حل کنیم؛ هم آرامش و آسایش خود را حفظ کرده‌ایم و هم به طور غیرمستقیم، با موعظه و استدلال، طرف مقابل را به اشتباه خود آگاه ساخته‌ایم. تجربه نشان می‌دهد که اتّخاذ این شیوه، در بسیاری از موارد به اصلاح او می‌انجامد. این شیوه در عملکرد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) ملاحظه می‌شود؛ چنان که پشت سر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بسیار حرف زدند و نسبت‌های ناروا مثل مجنون، ساحر، و دروغگو ... به آن حضرت دادند؛ ولی همان افراد وقتی به حضور آن بزرگوار می‌رسیدند و اظهار پشیمانی کردند، حضرت به هیچ وجه حرف‌های آن‌ها را به رخ آن‌ها نمی‌کشید.
امام علی (علیه السلام) فرمود: «اَشرَفُ اَخلاقِ الکَرِیمِ کَثرَةُ تَغافُله عَمّا یَعلَمُ؛ ارجمندترین اخلاق یک شخص بزرگوار آن است که نسبت به آنچه آگاهی دارد، تغافل بورزد». (9)
نیز فرمود: «کسی که از بسیاری از امور تغافل نکند، آرامش و آسایش خود را متزلزل و ناموزون نموده است». (10)
نمونه بارز تغافل را در برخورد امام حسن (علیه السلام) با پیرمرد شامی می‌توان ملاحظه کرد: روزی حضرت امام حسن (علیه السلام) سوار بر مرکب در یکی از کوچه‌های مدینه عبور می‌کرد. پیرمردی شامی که تبلیغات معاویه او را نسبت به خاندان وحی بدبین کرده بود، وقتی آن حضرت را شناخت، هر چه توانست به آن حضرت ناسزا گفت! وقتی اهانت‌هایش تمام شد، امام حسن (علیه السلام) که گویا حرف‌های پیرمرد را نشنیده است، نزد او آمد و فرمود: «ای پیرمرد! به گمانم غریب هستی و اموری بر تو اشتباه شده است. اگر از ما درخواست رضایت کنی، از تو خشنود می‌شویم واگر چیزی از ما بخواهی، به تو عطا می‌کنیم و اگر از ما راهنمایی بخواهی، تو را راهنمایی می‌کنیم. اگر گرسنه باشی، تو را سیر می‌کنیم. و اگر برهنه باشی، تو را می‌پوشانیم. اگر نیازمند هستی، تو را بی نیاز می‌کنیم و اگر گریخته باشی، به تو پناه می‌دهیم و اگر حاجتی داری، آن را ادا می‌کنیم. اگر مرکب خود را به سوی خانه‌ی ما روانه سازی و تا هر وقت بخواهی مهمان ما باشی؛ برای تو بهتر خواهد بود؛ زیرا ما خانه‌ای آماده و وسیع و ثروت فراوان داریم».
هنگامی که پیرمرد، سخنان آرام بخش حضرت را شنید، منقلب شد، گریه کرد و گفت: «گواهی می‌دهم که تو خلیفه‌ی خدا بر زمین هستی. خداوند آگاه‌تر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد. تو و پدرت مبغوض‌ترین افراد در نزد من بودید؛ ولی اینک محبوب‌ترین انسان، نزد من می‌باشید».
او وارد خانه امام (علیه السلام) شد و مدتی مهمان آن حضرت بود و بعد در حالی که محبّت خاندان نبوّت در قلب او قرار گرفته بود، از محضر آن امام بزرگوار مرخص شد. (11)
آری، این است آثار تربیتی برخوردی که بر آموزه‌های دینی، بر اصل عفو و رأفت و تغافل مثبت مبتنی است.

پی‌نوشت‌ها

1. نهج البلاغه، حکمت 52.
2. وسائل الشیعه، ج 18، ص 332.
3. صحیح مسلم، ج 5، ص 114.
4. سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 91
5. سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 92.
6. سیره‌ی ابن هشام، ج 4، ص 49؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17، ص 272.
7. فروغ ابدیت، ج 2، ص 338.
8. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 212.
9. غررالحکم، ج 2، ص 717.
10. همان.
11. بحارالانوار، ج 43، ص 344.

منبع مقاله :
عبدالله زاده، سیدمحمد؛ (1394)، گفتار معصومین (ع)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظله))، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ دوم