برگرفته از درس‌های اخلاق آیت‌الله مکارم شیرازی
تحریر:سیدمحمد عبدالله زاده




 
امام علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «الْغِنَى فِی الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِی الْوَطَنِ غُرْبةُ؛ توانگری در غربت، وطن است و ناداری در وطن، غربت است». (1)
مبنای سخن امام (علیه السلام) این است که اگر انسان، در غربت بی نیاز باشد، گویی در وطن مستقر است و اگر در وطن خود، فقیر باشد، گویی در غربت است. از این حدیث سه نکته می‌توان استفاده کرد:

نکته‌ی اوّل:

وطن به جایی گفته می‌شود که انسان در آن جا به دنیا آمده و مسکن اصلی او آن جاست. انسان در وطن دارای پیوندهایی است: اوّل، انسان با آب و خاک پیوند و سنخیّت دارد که همان پیوند تکوینی است و این پیوند، جاده را برای زندگی او همواره می‌کند.
دوم، پیوند با خویشاوندانی است که آن جا هستند و امکانات زندگی را برای او فراهم می‌کند.
سوم، پیوند با جامعه و همسایگان و دوستان است. منشأ علاقه به وطن همین امور سه‌گانه است. امّا کسی که دور از وطن است، نه پیوند تکوینی دارد، نه عاطفی، نه فرهنگی و نه اقتصادی و طبعاً امکانات برای زیستن او کم است؛ لذا انسان ایامی که در غربت می‌ماند، خسته می‌شود و جاذبه وطن، او را به طرف خودش می‌کشاند. در عین حال گاهی اوقات شرایطی پیش می‌آید که برعکس این قضیه رخ می‌دهد؛ یعنی انسان در وطن خودش احساس غربت و عدم پیوند دارد و بالعکس، در غربت، احساس پیوند می‌کند.
در واقع، امام (علیه السلام) در این حدیث این نکته را گوشزد می‌کند که گاهی مسائلی پیش می‌آید که تمام آن پیوندها تحت الشعاع آن جریان قرار می‌گیرد؛ به طوری که غربت برای او وطن و وطن برای او غربت می‌شود. یکی از مصادیق آن را امام (علیه السلام) غنی و فقر عنوان می‌کند. اگر در وطن سکونت داری، ولی فقیر باشی؛ این فقر بر تمام آن پیوندها حاکم می‌شود، و اگر در غربت باشی و غنی باشی، آن غربت برای تو وطن می‌شود.

نکته‌ی دوم:

مسئله فقر و غنی از نظر اسلام، بسیار مهم است؛ چرا که مال و ثروت و بی نیازی می‌تواند منشأ بسیاری از موفقیّت‌ها باشد؛ همان طور که فقر منشأ بسیاری از مفاسد محسوب می‌گردد و این که در حدیث آمده است: «اَلفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فی الدَّارَینِ؛ فقر باعث سیاه‌رویی در دنیا و آخرت است»؛ (2) به یک معنی واقعیت دارد. تجربه نشان می‌دهد که ملّت‌های فقیر، خود به خود وابسته می‌شوند و وقتی از لحاظ اقتصادی وابسته شدند، از لحاظ فرهنگی هم وابسته می‌شوند و مفاسد فرهنگ کشورهای غنی به کشورهای فقیر سرایت می‌کند. این کشورها نمی‌توانند استقلال واقعی داشته باشند و به مرور زمان عزّت و آبروی آن‌ها خواهد رفت.
بی تردید، بسیاری از بدبختی‌ها زاییده فقر است. ملّت مستقل و غنی، فرهنگ مستقل دارد؛ لذا اسلام طرفدار غنای جامعه است، نه فقر جامعه. جامعه اسلامی باید غنی باشد. از یک زاویه، برنامه‌های مالی اسلام، مثل زکات برای این است که جامعه اسلامی غنی بشود. لذا به این نکته بایستی توجّه داشت که اسلام به غنای جامعه ارزش قائل است؛ امّا این نکته یک امتیاز و یک ارزش است نه این که تمام ارزش‌ها در این نهفته باشد. در حقیقت، غنای جامعه، ابزاری است تا جامعه اسلامی راه به کمال ببرد. در جامعه اسلامی نباید حتی یک فقیر هم وجود داشته باشد. در این صورت است که می‌توان به ارتقای فرهنگی جامعه امید بست.
اسلام، غنا و ثروت جامعه را به عنوان یک وسیله می‌بیند، نه هدف. اسلام غنا را برای این نکته می‌پسندد که جامعه مهذب و آبرومند و با شرافت باشد و مفاسد فقر، مثل دزدی، رشوه خواری، بیکاری و پیامدهای این گونه‌ای از جامعه کنده شود.

نکته‌ی سوم:

غنا و فقر در اسلام، دارای یک مفهوم عامی است که مهم‌ترین آن غنا و فقر روحی و اخلاقی است. غنای واقعی، غنای نفس است: «وَ لاَغِنی کَغَنَی النَّفس». (3)
روح انسان باید سیراب باشد؛ اگر روح شخص تشنه باشد، حتی اگر تمام دنیا را به او بدهید، باز به اموال دیگری چشم طمع دارد.

پی‌نوشت‌ها

1. نهج البلاغه، حکمت 56.
2. بحارالانوار، ج 69، ص 30.
3. میزان الحکمه، ج 7، ص 510.

منبع مقاله :
عبدالله زاده، سیدمحمد؛ (1394)، گفتار معصومین (ع)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظله))، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ دوم