نویسنده: محمود رامیار




 

درباره‌ی نخستین دفعه‌ای كه قرآن را نقطه گذاری كرده‌اند مثل بسیاری از مسائل دیگر اختلاف نظر بسیار است. در پاره‌ای روایات گفته‌اند كه پیامبراكرم فرمود: قرآن را اعراب دهید و از غرایب آن فحص كنید، و یا از یاران پیامبر گفته‌اند: هركه قرآن را بخواند و آن را اعراب دهد پاداش شهید را خواهد داشت و یا عبدالله بن مسعود گفت: قرآن را نیك بدارید و آن را به آواز خوش بیارائید و آن را اعراب دهید كه آن عربی است. (1)
و یا قتاده گفت: قرآن را اول نقطه گذاری كنید سپس پنج پنج و ده ده آیه را علامت گذارید. (2)
از این سخنان بعضی چنان استنباط كرده‌اند كه نخستین نقطه گذاری و تعیین پنج آیه و ده آیه از زمان یاران پیامبر بوده، زیرا قتاده خود از تابعان است و داستان او هم جز از آنها نیست. (3) با استناد به این سخنان گمان برده‌اند كه در زمان پیغمبر نیز غلط در اِعراب قرآن از اصحاب صادر می‌شده و بدین جهت دستور اعراب به كلمات داده شده است- ولی این سخن درست نیست. چه، بر فرض صحت روایت باید دانست كه اصحاب، فهم غریب را اِعراب می‌نامیدند. زیرا بدین وسیله معنی قرآن را كشف كرده و از اشتباه بیرون می‌آمدند (4) پس اگر هم اِعراب و ضبط حركات قبلاً در سرزمین عربستان وجود داشته، صحابه روش خاصی برای نقطه گذاری همه‌ی كلمات قرآن نداشتند و شاید از نظر آسان كردن قرائت گاهی پاره‌ای كلمات را علامت گذاشته باشند. یكی از دلایل بارز آن این است كه مردم مكه و مدینه هر یك به طریقه‌ی دیگری نقطه گذاری می‌كردند ولی بعد روش خود را ترك كردند و از روش مردم بصره (روش ابوالاسود) پیروی نمودند. (5) بنابراین می‌توان گفت كه لااقل این روش در قرآن بی‌سابقه بوده است.
درباره‌ی نخستین كسی كه در این كار پیش قدم بوده و قرآن را اعراب گذارده در روایات از چهار نفر نام برده‌اند:
ابوالاسود دوئلی، یحیی بن یَعْمَر، نصر بن عاصم لیثی و حسن بصری. (6)
ولی حسن بصری (7) را نمی‌توان واقعاً جزء پیشقدمان این كار محسوب داشت. زیرا روایاتی از او درباره‌ی كراهتش از این كار نقل كرده‌اند (8). فقط ممكن است بعد از آن اظهارنظرهای اولیه در این مورد تساهلی كرده و عدم كراهتی نشان داده باشد (9) ولی كار دیگری جز این نكرده است. بنابراین حسن بصری از جرگه‌ی نخستین اعراب گذاران قرآن بیرون می‌رود. اما در مورد دیگران به تفصیل بیشتری احتیاج است.

ابوالاسْوَد دوئلی (10)

یكی از كسانی كه بیش از دیگران گفته‌اند كه نخستین مرد این میدان بود ابوالاسود دوئلی است (11)، درباره‌ی او سخن به تفصیل و گوناگون گفته شده است از جمله آنكه ابی ملكیه می‌گوید: در زمان عمر مردی اعرابی به مدینه آمد و خواست كسی برای وی قرآن بخواند. مردی سوره‌ی براءة را برای او خواند. آن مرد در ضمن قرائت آیه‌ی: «أَنَّ اللَّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ» (12) كلمه‌ی «رسوله» را به جای اینكه بضم لام بخواند به كسر لام خواند كه معنی آن به كلی واژگونه می‌شود. (یعنی خداوند و پیامبرش از مشركان بیزارند، واژگونه شده و می‌شود: خداوند از مشركان بیزار است و از پیامبرش) مرد عرب از رسول خدا بیزاری جست. داستان به گوش عمر رسید. اعرابی را خواست و از غلطی كه رفته بود آگاه شد. دستور داد قرآن را بر مردم نخوانند مگر دانشمندان و آنگاه ابوالاسود را فرمود كه علم نحو را وضع كند. (13)
داستان ابوالاسود را به گونه‌ی دیگری هم نقل كرده‌اند.
ابوالاسود اصول علم نحو را از علی (علیه السلام) آموخته (14) و از آن پس بدین علم شهرتی بس زیاد یافت. جماعتی این علم را از او فراگرفتند كه از آن جمله یحیی بن یَعْمَر عَدوانی قاضی خراسان و نصربن عاصم لیثی بوده‌اند. آنها نیز در نحو و قرائت قرآن و فنون ادب مهارت زیادی یافتند.
در این هنگام زیاد بن سُمیّه (15) والی بصره و توابع آنجا بود عُتْبیّ می‌گوید: معاویه خلیفه‌ی اموی نامه‌ای به زیاد نوشت و عُبیدالله فرزند زیاد را خواست كه نزد او به شام برود. چون عبیدالله به نزد او رسید معاویه دید كه بسیار بدحرف می‌زند و در سخن او خطاهائی (لحن) دیده می‌شود. پس معاویه وی را نزد پدرش برگرداند و در نامه‌ای زیاد را از كوتاهی در تربیت فرزند سرزنش كرد. زیاد به فكر آموزش فرزند افتاد. ابوالاسود را خواست و تباهی و فسادی را كه در زبان عرب راه یافته بود با وی در میان نهاد و از او خواست كه كتاب خدا را اعراب گذارد تا مردم كمتر دچار اشتباه گردند. لیكن ابوالاسود از این كار سرپیچید و امتناع نمود. زیاد نیز دست از مقصود برنداشته مردی را فرمود كه در سر راه او بنشیند و چون ابوالاسود نزدیك می‌شود صدای خود را به قرائت قرآن بلند كند، ولی چنین بنمایاند كه قصدش شنوانیدن ابوالاسود نیست. آن مرد نیز چنین كرد و آیه‌ی إنَّ اللَّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ»‌ را به كسر لام خواند. ابوالاسود این امر را بزرگ شمرده و گفت: خداوند عزیزتر است از اینكه از رسول خدا بیزاری جوید. پس همان هنگام نزد زیاد رفت و به او گفت: من ترا اجابت كرده و آنچه خواستی پذیرفتم. رایم بر آن قرار گرفت كه به اِعراب قرآن شروع كنم. پس كاتبی به نزد من فرست.
زیاد، تنی چند نویسنده نزد او فرستاد و او میان ایشان یكی از عبدالقیس را برگزیده و گفت: مصحف را بگیر و رنگی كه مخالف با رنگ سیاه باشد انتخاب كن. وقتی من دو لب خود را به حرفی می‌گشایم یك نقطه در بالای آن حرف بگذار (بجای فتحه) و چون لبهای خود را فرو آوردم یك نقطه در زیر آن قرار داده (بجای كسره) و آنگاه كه هر دو لب را به هم چسباندم نقطه را به میان حرف بگذار (بجای ضمه) و علامت سكون را گویا دو نقطه قرار داده بود. سپس قرآن را به آرامی شروع به خواندن كرد و نویسنده نیز نقطه می‌‌گذاشت. هر وقت كه نویسنده صفحه را تمام می‌كرد ابوالاسود در آن تجدیدنظر می‌نمود. بدین گونه كار خود را ادامه داد تا همه‌ی قرآن اِعراب گذاری شد سپس مختصری كه منسوب به او است وضع كرد. (16) مردم نیز این روش را پسندیدند و از او پیروی كردند- زمان گذشت و این روش گسترش یافت و اندك اندك ابتكار بیشتری در آن بكار رفت و هرگاه حرف حلقی بعد از تنوین قرار می‌گرفت دو نقطه بالای هم ثبت می‌كردند تا علامت آن باشد كه نون ظاهر می‌شود والا دو نقطه را در كنار هم می‌گذاشتند تا نشانه آن باشد كه نون مدغم و یا مخفی است. پس از آن مردم مدینه برای حرف مشدّد علامتی مانند قوس (كمان) قرار دادند بدین سان: (~) علامات دیگری هم كم كم بوجود آمد مانند اینكه برای همزه‌ی وصل كششی (جرّه‌ای)‌ در بالا و یا زیر و یا وسط آن می‌گذاشتند برحسب اینكه ما قبل آن زبر یا زیر یا پیش باشد. (17)
گفته‌اند كه ابوالاسود این كار را برای نخستین بار انجام داد ولی روشن نیست كه اگر هم او انجام داده آیا بدستوری زیاد (18) و یا به فرمان عبدالملك بن مروان (19) بوده است. اما اینكه خود به تنهائی دست به یك چنین كاری زده باشد شاید زیاد معقول و منطقی به نظر نرسد و چه بهتر هماهنگ كسانی باشیم كه او را در حلقه‌ی نخستین از زنجیر نقطه گذاری و سجاوندی قرآن می‌دانند. (20)

یحیی بن یَعْمَر

ولی همه در این مورد هماهنگ نیستند.
ابن ابی داود و عده‌ی دیگری گفته‌اند: «اولین كسی كه قرآن را نقطه گذاری كرد یحیی بن یعْمَر بود.»‌ (21) این یحیی از قرّاء معروف بصره و اصلاً ایرانی و شیعه بوده است. (22) گفته‌اند محمد بن سیرین مصحف نقطه گذاری شده‌ای داشت كه یحیی بن یعمر آن را نقطه گذاری كرده بود. (23) ولی چون می‌دانیم كه ابن سیرین به سال 110 هجری وفات یافته است (24) وجود مصحف نقطه گذاری شده و اِعراب دار كامل در آن زمان كمی دور از ذهن به نظر می‌رسد و قبولش آسان نیست. (25)

نصربن عاصم

نفر سومی كه بنام نخستین نقطه گذار قرآن نام برده‌اند (26) نصربن عاصم (27) می‌باشد. او شاگرد وفادار دو استاد خود ابوالاسود و یحیی بن یعمر بود. ابنِ خلكان می‌گوید: چون حَجاج آشفتگی قرائت قرآن را دید به كاتبان خود گفت روی حروف مشابه علامتی بگذارید كه خواندن آن آسان شود و از قرار مذكور شخصی به نام نصر بن عاصم ابتداء نقطه‌ها را برای تشخیص حركات در نوشتن نامه‌های رسمی معمول نمود، ولی چون باز هم اشتباهاتی رخ می‌داد نقطه گذاری حروف بر نقطه گذاری حركات افزوده گشت. - گرچه عبارت او كمی پیچیده است ولی می‌توان گفت كه منظور او همین نقطه گذاری در حروف متشابه مانند باء، تاء و ثاء است كه اعجام نامیده می‌شود. ابواحمد عسگری نیز در كتاب «التصحیف» خود می‌نویسد كه نصربن عاصم به دستور حجاج بر حروف متشابهه علامت گذارد. (28) جاحظ از این نیز پا فراتر گذارده و در كتاب «الامصار» (29) خود می‌گوید: نصربن عاصم نخستین نقطه گذار قرآن است و به او گفته می‌شد: «نصرالحروف». (30) ولی ابوعمرو الدانی می‌گوید: ممكن است یحیی و نصر اولین نقطه گذاران مصحف برای مردم در بصره باشند و آن را از ابوالاسود فراگرفته باشند و او است كه حركات و تنوین را قرار داد نه دیگری. (31)

سهم ایرانیان

سخن درباره‌ی نخستین اِعراب گذاران قرآن را دیدیم و اختلافات در آن باره را مشاهده كردیم. اساس كار و حقیقت آن چه بوده هنوز بدرستی معلوم نیست. چنانكه علامه دهخدا نیز اشاره نموده (32) نیاز مردم بیگانه به اعراب و قواعد زبان بیش از مردم همان زبان است و نیز روشن است كه پیدایش كارها بیشتر بستگی به احتیاج و نیاز انسانی دارد. چنین است كه گفته‌اند چه بسا ابوالاسود و شاگردش یحیی بن یعمر، ایرانی و شیعی باشند و اعراب و نقطه گذاری سابقه‌ی قدیمتری داشته است.
بنابراین جالب توجه است كه ایرانیان نیز در نهضت آسانتر ساختن قرائت قرآن سهم بسزائی داشته‌اند. از پیشقدمان سرشناس دیگر نام یزید فارسی نیز چنانكه خواهیم دید در این میان راهی یافته است. بدنبال او از خلیل بن احمد دانشمند بصری كه اصلاً ایرانی است باز سخن به میان آمده (33)، او نخستین كسی است كه همزه و تشدید و رَوْم و اشمام را وضع كرد (34) و ضبط حركات كلمات به این روش امروزی یادگار اوست. (35)
ابوحاتم سجستانی (36) نیز از ایرانیانی بود كه رساله‌ای درباره‌ی رسم الخط قرآن نگاشته و قسمت‌هایی از آن رساله هنوز در دست است. (37)
چنین كوشش‌هایی بود كه موجب گشت رسم مصاحف به حد كمال خود نزدیك شود و در پایان قرن سوم هجری به ذروه‌ی زیبایی و كمال برسد.

سابقه‌ی ضبط حركات

چنانكه اشاره شد هر یك از اینان هم كه نخستین كس باشد ظاهراً كارشان بی‌سابقه و ابتكاری نبوده و این كار در خط عربی سابقه داشته است، منتهی ابتكار ایشان این بوده كه آن روش را در قرآن هم بكار برده‌اند. دیدیم كه زیاد بن ابی سفیان به ابوالاسود گفت كه قرآن را نقطه گذاری كند. (38) این قبیل سخنان نشان می‌دهد كه نقطه گذاری قبلاً وجود داشته و او برای جلوگیری از لحن و تصحیف آن را در قرآن بكار برد. اما استفاده از نقطه برای نشان دادن اعراب كلمات، خود نشانه‌ی اقتباسی از یك روش قدیمی كلدانیان است. زیرا كلدانیهای عراق و یا سریانی‌های همسایه‌ی ایشان برای تشخیص اسم و فعل و حرف بالا و پائین كلمات نقطه‌هایی می‌گذاردند. منتهی شرح مبسوطی كه ابوالاسود برای ضبط حركات بیان می‌كند خود حاكی از این است كه این روش یا نزد همه كس مشهور و مرسوم نبوده و یا پیش بیشتر مردم فراموش شده بود. محتمل است كه او این روش را از كلدانیها گرفته و در مورد قرآن به كار برده باشد.
خطوط سریانی اصلاً از الفبای فنیقی اشتقاق یافته و در آن حركات حروف علامتی نداشته است. سریانی‌ها مدتها با الفبائی بدون نمایش حركات حروف، نوشته های خود را می‌نوشتند تا اینكه عیسوی شدند و چون خواستند اناجیل را به زبان خود برگردانند برای قرائت انجیل در كلیساها باید از غلط در تلفظ مصون می‌ماندند وگرنه غلط در این كار امری بزرگ و گناه شمرده می‌شد و گاهی غلطی مستلزم كفر و زندقه بود. این بود كه نقطه‌های بزرگی بالا و پائین حروف می نهادند. این كار پیش از تقسیم سریانی ها به نسطوری و یعقوبی بود. بعد این روش نزد نسطوریان پیشرفت بیشتری یافت و شامل همه‌ی حركات در نوشته‌های سریانی شد. (39) عبرانیان نیز همین روش سریانیان را دنبال كردند و در كتب دینی خود این طریقه نقطه گذاری را بكار بردند. (40) و بدین ترتیب این سه دسته قوم سامی (سریانی، عرب، عبرانی) برای رسم حركات حروف در نوشته‌های خود یك روش واحدی اتخاذ كردند.
روش ابوالاسود را دیدیم كه تنها اعراب و تنوین را در آخر كلمات نقطه گذاری كرد. (41) در قرن بعد نوبت به خلیل بن احمد رسید و او علامات دیگری از قبیل همزه و تشدید را وضع نمود. (42) بدنبال آنها مردم نیز از این روش پیروی كردند و اگر روشهای دیگر هم وجود داشته متروك ماند. گرچه این كار در آغاز مواجه با مخالفت‌هایی شد ولی سرانجام رواج یافت. ظاهراً در آن هنگام نقطه را با رنگ دیگری غیر از رنگ متن می‌نوشتند. یكی از قدیمی‌ترین قرآن‌هایی كه بدست آمده در جامع عمروعاص نزدیك قاهره بود. این قرآن روی تكه‌های بزرگ پوست با خط كوفی نوشته شده و همان روش ابوالاسود در آن دیده می‌شود. یعنی متن قرآن را با مركب سیاه و نقطه‌ها را با قرمز نوشته‌اند. نقطه اگر در بالای حرف باشد نشانه‌ی فتحه و اگر در زیر آن باشد كسره است و نقطه‌ی میان حرف ضمّه می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها

1.دانی: المحكم:2.
2.قرطبی: الجامع لاحكام القرآن1: 23.
3.دانی: المحكم:2.
4.المحكم فی نقط المصاحف: 3.
5.ترجمه‌ی اعجاز قرآن رافعی: 53.
6.المحكم: 7-9.
7.الاتقان2: 171 نوع 76 مسئلة.
7.حسن بن ابی الحسن بصری از تابعان بزرگ و از دانشمندان زاهد و فصیح زمان خود بود. در سال 110 هجری وفات یافت.
خلاصه‌ی تذهیب الكمال: 66.
8.كتاب المصاحف: 141: المحكم: 11.
9.الاتقان2: 171 و المصاحف: 142 و 143.
10.ابوالاسود ذوئلی- در نام وی و نام پدرش و سال وفات و كارهای او اختلاف بسیار است. روی هم رفته ظالم بن عمرو بن سفیان مشهورتر است. مصاحبت علی بن ابیطالب (علیه السلام) را درك كرد. در بصره در علوم حدیث و فقه پایگاهی رفیع داشت. سال وفات او را از 69هـ- 688م. تا 101هـ- 720م. یعنی مردّد میان 31 سال گفته‌اند. شاید دهقانی است ایرانی از نواحی بصره. در آن هنگام كه بزرگان عرب برای فرزندان خویش از ایرانیان مرّبی و آموزگار می‌گزیدند او مؤدّب اولاد زیاد بن ابیه بوده... دهخدا: لغت نامه‌ی كلمه‌ی ابوالاسود، طبقات ابن سعد 7 قسم 1: 70، الشعر و الشعراء ابن قتیبه: 475 (و یا 707)، الاغانی11: 105 به بعد چاپ بولاق. الارشاد یاقوت 4: 280 به بعد، تاریخ دمشق ابن عساكر7: 104 به بعد، خزانة الادب1: 136 به بعد، از تاریخ الادب العربی بروكلمن 1: 171 به بعد، اسدالغابة 3: 69، الاصابة3: 304، تاج العروس (دأل)، تهذیب التهذیب12: 10، جمهرة الانساب: 175، خلاصه تذهیب الكمال: 381، ابن خلكان1: 240، روضات الجنات: 341 به بعد، شذرات الذهب1: 114 به بعد، طبقات القراء ابن جزری 1: 345، المزهر2: 397، 418، 461، المعارف: 192، معجم الادباء 12: 34 به بعد، از انباه الرواة 1: 13 به بعد.
Encyclopèdie de I" Islam,Leyden 1913 Suiv,(Art.Abu" l-Aswad)I,80
11.البرهان فی علوم القرآن1: 250 و 278 الاتقان2: 171 نوع 76 مسئله.
12.سوره‌ی 9 براءة آیه‌ی 3.
13.جامع الاحكام قرطبی1: 24، المحكم: صفحه 4 حاشیه‌ی 2 به نقل از كتاب الایضاح فی الوقف و الابتداء ابی بكر بن انباری متوفی 327 نسخه خطی شماره‌ی 35 قراآت دارالكتب ظاهریه دمشق 15-16.
14.ابن خلكان: وفیات الاعیان1: 240، معجم الادباء یاقوت 14: 49، نزهة الالباء: 5، انباء الرواة1: 4 و 15، طبقات القراء ابن جزری1: 346.
15.زیاد بن سمیه و یا زیاد بن عبید و یا زیاد بن ابیه و یا زیاد بن ابی سفیان، مادرش سمیه اصلاً ایرانی و كنیز حارث بن كلده بود. او به تصادف به كلده رسید. سمیه فرزند خود زیاد را به غلامی رومی بنام عبید از بنی ثقف منسوب می‌نمود. ولی معاویه از سنت لحاق كه در جاهلیت مرسوم بود استفاده كرده و او را برادر خود و فرزند ابی سفیان خواند تا اینكه در سال 160 هجری مهدی خلیفه‌ی عباسی انتساب خاندان بنی زیاد را به قریش رد كرد. زیاد مردی باهوش و زیرك و پركار بود. به هنگامی كه مغیرة بن شعبه از طرف عمر والی بصره شد زیاد دبیر او بود و بعد در شهادت علیه مغیره كوتاه آمد و جان او را نجات داد. در زمان علی (علیه السلام) والی فارس شد و در خلافت معاویه یاغی گشت ولی مغیره به پاس دوستی سابق آن دو را با هم آشتی داد و كار بدانجا رسید كه گفتیم معاویه او را فرزند ابوسفیان پدر خود خواند و حكومت بصره را به او داد. زیاد نیز از هیچ سختی و خشونتی كوتاه نیامد كارش چنان بالا گرفت كه تا او بطاعونی كه دستش را خورده بود نمرد (سال 53هـ.ق) معاویه یزید را به جانشینی معین نكرد. گفته‌اند او نخستین كسی است كه كتابی در مثالب نوشته است.
فهرست ابن الندیم 89، المعارف ابن قتیبه 176، تهذیب الاسماء و اللغات نووی 1: 259.
16.انباه الرواة‌ قفطی1: 5، اخبارالنحویین سیرافی: 16، المحكم فی نقط المصاحف، 3-7، هر یك به نحوی بازگفته‌اند و نیز تاریخ قرآن نولدكه 3: 261 دیده شود.
Nöldeke.Die Geschichte des Qorantexts,Leipzig 1938,s.261
17.روش نقطه گذاری را ملاحظه كنید: كتاب المصاحف: 144، المحكم فی نقط المصاحف: 6-9 و 19 به بعد.
18.البرهان فی علوم القرآن1: 251، المحكم:3، انباه الرواة1: 5.
19.مقدمتان: مقدمه ابن عطیه بر تفسیرش الجامع المحرر: 276، الاتقان چاپ حجازی2: 290 چاپ سوم حلبی بابی 2: 171 نوع 76 مسئلة.
20.Blachére:Introduction au Coran:p.80,note 103
21.كتاب المصاحف: 141، المحكم:5، الاتقان2: 171.
22.یحیی در حدود سال 45 هجری در بصره بدنیا آمد. مدتی در عراق بود و بعد به خراسان مهاجرت كرد. از شیعیان علی (علیه السلام) ‌شمرده شده و شاید به همین سبب حجاج او را به خراسان نفی كرده باشد. مدتی قاضی مرو بود و در همین سمت به سال 129 از دنیا رفت. وفیات الاعیان 2: 226 چاپ 1310، غایة النهایه فی طبقات القراء: 381، بغیة الوعاة: 417.
23.وفیات الاعیان3: 227، البرهان1: 250، قرطبی1: 63، مقدمتان: 276.
24.ابوبكر محمد بن سیرین بصری به زمان خود از پیشوایان علوم دین بود. تهذیب التهذیب9: 214.
25.Blachère:Introduction au Coran,p.82
26.تلخیص ابن مكتوم: 260 به بعد، الاتقان2: 171، انباه الرواة 3: 343 به بعد.
27.نصر بن عاصم لیثی یكی از قاریان بصره و فصحای معروف عرب كه به سال 89 و یا 90 هجری در ایام ولید بن عبدالملك بدرود زندگی گفت. بغیة الوعاة: 403، طبقات القراء ابن جزری2: 336، تهذیب التهذیب 10: 427، معجم الادباء 19: 224.
28.ابن خلكان آن را نقل می‌كند ج1 ص125 چاپ سال 1310ه.ق. و نیز لغت نامه دهخدا 24: 298 كلمه‌ی «حجاج».
29.شاید كتاب الامصار و عجایب البلدان جاحظ باشد كه مسعودی در مروج الذهب (ج1: 206 چاپ پاریس) بدان اشاره می‌كند.
30.البرهان1: 251، مقدمتان: 276.
31.ابوعمرو الدانی: المحكم: 6.
32.دهخدا: لغت نامه كلمه‌ی ابوالاسود.
33.ابوعبدالرحمن خلیل بن احمد مؤسس حقیقی علم نحو عربی و مبتكر علم عروض و دانشمند لغت به سال 160 و یا 170 و یا 175 هجری وفات یافت. اخبار النحویین سیرافی: 38 به بعد، انباه الرواة1: 341 به بعد، تهذیب التهذیب3: 163، ارشاد الاریب یاقوت 6: 223، معجم الادباء 11: 72، الانساب سمعانی: 421ب، الاشتقاق ابن درید: 292، لسان العرب4: 332، ابن خلكان1: 172 (شماره‌ی 206)‌روضات الجنات: 272، المزهر2: 401، بغیة الوعاة‌ سیوطی: 243.
34.كتاب النقط ابوعمرو الدانی: 133، الاتقان2: 171 نوع 76 مسئلة.
Geschichte des Qorantexts,262(cf.Blachére:Intr.Cor.97)
35.كتاب النقط ابوعمرو الدانی:‌133، الاتقان2: 171 چاپ سوم حلبی و 2: 290 چاپ حجازی نوع 76 مسئله و گفته‌اند اعراب گذاری حروف و علامات قرائت را با استناد به نمونه‌های سریانی ابتكار كرد.
Bergstrasser-Pertzl:Geschichte des Qirantextes S.262
Blachére:Introduction au Coran p.97
36.ابوحاتم سهل بن محمد بن عثمان سجستانی (سیستانی) پس از ابوعبید هروی دومین شاگرد مشهور اصمعی بود. در حدود سال 250هـ- 864م. و یا 255 هـ در بصره وفات یافت. كتب بسیاری چون المعمرین و الاضداد و النخل و الطیر و القراءات الكبیر به او منسوب است. انباه الرواة 2: 58، اخبارالنحویین سیرافی: 93، بغیة الوعاة: 265، تاریخ الاسلام ذهبی: وفیات 250، تهذیب التهذیب 4: 257، ابن خلكان 1: 218، شذرات الذهب2: 121، طبقات القراء ابن جزری1: 320، الفهرست: 58 (چاپ مصر ص 92)، معجم الادباء 11:‌ 263، ارشاد یاقوت4: 258، تاریخ الادب العربی2: 159. او منسوب به قبیله‌ی «جُشَم» است. قبایل زیادی به این نام هستند و ابن خلكان می‌گوید نمی‌دانم او منسوب به كدام یك از این قبایل است.
37.كتاب المصاحف: 144، مقدمه بلاشر: 97.
38.البرهان فی علوم القرآن1: 251، المحكم: 3، انباه الرواة1: 5.
39.محاضرات غویدی: 83-84، اللمعةالشهیه: 162، قصة الكتابة العربیة: 49، فقه اللغة وافی: 59، 66، 174.
40.تاریخ اللغات السامیه: 103، فقه اللغة وافی: 53، دروس اللغة العبریه: 65.
41.انباه الرواة قفطی1: 5، اخبارالنحویین سیرافی: 16، المحكم فی نقطة المصاحف: 3-7، هریك به نحوی بازگفته‌اند. و نیز تاریخ قرآن نولدكه 3: 261 دیده شود.
42.كتاب النقط ابوعمرو الدوانی: 133، الاتقان2: 171 نوع 76 مسئلة.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم