« عزت حسيني» در فرهنگ عاشورا

نويسنده: دكتر سيد حسين ابراهيميان

چكيده مقاله

ما در اين مقاله ابتداء به مفهوم‌شناسي واژه ‹‹عزّت›› در فرهنگ لغت پرداخته و آنگاه به جستجوي معاني اين واژه در فرهنگ قرآني پرداخته‌ايم؛ و كاربردها و موارد استعمال گوناگون عزّت را در آيات قرآني و نيز راههاي دستيابي به عزّت از ديدگاه قرآن را مورد بحث قرار داده‌ايم؛ و سپس وارد مبحث اصلي مقاله كه همان ‹‹عزّت حسيني›› در فرهنگ عاشورا بود، شده‌ايم؛ و با استناد به خطبه‌ها، نامه‌ها و سروده‌هاي آن حضرت، جلوه‌هاي گوناگون عزّت در عاشورا و نيز پيامهاي تربيتي اين واژة مقدس را برشمرديم.
آنچه از اين مقاله استنتاج مي‌شود اين است كه هر مكتب تربيتي براي تربيت انسانها راه و رسمي را برمي‌گزيند و در مكتب حسين ابن علي (علیه السلام)، اساس تربيت انسانها عزّت مداري و زندگي همراه با عزت و شرافت انساني است. انساني كه در اين مكتب پرورش مي‌يابد، فلسفة مرگ و حيات را به زيباترين شكل آن دريافته و در هر شرايطي بر حفظ عزّت پافشاري نموده و مرگ باعزّت را بر زندگي همراه با ذلت و خواري ترجيح مي‌دهد؛ و هرگز حاضر نمي‌‌شود يك لحظه زير بار حرف زور و ذلّت‌بار برود. او ‹‹ قتيل العزّه›› ناميده شد تا درس سازش‌ناپذيري و روح عزتمندي را به پيروانش منتقل سازد.

مفهوم‌شناسي عزت

مفهوم ‹‹عزت›› به گفتة راغب اصفهاني در كتاب وزين ‹‹مفردات القرآن›› به معناي آن حالتي است كه انسان را مستحكم و شكست‌ناپذير مي‌سازد و نمي‌گذارد آدمي در پيچ و خم زندگي، مقهور عوامل دروني و بيروني شده و شكست بخورد.[1] به همين جهت، زمين صفت و سختي كه نفوذناپذير است «ارض عزاز» مي‌گويند و به چيزي كه وجودش كمياب باشد، ‹‹عزيزالوجود›› مي‌گويند. مثلاً به گوشت نايابي كه نمي‌توان به آن دست يافت ‹‹تعزّزاللّحم›› مي‌گويند، و نيز به كسي كه پرصلابت است و هرگز مقهور كسي نمي‌شود، ‹‹عزيز›› مي‌گويند.[2]
در قرآن كريم نيز واژة ‹‹عزّت›› هم در معناي فوق بكار رفته است. مانند:‹‹فان العزّه لله جميعاً›› (نساء / 139) يعني شكست‌ناپذيري و قاهريّت تنها از آن خداوند است. و هم به معناي ‹‹صعوبت و سختي›› بكار رفته است. مانند ‹‹عزيز عليه ما عنتم››[3] سخت و گران است بر او رنج شما. و به علاوه معناي ‹‹غيرت و حمّيت›› نيز آمده است. مانند:‌ ‹‹ بل الذين كفروا في عزّه و شقاق››[4] بلكه آنها كه كافر شدند گرفتا رغيرت هستند. و همچنين در معناي ‹‹ غلبه و سيطره›› نيز بكار برده شد، مانند: ‹‹ و عزّني في الخطاب››[5]يعني در سخن گفتن بر من غلبه كرد.[6]

عزّت در قرآن

واژة عزت 92 بار در قرآن تكرار شده و يكي از اسماء حسني خداوند ‹‹عزيز›› است.
قرآن كريم تمام عزّت را تنها از آن خداوند مي‌داند ‹‹ولله العزه جميعاً››[7] و عزيز واقعي را فقط خدا مي‌نامد و بس؛ زيرا تنها موجود قاهر و شكت‌ناپذير اين عالم كه مقهور چيزي نمي‌شود، فقط خداوند است؛ وساير مخلوقات بخاطر فقر ذاتي و محدوديتشان قابل شكست مي‌باشند. و چون تمامي عزت از آن اوست، لذا همة مخلوقات مي‌بايست مقام عزت را تنها از او مطالبه نمايند تا سهمي از عزت نصيب آنان نمايد. (من كان يريد العزّه فلله العزه جميعاً) همان‌طوري كه همين كار را با ايمان‌آورندگان انجام داده و سهمي از عزّتش را به آنان عطا فرمود: ‹‹ و للّه العزه و لرسوله و للمؤ منين))[8] عزت خاص خداوند و رسول او و مؤمنين است. اگر پيامبر و مؤمنين عزيزند، اين عزت را در پرتو عزت خداوند كسب نموده‌اند؛ زيرا بندگي و اطاعت از خداوند عزيز، عزّت‌آفرين است. لذا در حديثي از پيامبر اكرم نقل شده است كه فرمود: ‹‹ ان ربكم يقول كل يوم انا العزيز، فمن اراد عزّ الدارين فليطع العزيز››[9]پروردگار شما همه روزه مي‌گويد: منم عزيز و هر كس عزت دو جهان خواهد، بايد اطاعت عزيز كند.
در آية ديگري نيز عزّت و ذلّت انسان را به دست خدا مي‌داند و مي‌فرمايد: ‹‹الذين يتّخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزه فانّ العزّه للّه جميعا››[10]آنان كه به جاي مؤمنين، كفار را وليّ و دوست خود برمي‌گزينند و عزت خود را در نزد آنها جستجو مي‌كنند، اين را بدانند كه عزّت تنها به دست اوست.
عزت حقيقي و جاودانه، عزت خداوند و پيامبر و مؤمنان است. و عزّتي كه كافران از آن بهره‌مندند، ‹‹ تعزّز›› است نه عزت؛ يعني در حقيقت ذلت و خواري است. چنانچه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ‹‹كلّ عزّ ليس باللّه فهو ذلّ››[11] هر عزتي كه از خدا نيست ذلت است.
و در آية ديگر راه دستيابي به عزت و نيز راه ذلّت و زبوني را بيان فرمود: ‹‹من كان يريد العزّه فللّه العزه جميعا اليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه››[12] راه عزت تنها ايمان و عمل صالح است و غير از اين راه، ذلّت و خواري است: ‹‹ان الذين اتخذوا العجل سينالهم غضب من ربّهم و ذلّه في الحيوه الدنيا››[13]لذا بني‌اسرائيل را كه از راه ايمان و عمل صالح فاصله گرفته‌اند، به عنوان افرادي كه ذليل شده‌اند نام مي‌برد: ‹‹ضربت عليهم الذّله و المسكنه››[14]
پس هر كس كه از راه عبوديت و بندگي خدا عزت را جستجو نمايد، قطعاً به عزت حقيقي دست خواهديافت. ‹‹فانّه قد تكفّل با عزاز من اعزّه››[15]خداوند عزت بخشيدن هر كه او را عزيز دارد بر عهده گرفته است.
اساساً فرهنگ قرآني انسان مسلمان را از پذيرفتن هر نوع ذلّت و خواري، تسليم فرومايگان شدن، اطاعت از كافران و فاجران نهي مي‌كند؛ تا آنجا كه حتّي در فقه ما، يكي از موارد جواز تيمّم با وجود آب، آنجاست كه اگر انسان بخواهد از كسي آب بگيرد، همراه با منّت، ذلت و خواري باشد، در اينجا نمازگزار مي‌تواند بجاي وضو تيمّم نمايد تا ذلّت طلب آب از ديگري را تحمل نكند.[16]
اگر در قرآن كريم، تمسخر و تحقير ديگران، فحش و ناسزاگويي، منّت گذاشتن و امثال آن ممنوع اعلام شده است، همه براي آن است كه عزّت و كرامت انسانها در هم نشكند. و اين كه بر اساس آداب اسلامي انسان مسلمان حق ندارد نقاط ضعف، عيوب و گناهان خود را نزد كسي افشا و اظهار نمايد، بخاطر حفظ عزّت نفس است.
اگر قرآن مي‌فرمايد عزّت خواستن از غير خدا ممنوع است (ايبتغون عندهم العزّه) و نيز تعريف و تمجيد ستمگران از گناهان كبيره شمرده شده است، بخاطر اين است كه افراد ناشايست عزيز نشوند و افراد شايسته ذليل نگردند.
در بينش اسلامي ريشة همة زشتي‌ها، ستمگري‌ها، تبهكاري‌ها و گناهان ‹‹ذلّت نفس›› معرفي شده و بهترين راه اصلاح اين امور نيز عزت بخشي به جامعه اسلامي و عزت‌آفريني در افراد جامعه است. امام علي (علیه السلام) مي‌فرمايد: ‹‹من هانت عليه نفسه فلاترج خيره››[17]كسي كه گرفتار پستي و ذلت نفس باشد، به خيرش اميدي نداشته‌باش. و امام صادق (علیه السلام) در روايتي فرمود: ‹‹ان اللّه تبارك و تعالي فوّض الي المؤمن كلّ شيي الّا اذلال نفسه››[18] خداوند همة امور را به خود مؤمن واگذار نمود جز آنكه خود را به ذلت و خواري بكشاند.
لازم به ذكر است كه در فرهنگ قرآن عزّت بر دو گونه است:
الف- عزت ممدوح و شايسته، چنانكه ذات پاك خدا را به عزيز توصيف مي‌كنيم.
ب- عزت مذموم و آن نفوذناپذيري در مقابل حق و تكبّر از پذيرش واقعيات مي‌باشد، و اين عزّت در حقيقت ذلّت است!
و اذا قيل لهم اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبهم جهنم و لبئس المهاد. (بقره / 206)
قرآن براي بيدار ساختن اين مغروران غافل، از تاريخ و سرنوشت اقوام متكبر مثال مي‌آورد (و كم اهلكنا من قبلهم من قرن).[19]

« عزّت›› در فرهنگ عاشورا

عزّت به عنوان يك خصلت متعالي نفساني و به معناي نفوذناپذير بودن، صلابت نفس، شكست‌ناپذيري، مقهور عوامل بيروني نشدن، كرامت و والايي روح انساني، در مقابل واژة ذلّت قرار دارد كه به معناي تن به پستي و دنانت دادن، ستم‌پذيري، زير بار منّت رفتن و تحمّل سلطة باطل است.
از زيباترين خصلت‌ها و روحيّاتي كه در عاشورا تجلّي نمود، جلوه‌هاي گوناگون
‹‹ عزّت›› بود. دودمان بني‌اميّه مي‌خواستند ذلت بيعت با خويش را بر حسين ابن علي (علیه السلام) تحميل نمايند، ولي روح بلند حسين (علیه السلام) و يارانش اين ذلّت و فرومايگي را تحمّل ننمود و فرياد برآورد كه : ‹‹لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل››[20] هيچگاه همانند انسانهاي پست و ذليل، دست بيعت با شما نخواهم داد.
امام (علیه السلام) در يكي از شور انگيزترين سخنانش در كربلا فرمود: ‹‹الدّعي و ابن الدّعي قدر كزني بين اثنتين، بين السلّه و الذله، هيهات منا الذله››[21] يزيدبن معاويه مرا ميان كشته‌شدن و ذلت مخيّر نمود، ولي من هرگز جانب ذلت و خواري را نمي‌گيرم. بعد در ادامه فرمود: اين را خدا و رسول و دامان پاك عترت و نفوس باعزّت نمي‌پذيرند. من هرگز اطاعت از ستمگران را بر شهادت عزّت‌بخش ترجيح نخواهم داد. به خدا قسم آنچه را از من مي‌خواهند، نخواهم پذيرفت (ذلت و خواري را) تا اينكه خدا را آغشته به خون خويش، ديدار نمايم.
اين سخن بلند و حيات‌بخش اوست كه در رجز‌خواني‌هاي روز عاشورايش مي‌فرمود: ‹‹الموت اولي من ركوب العار››[22]مرگ نزد من از ننگ و خواري برتر است. و باز مي‌فرمود:‹‹موت في عزّ خير من حياه في ذلّ››[23]مرگ با عزت از زندگي همراه با ذلت برتر و بالاتر است. و در دعاهاي بلندشان به ما آموختند كه چگونه طلب عزت نماييم: ‹‹اللهم و في صدور الكافرين فعظّمني و في اعين المؤمنين فجلّلني و في نفسي و اهل بيتي فذللّني››[24] خداوندا مرا در نزد بيگانگان عظيم و عزّتمند و در نزد مؤمنين بزرگوار و در نزد خودم حقير و بدور از تكبّر گردان.
در دعاي روز عرفه، از فرزندش امام سجاد (علیه السلام) مي‌خوانيم: ‹‹ذللّني بين يديك و اعزّني عند خلقك، وارفعني بين عبادك…››[25]
خدايا مرا نزد خودم حقير گردان؛ و نزد مردم عزيز گردان؛ و بين بندگان خود رفعت بخش.
در فرهنگ عاشورا آموختيم كه اگردستيابي به عزّت راهي جز مرگ و كشته شدن نداشته باشد، بايد اين راه را پيمود تا به ساحل شرافت و عزّت برسيم. لذا امام (علیه السلام) پس از برخورد با سپاه حرّ فرمود: ‹‹ من از مرگ، باكي ندارم، مرگ راحت‌ترين راه براي رسيدن به عزت است. مرگ با عزت، حيات ابدي است؛ و زندگي ذلت‌بار، مرگ واقعي است. آيا مرا از مرگ مي‌ترسانيد؟ چه خيال باطلي، هرگز از ترس مرگ، ظلم و ذلت را تحمل نمي‌كنم. درود بر مرگ در راه خدا. شما با كشتن من نمي‌توانيد شكوه و عزت و شرافت مرا از بين ببريد. هيچ هراسي از مردن ندارم.››[26]
امام حسين (علیه السلام) اين روحيّة زيباي عزتمند را به اصحاب و ياران و فرزندانش نيز منتقل نمود. لذا مي‌بينيم قاسم ابن الحسن در آن بيان زيبايش مي‌گويد: ‹‹وقتي زمامداران نظام ما افراد فاسدي همچون يزيد و ابن زياد باشند، در اين صورت مرگ براي من از عسل شيرين‌تر و زندگي با ستمگران مايه ننگ و خواري خواهد‌بود.››[27]و برادرش عباس ابن علي پذيرفتن امان‌نامة ابن زياد را ننگ و ذلّت ابدي تلقي نموده و به شدّت ردّ مي‌نمايد. در صورتي كه اگر مي‌پذيرفت جان سالم بدر مي‌برد، فرياد برآورد: مرگت باد اي شمر! نفرين خدا بر تو و امام تو باد. از من مي‌خواهي كه زير بار ستم و ذلت تو بروم و از ياري امامم دست بردارم؟[28]
امام (علیه السلام) در آخرين لحظات وداع نيز خطاب به كودكان خردسالش فرمود: ‹‹پس از من دشمن شما را اسير مي‌كند، ولي هرگز ذليل نمي‌شويد. او شما را به اسارت مي‌برد ولي نمي‌تواند به ذلّت بكشاند؛ شما خاندان عزت، كرامت و شرافت هستيد››[29] و فرزندش امام سجاد (علیه السلام) در خطبة آتشين شام خطاب به رژيم بني‌اميه فرمود: ‹‹اي يزيد! خيال كرده‌اي با اسير گرفتن ما و به اين سو و آن سو كشيدنمان، ما خوار و ذليل شده‌ايم و تو عزيز و شريف گشته‌اي؟! به خدا قسم نه ياد ما محو مي‌شود؛ و نه وحي ما مي‌ميرد؛ و نه ننگ اين حادثه از دامان تو پاك مي‌گردد››.[30]
يكي از درسهاي حياتبخش عاشورايي اين است كه: هم فرد مسلمان بايد عزيز زندگي كند و هم جامعه اسلامي بايد با عزت و سربلندي به پيش برود. عزّت فردي را خود فرد بايد پاسداري نمايد و عزّت اجتماعي را در درجة نخست حاكمان و زمامداران جامعه بايد حفظ نمايند. در تفكّر عاشورايي، نه فرد حق دارد عزت و آقايي خود را بفروشد و زير بار حقارت و ذلّت برود و نه جامعه. فلسفة جهاد در اسلام همانا حفظ عزّت جامعة اسلامي است. (جعل الله الجهاد عزّاً للاسلام)[31]و يكي از فلسفه‌هاي دعا و نيايش نيز براي حراست از عزّت و آبروست، تا از غير خدا طلب نكينم و همة حوائج و نيازهايمان را تنها از خداوند مطالبه نماييم. (اطلبوا الحوائج بعزّه الانفس).[32]
جمعي از اصحاب خدمت رسول گرامي اسلام عرض نمودند: بهشت را براي ما ضمانت نما، فرمود: ‹‹ان لا تسأل الناس شيئاً››[33]به شرط اينكه هيچگاه دست نياز به سوي مردم دراز نكنيد و عزت و كرامت نفس خود را از دست ندهيد.
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامي كه سوار بر مركب بود، هرگز اجازه نمي‌داد كسي پياده پشت سرش حركت نمايد و اين را نوعي تحقير نفس بحساب مي‌آورد.
در تفكر اسلامي هر چيزي كه زمينه‌ساز ذلت مي‌شود مورد نهي قرار گرفته است. امام سجاد (علیه السلام) مي‌فرمايد: ‹‹ما احب انّ لي بذلّ نفسي حمر النّعم››[34] دوست ندارم داراي شتران سرخ مو (ثروت كلان) باشم ولي در برابر تحصيل آن لحظه‌اي تن به ذلت بدهم.
در تفكر حسيني، شكستي كه براي دست‌يابي به عزّت باشد، شكست نيست، بلكه پيروزي واقعي است. لذا در روز عاشورا مي‌فرمايد:… و ان نغلب فغير مغلبينا››[35] اگر شكست بخوريم و كشته شويم، هرگز شكست نخورده‌ايم، در اين راه ما را شكستي نيست.
آن آموزگار بزرگ عزّت و افتخار در اولين خطبه‌اي كه هنگام ورود به كربلا ايراد نمود، چنين فرمود: ‹‹ فانّي لا اري الموت الّا سعاده و الحيوه مع الظالمين الّا برما››[36]من مرگ را جز سعادت و خوشبختي نمي‌دانم و زندگي با ستمكاران را جز ملامت و نكبت و بدبختي نمي‌بينم. او مرگ با عزّت را زندگي واقعي مي‌ديد و زندگي با ذلت را مرگ و نابودي مي‌دانست.[37]
ابن ابي الحديد معتزلي مي‌گويد: حسين (علیه السلام) چون نمي‌خواست تن به ذلت بدهد و مي‌دانست كه ابن زياد اگر هم او را نكشد، به خواري و ذلّتش خواهد كشاند، شهادت را بر چنين زندگي برگزيد. او شخصيّتي بود كه ستم‌پذيري را ننگ و عار مي‌دانست.[38]
حديث عزّتمندي و شرافت مداري حسين ابن علي (علیه السلام) از آغاز نهضت كربلا تا پايانش اين بود كه مي‌فرمود: ‹‹ و انّه لا اعطي الدنيّه من نفسي ابداً›› [39]من هرگز تن به ذلت نخواهم داد و زير بار پستي نخواهم رفت.
از اشعار حماسه‌‌آفريني كه همواره زمزمة زير لب آن برترين نمونه عزّت و شرف تاريخ بشريّت بود. اين سرودة بلند بود كه مي‌فرمود:
اگر بدنهاي انسانها براي مرگ و مردن آفريده شد، پس كشته شدن انسان با شمشير در راه خدا برتر و شرافت‌مندانه‌تر است. من جان خود را فدا مي‌كنم و ماندن را نمي‌خواهم و بزودي در نبردي سخت با خصمي بزرگ به مقابله خواهم پرداخت.
اين جملات و اشعار، اوج عزتمندي پيشواي بزرگ شيعه را مي‌رساند كه با كشته شدنش به شيعيانش آموخت كه فلسفة زندگي و حيات چيست و پيروزي نهايي از آن كيست؟
شيعة حسين ابن علي (علیه السلام) بايد معناي مرگ و زندگي را از مولايش بياموزد كه، چگونه وقتي لشكر ابن زياد راه را بر كاروان آنحضرت بست، و او را به مرگ تهديد نمود فرمود: ‹‹ ما اهون الموت علي سبيل نيل العزّ و احياء الحق، ليس الموت في سبيل العزّ الّا حياه خالد. و ليست الحياه مع الذل الّا الموت الذي لاحياه معه››[41]
چگونه مرگ و مردني كه براي دستيابي به عزت و شرف و احياء دين باشد، راحت و سبكي است. مرگ در راه شرافت و عزت جز زندگي ابدي و جاويد نيست و زندگي همراه با خواري و ذلّت جز مرگ و فنا نيست.

نتيجه‌گيري

آنچه از اين مقاله استنتاج مي‌شود اين است كه هر مكتب تربيتي براي تربيت انسانها، اصول و راه ورسمي را پيشنهاد مي‌نمايد و در مكتب حسين ابن علي (علیه السلام)، اساس تربيت انسانها ‹‹عزّت مداري›› و زندگي همراه با عزّت و شرافت انساني است. انساني كه در اين مكتب پرورش مي‌يابد، فلسفة مرگ و زندگي را بخوبي دريافته و در هر شرايطي بر حفظ عزت پافشاري نموده و هرگز حاضر نمي‌شود حيات با ذلت و خواري را بر مرگ باعزت و شرافت ترجيح دهد. او ‹‹قتيل العزّه›› ناميده شد تا درس سازش‌ناپذيري و روح عزّتمندي را به پيروانش منتقل سازد.
او به انسانها آموخت كه نقش عزّت در تربيت، نقش اساسي است به طوري كه اگر عزت نباشد انسان به هر زشتي و پستي تن مي‌دهد و به هر گناهي آلوده مي‌گردد. ذلت نفس منشأ همة بدي‌ها و فسادها است. لذا بهترين راه براي اصلاح فرد و اجتماع، انتقال روح عزّت‌ مندي به آنان است. روح عزّت است كه انسانها را در برابر خداوند خاضع و فروتن مي‌سازد و در برابر غير خدا تسليم‌ناپذير و سربلند مي‌نمايد.
حسين ابن علي (علیه السلام) با قيام و نهضتي كه در تاريخ برپا نمود و با مكتبي كه به عنوان مظهر عزّت و كرامت انساني آفريد، انسانها را به عزت حقيقي كه همان ذلت در برابر ربّ و سازش‌ناپذيري در برابر غير ربّ بود، رهنمون ساخت.

منابع

1- قرآن كريم.
2- نهج‌البلاغه
3- ابوقاسم الحسين بن محمد الراغب الاصفهاني ‹‹المفردات في غريب القرآن››،، دارالمعرفه، بيروت.
4- ‹‹ الكافي›› ابوجعفرمحمدبن يعقوب الكليني،دارالكتب الاسلاميّه، طهران، 1388 ق.
5- السيد محمد حسين الطباطبايي ‹‹الميزان في التفسير القران››،، دارالكتاب الاسلامي، قم، 1293 ق.
6- امام خميني ره ‹‹تحريرالوسيله››، انتشارات دارالعلم، قم.
7- ابن شهر ‹‹ المناقب››، آشوب،مكتبه بني هاشم، تبريز.
8- ‹‹ اسد حيدر، مؤسسه كلمات الامام الحسين (علیه السلام)››، دارالتعارف للمطبوعات،بيروت، 1398 ق.
9- ابوجعفر محمد بن جرير طبري، ‹‹ تاريخ طبري››، دارالمعارف، قاهره.
10- المجلسي، ‹‹بحار الانوار››، محمد باقر، چاپ دوم، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق.
11- الآمين الآملي، ‹‹اعيان الشيعه››، السيد محسن، دارالتعارف، بيروت.
12- الخوارزمي، ‹‹مقتل الحسين››، مكتبه المفيد، قم.
13- الشهرستاني، ‹‹حياه الامام الحسين بن علي (علیه السلام)››، دارالكتاب العربي، بيروت.
14- القاضي نورالله تستوي ‹‹ احقاق الحق و ازهاق الباطل››، مكتبه المرعشي النجفي، قم.
15- الصحفيه السّجاديه.
16- ‹‹ميزان الحكمه››، محمد ري شهري، مؤسسه دارالحديث، قم، 1416 ه.ق.
17- ‹‹غررالحكم و دررالحكم››، عبدالواحد التميمي الآمدي، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1407 ق.
18- ‹‹مستدرك الوسايل›› دار احياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق.
19- شيخ مفيد ‹‹الارشاد››، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علمية قم.
20- رضي‌الدين ابولقاسم علي بن موسي ابن طاووس، ‹‹اللهوف علي قتلي الطفوف››، ترجمة سيد احمد قهري زنجاني، انتشارات جهان، تهران.
21- شرح ابن ابي الحديد.
22- فخرالدين بن محمد الطريحي ‹‹المنتخب في جمع المراثي و الخطب››، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت.
23- نهج‌البلاغه، صبحي صالح، دارالكتاب البناني.

منبع:www.ido.ir