نویسنده: دکتر کریم مجتهدی




 

مقاله‌ی کوتاه نگارنده که تحت عنوان «ذکر فلاسفه‌ی بزرگ غرب در کتاب بدایع‌الحکم» در مجله‌ی راهنمای کتاب (1) به چاپ رسید، موجب شد که استاد محترم آقای دکتر اصغر مهدوی فتوکپی چهارنامه به خط بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله را که به سال 1306 هـ. ق در زمان حکومتش در یزد برای مرحوم حاج حسن امین‌الضرب فرستاده است در اختیار نگارنده قرار دهند. (2) روی هم رفته محتوای این نامه‌ها مطالب مقاله‌ی مزبور را مورد شک قرار نمی‌دهد، اما با این حال برای روشن شدن بعضی از نکات، خاصه از این جهت که در این نامه‌ها اشاره‌ای به اولن (3) فیلسوف فرانسوی شده، نگارش مقاله‌ی کوتاه حاضر را ایجاب کرده است.
در مقدمه باید یادآور شد که پیدایش این نامه‌ها با اینکه ظاهراً مطلب مهمی در آنها نیامده و از لحاظی فقط جنبه‌ی خصوصی و شخصی دارد، حائز اهمیت فراوان است، آنهم نه فقط از حیث شناخت وضع اجتماعی ایران در آن زمان و مشکلات مشتاقان در دستیابی به آثار و منابع علمی و فرهنگی غرب، بلکه به طور کلی از لحاظ وضع تفکر فلسفی در ایران و گرایشهای آن در سده‌ی اخیر. می‌دانیم که در دوره‌ی ناصری، خاصه در نیمه‌ی دوم آن که معمولاً عصر بیداری نامیده شده است اشخاصی که به افکار غربی و اروپایی روی می‌آورده‌اند، غالباً توجه به نحله‌های متداول و رایجی داشته‌اند که به نحوی در اذهان آنها مترادف با پیشرفت علم و صنعت بوده است.
تفکر غرب برای آنها یک بعد یا یک جنبه بیشتر نداشته و فقط اندیشه‌ی ترقی موردنظر آنها بوده است و بس.
اگر انگیزه و نیت این متجددان متفاوت هم بوده، باز به هر طریق درخواست آنها واحد بوده است و به عبارت دیگر اگر همگی آنها متفق‌القول هم نبوده‌اند عملاً در جبهه‌ی واحدی قرار می‌گرفته‌اند.
به طور کلی فلسفه‌ای که مورد نظر ایشان بود، از نوع فلسفه‌ی تحصّلی (4) اگوست کنت و افکار طبیعی مسلکان قرن هجدهم است و نمونه‌ی کاملی از این گرایشها را در آثار اشخاصی همچون میرزافتحعلی آخوندزاده و از لحاظی دیگر در افکار میرزاملکم خان می‌توان یافت.
اینکه بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله در نامه‌های خود به اولن اشاره می‌کند و برای دستیابی به کتاب او در چهار نامه‌ی مورد بحث اصرار می‌ورزد، خود دلیل بر این است که در آن زمان هم استثناهایی وجود داشته و همه‌ی متفکران مایل نبوده‌اند به یک نحو با افکار غرب آشنا شوند. به هر حال ولو به نحو اجمال هم باشد، از جریانهای فکری مختلف و شاید هم متضاد غرب هم آگاه بوده‌اند و کوشش می‌کرده‌اند با جنبه‌ای از این تفکر آشنا شوند که احتمالاً در جهت تأیید افکار ایرانی- اسلامی آنها باشد، نه اینکه سنت فلسفی ملی را به یکباره باطل و بی‌اعتبار قلمداد کند.
بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله شاگرد علی‌اکبر یزدی و مترجم المشاعر ملاصدرا و درةالفاخرة عبدالرحمان جامی به زبان فارسی است. تمایل او برای دستیابی به کتاب اولن در سال 1306 هـ. ق.، یعنی درست یکسال قبل از طرح سؤالاتی بوده است که در کتاب بدایع‌الحکم ملاعلی زنوزی مدرس منعکس شده است. بدین ترتیب این نامه‌ها نشان می‌دهد که او به نحوی- حداقل به نحو ذهنی- به مسائل فلسفه‌ی مقایسه‌ای توجه داشته به و احتمال قریب به یقین بعضی از سؤالات خود را با درنظر گرفتن نوعی فلسفه‌ی غرب مطرح کرده که در سنت افکار کانتی بوده است و این در ایران نود سال پیش کاملاً بی‌سابقه است.
بررسی محتوای این چهار نامه اولاً نشان می‌دهد که مکاتبه میان بدیع‌الملک میرزا و مرحوم حاج امین‌الضرب امر متداولی بوده و آن چه میان آن دو رد و بدل شده است، انحصار به این چهار نامه ندارد. دیگر آنکه چون در یکی از نامه‌ها بدیع‌الملک میرزا اسم اولن و ظاهراً نام کتاب او را به زبان فرانسه نوشته و رسم‌الخط او بسیار پخته و زیبا است، شکی باقی نمی‌ماند که اگر در کتاب بدایع‌الحکم نتوانسته است تلفظ صحیح اسامی فلاسفه‌ی غرب را به خط فارسی درآورد، دلیل بر این نیست که نمی‌توانسته است از کتابهای فرانسه استفاده کند. بدون شک اطلاعات او در حد خواندن در زبان فرانسه اندک نبوده است.
در نامه‌ی اول راجع به کتاب اولن عبارت «کتاب در مسأله لایتناهی است که از مسائل حکمت جدیده است» آمده و در هر چهار نامه، چنانکه قبلاً اشاره شد، اصرار عجیبی برای یافتن این کتاب کرده است.
مثلاً در نامه‌ی سوم می‌خوانیم:
"در باب کتاب نوشته بودند که خریده شده خیلی مسرور شدم، زیرا که از هرکس خواسته‌ام، نوشته پیدا نشده. از محبت شما و اخوی شما (5) به آن کتاب که مدتهاست که طالب هستم رسیدم. زیاده از حد اظهار امتنان می‌کنم، لیکن چون هرکس نوشته که پیدا نشد، احتمال می‌دهم آن کتاب نباشد.
خواهش دارم که همان فقره که در باب پیدا کردن کتاب خدمت جنابعالی نوشته‌اند، برای مخلص بنویسید و بفرستید که قبل از وصول کتاب معلوم شود که همان کتاب است یا نه."
باز در نامه‌ی چهارم می‌خوانیم:
"خواهش دارم که همان یک دو سطر را به عینه بنویسید برای دوستدار که ممنون می‌شود و اگر رسیده است خود کتاب را هم بفرستید انشاءالله همان کتاب باشد که دوستدار طالب آن است."
به هر حال در این نامه‌ها معلوم نمی‌شود که بدیع‌الملک میرزا کتاب اولن را دریافت می‌کند یا نمی‌کند، ولی مسلم است که در هر صورت، حداقل بطور اجمالی و افواهی، تا حدودی از محتوای این کتاب با اطلاع بوده است، زیرا عنوانی که در نامه‌ی اول به زبان فرانسه نوشته است «زمان و مکان نامتناهی» (6) است و اولن کتابی به این نام ندارد و بنابراین منظور کتاب امر نامتناهی و کمیت، بررسی درباره‌ی نامتناهی در فلسفه و در علوم (7) است، زیرا این کتاب در سال 1880 م.، یعنی درست شش سال قبل از تاریخ نامه‌ها به چاپ رسیده است، ولی همین عنوان نادرست کاملاً نشان می‌دهد که بدیع‌الملک میرزا به نحوی راجع به محتوای کتاب اولن مطالبی شنیده بوده است. در نامه‌ی دوم اشاره به شخص نامعلومی می‌کند و می‌نویسد: «چاپ اول تمام شده و چاپ دوم را می‌گویند ننموده». در مورد این عبارت این سؤال پیش می‌آید که فاعل فعل «می‌گویند» کیست؛ تصور نمی‌رود یک ایرانی ساکن یزد باشد. به احتمال قوی منظور شخصی اروپایی و احیاناً فرانسوی است که به بدیع‌الملک میرزا اطلاعی درباره‌ی تفکر غربی می‌داده است و هم اوست که اسم اولن را به زبان آورده است. این شخص مادام که مدارک جدید به دست نیاید، برای ما مجهول‌الهویه خواهد ماند، ولی در عین حال مسلم می‌گردد که بدیع‌الملک میرزا علاوه بر سؤال هفتم در کتاب بدایع‌الحکم که در آنجا اشاره‌ی صریح به اسامی فلاسفه‎ی غرب می‌شود، در سؤالات دیگر خود نیز بی‌توجه به فلسفه‌ی غرب، خاصه به فلسفه‌ی کانت نبوده است. این امر به خوبی مشهود است و می‌توان آن را به اثبات رساند، ولی چنین منظوری حاصل نمی‌شود، مگر اینکه قبلاً بدانیم اولن کیست و افکار او تعلق به کدام نحله دارد و چرا شخصی مثل بدیع‌الملک میرزا می‌توانسته است به چنین افکاری علاقه‌مند بشود و می‌خواسته است از آنها چه استفاده‌ای بکند.
فرانسوا ژان ماری آگوست اولن (8) فیلسوف فرانسوی است که در سال 1830 م. در شهر نانت تولد یافته و در سال 1910 م. در پاریس درگذشته، استاد فلسفه و سپس بازرس آکادمی پاریس و عضو انستیتو بوده است.
علاوه بر کتابی که قبلاً نام برده شد کتاب معروف دیگری تحت عنوان عقل محض و تعارضات (9) دارد که در سال 1907 م. منتشر کرده است. اولن از لحاظ فلسفی تعلق به نحله‌ای دارد که در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم در فرانسه توسط کانتیان جدید به وجود آمده بود و اکثر آنها بر این عقیده بودند که ضمن حفظ اعتبار علم و اصل جبر علمی از لحاظ اخلاقی نیز برای ایمان و اختیار ارزشی قائل شوند. معروف‌ترین چهره‌هایی که از این گروه می‌توان نام برد، ژول لاشلیه (10) و شارل رنوویه (11) است که اولی سعی داشت در تبیین امور، علاوه بر علل فاعلی، علل غایی را نیز دخالت دهد و دومی با نقد از «ایسم‌های» رایج در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم که به نظرش منجر به نفی «شخص» (12) می‌شود و با درنظر داشتن «تعارضات کانت» کوشش می‌کند به نحوی میان سه امر، یعنی امر متناهی و اختیار و پدیدار که به نظر او به یکدیگر مؤول نمی‌شوند، رابطه‌ای برقرار کند، به طوری که به ابعاد واقعی «شخص» خدشه‌ای وارد نیاید. به همین دلیل فلسفه رنوویه را «اصالت شخص» (13) نیز نامیده‌اند.
اولن که در این نوشته فیلسوف موردنظر است، البته از حیث اشتهار به پایه‌ی ژول لاشیله و رنوویه نمی‌رسد. او جزو کانتیان جدید و تاحدودی پیرو رونویه شناخته شده است، با این حال افکار او خاصه در مورد «تعارضات» کانت و تفسیری که از آنها می‌کند از لحاظی مخصوص خود اوست.
اولن مثل رنوویه قائل به «اصالت امر متناهی» (14) است، ولی مثل او با توسل جستن به ایمان از نخستین «تعارض» کانت که قضیه‌ی اول آن در مورد زمان متناهی و مکان محدود و قضیه‌ی متقابل آن در مورد زمان نامتناهی و مکان نامحدود است (که قضیه‌ی اول حدوث عالم و قضیه‌ی دوم قدم آن را می‌پذیرد) خارج نمی‌شود، بلکه اعتقاد دارد که در این «تعارض» به نحوی که کانت بیان داشته است، تقابل واقعی میان امر متناهی و امر نامتناهی وجود ندارد و فقط امر متناهی اثبات شدنی است و حکم دوم یعنی، وضع مقابل (15) که دلالت بر نامتناهی بودن کمیت می‌کند و ظاهراً مورد استفاده در علوم ریاضی است، ناشی از تخیل است و جنبه‌ی توهمی دارد. زمان و مکان واقعی تقسیم‌ناپذیر و در نتیجه متناهی و فقط با قائل شدن به «اصالت امر متناهی» است که می‌توان وجود ثابتی را در نظر گرفت و معنویتی بدان بخشید. یعنی آن را صاحب عقل و اختیار دانست.
اولن مثل رنوویه اعتقاد داشت که نمی‌توان اصل «امتناع تناقض» را مراعات نکرد. منظور این نیست که تقابل فی نفسه غیرممکن باشد، منظور این است که به هر طریق ساختمان ذهن انسان چنان است که ناچار باید یکی از دو حکم متقابل را انتخاب کند و اولن در «تعارضات چهارگانه» کانت معمولاً حکم اول را مطابق با فاهمه (16) می‌داند و آن را می‌پذیرد و حکم دوم را که به نظر او تخیلی است، مردود می‌شمارد. با درنظرگرفتن افکار اولن و راه حلی که برای خروج از تعارضات کانت پیشنهاد می‌کند، می‌توان از لحاظ بحثی که در این نوشته موردنظر است به نتیجه زیر رسید:
بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله اعم از اینکه کتاب اولن را رؤیت کرده و خوانده باشد و یا اینکه اصلاً از جزئیات استدلال او بی‌خبر باشد و فقط افواهی مطالبی راجع به آن شنیده باشد، در طرح بعضی از سئوالات خود در کتاب بدایع الحکم علاوه بر سؤال هفتم، به نوعی فلسفه‌ی غرب خاصه به تفکر کانت و مسأله‌ی تعارضات این فیلسوف توجه داشته است.
بررسی صورت عبارات او در طرح این سؤالات با درنظر گرفتن فلسفه‌ی کانت نه فقط جنبه‌ی خاصی پیدا می‌کند، بلکه محتوای این عبارات را می‌شود به نحوی غیر از آنچه تا بدین روز متداول بوده است طبقه‌بندی کرد، مثلاً سؤال دوم و سوم تاحدودی با تعارض اول فلسفه‌ی کانت مطابقت دارد.
کانت در قضیه اول برای زمان آغاز و برای مکان حدودی تعیین می‌کند که البته قضیه‌ی متقابل آن زمان بدون آغاز و مکان نامحدود است.
بدیع‌الملک میرزا در انتهای سؤال دوم خود بعد از اشاره به اینکه «عالم قبل از ظهور و شهود عین حق بود و بعد از ظهور حق عین عالم است» این مسأله را مطرح می‌کند که «در این صورت لایتناهی را چه قسم تخیل کنیم و اگر متناهی فرض کنیم، معنی لاخلاء و لاملاء چیست و زمان اشیاء را قبل از بروز در صورت اجمال چه قسم باید تصور نمود؟» (17)
در سؤال سوم می‌نویسد:
"تصور چطور باید نمود که ذات باری تعالی خارج از ممکنات است و آن محل خارج کجاست و محدود می‌شود ذات باریتعالی اگر داخل است آن به چه قسم است؟»"
و باز اضافه می‌کند:
"این مواد که عالم از آنها بنا شده، از کجا آمده از عدم که معنی آن صرف نیستی است که بیرون نیامده و ممکنات هم عدم نیستند، غیر آنکه مواد عالم‌ساز را قدیم دانیم». (18)"
سؤال چهارم و پنجم تاحدودی با تعارض سوم و چهارم کانت و مطالبی که درباره اثبات وجود خداوند مورد بررسی قرار می‌دهد مطابقت می‌کند. در تعارض سوم کانت از لحاظ دیالکتیک استعلایی به بررسی معنی علیت می‌پردازد و مطابق قضیه‌ی اول آن قائل به علیت مختاری می‌شود و در قضیه‌ی متقابل آن از اختیار سلب اعتبار می‌کند و هر چیز را در جهان تابع قوانین طبیعی و جبری اعلام می‌دارد.
در تعارض چهارم کانت دو قضیه‌ای را که اولی دلالت بر وجود واجب‌الوجود می‌کند و دومی واجب‌الوجود را انکار می‌کند، مقابل هم قرار می‌دهد.
بدیع‌الملک میرزا در سؤال پنجم خود می‌نویسد: «علم الهی به اعمال موجودات و ممکنات واضح است که سبقت بر آن اعمال دارد. در این صورت تا یک قدم وجودی مقارن علم، بلکه اسبق از علم برای ممکنات قائل نشویم، علم محل و موقع نخواهد داشت و اگر ممکنات را اسبق قائل شویم با آنکه علم را عین ذات می‌دانیم، چطور این تصور صحیح می‌شود و دیگر آنکه علم باریتعالی علت می‌شود یا نه.
اگر می‌شود و علت خواهد بود لازم می‌آید که حسن و قبح و ظلم و عدل نباشد و بر ممکنات ایرادی وارد نیاید و در صورتی که ممکنات را قائل نشویم و به همان قول به آنکه عالم حق است قائل شویم، لازم می‌آید که مؤثر و متأثر همان حق باشد.» (19)
سؤال ششم با دلیل مبتنی بر جهان‌شناسی (20) و دلیل طبیعی و کلامی (21) که کانت اولی را با در نظر گرفتن افکار ولف (22) بیان داشته است و در دومی به افکار ریماروس (23) توجه کرده، بیان شده است. در دلیل اول مسأله اینکه سلسله‌ی ممکنات به امری ضروری و واجب منتهی می‌شود که صرف کمال است، مورد بحث و نقادی قرار گرفته است.
در دلیل دوم مسأله‌ی اینکه نظم جهان موجب اعتقاد به علل غایی می‌شود و باید قائل به ناظم و واجب‌الوجود شد، بررسی و نقد شده است. بدیع‌الملک میرزا سؤال ششم خود را اختصاص می‌دهد به مسأله‌ی اجمال و تفصیل در مورد ممکنات و درباره‌ی علت غائیه پرسش را چنین طرح می‌کند:
"علت غائیه چیست از بروز ممکنات آیا وصول به امری مقصود است که ذات باری فاقد آن بوده قبل از خلق ممکنات در این صورت استکمال لازم آید و نقص است برای ذات باری، مگر آنکه باز هم به همان قول قائل شویم که عالم حق است و ممکنی در میان نیست و تفصیل صرف است و هرگز به طریق اجمال نبوده منتها این است که کمون بروزی باید تصور کرد نه کمون کلی که وقتی بوده و سابق بر بروز بلکه از اول بلا اول بروز بوده است و خواهد بود الی آخر بلا آخر... (24)"
از مجموعه‌ی این مقایسه‌ها این طور مستفاد می‌شود که اگر بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله در آخرین سؤال خود اسامی فلاسفه‌ی بزرگ غرب را ذکر کرده است، کار او نه جنبه‌ی تفننی داشته و نه جنبه‌ی فضل فروشی، بلکه از ابتدا اقلاً به نحو ذهنی برای خود او مقایسه میان افکار فلاسفه‌ی غرب و سنت تفکر اسلامی ایرانی مطرح بوده است و بدین معنی در حد نیت پنهانی وی می‌توان کتاب بدایع‌الحکم را به معنایی نخستین کتاب فلسفه‌ی مقایسه‌ای میان تفکر شرق و غرب ایران دانست.
شاید هم بتوان گفت که این کتاب محل برخورد و تلاقی فلسفه‌ای از نوع کانت اروپایی و سنت نوع ملاصدرائی شرق است.
علاوه بر این آنچه مسلّم است این است که بدیع‌الملک میرزاعمادالدوله یکی از نخستین کسانی است که توجه او به تفکر غربی (البته در محدوده‌ی امکاناتی که داشته) برای برانداختن سنت فلسفی اسلامی- ایرانی نبوده است، بلکه برعکس، چنانکه پیش از این اشاره شد، در جستجوی جنبه‌ای از فلسفه‌ی غرب بوده است که در جهت تأیید سنت فلسفی ایرانی باشد و نه در جهت طرد آن. در واقع فلسفه‌ای که علوم تحصلی جدید را پذیرا باشد و به پیشرفت علمی و صنعتی میدان دهد، بدون اینکه به ابعاد معنوی انسان و خاصه به ایمان و اخلاق او خدشه‌ای وارد آورد.
چنین فلسفه‌ای، چنانکه گذشت، به سبک کانتیان جدید در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم در دنیای غرب و در هر صورت در کشور فرانسه وجود داشته است و اشخاصی همچون اولن از این تفکر دفاع می‌کرده‌اند و بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله نیز از این موضوع چندان بی‌اطلاع نبوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. س 18، ش 10-12.
2. در اینجا از ایشان که بی‌دریغ علاوه بر چهار نامه مقداری یادداشت شخصی را نیز در اختیار من گذاشته‌اند و همچنین از آقای دکتر یحیی مهدوی، سرور گرامی که این مدارک را برای من آورده‌اند، صمیمانه سپاسگزاری می‌کنم.
3. Evellin
4. Positivisme
5. منظور مرحوم حاج رحیم برادر حاج امین‌الضرب است که در آن تاریخ مقیم پاریس بوده است.
6. Infini de Temps et d'Espace
7. Infini et Quantité, étude, sur le concept de l'infini en philosophie et dans les sciences.
8. Francois Jean- Marie Auguste Evellin
9. La Rasion pure et les antiomies
10. Jules Lachelier (1832- 1918)
11. Charles Renouvier (1815- 1903)
12. رنوویه کلمه Personne را به کار می‌برد و آن را از مفهوم فرد Individu متفاوت می‌داند.
13. Personnalisme
14. Finitisme
15. Antithèse
16. Entendement- Verstand
17. آقاعلی حکیم زنوزی (طهرانی) بدایع‌الحکم، تهران، چاپ سنگی، 1314 هـ. ق، ص 98.
18. همان، ص 214.
19. همان، ص 214.
20. Argument Cosmologique
21. Argument physico- théologique
22. Volff (1679-1754)
23. Riamrus (1694- 1768)
24. همان، ص 244 و 245.

کتابنامه :
زنوزی، آقاعلی حکیم، بدایع الحکم، تهران، چاپ سنگی، 1314 هـ. ق.
منبع مقاله :
مجتهدی، کریم؛ (1394)، آشنایی ایرانیان با فلسفه‌های جدید غرب، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم.