فرهنگ عاشورا(4)
فرهنگ عاشورا(4)
فرهنگ عاشورا(4)
نويسنده:حجت الاسلام جواد محدثی
بصيرت
درباره حضرت عباس،تعبير«نافذ البصيرة»دارد،كه گوياى عمق بينش و استوارى ايماناو در حمايت از سيد الشهداست:«كان عمنا العباس بن على نافذ البصيرة صلبالايمان...».[2] در زيارتنامه حضرت عباس است:«و انك مضيت على بصيرة من امركمقتديا بالصالحين...».سخن على اكبر خطاب به امام كه«مگر ما بر حق نيستيم؟»مشهوراست.در جبهه مقابل،كوردلانى دنيا طلب و فريب خوردگانى بىانگيزه و تحريكشدگانى نادان بودند كه تبليغات اموى چشم بصيرتشان را بسته بود و لقمههاى حرام،گوش حقيقت نيوش را از آنان گرفته بود.
بلا و كربلا
آميختگى اين سرزمين و اين نام با شدايد و رنجها پيش از آن نيز از زبان اولياء خدا نقلشده است.حضرت عيسى«ع»وقتى بر اين سرزمين گذشت،اندوه او را فرا گرفت و آنزمين را«ارض كرب و بلاء»دانست.[4] روزى حضرت رسول«ص»براى دخترشفاطمه«ع»از شهادت حسين«ع»در آينده سخن مىگفت،در حالى كه حسين«ع»كودكىدر آغوش مادر بود.حضرت زهرا«ع»از پدر پرسيد:آن جا كه فرزندم كشته مىشودكجاست؟فرمود:كربلاست،سرزمين محنت و رنج بر ما و بر امت...«موضع يقال لهكربلاء و هى دار كرب و بلاء علينا و على الامة[الائمة]...».[5]اگر كربلا را سرزمين آزمايش به حساب آوريم،هم آزمايش خلوص،فداكارى و عشقابا عبد الله«ع»و خاندان و ياران اوست كه در كوره رنجها و شهادتها و داغها و مصيبتها، جوهره ذاتى و بعد متعالى آنان و ميزان صدق عقيده و ادعايشان به ظهور رسيد، همآزمايشگاه كوفيان و مدعيان نصرت و يارى و نيز حكام اموى بود كه نسبت به فرزند پيامبرو حجت الهى آنگونه رفتار كردند.ابا عبد الله«ع»نيز در اشاره به جنبه آزمونى بلاها دركشف جوهره ديندارى و ميزان تعهد،در خطابهاى كه در منزلگاه«ذو حسم»(و بقولى دركربلا)ايراد نمود،فرمود:«...ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحوطونهما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون».[6] مردم بنده دنيايند و دين بر زبانشانشيرين است و تا زندگيهاشان بچرخد و آسوده باشند،دم از دين مىزنند.اما آنگاه كه با«بلا»آزموده شوند،دينداران اندك مىشوند.
چه آزمايشى سختتر از اينكه حجتخدا را در محاصره دشمنان ببينند و بخاطر دنياطلبى و بيم از مرگ،دست از يارى او بردارند!به همين جهت،وقتى امام در طول راه ازبعضى يارى خواست و آنان روحيه فداكارى و جهاد در ركاب امام را نداشتند،حضرتفرمود كه از منطقه دور باشند،چرا كه هر كس نداى نصرت خواهى امام را بشنود و يارىنكند،گرفتار عذاب الهى خواهد شد،«فو الله لا يسمع واعيتنا احد و لا ينصرنا الا(هلك)
البه الله فى نار جهنم».[7]به علاوه،آزمايش بزرگ كربلا،براى اهل بيت و حسين بن على«ع»نيز وسيله قرب بهخدا و ترفيع درجه بود،آنگونه كه حضرت ابراهيم و اسماعيل با فرمان«ذبح»،آزمايششدند و نيز،ابراهيم،به فرمان الهى مامور شد خانواده خود را در دشت بى آب و خشك،تنها بگذارد،و نيز با آتش نمروديان آزمايش شد و در دل شعلهها رفت.
سيد الشهدا«ع»نيز هفتاد و دو قربانى به مسلخ عشق آورد،خودش نيز«ذبح عظيم»بودو قربانى آل الله.فرزندان و اهل بيت او نيز در صحراى طف،گرفتار امواج بلا و عطششدند،و همه در آزمايشگاه كربلا،رو سفيد و پيروز از آزمون برآمدند و كلام حسين«ع»
در واپسين لحظات،حكايتگر رضا و تسليم بود«الهى رضى بقضائك و تسليما لامرك».
در سخنرانى فاطمه دختر امام حسين«ع»نيز اشاره است به اينكه كربلا هم مايه آزمونبراى امت پيغمبر بود و هم براى عترت.ديگران امتحان بدى دادند،اما اهل بيت از اينامتحان رو سفيد درآمدند:«فانا اهل بيت ابتلانا الله بكم و ابتلاكم بنا فجعل بلاءنا حسنا»[8]اينگونه است كه مىتوان به عاشورا،از بعد«بلا»هم نگريست و«ابتلا»را زمينه جلوه بعدالهى شهيدان راه خدا دانست.زائر حسين«ع»نيز بايد تمثيلى از شدايد و رنجها و سوز وگدازها و خوف و عطشها را در خويش پديد آورد و كربلايش«كرب»و«بلا»باشد.
دلا خون شو كه خوبان اين پسندند دلا،خوبان دل خونين پسندند
بيعت
نگاهى ريشهاىتر به«اصل بيعت»:بيعت به معناى پيمان و عهد بستن است.شكستنبيعت،نزد عرب بسيار زشت بوده است.بيعت با حاكم،نوعى راى موافق دادن و امضا وتبعيت و تعهد اطاعت محسوب مىشد و عدم بيعت،نوعى تمرد و به رسميت نشناختن.
بيعت در صدر اسلام،مفهوم اطاعت و پذيرش حكومت را داشت و بيعت كننده با حاكم، نمىتوانست با او به مخالفت و جنگ بپردازد و آنگاه كه علنى انجام مىگرفت،مردم، بيعتكننده را طرفدار خليفه و حاكم مىشناختند و پس گرفتن بيعت،معمول و مقبول نبود، چون هم جانش در خطر مىافتاد،هم آبرويش.در تاريخ اسلام،بيعت عقبه،بيعت رضوانو... وجود داشت.قرآن،بيعت مردم را با پيامبر،بيعت با خدا مىداند:«ان الذين يبايعونكانما يبايعون الله،يد الله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه...»[9] درباره بيعتزنان مؤمن با پيامبر،مىخوانيم:«اذا جاءك المؤمنات يبايعنك...فبايعهن»[10] كه مواد بيعترا هم مطرح مىكند.
بيعت،دست دادن با كسى به عنوان عهد و پيمان بر امرى است و سوگندى است براىوفادارى به يك نظام و حاكم.دست در دستحاكم و امير و والى يا نماينده او گذاشتنبيعت تلقى مىشود و بيعت در اسلام،نه به عنوان روش انتخاب رهبر،بلكه به مثابه عاملتحكيم كومتيك امام و رهبر شايسته تلقى مىگردد،آن هم بر محور شرع و قانونخدا.به فرموده على«ع»در نهج البلاغه«لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق».در كتبحديث،باب خاصى براى آن گشودهاند كه حاكى از اهميت آن در نظام سياسى و اجتماعىاسلام است.[11] از اين رو،پس از وفات پيامبر اسلام،موضوع بيعت كردن و بيعت گرفتن ازمردم به نفع حكومت، ساسيتسياسى فوق العادهاى يافت و در سقيفه خود را نشان داد.
طبق همين اصل،على«ع»و ياران همدل او را مىخواستند به بيعت وادارند.خود آنحضرت نيز پس از مرگ عثمان،با بيعت مردم با وى،خلافت را عهدهدار شد.
بيعت گرفتن معاويه به نفع پسرش يزيد،در زمانى كه هنوز خودش زنده بود،آن هم باتهديد و ارعاب و زور،از نقاط ننگ سلطه امويان است.معاويه در سال 59 از مردم شام وچهرههاى معروف قبايل،به نفع يزيد به عنوان وليعهد خويش بيعت گرفت و نامه دعوتبه بيعت را به شهرهاى ديگر هم نوشت.البته مورد اعتراضهايى هم قرار گرفت.ولىمخالفان را سركوب مىكرد.[12] پس از مرگ معاويه نيز،يزيد به والى مدينه نامه نوشت كه بههر صورت از حسين بن على«ع»بيعت بگيرد.امام حسين نيز كه يزيد را شايسته خلافتنمىدانست،از بيعت امتناع داشت و مىفرمود:«مثلى لا يبايع مثل يزيد».
در دورانى هم كه سيد الشهدا در مكه بود،در پى نامهها و دعوتهاى كوفيان براىعزيمت به آنجا،آن حضرت مسلم بن عقيل را فرستاد.شيعيان كوفه نيز با نمايندهامام حسين بيعت كردند.تعداد بيعتگران كوفه با مسلم را 18 هزار تا 25 هزار هم نوشتهاند.[13]«برداشتن بيعت»از سوى امام يا والى،در واقع آزاد گذاشتن بيعتگر نسبت به تعهدى بودكه با بيعتسپرده بود. امام حسين«ع»شب عاشورا،ضمن خطبهاى وفاى ياران را ستود وبرايشان پاداش الهى طلبيد، آنگاه بيعت را با اين جملات از آنان برداشت تا هر كهمىخواهد،از پوشش شب استفاده كرده، صحنه را ترك گويد:«الا و انى قد اذنت لكمفانطلقوا جميعا فى حل ليس عليكم حرج منى و لا ذمام،هذا الليل قد غشيكم فاتخذوهجملا».[14] البته ياران يكايك برخاسته و با نطقهاى پرشورى اعلام وفادارى كردند و آنشب،كسى نرفت.سخن مسلم بن عوسجه،زهير،فرزندان مسلم بن عقيل و ديگرانمعروف است.[15]
بىوفايى
زشت باد كارتان!ما را به يارى فراخوانديد،چون نزد شما آمديم و ندايتان را پاسخ گفتيم، همان شمشيرها را كه با ما هم قسم بود،به روى ما كشيديد...«يا اهل الكوفة!قبحا لكم وترحا، بؤسا لكم و تعسا،استصرختمونا والهين...»[16].«كوفى»در خاطره مردم همرديف با«بىوفا»بود. حضرت زينب نيز در خطبهاش در كوفه،به كوفيان چنين خطاب كرد:«يااهل الكوفة!يا اهل الختل و الغدر»كه اشاره به همان ريا،تزوير،نفاق و بىوفايى آن مردمبود.اين ذهنيت،همچنان باقى است.از شعارهاى مردم ايران پس از پيروزى انقلاباسلامى و در ايام جنگ تحميلى،در حمايت از رهبرى اين بود كه«ما اهل كوفه نيستيم،امام تنها بماند»،«ما اهل كوفه نيستيم،على تنها بماند.»
پي نوشت :
1- نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 150.
2- اعيان الشيعه،ج 7،ص 430.
3- حياة الامام الحسين،ج 3،ص 91.
4- بحار الانوار،ج 44،ص 253.
5- همان،ص 264.
6- تحف العقول،حرانى،ص 245(چاپ جامعه مدرسين).
7- بحار الانوار،ج 44،ص 379،انساب الاشراف،ج 3،ص 174.
8- رياض القدس،ج 2،ص 341.
9- فتح،آيه 10.
10- ممتحنه،آيه 12.
11- باب لزوم البيعة و كيفيتها و ذم نكثها(بحار الانوار،ج 64،ص 181،چاپ بيروت).
12- مروج الذهب،ج 3،ص 27.درباره بيعت گرفتن معاويه براى يزيد،ر.ك:الغدير،ج 10،ص 242.
13- مقتل الحسين،مقرم،ص 168.
14- بحار الانوار،ج 44،ص 393.
15- همان.(پيرامون«بيعت»،به بحث مفصل ة«دايرة المعارف تشيع»ج 3،ص 581 مراجعه كنيد.)
16- موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 467.
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}