پرسشها و شبهات عاشورایی(4)

نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد

منشأ زنجيرزنى، سينه‏زنى، تعزيه و علامت از كدام فرهنگ و ملل است؟

«زنجيرزنى»، از هندوستان و پاكستان به ايران آمده است. از آنجا كه برخى به وضع نامناسبى با زنجير عزادارى كرده و موجب زخمى شدن بدن و خون آمدن آن مى‏گشت، برخى از علما به حرمت آن فتوا دادند ولى اگر اين عمل به شيوه‏اى انجام شود كه موجب صدمه به بدن و تقبيح عاقلان نگشته و زمينه را براى وهن آموزه‏هاى عاشورا فراهم نسازد، اشكالى ندارد چنان كه در عموم عزادارى‏هاى ايران در خصوص زنجيرزنى، به دليل رعايت شؤون عزادارى اين نوع سوگوارى رايج است.(1)
اصل سنت «سينه زنى» در ميان عرب‏ها رايج بوده و بعدها به صورت موجود درآمده است كه با انتخاب نوحه‏هاى سنگين، حركات دست بر سينه مى‏خورد. اين‏گونه عزادارى ابتدا به صورت فردى بوده و زمانى كه سوگوارى علنى و گسترده شد- خصوصاً در زمان صفويه- به شكل گروهى درآمده است.(2)
«تعزيه»، عبارت است از مجسم كردن و نمايش دادن واقعه جانسوز عاشورا. ظاهراً اين نوع عزادارى در دوره كريم‏خان زند در ايران معمول و در زمان صفويه رايج شد و در زمان ناصرالدين شاه گسترش يافت منشأ آن هم مشاهدات شاه در سفرهاى خود از تئاترهاى اروپا بوده كه اين امر، نمايش‏دهى را در واقعه عاشورا عينى ساخته است. بايد توجّه داشت كه اجراى تعزيه، مخصوص ايران نبوده و در كشورهاى اسلامى و شيعى ديگرى نيز اين سنت مورد توجّه بوده است و با سبك‏هاى گوناگون و اعتقادات و مراسم مختلف و ابزار و ادوات ديگرى اجرا مى‏شود از جمله در هند و پاكستان كه رواج بيشترى دارد.(3)
«علامت»، از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين (ع) است كه در هيئت‏ها و دسته‏هاى مذهبى به كار گرفته مى‏شود. اين ابزار پس از ارتباط ايران با اروپايى‏ها در عصر قاجار، از آيين‏هاى مذهبى مسيحيت اقتباس شده است. اين ابزار، نماد و مظهرى است كه گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامه شعائر دينى بازمى‏دارد.(4)

پي نوشت :

(1) موسوعة العتبات المقدسة، ج 8، ص 873.
(2) موسيقى مذهبى ايران، ص 62.
(3) همان، ص 35- 33 و درآمدى بر نمايش و نيايش در ايران، ص 86، كيهان فرهنگى، مهر 63، ص 72.
(4) فرهنگ عاشورا، ص 643.

آيا عزادارى براى امام حسين(علیه السلام)، در زمان امامان(علیهم السلام) سابقه‏دارد؟

بلى، در اينجا تنها به ذكر نمونه‏هاى اندكى از آنچه كه در تاريخ نقل شده، بسنده مى‏كنيم:
از امام صادق (ع) روايت شده است: «پس از حادثه عاشورا هيچ بانويى از بانوان بنى‏هاشم، سرمه نكشيد و خضاب ننمود و از خانه هيچ يك از بنى‏هاشم دودى كه نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آنكه ابن زياد به هلاكت رسيد. ما پس از فاجعه خونين عاشورا پيوسته اشك بر چشم داشته‏ايم»(1).
حزن امام سجاد (ع) بر آن حضرت به صورتى بود كه دوران زندگى او، همراه با اشك بود. عمده اشك آن حضرت بر مصايب سيدالشهداء (ع) بود و آنچه بر عموها، برادران، عموزاده‏ها، عمه‏ها و خواهرانش گذشته بود تا آنجا كه وقتى آب مى‏آوردند تا حضرت ميل كند، اشك مبارك‏شان جارى مى‏شد و مى‏فرمود: چگونه بياشامم در حالى كه پسر پيامبر را تشنه كشتند؟(2) و مى‏فرمودند: «هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا (س) را به ياد مى‏آورم گريه‏ام مى‏گيرد».(3)
امام صادق (ع) به زراره فرمود: «جدم على بن الحسين (ع) هرگاه حسين بن على (ع) را به ياد مى‏آورد، آن قدر اشك مى‏ريخت كه محاسن شريفش پر از اشك مى‏شد و بر گريه او حاضران گريه مى‏كردند».(4)
امام باقر (ع) در روز عاشورا براى امام حسين (ع) مجلس عزا برپا مى‏كرد و بر مصايب آن حضرت گريه مى‏كردند. در يكى از مجالس عزا، با حضور امام باقر (ع) كميت شعر مى‏خواند، وقتى به اينجا رسيد كه: «قتيل بالطف»، امام باقر (ع) گريه زياد كرده، فرمودند: «اى كميت اگر سرمايه‏اى داشتيم در پاداش اين شعرت به تو مى‏بخشيديم اما پاداش تو همان دعايى است كه رسول خدا (ص) درباره حسان بن ثابت فرمودند كه همواره به جهت دفاع از ما اهل‏بيت (ع)، مورد تأييد روح‏القدس خواهى بود».(5)
امام موسى كاظم (ع) مى‏فرمايد: «چون ماه محرم فرا مى‏رسيد، ديگر پدرم خندان نبود بلكه اندوه از چهره‏اش نمايان مى‏شد و اشك بر گونه‏اش جارى بود، تا آنكه روز دهم محرم فرا مى‏رسيد. در اين روز مصيبت و اندوه امام به نهايت مى‏رسيد. پيوسته مى‏گريست و مى‏فرمود: امروز، روزى است كه جدم حسين بن على (ع) به شهادت رسيد».(6)
از امام رضا (ع) نقل شده است كه فرمود: «چون ماه محرم فرا مى‏رسيد، كسى پدرم را خندان نمى‏ديد و اين وضع ادامه داشت تا روز عاشورا: در اين روز پدرم را اندوه و حزن و مصيبت فرا مى‏گرفت و مى‏گريست و مى‏گفت: در چنين روزى حسين را كه درود خدا بر او باد، كشتند».(7)
گريه امام رضا (ع) در حدى بود كه فرمودند: «همانا روز مصيبت امام حسين (ع)، پلك چشمان ما را مجروح نموده و اشك ما را جارى ساخته است».(8)
دعبل خدمت حضرت رضا (ع) آمد. آن حضرت درباره شعر و گريه بر سيدالشهدا (ع) كلماتى چند فرمودند از جمله اينكه: «اى دعبل كسى كه بر مصايب جدم حسين (ع) گريه كند، خداوند گناهان او را مى‏آمرزد. آنگاه حضرت بين حاضران و خانواده خود پرده‏اى زدند تا بر مصايب امام حسين (ع) اشك بريزند».
سپس به دعبل فرمودند: «براى امام حسين (ع) مرثيه بخوان، كه تا زنده‏اى تو ناصر و مادح ما هستى، تا قدرت‏دارى از نصرت ما كوتاهى مكن». دعبل در حالتى كه اشك از چشمانش مى‏ريخت، قرائت كرد:
صداى گريه امام رضا (ع) و اهل بيت آن حضرت بلند شد.(9)
بنابر روايات، امام زمان (عج) در زمان غيبت و ظهور بر شهادت جدّشان گريه مى‏كنند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سيدالشهدا (ع) مى‏فرمايند:
«فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرك المقدور، و لم اكن لمن حاربك محاربا و لمن نصب لك العداوة مناصبا فلاندبنّك صباحا و مساء و لابكين لك بدل الدموع دما، حسرة عليك و تأسفاً على ما دهاك»(10)
«اگر روزگار مرا به تأخير انداخت و دور ماندم از يارى تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ كنم و با بدخواهان تو پيكار نمايم هم اكنون هر صبح و شام بر شما اشك مى‏ريزم و به جاى اشك در مصيبت شما خون از ديده مى‏بارم و آه حسرت از دل پر درد بر اين ماجرا مى‏كشم».

پي نوشت :

(1) نگا: امام حسن و امام حسين) ع (، ص 541.
(2) بحارالانوار، ج 44، ص 541.
(3) خصال، ج 1، ص 131.
(4) بحارالانوار، ج 45، ص 702.
(5) مصباح المتهجد، ص 317.
(6) امام حسن و امام حسين) ع (، ص 341.
(7) حسين، نفس مطمئنة، ص 65.
(8) بحارالانوار، ج 44، ص 482.
(9) همان، ج 45، ص 752.
(10) بحارالانوار، ج 101، ص 023

فلسفه سياه‏پوشى در ايام عزادارى چيست؟

رنگ سياه از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر يك از اين خواص، در مورد يا مواردى خاص، فرد يا گروهى مخصوص براى منظور ويژه خويش از آن بهره مى‏گيرند. رنگ سياه از جهتى رنگ پوشش است يعنى، رنگ تيره سبب استتار و اختفا مى‏گردد و گاه براى چنين امرى به كار گرفته مى‏شود.(1)
رنگ سياه از جهت ديگر، رنگ هيبت و تشخص است و ازاين‏رو، لباس رسمى شخصيت‏ها نوعاً سياه يا سرمه‏اى سير است، و در نقل‏هاى تاريخى موارد فراوانى را مى‏توان يافت كه براى نشان دادن هيبت و تشخص فرد، گروه، حكومت يا مسأله‏اى از اين رنگ استفاده مى‏شده است.(2)
يكى ديگر از خواص و آثار رنگ سياه، آن است كه اين رنگ به صورت طبيعى، رنگى حزن‏آور و دلگير و مناسب عزا و ماتم است. از همين رو، بسيارى از مردم جهان، از اين رنگ به عنوان اظهار غم و اندوه از مرگ دوستان و عزيزان خود سود مى‏جويند.
امّا بايد توجه داشت كه انتخاب رنگ سياه در ايام سوگوارى- علاوه بر نكته فوق- علتى منطقى- عاطفى نيز دارد و آن عبارت است از اين حقيقت كه كسى كه در ماتم عزيزان خويش، جامه سياه مى‏پوشد و در و ديوار را سياهپوش مى‏كند، با اين عمل مى‏خواهد بگويد و بفهماند كه: «تو، مايه روشنى چشم من و در حكم فروغ ديدگان من بودى و دفن پيكر تو در دل خاك بسان افول ماه و خورشيد در چاه مغرب، سينه حيات و زندگى را در چشمم تيره و تار ساخته و زمين و زمان را در سياهى و ظلمت فرو برده است».
چنان كه حضرت زهرا (س) در روز هشتم رحلت حضرت رسول (ص) بر سر قبر آن حضرت رفت و فرياد برآورد: «يا ابتاه انقطعت بك الدنيا بانوارها و زوت زهرتها و كانت ببهجتك زاهرة فقد اسود نهارها، فصار يحكى حنادسها رطبها و يابسها و الأسى لازمنا»(3) «اى پدر تو رفتى و با رفتن تو، دنيا روشنى‏هاى خويش را از ما برگرفت و نعمت و خوشى‏اش را از ما دريغ كرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود [ولى اكنون با رفتن تو] روز روشن آن سياه گشته و تر و خشكش حكايت از شب‏هاى بس تاريك دارد و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است».
بى مهر رخت، روز مرا نور نمانده است و ز عمر، مرا جز شب ديجور نمانده است‏
بنابراين، سياه‏پوشى، به دليل رمز و رازى كه در اين رنگ نهفته است به عنوان يك رسم طبيعى و سنت منطقى نشان حزن و اندوه دارد و پيروان اهل‏بيت (ع) در ايام عزادارى، لباس سياه بر تن مى‏كنند زيرا لباس سياه، نشانه عشق و دوستى به ساحت آنان، اعلام جانبدارى از سرور آزادگان، در جبهه ستيز حق و باطل و اظهار تيره شدن آفاق حيات معنوى است.(4)
لباس مشكين در عزادارى امامان نور (ع)- خصوصاً سالار شهيدان- جسمى تيره، ولى جانى روشن دارد. در ظاهر سياه است ولى در باطن سپيد و چه خوش گفته است شيخ محمود شبسترى در گلشن راز:

پي نوشت :

(1) نگا: يادداشت‏هايى در زمينه فرهنگ و تاريخ، صص 272- 372.
(2) ابن اثير يكى از مورخان برجسته مى‏نويسد: ابومسلم خراسانى روزى خطبه خواند. مردى برخاست و پرسيد: اين علامت سياه كه بر تو مى‏بينم، چيست؟ گفت: ابوزبير از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه گفت: پيغمبر) ص (هنگام فتح مكه عمامه سياهى بر سر داشت و اين لباس هيبت و لباس دولت است.) ترجمه الكامل، ج 9، ص 411).
(3) بحارالانوار، ج 43، صص 471- 081.
(4) نگا: سياهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 13- 35.

آيا زنده نگه داشتن ياد عاشورا فقط منحصر به اين است كه انسان سينه‏زنى و گريه كند، شهر را سياه پوش كند، مردم تا نيمه‏هاى شب به عزادارى بپردازند و حتى گاهى روزها كار و زندگى خود را تعطيل كنند؛ مخصوصاً با توجه به اينكه اين امور ضررهاى اقتصادى به دنبال دارد. آيا ممكن نيست اين خاطره‏ها به گونه اى تجديد شود كه ضررهاى اقتصادى و اجتماعى كم ترى داشته باشد، مثلاً جلسات بحث، ميزگرد يا سمينارهايى ترتيب داده شود، و با تماشاى بحث و گفت و گو خاطره اين حادثه براى مردم تجديد شود؟!

بحث درباره شخصيت سيدالشهداء (ع) در قالب تشكيل ميزگردها، كنفرانس‏ها، سخنرانى ها، نوشتن مقالات و امثال اين قبيل كارهاى فرهنگى، علمى و تحقيقات، بسيار مفيد و لازم است و البته در جامعه ما نيز انجام مى‏شود و به بركت نام سيدالشهداء (ع) و عزادارى آن حضرت، بحث، گفت و گو و تحقيقات زيادى درباره اين امور صورت مى‏گيرد و مردم نيز معارف را فرامى‏گيرند.
اين فعاليت‏ها به جاى خود لازم است، اما آيا براى اينكه ما از حادثه عاشورا بهره بردارى كامل كنيم، اين اقدامات كافى است؟ يا اينكه امور ديگرى نيز مثل همين عزادارى‏ها به جاى خود لازم است؟
جواب دادن به اين سؤال متوقف بر اين است كه ما نظرى روان شناسانه به انسان بيندازيم و ببينيم عواملى كه در رفتار آگاهانه ما مؤثر است، فقط عامل شناختى و معرفت است يا عوامل ديگرى هم در شكل دادن رفتارهاى اجتماعى ما مؤثر است.
هنگامى كه در رفتارهاى خود دقت كنيم، درمى‏يابيم كه در رفتارهاى ما دست كم دو دسته از عوامل نقش اساسى ايفا مى‏كنند. يك دسته عوامل شناختى كه موجب مى‏شود انسان مطلبى را بفهمد و بپذيرد. طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقوله‏اى كه باشد، متناسب با آن از استدلال عقلى، تجربى و يا راه‏هاى ديگر استفاده مى‏شود.
قطعاً شناخت در رفتار ما تأثير زيادى دارد، اما يگانه عامل مؤثر نيست. عوامل ديگرى هم هستند كه شايد تأثير آنها در رفتار ما بيش‏تر از شناخت باشد. اين عوامل را به طور كلى احساسات و عواطف، تمايلات، گرايش‏ها مى‏نامند. اين‏ها سلسله اى از عوامل درونى و روانى است كه در رفتار ما مؤثر است.
هرگاه شما رفتار خود را تحليل كنيد،- خواه رفتار مربوط به زندگى فردى و خانوادگى، خواه رفتار اجتماعى و يا سياسى شما باشد- خواهيد ديد، عامل اصلى كه شما را به انجام آن رفتار واداشته، چه بسا عوامل تحريك كننده و برانگيزاننده باشد.
مرحوم شهيد استاد مطهرى در اين باره مى‏فرمايند: «عاملى بايد در درون ما باشد تا ما را برانگيزاند. بايد براى هر كارى ميلى داشته باشيم تا آن كار را انجام دهيم. بايد شور و شوقى نسبت به انجام آن كار پيدا كنيم، علاقه اى نسبت به آن كار داشته باشيم تا بر انجام آن اقدام كنيم. فقط شناخت كافى نيست تا ما را به حركت درآورد. عامل روانى ديگرى نياز داريم تا ما را به سوى كار برانگيزاند و به طرف انجام كار سوق دهد. اين گونه عوامل را انگيزه‏هاى روانى، احساسات و عواطف و مانند آنها مى‏نامند. اين عوامل در مجموع، ميل به حركت را در انسان به وجود مى‏آورد، عشق به انجام كار را ايجاد مى‏كند و شور و هيجان به وجود مى‏آورد. تا اين عوامل نباشد كار انجام نمى‏گيرد. حتى اگر انسان به يقين بداند كه فلان ماده غذايى براى بدن او مفيد است، اما تا اشتها نداشته باشد و يا تا اشتهاى او تحريك نشود، به سراغ خوردن آن غذا نمى‏رود. اگر فرضاً اشتهاى كسى كور شود و يا به بيمارى مبتلا شود كه اشتها پيدا نكند، هر چه به او بگويند كه اين ماده غذايى براى بدن او خيلى مفيد است، تمايلى به خوردن آن پيدا نمى‏كند پس غير از آن دانستن، بايد اين ميل و انگيزه نيز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعى و سياسى هم همين حكم را دارد. هر چه شخص بداند فلان حركت اجتماعى خوب و مفيد است، تا انگيزه اى براى انجام آن حركت نداشته باشد، حركتى انجام نمى‏دهد».
حال، بعد از اينكه پذيرفتيم براى حركت‏هاى آگاهانه و رفتارهاى انسانى، دو دسته عوامل شناختى و انگيزشى يا عواطف و احساسات لازم است و بعد از اينكه دانستيم حركت سيدالشهداء (ع) چه نقش مهمى در سعادت انسان‏ها داشته است، متوجه خواهيم شد اين شناخت خود به خود براى ما حركت آفرين نمى‏شود. هنگامى دانستن و به ياد آوردن آن خاطره‏ها ما را به كارى مشابه كار امام (ع) و به پيمودن راه او وامى‏دارد كه در ما نيز انگيزه اى به وجود آيد و بر اساس آن، ما هم دوست داشته باشيم آن كار را انجام دهيم.
خود شناخت، اين ميل را ايجاد نمى‏كند بلكه بايد عواطف ما تحريك شود و احساسات ما برانگيخته شود تا اينكه ما هم بخواهيم كارى مشابه كار او انجام دهيم.
جلسات بحث و گفت و گو و سخنرانى‏ها مى‏تواند آن بخش اول را تأمين كند يعنى، شناخت لازم را به ما بدهد. اما عامل ديگرى هم براى تقويت احساسات و عواطف لازم داريم، البته خود شناخت، يادآورى و مطالعه يك رويداد مى‏تواند نقشى داشته باشد، اما نقش اساسى را چيزهايى ايفا مى‏كند كه تأثير مستقيمى بر احساسات و عواطف ما داشته باشد.
هنگامى كه صحنه‏اى بازسازى مى‏شود و انسان از نزديك به آن صحنه مى‏نگرد، اين مشاهده با هنگامى كه انسان بشنود چنين جريانى واقع شده، يا اينكه فقط بداند چنين حادثه اى اتفاق افتاده است، بسيار تفاوت دارد.
نمونه اين مسأله را شما خود بارها تجربه كرده ايد. مكرراً حوادث عاشورا را شنيده ايد و در ذهن شما جاى گرفته است. مى‏دانيد امام حسين (ع) روز عاشورا چگونه به شهادت رسيد، اما آيا دانسته‏هاى شما اشك شما را جارى مى‏كند؟ وقتى در مجالس شركت مى‏كنيد و مرثيه خوان مرثيه مى‏خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبى هم داشته باشد و به صورت جذابى داستان كربلا را براى شما بيان كند، آن گاه مى‏بينيد كه بى‏اختيار اشك شما جارى مى‏شود. اين شيوه مى‏تواند در تحريك احساسات شما تأثيرى داشته باشد كه خواندن و دانستن، چنان اثرى را ندارد. به همين نسبت آنچه ديده مى‏شود، به مراتب مؤثرتر از شنيدنى‏ها است. منظور از اين توضيحات آن بود كه ما علاوه بر اينكه بايد بدانيم چرا ابى عبد الله (ع) قيام كرد، بدانيم كه چرا مظلومانه شهيد شد، بايد اين مطلب به گونه‏اى براى ما بازسازى شود تا عواطف و احساسات ما برانگيخته‏تر شود. هر اندازه اين‏ها در برانگيخته‏تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگى ما مؤثرتر خواهد بود.
بنابراين صرف بحث و بررسى عالمانه واقعه عاشورا، نمى‏تواند نقش عزادارى را ايفا كند. بايد صحنه‏هايى در اجتماع به وجود آيد كه احساسات مردم را تحريك كند. همين كه صبح از خانه بيرون مى‏آيند، مى‏بينند شهر سياه پوش شده است، پرچم‏هاى سياه نصب شده است خود اين تغيير حالت، دل‏ها را تكان مى‏دهد.
گرچه مردم مى‏دانند فردا محرم است، اما ديدن پرچم سياه، اثرى را در دل آنان مى‏گذارد كه دانستن اينكه فردا اول محرم است، آن اثر را نمى‏گذارد. راه انداختن دسته‏هاى سينه زنى با آن شور و هيجان خاص خود مى‏تواند، آثارى را به دنبال داشته باشد كه هيچ كار ديگر آن آثار را ندارد.
اينجا است كه متوجه مى‏شويم چرا حضرت امام‏قدس سره بارها مى‏فرمود آنچه داريم از محرم و صفر داريم. چرا اين همه اصرار داشت كه عزادارى به همان صورت سنتى برگزار شود؟ چون در طول سيزده قرن تجربه شده بود كه اين امور نقش عظيمى در برانگيختن احساسات و عواطف دينى مردم ايفا مى‏كند و معجزه مى‏آفريند. تجربه نشان داده كه بيش‏تر پيروزى‏هايى كه در دوران انقلاب و يا در دوران جنگ در جبهه‏ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطى بود كه مردم در ايام عاشورا و به بركت نام سيدالشهداء (ع) حاصل مى‏كردند. اين تأثير كمى نيست. با چه قيمتى مى‏شود چنين عاملى را در اجتماع آفريد كه اين همه شور و حركت در مردم ايجاد كند؟ اين همه عشق مقدس بيافريند، تا جايى كه افراد را براى شهادت آماده كند؟ اگر بگوييم در هيچ مكتبى و يا در هيچ جامعه اى چنين عاملى وجود ندارد، سخن گزافى نگفته‏ايم.

علت اهميت زيارت عاشورا چيست؟ فوايد آن چيست؟

درباره زيارت حضرت سيدالشهدا روايات فراوانى وجود دارد(1) و در خصوص زيارت عاشوراى معروف، احاديث متعددى از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل شده است.(2) امام باقر (ع) اين زيارت را به يكى از اصحابش به نام «علقمة بن محمد حضرى» آموزش داده است.
از آن جا كه زيارت نوعى اعلام موضع و مشخص كردن خط فكرى است و آثار سازنده عجيبى دارد، آنچه به عنوان متن زيارتى خوانده مى‏شود، از نظر محتوا و جهت دهى، از حساسيتى ويژه برخوردار است. به همين جهت ائمه (ع) با آموختن نحوه زيارت به ياران خود، به اين عمل سازنده جهت و غناى بيشترى بخشيده‏اند به گونه‏اى كه زيارتنامه‏هاى رسيده از معصومان (ع)- مانند زيارت جامعه كبيره، عاشورا، آل ياسين و ناحيه مقدسه- گنجينه‏اى از تعاليم و آموزش‏هاى عالى آنان است.
زيارت عاشورا- كه از تعاليم امام باقر (ع) است- به سبب آثار سازنده فردى و اجتماعى و بيان مواضع فكرى و عقيدتى شيعه و نشانه گرفتن خط انحراف، اهميت ويژه دارد. شمارى از دستاوردهاى اين زيارت عبارت است از:
اين محبت موجب مى‏شود، زائر آن بزرگان را الگوى خويش سازد و در جهت همسويى فكرى و عملى با آنان بكوشد همچنان كه در قسمتى از زيارت، از خدا مى‏خواهد زندگى و مرگش را يكسره همانند آنان قرار دهد: «اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد».
از آنجا كه اين محبت به خاطر خداوند است- و خاندان عصمت از آن جهت كه‏الهى و منسوب به اويند، محبوب واقع شده‏اند- مايه تقّرب به خداوند است. در قسمتى از زيارت چنين مى‏خوانيم: «اللهم انى اتقرب اليك بالموالاة لنبيك و ال نبيك».
تكرار لعن و نفرين بر ستمگران در اين زيارت، موجب پيدايش روحيه ظلم ستيزى در زائر مى‏شود. او با اعلام برائت و نفرت از ستمگران و ابراز محبت‏به پيروان حق و دوستان خاندان عصمت، پايه‏هاى ايمان دينى خود را مستحكم مى‏كند. مگر ايمان چيزى جز حب و بغض در راه خدا است: «هل الايمان الا الحب و البغض»؟ مؤمن واقعى در برابر ستم بى‏موضع نيست. از ستمگر نفرت و انزجار آشكارى دارد و با مظلوم و جبهه حق اعلام همراهى مى‏كند: «يا اباعبدالله انى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم».
در اين زيارت، ريشه‏هاى ظلم هدف قرار مى‏گيرد: «فلعن الله امةً اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيها». ستمى كه در عاشورا تحقق يافت، در قلب تاريخ ستم ريشه دارد. اين ظلم يك حلقه از حلقه‏هاى ستمى است كه باانحراف مسير اصيل خلافت آغاز شد.
در اين زيارت آمده است: «فاسئل الله الذى اكرمنى بمعرفتكم و معرفة اوليائكم ورزقنى البرائة من اعدائكم، ان يجعلنى معكم فى الدنيا و الآخرة و ان يثبت لى عندكم قدم صدق فى الدنيا و الاخرة». زائر پس از آنكه به حق معرفت پيدا كرد و ستم و ستمگر را شناخت و از آنان دورى جست، با ثبات قدم در مكتب خاندان عصمت و پيروى عملى از آنان، خود را در مسير سعادت دنيا و آخرت قرار مى‏دهد يعنى، اسوه‏ها و الگوهاى هدايت را- كه از سوى خداوند منصوب شده‏اند- سرمشق خود قرار مى‏دهد و همگامى با آنان را مى‏طلبد.

پي نوشت :

(1) كامل الزيارات، ص 081.
(2) بحارالانوار، ج 101، ص 290 اقبال الاعمال، ص 38 شيخ طوسى، مصباح المتهجد، صص 538 و 542 و 547.

چه كنم در هنگام عزادارى و ذكر مصيبت قلب من بشكند و اشك بريزم؟

اولًا، خود حالت تباكى و حزن و اندوه داشتن در هنگام ذكر مصيبت، امرى ارزشمند است چنان كه در روايات بدان تصريح شده است.(1)
ثانياً، منشأ گريه ارزشى، معرفت است ازاين‏رو اگر احساس مى‏كنيم كه در هنگام ذكر مصيبت، حالت گريه نداشته و اشكى از چشمانمان جارى نمى‏شود، حتى قلبمان نيز متأثر و اندوهگين نمى‏گردد- البته به شرط آن كه مطمئن باشيم نداشتن اشك ريشه در عوارض جسمانى ندارد- بايد زمينه‏هاى ايجاد و توسعه معرفت به اهل‏بيت (ع) را در خود تقويت كرده و موانع معرفت را از ميان برداريم.
زمينه‏هاى ايجاد و توسعه معرفت به اهل‏البيت (ع) عبارت است از:
1. مطالعه تاريخ زندگانى آنان،
2. مطالعه و تفكّر در سخنان ايشان،
3. شناخت خدا زيرا آنان تجلى‏گاه اوصاف الهى‏اند وبا شناخت خدا و اوصاف او، مى‏توان فضايل آنان را دريافت.(2)
موانع معرفت عمدتاً به عملكرد ما برگشته، موجب قساوت قلب مى‏شود(3) و موجب مى‏گردد كه حتى احساسات و عواطف ما در سيطره عقل ما نباشد. اين موانع عبارتند از:
1. زياد سخن گفتن درغير ذكر خدا(4)،
2. گناه زياد(5)،
3. آرزوى زياد(6)،
4. گوش سپارى به امور لهو(7)،
5. جمع كردن مال(8)،
6. ترك عبادات(9)،
7. همنشينى با افراد گمراه و ستمگر(10)،
8. همنشينى با افراد فرومايه و پست(11)،
9. خنده زياد(12).
براى از بين رفتن قساوت قلب، در روايات امورى ذكر شده كه مهم‏ترين آنها عبارت است از:
1. ياد مرگ(13)،
2. پند و اندرز(14)،
3. تفكر در آيات الهى، قيامت و حال خويشتن(15)،
4. همنشينى با انديشمندان(16)،
5. معاشرت با اهل فضل(17)،
6. گفت و گوى علمى(18)،
7. اطعام تهى‏دستان(19)،
8. مهربانى و محبت به ايتام(20)،
9. ذكر خدا(21)،
10. ذكر فضايل و مناقب و مصائب اهل‏بيت (ع)(22)،
11. قرائت قرآن(23)،
12. استغفار(24).
مهم‏تر از تمامى اين امور، آن است كه از خداوند متعال عاجزانه بخواهيم: به ما چشم اشك‏بار عنايت كند و در اين ميان، اهل‏بيت (ع) را واسطه قرارداده و از خود آنان نيز استمداد جوييم.

پي نوشت :

(1) خصائص الحسينيه، ص 142 و وسائل‏الشيعة، ج 4، ص 1121، ص 1124.
(2) نگا: آيين مهرورزى، بخش محبت به اهل‏بيت) ع (.
(3)» من علامات الشقاء جمود العين «] حضرت رسول) ص ([، ميزان‏الحكمه، ج 1، ص 455، روايت 1845 و قال على) ع (:» ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الالكثرة الذنوب «.] همان، ص 455، روايت 18406].
(4) بحارالانوار، ج 71، ص 281.
(5) همان، ج 70، ص 55.
(6) همان، ج 78، ص 83.
(7) بحارالانوار، ج 75، ص 370.
(8) مستدرك‏الوسائل، ج 2، ص 341.
(9) تنبيه الخواطر، ص 360.
(10) بحارالانوار، ج 1، ص 203.
(11) همان، ج 77، ص 45.
(12) همان جا.
(13) همان، ج 14، ص 309.
(14) همان، ج 77، ص 199.
(15) همان، ج 78، ص 115.
(16) همان، ص 308.
(17) معجم الفاظ غررالحكم، ص 863.
(18) بحارالانوار، ج 1، ص 203.
(19) مشكاةالانوار، ص 107.
(20) همانجا.
(21) نهج‏البلاغه، خ 222.
(22) همانجا.
(23) همان، خ 176.
(24) بحارالانوار، ج 93، ص 284.
(25) مثنوى، دفتر 2، ابيات 22 و 23.

معناى «ثارالله» چيست؟ آيا اطلاق اين كلمه به امام حسين(علیه السلام)، ريشه قرآنى و روايى دارد؟

«ثار» از ريشه «ثأر» و «ثؤرة» به معناى انتقام و خونخواهى و نيز به معناى خون آمده است.(1)
1. براى «ثارالله» معانى و وجوه مختلفى ذكر شده كه هر يك تفسير خاص خود را مى‏طلبد. در مجموع به اين معنا است كه: خداوند، ولىّ دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مى‏كند چرا كه ريختن خون سيدالشهدا در كربلا، تجاوز به حريم و حرمت الهى و طرف شدن با خداوند است. به طور كلى از آن جهت كه اهل بيت (ع) «آل الله» هستند، شهادت اين امامان، ريخته شدن خون متعلق به خداوند است.(2)
اگر چه اين واژه در قرآن نيامده است ليكن مى‏توان آن را با آيات قرآنى اين گونه توجيه نمود. خداوند مى‏فرمايد: «من قتل مظلومًا فقد جعلنا لوليه سلطَنًا»(3) «آن كس كه مظلوم كشته شده، براى ولى‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم».
هر كسى (صرف نظر از مسلك و مذهبش)، اگر مظلومانه كشته شود، اولياى دم او، حق خون‏خواهى دارند و از آنجا كه اهل بيت (ع)- به ويژه امام حسين (ع)- مظلومانه و در راه ايمان و حق و خداوند كشته شده‏اند و جان به جان آفرين تسليم كرده‏اند، در واقع «ولىّ دم» و خونخواه آنان، خود خداوند است.
بنابراين «ثارالله» به اين معنا است كه خون بهاى امام حسين (ع)، متعلق به خدا است و او كسى است كه خون بهاى امام حسين (ع) را خواهد گرفت. اين واژه حاكى از شدت همبستگى و پيوند سيدالشهدا (ع) با خداوند است كه شهادتش همچون ريخته شدن خونى از قبيله خدا مى‏ماند كه جز با انتقام‏گيرى و خون‏خواهى خدا، تقاص نخواهد شد.(4)
2. اگر «ثار» به معناى خون باشد، قطعاً مراد از «ثارالله» معناى حقيقى نيست بلكه يك نوع تشبيه، كنايه و مجاز است. چون مسلّم است كه خدا موجودى مادى نيست تا داراى جسم و خون باشد پس اين تعبير از باب تشبيه معقول به محسوس است يعنى، همان گونه كه نقش خون در بدن آدمى نقش حياتى است، وجود مقدس امام حسين (ع) نسبت به دين خدا چنين نقشى دارد و احياى اسلام با نهضت عاشورا بوده است.
3. شايد بتوان در اين باره با نگاه عرفانى مستند به روايات نيز به نتيجه‏اى نورانى دست يافت. از امام على (ع) نيز به «اسدالله الغالب» و «يدالله» تعبير شده است و در حديث «قرب نوافل» از پيامبر (ص) روايت شده است كه خداوند فرمود:
«ما تحبب الى عبدى بشى‏ء احب الىّ مما افترضته عليه و انه ليتحبب الىّ بالنافله حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و لسانه الذى ينطق به و يده التى يبطش بها و رجله التى يمشى بها اذا دعانى احببته و اذا سألتنى اعطيته»(5) «بنده من به چيزى دوست داشتنى تر از واجبات، نزد من اظهار دوستى نمى‏كند و همانا او با نوافل نيز به سوى من اظهار دوستى مى‏كند. آن گاه كه او را دوست بدارم گوش او مى‏شوم كه با آن مى‏شنود و ديده او مى‏شوم كه با آن مى‏بيند و زبان او مى‏شوم كه با آن سخن مى‏گويد و دست او مى‏شوم كه با آن ضربه مى‏زند و پاى او مى‏شوم كه با آن راه مى‏رود. اگر به درگاه من دعا كند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست كند به او عطا مى كنم».
از اين روايت به خوبى آشكار مى‏شود كه اولياى خداوند، «خليفه» او بر روى زمين و مظهر افعال الهى‏اند. خداوند جسم نيست، اما آنچه را كه اراده مى‏كند انجام بدهد، از طريق دست اولياى خود به ظهور مى‏رساند و كمكى را كه مى‏خواهد به سوى بنده‏اى بفرستد، با پاى اولياى خود مى‏رساند. و خونى را كه مى‏خواهد از سوى خود براى احياى دين خودش ريخته شود، از طريق شهادت اولياى خودش ظاهر مى‏سازد. از اين رو همان طور كه دست امام على (ع) دست قدرت خدا و «يدالله» است خون امام حسين (ع) نيز خون خدا و «ثارالله» است.
از اين رو در زيارت عاشورا مى‏خوانيم: «السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره‏والو تر الموتور» «سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى يگانه دوران» همان گونه كه مرحوم ابن قولويه در زيارت هفدهم و بيست و سوم امام حسين (ع) اين فقره را نقل مى‏كند: «و انك ثار الله فى الأرض و الدم الذى لا يدرك ثاره أحد من أهل الأرض و لا يدركه الا الله وحده»(6)
همان گونه كه نقش خون در بدن آدمى نقش حياتى است و بود و نبودش، مرگ و زندگى او را رقم مى‏زند، وجود مقدّس امام على و امام حسين (ع) نزد خدا و در دين او چنين نقشى دارند كه اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسين (ع) نبود، اسلام و تشيّع نبود.
آرى تا ياد و نام سيّدالشّهدا (ع) زنده و بر سر زبان‏ها است، تا عشق حسين (ع) در دل‏ها مى‏تپد، تا آتش محبت و ولايت او در قلوب انسان‏ها مشتعل است، تا فرياد «يا حسين» بر بلنداى آسمان‏ها و زمين طنين انداز است نام و ياد خدا زنده و پايدار است چون او همه هستى خود را در راه خدا انفاق و ايثار كرد، سيماى ننگين رياكاران و تحريف‏گران زمان را آشكار نمود و نقاب از چهره زشت آنها برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى را بر مردم نماياند. خون او شرافت «ثارالله» را گرفت.

پي نوشت :

(1) ر. ك: الطريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 237، معين، محمد، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1185، مفردات راغب، ص 81.
(2) محدثى، جواد، درسهايى از زيارات عاشورا، ص 14، عزيزى تهرانى، اصغر شرح زيارت عاشورا، ص 35.
(3) اسراء (17)، آيه 33.
(4) ر. ك. فرهنگ عاشورا، واژه» ثار «.
(5) محاسن برقى، ج 1، ص 291.
(6)) ترجمه كامل الزيارات، ص 683، زيارت 16).

در حالى كه اعمال و رفتار انسان بايد بر اساس عقل و انديشه و به همراه محتواى شناختى انجام گيرد؛ چرا بزرگداشت حادثه عاشورا با تكيه بر احساسات و تحريك عواطف برگزار مى‏گردد؟ و از بين عواطف و احساسات، تنها عواطف منفى )گريه و زارى( انتخاب مى‏شود؟ چرا خنده، سكوت، ميتينگ و ... نه؟

به منظور پاسخ به اين پرسش، لازم است ابتدا دو مقدمه را بيان كنيم و آن‏گاه به جواب بپردازيم:
يك. چه عواملى در بروز رفتار مؤثر است؟
دو. انگيزه مسلمانان و شيعيان از بزرگداشت عاشوراى حسينى چيست؟
يك. عوامل مؤثر در بروز رفتار
عزادارى و بزرگداشت حادثه كربلا، رفتارى است در بين انبوه رفتارها و اعمالى كه يك انسان انجام مى‏دهد. لذا از قواعد و اصول روان شناختى حاكم بر رفتار آدمى مستثنا نيست و تمام اصول، قواعد و زمينه‏هايى كه براى بروز يك رفتار بيان مى‏شود، در مورد عملى همانند عزادارى و سوگوارى براى سالار شهيدان نيز صدق مى‏كند.
از ديدگاه روان شناختى حداقل دو عامل اساسى در اعمال و رفتارهاى انسان ايفاى نقش مى‏كنند: يكى »شناخت« و ديگرى »انگيزه«.
يكى از عوامل مؤثر در رفتار »شناخت« است كه موجب مى‏شود آدمى مطلبى را بفهمد و بپذيرد و متناسب با فهم و شناخت خود عمل كند. آدمى تا از عملى خاص »شناخت« نداشته باشد، قادر به انجام آن نخواهد بود. تنها شناخت و آگاهى كافى نيست. عامل شناخت اگر چه براى صدور رفتار لازم است ولى كافى نيست و عامل ديگرى بايد باشد تا ما را برانگيزد. بايد براى انجام هر كارى- افزون بر شناخت- ميل و اشتياق و شور و شوقى هم نسبت به انجام آن كار پيدا شود تا آن كار انجام گردد. بايد علاقه‏اى نسبت به آن كار باشد تا براى انجام آن اقدام شود. بايد انگيزه‏اى باشد تا رفتار را برانگيزد و جهت دهد.
در يك تمثيل ساده عامل »شناخت« مسير را مى‏نمايد. ولى »ماشين رفتار« نيازمند نيرويى است تا آن را روشن كند و در مسير نمايانده و شناخته شده، به حركت درآورد يعنى، »انگيزه« موتور رفتار آدمى است و »شناخت« جاده نما است. روشن است كه اين شناخت به خودى خود براى صدور عمل و انجام رفتارى خاص كافى نبوده و براى ما حركت آفرين نيست.
حال شناخت حادثه كربلا و آشنايى با شخصيت امام حسين )ع( و اهداف آن حضرت، گرچه براى سوگوارى و عزادارى براى آن حضرت ضرورت دارد اما شناخت تنها كافى نيست و بايد انگيزه‏اى هم در ميان باشد. افراد بسيارى امام حسين )ع( را مى‏شناسند ولى انگيزه‏اى براى سوگوارى و عزادارى آن حضرت ندارند. از اين رو سال‏ها در لباس مسلمانى زندگى مى‏كنند و با امام سوم خود نيز ناآشنا نيستند اما ذره‏اى شور و علاقه سوگوارى در وجودشان نيست حتى چه بسا سوگوارى ديگران را به تمسخر مى‏گيرند و آن را عملى جاهلانه، بى‏فايده و گاه مضر مى‏شمارند و مى‏گويند: امام حسين )ع( يك نهضت و قيامى انجام داد- حالا چه تلخ يا شيرين- هر چه بود، تمام شد و رفت چرا بايد بعد از سال‏ها و قرن‏ها سوگوارى كنيم و آن حادثه را زنده نگه داريم؟ اين كار چه ضرورتى دارد؟ چه سودى براى امام حسين )ع( و چه فايده‏اى براى ما دارد؟
البته بيان راه ايجاد انگيزه عزادارى و سوگوارى، بحث ديگرى است كه با موضوع اين سؤال بيگانه است. آنچه فعلًا محور سخن ما است، اين است كه ببينيم عزاداران حسينى به چه انگيزه‏اى است تا ببينيم آن شناخت و اين انگيزه، چه شكل از رفتار سوگوارى و عزادارى را اقتضا مى‏كند.
دو. انگيزه مسلمانان و شيعيان از عزادارى انگيزه به »چرايى« و »علت« رفتار اشاره دارد يعنى، وقتى از انگيزه عملى سؤال مى‏كنيم، منظور اين است كه چه عاملى باعث بروز اين رفتار شده و به اين عمل نيرو بخشيده و موجب انجام آن گرديده است. در اينجا نيز خوب است بدانيم كه چرا مسلمانان عزادار، به بزرگداشت عاشورا و نهضت حسينى روى آورده‏اند.
ابتدا گفتنى است: هر شخصى مى‏تواند بر اساس سطح شناخت، انگيزه‏اى شخصى- كه صرفاً به ايده فردى خودش مربوط است- به عزادارى بپردازد يعنى، انگيزه مسلمانان از عزادارى، تنوع زياد دارد. اما در اينجا مقصود از بيان انگيزه مسلمانان از عزادارى و بزرگداشت عاشورا، بيان فهرست‏وار انگيزه‏هاى موجود و مطرح در سينه مسلمانان نيست بلكه هدف از اين تحليل، بيان آن انگيزه‏اى است كه مى‏تواند مورد پذيرش و توصيه معارف دينى باشد و يا انگيزه عام و فراگيرى است كه تمام مسلمانان و حتى غيرمسلمان سوگوار حسينى براى عزادارى خود بيان مى‏كنند.
در عمق انديشه اسلامى و در حافظه انسان‏ها، بزرگداشت حوادث تاريخ‏ساز، با سه انگيزه زير انجام مى‏پذيرد:
1. زنده نگه داشتن و باز سازى كردن آن حادثه در خاطره‏ها،
2. حق‏شناسى از حادثه آفرين و شكر گزارى از وى،
3. عبرت‏گيرى و الگوسازى براى زندگى امروز و فرداى خود.
از آنجايى كه حادثه عاشورا يك نقش تعيين كننده در استمرار رسالت(1) و تعقيب اهداف دين )رشد و هدايت جامعه( در تمام دوره‏هاى حيات بشرى دارد لذا با بزرگداشت آن، به شكلى كه حادثه را در اذهان و فضاى زندگى دينى و اجتماعى بازسازى مى‏كنيم تا الگوى هميشه زنده زندگى باشد.
از جانب ديگر در فضاى ذهنى مسلمانان يك احساس دين و بدهكارى نسبت به امام حسين )ع( وجود دارد و اگر مسلمانى در عزاى حسينى شركت مى‏كند، از اين رو است كه خود را مديون آن حضرت احساس كرده و براى اداى وظيفه خود سوگوارى مى‏كند تا وجدان خود را راضى سازد.
البته ممكن است الان آن حادثه براى او هدايت‏گرى نداشته باشد ولى آن حادثه‏آفرين به واسطه خدمتى كه در آن زمان انجام داده است، همچنان بر او حق دارد و بايد حق‏شناسى خود را به شكل عزادارى )آن‏گونه كه خود حادثه‏آفرين معين كرده است((2) ابراز و دين خود را ادا كند.
البته به دنبال بزرگداشت عاشورا و حق‏شناسى از سرور آزادگان، مى‏توان با زنده نگه‏داشتن پيام عاشورا، از قيام امام حسين )ع( الگو ساخت تا در كشاكش حق و باطل، كارى حسينى نمود.
روشن است كه انگيزه عمل، شكل و كيفيت و حتى كميت رفتار را معين مى‏كند. ساختمانى كه به انگيزه برخوردارى از يك مسكن بنا مى‏شود، با آن ساختمانى كه به منظور يك واحد تجارى بنا مى‏گردد، كاملًا متفاوت است. بزرگداشت نهضت حسينى بايد به شكلى انجام بگيرد كه بتواند اهداف و انگيزه‏ها را تأمين كند. چگونه مى‏توان مراسم بزرگداشت حسينى را برگزار نمود تا حق‏شناسى كرده باشيم؟ چسان بايد شهادت حسين بن على را بزرگ داشت و از آن تجليل نمود تا درس زندگى به آدميان دهد و امتداد خط رسالت باشد؟
آيا با يك كنسرت مى‏توان از حسين بن على )ع( قدردانى كرد و حق‏شناسى نمود؟ چرا؟ با يك لحظه سكوت چطور؟ با يك مراسم رقص، گپ، شيرينى‏خورى، تخمه چكانى و چطور؟ با يك مقاله، سمينار و همايش مى‏شود اهداف امام حسين )ع( را زنده نگه‏داشت و به خط رسالت تداوم بخشيد؟
همان‏گونه كه گذشت شكل و كيفيت عمل، بايد به گونه‏اى باشد كه تأمين‏كننده انگيزه ايجادكننده باشد. لذا برخى از اشكال بزرگداشت، نه تنها انگيزه را به دست نمى‏دهد بلكه انگيزه را از دست مى‏دهد. از حسينى كه كشته راه عدالت است، نمى‏توان با برپايى مراسم شادى قدرشناسى كرد و مكتب و مرام او را زنده نگه‏داشت.
بعضى از اشكال بزرگداشت، گرچه منافاتى با انگيزه عمل ندارد ولى يا فقط گوشه‏اى از انگيزه را به دست مى‏دهد و يا اينكه با انگيزه بيگانه است به عنوان مثال يك لحظه »سكوت« چگونه مى‏تواند استمرار خط امام حسين )ع( و زنده كننده آيين و مرام او باشد؟ يك همايش، يا يك مقاله علمى، اگر چه سطح شناخت از مكتب حسين و اهداف و را افزايش مى‏دهد اما به تنهايى در عمل كردن بر طبق آيين حسينى و زنده نگه‏داشتن مرام او كفايت نمى‏كند. بسيارى از ما به نيكى گذشت آگاهى داريم ليكن انگيزه‏اى براى انجام آن نداريم. از طرفى شناخت نهضت حسينى و آگاهى از نقش آن در سعادت دنيوى و اخروى، خود به خود براى ما تحريك و عمل كردن در مسير امام حسين )ع( را در پى ندارد. هنگامى دانستن و به ياد آوردن خاطره سالار شهيدان ما را به انجام دادن كارى )شبيه كار امام حسين )ع »و پيمودن راه او وا مى‏دارد كه در ما انگيزه‏اى نيز به وجود آيد و بر اساس‏آن ماهم دوست داشته باشيم آن كار را انجام دهيم و در مسير اهداف ونهضت او گام برداريم. بايد عواطف ما تحريك و احساسات ما برانگيخته شود تا مابتوانيم كارى حسينى كنيم و بدين وسيله اداى دين نماييم و ياد خاطره امام حسين )ع( را زنده نگه داريم.
بنابر اين زمان اين بزرگداشت‏ها و مراسم‏ها، اداى دين و حق‏شناسى تلقى مى‏گردد كه حداقل از دو عنصر و گزينه اساسى برخوردار باشد:
1. مبتنى بر شناخت از امام حسين )ع( و نهضت و اهداف او باشد.
2. بعد از شناخت‏دهى و آگاهى بخشى، احساسات و عواطف را جهت حركت در مسير آن حضرت تقويت و انسان را به حركت بر طبق مكتب و مرام امام حسين )ع( تحريك كند يعنى، هم شعور بخشد و هم شور آفريند. شعور حسينى و شور حسينى در فكرها و دل‏ها افكند تا كارى حسينى كنند.
شايد بگوييد همراه بودن اين مراسم با احساسات و عواطف، مورد قبول است اما چرا از بين احساسات تنها به احساسات منفى )گريه و زارى، مرثيه، روضه و( روى آورده مى‏شود؟ و آن شعور با شور و هيجان سوگوارى همراه مى‏گردد؟
درست است كه گريه و خنده و غم و شادى، هر دو حالت احساسى هستند ولى تأثير آنها يكسان نيست. لذا بايد آن احساسى را برگزيد كه در كنار آن شعور بتواند، غرضى را فراهم سازد و انگيزه مورد نظر را تأمين كند. اگر بزرگداشت امام حسين )ع( با خنده همراه باشد، نمى‏تواند نهضت حسينى را زنده كند خنده و شادى نمى‏تواند آدمى را به شهادت‏طلبى دعوت كند و استقامت و پايدارى و حق‏طلبى را زنده سازد. از جانب ديگر عميق‏ترين ارتباط عاطفى و احساسى انسان‏ها در گريه و سوگوارى به دست مى‏آيد و برقرار مى‏شود يعنى، با هم خنديدن و شادى كردن، نشان از ارتباط عاطفى صادقانه و بى‏ترديد نيست چه بسيار افرادى كه در خنده و شادى با شما مشاركت مى‏ورزند ولى عمق دل‏شان حكايت از ناخرسندى دارد وبه قول معروف هرگز از ته دل‏شان شاد نيستند در حالى كه اين اختلاف ظاهر و باطن در حالت عاطفى درون‏خيز )مانند غم و اندوه و گريه( كمتر رخ مى‏دهد. از اين رو مى‏گويند: شريك شادى بودن هنر نيست، مهم آن است كه شريك غم و ندارى و تو باشد. افزون بر اين عمق تأثيرپذيرى از حادثه و موقعيت مورد نظر نيز در غم‏گسارى، تجلّى پيدا مى‏كند، تا در شادى.
با توجّه به اين دو نكته، عمق همراهى امام حسين )ع( در حالت گريه نمودار مى‏شود. گريه و سوگوارى حكايت از همراهى خالصانه‏ترى با غم ديده و مصيبت زده دارد. اگر مى‏خواهيم همراهى كامل‏تر و خالصانه‏تر خود را به اثبات برسانيم، مشاركت در غم و اندوه است نه شريك شادى بودن و بس. بر اين اساس مى‏توان گفت: بزرگداشتى كه در شكل سوگوارى باشد، حكايت بيشترى از زنده نگه‏داشتن ياد امام حسين )ع( وهمراهى با آن حضرت )ع( دارد و حق‏شناسى را بهتر به نمايش مى‏گذارد.

پي نوشت :

(1) اشاره به حديث نبوى:« حسين منى و انامن حسين »« حسين ازمن است و من از حسينم ». خلاصه تاريخ اسلام، ج 3، ص 19.
(2) اشاره به متن دعاى عرفه امام حسين كه« امام را كشته اشك روان و قرين مصائب و بلايا معرفى مى‏كند ». مفاتيح الجنان، ص 795.

منابع:

1. حماسه حسينى، علامه شهيدمطهرى(رحمت الله عليه)
2. حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته)
3. سيماى فرزانگان، آيت الله جعفر سبحانى(دامت برکاته)
4. آذرخشى ديگر از آسمان كربلا ، آیت الله محمدتقى مصباح یزدی(دامت برکاته)
5. خلاصه تاريخ اسلام ، حجت الاسلام سيد هاشم رسولى محلاتى
6. فضايل و سيره امام حسين (عليه السلام)، عباس‏عزيزى‏
7. شرع و شادى، ابوالفضل‏طريقه‏دار
8. نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها