پرسشها و شبهات عاشورایی(9)

نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد

با توجه به عنايت امام حسين(علیه السلام) در روز عاشورا در مورد سعه ي صدر حضرت زينب(علیها السلام)، آيا صبر ايشان تكويني و جبري نبود؟

آنچه در اين رابطه در بعضى منابع كه وقايع كربلا را ذكر كرده اند آمده است اين است كه امام حسين )ع( اشاره به سينه حضرت زينب نمودند واما اين كه با ولاء تصرف يك نوع تصرف تكوينى در دل زينب نموده باشد تفسير بعضى از نويسندگان است. اين كه بعد از اشاره حضرت صبر حضرت زينب زياد شد را مى توان به نحوى تفسير نمود كه به هيچ نحو مستلزم جبر نباشد. براى روشن شدن مطلب ذكر يك مقدمه ضرورى است.
مى دانيم اعمال و رفتار انسان تابع ايدئولوژى و عقايد و جهان بينى اوست و انسانها با توجه به مبانى عقيدتى متفاوت در مقابل يك واقعيت واكنش هاى متفاوت نشان مى دهند. مثلا واكنش افراد در مقابل يك عامل خوفناك قطعا متفاوت است. براى نمونه درباره مالك اشتر نقل شده كه اگر در شب تاريك در جنگل شيرى به او حمله مى كرد نمى ترسد و درباره حضرت امام مكرر شنيده ام كه فرمودند والله در آن شب ]شب 14 خرداد سال 42 ]من نترسيدم. اين با توجه به آن مبانى عقيدتى است كه خدا را هر جا حاضر و ناظر مى داند، لذا هيچ ترسى هم ندارد. همين طور ميزان مقاومت و تحمل افراد در مقابل مصائب متفاوت است و اين تفاوت ناشى از اختلاف مبانى و ايدئولوژيكى آنها است حال گاهى حتى يك اشاره ممكن است موجب توجه به آن مبانى شده و ميزان تحمل فرد را بالا ببرد. مثلا كسى كه به خاطر واقع شدن يك زلزله و مصائب آن بى تابى مى كند يك اشاره به آسمان بدين معنا كه همه اين وقايع به خواست و حكمت و مصلحت خداوند است يقينا آستانه تحمل فرد را بالا خواهد برد.
بعد از روشن شدن مقدمه عرض مى كنم كه در تاريخ عاشورا موارد متعددى چه قبل از اين اشاره حضرت و چه بعدش نقل شده كه امام حسين )ع( با خواهرش صحبت فرمود و او را امر به صبر و تحمل نمود. از جمله فرمود خواهرم پرهيزكارى پيشه كن وبه آن شكيبايى كه خدا بهره ات سازد بردبار باش و بدان كه اهل زمين مى ميرند و اهل آسمان نخواهند ماند و همه چيز هلاك مى شود جز خداوندى كه آفريدگان را به قدرت خود آفريد و موارد متعددى نقل شده كه زينب كبرى مكرر مطالبى را به صورت مرثيه و شكوه نقل نموده تا جنايات و قساوت آن جانيان را به سراسر تاريخ برساند.
براى مطالعه كامل در اين باره ر. ك:
- زندگانى حضرت فاطمه )س( و دختران، رسولى محلاتى
- منتهى الامال، شيخ عباس قمى
- و آثار ديگر كه وقايع كربلا را نقل نموده اند
حال اگر امام حسين به نحو تكوينى در حضرت ايجاد صبر كرده بودند ديگر امر و دستور امام حسين به خواهرش كه صبر و تحمل پيشه كن معنا نداشت. چون امر و دستور فرع اختيار است علاوه بر اين ديگر مرثيه ها و شكوه هاى حضرت زينب معنايى نخواهد داشت. از اين جا روشن مى شود كه اشاره امام حسين )ع( يك امر تكوينى كه جبرا ايجاد صبر كند نبوده بلكه محتمل است اشاره به يك مطلبى باشد كه موجب تحكيم اعتقادات حضرت زينب )س( و در نتيجه بالا بردن آستانه تحمل او شود مثل اين كه اشاره به اين كه قلب و سينه انسان جايگاه جلوه حق است و خداوند به همه اين وقايع آگاه است. بدون اين كه به هيچ نحوى موجب جبر باشد. علاوه بر اين كه پذيرش ولاء تصرف براى ائمه كه يك نوع ولايت تكوينى است در امور هستى به هيچ نحو موجب جبر انسان نخواهد بود و ممكن است از جهت نظارت بر ارواح و نفوس و قلوب زمينه تكامل را در افراد ايجاد كنند كه اين مسأله به هيچ نحو مستلزم جبر نيست كه اين خود بحث مفصل و دقيقى است كه جهت آگاهى كامل در اين رابطه مى توانيد به كتاب مجموعه آثار استاد مطهرى، ج 2، ص 284 به بعد مراجعه فرماييد.

*********
فلسفه این که روز عاشورا و تاسوعا را به اين نام نهادند و معناي آن چه مي باشد؟

تسع« در عربى به معناى نٌه و تاسع و تاسوعا به معناى نهم مى باشد. چنانكه »عشر« به معناى ده و عاشورا به معناى دهم مى باشد. كاروان اباعبدالله الحسين عليه السلام در روز دوم محرم به سرزمين مقدس كربلا فرود آمد و تا روز عاشورا در آن سرزمين بودند به لحاظ آن كه حوادث مهم كربلا در روز نهم و دهم ماه محرم الحرام اتفاق افتاد اين دو روز را برجسته تر نموده و به نام تاسوعا و عاشورا يعنى روز نهم و دهم محرم الحرام ناميدند.
عصر روز تاسوعا، لشكريان عمر بن سعد با محاصره سپاه امام حسين عليه السلام قصد آغاز حمله را داشتند كه بنا به درخواست امام حسين عليه السلام كه توسط حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام با طرف مقابل در ميان گذاشته شد، جنگ را به فردا يعنى روز عاشورا موكول نمود و علت درخواست اين مهلت، شب عاشورا را براى راز و نياز بيشتر با خدا بود. از طرف ديگر روز عاشورا كه اوج مصيبت هاى خاندان اهل بيت پيامبر بود و متعلق به خود امام حسين عليه السلام و روز قبل از آن به نزديك ترين افراد آن سپاه يعنى پرچمدار رشيد كربلا ابوالفضل العباس عليه السلام كه مظهر غيرت و وفا و خشم عليه ظالمين است مى باشد.

*********
در مورد كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا توضيح دهيد؟

اين حديث شريف كه از حضرت صادق (ع) است نشانگر اين است كه عاشورا فرهنگى جارى بر بستر زمان و كربلا نماد استقامت در راه هدف و مبارزه با ظلم و بى عدالتى است. اين گونه نيست كه عاشورا حادثه اى محدود در چارچوب زمان و واقع در چارچوب مكان معين باشد. پيام اين حديث نورانى اين است كه هر سرزمينى كه صحنه يك و تاز سپاهيان جور و ظلم و بى عدالتى و دين ستيزى باشد در حكم كربلاست و بايد همان ايثار و جانبازى و صبر و استقامتى كه از طرف امام حسين (ع) و خانواده و ياران فداكارش به ظهور پيوست، در اين سرزمين توسط اهل ايمان و معتقدان به امام حسين (ع) و راه مقدس او ظهور يابد و همان صفات عالى انسانى و خدايى كه در روز عاشورا متبلور گرديد بايد در هر زمانى كه نياز به كارى حسينى و شجاعت و از جان گذشتگى حسينى (ع) است تبلور پيدا كند.
مهم، داشتن هدفى حسينى (ع) و درد دين و خدا و فضيلت داشتن است. مهم، در راه بودن و در جاده بندگى گام برداشتن و از آن منحرف نشدن است. در كدام سرزمين بودن و در چه روزگارى به سر بردن چندان اهميتى ندارد. پس انسان با عقايد و باورها و گفتار و كردارش مى تواند كربلايى و عاشورايى و حسينى (ع) باشد و با شناخت حسين (ع) و راه او و هدف مقدس او و معرفت و عشق و اخلاص و شجاعت و ايثار و صبر و استقامت مى تواند دنباله رو و پيرو سيد الشهدا (ع) باشد. جنبه ديگر اين حديث شريف بيان مسؤوليتى است كه هر مسلمان شيعه معتقد در هر عصر و زمان و در هر مكانى بايد بر عهده بگيرد و متوجه باشد كه هر روز و بلكه هر لحظه از عمرش، كربلا و عاشورا و صحنه تقابل و درگيرى سپاهيان حق و باطل است و لذا بايد هماره بيدار باشد و مواظبت كند كه از جمله لشكريان حق و سپاه حسين (ع) باشد نه از جنود باطل و اعوان و انصار يزيد و يزيديان. هر لحظه و هر ساعت و هر روز، زمان امتحان و سنجش است و در اين آزمايش ها صفوف اهل حق از اهل باطل و صفوف حسينيان از يزيديان از هم جدا مى گردد و اين ما هستيم كه بايد صف خود را در اين ميدان و معركه مشخص نماييم و نيت و باور و اعمال خود را حسينى (ع) نماييم.

*********
پيامهاي عاشورا چه بوده است؟

پيام‏هاى عاشورا چنان وسيع و گسترده است كه نمى‏توان از آن فهرست كاملى داد. بويژه آنكه باگذشت زمان و كاوش هرچه بيشتر و عميق‏تر و تحليل دقيق آن روزنه‏هاى جديدى گشوده و رازهاى نهفته‏اى برملا مى‏شود. اما برخى از كليات آن دروس عبارتند از:
1- اصالت دادن به حق در حيات اجتماعى و باطل ستيزى )الا ترون ان الحق لا يعمل به والباطل لا يتناهى عنه(.
2- تقدم حفظ اسلام بر حفظ جان )ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فياسيوف خذينى(.
3- شهامت شجاعت ايثار آزادگى نترسيدن از قدرت‏هاى ظاهرى. مرگ آرى ننگ هرگز )الموت اولى من ركوب العار( نخست فلسفه قتل شاه دين اين است كه مرگ سرخ به از زندگى ننگين است نه ظلم كن به كسى نى به زيرظلم برو كه اين مرام حسين است و منطق دين است.
4- درايت تدبير موقعيت شناسى.
5- مبارزه با علت‏ها )كه علت العلل مفاسد اجتماعى حكومت‏هاى طاغوتى‏اند( به جاى پرداختن به معلول.
6- مهربانى عطوفت و وفادارى در نيروهاى داخلى )قضيه حضرت ابوالفضل(.
7- بزرگوارى و كرامت حتى در برخورد با دشمن )آب دادن به حر و نيروهايش(.
8- نقش ارشادى داشتن در همه جا حتى در برابر دشمن در ميدان جنگ )سخنرانى‏هاى امام حسين(.
9- امكان اصلاح و بازگشت در همه حال )توبه حر(.
10- نقش فعال و سازنده زن )مادر وهب و نقش زينب(.
11- اهميت نماز به ابوثمامه فرمودند: »جعلك الله من المصلين«.
12- تصوير زيباى عواطف انسانى )امام بر بالين شهيدان(.
13- فرماندهى صحيح تاكتيك‏هاى پيشرفته نظامى )خندق كندن پشت خيمه در اختفا و استتار كامل(.
14- هماهنگى نيروها.
15- عدم توجه به كمبودها و اهميت ندادن به آنها.
16- غيرت و فتوت )بازگشتن از نهر زمان حمله دشمن به خيمه‏ها(.
17- مروت و جوانمردى )آغازگر جنگ نبودن(.
در شجاعت شير ربانيستى در مروت خود كه داند كيستى‏
و دهها و صدها درس ديگر.

*********
پشتوانه شهادت طلبي اصحاب حسين(علیه السلام) در كربلا، چه بود؟

اين ايثارگرى‏ها و از خود گذشتگى‏ها، زمينه‏اى معنوى و پشتوانه‏اى عرفانى دارد. ابن عماره از پدرش نقل مى‏كند كه از امام صادق )ع( پرسيدم چگونه اصحاب امام حسين )ع( اين گونه خود را به كام مرگ مى‏انداختند؟ حضرت فرمود: چون پرده از ديدگان آنها كنار رفته بود و آنها منزلهاى خود را در بهشت ديده بودند. از اين رو هر كدامشان اقدام مى‏كردند تا زودتر به خانه‏ها و همسران بهشتى خود برسند.
البته عشق اصلى آنان به ذات پاك ذوالجلال بود و هدف اصلى آنها تحصيل رضايت پروردگار، كه رسيدن به بهشت و حور و قصور بهشتى نشانى از آن رضا بود. چنان كه درباره برير بن خضير همدانى آمده است كه در صبحدم عاشورا تلاش مى‏كرد تا دوست خود عبدالرحمان را بخنداند. عبدالرحمان به او گفت: اين لحظات حساس، زمانى نيست كه انسان آن را به بطالت و خنديدن و خنداندن بگذارند. برير گفت: بستگان و قوم من مى‏دانند كه من نه تنها در سنين پيرى اهل شوخى و خنده نيستم، بلكه در جوانى نيز اهل اين گونه مسايل نبودم. اين كه اكنون چنين حركاتى از من سر مى‏زند به خاطر خوشحالى و شادمانى از رفتن به بهشت است. به خدا قسم چيزى نمانده جز اين كه با شمشيرمان با اين قوم ستمگر درگير شويم و پس از مقدارى جنگيدن به شهادت برسيم و در كنار همسران بهشتى خود آرام گيريم.

*********
پيامدهاي عملي قيام عاشوراي امام حسين(علیه السلام) در زندگي اجتهادي ، عملي ، اقتصادي ، سياسي و... چيست؟

امام حسين (ع) بر اساس فرموده رسول مكرم اسلام (ص) چراغ هدايت و كشتى نجات است.(1) و محبت و عشق به او، آتش هاى گرما بخش زندگى است كه هرگز شعله هاى آن به خاموشى نمى گرايد و سرد نمى شود. البته اين عشق و محبت براى دلهاى پاك مومنين است.(2) سراسر زندگى امام حسين (ع) درس است و الگو براى همه كسانى كه بخواهند در راه خدا حركت نموده، « قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى»(3)
«قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شا ان تتخذ الى ربه سبيلا»(4) به فيض عظماى رضوان و لقاء الهى برسند، «وعد الله للمومنين و المومنات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و مساكن طيبه فى جنات عدن و رضوان من الله اكبر ذلك الفوز العظيم»(5) با وجود اين عاشوراى حسينى نقطه عطفى در حيات بشريت است.
اولا: تعالى بخشيدن به زندگى انسانى: در حكومت هاى طاغوتى، تلاش براى گسترش همه جانبه فساد است «قالت ان الملوك اذا دخلوا قريه افسدوها»(6) «و من الناس اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد»(7) در اين صورت هويت انسانى فراموش، هويت جديدى براى آنها تعريف مى شود و آن «موجود در ظاهر انسان و در باطن مملو از صفات حيوانى و شهوات و غرايز» و اين بدترين اهانت به انسانهاست، استضعاف بندگان خدا توسط حكومت هاى طاغوتى قبل از آن كه در بعد اقتصادى تحقق يابد در بعد فرهنگى و معنوى صورت مى پذيرد بلكه منشأ اصلى آن است «ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم»(8) «يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا لو لا انتم لكنا مومنين»(9) اصولا در فرهنگ قرآنى مستضعف در برابر مستكبر قرار مى گيرد نه در مقابل پولداران و مرفهين.
نتيجه مسخ هويت انسانى در چنين حكومت هائى اين است كه انسان حاضر مى شود تن به هر ذلتى بدهد و صرفا به بهاى اين كه چند لقمه نان خشكى بخورد تاچند روز بيشتر نفس بكشد و زنده (به معناى حيات نباتى و يا حداكثر حيوانى) بماند، با هر رفتارى بسازد و بلكه اصلا ذائقه وى تغيير مى يابد و به جاى مائده بهشتى در سفره انبياء خيار چنبر و عدس و پياز زمينى در سفره فرعون مى طلبد «و اذ قلتم يا موسى لن نصبر على طعام واحد فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الذى هو خير اهبطو مصرا فان لكم ما سألتم و ضربت عليهم الذله و المسكنه و باؤا بغضب من الله»(10)
امام حسين عليه السلام اين حقيقت قرآنى را احياء كرد كه «يا ايها الذين آمنو استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم»(11) و بادعوت مردم به ايمان و تقوى و حكومت مبتنى بر ارزشهاى اسلامى در مقابل حاكميت يزيدى «نه» گفت و با اعلام اين كه «مثلى لا يبايع مثل يزيد» به ما آموخت كه نه تنها حسين (ع) بلكه همه حسينيان و همه كسانى كه مثل حسين مى انديشند نه تنها با يزيد بلكه با همه يزيديان و همه كسانى كه مثل يزيد مى انديشند و رفتار مى كنند همراهى نخواهد نمود. چرا كه با حكومت يزيدى، فاتحه اسلام و ارزش هاى اسلامى و انسانى را بايد خواند «و على الاسلام السلام اذ بليت الامه براع مثل يزيد»
اساسا كسى كه در رأس حكومت قرار مى گيرد سيماى مردم تحت حاكميت را بيان مى كند و واى به سيماى كريه ملتى كه به حاكميت يزيديان تن مى دهند. كريه بودن اين سيما در رفتارهاى يزيد يعنى سگ بازى، ميمون بازى، باده نوشى و زناى با محارم و شهوت رانى و ظلم بر بندگان خدا و بى عدالتى تبلور مى يابد.
حق و باطل در حكومت هاى غير الهى جاى خود را عوض مى كنند و زشتى ها و كژى ها، هنر و مايه مباهات و حق گوئى و حق جوئى و فضيلت خواهى نشانه عقب ماندگى از قافله روبه جلو و پيشرفت در انحطاط دانسته مى شود. همه اين ها ذلت است و «هيهات منا الذله» بلكه آن بزرگوار و عزيز فاطمه (س) در اولين روز ورود به كربلا در ميان ياران و فرزندان و افراد خانواده خويش اين طور فرمود: «اما بعد، پيشامد ما همين است كه مى بينيد، جدا اوضاع زمان دگرگون گرديده، زشتى ها آشكار و نيكى ها و فضيلت ها از محيط ما رخت بر بسته است. از فضائل انسانى باقى نمانده است مگر اندكى مانند قطرات ته مانده ظرف آب. مردم در زندگى ننگين و ذلت بارى به سر مى برند كه نه به حق عمل و نه از باطل روگردان مى شوند. شايسته است در چنين محيط ننگين، شخص با ايمان و با فضيلت، فداكارى و جانبازى كند به سوى فيض ديدار پروردگارش بشتابد من در چنين محيط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و خوشبختى و زندگى با اين ستمگران را چيزى جز رنج و نكبت نمى دانم.»(12)
ثانيا: تربيت انسانهاى فضيلت مدار: روح پاك حسين (ع) به او اجازه نمى دهد حيات طيبه انسانى را با هيچ چيز عوض كند، كسى عزت و غيرت و ديندارى و شرف انسانى و الهى او را نشانه گيرد حتى اگر او را در دوراهى بين مرگ سرخ با شمشير آويخته يا ذلت سازش با ظلم تهديد كنند با صداى رسا فرياد مى زند و به ديگران نيز با تعبير «الا» هشدار مى دهد كه شما نيز بيدار باشيد كه سخن و فرياد من اين است كه «الا ان الدعى بن الدعى قد ركز نا بين اثنتين الذله و السله هيهات منا الذله» آرى، وى در جواب خير خواهى برادرش محمد بن حنفيه مبنى بر حفظ جان خود با گريختن به يمن يا جاى امن ديگر مى فرمايد «يا اخى والله لو لم يكن فى الدنيا ملجأ و لا مأوى، لما بايعت يزيد بن معاويه ابدا» برادرم به خدا سوگند اگر در دنيا هيچ پناهى نداشته باشم، باز هرگز با يزيد ابن معاويه بيعت نخواهم كرد.(13)
اين يك راهكار عملى در زندگى اجتماعى است كه چنين حاكميتى را به هيچ وجه نبايد تحميل كنند بلكه با يك قيام انقلابى و اسلامى بساط حاكميت طاغوت و چنين حاكمانى بايد برچيده شود. غيرت دينى، عزت مسلمين و جامعه اسلامى هيچ گونه سكوت يا سازشى را بر نمى تابد. و اگر ديديم در تاريخ اسلامى كه بعداز عاشورا مردم كوفه و جهان اسلام به آن وضع ذلت بار و ننگين مواجه شدند، ريشه هاى آن را بايد در همين سكوت و سازش ناشى از بى غيرتى و خوارى روح آنان دانست. مرام حسين (ع) دراين بعد اختصاص به مسلمين و جامعه اسلامى ندارد. بلكه هر انسان آزاده اى مخاطب اوست چنانكه مهاتما گاندى به مردم هندوستان مى گويد: من براى آزادى شما ارمغانى جز دستورات و آئين حسين ابن على (ع) ندارم، مملكت هندوستان را پيروى از راه حسين (ع) نجات داد، شعار و مرام حسين باعث استقلال و آزادى هندوستان شد.
ثالثا: مبناى هر حكومتى در همه ابعاد اعم از اقتصادى يا سياسى يا فرهنگى و بايد عدالت باشد و الا به سان خانه اى است هر چند شكوهمند كه بر پايه هاى لغزان بنا شده است. و هرگز استوار نخواهد ماند. اين كه در روايات آمده است «الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الجور» يعنى حاكميت و حكومت و فرمانروائى با كفر قابل بقا است اما با ظلم و ستم قابليت دوام ندارد، ناظر به همين اصل است.
و امام حسين (ع) بهتر از هر جامعه شناس و سياست مدارى، مبناى اصل استوارى جامعه و ريشه كژى ها و انحرافات را نشان داد و خود به همراهى خاندان و جمعى از ياران حقيقتا به اصلاح گرى دست زد و همه روشنفكران و علماى دين را به اين راه دعوت نمود. آن سبط رسول (ص) در خطبه اى در منى با عنوان «ثم انتم ايها العصابه عصابه بالعلم مشهوره و بالخير مذكوره و بالنصيحه معروفه» يعنى شما اى گروه نيرومند، دسته اى هستيد كه به دانش و نيكى و خير خواهى معروفيد، آنان را دعوت به همكارى با خود نمود و اهداف خود را با شاهد گرفتن خداى متعال چنين بيان مى دارد:
«اللهم انك تعلم إنه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لكن لنرى المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سنتك و احكامك خدايا تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد (دعوت به نهضت و انقلاب) براى رقابت در فرمانروائى و نيز دسترسى به مال بى ارزش دنيا نبود، بلكه از آن روست كه نشانه هاى آيين تو را بنمايانيم و سر و سامان بخشى و اصلاحات را در سرزمين هايت آشكار سازيم تا بندگان ستمديده تو آسوده گردند و به فرايض و سنن و احكام تو عمل كنند»(14)
در اين كلام و دعوت هم راه را نشان داد (اصلاح گرى و انجام اصلاحات) و نشانه هاى اصلاحات راستين را كه ايجاد امنيت براى مظلومين و ستمديدگان را اجراى دستورات الهى و حاكميت ارزشهاى دينى در مصلحان اجتماعى يعنى همان كسانى كه صلاحيت دارند داعيه دار اصلاحات در جامعه باشند يعنى شيفته خدمت بودن، اهتمام به تبلور و تجلى عينى شعائر و ارزش هاى دينى در جامعه و نه تشنه قدرت و مال و منال دنيا و رقابت در دنيا طلبى.
عدالت اجتماعى سنگ بناى جامعه ارزشى و اسلامى و راه تحقق آن اصلاح گرى از سوى مصلحان واقعى باهدف گيرى حاكميت دين است چون بدون حاكميت دين عدالت گسترى اگر فرضا ممكن باشد همه جانبه نخواهد بود. و همه اين راهكارهاى عملى در راه و كلام ابا عبد الله (ع) در نهضت بزرگ عاشورا بيان شد. در جوامع كنونى شايد شكل ها و قالب هاى اعمال حاكميت متفاوت از آن زمان باشد ولى اين اصل ثابت را نبايد از نظر دور داشت كه در تنظيم روابط اجتماعى در قالب سياست هاى كلان و خرد اقتصادى، سياسى، فرهنگى و بايد عدل محور باشيم.
اباعبدالله (ع) نهضت اصلاح طلبى خود را در مواجهه با برادرش محمد بن حنفيه قبل از عزيمت از مدينه به مكه چنين معرفى نمود:
«انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امت جدى، اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيره جدى و ابى على ابن ابى طالب (ع)» يعنى من از روى هوى و هوس و سركشى و تبهكارى و ستمگرى قيام نكردم، تنها به انگيزه سامان بخشى در امت جدم برخاستم، مى خواهم به نيكى ها فرمان دهم و از بدى ها بازدارم و روش جد خود و پدرم على (ع) را دنبال كنم. راهى كه انبياء و ائمه بزرگوار براى اصلاح جامعه اتخاذ كردند فرهنگ سازى، امر به معروف و نهى از منكر و همگانى نمودن قيام عليه حاكميت طاغوت با اهداف شايسته و نيز اقدامات سنجيده و پسنديده بود.(15) متأسفانه مجال ضيق و سخن زياد است، البته زياد بودن سخن ناشى از گستره بسيار وسيع ابعاد نهضت عظيم حسينى است از جمله شيوه اقدامات امام حسين (ع) در اين نهضت نيز راهكارهاى عملى بسيار زيادى بيان شده است، از جمله:
فرهنگ ايثار، شهادت طلبى، توجه به خدا و مقدم داشتن رضاى او بر هر چيزى، به فكر وظيفه بودن نه در انديشه نتيجه ماندن، ابلاغ پيام نهضت به وسيله مبلغان شايسته اى كه خود در صحنه بودند نه تازه از راه رسيده هائى كه بخواهند از آن كلاهى براى خود درست كنند و

پى نوشت ها:

(1)» ان الحسين مصباح الهدى و سفينه النجاه «
(2)» ان الحسين حراره فى قلوب المومنين لن تبرد ابدا «
(3)) شورى/ 23 (
(4)) فرقان/ 57 (
(5)) توبه/ 72 (
(6)) نمل/ 34 (
(7)) بقره/ 204 و 205 (
(8) قصص/ 4
(9) سبا/ 31
(10) بقره/ 61
(11) انفال/ 24
(12) محمد صادق نجمى، سخنان حسين ابن على عليه االسلام از مدينه تا كربلا، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه المدرسين، چاپ دهم، 1381، صص 134 و 531
(13) فرهنگ جامع سخنان امام حسين) ع (، گروه حديث پژوهشكده باقر العلوم) ع (وابسته به سازمان تبليغات اسلامى، 1377، ص 823
(14)) فرهنگ جامع سخنان امام حسين) ع (، ص 307 و 313 (.
(15) فرهنگ جامع سخنان امام حسين) ع (، ص 033

*********
با توجه به ابهت و شوكتى كه حضرت امام حسين(علیه السلام) داشتند چرا در برخى مراسم و مجالس، چهره مظلوم و خوار، از ايشان ترسيم مى‏كنند چگونه توجيه مى‏شود؟

عزت- به معناى سخت، محكم و استوار بودن- صفت پسنديده‏اى است كه در برخى آيات قرآنى بر آن پا فشارى شده و آن را زيبنده خداوند، و رسولش و مؤمنان دانسته است.(1)
امام حسين (ع) و اصحاب ايشان، با تأسى به اين آموزه قرآنى در گفتار و عمل همواره پيش قدم بودند و هيچ گونه زبونى و ذلت را تاب نياوردند تا آنجا كه «هيهات منا الذلة» به يكى از شعارهاى اصيل نهضت عاشورايى تبديل شد. اما متأسفانه در بعضى از منابع و نوشته‏ها- كه دستمايه برخى از مجالس عزادارى نيز هست- عنصر عزت در سيره نهضت سيدالشهداء (ع) مفقود و مغفول است.
ريشه و عامل روانى اين شيوه، در اين نكته نهفته است كه برخى از مبلغان نهضت حسينى، به جاى آنكه سعى و تلاش خود را در افزايش شناخت مردم با ابعاد گوناگون اين واقعه عظيم قرار دهند تنها به تحريك احساسات و عواطف آنان پرداخته و براى اين منظور به نقل مطالب از هر منبع غير موثق و غيرمستند روى مى‏آورند و چهره‏اى ذليلانه از نهضت اباعبدالله (ع) براى مردم ترسيم مى‏كنند . به هر روى، بيان پاره‏اى از مطالب- كه صورتى رقّت بار و به دور از عزّت براى امام حسين (ع) و اصحاب و همراهان وى مطرح مى‏سازد- با اصل غيرتمندى دين اسلام و سيره نبوى و علوى و اهل بيت (ع) ناسازگار و كارى غيرموجّه‏است.
البته روايت «مظلوميت اباعبدالله (ع)» به معناى تحليل ظلم‏هاى مستندى كه بر حضرت و صحابه او رفت، هيچ منافاتى با عزّتمندى آن شخصيت عظيم ندارد بلكه عزّت سيدالشهداء و همراهانش را بيشتر روشن مى‏سازد زيرا با تبيين ظلم دشمنان آن حضرت و چگونگى برخورد اباعبدالله (ع) با آن و تشريح ابعاد ظلم‏ستيزى ايشان، مشخص مى‏گردد كه روحيه عزيزانه چگونه و در چه قالبى مى‏تواند در برابر ظلم ايستادگى كند.

پى نوشت ها:

(1) نگا: نساء (4): آيه 139 منافقون (7): آيه 8. در روايات نيز بر اين مهم تأكيد شده است نگا: نهج‏البلاغه، حكمت 371، 113 منتخب ميزان‏الحكمه، ص 346

*********
چرا بر دشمنان امام حسين(علیه السلام) لعن مى‏فرستيد. اين كار براى چيست و چرا دشمنان ابى عبد الله(علیه السلام) را لعن مى‏كنيد؟ اين كار نوعى خشونت و بدبينى است. اين يك نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمى‏سازد. امروز زمانى است كه بايد با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار كرد. امروز بايد دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. اين روحيه لعن و تبرى و پشت كردن به ديگران خشونت‏هايى است كه به هزار و چهار صد سال پيش، يعنى زمانى كه امام حسين(علیه السلام) را كشتند برمى‏گردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز ديگر جامعه و مردم اين كارها را نمى‏پسندند. چرا مقيد به صد لعن هستيد؟!

همان گونه كه سرشت انسان فقط از »شناخت« ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف »مثبت« هم ساخته نشده است. آدميزاد موجودى است كه هم احساس مثبت و هم احساس منفى دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفى دارد. همان گونه كه شادى در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را اين گونه آفريده است. هيچ انسانى نمى‏تواند بى غم و يا بى شادى زندگى كند. همچنان كه خدا استعداد خنديدن به ما داده، استعداد گريه كردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش بايد خنديد و به جاى خود هم بايد گريست. تعطيل كردن بخشى از وجودمان، به اين معنا است كه از داده‏هاى خدا در راه آنچه آفريده شده استفاده نكنيم.
دليل اينكه خدا در ما گريه را قرار داده، اين است كه در مواردى بايد گريه كرد. البته مورد آن را بايد پيدا كنيم، و مگر استعداد گريه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان اين احساس را قرار داده است كه به واسطه آن، حزن و اندوه پيدا مى‏كند و اشك از ديدگانش جارى مى‏شود؟ معلوم مى‏شود گريه كردن نيز در زندگى انسان، جاى خود را دارد. گريه براى خدا، به انگيزه خوف از عذاب يا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب، در تكامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى نسبت به محبوب مصيبت ديده خود، رقت پيدا مى‏كند اين طبيعت انسان است كه در مواردى بايد رقت قلب پيدا كند و در اثر آن گريه سر دهد. خداوند در ما محبت را آفريده است تا نسبت به كسانى كه به ما خدمت مى‏كنند، نسبت به كسانى كه كمالى دارند،- خواه كمال جسمانى، يا كمال عقلانى يا روانى و يا عاطفى- به ابراز علاقه و محبت بپردازيم.
هنگامى كه انسان احساس مى‏كند، در جايى كمالى و يا صاحب كمالى يافت مى‏شود، نسبت به آن كمال و صاحب كمال محبت پيدا مى‏كند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبت به نام »بغض و دشمنى« قرار داده شده است. همان گونه كه فطرت انسان بر اين است كه كسى را كه به او خدمت مى‏كند دوست بدارد فطرتش نيز بر اين است كه كسى را كه به او ضرر مى‏زند، دشمن بدارد.
البته ضررهاى مادى دنيوى براى مؤمن اهميتى ندارد. چون اصل دنيا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى كه دين و سعادت ابدى را از انسان بگيرد، آيا قابل اغماض است؟ قرآن مى‏فرمايد: »ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدواً«(1) شيطان دشمن شما است، شما هم بايد با او دشمنى كنيد. با شيطان ديگر نمى‏شود لبخند زد و كنار آمد، وگرنه انسان هم مى‏شود شيطان.
اگر بايد با اولياى خدا دوستى كرد، با دشمنان خدا هم بايد دشمنى كرد. اين فطرت انسانى است و عامل تكامل و سعادت انسانى است. اگر »دشمنى« با دشمنان خدا نباشد، به تدريج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه مى‏شود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مى‏پذيرد و حرف‏هاى آنان را قبول مى‏كند. كم كم شيطان ديگرى مثل آنها مى‏شود.
به عبارت ديگر، دشمنى با دشمنان، سيستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ايجاد مى‏كند. بدن انسان همان گونه كه عامل جاذبه‏اى دارد كه مواد مفيد را جذب مى‏كند، يك سيستم دفاعى نيز دارد كه سموم و ميكرب‏ها را دفع مى‏كند. اين سيستم با ميكرب مبارزه مى‏كند و آنها را مى‏كشد. كار گلبول‏هاى سفيد همين است. اگر سيستم دفاعى بدن ضعيف شد، ميكرب‏ها رشد مى‏كنند. رشد ميكرب‏ها به بيمارى انسان منجر مى‏شود و انسان بيمار ممكن است با مرگ رو به رو شود. اگر بگوييم ورود ميكرب به بدن ايرادى ندارد به ميكرب خوش آمد گفته و بگوييم مهمان هستيد احترامتان واجب است آيا در اين صورت بدن سالم ميماند؟ بايد ميكرب را از بين برد. اين سنت الهى است. اين تدبير و حكمت الهى است كه براى هر موجود زنده‏اى، دو سيستم در نظر گرفته است: يك سيستم براى جذب و ديگرى سيستم دفع. همان طور كه جذب مواد مورد نياز، براى رشد هر موجود زنده اى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نكند، نمى‏تواند به حيات خود ادامه دهد.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. اين قوه دافعه به خصوص در حيوانات و انسان همين نقش را ايفا مى‏كند. در روح انسان نيز بايد چنين استعدادى وجود داشته باشد. بايد يك عامل جاذبه روانى داشته باشيم تا از كسانى كه براى ما مفيد هستند، خوشمان بيايد، دوستشان بداريم، به آنها نزديك شويم. از آنان علم، كمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگيريم.
چرا انسان بايد افراد و امور پسنديده را دوست دارد؟ براى اينكه وقتى به آنان نزديك مى‏شود، از آنها استفاده مى‏كند. نسبت به خوبانى كه منشأ كمال هستند و در پيشرفت جامعه مؤثرند بايد ابراز دوستى كرد و در مقابل، بايد عملًا با كسانى كه براى سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنى كرد: »قد كانت لكم اسوة حسنةفى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انّا برئاء منكم و ممّا تعبدون من دون اللّه، كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابداً حتّى تؤمنوا باللّه وحده«(2).
قرآن مى‏فرمايد شما بايد به حضرت ابراهيم )ع( و ياران او تأسى كنيد. مى‏دانيد كه حضرت ابراهيم )ع( در فرهنگ اسلامى جايگاه بسيار رفيعى دارد. پيغمبر اكرم )ص( هم مى‏فرمود من تابع ابراهيم هستم.
اسلام هم نامى است كه حضرت ابراهيم )ع( به اين دين و آيين داد: »هوسمّاكم المسلمين من قبل«(3) خداوند مى‏فرمايد شما بايد به ابراهيم )ع( تأسى كنيد. كار ابراهيم )ع( چه بود؟ ابراهيم )ع( و يارانش به بت‏پرستانى كه با آنها دشمنى كردند و ايشان را از شهر و ديار خود بيرون راندند، گفتند: »انّا برئاء منكم« ما از شما بيزاريم. اعلان برائت كردند. بعد به اين هم اكتفا نمى‏كند، مى‏فرمايد: بين ما و شما تا روز قيامت دشمنى و كينه برقرار است مگر اينكه دست از خيانتكارى خود برداريد. تنها دوستى دوستان خدا كافى نيست اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان هم از بين خواهد رفت. اگر سيستم دفاعى بدن نباشد، آن سيستم جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است اين است كه ما جاى جذب و دفع را درست بشناسيم. گاهى متأسفانه امور مشتبه مى‏شود. در موردى كه بايد جذب كنيم، عملًا به دفع مى‏پردازيم. كسى كه از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پيش آمده و بعد هم پشيمان گرديده است و يا اگر براى او توضيح دهيم، از روى انصاف قبول خواهد كرد نسبت به چنين كسى نبايد دشمنى كرد. صرف اينكه كسى مرتكب گناهى شد، نبايد او را از جامعه طرد كرد بلكه بايد در صدد اصلاح او برآييم. او بيمارى است كه بايد به پرستارى‏اش پرداخت. در اين مورد جاى اظهار دشمنى نيست مگر كسى كه تعمد داشته باشد و به طور علنى گناه را در جامعه رواج دهد. اين ديگر خيانت است، و بايد با چنين شخصى دشمنى كرد.
ما نمى‏توانيم از بركات حسينى استفاده كنيم مگر اينكه اول دشمنان او را لعن كنيم، بعد بر او سلام بفرستيم. قرآن هم اول مى‏فرمايد: »أشدّاء على الكفّار«،(4) بعد مى‏فرمايد: »رحماء بينهم«.(5) پس در كنار سلام، بايد لعن هم باشد. در كنار ولايت، تبرّى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نيز بايد باشد.

پى نوشت ها:

(1) فاطر (35)، آيه 6.
(2) سوره ممتحنه (60)، آيه 4.
(3) سوره حج (22)، آيه 78.
(4) فتح (48)، آيه 29.
(5) همان.

*********
آيا صرف گريه كردن و عزادارى براى امام حسين(علیه السلام) براى افرادى كه دچار روزمرگى و معاصى هستند، مى‏تواند سودمند باشد؟

با توجّه به حقيقت »شفاعت« پاسخ به اين پرسش روشن مى‏شود. در برخى روايات، مواردى ذكر شده كه موجب مى‏گردد انسان‏ها از گناهان، آلودگى‏ها، تعلّقات و وابستگى‏ها پاك گردند. براساس روايات سرّ اين شفاعت- كه يكى از مصاديق آن گريه بر اهل‏بيت و خصوصاً امام حسين )ع( بوده و هم گناهكاران را فرا مى‏گيرد و هم غيرگناهكاران را- برقرارى رابطه خاص ميان انسان و معصومان )ع( است يعنى، هر انسانى كه با انسانى در زندگى دنيوى در ارتباط روحى بوده، هر دو در يك راه بودند، هم‏فكرند، هم‏سليقه، هم‏عقيده و هم‏روش بودند، با هم آشنا بوده و به يكديگر معرفت داشتند نسبت به يكديگر محبت و مودت داشتند واز نظر واقعيت يك رابطه تكوينى ميان اين دو انسان برقرار است.
بنابراين هر شخصى كه به معصومان )ع( معتقد بوده و مطيع آنان باشد و حدالمقدور به گفته‏هايشان عمل كند، فكرش، فكر آنان و عقيده‏اش، عقيده آنان يا دست‏كم مشابه آنان باشد و بر اين اساس به ايشان محبت و معرفت داشته باشد اين همه، بيانگر آن است كه ميان او و معصومان )ع( رابطه‏اى هست يعنى، رابطه درونى ميان وجود او و وجود معصومان در عالم ارواح و عالم باطن برقرار است. هر چه سنخيت او با معصومان )ع( بيشتر باشد، اين ارتباط به همان اندازه قوى‏تر خواهد بود. هر چه كامل‏تر باشد، رابطه‏اش بيشتر و هر چه ناقص‏تر باشد رابطه‏اش كم و كمتر خواهد بود.
وقتى اين رابطه رابطه تكوينى و واقعى پديد آمد موجب مى‏شود تا وحدتى ميان او و معصومان ايجاد شود و اين وحدت نتيجه خود را در قيامت به اين صورت نشان مى‏دهد كه معصومان )ع( وى را- كه يا گناهكار و آلوده است يا دلبسته و وابسته به غير خدا- با جذبه خاص خود براساس وحدت و ارتباط تكوينى كه با آنها پيدا كرده است، به سوى بالا كشيده و در رسيدن به جايگاه بهشتى و لقاى حق و نجات از عذاب‏ها و رنج‏ها يارى مى‏دهند.
با توجه به سرّ شفاعت، درخواهيم يافت كه در آدمى، بايد آمادگى لازم و كشش به سوى خدا وجود داشته باشد تا با ضميمه شفاعت آنان، از گناه و تعلّق رهايى يابد و اين آمادگى تنها در پرتو هم‏رنگى با روح آنان ميسر مى‏شود يعنى، اين نوع شفاعت، تنها به افرادى تعلق مى‏گيرد كه مؤمن بوده، عمل صالح داشته باشند و خداوند تا حدى از ايشان راضى بوده و آنان مطيع اوامر الهى و معصومان و پيرو راستين آنان باشند و خيلى طاغى و عاصى نباشند.(1)
بنابراين هر كسى، مشمول چنين شفاعتى نيست و هر كس با صرف گريه بر اباعبدالله )ع( راهى بهشت نمى‏شود و گناهانش بخشوده نمى‏گردد تا هر خلافى را مرتكب شود و با صرف محبت و رابطه و گريه، بپندارد كه از عذاب‏ها، فشارها، ترس‏ها و اضطراب‏ها نجات خواهد يافت. هر چند محبت حقيقى، انسان را از انجام گناه و دلبستگى‏ها- تا حد امكان- بازمى‏دارد ولى شرايطى براى اين نوع شفاعت وجود دارد و آن، راضى بودن حضرت حق از انسان، ايمان و عمل صالح است.
امام صادق )ع( در نامه‏اى كه به اصحابش نوشت اين مهم را متذكر گرديد: »بدانيد حقيقت آن است كه هيچ كس از خلق خداوند، انسان را از خداوند بى‏نياز نمى‏كند، نه ملك مقرب نه نبى مرسل و نه غير از اينها پس هر كه مسرور ]و شاد است كه‏[ شفاعت شفاعت‏كنندگان براى او سودمند است، بايد ]صبر كند[ و از خدا بخواهد كه از او راضى شود«(2).
پس بايد آلودگى‏ها، گناه‏ها، تعلق‏ها در حدى باشد كه خدا از انسان ناراضى نباشد چرا كه اگر خداوند از آدمى خشنود نباشد، ديگر اين نوع شفاعت، شامل حال او نخواهد شد. اگر انسان با خاطر جمع گناه كند و پشيمان نباشد و ضجّه نكشد و حتى به اين فكر نيفتد كه چرا از آن گناه خلاص نمى‏شود و صرفاً در مجالس امام حسين )ع( اشكى بريزد از مواردى است كه خداوند از او راضى نبوده و در نتيجه مشمول شفاعت امام حسين )ع( نمى‏شود. اما اگر در عين آلودگى و گناه ندامتى و ضجّه‏اى دارد، تأمل و تفكرى در خلاصى از آنها دارد، كوشش مى‏كند خود را هم‏رنگ او در عقيده، فكر و عمل سازد و چون در سرّ وجودش تنفرى به گناه و آلودگى داشته و يك نوع ابتهاج و لذت به هم‏رنگى با اباعبدالله )ع( ممكن است اشك و عزادارى او، براى محو گناهانش سودمند افتد.
به هر حال اگر خواهان شفاعت حضرت حسين )ع( هستيم، بايد به او محبت ورزيده، با عقايد، افكار، اوصاف، اعمال، خصلت‏ها و اخلاق او موافقت كرده و مخالفت نكنيم و مهم‏تر آن كه از حضرت حق- كه در حقيقت شافع اصلى است- بخواهيم كه از ما راضى شود تا در پرتو خشنودى او، از شفاعت امام حسين )ع( بهره‏مند گرديم.
اى خدا آن كن كه از تو مى‏سزد كه ز هر سوراخ مارم مى‏گزد
جان سنگين دارم و دل آهنين ورنه خون گشتى در اين رنج و حنين‏
وقت تنگ آمد مرا و يك نفس پادشاهى كن مرا فريادرس‏
گر مرا اين بار ستارى كنى توبه كردم من ز هرناكردنى‏
توبه‏ام بپذير اين بار دگر تا ببندم بهر توبه صد كمر
من اگر اين بار تقصيرى كنم پس دگر مشنو دعا و گفتنم‏(3)

پى نوشت ها:

(1) در اين خصوص نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 116 -106.
(2) بحارالانوار، ج 8، ص 53.
(3) مثنوى، دفتر 5، ابيات 2262 -2267.

*********
غرض امام حسين(علیه السلام) از يادآوري اصل و نسب خود در كربلا، چه بود؟

صحنه خونين كربلا شاهد نبرد دو گروهى بود كه يكى از آن دو گروه نه تنها از حيث اعمال و كردار فردى در اوج عظمت و كرامت بودند، بلكه از حيث حسب و نسب خانوادگى نيز در غايت شرافت بوده‏اند. بسيارى از اينها منسوب به دامان پاك و مطهر زهراى مرضيه و على مرتضى (سلام‏الله عليهما) بوده‏اند. در مقابل، گروهى بودند كه نه تنها از حيث اعمال فردى در نهايت پستى و خفّت و سردمدار هر گونه رذيلت و مروج و مشوّق آن بوده‏اند، بلكه از حسب و نسب خانوادگى در حضيض ذلت و حقارت بوده‏اند لذا بيشتر آنها به اسم مادرانشان خوانده مى‏شدند و از حيث پدر وضعيت روشنى نداشتند (پسر زرقاء، پسر مرجانه، پسر هند،) حسب و نسبى كه ذكر آن باعث ملوّث شدن چهره سفيد كتاب مى‏شود و قلم براى بيان آن از گردش روى كاغذ، شرم دارد.
اگر امام حسين (ع) كراراً به اين مطلب توجه مى‏دهد و به حسب و نسب خويش اشاره مى‏كند قصد حضرت، فحّاشى و هتاكى آن گروه و فخر فروشى و مباهات براى اين گروه نيست، بلكه براى بيان اين نكته است كه دو گروه متخاصم سنخيتى با هم ندارند تا اين گروه دست بيعت به سوى آن گروه دراز كند و احياناً با آنها بر سر يك سفره بنشيند و با آنها دمساز و معاشر شود و كار آنها را تأييد و تصديق كند.

*********
لطفاً درباره تأثير شخصيت و نهضت امام حسين(علیه السلام) در ادبيات فارسى به طور مشروح توضيح دهيد.

بررسى اين موضوع به صورت گسترده و مفصل خارج از ظرفيت و گنجايش يك نامه است لذا به اختصار مطالبى را بيان مى‏كنيم:
موضوع قيام امام حسين (ع) از اواسط قرن سوم در ادبيات فارسى وارد شد. البته اوايل به صورت جدى نبود بلكه در قالب تمثيل‏ها و استنادها اشاراتى به مقتل امام حسين (ع) و شهداى كربلا مى‏شد.
يكى دو قرن بعد (حدود قرن 5 و 6 ه‏دددد.) «سنايى» به طور خاص به شهادت امام حسين (ع) اشاره مستقيم دارد. پس از قرن پنجم (زمان ناصر خسرو) تلويحاً اشاراتى جزئى به موضوع عاشورا و ابا عبداللّه شده است، اما به طور كامل و جزئى نگر از دوره تيموريان به بعد به اين مسأله پرداخته شد. در دوره صفوى به نسبت رسميت مذهب تشيع و تغيير نظام حكومتى و شيوع تفكر شيعه در ايران، گرايش شاعران به سمت عاشورا ديده و ثبت شده است.(1)
يكى از چهره‏هاى شاخص كه در باب پرداختن به موضوع عاشورا پيش از عهد صفوى «ابن حسام» است. وى شاعرى بود كه بيشتر آثارش مربوط به وقايع عاشورا است و پس از آن شعراى فراوانى ظهور كردند تا جايى كه در دوره قاجار و بعد از آن، دفتر شعر در خصوص مسأله عاشورا تدوين شد. اينك به اجمال مواردى را بيان مى‏داريم:
يك. يكى از اين شعرا «محتشم كاشانى» است كه همه با آثار او در خصوص عاشورا و امام حسين (ع) آشنا هستند. او يكى از مهم‏ترين و معروف‏ترين شعراى دوره صفوى بود كه اشعارى در باب تذكار اهل بيت سروده و در اين سبك شهرت يافته است. به طورى كه مى‏توان او را معروف‏ترين شاعر مرثيه گوى ايران دانست. مرثيه دوازده بند معروف او تا به امروز لطف خود را- كه ناشى از صفا و صداقت حقيقى آن است- حفظ كرده است:
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است؟ باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين بى نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است‏(2)
دو. صباحى بيگدلى شاعر سده دوازدهم، اوايل سده سيزدهم هجرى و معاصر امراى زنديه بود كه تركيب بندى به تقليد از كليم ساخته است در سوگ و مرثيه امام حسين (ع) است:
افتاد شامگه به كنار افق نگران خور چون سربريده از اين طشت، واژگون‏
گفتم محرم است و نمود از شفق هلال چون ناخنى كه غمزده آلايدش ز خون‏(3)
سه. ملك الشعرا محمدتقى بهار (شاعر دوره مشروطيت» نيز در رثاى سيد الشهدا داد سخن داده و گفته است:
اى فلك آل على را از وطن آواره كردى زآن سخن در كربلا شان بردى و بيچاره كردى‏
تاختى از وادى اين غزالان حرم را پس اسير پنجه گرگان آدمخوار كردى‏(4)
چهار. سيد محمدحسين شهريار شاعر بزرگ معاصر- كه شيفته و دلباخته اهل بيت و ائمه اظهار بود- بارها در رثاى امام حسين (ع) و شهيدان كربلا شعر سروده و براى آن مصايب گريسته است. استاد شهريار غزلى دارد تحت عنوان «كاروان كربلا» كه مطلع آن بدين گونه است:
شيعيان ديگر هواى نينوا دارد حسين (ع) روى دل با كاروان كربلا دارد حسين (ع)
دشمنانش بى امان و دوستانش بى‏وفا با كدامين سركند، مشكل دو تا داردحسين (ع) (5)
پرداختن به آثار منظوم و منثور ادب فارسى- كه در موضوع شخصيت و نهضت امام حسين (ع) نگارش يافته- منجر به اطاله كلام مى شود. لذا مطالعه منابع ذيل در اين زمينه رهگشا است:
1. پيشينه مرثيه سرايى عاشورا در ادبيات فارسى، مجله بصائر، سال سوم، شماره 24.
2. جايگاه شعر در تبيين فرهنگ عاشورا، نشريه ره توشه راهيان نور، ويژه محرم الحرام، نشر دفتر تبليغات اسلامى، 1375.
3. مرثيه پردازى در ادبيات فارسى، نشريه سروش، نشر صداوسيما، 1360، ش 132.
4. نگاهى به انقلاب كربلا در ادب فارسى، نشريه اطلاعات 22/ 1/ 81.

پى نوشت ها:

(1) حماسه حسينى در ادبيات فارسى، گفتگو با عبدالجبار كاكايى، نشريه خراسان، 27/ 12/ 80.
(2) دكتر ابوالقاسم رادفر، چند مرثيه از شاعران پارسى گو، ص 75.
(3) همان، صص 69، 70 و 17.
(4) همان، ص 116، 711.
(5) ديوان اشعار شهريار، انتشارات زرين و نگاه، چاپ هفتم، 1371، ج 1، ص 89.

1. حماسه حسينى، علامه شهيدمطهرى(رحمت الله عليه)
2. حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته)
3. سيماى فرزانگان، آيت الله جعفر سبحانى(دامت برکاته)
4. آذرخشى ديگر از آسمان كربلا ، آیت الله محمدتقى مصباح یزدی(دامت برکاته)
5. خلاصه تاريخ اسلام ، حجت الاسلام سيد هاشم رسولى محلاتى
6. فضايل و سيره امام حسين (عليه السلام)، عباس‏عزيزى‏
7. شرع و شادى، ابوالفضل‏طريقه‏دار
8. نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها