مختصری درباره معماری
مختصری درباره معماری
طراحی معماری در اصل استفاده خلاقانه از توده، فضا، بافت، نور، سایه، مصالح، برنامه و عناصر برنامه ریزی مانند هزینه، ساخت و فناوری است به منظور دستیابی به اهداف زیباشناختی، عملکردی و اغلب هنری. این تعریف، معماری رااز طراحی مهندسی که استفاده خلاقانه از مصالح و فرمها با بهره گیری از ریاضیات و قواعد علمی است، متمایز می کند.
آثار معماری به عنوان نمادهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی یک کشور شناخته می شوند. تمدنهای تاریخی نخست از طریق همین آثار معماری شناخته می شوند. ساختمانهایی چون تخت جمشید، اهرام ثلاثه مصر، کالاسیوم روم از جمله چنین آثاری محسوب می شوند. آثاری که پیوند دهنده مهم خودآگاهیهای اجتماعی بودهاند. شهرها، مذاهب و فرهنگها از طریق همین یادواره ها خود را میشناسانند.
بايد توجه داشت که امروزه واژه « معماری » در دو معنای وابسته بکار می رود:
يکی معماری به عنوان «فرايند ساماندهی فضا» که اسممعنا شمرده شدهاست و به يک فعاليت آفرينشگر (خلاقانه) آدمی توجه دارد و بر پايه ی علمی-تجربی، هنر و فناوری ساخت پديد می آيد. اين برداشت بيشتر از سوی معماران صورت ميگيرد.
دوم معماری به عنوان «دستاورد ساماندهی فضا» يا اثر معماری که اسمذات شمرده شدهاست و به ساختمانهايی اشاره دارد که پيش از ساخت آنها اين فرآيند پيموده شدهاست. اين برداشت بيشتر از سوی باستانشناسان و مورخين معماری بکار می رود.
در يک تعريف کلی از معماری ويليام موريس چنين می نويسد:
معماری؛ شامل تمام محیط فیزیکی است که زندگی بشر را در بر می گیرد و تا زمانی که جزئی از دنیای متمدن بشمار می آییم، نمی توانیم خود را از حیطهٔ آن خارج سازیم، زیرا که معماری عبارت از مجموعه اصلاحات و تغییراتی است که به اقتضای نیازهای انسان، بر روی کرهٔ زمین ایجاد شدهاست که تنها صحراهای بی آب و علف از آن بی نصیب ماندهاند. ما نمی توانیم تمام منافع خود را در زمینه معماری در اختیار گروه کوچکی از مردمان تحصیل کرده بگذاریم و آنها را مامور کنیم که برای ما جستجو کنند، کشف کنند، و محیطی را که ما باید در آن زندگی کنیم شکل دهند و بعد ما آن را ساخته و پرداخته تحویل بگیریم و سپس شگفتزده شویم که ویژگی و کارکرد آن چیست. بعکس این بر ماست که هر یک، بنوبه خود ترتیب صحیح بوجود آمدن مناظر سطح کره زمین را سرپرستی و دیدبانی کنیم و هر یک از ما باید از دستها و مغز خود، سهم خود را در این وظیفه ادا کند.
در تعريفي ديگر از لوکوربزيه (يکي از بزرگترين معماران تاريخ) ميگويد:
معماري بازي است با اشياء در زير نور
واژه «معماری» در زبان عربی از ريشهٔ «عمر» به معنای عمران و آبادی و آبادانی است و «معمار» ، بسيار آباد کننده. در زبان فارسی برابرهايی گوناگونی برای آن آمدهاست مانند : «والادگر» ، «راز» ، «رازيگر» ، «زاويل» ، «دزار» ، «بانی کار» و «مهراز». مهراز، واژهای است که از «مه» + «راز» درستشده و مه برابر مهتر و بزرگ بنايان است. بنابراین از دو بخش « مه » ، بهمعنای بزرگ و «راز» بهمعنای سازنده درست شدهاست. اين واژه برابر مهندس معمار به تعبير امروزی است. در زبان لاتين نيز واژه «architect» از دو بخش archi به معنای سر، سرپرست و رئيس و tecton به معنای سازنده درست شده که کاملاً همتراز با واژه مهراز می باشد. مفهوم دقیق واژه معماری ریشه در واژه یونانی archi-tecture به معنای ساختن ویژه دارد, ساختنی که هدایت شده و همراه با آرخه باشد. آرخه(arkhe)از فعل آرخین(arkhin) به معنای هدایت کردن و اداره کردن است. « . . .arti.ir
0) معماری تن تاریخ است . روح سرگردان همه رخدادهای تاریخی معطوف و وابسته به این تن است . تا این تن زنده بماند و زندگی کند خبرها و خاطره هایی را نیز که حافظه تاریخی یک ملت را می سازند هم زنده خواهند ماند . در واقع محافظت از تن تاریخ جلوگیری از محو حافظه تاریخی و تهی کردن شهر از فضاهایی ست که فرصت دخول به خاطره ها و یاد آوری خبرهایی را فراهم می کنند که یا عامداً مغفول مانده اند و یا غافلاً از یاد رفته اند . تیمار داری تن تاریخ نه کنشی ارتجاعی که حرکتی پیشرو در جهت دیده شدن انبوه تصویرهایی ست که لحظه های حقیقت را حمل می کنند . حقایق انسانی به واسطه رخدادهای تاریخی جذب زمان و مکان می شوند و معماری چیزی جز سامانی معنادار از ذره های زمان و مکان نیست . سامانی مشهود و تجربی که حضورش را جز با تخریب نمی توان انکار کرد . شکست های تاریخی همواره با شکستن سقف های و دیوارها و فرو ریختن نشانه های معماری همراه بوده است . تخریب، کار فاتحان شهرها و اشغالگران کشورهاست . اما در شکلی موجه تر کار سازندگان و آبادگرانی هم هست که فارغ از ضخامت تاریخی مکان و محتوای فرهنگی آن ساختن را تنها بر سطحی صاف و فارغ از آثار گذشته می خواهند آثاری که ممکن است چیزی را به یاد آورند و یا یادی را زنده کنند . از یاد نبریم که موثر ترین و ماندگارترین راه تحریف خبرها و خاطره ها تخریب کالبدی آنهاست .
۲)از منظری دیگر نیز می توان به منظره تاریخ و معماری نگاه کرد و دریافت که آمد ورفت ها و تجربه های پر شمار انسان ها از فضای معماری و در پهنه اعصار چگونه ماهیت اثر را جهت می دهد و معنای آن را دگرگون می کند . معماری به مثابه موجودی زنده از تجربه های انسان ، رخدادهای جهان و گذشت زمان بار می گیرد و محتوای تاریخ همچون رسوب به شکل اثر افزوده می شود.
نکته مهم در این میان حرف « نیچه » است که می گوید آنچه برای مردم عادی در حکم شکل است برای هنرمند همان محتواست . یعنی قراری نیست که گرد وغبار زمان و زنگار قدمت و رسوب خبرها و خاطره ها را از تن اثر زدود . زیرا در تجربه هنری اصل و اساس کار حفظ همین شکل و رسوب است و آنچه که به نظرمی آید باید سائیده شود تا حقیقت محتوی از پشت آن عیان گردد در ساحت زیبایی شناسی حکم محتوای حقیقت را دارد حذف رسوبات تاریخی از شکل اثر هنری به منزله نادیده انگاشتن لایه های متکثر محتواست و محروم ماندن از پاره هایی که پیکر بندی شناخت را کامل می کنند.
اثر معماری در هر حال حیث التفاتی به زمان تولد خود دارد اما التفات به لایه های دیگر زمانی که اثر از سر گذرانیده است امری اساسی است و نمی توان اکنون را به گونه ای انتزاعی به نقطه ای در گذشته منطبق کرد بی آنکه خطی از جنس زمان را در نوردید . زمان ماهیت معماری و انسان راتوامان جهت می بخشد زیرا انسان همه امور را در زمان می شناسد و چیزها را آنگونه که فرا پیش می آید درک می کند و به همین اعتبار است که «هایدگر» می گوید معنای هستی چیزی جز زمان نیست .
۳) همه پدیده های معماری در عین حال پدیده های تاریخی نیز هستند و دریافت محتوای حقیقت آنها به عنوان مفهومی انتزاعی و در سایه تجربه ای ذهنی و بریده از تاریخ نا ممکن است . زیرا آثاری هنری خارج از یک سنت فرهنگی با تاریخی خاص معنا نمی دهند . « گادامر» می گوید هیچ پرسشی به صورت تجریدی قابل پاسخ نیست بلکه مادر مواجهه با متن یا اثری تاریخی نخست آن را ماهیتی امروزین می دهیم و سپس در جریان گفتگو با آن افق معنایی گذشته را به افق خودمان نزدیک می کنیم . این گفتگوی با گذشته به حالیت حال غنا می بخشد، فهم کنونی ما را تعمیق می دهد و آن را از یکسو نگری رهایی می بخشد .
در واقع تاکید بر تاریخ بیش از هر چیز به منزله حرمت نهادن به زمان است و زمان با هر رویکردی حال و آینده را نیز در بر می گیرد و تاریخ تنها با توجه به افق آینده است که خواندنی می شود . آنکه فرزند زمان خود نیست و در سر خیال احیای عصر از دست رفته را دارد همانند « دون کیشوت» پیر است که با شمشیر چوبی و سوار بر اسبی لاغر و فرتوت که مهارش در دست دیگری ست حسرت گذشته در گذشته را می خورد و رواج آن را تبلیغ می کند .
زمانه طغیانگر است و کسی می تواند خود را در تاخت و تازهای آن حفظ کند که معنا و جهت معیارهای فکری و فرهنگی عصر خود را دریافته باشد . عصر ترجمه « اپوخی » یونانی ست و « اپوخی » به کسی اطلاق می شود که سوار بر اسبی سرکش قاچ زین را محکم گرفته است تا فرو نیفتد . اما هر آن احتمال سقوط می رود و بیم آنکه انسان تازه ای بر اسب بنشیند که فراتر از معیارهای گذشته راه و رسم جهان تازه را می شناسد و می تواند بنای خود را به مقیاس عصر حاضر بسازد .
پی نوشت:
۱- اندیشه های فلسفی در پایان هزاره دوم ، محمد ضیمران
۲- بادهای غربی، مراد فرهاد پور
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}