نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون




 

با توجه به تحول مکاتب و کیفیت پیدایش و گسترش آن ها، چهار نظریه مهم یعنی مثبت گرایی، تطور گرایی، ساخت گرایی و کارکرد گرایی به عنوان محورهای اصلی تکوین نظریه های جامعه شناسی شناخته می شوند که در اینجا به ادامه توضیح آن می پردازیم:
2) تطور گرایی (برخلاف تکامل که حرکت طولی را بسمت کمال می داند، معتقد روند جزئی، تدریجی و آرام صرف نظر از ارزش و جهت تغییر است. نظریه تکاملی قرن 19 متأثر از افکار لامارک، داروین و از گروه مردم شناسان و جامعه شناسان؛ مورگان، تایلور، فریزر و ابن خلدون و اسپنسر را می توان نام برد. )
تفسیر و تحول از صورتی به صورت دیگر در آمدن به معنای تكامل نیست، بنابراین تطور نه جهت را تعیین می كند نه غایت را. در بسیاری از جوامع و ادیان باستانی اعتقاد بر این بوده كه جهان و موجوداتش و در واقع جهان و همچنین انسان از آغاز پیدایش تا به اكنون تغییری پیدا نكرده است. آثار چنین نظریاتی تا قرن 17 مشهود است. در قرون وسطی برخی دانشمندان مسیحی مانند سنت اگوستین در قرن 4 و5 میلادی معتقد بر تكامل جهت تحت اراده الهی در بین صاحب نظران و دانشمندان اسلامی در قرن 7 هجری مورد تكامل موجودات زنده بحث هایی را نموده اند. در قرن 18 بوفون طبیعی دان فرانسوی و كانت از نخستین كسانی هستند كه درباره تحول و دگرگونی جهان صحبت هایی كرده اند. از قرن 18 به بعد انسان بر اساس رهاوردهای علمی متوجه شده که هیچ چیز در دنیا نیست كه در حال تغییر نباشد.
فیلسوف و طبیعی دان فرانسوی «ژان باتیست دو لامارك» نخستین کسی است که در سال 1809 نظریه منسجمی برای تکامل در آن دوره پیشنهاد کرد. او معتقد بود كه مكانیسم تكامل در طول زمان پیشرفت طبیعت از كوچكترین ارگانیسم های مرئی و سپس نباتات و حیوان های بسیار پیچیده وتقریباً کامل، تا مرحله انسان را شامل می شود. لامارك نظریات تکاملی خود را بر اساس چهار اصل بیان كرد:
1- گرایش درونی ارگانیسم بسوی كامل شدن؛
2- استعداد ارگانیسم به سازگار شدن با موقعیت های جدید؛
3- تكثیر بیش از اندازه موجودات خلق؛
4- انتقال ارثی صفات اكتسابی؛
داروین زیست شناس در سال 1838 میلادی با تجربیات چندین ساله خود بخصوص در زمینه جانورشناسی و زمین شناسی خصوصیت عمده نظریه تكامل خود را كه شرطی شدن است مثلاً وقتی ورزش می كنیم پس از آن احساس سرشادی داریم؛ بنابراین وقتی كه احساس ناراحتی می كنیم دوباره می خواهیم آن عمل را انجام دهیم؛ عنوان می کند.
نظریه تكاملی داروین بر چهار اصل استوار است:
1- جهان در حال تغییر است و همه موجودات عالم دچار تغییر و تحول می شوند، انواع جدیدی بوجود می آیند و انواع دیگری از بین می روند. داروین با استفاده از فسیل هایی كه دیرینه شناسان مطالعه كرده اند می گوید هر چه این موجودات قدیمی تر باشند شبهات آن ها با موجودات فعلی كمتر است.
2- جریان تكامل اصولاً تدریجی است یعنی دگرگونی ناگهانی یا جهش تکاملی وجود ندارد.
3- منشأ مشترك موجودات از نظر داروین اندام هایی كه مشابه به یكدیگرند، با هم خویشاوندند و با هم منشأ مشترك دارند. ولی معتقد است كه همه پستانداران از یك نوع قدیمی منشأ گرفته بعبارت دیگر همه دارای یك اصل هستند.
4- چهارمین اصل داروین مربوط به انتخاب اصلح می شود که آن را پایه اصلی کل نظام داروینی می دانند. از نظر داروین تكامل نتیجه انتخاب اصلح است، كه این انتخاب در دو مرحله صورت می گیرد:
1- مرحله اول با ظهور همه نسل ها و تنوع بسیار زیاد موجودات زنده مطابقت دارد؛
2- مرحله دوم منطبق شدن با انتخاب اصلح به معنای اخص است كه در اثر منازعه ای با حیات صورت می گیرد.
انتقادات وارده بر نظریه تطور گرایی:
1- تطور معنی تكامل نمی دهد و تغییر هرجامعه الزاماً به سوی ترقی نیست؛
2- فرهنگ را نمی توان طبقه بندی كرد و نمی توانیم برحسب مراحل تكامل در گروه های مختلف قرار دهیم؛
3- اگرچه ممکن است تکامل از نظر زیست شناسی درست باشد، لیکن از لحاظ فرهنگی درست نیست؛
4- هر فرهنگی پدیده منحصر به فرد و بعضی از ویژگی ها را نباید به سایر فرهنگ ها تعمیم دهد؛
5- تكامل جامعه بشری سیر معینی ندارد و نمی توان آن را از قبل پیش بینی كرد.
3) ساخت گرایی (رادکلیف براون، لوی اشتروس، تالکوت پارسونز)
استفاده از مفهوم ساخت مربوط به قرن 19 میلادی است. در این قرن بسیاری از جامعه شناسان و مردم شناسان در ارتباط با وحدت و تمامیت پدیده های اجتماعی مفهوم ساخت را مورد استفاده قرار داده اند. در بین جامعه شناسان لوی اشتروس برجسته ترین مفاهیم را در ارتباط با مكتب ساخت گرایی عنوان كرد.
كلمه ساخت به معنای ساختن یا بنا كردن است. تا قبل از قرن 17 كلمه ساخت بیشتر برای معماری بكار می رفت. ولی در قرن 19 اسپنسر این واژه را برای زیست شناسی عنوان كرد و سپس در علوم انسانی بكار گرفته شده بنابراین اگر خواسته باشیم تعریفی از ساخت ارائه كنیم عبارت است از: سازمان و ترتیبات مشاهده پذیر كه در كل ساخت اجتماعی وجود دارد (بعنوان مثال خانواده). رایجترین تعاریف مربوط به ساخت عبارت است: 1- هر گاه میان عناصر و اجزای یك مجموعه كه كلیت آن مورد نظر است، رابطه ای نسبتاً پایدار برقرار باشد مفهوم ساخت است. از این رو ساخت دارای دو درجه است: 1- عناصر تشكیل دهنده آن 2- روابط ثابتی که عناصر ساختی را به یکدیگر مرتبط می سازند.
2- به نظر رادکلیف براون، ساخت در شبکه روابط اجتماعی خلاصه می شود. وی می گوید منظورش از ساخت جامعه، شبكه ارتباطات اجتماعی كه وحدت آن ها در شبكه مستمری كه پایگاه ها و نقش ها محور اصلی آن را تشكیل می دهند خلاصه می شود.
3- ماکس وبر، ساخت اجتماعی را چنین تعریف کرده است: «طرح منطقی روابط انتزاعی که شالوده یک واقعیت را تشکیل می دهند.»
از جمله كسانیكه در ارتباط مكتب ساخت گرایی مطالبی را ارائه كرده اند. رادكلیف برون انگلیسی است وی مردم شناس انگلیسی است و در نیمه قرن اول 20 به دلیل بررسی آداب محل و دقت در بررسی شیوه مختلف زندگی در مناطق مختلف دنیا اشتهار فراوانی دارد. وی به مطالعه روابط خویشاوندی ویژگی های دینی مذهبی و اقتصادی در جوامع مختلف پرداخت. رادكلیف برون معتقد بود برای تحلیل یك زندگی اجتماعی می بایست مستقیماً مشاهده كرد و ساخت اجتماعی به روابط اجتماعی موجود كه در حوزه دید پژوهنده قرار دارد مربوط است. وی همچنین معتقد است زمانی كه واژه ساخت را بكار می گیریم منظورمان نوعی نظم در اجزا و عناصر است واحدهای ساخت اجتماعی افراد هستند و هر فرد نیز یك موقعیت در این ساخت دارد.
مفاهیم و اصول ساخت گرایی:
1- ساخت به مانند یك منظومه یا نظامی است كه دگرگونی هر جزء آن باعث دگرگونی دیگر اجزا می شود.
2- هر ساختی می تواند بصورت نمونه های فراوان دیگر از نوع خود تجلی می كند.
3- ساخت خاصیت پیش بینی دارد اگر در یك یا چند عنصر ساخت تغییراتی بوجود بیاد در كل ساخت چه واكنشی بوجود می آید.
خصوصیات كلی ساخت گرایی (آمریكا):
1- اولین خصوصیتی که ساخت گرایان بیان می دارند اینست كه اگر پدیده ای برای بازسازی مجدد به عناصر تشكیل دهنده آن خرد شود، اجزای آن ن باید بصورت مجزا مطالعه شود بلكه باید بصورت نظام سازمان یافته ای از عناصر و اجزای مربوط مد نظر قرار گیرد (مانند زن و بچه و مرد ) نهاد خانواده، نهاد اقتصادی.
2- دومین خصوصیتی که طرفداران این مكتب بیان می دارند اینست كه ساخت را در پس واقعیت اجتماعی می بایست بررسی و مشاهده شود مانند بیكاری، طلاق.
3- بسیاری از زبان شناسان مابعد دوسوسور از جمله چومسکی استدلال می کنند که در پس پدیده نمایان زبانی (کاربرد زبانی) و ساخت آن (توانایی زبانی) ساز و کار ساخت دهنده تکوینی ای در ذهن وجود دارد.
3- ساخت گرایان در تلاش هستند تا ساختارهای هم ریخت یا ایزومرفیك (عبارت است چیزهایی كه از نظر سوری مشابه اند ولی از مواد مختلف تشكیل شده اند. مانند دو صندلی همشکل که یکی از چوب ساخته شده و دیگری از فلز) را در ابعاد متفاوت زندگی اجتماعی مشخص کنند.
4) کارکرد گرایی (رابرت مرتون)
اساس این نظریه ساده است این نظریه بیان می دارد كه هر كل مركب از اجزایی است كه با یكدیگر تركیب شده اند و ار هم جز و كل هم دچار تغییر شوند باز هم به حفظ و ثبات كل كمك می كنند. بنیان كاركرد گرایی بر این اصل است كه كلیه سنن ها و مناسبات و همچنین نهادهای اجتماعی دوام و بقائشان به کار یا وظیفه ایی بستگی دارد که در نظام اجتماعی یعنی کل بر عهده دارند. به عبارت دیگر یك نهاد در جامعه تا زمانی كه سودمند است، پایدار است. نظریه كاركردگرایی از قدیم الایام مورد توجه بعضی از فلاسفه و دانشمندان بوده است از جمله افلاطون، ارسطو كه به همین بحث كاركرد گرایی معتقد بودند. در نظریات افلاطون به تحلیل ارگانیكی (طبیعی) جامعه و دولت و تقسیم كار اجتماعی بعنوان عامل پویایی جامعه اشاره شده است. ارسطو نیز روح را به طبقه بالا و تن را به طبقه پایین جامعه و نظارت عقل بر احساسات را به تسلط سروران بر بردگان، و هماهنگی سیاسی جامعه را به هماهنگی تن انسان تشبیه کرده است. اسپنسر نخستین صاحب نظری است که بدون اینکه جامعه را با اندام یکی بداند، از اصطلاحات زیست شناسی در جامعه شناسی استفاده کرد و بر آن شد که طبق نظام خاصی اثبات کند که جامعه «یک اندام» است. اسپنسر بیان می دارد كه شش شباهت بین بدن انسان و جامعه وجود دارد:
1- هر دوی آن ها به سبب قابلیت رشد دوران حیات خود از نظر مواد غیر اندامی (بیجان) متمایزنند.
2- هر دوی آن ها با افزایش حجم پیچیده تر می شوند.
3- هر دو آن ها تمایز فرآینده ای در ساخت و عملكرد دارند .
4- در هر دوی آن ها اجزا خردو كل با یكدیگر مرتبطند، به طوری که تغییر در هر جزء باعث تغییر در اجزاء دیگر می شود.
5- در هر دوی آن ها هر جزیی از کل، به خودی خود، جامعه یا اندامی کوچک است.
6- در هر دوی آن ها حیات كل می تواند نابود شود، اما اجزا نمی توانند مدت زمان زیادی به زندگی خود ادامه دهند.
مفهوم كاركرد:
1- در نظا م اداری؛ كاركرد به معنای خدمت، نقش و وظیفه ای است كه هر كدام از كارمندان بر عهده دارند.
2- در ریاضیات، کارکرد دقیقاً در معنای «تابع» به کار رفته است و هنگامی که گفته می شود A کارکردی است از B ، یعنی هر یک از مقادیر مختلف A متناظر است با مقادیری از B.
3- در زیست شناسی؛ کارکرد به طور عمده به معنای فعالیتی است که هر اندام بر عهده دارد یعنی هر جزیی از بدن انسان چه نقشی دارند از سلول گرفته تا عضوهای بزرگ انسان.
4- در تبیین علی (بیان كردن دلیل) كاركرد به معنای نقش یا اثری است كه هر پدیده در زنجیره پدیده هایی كه با آن ها مرتبط است، باقی می گذارد.
5-كاركرد به معنای فعالیت سودمند است، فعالیتی که در جامعه به نیازی پاسخ می دهد و هدفی را تحقق می بخشد.
6-كاركرد به معنای وظیفه و عمل و انگیزه و نتیجه و حاصل است.
جامعه شناسان بیش از همه بر سه معنی «كار، نقش و وظیفه» تأکید می کنند، و در این ارتباط فونكسیون عبارت است كاركردی كه وظیفه ای كه هر پدیده اجتماعی در یك جامعه دارد.
نقد كاركرد گرایی:
برخی از معتقدین كاركردگرایی، كاركرد گرایی را به مانند مثبت گرایی می دانند و همان اعتقادی كه در ارتباط با مثبت گرایان بوده است در مورد كاركرد گرایی نیز اعمال می كنند(به جامعه اصالت داده شود نه به فرد. ویژگی های روحی مورد توجه نبود.)كاركرد گرایان به مانند مثبت گرایان جامعه را بصورت تمامیت در نظر می گیرند و افراد در این جامعه نقشی ندارند. بعبارت دیگر در مكتب كاركرد گرا اصالت به جمع داده می شود نه به فرد.
انتقاد دیگری که بر کارکردگرایی بوده اینست که بسیار كل گرا هستند و در واقع تنها به تعادل كلی نظام جامعه كه بر اثر نیازهای منقابل و كاركرد اندام ها و نهادهای جامعه تحقق می پذیرد به چیز دیگری توجه ندارند.
انتقاد دیگر متوجه شیوه تحلیل كاركردی است. به این معنا كه كاركردگرایان برای نظام اجتماعی موجودیتی مستقل و جدای از اعضایش تصور می كنند و در واقع از نظر آن ها اجتماعی شدن و یادگیری فرد تنها یک محصول ساده نظام فرهنگی است و اراده انسان به عنوان کنشگر واقعی در نظام اجتماعی اثری ندارد و آنچه را نظام جامعه شكل می دهد ارتباط فرد با نهاد نیست بلكه ارتباط نهادهای نخست جامعه با یكدیگر است. بنابر این از نظر كاركردگرایان هرگونه ارتباط كنشی بین افراد مردود است و در واقع ارتباط كنشی بین نهادها عامل است. به این ترتیب هر گونه ارتباط نظام را با کنش افراد نادیده می گیرند، چه در اصل نه فقط انطباق هنجارها مهم است بلکه نیازهای نظام است که اصالت پیدا می کند و انگیزه های فردی باید از آن تبعیت کنند. هرگونه تغییر و تحول را كاركردگرایان بخاطر نیاز انجام می دهند یعنی جامعه به گونه ای عمل می كند كه نیازهای كاركردی خودش را برطرف سازد.
بتدریج با رشد نحله های فکری مختلف بطور کلی مکاتب جامعه شناسی را در سطح عام می توان به دسته های زیر تقسم بندی کرد:
اثبات گرایی- تطور گرایی- ساختارگرایی- کارکرد گرایی و نظریه ساختاری کارکردی ( تالکوت پارسونز )- نظریه کشمکش و تضاد مارکسیستی( کارل مارکس، لنین، مائو )- نو مارکسیستی- نظریه کنش متقابل نمادین( اروین گافمن)- نظریه مبادله- جامعه شناسی پدیدار شناختی( آلفرد شوتس )- روش شناسی مردم نگارانه – نظریه فمینیستی ( پاتریشیا مدو لنگرمن، ژیل نیب روگ برنتلی )- طرح فرا نظریه درتحلیل نظریه های معاصر.
طبقه بندی نظریه ها و مکاتب جامعه‌شناسی
نظریه های جامعه شناسی با توجه به غلبه دیدگاه های فلسفی و نظریه های اجتماعی در طول سالیان به تدریج در جستجوی شناخت واقعیت، شکل گرفته اند. دانشمندان جامعه شناس از بدو پیدایش این علم به تدریج به تکوین نظریه جامعه شناختی بر مبنای نظریه های اجتماعی همت گماشته و این کار بی وقفه ادامه دارد. چنانچه گفتیم به دشواری می توان مکتب را از نظریه متمایز کرد. در طبقه بندی ها نیز همین عدم تمایز به چشم می خورد، برای مثال چند نمونه گروه بندی هایی را که صاحبنظران کرده اند، در اینجا می آوریم:
الف) طبقه بندی بر حسب کشورها
گاهی در طبقه بندی کلی، مکاتب جامعه شناسی را بر حسب کشورها و شهرهای مختلف تقسیم می کنند. این تقسیم بندی تا حدودی با واقعیت تطبیق می کند، هر چند که نفوذ هیچ یک از مکاتب به قلمرو جغرافیایی خاصی محدود نمی شود و وجه تسمیه آن ها نیز عمدتاً اشاره به نام زادگاه آن هاست:
1. مکتب جامعه شناسی فرانسوی (پایه گذار آن دورکیم و صاحبنظران آن لوی برول، هالبواکس، مارسل موس و ...)؛
2. مکتب جامعه شناسی آلمان (دیلتای، تونیس، کارل مانهایم، ماکس وبر، ماکس شلر)؛
3. مکتب جامعه شناسی آمریکا (لستروارد، راس، اسمال، کولی، مید)؛
4. مکتب جامعه شناسی ایتالیا (ویلفرد پارتو)؛
5. مکتب جامعه شناسی انگلستان (هابهاس، وستر مارک)؛
6. مکتب جامعه شناسی روسیه که خطوط خاص مارکسیسم را تعقیب می کرد؛
7. نام شهرهایی را که فعالیت جامعه شناسی در آن ها تمرکز یافته است نیز به عنوان حوزه یا مکتب انتخاب کرده اند چنانکه می توان به عنوان نمونه از مکتب فرانکفورت (آدرنو مارکوزه و هابرماس) و مکتب شیکاگو (پارک، برجس و ...) نام برد.
ب) نامگذاری براساس رشته علمی پیوسته به جامعه شناسی
نظریه ها و مکاتب جامعه شناسی، براساس رشته علمی پیوسته به جامعه شناسی، به صورت زیر نام گذاری می شوند:
1. مکتب روانشناسی (تارد)،
2. مکتب مکانیسم و بیولوژی (پارتو)،
3. مکتب تطورگرایی (اسپنسر)،
4. مکاتب مردم شناسی و انسان شناسی،
5. مکتب ایدئالیستی (مارکس- سورل- برگسن).
ج) طبقه بندی بر اساس گرایش های علمی و شقوق فرعی آن
اول، نظریه های اثباتی:
1. اثباتی،
2. اثباتی جدید،
3. اکولوژی انسانی،
4. کارکرد گرایی ساختی،
5. رفتار گرایی اجتماعی،
6. نظریه زیستی روانشناختی فرهنگ،
دوم، جامعه شناسی تفسیری:
1. نظریه تفهم فرهنگی،
2. جامعه شناسی تفهمی و تفسیری عمل اجتماعی،
3. روانشناسی اجتماعی،
4. پدیدار شناسی،
سوم، نظریه های فلسفه انتقادی:
1. جامعه شناسی و فلسفه اجتماعی،
2. جامعه شناسی ایدئولوژیک در سنت کارل مارکس،
3. نظریه اصلاح طلبی، پیروان مکتب اصالت انسان.
به طور کلی اگر بخواهیم مکاتب و نظریه ها را به ترتیب تقدم زمانی و بدون تمایز خاص بین این دو مفهوم طبقه بندی کنیم، چهار مرحله زمانی قرن 19، اوایل قرن بیستم، بعد از جنگ جهانی اول، و بعد از جنگ جهانی دوم را به قرار زیر می توانیم تشخیص دهیم:
قرن 19 شامل: مکتب نظم و پیشرفت، مکتب عوامل مسلط، مکتب مارکسیستی، مثبت گرایی، تطورگرایی.
آغاز قرن 20 شامل: صورت گرایی، فرهنگ گرایی، مکتب تفهمی.
بین دو جنگ شامل: ساخت گرایی، کارکرد گرایی، مکتب انتقادی.
بعد از جنگ دوم شامل: ساخت گرایی کارکردی، مثبت گرایی جدید، تطور گرایی جدید، مارکسیسم جدید و مکتب انتقادی نو، مکتب کنش متقابل نمادی، مکتب مبادله، دیدگاه روش شناسی مردمی.
جامعه شناسان بصورت تحلیلی 3 منبع نظریه را از یگدیگر متمایز می ساخته اند:
الف) نظریه استنتاجی (مانند نظریه مبادله)
ب) نظریه الگویی (مانند کارکرد گرایی)
ج) نظریه دور نگر(مانند نظریه کنش متقابل نمادین)
در جامعه‌شناسی نظریات متعددی وجود دارد که تنوع آن‌ها ناشی از عوامل گوناگونی است. در جدول زیر انواع نظریات بر اساس ملاک‌هایی مانند موضوع، روش و ... مشخص شده است.
***
البته هر نظریه جامعه‌شناسی ترکیبی از عوامل فوق است. در این صورت می‌توان یک نظریه را توصیفی، ترکیبی، خرد، دیالکتیکی، عینی و در مقابل نظریه دیگر را تبیینی، دیالکتیکی، کلان، تاریخی و ذهنی یا عینی نامید.
منابع مقاله :

- پاملاجی، شومیکر و همکاران؛ نظریه سازی در علوم اجتماعی، ترجمه: محمد عبدالهی، تهران: جامعه شناسان، 1387.
- ریتزر، جورج؛ مبانی نظریه جامعه‌شناختی معاصر و ریشه‌های کلاسیک آن، ترجمه: خلیل میرزایی و علی بقایی سرابی، تهران: جامعه‌شناسان،1390.
- ریتزر، جورج؛ نظریة جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: علمی،1379.
- سیدمن، استیون؛ کشاکش آراء در جامعه‌شناسی، هادی جلیلی، تهران: نی، 1388، چاپ دوم.
- آرون، ریمون؛ مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه: باقر پرهام، تهران: علمی و
فرهنگی، 1381.
- ترنر، جاناتان؛ ساخت نظریة جامعه شناختی، ترجمه: عبدالعلی لهسائ یزاده، شیراز: نوید، 1382.
- ترنر، جاناتان؛ پیدایش نظریة جامعه شناختی، ترجمه: عبدالعلی لهسائی زاده، شیراز: نوید، 1384.
- كوزر، لوئیس؛ زندگی و اندیشة بزرگان جامعه شناسی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: علمی، 1370.
- كوزر، لوئیس؛ نظریه های بنیادی جامعه شناختی، ترجمه: فرهنگ ارشاد، تهران: نی، 1378.
- گیدنز، آنتونی؛ جامعه شناسی، ویراستة چهارم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نی، 1386.
- میلز، سی رایت؛ بینش جامعه شناختی، نقدی بر جامعه شناسی آمریكایی ، ترجمه : عبدالمعبود
انصاری، تهران: شركت سهامی انتشار، 1360.
- توسلی، غلامعباس؛ نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران: سمت، 1388، چاپ پانزدهم.
- تنهایی، حسین ابوالحسن؛ نظریه‌های جامعه‌شناسی (ویژه دوره‌های کارشناسی)، مشهد: مرندیز، 1386.
- رفیع پور، فرامرز؛ کتاب کند و کاوها و پنداشته ها، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1382.
- جلایی‌پور، حمیدرضا و محمدی، جمال؛ نظریه‌های متأخر جامعه‌شناسی، تهران: نی، 1387.
- آزاد ارمکی، تقی؛ نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران: سروش، 1376، چاپ اول.
- عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی، تهران: نی، 1386، چاپ دوم.