شاعر : مرتضى طايى شميرانى

آفتاب عزّت از عرش جلال آمد پديد

روز عيد شادمانى را هلال آمد پديد

آفتابِ فضل، تابان گشت از كوه شكوه

ظلمت شب‌هاى هجران را وصال آمد پديد

روز، روزِ شادى و وقت نشاط آمد از آنك

بهترين روزهاى ماه و سال آمد پديد

اخترى گرديد از برج ولايت جلوه‌گر

كز جمالش آيتى فرخنده فال آمد پديد

آسمان علم را تابنده ماه آمد عيان

گلستان شرع را خرم نهال آمد پديد

در سپهر عزّ و شوكت آفتاب آمد فراز

بر هماى دين و دانش پر و بال آمد پديد

دشمنان را مايه درد و الم شد آشكار

دوستان را دافع رنج و ملال آمد پديد

اى مسلمان ديده‌ات روشن كه از لطف خدا

هادى الامّه شه احمد خصال آمد پديد

عشق و دل را موجبات اتحاد آمد عيان

جان و تن را موجبات اتصال آمد پديد

ركن دين بحر سخا غيث كرم، غوث امم

نور حق شمس الضحى، فضل الكمال آمد پديد

عالمى فضل و تعالى، قلزمى علم و كمال

بر سرير جاه و اورنگ جلال آمد پديد

شوكت و جاه و سعادت را محيط آمد عيان

حكمت و علم و فضيلت را جمال آمد پديد

جلوه ديگر به خود بگرفت عالم بهر آنك

بر رخ زيباى خلقت خط و خال آمد پديد

هر چه خواهى از خدا "طايى" بخواه امروز چون

بهر حاجت خواستن نيكو محال آمد پديد